ادامه استدلال امام (س) مسأله لعب به غير آلات قمار بلا رهان و نقد و بررسی آن
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 277 تاریخ: 1383/2/15 بسم الله الرحمن الرحيم فرع دومى كه امام بيان فرمودهاند، براى اثبات كبيره بودن قمار به وجوهى استدلال كردهاند. حالا من قبل از آنى كه وارد بحث بشوم اين سؤال برايم مطرح شده كه چرا امام اين بحث را متعرض شده اند، با اينكه كبيره بودن قمار جزء واضحات عند ارتكاز متشرعه بلكه مسلمانان است و هم عقل به كبيره بودن او حكم ميكند و هم خود آيه قرآن دلالت ميكند؟ اما عقل براى اينكه ميبيند در لسان آيات و روايات با شدت تحريم شده و حرمتى كه در ميسر است بيش از حرمت در بعض از معاصى كبيره ديگر است و قبيحش ميداند عقل، و لذا قبيح ميداند بقبح شديد، عقل حكم ميكند كه اين هم از همان كبائر است. خود آيه شريفه أعوذ بالله من الشيطان الرجيم (انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه)[1] «رجس من عمل الشيطان» احتمال اينكه صغيره باشد ولى باز رجس من عمل الشيطان. امر به اجتناب هم مادتاً و هم هيئتاً تحريمش ميكند، ماده اجتناب و امر به اجتناب. (انما يريد الشيطان أن يوقع بينكم العداوة و البغضاء [او ميخواهد دشمنى به وجود بياورد به جان هم بياندازد شما را] فى الخمر و الميسر فيصدكم عن ذكر اللّه) اين لحن آيه هم از آن كبيره بودن بر ميآيد و اين كه شدت معصيت ميسر اگر بيشتر از بقيه معاصى كبيره نباشد كمتر از آنها نيست. حالا چرا امام بحث كردهاند، لعل وجهش اين بوده كه در كتب اصحاب از كبيره بودن او بحث نشده است، امام ميخواهد به صورت استدلالى برايش بحث كند؛ به محض ارتكاز و دلالت آيه اكتفا نكرده است امام ميخواهد يك بحث استدلالى داشته باشد براى كبيره بودن؛ چون در كتاب الشهادات هم به عنوان كبيره از آن بحث نكرده اند. در روايات كبيره هم كمتر آمده، لعل امام ميخواهد يك بحث استدلالى داشته باشد براى كبيره بودنش و الاّ كبيره بودنش واضح است و جزء ارتكازيات متشرعه است. حالا كيف كان يك احتمال ديگر دارد كه امام خواسته است اين شبهه را رفع كند، كسى بگويد اين كبيره نيست براى اينكه در آيه شريفه دارد اثمشان از نفعشان بيشتر است، پس بنابراين منافعى دارد؛ وقتى منافعى دارد كسى توهم كند كه كبيره نيست لعل اين بوده است. ولى بعيد است كه اين باشد براى اينكه ارتكاز متشرعه بر اثمهما كه خمر را هم ميگيرد! خيلى بعيد است كه براى اين توهم باشد. به نظر من ميآيد كه خواسته است مسأله را استدلالى كند، كبيره بودنش را با دليل بيان كند به عنوان يك بحث فقهى. اكتفا نفرموده اند به ارتكاز متشرعه و وضوح كبيره بودنش نزد متشرعه ولو بالنظر الى آيه شريفه. كيف كان: ايشان ميفرمايد «الثانى ـ [يعنى فرع دوم] ـ القمار بأقسامه من الكبائر [قمار به همه انواعش چه با گردو باشد، چه با شير و خط باشد، چه با ابزار و وسائل ديگر باشد قمار باقسامه من الكبائر]، لظاهر قوله تعالى: (يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير)، ـ [همين اثم كبير، گناه زياد كبيرهاش ميكند] ـ و لا ينافيه قوله تعالى: (و اثمهما اكبر من نفعهما،)[2] لأن اكبريّته منهما لا تنافى كونه كبيرة فى نفسه ـ اين نفعش از گناهش بيشتر است. اما منافاتى ندارد كه فى حد نفسه كبيره باشد ـ در اين طبع مكاسب دارد و فى رواية على بن يقطين، اما آن طبع اول درست تر است براى اينكه آنجا يك مطلبى دارد ميخواهد بگويد همين را روايت على بن يقطين هم ميگويد «كما يقتضيه صدر الاية و في [يدل عليه] رواية على بن يقطين» يعنى روايت على بن يقطين هم ميگويد كه كبيره است و منافاتى با اكبر بودن ندارد. حالا آن طبع قبلى را نگاه كنيد، آن انسب است عبارتش. «عن أبى الحسن(ع) فى باب تحريم الخمر قال : «فأمّا الإثم فى كتاب اللّه فهى الخمر و الميسر، و اثمهما كبير كما قال اللّه عزّوجلّ» خود امام كبير بودن را به آن عنايت دارد، فرموده خمر و ميسر اثمشان كبير است كما قال اللّه عزوجل. نيامده حضرت به عنوان و اثمهما اكثر من نفعهما بخواهد بگويد كه دلالت ندارد. «و لروايتي فضل بن شاذان» ببينيد كه روايت جور در نميآيد! اگر آن «فى» بود يعنى آن روايت هم جزء روايات مستدلة بها است ... اين ظاهراً به سبك عربيهاى امروز خواسته اند بنويسند و اين از نظر امروز هم درست نيست و فى رواية نميشود و لرواية فضل بن شاذان، بايد باشد «لظاهر قوله تعالى و لرواية على بن يقطين و لروايتى فضل». پس اين به نظر من ميآيد كه آن طبع قبلى درست تر بوده است، ظاهراً اينطورى بوده «لا تنافى كونه كبيرةً فى نفسه كما يقتضيه صدر الاية و يدل عليه رواية على بن يقطين». «و لروايتى فضل بن شاذان و أعمش الواردين فى عدّ الكبائر» اين دو تا روايتى كه در باب كبائر آمده و در آنها ميسر را جزء كبائر شمرده است. «و فى سندهما ضعف [در سند اين دو تا ضعف است] و إن قيل أنّ سند الأُولى بأحد طرقه لا يخلو من حُسنٍ بل صحّح بعضهم ذلك [بلكه بعضيها اين سند را تصحيح كردهاند] و قال الشيخ الانصارى فى باب الكذب: أنّه لا يقصر عن الصحيح [شيخ انصارى هم فرموده] و سيأتى الكلام فيه». آن پاورقيهاى قبلى كه هيچى خيلى مشكل بود براى اينكه نوشته بود «فيه ضعف». بله! از حكايات شيخ ما اين است شيره را خورد و گفت شيرين است. اين پاورقى بعدى يك ذره خواسته شرح بدهد اما باز يك ضابطه دست نداده است، كجايش ضعف دارد، چه ضعف دارد؟ «و فى سندهما ضعف و إن قيل أنّ السند الأولى بأحد طرقه لا يخلو من حسن بل صحّح بعضهم ذلك» اين طريق را ... يعنى همه سند اولى را صحّح. اين يـادتان باشد در جلد نـوزده وسائل سنـدهاى صدوق در روايات فقيه را متعرض شده و همينطور سندهاى صدوق كه در كتاب وسائل به آن اشاره ميكند مثل سندهايش در علل و در ساير جاها آنها را هم اشاره كرده است كه من حالا ميخوانم و بعد عرض ميكنم چطورى سندش گير دارد يا اشكالش كجاست. «و من ذلك طريقه الى فضل بن شاذان [ميگويد از طرق شيخ طريقش است به فضل بن شاذان] فى ما ذكره عن الرضا(ع) من العلل [يكى از سندها سند صدوق است كه از علل نقل ميكند.] و قد رواه فى عيون الاخبار [در عيون الاخبار روايت كرده از] عبد الواحد بن محمد بن عبدوس نيسابورى عن على بن محمد بن قطيبه نيسابورى عن الفضل بن شاذان نيشابورى [اين يك سند] و عن الحاكم أبى محمد جعفر بن نعيم شاذان، عن عمه محمد بن شاذان، عن فضل بن شاذان [اين هم سند دوم.] و رواه فى العلل بالسند الاول [در علل هم با سند اول روايت كرده است. ايشان ميفرمايد سند] و فى سندهما ضعف و إن قيل أنّ سند الاولى [يعنى سند فضل بن شاذان] بأحد طرقه لا يخلو من حسن بل صحّح [بعضيها اين سند را] و قال شيخ الانصارى در باب كذب إنّه لا يقصر عن الصحيح و سيأتي الكلام فيه.» حالا من نميدانم كه آنجا امام چه فرموده است. اينجا به نظر ميآيد كه اين سندى را كه بعضيها تصحيح كردهاند سند دوم باشد، سند دوم اين است : أبى محمد بن جعفر بن نعيم شاذانى ... خوب بود اين پاورقى هم به آنجا اشاره ميكرد، اينجا ديگر خود امام (سلام اللّه عليه) حق مطلب را ادا كرده است. (سؤال و پاسخ استاد): ميگويد و سيأتى بيانه! و سيأتى الكلام فيه، ميگويم اين پاورقى ميخواست آن را نقل كند نه اينكه بنويسد ممقانى. من عرض ميكنم امام نميآيد تصحيح ممقانى چون ممقانى اسناد را تصحيح نكرده، ممقانى رجالى را تصحيح كرده. تصحيح وقتى امام ميگويد صحح بعض يعنى مثل علامه مثلا تصحيح كرده است. بنابراين اين نقل از ممقانى يك شبهه دارد. دو: اصلا نميفهميم كجايش را تصحيح كرده است! ببينيد امام چقدر قشنگ بيان كرده است، ميگويد سه تا طريق دارد يكى از طرقش عبد الواحد بن محمد عبدوس نيسابورى وجود دارد كه اين عبد الواحد را توثيق كرده اند بعضيها من هم اينجا نوشته ام، عبد الواحد حسن، بل ثقة براى اينكه از مشايخ صدوق است و خود صدوق هم فرموده اصح، بقيه ديگر هم گيرى ندارد. بنابراين جايش بود اين پاورقيها عين فرمايش امام را اينجا ميآوردند. منتها يك چيز ديگرى باقى مانده و آن اين است كه امام ميفرمايد كه لا يقصر عن الصحيح شيخ فرموده كه لا يقصر عن الصحيح، لابد نظر شيخ هم به همين سند عبدالواهب بن محمد عبدوس بوده است. به هر حال من احتمال ميدهم كه نظر شيخ (قدس سره) به اين سند دوم باشد يعنى جعفر بن نعيم بن محمد شاذان كه صدوق از آن روايت زياد دارد و رضى اللّه عنه هم زياد به او ميگويد، عن عمش محمد بن شاذان ثقه، عن فضل بن شاذان ثقه؛ وثاقت آن دو نفر هيچ گيرى ندارد، نعيم بن شاذان هم صدوق از او روايت زياد دارد و رضى اللّه عنه ميگويد. بنابراين بعيد نيست كه نظر شيخ به اين سند دوم بوده است، ولى آنى كه امام فرموده تحقيق به جايى است، تحقيقى كه يناسب الامام را، اين آقايان پاورقيها به قدر پاورقى البته يك مقدارى با فاصله، بنده هم به قدر شاگرد امام نتوانستم مطلب را بفهمانم. پس بنابراين سند اين روايت هم ايشان ميفرمايد اينطورى است و سيأتى الكلام فيه و ايشان در آن كلامى كه ميآيد تصحيح ميكنند. نتيجه اين شد كه در پاورقى بايد عين حرفهاى امام را بياوريم، حرفهاى امام را كه آورديم هم معلوم ميشود مراد از آن صحح كيست و هم چه را تصحيح كرده است. «و يمكن الاستدلال علي المطلوب برواية على بن ابراهيم فى تفسيره عن أبى الجارود فى قوله تعالى: (انما الخمر و الميسر ...) و فى آخرها [آن روايت دارد] «و قرن اللّه الخمر و الميسر مع الاوثان».[3] و لا ريب فى أنّه ليس مراده من الإخبار بالمقارنة بينها صرف الإخبار بأمر ضرورى لا فائدة فيه بل مراده بيان عظمة خطبهما و حرمتهما و أنّه لهذه جعلهما قريناً للشرك [اهميت داشته كنار شرك آمده است.] «و لعله تشير الى ذلك [همين معنا كه كبيره است و عظمت دارد] ما دلّت على أنّ شارب الخمر كعابد وثن و ما دلّت على أنّ الرجس من الأوثان الشطرنج [رجس از اوثان شطرنج است.] «و قد استدلّ أبوعبداللّه(ع) فى روايت عبدالعظيم الحسنى الصحيحة على أنّ شرب الخمر من الكبائر بقوله:«لأن اللّه عزّوجلّ نهى عنها كما نهى عن عبادة الاوثان».[4] و هو إشارة إلى الآية المتقدّمة [كه فاجتنبوا الرجس من الاوثان] و ليس مراده مجرّد تعلّق النهى بهما. [روايت را اينجا نوشته] كما نهى عن عبادة الاوثان» اگر گفتيد يعنى چه؟ در عبادت اوثان گفته فاجتنبوا الرجس من الاوثان، در اينجا هم گفته (انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عملالشيطان) «كما نهى عن عبادة الاوثان» كه گفته رجس من عمل الشيطان، آنجا تعبير به رجس كرده (فاجتنبوا الرجس من الاوثان) هم گفته است]. « بل المراد أنّ النهى عنهما مقارنان أو مشابهان فى الكيفيّة فتدلّ على أنّ الخمر و الميسر فى العظمة و الكبر كعبادة الأوثان و ليس الاقتران بينها لصرف الجمع فى التعبير بلا نكتة [باز] و يمكن الاستدلال عليه...» اينها فقه است، هر وقت توانستيد يك صفحه اينطورى بنويسيد آن وقت ميشويد فقيه و الا ميشود فقيه ساندويچى. «و يمكن الاستدلال عليه بما دلّت على أن الشطرنج كبيرة» همه دشمنى ها با امام اين بود كه امام مرد تحقيق بود، خوب ديگران نميتوانستند اهل تحقيق باشند با امام دشمنى ميكردند، چون ديگران وقتى او را ميديدند ميگفتند پس شما چه ميگوييد. ... بدانيد در دنيا هميشه با ملاها دشمنى ميشود براى اينكه آدمهاى بى سواد نميتوانند خودشان را برسانند به آنجا، لذا مطرح نميشوند. اصلاً يكى از اسرار دشمنى با ائمه هم همين بوده است، براى اينكه ائمه به هر حال ادعاي امامت و رهبرى ميكرده اند، و ديگران هم ميگفتند ما هم خليفه پيغمبر هستيم آن وقت در كلاس اولش گير ميكردند. شما اگر پيدا كرديد در فقه اينطور تحقيقات و اينطور دقتها را، در رجال، در حديث و سلطه بر احاديث، اصلاً تسلط بر احاديث دست مياندازد از اين طرف و از آن طرف مطلب ميآورد]. «و يمكن الاستدلال بما دلّت على أنّ الشطرنج كبيرة، كرواية أبى بصير المحكيّة فى مستطرفات السرائر عن جامع البزنطى، عن ابى عبداللّه(ع) قال: «بيع الشطرنج حرام، و أكل ثمنه سحت، و اتّخاذها كفر، و اللعب بها شرك، و السلام على اللاهى بها معصية و كبيرة موبقة، و الخائض يده فيها كالخائض يده فى لحم الخنزير...» و هى كما ترى تدلّ على المقصود بجهات عديدة نظهر بالتأمل فيها و المراجعة اليها. و اشتمالها على ما يجب تأويله و هو قوله: «لا صلاة له حتّى يغسل يده».[5] لا يوجب الوهن فيها» يك جمله دارد احتياج به تأويل دارد كه آقا اگر دستش را نشويد نمازش قبول نيست. ميگويد اين حديث درست نيست، چطور ميگويد اگر دستش را نشويد نماز قبول نيست؟ شطرنج كه نجس نيست. پس حديث را چه كار كنيم؟ مياندازيم كنار. ميگويد آقا ديه زن برابر با ديه مرد است، اين خلاف نص قرآن است (لذكر مثل حظ الانثيين) ميگويد اين كه شما بياييد اينطورى كنيد بياييد بگوييد كه اين موجب وهنش است يك تأويل است و روايت تأويل ميشود؛ اين ميخواهد مبالغه كند در اينكه بد است و كثيف است. فاصله بگيريد چون اين غسل اشاره به فاصله گرفتن است كما اينكه در رواياتى كه راجع به يهود و مسيحى آمده است، ميگويد اگر دست داديد به آنها ولو دستتان خشك است دستتان را به خاك بماليد «اذا صافحتم معهم ...» به خاك بماليد دستهايتان را. يعنى چه به خاك بماليد؟ اگر نجس شده كه خاك مالى يعنى چه؟ تازه روايت مال يابس را ميگويد. اين اشاره به فاصله گرفتن است، اظهار تنفر كردن است؛ دستهايتان را به خاك بماليد وقتى مصافحه كرديد كه به آنها بگوييم ما از شما متنفر هستيم، از بدنتان متنفريم چه برسد به افكار و عقائدتان. رواياتى كه در باب مصافحه با غير مسلم و اهل كتاب دارد دستتان را به تراب بماليد آن براى اظهار تنفر است، اينجا هم براى اظهار تنفر است ميگويد فاصله بگيريد؛ البته دستهايتان را به او زديد تا نشوييد نمازتان قبول نيست. بيان تنفر است، نه اينكه واقعاً اين مطلب را بخواهد بگويد. «كما أنّ الاستبعاد من بعض فقراتها [باز ] لا يوجب» وهن در او را! براى اينكه مثلاً استبعاد كنيد اتخاذها كفر، اللعب بها شركٌ. چرا لا يوجب؟ اينجا ديگر امام نفرموده است، در حالى كه خودش هم قبلاً تمسك به اين روايات داشته است. به نظر من لايوجب براى اينكه اين ناظر است به شطرنجى كه خلفاء بنى الأمية و بنى العباس انجام ميدادند و يك وسيله قرار داده بودند براى عياشى خودشان، و الا شطرنج هم با باقى ديگر قمارها فرقى نميكند! اينطور نيست كه چون حالا شطرنج است و سلاطين با آن قمار ميبازند خيلى گناهش بزرگ است اما مثلاً قاف گوسفندى كه آن بيچاره با آن بازى ميكند اين گناهش كوچك است چون بيچاره است، اين نيست! سرّ اينكه در اين روايت و امثال آن از شطرنج سخت مذمت شده براى این است که وسيله قمار بوده، وسيله عياشى خلفاى بنى الأمية و بنى العباس بوده است. اگر گفتيد چه كسى از بزرگان فقه نظيرش را دارد؟ در دنياى امروز زود حمله نكنيد به حرفها، مرحوم سبزوارى راجع به غنا ميگويد روايات حرمت غنا ناظر به غناهايى است كه در زمان خلفاى بنى العباس و بنى الأمية داشته اند، آنها زنهاى رقاصه را ميآوردند برايشان ميخواندند. بنده به نظرم ميآيد شدت تحريم و اين عباراتى كه در روايت آمده راجع به شطرنج لا بما هو شطرنج و بما هو ميسر، چون اين كه خصوصيت شطرنج را ندارد، همه بايد مثل هم باشد. چرا در بقيه اين مبالغه نيامده و فقط در شطرنج آمده است؟ سرّش اين است كه شطرنج وسيله قمار خلفاى بنى العباس و بنى امیه ظالم و ستمگر بوده و مفاسدش زياد بوده، ائمه خواستند جلويش را بگيرند، خواستهاند به مردم بفرمايند حالا اگر قمار هم ميخواهيد بازى كنيد ديگر كار آنها را ترويج نكنيد. نعوذ بالله! من به قول خودم ميگويم. «و تدلّ عليه مرسلة ابن أبى عمير و رواية زيد الشحّام عن أبى عبداللّه(ع)، و فيهما: قال «الرجس من الأوثان، الشطرنج».[6] بناءً على أنّ المراد تنزيله منزلته تأمّل». كه چطور شطرنج شده مثل بت پرستى؟ لابد بايد يك توجيهى داشته باشد. مثل اينكه در روايات تصوير ميگويد «اشد الناس عذاباً يوم القيامة المصورون...» يعنى الزانية به زناى محسنه هم اشد است؟ يعنى از مشروب خور هم اشد است؟ يعنى از قاتل هم اشد است؟ اين چيست؟ امام آنجا توجيه ميفرمايد، حق هم همین است و درست می باشد. ميفرمايد اين سرى روايات ناظر به تصوير براى عبادت، بت پرستى؛ آن است كه اشد الناس عذاباً است، نه اينكه حالا يك عروسك ميسازد يك عروسك ساخته حالا عذابش از او بيشتر است؟ بيچاره عروسك ساخته زندگيش اداره بشود، ميگوييم آقا تو عذابت از همه ظالمهاى عالم بيشتر است. ميگويد يكی ساخته ام، حالا مجسمه تو را بسازم چطور است؟ ميگويد حالا احتياطش در ترك است اما بسازى مانعى ندارد. بهر حال اين روايت هم تأمل كه اين ناظر است به شطرنجى كه خلفاى بنى العباس و بنى الأمية داشتند. باز يؤيّده رواية الحسين بن عمر بن يزيد «عن أبى عبداللّه(ع) قال: «يغفر اللّه فى شهر رمضان إلّا لثلاثة: صاحب مسكر، أو صاحب شاهين، أو مشاحن»[7] مشاحن هم ظاهراً همان قمار بازها هستند. «و قريب منها رواية عمر بن يزيدٍ و هما و إن كانا فى المزاولين بهما ـ كارشان است ـ لكن تشعران أو تدلّان على عظمتهما الى غير ذلك، فلا ينبغى الشبهة فى كونه كبيرة». [كما قلنا] ميگويد شطرنج كبيره است، چه ربطى دارد به گردو بازى و قمار با تخم مرغ؟ «و يتم المقصود فى سائر أنواع القمار بعموم التنزيل فى صحيحة معمّر بن خلّاد عن أبى الحسن(ع) [بنده بعد از مقدس اردبيلى نديدم كسى را مثل امام اينطور داراى تتبع و سلطه و دقت در روايات باشد.] المتقدّمة، فلا يبعد استفادة التسوية بين أنواعه [همه را بگوييم ميگيرد] بل لا يبعد أن يكون مراده من ذلك نفى الفرق بين الشطرنج و غيره، سيّما مع قوله: «و كل ما قومر عليه فهو ميسر» [باز مگر رها ميكند!] «نعم، انّه يستفاد من ذيل صحيحة معمّر أنّ التصرّف فيما قومر عليه أيضاً كبيرة [خود ما قومر عليه هم كبيره است و ما قومر عليه يعنى چه؟ پولى كه رد و بدل شده است.] لإطلاق التنزيل و الهو هويّة [براى اطلاق و تنزيل هويت. پس ما قومر هم به عنوان ما قومر يكون حراماً.] يك جملهاى بعضى از آقايان ديروز آمدند بد نبود ديدم، الحمد لله كم كم حرفها دارد رایج ميشود. يك آقايى گفت اصلاً ممكن است در پول قمارما سه تا عنوان حرمت پيدا كنيم، آقاى قمار باز با همين پولى كه برده بازى قمار ميكند. چند تا حرام مرتكب شده؟ سه تا. يكى تصرف در مال غير، يكى قمار، يكى قمار با «ما قومر به»؛ چون خود «ما قومر به» هم تصرف در آن حرام است. تصرف در ما قومر به بما قومر به اين حرام است، تصرف در ما قومر به عنوان مال غير اين هم حرام است، قمار هم خودش حرام. (سؤال و پاسخ استاد): ميگويم رضايت تحت عنوان قمار است، و الا خون به دلش ميچكد! ميگويم راضى است، راضى به عنوان قمار يا راضى مثل ناهار و شامى كه به من و شما ميدهند؟ با طيب نفس به عنوان قمار، خوب زنا هم همين است! زنا هم رضايت زن است و مرد با طيب نفس اما به عنوان زنا. ميگويد صيغه، ميگويد من صيغه قبول ندارم، آقاى صانعى هم گفته صيغه مال موارد خاصه اى است؛ من فقط به عنوان زنا حاضرم. ـ اين شوخيهايى كه من ميكنم براى تفهيم مطالب مهم است ـ رضا هست اما رضا به عنوان زناست. در اينجا هم اين آقاى بازنده رضى به تصرف او، اما رضا به عنوان اينكه باخته است. رضايت در بازى قمار دارد، ميخواهد نامردى نكند در قمار؛ اگر بلند شد و فرار كرد پولهايى كه باخته نداد ميگويند در قمار نامردى كرد. پس اين «وفى بشرط القمار»، «رضى بالتصرف» به عنوان قمار. خدا رحمت كنـد گذشتگان را، مرحوم والد من يك وقت مسأله ميگفت يك كسى خيلى كنكاش كرد و ميگفت رضايت دارد؛ هر چه ميگفت رضايت فايده اى ندارد اين قبول نميكرد ميگفت رضايت دارند. آخرش به او گفت با رضايت اگر رفع حرمت ميكند زنا هم رضايت دارند پس رفع حرمت بايد بشود. «و يمكن الاستدلال عليه بموثّقة السكونى عن أبى عبداللّه(ع) [باز يمكن] قال:«كان ينهى عن الجوز يجىء به الصبيان من القمار أن يؤكل» [حضرت آن گردوهايى كه بچه ها از قمار ميآوردند نميخورد] و قال: «هو سحت».[8] بضميمة روايتى فضل بن شاذان و أعمش[9] و قد عدّ السحت فيهما من الكبائر» روايت اعمش گفته «السحت من الكبائر،» روايت سكونى گفته است خوردن قمار «سحتٌ»؛ حكومت بر او دارد، جمع بين هر دو اين است كه از كبائر است. «فينقّح موضوعهما [يعنى روايت فضل و اعمش] بالموثّقه، لكنّهما ضعيفان» خود آن دليل محكوم ضعيف است. فردا قياده انشاء لله. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- مائده (5) : 90 و 91. [2]- بقرة (2) : 219. [3] - وسائل الشيعة 17 : 231. كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 102، حديث 12. [4] - وسائل الشيعة 15 : 318. كتاب الجهاد النفس و ما يناسبه، باب 46، حديث 2. [5]- وسائل الشيعة 17: 323. كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 103، حديث 4. [6] - وسائل الشيعة 17 : 318. كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 102، حديث 1-3 [7] - وسائل الشيعة 17 : 319. كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 102، حديث 6. [8]- وسائل الشيعة 17 : 166. كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 35، حديث 6. [9]- وسائل الشيعة 15 : 329. كتاب الجهاد، ابواب جهاد النفس و ما يناسبه، باب 46، حديث 33 و 36.
|