Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: مخالفت قطعيه در اطراف علم اجمالی
مخالفت قطعيه در اطراف علم اجمالی
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 30
تاریخ: 1380/8/14

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث درباره جهاتى بود كه بنا بود بحث بشود. يك جهت را ديروز عرض كرديم و آن اين بود كه آيا شبهه محصوره و شبهه مقرونه به علم اجمالى در آنجا از حيث مخالفت قطعيه و موافقت قطعيه علم اجمالى حكم علم تفصيلى را دارد تا هر دو، هم واجب باشد موافقت هم حرام باشد مخالفت. يا حكم شك بدوى را دارد تاهم مخالفت جايز باشد و هم موافقت غير واجب.

يا تفصيل از حيث حرمت مخالفت مثل قطع تفصيلى از حيث عدم وجوب موافقت بگويم نه موافقت واجب نيست مي‌تواند بعضيهايش را مرتكب بشود و مخالفت كند گفتيم سه وجه است و سه قول كلام مقدس اردبيلى (قدس سره) را هم ذكر كرديم كه ايشان مي‌خواست بفرمايد مخالفت قطعيه در شبهه محصوره مانعى ندارد.

اين بحثى بود كه ديروز داشتيم بعد به اين نكته هم اشاره كردم كه حق هم اين است مخالفت قطعيه در اطراف علم اجمالى جايز نيست كما هو المعروف و عليه المحققين لكن نه از باب اشكال ثبوتى كه اعاظم فرموده‌اند و از باب اين كه اگر بخواهد مخالفت جايز باشد ترخيص در معصيت قطعيه است بلكه از باب انصراف ادله و اشكال اثباتى، و الا از نظر ثبوت مانعى ندارد و گفتيم فرق است بين علم وجدانى اجمالى به حكم، و بين حجّت اجمالى به حكم، و شبهه محصوره غالباً بلكه كلاً از قبيل حجّت اجمالى بر حكم است. و در حجّت اجمالى، اگر شارع اجازه بدهد برمي‌گردد به تقييد اطلاق ادله و اين مانعى ندارد پس كلام در مقام اثبات است و لكن عرض كرديم آن ادله انصرافاً اطراف علم اجمالى را شامل نمي‌شود مضافاً به اين كه رواياتى هم داريم كه دلالت مي‌كند بر لزوم اجتناب بر حرمت مخالفت و لزوم اجتناب از هردو در شبهه محصوره. يكى موثقه سماعة، يكى موثقه عمار ساباطى هردوى اينها در باب هشت از ابواب مياء مطلق در جلد اوّل وسائل آمده است، سؤال از اين است دو تا ظرف است يكى از اين دو نجس است چه كنم؟ فرمود: «يهريقهما و جميعاً يتيّمم»[1] مي‌ريزد آنها را يعنى آنها ديگر قابل استفاده نيستند يهريقه كنايه از عدم قابليت استفاده است. نه اين كه معنايش اين است حتماً بريزد، تا بعد بحث كنيم مي‌ريزد روى زمين سفت بريزد يا روى زمين آجرى نه يهريقه كنايه از عدم انتفاع است. اين چيزى كه ديروز عرض كرديم اضافه اش اشاره به اين دو روايت.

«استصحاب در اطراف علم اجمالی»

بحث ديگرى كه در اينجا هست در اين مسأله اين كه: اصول استصحاب مخالف با علم اجمالى در اطراف علم اجمالى جارى نمي‌شوند. استصحاب در اطراف علم اجمالى كه مخالف با علم اجمالى باشد هردوى آنها نمي‌توانند جريان پيدا كنند اصول مخالفه با علم اجمالى يعنى استصحاب مخالف با علم اجمالى بطور همگانى بر اطراف علم اجمالى جريان ندارد براى دو وجه، يا از باب تعارض صدر و ذيل ادله استصحاب، يا از باب اين كه جريان هردو مستلزم مخالفت قطعيه است كه حرام است. اگر ما يك يا دو مايعى داريم كه نجاست وطهارت اينها مشكوك است علم داريم يكى نجس است و ديگري طاهر. اگر حالت سابقه هردوى اينهاطهارت باشد نمي‌توانيم دو تا استصحاب طهارت را بياوريم هردو استصحابها جريان ندارد چرا؟ يا از باب تعارض صدر و ذيل ادله استصحاب «لا تنقض اليقين بالشك» اقتضا مي‌كند جريان هردو را، انقض بيقين آخر اقتضا مي‌كند عدم جريان هيچيك را. تعارض صدر و ذيل.

و يا از باب اين كه اگر بخواهيد بياوريد مخالفت قطعيه لازم مي‌آيد دو تا استصحاب طهارت با علم اجمالى به نجاست، با همديگر نمي‌توانند جمع بشوند مستلزم مخالفت قطعيه است.

پس استصحابهاى مخالف با علم اجمالى در اطراف علم اجمالى و شبهه محصوره همه آنها و مجموعشان نمي‌تواند جريان داشته باشد قطعاً امّا آيا يكى از آنها مي‌تواند جارى بشود يانه؟ آن تابع اين است كه ما موافقت قطعيه را واجب بدانيم يا موافقت قطعيه را جايز.

اگر موافقت قطعيه راواجب بدانيم باز استصحاب مخالف در يكى هم جارى نمي‌شود چون مخالف وجوب قطعيه است اگر موافقت قطعيه را جايز بدانيد بگويد نه لازم نيست همه را ترك كند همينقدر كه بعضيهايش را ترك كند و به مقدار حرام واقعى باقى بگذارد مانعى ندارد اگر آن را گفتيد نتيجه‌اش اجراى اصل در بعض اطراف مانعى ندارد.

پس اجراى استصحابهاى مخالف در اطراف علم اجمالى جارى نمي‌شود اِمّا لتعارض صدر و ذيل ادله استصحاب و اِمّا از باب اين كه مستلزم مخالفت قطعيه است كه مخالفت قطعيه هم حرام است.

و امّا اجراى استصحاب مخالف در بعض از اطراف تا حدى كه بقدر آن معلوم بالاجمال بماند او تابع مبنا درموافقت قطعيه است.

بنابر قول به وجوب، در بعض اطراف هم جارى نمي‌شود مخالف وجوب موافقت است. بنابر قول به جواز مي‌شود اجرا بشود تا مقدار آن حرام واقعى بماند، سه ظرف است يقين دارم يكى حرام است ولى هرسه استصحاب حل دارد هرسه قبلاً حلال بوده است اينجا بنا به قول به وجوب موافقت نمي‌توانيم استصحاب حل جارى كنيم، بنابر قول به عدم وجوب به موافقت چند استصحاب حل جارى مي‌شود؟ يكي از آنها حرام بود در دو تايش استصحاب مانع ندارد جارى بشود چهار ظرف است يكى حرام همه هم استصحاب بقاء حل دارد نسبت به يكى جارى نمي‌شود نسبت به بقيه جارى مي‌شود من كه عرض كردم به مقدار معلوم بالحرمة او باقى مي‌ماند. اين هم راجع به جريان اصول مخالفه در اطراف علم اجمالى.

يك چيزى را من از آقايان سؤال كردم ديروز يك نكته مي‌خواهم عرض كنم من اگر چيزى را سؤال مي‌كردم هم شما بعد مطالبه كنيد كه آيا خودت جوابى پيدا كردي يانه؟ هم خودتان برويد و فكر كنيد چون اينطور نيست كه همينطور ساندويچى بگويم؛ وقتى مقدس اردبيلى يك حرفى مي‌زند من مي‌گويم اين احتمال چرا؟ ظاهرش هم اين است درست نيست شما جايش را بپرسيد منتها آنهايى كه خارج از بحث هم توى منزل بحث مي‌كنند نپرسيدند دوباره تكرار مي‌كنم بحث ديروز را اين بحث بين الهلالين است بحث سؤال و جواب رو در رو هست.

روايت نبوى «ما اجتمع الحلال و الحرام الا غلب الحرام الحلال»[2] مقدس اردبيلى (قدس سره) فرمود: احتمال دارد اينطورى بخوانيم: «الا غلب الحرامَ الحلالُ» ما عرض كرديم آخر اين كه خلاف ضوابط است براى اين كه اصل در فاعل تقدم است و اصل در مفعول تأخر است چطور اين احتمال را مرحوم مقدس اردبيلى داده است هيچى فكر كرديد؟

به نظر بنده آنِ كه باز دوباره امروز رفتم نگاه كنم اين درست است حرف مقدس اردبيلى قدس سره) وجه دارد «ما اجتمع الحلال و الحرام الا غلب الحرامُ الحلالَ» اينطورى خوانده مي‌شود ايشان مي‌گويد احتمال دارد بخوانيم «الاّ غلب الحرامَ الحلالُ» سرش اين است حرف مال مقدس اردبيلى است نه مال بنده، سرش اين است كه اگر اين احتمال هست اگر گوينده اين جمله مي‌خواسته بگويد جنبه حلال بر حرام غالب است احتياج مبرمى بر اسم ظاهر نبود، اينطورى بود «ما اجتمع الحلالُ و الحرام الا غلب الحلالَ» باز ضمير بر مي‌گرداند چه داعى به اسم ظاهر داشت؟ الا غلب حلال مطلب معلوم بود هيچ اشكال ادبى هم ندارد.

ما اجتمع الحرام الحلال َ الا غلب الحلالَ» حلال را چاره اى نيست جزء مفعول بخوانيم ديگر نمي‌تواند ضمير غلبه به حلال برگردد يعنى الا غلب الحلال ُ.

«اشتراك تكليف غير مسلمين با مسلمين»

بحث سوّم: اين بحث هم مفيد است آقايان دقّت كنند صدها مسأله فقهى از اين بحث در مي‌آيد و آن اين است كه: آيا آنچه كه حرام است براى مسلمين و واجب است براى مسلمين يعنى تكاليف، آيا غير مسلمانها هم در اين تكاليف مشترك هستند يانه؟ و آيا غير مسلمين هم معاقب هستند بر مخالفت يانه؟ آيا غير مسلمين با مسلمين در تكاليف مشترك هستند يا غير مسلمين با مسلمين در تكاليف جدا هستند يعنى آيا تكاليفى كه آمده احكام شرعيه الهيه من كتاب الطهارت الى كتاب ديات آيا اينها مخصوص مسلمين هستند يا اعم است از مسلم و غير مسلم اين يك بحث.

دو: آيا اگر گفتيم براى غير مسلمين است غير مسلمين در مخالفت اين تكاليف از باب مخالفت تكليف معاقب هستند يا معاقب نيستند؟ اين دو تا بحث.

«حق در مسأله»

حق اين است بلكه ضرورى و بديهى است غير مسلمين هم با مسلمين در احكام اللّه مشترك هستند )و ما ارسلناك الاّ كافة للعالمين([3] )للّه على الناس حج البيت([4] احكام اسلام براى همه است و الا اين كه مي‌شود مشتلق براى آنها، كه اگر احكام اصلاً براى آنها نبوده است اين خلاف ضرورت اسلام است، ضرورت اسلام ضرورت عقل اقتضا مي‌كند كه در احكام غير مسلم با مسلم مشترك هستند و احتياجى هم نداريم به اين اجماعهاى كه ادعا شده است اجماع قائم است بر اين كه كفار مكلف به فروع هستند كما اينكه مكلف به اصول هستند. اصلاً احتياجى به اين اجماع نيست ضرورى است مسأله، بعلاوه كه اجماع هم در مسائل كلامى و عقلى حجّت نيست.

امّا عمده بحث شِق دوّم است آيا غير مسلمين هم معاقب هستند به اين احكام در باب مخالفتهايشان يا غير مسلمين معاقب نيستند؟ ادعاى اجماع شده است بر اين كه كفار معاقب هستند بر فروع كما اين كه معاقب هستند بر اصول اين اجماع ادعا شده است.

لكن حق اين است كه آنها معاقب نيستند، غير مسلمينشان معاقب نيستند ولو تكليف دارند امّا معاقب از حيث مخالفت تكليف نيستند. به عبارت اخرى مسلمين با غير مسلمين در تكاليف بحسب اصل جعل تكليف مشترك هستند، تكاليف شامل مسلمانها و غير مسلمانها هردو مي‌شود، )للّه على الناس حج البيت( )يا بنى آدم خذو زينتكم عند كل مسجد([5] امّا نسبت به مقام فعليت و تنجز تكاليف براى غير مسلمانها بحسب تبع فعليت و تنجز ندارد. فعليت وتنجز مرحله اى است كه استحقاق عقوبت مي‌آورد اينها در احكام انشائى مشترك هستند امّا در فعليت و تنجز احكام الهيه به حسب تبع براى غير مسلمانان فعليت و تنجز ندارد، يعنى موجب استحقاق عقوبت نمي‌شود.

شبيه‌اش را عرض كنم تا بعد دليلش را بگويم، تكاليف الهيه بين عالم و جاهل مشترك هستند يانه؟ امّا اگر جاهل اصل برائت داشت و تكليف را انجام نداد عذاب مي‌شود يانه؟ براى اينكه تكليف نسبت به جاهل فعليت ندارد. تكاليف الهيه در موارد قيام اماره بر خلاف مشترك است آن كه اماره بر خلاف دارد، آن كه اماره بر وفاق دارد تكليف بين هردو مشترك است. انشاء براى هردو است قانون براى هردو است از نظر قانون انشاء امّا در باره آن كسى كه اماره بر خلاف دارد تكليف در باره او موجب استحقاق عقوبت نمي‌شود.

فقيهى مي‌گويد صلاة الجمعه فى زمن الغيبة حرام فقيه ديگرى مي‌گويد صلاة الجمعة فى زمن الغيبة مثلاً واجب عينى يك عده‌اى نمي‌خوانند حالا فرض كنيم روز قيامت شد و معلوم شد كه واجب عينى بوده است عذاب مي‌كنند اين مرجع با مقليدنش را؟ نه براى اينكه اينها حجّت داشتند و در موارد حجّت بر خلاف تكاليف فعلى نيست.

پس تكاليف الهيه در بين خود مسلمين براى جاهلين قاصر براى كسانى كه اماره بر خلاف دارند فعليت و تنجز ندارد.

براى غير مسلمين هم فعليت و تنجز ندارد چرا؟ اگر براى غير مسلمين بخواهد فعليت و تنجز داشته باشد خلاف عدل است و خلاف عقل است و ظلم است. و ذات بارى تعالى از اينطور امور منزه است سبحان ربى الاعلى و بحمده، سبحان ربى العظيم و بحمده و در تسبيح حضرت زهرا سلام اللّه عليها سى و سى مرتبه بايد گفت سبحان اللّه سبحان اللّه راوى مي‌گويد ديدم امام صادق(ع) را در مسجد الرسول كنار قبر پيغمبر مشغول ركوع بود از وقتى كه من رسيدم تا وقتى كه من آنجا بودم شماره كردم شصت مرتبه در ركوعش گفت سبحان اللّه سبحان اللّه حالا چقدر قبلاً گفته بوده نمي‌دانم؛ سبحان اللّه و تعالى از ظلم و خلاف عدل است، چرا خلاف عدل است و چر خلاف عقل است؟ چون اين غير مسلمانى كه يقين دارد و باورش آمده آنچه را كه خود مي‌داند حق است درست است يقين دارد باورش آمده آنچه كه خود مي‌داند درست است باورش آمده عيساى مسيح امروز پيغمبر است باورش آمده موسى كليم امروز پيغمبر است. باورش آمده است كه يزدان و اهريمن وجود دارد اصلاً باورش آمده خدائى نيست ماركسيستى من رأس است اين باورش آمده است به دنبال اين كه باورش آمده ديگر اين قانون شما را قانون الهى و لازم الاتباع نمي‌داند اين كه مخالفت مي‌كند مي‌شود عذابش كنيم چرا مخالفت كردى؟

اين را ما بياييم عذابش كنيم اين آمده يك آب قليلى كه متنجس شده دستش خونى بود زد توى آب قليل شما مي‌گوييد خوردنش حرام است. اين برداشت خورد خدا روز قيامت عذابش كند عقل بگويد اين عذاب مي‌شود چراآب متنجس را خوردى؟ مي‌گويد آقا من اصلاً باورم نبود كه نمي‌شود نخورد؛ تكليف او و عذاب كردن او عذاب بدون حجّت است. عذاب من غير حجّت است تكليف فعلى او تكليف به محال است مي‌زنمت اگر اين آبها را خوردى او خيال مي‌كند به ديوار دارى مي‌گويى شما الان يقين داريد مذهب تشيع حق است يا نه؟ يقين داريد يا شك دارى؟ پس يقين دارى و قسم حضرت عباس هم مي‌خورى اگر يك كسى هم بيايد بگويد آقا دست از يقينت بردار تكه بزرگه اش گوشش است؛

درست است؟ چون يقين دارى و درست هم است يقين مطابق با واقع است. شما بطلان بقيه مذاهب را از كجا مي‌گوييد؟ از كجا مي‌گوييد مسيحيت درست نيست؟ شايد مسيحيت درست باشد، شايد يهوديت درست باشد شايد مذهب حنفى درست باشد آقا اجازه بدهيد مباحث باز بشود؛ اين مظلوميت امام است كه حرفهايش را كسى نيست بيان كند و يا نمي‌شود نمي‌دانم؛ شما از كجا مي‌دانيد مذهب حنفى باطل است مطالعه كرديد؟ يهوديها باطل هستند.

الان همه شماها يقين داريد آنها باطل است منتها نتوانستيد جواب بدهيد چون وقتى يقين دارم يقين دارم به حقانيت مذهب خودم ملازمه عقلى دارد با يقين به بطلان بقيه دو تا اعلم را كه نمي‌شود گفت يقين دارم هردو اعلم هستند دو تا اوّل كه نداريم، اگر يقين دارى به صحت مذهبت وفقك اللّه بر اين يقين و حشرك اللّه مع اين يقين پس يقين داري مطالعه نكرده كه همه مذاهب ديگر باطل است درست شد؟ آن آدمى كه قاصر است اين همه غير مسلمانها در طول تاريخ دنبال زندگيشان هستند آنجا يك عقايدى دارند به دنبال عقايدشان عمل مي‌كنند عذاب كردن آنها بر مخالفت تكاليف الهيه قبيح است از باب قبح عقاب بلا بيان. فعليت تكليف براى آنها قبيح است و محال چون يلزم تكليف به محال با ديوار گچى مي‌گويد برو بالا با ديوار گچى نمي‌شود رفت بالا اين يقين دارد به مرام خودش يقين دارد اين آب متنجس خوردنش مانعى ندارد. شما بيايد بگويد همانطورى كه آن طلبه چهل سال درس خوانده او تكليف برايش است اگر مخالفت كند عذاب مي‌كنم تو را هم عذاب مي‌كنم؛ تكليف قبيح است تكليف محال است قبح عقاب بلا بيان است ظلم است چه ظلمى از اين بالاتر دست و پايم را بريده چشمهايم را هم در آورده مي‌گويد از ديوار گچى برو بالا رنگ بزن مي‌گويد برو بالا، ميگويم آخر نه پا دارم نه دست دارم و نه چشم دارم مؤاخذه به مسلمانان قاطع به مرام خودشان مثل قطع ما بلا تشبيه به مرام خودمان مؤاخذه عقاب بلا بيان است فعليت تكليف تكليف به غير مقدور است و تكليف به امر محال، محال است مؤاخذه آنها ظلم است و مؤاخذه آنها خلاف عدل است.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1] - وسائل الشيعة 1 : 151، كتاب الطهارة، أبواب الماء المطلق، باب 8، حديث 1.

[2] - عوالي اللئالي 3 : 466.

[3] - سبأ (34) : 28.

[4] - آل عمران (3) : 97.

[5] - الأعراف (7) : 31.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org