فرق بين مسابقه و لعب به غير آلات قمار
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 271 تاریخ: 1383/2/6 بسم الله الرحمن الرحيم بحث در لعب به غير آلات قمار مع الرهانه بود و لك أن تقول بحث در مسابقه با حق السبق است، در غير آن سه موردى كه در روايات آمده است براى اينكه در محل بحث وقتى مراجعه كنيد ميبينيد كه بحث به آنجا مربوط ميشود. پس لعب به غير آلات قمار مع المراهنه و لك أن تقول مسابقه با حق السبق به غير آلات قمار يعنى آلاتى كه براى قمار بوده است و به نظر بنده حق بحث ادا نشده است و با اينكه يك مسأله مورد ابتلائى است الآن، يعنى اين مسابقههايى كه برگزار ميشود و در اين مسابقه ها هم خود مسابقه محل بحث است كه حلال است يا حرام و هم جايزه هايى كه قرار داده ميشود و اينكه بنده در جلسه گذشته عرض كردم اگر ديگرى حق السبق را بپردازد و جايزه را بدهد اين محل اشكال نيست، اينطور نيست که اين را از باب ضيق خناق بود كه عرض كردم و الاّ آن كسى كه معتقد است لعب به آلات قمار مع الرهان حرام است، فرقى نميگذارد بين اينكه اين رهان از طرفين باشد يا از احدهما باشد و يا از شخص ثالثى باشد، پس فرقى در اين جهت نيست. كما اينكه در مسابقه به تير اندازى و اسب دوانى و غير آن از موارد تجويز شده، اسب دوانى و تير اندازى و حفّ و حافر است و ريش. اما اين مواردى را كه هست، اينها ديگر همان اجتهادهاى ساندويچى است. به هر حال حف و حافر و ريش كه مسابقه در شتر دوانى و فيل دوانى كه ميشود حف، اسب دوانى و الاغ و قاطر كه ميشود خيل، ريش يا نزال كه ميشود تير اندازى. به هر حال در مسابقه در آن موارد ثلاثه گفته شده سبق در آنها جائز است هم منها هم من احدهما و هم من ثالث و هم من امام و معصوم و حاكم بلكه گفته شده قرار دادن سبق در آنها مستحب است چون اصل جواز آنها براى آمادگى جهاد است و استدلال هم شده به (و أعِدّلُوا لهم ما استطعتم مِن قُوّة)[1] براى جواز و لذا گفته اند اگر كسى بيايد حق السبق را قرار بدهد در كار خير شركت كرده و ثواب ميبرد، اصلاً مستحب است قرار دادن حق السبق در آنها. به هر حال چون در آنجا بحث از حق السبق جائز اعم است، اينجا هم كه بحث نكردهاند ملحق به آنجاست؛ اگر گفته ميشود مسابقه با جائزه حرام است؛ يعنى فرق نميكند در غير آن سه مورد، يعنى فرق نميكند منهما باشد أو من ثالث باشد أو من احدهما باشد يا از هر كس ديگرى. من احدهما مثل اينكه يكيشان ميگويد كه يا لله بيا فوتبال بازى كنيم اگر تو برنده شدى من ده تومان به تو ميدهم، اگر كه برنده نشدى هيچى به هيچى؛ اين من احدهما است. منهما اين است كه ميگويد اگر تو برنده شدى من ده تومان به تو ميدهم، اگر من برنده شدم توى دوندگى يا وزنه بردارى تو ده تومان به من بده؛ يا دو تايى يكى ده تومان روى هم ميريزند ميگذارند كنار يك حساب مشترك باز ميكنند و ميگويند اگر هر كداممان برنده شديم اين پول مال او باشد، اگر هيچ كدام كه برنده نشديم بعد پولهايمان را بر ميداريم. من ثالث هم معلوم است؛ به هر حال تابع قرار داد است، اينها را همه دارند من باب خارج از بحث عرض ميكنم. «نظر بعضي ازعلماء در مورد مسابقه به غير آلات قمار» پس به نظر بنده بحث اينجا آنچنان كه بايد مستوفى و مستقصى بحث نشده است چون ما ميبينيم اينطور اعمال مورد ابتلاء است و امروز رايج است بين مسلمين، در حالتى كه بزرگانى كه بحث كرده اند چه مثل آقاى خوئى و چه مثل امام (سلام اللّه عليه) اينها آمده اند و فرموده اند که حرام است. پس همه اينها حرام است! چگونه اين اعلام نشده است در رساله ها و چگونه جلوگيرى نميشود؟ مثلا شما تا حالا شنيده ايد كه آقاى خوئى در نجف فرموده باشد كه اين مسابقه ها حرام است يا امام (سلام اللّه عليه) فرموده باشد حرام است يا كس ديگرى فرموده باشد حرام است؟ با اينكه اينها در بحث فقهى و اجتهادى قائل به حرمت هستند. اين است كه من عرض ميكنم بحث مستوفى، مستقصى بحث نشده است، شاهدش اينكه اينها در بحث فقهى مسابقه به غير موارد ثلاثه يعنى لعب به غير آلات قمار مع الرهان را قائل به حرمت هستند و از آنهاست اين بازيها كه مورد ابتلاء است و در جامعه هم رواج دارد و هيچ اظهار حرمت آنها و اعلام حرمت آنها نشده و نميشود و هم در اينجا بحث شده است و هم در كتاب السبق و الرماية؛ در دو جا بحث شده است در كتاب السبق و الرمايه بحث شده است اينجا هم بحث شده است. كيف كان: حالا اينها همه مقدمه بود، گفت آن همه اصغر بودند اكبر هم بحث بعدى است. اينها همه مقدمه بود، محل بحث كجاست؟ لعب به آلات غير قمار مع الرهان و لك أن تقول كما يظهر من مباحثهم فى المقام أنّ موضع البحث المسابقة بغير الانواع الثلاثة مع الرهان؛ اينطور هم ميتوانيد بگوييد كه از مباحثشان بر ميآيد. و كيف كان دو نظر در اين بحث است: يك نظر از شيخ اعظم (قدس سره) كه قائل به حرمت شدهاند و تبع او را سيدين آقاى خوئى و امام، از كسانى كه در مسأله بحث كردهاند و من ديدهام و يك نظر هم مال صاحب جواهر است كه شيخ اعظم تعبير ميكند از او به بعض مشايخنا المعاصرين كه او قائل شده است به حليت در اينجا و فرموده حلال است. در سبق و رمايه هم خواسته بگويد كه حلال است منتها به يك نحو ديگرى؛ اينجا به يك راه حلالش كرده و آنجا به راه ديگر حلالش كرده است. به نظر ميآيد كه صاحب جواهر متوجه اين مسأله بوده كه به هر حال اين در بين مردم كم و زياد است ولو اين که در زمان صاحب جواهر مثل زمان ما رائج نبوده است، اما به هر حال بوده است اينطور چيزهايى. استدلال شده براى حرمت به وجوهى؛ چنان که در جلسه گذشته عرض کرديم «احدها الاجماع كما فى الرياض [عبارت رياض را مطالعه كنيد در رياض اينطورى دارد] و عليه الاجماع فى التهذيب و التنقيح و المسالك [بعد ميفرمايد] فهو الحجة».[2] اين كه در پاورقى مصباح الفقاهة آمده به مسالك و به صاحب جواهر اشاره كرده، در اصل بحث آمده استدلال به اجماع شده است، پاورقى آمده گفته كما فى المسالك جلد دوـ البته در صفحه گذاريها اشتباه دارد ـ و فى الجواهر جلد 28.[3] اما آنها استدلال به اجماع نكردهاند، اينها اجماع را نقل كردهاند. پس مستدلّ به اجماع صاحب رياض است. اشكالش هم روشن است كه ما در جلسه گذشته عرض كرديم ففيه كه اجماع معلوم نيست تعبدى باشد، اجماع در يك مسأله اجتهاديه است، بعيد نيست كه ناشى از همان مسائل اجتهاديه باشد و از همان ادله ديگر، نه اينكه تعبد باشد. «نظر شيخ در باره سبق و رمايه» يك شبهه ديگرى امام (سلام اللّه عليه) دارد و آن اينكه ميفرمايد تازه معلوم نيست كه اين اجماع، اجماع حسى باشد، لعل اين اجماع، اجماع حدسى است مستنقض از كلماتشان در بعضى از جاها كما يظهر از عبارت شيخ. شيخ ميفرمايد اينها در باب سبق و رمايه...؛ عبارت شيخ اين است: «و هو ظاهر كل من نفى الخلاف فى تحريم المسابقه فيما عدا المنصوص مع العوض و جعل محل الخلاف فيها بدون العوض فان ظاهر ذلك أن محل الخلاف هنا هو محل الوفاق هناك و من المعلوم انه ليس هنا الا الحرمة التكليفية، دون خصوص الفساد»[4] اين اجماع نفى خلاف ميشود نفى خلاف حدسى يعنى از دو تا حرف كنار هم گذاشتن اين نفى خلاف را در آورده است. البته مصباح الفقاهة اين را بسيار زيبا توضيح داده است عبارت شيخ را. وجه دوم «انه قمارٌ». مستدلّ به اين وجه باز هم صاحب رياض است. صاحب رياض استدلال فرموده است به اينكه اين قمار است و تبعه آقاى خوئى در مصابيح كه ايشان هم تبعيت كرده و فرموده بله، اين قمار است و حرام است. من عبارت آقاى خوئى را هم بخوانم، قبل از اينكه جواب بدهم. (ج1 صفحة577) «صدق مفهوم القمار عليه بغير عناية، فقد عرفت ان الظاهر من اهل العرف و اللغة ان القمار هو الرهن على اللعب بأى شىء كان. و تفسيره باللعب بالالات المعد للقمار دور ظاهر. و يدل على ما ذكرناه ترادف كلمة القمار فى لغة الفرس لكلمة (برد و باخت) بأى نحو تحقق، و من أوضح افراده فى هذا الزمان الحظ و النصيب المعبر عن ذلك فى الفارسية بلفظ (بليط بخت آزمايي را نوشته بخت خواب اين عربي را فارسي كرده) و اذا صدق عليه مفهوم القمار [ديگر وقتى قمار شد] شملته المطلقات الدالة على حرمة القمار و الميسر و الازلام، و حرمة ما اصيب به من الاموال [هم عمل حرام ميشود و هم پولها حرام ميشود] غاية الامر أنّ الموارد المنصوصة فى باب السبق و الرماية قد خرجت عن هذه المطلقات».[5] پس مستدل صاحب رياض است، عبارتش هم دارد؛ تبعه مصباح الفقاهة. و فيه بالإجمال اينكه نه قمار صدق نميكند؛ قمار عرفاً و لغتاً بر مسابقه صدق نميكند؛ بر مسابقه ها و مغالبه ها به غير آلات قمار، قمار صدق نميكند. ممكن است قمار بر مغالبه با آلات قمار ولو بلا رهان صدق كند، اما صدق قمار بر مطلق المغالبة ولو به غير آلات قمار كالمسابقة بالسرع و بالطفره و به برداشتن سنگ و فوتبال و اينطور چيزها؛ جواب اجمالى اين را صدق نميكند عرفاً و لغتاً و تفصيلاً؛ جواب تفصيلى اين است كه مضافاً به بعضى از مناقشه ها كه در كلام ايشان است، مضافاً به اينكه ايشان ميفرمايد اگر بگوييد كه قمار را تفسيرش كنيد به لعب به آلات معده للقمار اين دورٌ ظاهر؛ شبيه آن دورى كه در سيوطى اگر يادتان باشد در تعريف حال آمده «الحال وصف فضلة منتصبوا...» يك اشكال دورى آنجا آمده است يا در الطهارة اول لمعه دارد «الطهارة استعمال طهور مشروط بالنية».[6] مضافاً به اينكه اصلاً مسأله دور در تعاريف وجهى ندارد، براى اينكه ممكن است بعضى از اين مشتقاتش معلوم باشد اشاره دارد ميكند، يكفى در باب تعريف الاشارة. مضافاً به اينكه اشكال دور در تعاريف ليس كالتكوين و بيان حقائق بل لا مانع منه لانه اشاره؛ بعضيهايش را مثلا خيال ميكند كه قمار فقط مال آلات قمار است ميگويد كه نه، لعب هم قمار است؛ تفسير ميكند قمار را «اللعب بآلات القمار» براى اينكه از ذهن طرف بيرون كند كه قمار آلات قمار نيست. ممكن است بعضى معانى در نظر ديگران معلوم باشد، مفسر بعضى ديگرش را حواله به او مينمايد. حالا اين يك بحثى است كه اصلاً در باب تعاريف مسأله دور مشكلى نيست ليس بمحال، براى اينكه ممكن است بعضى از مـعانى را ميدانـد و مفسر اشاره ميكند به آن بعض. اينجا ميداند قمار آلات قمار است، اين مفسر ميخواهد بگويد آلات نيست، بلكه لعب به آلات قمار است. مضافاً به اينكه اصلاً بليط آزمايش بخت قمار بازى نيست! اين برد و باخت نيست! او يك مسأله ديگر است، او دارد يك پولى را مي دهد، يكي پولي را ميبخشد به اميد اينكه بعد آنها يك پولى را به او بدهند و مشكل بليط بخت آزمايى جهت ديگر بوده است و الا برد و باخت نيست! اين را كه نميگويند قمار بازى. مضافاً به سوى اين جهت، اين يك بخششى ميكند به اميد جايزه؛ هبه است به داعى جايزه و به داعى عوض، نه برد و باخت. كاسه آنجا رود كه قدح برگردد، ممكن است كاسه برود اصلاً كاسه اش را هم پس ندهد؛ اين كه قمار نيست! بليطهاى بخت آزمايى را از راه قمار بگوييم حرام است! نميخواهيم بگوييم حلال بوده است، ولى از راه قمار حرام نيست «هبة بداعى العوض» اين هم يك شبهه. (سؤال و پاسخ استاد): پس نيت چه دارد؟ ميدهد به او به اميد اينكه برگردد. مگر هبه چيست؟ اما در هبه به داعى عوض هم نميدهد! شما كاسه آش رشته جايى ميبريد كه بعد قدح آش رشته بيايد ـ هبه اگر باشد نه صدقه ـ و الا اگر بدانى كه پس نميدهد قدح نميآيد، آش رشته به كسى نميدهى كه! از خانه عروس كه آش رشته ميبرند خانه داماد اين هبه است به اميد اينكه قدح برگردد. يك دست لباس عروس از طرف داماد براى عروس ميدهد به جاى اينكه عروس يك كت و شلوار و براى قوم و خويشهاى داماد هم جوراب و كفش و اينطور چيزها بدهد. هبه به داعى عوض همين است! بليط بخت آزمايى هبه به داعى عوض است نه قمار، نه برد و باخت؛ لكن حرام بوده است در زمانهاى قبل به يك جهت خاصه به خودش را داشته است. به علاوه از اين دو تا اشكال ـ حالا اينها خيلى مهم نبود ـ مضافاً الى ما فيه از مناقشه اول، و مناقشه دوم، اين كه بر فرض ما قبول كنيم «القمار هو اللعب بأى شىء»؛ «القمار هو اللعب» ايشان ميفرمايد قمار «هو الرهن على اللعب بأى شىء» بالاتر از اين كه نيست! «سلمنا أن القمار فى اللغة و العرف هو الرهن على اللعب بـأى شىء» اين را مـا بر فرض قبـول كنيم، باز آن وقت مسابقات را ميگيرد يا نه؟ «هو الرهن على اللعب بأى شىء» . (سؤال و پاسخ استاد): فرقى نميكند! لعب به رهان، مطلق رهان است. تأسف بود كه امام نشد همه حرفهايش حفظ بشود. من قبلاً ميگفتم كه دو تا صفحه كتاب به من بدهيد من دو تايش را ميخوانم، ميگويم اين يكيش مال امام است و آن يكيش مال ديگرى است، حتى آقاى خوئى را هم ميگفتم؛ من فيضيه بودم ميگفتم يك صفحه كتاب بدهيد به من ميخوانم آن وقت ميگويم كه اين مال آقاى خوئى(قدس سره) است يا مال امام (سلام اللّه عليه) است. «بأى شىء» غير از «بالعمل» است! قمار رهان مع اللعب بأى شىء است؛ گردو، تخم مرغ، ورق پاستور، شطرنج، هسته خرما، اينها چيزهايى بوده كه با آن قمار ميشده است. اما در باب مسابقات رهن مع اللعب بالشىء است يا بالعمل؟ عمل است. قمار عبارت است از رهان على اللعب بأى شىء، أى شىء يعنى ادوات؛ اصلاً كارى به عمل ندارد! ميگويد آقا بيا دو تا خط بنويسيم، هر كسى كه خطش بهتر بود پنجاه تومان ميگذاريم وسط، مال او، يا يك آقايى ميگويد آقا شما خطهايتان را بنويسيد هر كدام خطهايتان بهتر بود من پنجاه تومان ميدهم. اين أى شىء نيست، اين فعل و عمل است و به عبارت ديگر، حقيقت مسابقه غير از قمار است! مسابقه در آن عمل است، سعى است، غرض است. اما در قمار بازى عملى نيست به شىء! معيار عمل نيست، معيار آن وسيله است مياندازد بالا يا شير ميآيد يا خط. شير و خط تعيين كننده است، اما در مسابقات حسن خط تعيين كننده است، بيشتر دويدن من تعيين كننده است، اصلاً چه ربطى دارد مسابقات به قمار بازى! (سؤال و پاسخ استاد): من عبارت را دوباره ميخوانم «ان القمار هو الرهن علي اللعب بأى شىء كان»[7] هر چيزى كه باشد، لعب به هر چيزى با گردو و با تخم مرغ؛ آنجا با عمل نيست! عمل وسيله مسابقه است نه لعب. شامل آن نميشود يا از آن انصراف دارد. شاهد: ايشان ميفرمايد كه بله مسابقه هاى ثلاثه هم «بالحف و الحافر و الريش» هم آنها هم قمار بازى بوده، منتها دليل آمده خارجش كرده است. ميشود اين حرفها؟ و شاهد بر اينكه قمار و ميسر بر اينها صدق نميكند ـ من تو ذهنم آمد بعد ديدم امام هم داشته است معلوم ميشود كه از سابق در ذهنم بوده است ـ شاهد بر اينكه قمار صدق نميكند اين جمله آخر ايشان است، ميفرمايد اسب دوانى هم قمار است، تير اندازى هم قمار است، شتر دوانى هم قمار است، اما خرج بالدليل. يعنى چه؟ اين ظاهراً اشتباه مقرر است و الا آقاى خوئى بالاتر از اين است كه اين حرفها را بزند! لسان ادله قمار و ميسر آبى از تخصيص است. «حرمت قمار از نظر قرآن» (انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوُ لعلكم تفلحون)[8] اين رجس است، اين از عمل شيطان است. (انما يريد الشيطان أن يوقع بينكم العداوة و البغضاء فى الخمر و الميسر و يصدكم عن ذكر اللّه فهل أنتم منتهون)[9] اين آيه اى كه در بيان حرمت شايد در قرآن شبيه نداشته باشد. حرمت را به نحوى بيان كرده از نظر شدت و عظمت و منفوريت اين اعمال كه شبيهش در قرآن نيست. بله! قمار بازى شما را از خدا باز ميدارد اما قمار بازى اسب دوانى طورى نيست. قمار بازى ايقاع عداوت ميكند، اما قمار بازى در آن موارد ثلاثه لا بأس به، قمار بازى رجس من عمل الشيطان است اما آنجا لا بأس به. اصلاً لسان ادله حرمت قمار و ميسر لاسيما مثل آيه شريفه آبى از تخصيص است. خوب چرا شعر ميگوييد كه در قافيهاش گير كنيد! راحت بگوييد باب المسابقة غير باب القمار. همان عرف فارسى كه ايشان به آن تمسك فرموده ميفرمايد فارسى قمار مرادف است با برد و باخت، ما عرض ميكنيم همان عرف برد و باخت را غير از مسابقه ميداند، مسابقه امرٌ و برد و باخت امر ديگرى است. (سؤال و پاسخ استاد): آنكه در مرجعيتش هم هست! اين دعوا در همه جا هست. در منبر هست، در امام جماعتى هست، در وجوهات گرفتن هست، پس در همه جا هست؛ اين غير از آن دعوايى است كه در خمر و ميسر است، حالا ميرسيم. در امامتش بوده، در خلافت عن رسول اللّه(ص) بوده و اللعن على اصل الشجرة الخبيثة منتها او در يك مرحله اى بوده كه به لعن رسيده، اما حالا در ما نه به لعن انشاء لله نميرسد، همينطورى يك كارهاى نادرستى انجام ميدهيم. حالا ميرسم به آن آيه كه آن غير از اين است. اين دعوايى كه شما ميبينيد در اصل بازيش است، اصلاً پول مطرح نيست! آقايان بدون برد و باختش را گفته اند جائز است، ولى دعوا سر برد و باخت است، دعوا سر پول نيست. آن وزنه بردار دنبال مدال است، دنبال اين است كه معروفيت و ارزش پيدا كند در دنيا. وجه سوم: رواياتى كه شيخ به آنها استدلال فرموده اند، اين است، يكى از آنها روايت (2 باب 54 ) از ابواب الشهادات خبر علا بن سيابه ـ «قال: سمعته يقول: لابأس بشهادة الذى يلعب بالحمام و لابأس بشهادة السباق المراهن عليه فان رسول اللّه(ص) قد اجرى الخيل و سابق [او خودش مسابقه را برگزار ميكرد] و كان يقول: ان الملائكة تحضر الرهان فى الخفّ و الحافر و الريش، و ما سوى ذلك قمار حرام»[10] ميگويد پيغمبر ميفرمود كه فرشته ها اينجا ميآيند اما ما سواى اين هر طور مسابقهاى كه باشد قمار است و حرام. دلالت اين روايت قابل خدشه نيست، كالنص در اين كه مسابقه هاى مع الرهان حرام است لكن مشکل سر ضعف سندش است. علاء بن سيابه اماى مجهول، فوقش امامى بودنش ثابت شده، اما توثيق نشده است. مجهولٌ اين هم مال اين روايت. (سؤال و پاسخ استاد): پس اينها مسابقه بوده است و باقى ديگر را ميگويد قمار است ادعائاً. اين بقيه را ادعا ميكند قمار آن را، اينها اصلاً قمار نبوده است؛ اين بقيه هم اصلاً قمار نيست، مسابقه در دويدن و سنگ سنگين و وزنه بردارى اينها هم حقيقتاً قمار نيست لكن قمار شرعاً و ادعاءً. ما سوى ذلك قمار حرام يعنى شرعاً يعنى ادعاءً. روايت بعدى 3 همين باب است باز از علاء بن سيابه ـ «قال : سألت ابا عبداللّه(ع) عن شهادة من يلعب بالحمام؟ قال: لا بأس اذا كان لا يعرف بفسق، قلت: فان من قبلنا يقولون: قال عمر: هو شيطان، فقال: سبحان اللّه أما علمت أن رسول اللّه(ص) قال: ان الملائكة لتنفر عند الرهان [كوچ ميكند از گروگذاريها و از حق السبق قرار دادنها] و تلعن صاحبه [صاحب رهان را لعن ميكند] ما خلا الحافر و الخف و الريش و النصل، فانها تحضره الملائكة و قد سابق رسول اللّه(ص) اسامة بن زيد و أجري الخيل»[11] اسامه را حضرت سابق آن شخص را. اين روايت هم اولا ضعف سند دارد و ثانياً در جلسه گذشته عرض كرديم خوب، ملائكه بروند ملائكه لعنت كنند، اين دليل بر حرمت نيست! تنفّر ملائكه دليل بر حرمت نيست «فانهم ينتفرون عن بيت فيه كلب» در روايات آمده است، در خانهاى كه سگ در آن باشد اينها تنفر ميكنند. شايد داشته باشد آنجايى كه آشغال كنار اطاق ريخته باشد عنكبوت و اينها باشد باز تنفر ميكنند، خوب تنفر كنند. يتنفرون اين دليل بر حرمت نيست تنفر ملائكه! لعنشان هم دليل بر حرمت نيست؛ ميگويند دور از رحمت خدا ميشود نفرين ميكنند، خوب نفرين كنند! بيش از كراهت در نميآيد. تنفر ملائكه و لعن ملائكه «لا يدلان على ازيد من الكراهة» بيش از كراهت از آن در نميآيد. اما حتماً اين كار حرام است، نه! لعن و تنفر ملازمه با حرمت ندارد و اعم است از حرمت. سيدنا الاستاذ (سلام اللّه عليه) ميفرمايد: لعن ملائكه ظهور در حرمت دارد. وقتى ملائكه لعن ميكنند يعنى كار حرام است. ميفرمايد لعن ظهور در حرمت دارد و در قرآن چهل جا لعن آمده كه اين لعن در اين موارد قرآن همه اش در موارد معصيت بوده و شدت معصيت، در مواردى بوده است كه عذاب داشته مثل كفر و مثل معاصى با شدت؛ قرآن هم چهل مورد لعن خدا و پيغمبر دارد ولى مواردش كفر است و معاصى كبيره. ميفرمايد بله: در روايات لعن بر كارهاى مكروه هم آمده است، دو سه تا روايت نقل ميكند مراجعه بفرماييد كه ميگويد لعن بر كارهاى مكروه اطلاق شده است ولى آن خلاف ظاهر است و لايصار اليه. بنده عرض ميكنم با كمال احترام كه اين بيش از ادعا نيست كه شما ميفرماييد. ما مدعى هستيم لعن يعنى طلب دورى از رحمت؛ طلب دورى از رحمت فرشتگان دليل بر حرمت نيست، با كراهت هم ميسازد؛ شاهدش هم همان رواياتى است كه خودشان نقل كردهاند در موارد مكروه. اما در قرآن، ميفرمايد چهل مورد در قرآن لعن آمده است. درست است، اما آنها لعن خداست يا خدا و پيغمبر و لاعنون. خوب بله لعن خدا را كه هيچ كس نميگويد، ميگويد خدا وقتى يك كسى را از رحمتش دور كرد «ان عليك لعنتى الى يوم الدين» لعن خدا دليل بر كفر و عصيان هست، لعن خدا و پيغمبر و لاعنون دليل بر كفر و عصيان هست، بحث ما سر لعن ملائكه است. در آن چهل مورد يك مورد لعن ملائكه نيست. به هر حال تمام اين آيات را كه من نگاه كردم لعن خدا و يا خدا و رسول است و يا لاعنون؛ اما لعن ملائكه نيست؛ اين اولا. ثانياً آن موارد خود مواد حرمتش معلوم است نه اينكه از لعن حرمت در بيايد. خود موارد حرمتش معلوم است «يؤذون اللّه و رسوله»[12] ـ «فاولئك يلعنهم اللّه و يلعنهم اللاعنون»[13] خوب بله، اذيت خدا و پيغمبر همه كس ميداند كه گناه است. قبل از لعن قطع نظر از لعن معصيت بودن معلوم است، آن شاهد بر حرمت است؛ بحث ما اين است كه يك چيزى را ما نميدانيم حرام است يا نه، به صرف لعن ملائكه بخواهيم حرمتش را در بياوريم. اين روايت هم دلالت بر حرمت نميكند مضافاً به اينكه سند همان علاء بن سيابه است كه ضعيف است. و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- انفال (8) : 60. [2]- رياض المسائل 2 : 41. [3]- جواهر الكلام 28 : 212 – 213. [4]- المكاسب 1: 142. [5]- مصابیح الفقاهه 1: 577 و 578. [6]- الروضة البهيه في شرح اللمعة الدمشقيه 1: 28 (تعريف الطهاره). [7]- مصابح الفقاهه 1 : 577. [8]- مائده (5) : 90. [9]- مائده (5) : 91. [10]- وسائل الشيعه 27 : 413، كتاب الشهادات، باب 54 حديث 2. [11]- وسائل الشيعه 27 : 413، كتاب الشهادات، باب 54 حديث 3. [12]- أحزاب (33) : 57. [13]- بقره (2) : 159.
|