اقسام کذب هزل
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 292 تاریخ: 1383/3/6 بسم الله الرحمن الرحيم [بحث در كذب در هزل بود. ديروز عرض كرديم كه سه حالت براى هزل در كذب متصور است يا دو حالت؛ حالا امروز عرض ميكنم سه حالت، يك اشتباهى هم ما ديروز به شيخ نسبت داديم امروز تكرار ميكنم كه اشتباه را رفع كنم. يكى هزلى كه با انشاء است؛ نشسته است در يك جلسهاى به يك آدم ترسو ميگويد شجاع، يا به يك آدم بى سواد ميگويد اعلم از كل. اين يك نحو هزل است و خلاف واقع. يكى هزل در كذب است به اينكه يك جمله خبريهاى را ميگويد كه بر خلاف واقع است، داعى او مزاح و شوخى است و مستمعين هم ميدانند اين بر خلاف واقع است. صورت سوم اينكه نه، جملهاى را بر خلاف واقع خبر ميدهد «يخبر على خلاف الواقع به داعى هزل و شوخى، لكن مستمعين نميدانند كه اين خلاف واقع است. اين سه صورتى است كه در باب هزل در كذب متصور است. اما صورت اول: كذب نيست، براى اينكه اصلاً اخبارى نيست؛ انشائى است به صورت مزاح و شوخى. آن كه اصلاً شوخى نيست تا ادله كذب شامل آن بشود. صورت دوم: گر چه چون اخبار بر خلاف واقع است كذب است، اما با فرض اينكه طرف ميداند و ادلهاى كه استدلال شده به آن بر حرمت كذب فى هزل از آن انصراف دارد. ممكن است كسى بگويد اطلاقش اينطور كذبى را هم ميگيرد، لكن جوابى كه داده ميشود و آنى كه امر را سهل ميكند عدم كفايت آن روايات براى اثبات حرمت است كه ديـروز گذشتيم که آن روايـات دلالت بر اثبات حرمت ندارد، از نظر دلالت نمی تواند حجت باشد. اشكال دلالى داشت مضافاً به اينكه همهاش هم ضعف سند دارد. صورت سوم: كه اخبار بر خلاف واقع است طرف هم نميداند به داعى هزل؛ اين كذب است و ادله حرمت كذب اگر اطلاق در ادله حرمت كذب را قبول بكنيد ولو ما قبول نداشتيم و يا اينكه بگوييد نه اينطور هزل در كذب هم به ضميمه اين روايات وارده قدر متيقن آن حرمت است «فيكون حراما»ً و آن كه بنده ديروز عرض كردم که شیخ (قدس سره ) ادعاى سيره فرموده، آن نسبت به قسم اول است؛ يعنى هزل بالانشاء، هزل بر خلاف واقع بالانشاء. حالا من عبارت ايشان را ميخوانم، چون ديروز اشتباهاً نسبت دادم که خيلى نسبت نادرستى هم بود. شیخ (قدس سره) ميفرمايد:] «ثم انّ ظاهر الخبرين الاخيرين» [يعنى خبر حارث اعور و خبر مرسله سيف بن عميرة] «خصوصاً المرسلة حرمة الكذب حتى في الهزل» [برميآيد كذب حرام است حتى در هزل؛ مرسله، مرسله سيف بن عميره بود البته صحيحه ابن حجاج در وسط آمده ولى خوب كلام شيخ معلوم است مجازاً فرموده اخيراً، نميشود به آن اشكال كرد چون سه تا روايت اينجا دارد: اولاً مرسله، بعد صحيحه و بعد روايت حارث. بعضى از آقايان محشين اشكال كردهاند كه اينها اخيرين نيستند! صحيحه ابن حجاج در وسط هست. جوابش اين است كه خوب اطلاق مجازى كرده به قرينهاى كه در كلامش هست. مرسله سيف بن عميره كه ايشان ميفرمايد اينطورى بود:] «عن أبى جعفر(ع) قال كان يقول على بن الحسين(ع) لولده اتقوا الكذب الصغير منه و الكبير في كل جدٍّ و هزل» [اين كه فرموده خصوصاً مرسله، براى اين است كه در روايت حارث أعور تعبير «لا يصلح» داريم كه ظهورش در حرمت ضعيف است. اما در اينجا امر به تقوا داريم «اتقوا الكذب» اگر كسى بگويد امر دليل بر وجوب است، تقوا هم پرهيز از گناه است، پس معلوم ميشود كذب حرام است. تعبير به «خصوصاً» از باب اين است كه در مرسله دلالتش بر حرمت أوجه است از دلالت روايت حارث أعور، چون او «لا يصلح» دارد و ظهور در حرمتش ضعيف است؛ او «اتقوا» دارد امر به تقواست كه البته ما جواب داديم هيچ كدام دلالت بر حرمت نميكند براى اينكه حضرت فرمود:] «اتقوا الكذب الصغير منه و الكبير في كل جد و هزل» [گفتيم اين حكم، حكم ارشادى است براى اينكه بعدش تعليل كرد] «فان الرجل اذا كذب في الصغير اجترأ على الكبير» [گفتيم اين امر امر ارشادى است نه امر مولوى. روايت حارث اعور هم كه «لا يصلح» دارد، آن «لا يصلح» هم ظهور در حرمت ندارد بلكه ظهور در كراهت دارد.] «و يمكن أن يراد به الكذب في مقام الهزل» [ممكن است به او كذب در مقام هزل اراده بشود ، يعنى نه كلام و جمله خبريه بر خلاف واقع بلكه «انشاء الهزل؛» ممكن است اراده بشود كذب در مقام هزل يعنى انشاء هزل با خلاف واقع.] «و اما نفس الهزل و هو الكلام الفاقد للقصد الى تحقق مدلوله فلا يبعد أنه غير محرم مع نصب القرينة على ارادة الهزل كما صرّح به بعضٌ، و لعله لانصراف الكذب الى الخبر المقصود» [پس اين كه «انشاء الهزل» است، اين را شامل نميشود] «و للسيرة» [باز در انشاء هزل؛ سيره شيخ نسبت به انشاء هزل است. در جلسه ميگويد بى سواد يا با سواد براى اينكه ديگران بخندند، انشاء ميكند هزل را؛ سيره بر آن است، نه سيره بر كذب و اخبار بر خلاف واقع. ادعاى شيخ سيره را در «انشاء الهزل» و اما در كذب بر خلاف واقع شيخ ميفرمايد روايت ميگيرد منتها ما عرض ميكنيم اگر بنا باشد معلوم باشد براى طرف، از آن هم انصراف دارد.] «و يمكن حمل الخبرين على مطلق المرجوحية [كه اصلاً دلالت بر حرمت نكند]» و يحتمل غير بعيد حرمته لعموم ما تقدم خصوصاً الخبرين الاخيرين و النبوي في وصية ابى ذر لأن الاكاذيب المضحكة اكثرها من قبيل الهزل» [يعنى من قبيل انشاء هزل.] «و عن الخصال بسنده عن رسول اللّه(ص) أنا زعيم بيت في أعلى الجنة و بيت في وسط الجنة و بيت في رياض الجنة لمن ترك المراء [و مجادلة] و ان كان محقاً و لمن ترك الكذب و ان كان هازلاً و لمن حسن خُلقه» [اين حالا از نظر فقه الحديثى عرض كنم؛ اين كه «حسن خلقه» را در كنار «لمن ترك الكذب و ان كان هازلاً» آورده براى اين است که ميخواهد بفهماند ما كه ميگوييم دروغ شوخى را ترك كند نه معنايش اين است كه همیشه قيافهاش را در هم بكشد و همیشه طلبكار باشد و سگرمهاش به قول اصفهانيها در هم باشد و سركه بفروشد. اين كه ميفرمايد بله كذب را ترك ميكند اما حسن خلق هم دارد، خلاصه قيافهاش را در هم نميكشد براى این كه آدم خيال كند چه خبر است.] «و قال اميرالمؤمنين(ع) لا يجد الرجل طعم الايمان حتى يترك الكذب هزله و جدّه» پس بنابراين شيخ انشاء هزل را به نحو كذب ميخواهد بفرمايد جائز است. اما كذب به صورت اخبار را ميخواهد بفرمايد، روايات ميگويد حرام است؛ ما عرض كرديم دو صورت دارد: يكى آنجايى كه مستمع ميداند دارد دروغ ميگويد و يكى هم آنجايى كه مستمع نميداند. آنجايى كه ميداند ادله حرمت كذب از آن انصراف دارد. اين روايات هم كه گفتيم دلالت ندارد بر حرمتش. آنجايى كه نميداند اگر شما در ادله حرمت كذب قائل به اطلاق شديد يا به ضميمه اين روايات مورد هزل در كذب را هم قدر متيقن گرفتيد، بايد قائل به حرمت بشويد. اين هم تمام كلام در بحث شوخى. بحث ديگرى كه ايشان ميفرمايد اين كه مبالغه در ادعا كذب نيست، براى اينكه حقيقت مبالغه در ادعا مبالغه است، مثل حقيقت حكم تعليقى كه به تعليق است. بنابراين در مبالغة ادعا، كذب نيست، روشن است كه ادله كذب شاملش نميشود.] «ثم انه لا ينبغي الاشكال في أن المبالغة في الادعاء و ان بلغت ما بلغت ليست من الكذب» [اين از كذب نيست «ليت ابن سينا اذ دراجاء مفتخراً باسم الرئيس بتصنيف القوانينى ان الشفاء و الاشارات قد جمعا فى مضامين القوانينى» اين خيلى مبالغه است! ميگويد «ان الشفاء و الاشارات و القانون قد جمعاً فى مضامين القوانينى» اين ديگر خيلى مبالغه است ولى در عين حال دروغ نيست. مبالغه بلغت ما بلغت دروغ نيست. پس مبالغه «و ان بلغت ما بلغت ليست من الكذب» براى اينكه «حقيقة المبالغة بالمبالغة» است، اصلا حقيقتش اين است.] «و ربما يدخل فيه اذا كانت فى غير محلها» [چه بسا اين مبالغه وارد در كذب ميشود اگر در غير محل مبالغه باشد.] «كما لو مدح انساناً قبيح المنظر و شبّه وجهه بالقمر» [بنده را به يوسف زمان خودش تشبيه كند] « الا اذا بنى على كونه كذلك فى نظر المادح» [مگر اينكه بخواهد بگويد نظر من اينطورى است؛ چرا که حسن و قبح چيزى است كه «يدرك و لا يوصف.» سوسك به بچه سوسك خودش که پای سیاهی دارد ميگويد قربون پاى سفيدت بروم. خوب اين ديگر چيزى است كه «يدرك و لايوصف.» اگر بر مبناى خودش ميگويد، ميگويد من اين را خيلى زيبا ميدانم خيلى قشنگ ميدانم اشکالی ندارد اما اگر بر مبناى خودش نباشد اين داخل در كذب ميشود.] «كما لو مدح انساناً قبيح المنظر و شبّه وجهه بالقمر الّا اذا بنى على كونه كذلك فى نظر المادح» [مگر اينكه در نظر مادح اينطورى باشد.] «فان الانظار تختلف في التحسين و التقبيح كالذوائق في المطعومات»[1] [چطور در مطعومات يك كسى از يك چيزى خوشش ميآيد، برای خيلى شيرين است و يك كس ديگرى ممكن است برايش تلخ باشد. آن فلفلهاى تندى را كه هنديها و پاكستانيها ميخورند شما يك دهمش را نميتوانى در غذا بريزيد بخوريد ميگوييد تند است، اما براى آنها تند نيست خيلى طبيعى ميخورند. چطور ذوق ها در مطعومات و مشروبات مختلف در درك است، حسن و قبح هم مختلف در درك است. اين حرف مرحوم شيخ. لكن لايخفى كه اگر در آنجايى هم كه جاى مبالغه است، زيادتر از خودش مبالغه بشود باز «يكون مثل مبالغه فى غير محل كذباً و على الشيخ أن يذكر مبالغه زائده» بر حد خودش را «ملحقاً» به «مبالغه فى غير محله»؛ همانطورى كه مبالغه فى غير محل را مثل اينكه قبيح المنظر را بگويد بدر الحرم است آن ميفرمايد كذب است؛ یا مثلاً لمعه ميخواند، ميگويد اين اصلاً بحث آكل و مأكول و بحث حركت جوهرى ملا صدرا را حل كرده است، ملا صدرا پهلوى اين شاگردى كرده است. وحدت وجود را خيلى بهتر از خود عرفا بلد است در حالتى كه كسى است كه مثلاً مينشيند در حرم اميرالمؤمنين(ع) ميگويد خدايا ملا صدرا را لعن كن، او قائل به وحدت واجب الوجود شد. ملاصدرا ديد يك كسى دارد لعنش ميكند می گوید خدايا لعن كن ملاصدرا را كه قائل به وحدت واجب الوجود شده است. گفت: چه ميگويى؟ گفت: ملا صدرا قائل به وحدت واجب الوجود شده است. گفت: تو لعنش كن، طورى نيست. حالا يك كسى كه اصلا نميفهمد وحدت وجود چيست، ميآيد ميگويد بله شما بگوييد اين همه مسائل را حل كرده. گفتند يك كسى امثله را خوانده بود رفته بود سراغ صرف مير؛ به او گفتند چه ميخوانى؟ اين تازه صرف مير را شروع كرده بود، نميخواست خودش را از كلاس بياندازد (البته روايت هم داريم كه كلاست را بالا ببري خيلي مطلوب نيست،) اين گفت صرف مير ميخوانم. گفت: يكرم را بساز ببينم. گفت: يكرم در اصل الضرب بود، الف و لامش را برداشتيم ... هر كار كرد ديد نميشود. به هر حال كما اينكه مبالغه فى غير محل را شيخ كذب ميداند مبالغه زائد هم «يكون كذباً،» ملحق به اوست و مثل كذب است. و باز لا يخفى مبالغه بما هى هى از باب كذب حرام نيست، اما اگر اين مبالغه رسيد به باب تملق حرام است من حيث التملق. ولو من حيث المبالغة حرام نيست اما من حيث التملق «يكون حراماً.» پس دو تا فرع ديگر را شيخ بايد اينجا متعرض شده باشند : يكى زيادى در مبالغه از حدّ مورد مبالغه «فانه ملحق بالمبالغة» در آنجايى كه اصلا جايش نبوده است. دوم مبالغه كه ما ميگوييم من حيث الكذب حرام نيست و از حيث تملق نسبت به اشخاص «يكون حراماً.» اين هم راجع به بحث مبالغه]. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- المكاسب 1: 150.
|