اختلاف بين شيخ و ديگر علما در رابطه با لعب به غير آلات قمار
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 270 تاریخ: 1383/2/5 بسم الله الرحمن الرحيم صورت سومى كه در باب مسأله قمار شيخ مطرح فرمودند، لعب به غير آلات قمار مع الرهان؛ مع الرهن مسأله از صورت اول لعب به آلات قمار مع الرهن كه اين حرمتش واضحه بود. صورت دوم لعب به آلات قمار بلا رهان براى سرگرمى و تفنن. صورت سوم و حالت سوم لعب به غير آلات قمار مع الرهان مثل مسابقه در دوندگى يا در خوردن فلفل يا در برداشتن سنگ يا در كشتى، بيا با هم كشتى بگيريم اگر مثلا تو برنده شدى اينقدر به تو ميدهم اگر من برداشتم اينقدر تو به من بده. لعب به غير آلات قمار مع الرهان كالمسابقه فى المسارعه و العدو و حمل الحجر الصغير و على الطيور كفترهايمان را هوا ميكنيم هر كدام كفتر بيشتر هوا رفت او برنده است و بايد يك پولى بايد ديگرى به او بدهد. در اينجا بين شيخ اعظم و بعض مشايخ معاصرش اختلاف است كه آن بعض مشايخ معاصر صاحب جواهر(قدس سره) است. اين نكته را عرض كنم، من يك وقتى جايى ديدم يا معروف است كه ميگويند شيخ به صاحب جواهر در تعبير با احترام اسم نميبرده است؛ من كه نميدانم كجا را ميگويد اما شيخ اينجا تعبير ميكند به بعض مشايخنا المعاصرين. به هر حال در حرمت و حليت اين نحو از لعب بين شيخ و بعض مشايخ معاصرينش اختلاف است. شيخ قائل است به حرمت، بعض مشايخ معاصرينش قائل شدهاند به حليت، بلكه فرمودهاند اگر طرف بازنده هم بيايد پول را بدهد به آن برنده نه از باب وفاء به مسابقه، همينطورى دلش ميخواهد كه پول را به او بدهد، اين پول هم يكون براى او حلالًا؛ حالا بعد بحثش را ميخوانيم. كيف كان استدلال شده براى حرمت به وجوهى. أحدها الاجماع المنقول كما فى الرياض؛ سيد رياض ظاهراً در كتاب سبق و الرمايه است اجماعى را از بعضيها نقل ميكند تا ميرسد به اجماع تذكره؛ ميفرمايد «و هو الحجة يكى اجماعى كه در مسأله ادّعا شده است اجماع منقول كما فى الرياض»[1]. معتضد به آنچه كه شيخ نقل فرموده از عدم خلاف و از استنباط اجماع از بعض مسائل ديگر؛ اين يك. اينكه اصلاً اين لعب قمار است به عنوان أنه مصداقٌ للقمار. سوم به رواياتى كه آن روايات دلالت ميكند كه لعب به غير آلات قمار مع الرهان حرام است، به رواياتى استدلال شده كه شيخ آن روايات را نقل فرموده است. «رواياتي که از نظر شيخ دلالت بر حرمت لعب به غير آلات قمار دارد» يكى از آنها قول الصادق(ع) «أنه قال رسول اللّه(ص) ان الملائكة لتحضر الرهان فى الخف و الحافر و الريش و ما سوى ذلك قمارٌ حرام»[2] نه اينكه در نزد ريش ميآيد يعنى ريش گذاشتن مستحب است! حالا يك كسى برندارد اينطورى استدلال كند كه اين روايت گفته ريش گذاشتن مستحب است! نه، ريش دو احتمال در آن است: يك احتمال به معناى طائر است و پرنده كه بعضيها اينطور معنا كردهاند و يكى هم به معناى تيرها. به هر حال اين يك روايت كه (حديث 3 باب 3 ) ابواب سبق و الرمايه كتاب وسائل. دوباره ميخوانم «ان الملائكة تحضر الرهان فى الحف [يعنى شتر و فيل، تفسير به شتر و فيل شده است] و الحافر [اسب و قاطر و الاغ] و الريش و ما سوى ذلك قمارٌ حرام» آنچه غير از اينها باشد اين قمار است و حرام است. اين هم يك روايت؛ خوب يكى از آنها لعب به غير آلات قمار مع الرهان است، همين محل بحث. روايت علا بن سيابة «عن الصادق(ع) عن النبى(ص) ان الملائكة لتنفر عند الرهان [كوچ ميكنند نزد رهان] و تلعن صاحبه [ميروند صاحب آن رهان را هم لعن ميكنند] ما خلا الحافر و الريش و النصل»[3] اين را من در وسائل پيدا نكردم ـ اما در كافى و ظاهراً كتابهاى ديگر هست ـ دو تا روايت علا بن است، هم آن اولى مال علا بن سيابه است هم اين دومى. اين هم يك روايت. «و المحكى عن تفسير العياشى عن ياسر الخادم عن الرضا(ع) قال: سألته عن الميسر قال الثقل من كل شىء[4] [يا التفل من كل شىء يا النفل من كل شىء حالا ما به آن جهتش كارى نداريم، آن را امام گذشتيم كه بيان فرموده بود] قال التفل من كلّ شىء قال: الخبز و التفل ما يخرج بين المتراهنين من الدراهم و غيره»[5] هر چيزى كه دو نفر با هم گروگانگيرى ميكنند آن عبارت است از ثقل و آن هم ميسر است، اين روايت هم (حديث 12 باب 35 ) ابواب ما يكتسب به، حالا ميخواهيد بخوانيم. «سألته عن الميسر قال: التفل من كل شىء قال: الخبز و التفل ما يخرج بين المتراهنين من الدراهم و غيره» اين هم يك روايت كه شيخ به آن استدلال ميفرمايد. يكى ديگر منها از آنهايى كه به آن استدلال ميكند مصححه معمّر بن خلاد (حديث 1 باب 104) ابواب ما يكتسب به است. «عن معمر بن خلاد عن أبى الحسن(ع) قال : النرد و الشطرنج و الاربعة عشر بمنزلة واحدة و كل ما قومر عليه فهو ميسر»[6] هر چيزى كه بر او قمار شد او ميسر است. اين هم معمر بن خلاد. يكى ديگر روايت جابر( 4 باب 55 ) از همين ابواب ما يكتسب به است. «عن عمرو بن شمر عن جابر عن أبى جعفر(ع) قال: لعن رسول اللّه ...»[7] اين باب شرب خمر است. اين هم يك روايت كه «قيل يا رسول اللّه ما الميسر؟ قال: كل ما يقامر به حتى الكعاب و الجوز»[8] ما نوشتهايم مثل اين حديث است حديـث ابراهيـم بن عنبسه ( بـاب 104 ) از ابواب مـا يكتسب به.[9] اينـها رواياتى است كه شيخ به آن استدلال فرموده براى حرمت. استدلال به اجماعش كه فيه ما لايخفى، اجماع در مسأله اجتهادى است. استدلال به قمارش هم باز فيه ما لايخفى براى اينكه قمار ديگر صدق نميكند، قمار يا عبارت است از لعب به آلات قمار مطلقا چه مع الرهان و چه بدون رهان و يا عبارت است از لعب به آلات قمار مع الرهان؛ اما ديگر لعب به غير آلات قمار كشتى ميگيرند پول بدهند به همديگر كه برد و باخت دارد اين قمار به آن صدق نميكند. اين هم كه استدلال به قمار روشن است كه تمام نيست لعدم الصدق عليه عرفاً. «نقد مرحوم ايرواني بر شيخ» و اما اين روايات كه به آن استدلال فرموده شيخ، مرحوم ايروانى به استدلال شيخ به اين روايات اشكال دارد. اما استدلال به روايات: مرحوم ايروانى به شيخ اشكال كرده است، حاصل اشكالش هم اين است كه ميفرمايد اين دو تا روايت نبوى كه ان الملائكة لتحضر يا روايت علا بن سيابه، اين دو تا روايت بر بيش از حرمت معامله و گرفتن و دادنش دلالت نميكند. اينها ميفهماند که گرفتن و دادن حرام است، گرفتن آن رهن و دادن. معامله به اينكه او را بگيرد و آن يكى بدهد اين معامله و در حقيقت اخذ و اعطاء را ميگويد حرام است، اما بازيش را كه نميگويد حرام است؛ وقتى هم كه گفت معامله حرام است خوب اين حرمت معامله هم ميشود يعنى فساد معامله؛ حرمت يعنى فساد. نتيجةً فساد را ميفهماند اما ديگر حرمت تكليفى از آن در نميآيد. اين اشكالش به دو تا روايت اول. آن دو تا روايت دوم را دو تا اشكال به آنها دارد. يكى اينكه اينها باز مال را ميگويد كه حرام است، لعبش را كه نميگويد! ببينيد آن دو تا روايت بعدى «قال: الثقل ما يخرج بين المتراهنين»[10] خود آن مال حرام است، لعبش را كه نميتواند بفهماند! يا مثلا روايت جابر «قال: كل ما تقومر به حتى الكعاب و الجوز»[11] آن چيـزى كه با آن قمار ميشود مثل... آنها ميگويد كه آن روايت اشكالش اين است يا معمّر بن خلاد كل ما قومر عليه، ميگويد اينها مال را ميگويد حرام است؛ دلالت نميكند كه لعبش حرام است! آن روايت بعدى هم كه گفت «كل ما قومر يقامر به حتى الكعاب و الجوز» اين هم متعارض را ميخواهد بگويد، عمومش به نسبت جوز و كعاب است اما ديگر نميآيد كه كُشتى را بگيرد! «كل ما تقومر به حتى الكعاب و الجوز» از اين حتى ميفهميم مستثنى منه از همين قبيل است؛ ديگر كشتى گرفتن را نميگويد يا فلفل رامثلا ميگويد اين دو سير فلفل سبز را اگر بخورى پنجاه تومان به تو ميدهم، اگر نخورى اينطورى. فلفل را كارى ندارد، يا سنگ سنگين را بلند كردن، اين را كارى ندارد كه متعارف نبوده است در قمار بازى. اين هم اشكالهاى مرحوم ايروانى. پس آن دو تا اخذ و اعطاء را حرام ميكند و اين ميشود يعنى فساد، دو تا از اين باقى مانده هم شىء را حرام ميكند، حرمت شىء غير از حرمت لعب است «ما يخرج بين المتراهنين» را حرام ميكند. روايت پنجم هم که از حتى ميفهميم عموم در هيمن مايههاست و از امثال آن است و ديگر غير آنها را شامل نميشود. «نقد استاد بر استدلال مرحوم ايرواني» لكن حق اين است كه اين اشكالهاى مرحوم ايروانى هيچ كدامش وارد نيست، براى اينكه اگر آمد و حرمت اين لعب را شارع فرمود، فرمود كه ملائكه در هر رهانى حاضر ميشوند «ان الملائكة لتحضر الرهان و ما سوى ذلك قمار حرامٌ» يا «ما خلا الحافر و الريش» ظاهر اين است كه حرمت حرمت تكليفى است، نه اينكه ميخواهد بگويد معامله فاسد است، آن كه شما شنيده ايد كه نهى در معاملات دليل بر فساد است آن مال جايى است كه نهى، نهى ارشادى باشد. ميگويد «لا تبع ما ليس عندك فانك لا تقدر على وفاء» به معامله يا «لا تبع الغرر» براى اينكه تو قدرت بر تسليم ندارى يا به دعوا كشيده ميشود، خوب اين معلوم است كه نهى ارشادى است. نهى در معاملات آنجايى كه ارشادى باشد حمل بر فساد ميشود، اما در بقيه جاها نهى بر معاملات مثل نهى بر بقيه امور است و حرمت تكليفى است و اصل در نواهى به عنوان يك ضابطه يادتان باشد اصل در نواهى شرعيه تكليف است، براى اينكه شارع آمده براى تشريع، نيامده براى ارشاد. بله، ارشاد هم ميكند از باب لطف؛ اگر بينى كه نابينا به چاه است اگر خاموش بنشينى گناه است، ارشاد هم ميكند اما اصل در شارع تكليف است «هدىً للناس» هدايت است و تكليف است. بنابراين، ظواهر اين دو تا نهى طبق اصل لاسيما با كلمه قمارٌ حرامٌ ايشان ميگويد كه اين متوجه معامله است و فساد در ميآيد. اين اولا كه نهى تكليفى است. ثانياً اگر هم از اين بگذريم، وقتى دارد ميگويد حرام است، اگر معامله و داد و ستد حرام شد در نتيجه معلوم است كه لعبش هم حرام است، نه اينكه داد و ستدش حرام باشد، اما لعبش غير حرام. از اينجا ظاهر ميشود وقتى ما يخرج بين المتراهنين حرام است، اين كه مارك رهان به آن خورده حرام است يعنى بازيش هم چطور است؟ ملازمه عقلائيه هست بين حرمت ما يخرج بين المتراهنين و بين خود رهانش. ميگويد آنى كه از اين كار به دست ميآيد حرام است، اما خود كارش جائز است. گفت به ده راهش نميدادند سراغ خانه شورا را ميگرفت يا دهدار، سابق ميگفتند كدخدا. حالا اگر بناشد كه خود اين ما يخرج حرام است، اين ملازمه عاديه دارد كه رهان و لعب با او هم حرام است، حق اين است كه اشكالهاى ايشان وارد نيست. «نقد استاد بر شيخ» لكن باز كلام شيخ و استدلال شيخ به اين روايات لايخلوا عن مناقشة، حالا من مناقشه را بگويم (البته بعضيهايش مناقشه دارد). مثلا آن روايت دومى «ان الملائكة لتنفر عند الرهان و تلعن صاحبه ما خلا الحافر و الخف و الريش و النصل»[12] فرشتهها فرار ميكنند و لعنت ميكنند؛ حرام است؟ خوب لعنت كنند و فرار كنند. لعنت ميكند يعنى نفرين ميكند يعنى دور از رحمت خدا ميشود، خوب باشد! آنها هم بگويند كه دور از رحمت خدا ميشود، اين دليل بر اين است كه حرام است؟ فرار ميكند، خوب فرار كند! فرشته ها در خانه اى كه سگ در آن باشد نميروند، خوب نروند! اين دليل بر اين نيست كه سگ نگه داشتن حرام است. فرار فرشتگان و لعن آنها حجت بر حرمت نيست، غايت الامر اين است كه اين كار كار مذموم و غير مطلوبى است يا كار مكروهى است، اما نه اينكه حرام است. (سؤال و پاسخ استاد): آنها هم از مكروه ها هم فرار ميكنند كما اينكه خانه اى كه سگ در آن باشد فرار ميكنند. رقص در آن باشد فرار ميكنند، آنها از خيلى كارهاى لعب فرار ميكنند. مثلا خانه اى که بيست و چهار ساعت در آن دوز بازى يا منچ بازى كنند، خوب ملائكه در آن خانه ها نميآيند. حالا گاهى منچ بازى ميكند لغرض عقلايي يك چيزى است، اما بيست و چهار ساعت خانه را گذاشته اند منچ بازى؛ خوب نميآيد فرشته در آن خانه، ما هم نميرويم به آن خانه چه برسد به فرشتهها؛ پس اين روايت دوم حجت بر حرمت نيست. اين مال اين روايت. و اما يك شبهه ديگرى هم به نظر ميآيد يعنى آن حرف ايروانى تمام باشد «كل ما يقامر به حتى الكعاب و الجوز» بگوييم اين ناظر است به امثال بازى با كعاب و جوز. بل لقائل أن يقول اصلاً آن روايت كه ميگويد «كل ما قومر به كل ما قومر عليه» اين عموم هم ناظر به آنهايى است كه متعارف بوده و با آن قمار كرده اند، اما بقيه را اصلاً شامل نميشود ولو ضعيف است. به هر حال يك شبهه در آن روايت است كه تنفر، دليل حرمت نيست، يك شبهه هم در اين روايت آخرى حتى الكعاب و الجوز كه اين همان شبهه ايروانى است، اينها ناظر هستند به آنى كه متعارف هستند. به امثال كعاب و جوز ديگر مسابقه و مقامره با تفره را نميگيرد، با دويدن و رفع حجر ثقيل را شامل نميشود. (سؤال و پاسخ استاد): لعن يعنى چه؟ اگر همسايه تان شما سگ داشته باشيد لعن ميكنى ميگويى از رحمت خدايى دور باشد؛ لعنت از رحمت دليل بر حرمت نيست، لعن يعنى دور از رحمت؛ در مكروه هم اينها خوششان نميآيد، نميآيند دعا به آن بكند؛ ميگويد اين دور از رحمت الهى باشد. احتمال اينكه در بقيه روايات مثل آن روايت كه فرمود «ان الملائكة لتحفر الرهان فى الحف و الريش و ما سوي ذلك قماره حرام»[13] بعضى از اين روايات دلالتشان خوب است، اما بعضيهايش در آن مناقشه است و در همان بعض كفايت است براى حرمت لعب با اينطور چيزها. و لك أن تستدل على الحرمة بقوله تعالى أعوذ بالله من الشيطان الرجيم (يا ايها الذين امنوا لا تأكلوا اموالكم بينكم بالباطل الا أن تكون تجارة عن تراض)[14] شما از راههاى باطل در اموال تصرف نكنيد. تصرف از راه باطل را حرام دانسته است شرعاً، يعنى خود آن كار باطل هم حرام است. اموال از راه باطل بر شما حرام است كه تصرف كنيد بالملازمة العاديه كه قُبَيل ذلك عرض كرديم بر ميآيد كه خود آن كار باطل هم حرام است. گفته نشود كه آيه نهى ميكند از اينكه مال الغير است، ميگويد نخوريد چون مال غير است؛ نه اينكه خود اين حرام خصوصيتى داشته باشد، لأنا نقول خلاف ظاهر آيه است. آيه ميفرمايد اذا كان الطريق باطلا فأكل المال بسببه حرامٌ بما أن السبب باطلٌ اصلاً خود باطل موضوعيت دارد. شما ميآييد باطل را حمل ميكني و ميگويى (لا تأكلوا اموالكم بينكم بالباطل) لأنه مال الغير، اين خلاف ظاهر آيه است. آيه ميگويد از راههاى باطل تصرف نكنيد، حرام است تصرف از راه باطل؛ پس خود باطل هم حرام است. دو سير فلفل بخور اگر خوردى من صد تومان به تو ميدهم اگر نخوردى تو صد تومان به من بده يا اين سنگ را از اينجا برداريد و گرفتار فتق بشود و هزار مشكل من صد تومان به تو ميدهم تو صد تومان به من بدهى اينها را عقلا باطل ميدانند. (سؤال و پاسخ استاد): ميگويى نيم كيلو فلفل سبز را اگر بخورى ـ معمولا مال آدمهاى كم عقل هم بوده است ـ صد تومان به تو ميدهم، اگر نخورى تو بايد صد تومان به من بدهى. اين بيچاره براى اينكه نيم كيلو فلفل سبز را بخورد، ميخورد و بعد هم معده اش ميتركد. اينها عقلايي است؟ ميگويم همه جا باطل است. لعب با برد و باخت به وسيله تفره و به وسيله مسارعه همه جا باطل است، كجاست كه صحيح باشد؟ كُشتى اشكالى ندارد! گفت فلانى ميگويد ديه زن نصف ديه مرد است خلاف نص قرآن است، براى اينكه قرآن دارد «لذكر مثل حض الانثيين» من باب مثال عرض كردم. (سؤال و پـاسخ استـاد): پس ميگويم بـاطل است، كجا بـاطل نيست؟ اين را راه كاسبى نميدانند عقلا. با كشتى گرفتن نان در ميآوريم يا نان بدهم؟ يك وقت ديگران پول ميدهند آن يك بحث ديگرى است، يك وقت ديگران ميخواهند تفريح كنند ميگويد آقا بيا وزنه بردار يا ماشينهايتان را به جان هم بياندازيد يا سوار شاخ گاو بشود كدامشان بهتر ميرود. يك وقت ديگران است خوب آنها غرض عقلايي دارند، ميگويد اين هم يك پولى ميبرد و هر كس يك كاسبى دارد كل على صيد هر كسى يك صيدى دارد. حالا آن هم آنطورى ميخواهد صيد كند، خوب اين مانعى ندارد بحث در آن نيست! ميگويد آقا بياييد كشتى بگيريد ما هم مردم را سرگرم ميكنيم، يك مقدار استراحت بكنند يك پولى هم به شما ميدهيم، نميگوييم حرام است و اكل مال به باطل است! اما اصلاً يك نفر است توى خيابان و اين طرف و آن طرف راه ميافتند با افراد كشتى ميگيرد پول ميگيرد يا پول ميدهد؛ اين را ميگوييم اكل مال به باطل است. (سؤال و پاسخ استاد): بحث اين است كه كشتى بگيرند با همديگر پول در بياورند. ميگويم كشتى بگيرند پول در بياورند از رفيقش؛ با همديگر، اين ميگويد يا بخور اينقدر به تو ميدهم يا نخورى تو اينقدر به من بده. اين درست است، كار عقلايي است؟ اما شما برو توى بازار آيا اين عقلايي است يا ديوانگي است؟ ميگويم دو بحث است، يك وقت براى سرگرمى است يكى ديگر هم پول ميدهد؛ خوب يك غرض عقلايي دارد، ميخواهند بگويند و بخندند و همان شوخى و مزاح و آن طور چيزهاست. يك وقت نه، اصلاً راه نان اين است؛ كار گيرش نيامده نتوانسته كارى بكند مواد مخدر هم بلد نيست كه برود بفروشد، ميگويد ميرويم با افراد قرارداد ميبنديم دو سير فلفل بخوريم صد تومان بدهيم صد تومان بگيريم، بعد هم ميرود ميخورد؛ اين عقلايي نيست، اين راه نان در آوردن نيست! اقتصاد سالم داريم، يك اقتصاد سالم آن وقتى است كه مردم با همديگر كشتى ميگيرند، فلفل ميخورند، سنگ بر ميدارند، اين اقتصاد سالم است؟ اين عقلايي است؟ روزهاى اول انقلاب بود ميخواستند اسكناسها را عوض كنند، يك آقاي بزرگوارى بود مثل حضرتعالى ميگفت مگر ميشود اسكناسها را عوض كرد، نميشود! گفت آنها اگر آوردند ما عوض ميكنيم، فرقى نميكند. من عرض ميكنم مسأله صدق عرفى است، اگر يك جامعه اى كار و كاسبيشان را اين قرار دادند كه فلفل بخورند پول بگيرند نخوردند پول بدهند بگيرند؛ صبح تا شام يك ميدانگاه درست كرديم براى اينكه بيكارها را به كار بگماريم گفتيم آقا برويد بايستيد فلفل بخوريد پول بگيريد از همديگر، يك عده هم بيايند آنجا پول به همديگر بدهند؛ يك كدامشان ميبرند! يا بياييد بايستيد سنگ برداريد، يكى ميآيد ميگويد آب در هاونگ كنيم يكى ميگويد سنگ برداريم؛ اين كارهاى باطل را انجام بدهند براى نان در آوردن، اين اقتصاد سالم است؟ اگر يك مملكتى اينطورى بود اقتصادش سالم است؟ آن وقت مثل كره شمالى ميشد كه با هزار بدبختى دارد ميگويد وضعمان خوب است؛ اين بار اخيراً صد و پنجاه تا كه كشته شده دست نيازش را دراز كرده است. به هر حال اينكه اقتصاد سالم نيست! اگر اين اقتصاد سالم است، با مواد مخدر خيلى سالمتر است. من عرض ميكنم بحث مسابقه براى جمع مال به اينطور امور غير عقلايي اين اكل مال به باطل است و حرام است. (سؤال و پاسخ استاد): پس ميگويم غير عقلايي، باطل است! ميگويم لعب به غير آلات قمار براى برد و باخت بالمسابقه اين حرامٌ براى اينكه كل اين مسابقه ها غير عقلايي است ولو تو همه شان را عقلايي بدانى؛ اينجا منافات ندارد چون تو جزء عقلا نيستى. آيه شريفه اكل مال به باطل را بما هو باطلٌ حرام ميداند، و وقتى اكل حرام شد يعنى آن سبب باطل هم حرام است. باطل يعنى آن راههاى كسبى كه عقلا او را راه كسب نميدانند، عقلا آن اقتصاد را اقتصاد سالم نميدانند. حالا در مقابل استدلال شده براى جواز به وجوهى براى فردا انشاء لله. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- رياض المسائل 2: 41. [2]- وسائل الشيعة 19: 253، كتاب السبق و الرمايه، باب 3، حديث 3. [3]- وسائل الشيعة 19: 251، كتاب السبق و الرمايه، باب 2، حديث 6. [4]- وسائل الشيعة 17: 325، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 104، حديث 9. [5]- وسائل الشيعة 17: 167، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 35، حديث 12. [6]- وسائل الشيعة 17: 323، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 104، حديث 1. [7]- وسائل الشيعة 17: 224، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 55، حديث 4. [8]- وسائل الشيعة 17: 165، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 35، حديث 4. [9]- وسائل الشيعة 17: 325، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 104، حديث 11. [10]- وسائل الشيعة 17: 325، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 104، حديث 9. [11]- الكافي 5 : 122- 123، باب القمار و النهبه، حديث 2. [12]- وسائل الشيعة 19: 251، كتاب السبق و الرمايه، باب 1، حديث 6. [13]- الوافي 2: الجزء 9: 25 و 26، أبواب الجهاد، باب فضل إجواء الخيل و الرمي. [14]- نساء (4) : 29.
|