استدلالات شيخ بر حرمت لعب به غير آلات قمار
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 272 تاریخ: 1383/2/7 بسم الله الرحمن الرحيم كلام در رواياتى بود كه شيخ اعظم (قدس سره) به آنها استدلال فرموده اند براى حرمت لعب به غير آلات قمار مع الرهانه و بعبارة اخرى حرمت لعب بالمسابقه مع الرهانه، سبق با دويدن، سبق با سنگ برداشتن، سبق با خوردن چيزى مسابقه در خوشنويسى، مسابقه در اينطور امور مع الرهانه با فرض اينكه جايزه درش در كار باشد. دو تا روايتهايش را در جلسه گذشته خوانديم كه يكيش مال علاء بن سيابه بود «ان الملائكة لتحضر الرهان فى الخف و الحافر و الريش و ما سوى ذلك قمارٌ حرام»[1] گفتيم اين دلالت بر حرمت دارد، لكن ضعف سند دارد به علاء بن سيابه. دوميش باز از علاء بن سيابه بود «عن النبى(ص) ان الملائكة لتنفّر عند الرهان، و تلعن صاحبه ما خلا الحافر و الخف و الريش و النضل»[2] كه اين هم گفتيم هم سنداً خدشه دارد و هم دلالت است؛ اما سنداً ضعيف است به علاء بن سيابه و اما دلالتاً براى اينكه لعن فرشتگان دليل بر حرمت نيست، لعن آنها أعم است از حرمت. روايت سوم «ما عن العياشى عن ياسر الخادم عن الرضا» كه اين روايت 12 باب 35 از ابواب ما يكتسب به. «عن ياسر الخادم عن الرضا(ع) قال : سألته عن الميسر قال: التفل [يا الثقل] من كل شىء قال : الخبز و التفل ما يخرج بين المتراهنين من الدراهم و غيره»[3] اين هم يكى از رواياتى است كه به آن استدلال شده است. اين روايت هم استدلال به آن تمام نيست، براى اين ضعف سندى كه درآن است، چون عياشى مرسلاً از ياسر خادم نقل ميكند، هم ارسال دارد و هم ياسر خادم وثاقتش ثابت نيست. «اشکال امام (سلام الله عليه) بر مرحوم شيخ» اما اشكالى كه سيدنا الاستاذ (سلام اللّه عليه) دارد و آن روز عرض كرديم كه مرحوم ايروانى هم دارد كه اين روايت حرمت ما يخرج بين المتراهنين را دلالت ميكند نه حرمت خود عمل «الميسر هو التفل و التفل ما يخرج بين المتراهنين» اين حرمت عوض و ما يخرج بين المتراهنين را ميفهماند نه حرمت عمل، دليل بر حرمت عمل نيست. اين اشكالى است كه هم امام دارد[4] و هم مرحوم ايروانى[5] داشت. جواب از اين اشكال اين است كه ملازمه عرفيه است بين حرمت ما يخرج من المتراهنين و بين خود رهان؛ اگر گفتند چيزى كه از مسابقه با رهان به دست ميآيد، آن چيز حرام است چون از مسابقه با رهان به دست آمده حرام است لكونه خارجاً من المتراهنين، لكونه ناشياً عن السبق بالرهان؛ ملازمه عاديه است، او كه حرام است يعنى سبقش هم حرام است. نميشود بگوييم ما يخرج بين المتراهنين، ما يستفاد من المسابقه اين حرام است اما خود مسابقه حلال است. اين عرف اين را متباين و متنافر ميبيند. پس درست روايت حرمت ما يخرج را ميفهماند، اما بالملازمة العادية حرمت خود رهانش هم استفاده ميشود. اشكالى كه فقط دارد اين روايت ضعف سند است بكونه مرسلا عن العياشى و به اينكه ياسر خادم خودش وثاقتش ثابت نيست. (سؤال و پاسخ استاد): پس متراهنين، گرو ميگذارد. حالا بگوييد تا متراهنين يعنى هر دو تا پول ميگذارند يا بگوييد يكى، اين خيلى مهم نيست. اگر اينطور بود كه خودش بيان ميكرد! فوقش بگوييد در مسابقههايى كه دو تا رهن ميگذارند. در جلسه گذشته عرض كردم در مسابقه يك وقت حق السبق را ثالثى ميپردازد، يك وقت حق السبق را أحدهما ميپردازد، يك وقت حق السبق را هر دو ميپردازند؛ هر دو هم به دو نحو، ميگويند صد تومان من وسط ميگذارم اگر تو برنده شدى تو بردار، تو هم صد تومان بگذار اگر من برنده شدم من بردارم، اين يك صورت. يك صورت اينكه دو نفرى صد تومان روى هم ميگذارند ميگذارند كنار براى آن كسى كه برنده شد. (سؤال و پاسخ استاد): چرا نميتواند، چون مال الغير است يا چون خرج بين المتراهنين؟ من كه بارها عرض كرده ام، ببينيد اگر گفت «ثمن الخمر سحت» پول خمر بما هو پول خمر پليد است، نه از باب مال غير! اگر گفت پول خمر فروشى پليد است يعنى خمر فروشى هم پليد است؛ نميشود كه پول خمر فروشى پليد باشد اما خود خمر فروشى نور باشد، بعد هم بگوييد نورٌ على نور. (سؤال و پاسخ استاد): من عرض ميكنم ظاهر هر عناوين در موضوعيت است؛ اگر گفتند پول بليط بخت آزمايى حرام است يعنى خود بخت آزمايي اش حرام است. بله، يك وقت ميگويد پول بليط بخت آزمايي حرام است چون مال غير است، اين ميشود عنوان مشير. ظاهر عناوين در موضوعيت است؛ اگر گفتند «اكرم زيد العالم» يعنى لانه عالم، نه اكرم زيد العالم لانه آقا زاده، سر و رو را همگى به جانب هوا كنيم اى خدا شفا بده آقا زاده آقا مريض شده، اى خدا شفا بده. اين كه نيست! عناوين، ظهور در موضوعيت دارد. اين يخرج بين المتراهنين يعنى بما هما متراهنان اصلاً كارى به مال الغير ندارد. يكى ديگر از روايات صحيحة معمّر بن خلاد است (حديث 1 باب 104 ) ابواب ما يكتسب به ـ «و كل ما قومر عليه فهو ميسر»[6] اين يك روايت. و روايت جابر كه اين روايت جابر هم (4 از باب 35 ) از ابواب ما يكتسب به است «عن أبى جعفر(ع) قيل: يا رسول اللّه ما الميسر؟ فقال: كل ما تقومر به حتى الكعاب و الجوز».[7] شيخ استدلال را اينطور بيان ميفرمايد: «و الظّاهر أن المقامرة بمعنى المغالبه على الرّهن»[8] مقامره در اين روايات يعنى مغالبه با رهن، چه مغالبه با آلات باشد و چه مغالبه با مسابقه، يعنى اگر شما در خط نويسى مسابقه گذاشتيد مع الرهن، در منبر مسابقه گذاشتيد و گفتيد دوتايمان منبر ميرويم هر كدام منبرمان بهتر بود و برنده شد نفرى صد تومان به برنده بدهد، ايشان ميفرمايد مقامره ظاهر است در مطلق مغالبه مع الرهن؛ اين استدلال. و فيه ما لايخفى! مقامره از همان ماده قمار است و ظاهر است در همان قمار و برد و باخت، نه هر مغالبه اى! ظاهر است در مغالبه به آلات قمار على نحو القمار به نحو برد و باخت. پس از كجا ميفرماييد اين مقامره ظهور دارد در مطلق مغالبه؟ پس اشكال به اين دو تا حديث هم معلوم است. بله، اگر مقامره را به آن معنا بگيريم استدلال تمام است چون عموم دارد؛ يكيش ميگويد «كل ما يقامر به» و يكى ديگر هم ميگويد «كل ما قومر عليه» هر دو عموميت دارد. عمومش تمام مغالبه ها و مسابقه ها را ميگيرد لكن الكلام در اين است كه مقامره ظهور ندارد در مطلق مغالبه، بلكه يا ظهور دارد در مغالبه با آلات قمار مع الرهان الذى يسمى فى الفارسى به برد و باخت. و يا لااقل از اينكه مشكوك است، ذو احتمالين است. بنابراين استدلال تمام نيست مضافاً كه روايت جابر هم ضعف سند دارد، اگر گفتيد به چه كسى؟ عمرو بن شمر. اين روايت جابر هم ضعف سند دارد به عمرو بن شمر كه به هر حال از اسمش هم معلوم است كه بايد ضعف سند داشته باشد. آقاى دينانى خدا حفظشان كند كه در فلسفه هم خيلى قوى است، پاى درس امام ميآمد آن وقت او ميگفت كه يك روزى نشسته بوديم قبل از درس امام (سلام اللّه عليه) گفت كه امام خيلى رجال بلد نيست، اما روح عرفانيش است ـ چون امام در رجال هم قوى بود ـ ميگويد اين ثقه است يا اين ضعيف است، اين روح عرفانيش است. بعد حديثى خواند كه در آن عمرو بن شمر بود، گفت الآن ميگويد اين ضعيف است براى اينكه آن روح عرفانيش عمرو بن شمر را ضعيف ميداند چون اسم شمر در آن است ميگويد ضعيف است، از قضا اينطور هم هست چون عمرو بن شمر توثيق نشده است. (سؤال و پاسخ استاد): يك هم محلى داشتيم که در مبارزات زمان چهل و دو به بعد كه مبارزات شروع شده بود، راديو كم بود در دِه ما يكى دو تا بيشتر نبود؛ او يك وقت ميرفت يك جاهايى آن وقت صبح ميآمد، بيست و يك اسفند بود نميدانم چند بود كه ميگفتند شاه را تير زده اند حالا نميدانم واقعيتش چطور بود، آمد ميگفت كه امروز شاه را تير زدند. ميگفتيم از كجا ميگويى؟ ميگفت راديو گفته است. حالا معلوم ميشود قصه پنج سال قبل راديو را نقل ميكرد و ميگفت امروز شاه را تير زدند، سنه سى و هفت شاه را تير زده بودند اين چهل و پنج هم ميآمد ميگفت كه امروز شاه را تير زدند. بابا! روايت كه امروز نيامده است، روايت هزار و دويست سال قبل آمده و جوز هم در خيلى از جاها گردو بازى يك نحو قمار است مثل شير و خط. (سؤال و پاسخ استاد): مُعدّه به آن معنا اولا نبوده است، قمار با آن ميشده است نه اينكه مُعدّ بوده است. فرق است بين آلتى كه قمار با آن ميشود ـ من مجبورم كه قصه ميرزاى شيرازى را هم بگويم ـ آلت رجوليت معد براى زنا هست، اما آلت زنا كه نيست! هم با آن ممكن است زنا انجام بشود و هم ممكن است كار ديگرى. «وجوهي که دلالت بر قمار دارد» پس يكى به اجماع استدلال شده بود، دوم به صدق قمار، سوم هم به اين روايات. چهارم آيه شريفه أعوذ بالله من الشيطان الرجيم (إنما الخمر و الميسر و الانصاب و الأزلام رجسٌ من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون * انما يريد الشيطان أن يوقع بينكم [اين را نه براي بحث فقهي براي بحث منبرها حفظم شده والا براي بحث فقهي بايد از روي قرآن خواند مثل روايات كه از روي مي خوانيم] العداوة و البغضاء فى الخمر و الميسر و يصدّكم عن ذكر اللّه و عن الصلوة فهل أنتم منتهون)[9] يكى از وجوهى كه به آن استدلال شده بر حرمت لعب به غير آلات قمار مع الرهان، يعنى مسابقه هاى مع الرهان اين آيه شريفه است. استدلال به اين آيه به دو تقريب است، به دو وجه است: يكى به اين ازلامى كه در آيه آمده است «يا ايها الذين آمنوا انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان» به اين بيان كه ازلام يعنى آن اقداحى بوده كه شترى را افراد ميخريدند بعد اين شتر را بيست و هشت قسمت ميزدند، سه قسمت و پنج قسمت و هفت قسمت، يك ده تا هم قرعه ميزدند ده تا كاغذ يا قدحى بود روى آن سهام را مينوشتند، سه سهم، پنج سهم، تا بيست و هشت سهم پر ميشد. سه تايش هم سهم نداشت، آن وقت اينها را افراد بر ميداشتند، هر كس آن سهمهاى صاحب سهام گيرش ميآمد به همان مقدار از شتر استفاده ميكرد، آن باقي ديگرها كه سهمى برايشان نميماند آنها بايد پول شتر را بپردازند. اين ازلام بوده، شترى را ميخريدند و بعد به بيست و هشت قسمت تقسيم ميشد روى اقداح و سهام سهمهاى سه سهمى و پنج سهمى تا بيست و هشت تا نوشته ميشد، هفت تايش بيست و هشت تا را پر ميكرد، سه تايش هم بى سهم بود كه اسمهاى خاصى داشت هر كسى اينها را بر ميداشت گوشت شتر ميخورد پول هم نميداد، آنها را هم هر كسى كه بر ميداشت گوشت شتر كه نميخورد هيچى پول شتر را هم بايد بدهد؛ اين را ميگويند ازلام. حالا مراجعه كنيد به تفسير و لغت. مستدل ميگويد با الغاء خصوصيت از اقداح، ميگوييم مسابقه ها هم همينطور است. در مسابقهها و در لعب به غير آلات قمار هم همين است يكى برنده ميشود يا يكى بازنده ميشود و ازلام هم به عنوان قمار نبوده، مصداق قمار نبوده است و لذا مستقلاً ذكر شده است. پس استدلال چند تا مقدمه دارد؟ 1ـ ازلام از مصاديق قمار نبوده است و لذا ذكر مستقلا. 2ـ الغاء خصوصيت از ازلام به مطلق لعب به آلات مع الرهان، چه خصوصيتى دارد؟ نه، قدحش خصوصيت دارد و نه شترش و نه سهامش، معيار اين بوده است كه يك كسى پولى را ميبرده و يك كسى هم پولى را ميباخته است، يك كسى گوشت چيزى را ميبرده يك كسى هم يك چيزى را ميباخته است، شيئى را كسى مالك ميشده و كسى هم ضرري ميديده است. اين استدلال ناتمام است، براى اينكه اولاً ازلام گفته شده است كه «قمارٌ عربى و ميسرٌ عربى» و ذكرش در اينجا هم نه براى شدّت حرمت تا بگوييد شطرنج شدّتش بيشتر بوده است، بلكه از باب تعارف آن روز و مورد ابتلاء؛ چون قمار عربى بوده در بين عربها اين قمار رائج بوده، قرآن هم كه در عرب و به زبان عربى نازل شده عنايت داشته است اين را ذكر كرده است. پس ازلام «ميسرٌ عربىٌّ» تخصيص به ذكرش هم از باب رواج و ابتلاء بوده است نه از باب شدت كه شما اشكال كنيد. وقتى شد به عنوان قمار، الغاء خصوصيت از قمار به هر لعبى ولو به صورت مسابقه درست نيست؛ اين اولاً. ثانياً: حالا بر فرض خواستيم الغاء خصوصيت كنيم، اما الغاء خصوصيت بايد شبيه ازلام باشد آن وقت با ازلام بوده حالا با اين شانسى ها؛ شانسى هايى وجود دارد يا يك چيزهايى را مياندازند گاهى زيادتر از آنى كه داده ميبرد، گاهى كمتر ميبرد و گاهى هم هيچى نميبرد. از اقداح و ازلام الغاى خصوصيت كنيد به اوراق، بگوييد آنها هم حرام است. اما از ازلام كه آلات و ادوات بوده است الغاء خصوصيت به مسابقه در حسن خط، به مسابقه در اعلميت، به مسابقه در منبر بهتر، به مسابقه در اينكه كلاس عينك من بالاتر است، اينها را كه ديگر نميتوانيم الغاء خصوصيت كنيم! از ازلام كه مخصوص آلات بوده است الغاء خصوصيت كنيم به اعمال و مسابقه در اعمال و هو كما ترى. اگر بنا باشد اينطور الغاء خصوصيت كرد كه همه فقيه هستيم و خيلى راحت از همه چيز ميشود الغاء خصوصيت كرد و رساله نوشته؛ اين مال تمسّک به اينجا. وجه دوم تمسّک به عموم علّت در آيه است. آيه شريفه دارد (انما يريد الشيطان أن يوقع بينكم العداوة و البغضاء فى الخمر و الميسر) بگوييم در تمام لعب به غير آلات قمار اين عداوت و بغضاء وجود دارد. يكى كه برنده ميشود آن ديگرى با او دشمن ميشود و يكى تو بگو و يكى من ميگويم و دعوا خلاصه راه ميافتد. عموم علّت «العلة تعمم كما أنّها تخصص» پس همه مسابقههاى مع الرهان حرام است. امام (سلام اللّه عليه) اينجا جواب داده است كه اينجا اصلاً علّت نيست، در سابق هم فرموده اند كه اصلاً اين (انما يريد الشيطان) علّت نيست و قد ظهر كه اين تمام نيست، ظاهر آيه اين است كه اين علّت است. لكن اشكالى كه در اين استدلال وجود دارد اين است كه در مسابقه ها آن عداوتى كه در خمر و ميسر است نيست! خمر ملازمه دارد با عداوت، خورده دارد اربده ميزند، حالا ولو بول الاغ به او داده اند خورده اما اين خيال كرده كه مثلا عرق است مست شده و دارد عرق تصنعى هم ميزند؛ اصلاً مستى عربده زدن ميخواهد. در آنجا معمولا ملازمه دارد با عداوت و بغضاء، در قمار بازى هم چون قمار باز به اين زودى كه رها نميكند، مدام ميبازد ولى دوباره ميگويد شايد برنده بشويم به اميد آينده، به اميد آينده مدام ميبازد ... اين دعوا ميآورد. طبعش دعواست، طبع خمر دعوا و عداوت است كما هو واضح يحصل بالسكر، طبع ميسر دعوا و عداوت است براى اينكه من يعمل بالميسر لايترك بمرة، يك بار كه باخت بلند نميشود، ميگويد دوباره بازى ميكنيم. تا كجا بازى ميكند؟ تا زن و بچه اش را هم ميبازد كه در روايات هم آمده است؛ خوب اين طبعاً دعوا ميآورد. اما اين غير از اين است كه دو تا منبرى مسابقه گذاشته اند در منبر، چه دعوايى دارند آن يكى كه منبرش بهتر است با آن يكى كه منبرش بدتر است، پول را ميدهند به آن كسى كه منبرش بهتر است. دو نفر در اعلميت مسابقه گذاشتهاند، گفتهاند جايزه ميدهيم به آن كسى كه اعلم است. خوب اينها هر دو يكيشان برنده شده است، وقتى كه برنده شد يكيشان را جايزه ميدهند. چه مانعى دارد؟ مجتهد عادل هم كه هست، كاريش نميشود كرد. پس عموم علّت را قبول داريم، ولى علّت در مسابقات جريان ندارد. اگر در جايى يك مسابقهاى پيدا كرديد كه اين علّت به حسب طبع در آنجا هم ميآيد، آن هم يكون حراماً. پس استدلال به اين آيه شريفه هم تمام نيست. «استدلال امام (سلام الله عليه) به روايتِ لعن و دلالت لعن بر حرمت» امام وجهى كه به آن استدلال فرموده است، استدلال كرده به همان روايت لعن ملائكه كه گذشتيم و به اين بيان كه لعن دليل بر حرمت است و اين روايت لعن ولو در روايات علاء بن سيابه هم آمده و ضعف سند دارد؛ ايشان ميخواهد بفرمايد كه نه در مرسله فقيه آمده و ضعف سند ندارد. وجهى كه ميتوان وجه ديگرى براى استدلال باشد، اين است كه امام فرموده است. امام لعن را در آن روايت نبوى كه لعن كردهاند فرشتگان، اين را دليل بر حرمت گرفته و سند روايت را هم گفته چون مرسله فقيه است و مرسلهاش ارسال جزمى است بنابراين خالى از اعتبار نيست و روايات علاء بن سيابه ولو ضعف سند دارد اما آنها غير مرسله است. من حالا عبارت خود امام را بخوانم تا ببينيم فرمايش ايشان تمام ميشود يا نه. ايشان به اين مرسله صدوق استدلال ميكند و حاصل كلامشان استدلال به لعن است، (صفحه 30) «كمرسلة الصدوق المروية فى الفقيه فى باب حد من شرب الخمر و ما جاء فى الغناء و الملاهى، قال: و قال الصادق(ع) : ان الملائكة لتنفّر عند الرهان، و تلعن صاحبه ما خلا الحافر و الخفّ و الريش و النصل و قد سابق رسول اللّه أُسامة بن زيد و أجرى الخيل»[10] [اين را در صفحه30 ميفرمايد و بعد صفحه 31 هم ميفرمايد لعن فرشتگان دليل بر حرمت است و به آيات قرآن هم تمسّک ميكنيم. حالا اين مهم نيست، اين را ما گذشتهايم. بعد ميفرمايد] قال المحدث الكاشانى فى ذيلها: و يأتى هذا الحديث فى باب عدالة الشاهد مسنداً مع ما فى معناه [ميگويد اين حديث آنجا مسنداً ميآيد] و فى آخرة و ما عدي ذلك قمار حرام [در آخرش هم دارد ما عدي ذلك قمار حرام] و ما حكى فى الباب المشار اليه، روايتان بسند واحد عن العلاء بن سيابه [آنى را كه فيض در آنجا آورده آنها دو تا روايت است هر دو از علاء بن سيابه است، علاء بن سيابه هم كه مجهول است و وثاقتش ثابت نيست. أحدهما] قال: سألت ابا عبداللّه(ع) عن شهادة من يلعب بالحمام؟ قال: لا بأس إذا لا يعرف بفسق، قلت : فإنّ من قبلنا يقولون: قال عمر: هو شيطان، فقال: «سبحان اللّه، أما علمت أن رسول اللّه(ص) قال: ان الملائكة لتنفّر عند الرهان، و تلعن صاحبه ما خلا الحافر و الخفّ و الريش و النصل، فانّها تحضره الملائكة [اين مسابقه ها را فرشتهها ميآيند] و قد سابق رسول اللّه(ص) أُسامة بن زيد، و أجرى الخيل»[11] [يك روايت هم ميگويد كه فيض آنجا نقل كرده است. روايت دوم را هم باز با همين سند نقل كرده است] «قال: سمعته يقول : لا بأس بشهادة الّذى يلعب بالحمام و لا بأس بشهادة صاحب السباق المراهن عليه، فان رسول اللّه(ص) قد اجرى الخيل و سابق، و كان يقول: انّ الملائكة تحضر الرهان فى الخفّ و الحافر و الريش و ما عدي ذلك قمارٌ حرام[12] [بعد امام براى اينكه سند حديث را درست كند، ميفرمايد] و أنت خبير بما فى اجتهاد الكاشانى من كون المرسلة عين المسندة [اجتهاد كاشانى كه گفته مرسله عين مسنده است ميفهميد درست نيست] «فان الظاهر الصدوق فى المرسلة أن قوله: «انّ الملائكة لتنفّر الخ من كلام الصادق(ع) لامنقول عن رسول اللّه [ببينيد مرسله اينطورى بود قال: و قال الصادق: انّ الملائكة لتنفّر عند الرهان.] و صريح الرواية الأُولى [يعنى اين اوليش كه نقل كرد ـ أما علمت ان رسول اللّه قال» اين صريحش. ظاهر روايت دوم] فان رسول اللّه قد اجرى الخيل و سابق و كان يقول» [ظاهرش اين است كه كان رسول اللّه يقول، چون آخر است. و ظاهر روايت دوم هم كلام رسول اللّه است.] مضافاً الى أن الرواية الأُولى الشبيهة بالمرسلة فى الفقرات مشتملة على جملة زائدة، و هى قوله: فانها تحضره الملائكة على ما فى نسختي من لا يحضر، و الوسائل و أما الثانية فلا مجال لاحتمال وحدتها مع المرسلة فالظاهر استقلال المرسلة [بنابراين ما سه تا روايت داريم يكى مرسله شيخ صدوق و دو تا هم از علاء بن سيابه.] «و هى من المرسلات التى يشكل طرحها للإرسال [چون ارسال ارسال جزمى است.] نعم لو كانت عين المسندة و قطعة منها يشكل الاستناد اليها لاجل العلاء بن سيابه، لكن قد مرّ بُعد ذلك. و كيف كان فالظاهر من المرسلة حرمة السباق فيما عدي المذكورات»[13] اين را عرض كردم براى اينكه تتبع و دقت امام را در روايات هم شما بيابيد كه امام هم در روايات اينطور عنايتها را دارد، در هر حدّى عناياتش بالاست در روايات هم بالاست. «نقد استاد برشبهه وارده بر امام (سلام الله عليه)» لكن شبهه اى كه به كلام امام (سلام اللّه عليه) است اين است كه شما همه اينهايى كه فرموديد درست، اين مسندها با آن مرسله ها يك مقدار تفاوت دارد، اما آيا اطمينان حاصل ميشود كه آن مسند غير از اينها بوده است و يا احتمال دارد يك اشتباهى كرده است در ارسالش صدوق؟ صدوق ميخواسته بگويد قال رسول اللّه، گفته قال الصادق. آيا با فرض اينكه در اين دو روايت مال رسول اللّه آمده جملاتى شبيه همان جملاتى كه در مرسله صدوق است؟ درست است، با هم يك اختلاف جزئى دارند اما آن روايت چون مرسله است، احتمال اين داده نميشود كه صدوق در آنجا اشتباه كرده، ميخواسته بگويد قال الصادق ـ چون به روايت خيلى عنايت نداشته است، ارسالاً داشته ـ گفته قال الصادق، ميخواسته بگويد: قال رسول اللّه اشتباه كرده و گفته قال الصادق. ما عدم سهو را بايد از چه كسى بگيريم؟ بناء عقلا. عقلا در اينطور جايي ولو اين دو تا مسند با مرسل يك مقدارى با هم اختلاف دارند اما يك مقدارى هم با هم توافق دارند. عقلا در اينطور جاها احتمال سهو را براى مرسل به اينكه ميخواسته بگويد قال رسول اللّه گفته قال الصادق، احتمال سهو را نفى نميكنند. دو تا روايت مسنداً گفته قال رسول اللّه، يك روايت صدوق مرسلاً گفته قال الصادق، خوب هم مرسل است و هم احتمال سهو وجود دارد و لذا اعتماد به اينطور مرسلى مشكل است. كما اينكه اعتماد به مراسيل جزمى صدوق اگر مسنداً نقل كرده باشد صدوق در جاى ديگر يا محدثين ديگر مسنداً نقل كرده اند و در آن سند ضعف است، نميتوانيم به آن تمسّک كنيم. مراسيل جزمى صدوق حجّت است، اين نميشود از آن گذشت لااقل؛ حجّت يا لااقل لايصح التجاوز عنه و اعتبار دارد. اما اگر مرسل جزمى صدوق در جايى است كه همين مرسله مسندتاً نقل شده است در خود كتابهاى صدوق يا در كتب ديگر محدثين، ولى آن سندها ضعيف است، باز هم ميشود اعتماد كرد و بگوييم لابد سند را صدوق قوى ميدانسته و سندى كه صدوق داشته غير از اين سندها بوده؟ اعتماد مشكل است، همانطورى كه مرحوم حاج شيخ محمد رضا در اين رسالة القبلهاش ميفرمايد كه اعتماد مشكل است يعنى مرسله جزمى وقتى حجّت است كه مسنده اى در مقابلش كشف نشود؛ اينجا هم همينطور است. بنابراين اصل عدم سهو و بناء عقلا بر اعتماد به امثال اين مرسله مشكل است و يا نيست و يا لااقل در آن شك داريم، پس اين روايت از نظر سند ناتمام است. متنش را هم كه گفتيم نا تمام است. وجه ديگرى كه به آن استدلال شده براى حرمت آيه (لا تأكلوا اموالكم بينكم بالباطل) است. اين هم قطع نظر از حرفهايى كه امام زده و ما زديم، در مسابقات معمولا باطل صدق نميكند. مسابقاتى كه غرض عقلايي دارد، مسابقه است براى حسن خط، مسابقه است در دويدن براى سلامتى مزاج ميخواهد بدود كه يك مقدار چربيهايش آب بشود، مسابقه است براى تفريح اسمش را گذاشتى تفريح در كتابهاى فقهى آمده اجتماع حواس، مي خواهد فوتبال كند، ميخواهد سرگرم باشد، حواسشان جمع باشند و گرفتار مرض روانى نشوند. اگر مسابقههايى اغراض عقلايي دارد ولو غرض عقلايي تفريح و اجتماع حواس، ولو دوندگى براى سلامتى، ولو براى اينكه كلاسمان را در بين دشمنانى كه اين حرفها بينشان مطرح است بالا ببريم، يك گل بزنيم آنجا برويم مثلا روى تخته سوم بايستيم ؛ حالا براى خودمان ممكن است فايده اى نداشته باشد اما آنجا فايده دارد. بله! براى فلفل خوردن، دو سير فلفل اگر خوردى صد تومان به تو ميدهم اين باطل است، اما همه مسابقات مع الرهان باطل نيست. مسابقاتى كه امروز وجود دارد غالب اين مسابقات اگر نگوييم كلّش اينها عقلايي است، عقلاء عالم دارند اقدام ميكنند. هيئت هاى دولتها، مجلسهاى قانونگذارى، بودجه برايش ميگذارند، جا برايش ميگذارند؛ گاهى براى ورزشكاران بيش از دانشمندان ارزش قائل ميشوند، حالا ما دانشمندان آخوندى كه كارى نداريم ما به مردم كار داريم ما به حكومتها كارى نداريم، اما حكومتها براى فوتباليستها خوب حق هم دارند، براى اينكه به هر حال جوانى است دارد كار ميكند. نميخواهم بگويم بد است! ميخواهم بگويم كه اينقدر عقلايي است كه براى آنها يك اهميت فوق العاده قائل ميشوند، اگر ببازد واى به اينكه ببازد و اگر ببرد چه كارهايى كه برايش انجام نميدهيم. يك وجه ديگر هم هست و تا حالا چند وجه ذكر شده است، اجماع، صدق قمار، روايات، آيات، آيه انما الغمر، لاتأكلو پنج وجه جبرئيل گفت «تأذن ني ان تهبت الي الأرض و أكون نعم سادسا» اگر گفتيد جبرئيل اينجا كجاست. آن روايت معروف از رسول اللّه(ص) كه به طرق خاصه و عامه نقل شده لا سبق الاّ فى خف أو حاضر أو نصل[14] يعني النضال[15] أو ريش. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- وسائل الشيعة 19 : 253. كتاب السبق و الرماية، أبواب 3، حديث 3. [2]- وسائل الشيعة 19 : 251. كتاب السبق و الرماية، أبواب 1، حديث 6. [3]- وسائل الشيعة 17: 167. كتاب التجارة، أبواب ما يكتسب به، باب 35، حديث 12. [4]- مكاسب المحرمه 2: 29 و 30. [5]- حاشيه كتاب المكاسب (الإيرواني) 1 : 220. [6] - وسائل الشيعة 17 : 323. كتاب التجارة، أبواب مايكتسب به، باب 104، حديث 1. [7] - وسائل الشيعة 17 : 165. كتاب التجارة، أبواب ما يكتسب به، باب 35، حديث 4. [8]- المكاسب 1 : 143. [9]- سوره مائده (5) : 90 و 91. [10]- وسائل الشيعة 19: 251. كتاب السبق و الرمايه، ابواب استحباب اجراء الخيل و تاديبها و الاستباق، باب 1، حديث 6، الفقيه 4: 59 كتاب الحدود حديث 5094. [11]- وسائل الشيعة 27: 413. كتاب الشهادات، ابواب قبول شهادة اللاعب بالحمام ...، باب 54، حديث 3. [12]- وسائل الشيعة 27 : 413. كتاب الشهادات، ابواب قبول شهادة اللاعب بالحمام ...، باب 54، حديث 2. [13]- مكاسب المحرمه 2 : 30 – 32. [14]- وسائل الشيعة 19: 252، كتاب النسبي و الرمايه، ابواب ما يجوز السبق والرمايه به شرط الجعل عليه، باب3، حديث1. [15]- حديث شريف كساء
|