آيا صالحين از قاصرين، كه عمل صالح دارند اجر اخروی دارند يا نه؟
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 32 تاریخ: 1380/8/16 بسم الله الرحمن الرحيم بحث درباره اين بود كه آيا قاصرين از انسانها كه شهادتين را بر زبان جارى نميكنند و يا بر زبان جارى ميكنند، امّا در قلب شان اثر آنچنانى نگذاشته و يا اثر گذاشته، امّا به كل ما جاء به النبى نيست. آيا اين انسانها اگر در دنيا عمل شايستهاى انجام دهند كه عقل حكم ميكند به اينكه اين شايسته است و ظلم به احدى نيست، مردم هم آن عمل را شايسته ميدانند و ظلم به ديگران نميدانند. آيا اين عمل اثر در ماوراء الطبيعه دارد يا اثر در ما وراء الطبيعه ندارد؟ اگر بگوييم اثر ندارد معنايش اين است بين اين عمل صالح از اين آدم و عمل صالح از يك مؤمن حقيقى با همديگر فرق است، يا با يك مسلم فرق است. او اگر اين عمل را انجام بدهد ثواب اخروى دارد، اين آدم اگر انجام بدهد ثواب اخروى ندارد. بحث اين بود كه اگر يك عمل صالحى از دو نفر سر زد كه همه چيزش مثل هم است؛ لكن يكى از اينها غير مسلمان قاصر است، انسان قاصر است نسبت به مبدأ و معاد و نسبت به اصول و عقايد، ديگرى نه، انسان قاصر نيست و انسانى است عالم و موحّد. و اگر گفتيم فرق دارد معنايش اين است كه نه، اين عمل صالح از اين آدم با يك طور اعتقاد اثر معنوى دارد، همين عمل صالح بدون آن اعتقاد اثر معنوى ندارد. يادتان باشد بحث در اين است كه اين عمل صالح از دو نفر سر ميزند، يكى غير مسلم و يكى مسلم، حالا تعبيـر راحـت ترش اين است كه يكى غير مسلم قاصر و يكى مسلم. آيا فى حدّ نفسه محض قصور آن آدم در عدم اسلام و اين آدم در اسلام، محض اين اثر ميكند در ثواب اخروى و يا اثر نميكند؟ بحث اين نيست كه اگر عمل از يك كسى سر زد كه خود او از نظر اعتقادات و خود ساختگى درونى، رسيده است به يك مرحله از كمالى كه خود آن مرحله كمال معنويّت ميآفريند در آخرت، آقايى كه حالا دير آمدند اسمش را نميبرم، چون دير آمدند و اشكالش هم شايد خيلى وارد نباشد. در آنجا دارد كه ميگفت كه اگر اميرالمؤمنين(ع) اين عمل را انجام بدهد شما ميگوييد اگر يك جنوب آفريقايى انجام بدهد مثل هم است؟ گفتم چقدر گيجى؟ من كى گفتم مثل هم است! اميرالمؤمنين(ع) آن نورانيّت قلبش كه رسيده است به يك جاهايى كه ما نميتوانيم بفهميم، امام هم يك وقت اشاره داشت «الهى صبرت على حرّ نارك و كيف اصبر عن النظر على كرامتك»[1] رسيده به آنجا. رسيده به جايى كه ميگويد: «بل وجدتك مستحقً للعبودية فعبدتك» نه براى ترس از جهنّمت، نه طمع به بهشتت، نه چون دوستت ميدارم، چون دوست ميدارى باز به خود بر ميگردد، چون دوستت ميدارم عبادت ميكنم باز به خودم بر ميگردد، يعنى لذّت ميبرم اين برميگردد به خود، «بل وجدتك مستحقاً للعبودية فعبدتك» بلكه تو را يافتهام مستحق عبوديّت به دنبال آن استحقاقت دارم عبادتت ميكنم؛ البته حالا اين مرحله اى است براى ما دارد بيان ميكند، ديگر آن آخرين مرحله اى كه ما ميفهميم دارد بيان ميكند و الاّ از اين مرحله هم بالاتر است كه عقل ما به آنجاها نميرسد و قد نميدهد، تا اينجايش را بيشتر ما نميتوانيم بفهميم. بله، على بن ابيطالب(ع) اگر يك عملى انجام ميدهد با اين نورانيّت قلب، خوب آن نورانيّت قلب خودش سبب ارزش ميشود به ارزش عمل اضافه ميشود، اين چه ربطى دارد به آنجايى كه ما ميگوييم؟ ما ميگوييم دو تا آدم مثل هم، اينها يكى شان (آمن باللّه) براى اينكه زمينه برايش فراهم بوده است، راحت نشسته بوده است همه چيز برايش فراهم بوده هيچ غصه هيچ چيزى را هم نميخورده، هم پدر و مادرش مسلمان بوده است، هم قوم و خويشهايش مسلمان بوده است، هم پاى منبر ميرفته است و هم منبر مجانى برايش ميرفتهاند، كتاب و همه چيز در اختيارش بوده است (آمن باللّه) اين شب بلند شد يك عمل صالحى انجام داد. بيچاره هم در جنوب آفريقا بود، هيچ چيز به گوشش نرسيده بود، نه پدر و مادرش مسلمان بودند، نه برنامههاى دينى به آنجا بود هيچ چيز، اين هم بلند شد مثل همين در همان ساعت عمل صالح انجام داد. « بحث اين است كه اين دو تا با هم فرق دارند يا با هم فرق ندارند؟ » من عرض كردم از نظر عقل و نقل در ثواب اخروى و كمال ماوراء الطبيعه با هم فرق ندارد اين عقيده من است. حالا شما نميخواهم قبول كنيد آسمانى هم زمين نميآيد، ميخواهى قبول كن ميخواهى قبول نكن. امّا اگر قبول نميكنى فكر كن ببين چون خودت را دوست ميدارى قبول نميكنى يا نه واقعاً قبول نميكنى؟ چون گفتم بارها يا وقتى ما يك جلساتى بود دوستان كه مينشستند هى از يك آقايى بدگويى ميكردند كه اين آقا اين طورى است او هم نميآمد در آن جلسه. يك روز حضرت آقاى اخوى ما در آن جلسه آمد گفت چرا شما از او بدگويى ميكنيد، خوب فلانى هم كه از دوستان خودتان است همانطور است، چرا از او بدگويى نميكنيد! او يك بحث ديگر است كه آدم به حساب حب به خودش بخواهد قضاوت بكند. «بررسی مسأله از نظر عقل و نقل» نظر بنده اين است كه از نظر عقل و نقل اينها هر دو در ثواب اخروى و در ماوراء الطبيعه مثل هم هستند، به هر دو خداوند از باب لطفش اجر ميدهد. چرا؟ امّا عقل: اگر ما اين مبنا را در معاد قبول كرديم كه اين جان ماست كه ما را انسان ميسازد آنجا و با انسانها سر و كار داريم، ميرويم در نعمتهايى كه انسانها دارند، و يا جان ما ما را غير انسان ميسازد، آتش ميسـازد، ما را آتش ميكند ما را بمب هيدروژن ميكند، همانطورى كه اينجا جان ما سبب اذيّت و آزار ديگران است، آنجا آتش ميشود گنهكاران را با آن ميسوزاند. اگر اين را گفتيم كه دقيقترين مبنا را در معاد دقيقترين فلاسفه گفته و خيلى هم مؤثر است، يعنى اين ديگر بحث قرار داد نيست، اين منم كه دارم خودم براى خودم بهشت ميسازم، يا براى خودم جهنم ميسازم، اين منم تقصير كسى نيست. من هم كه عوض نميشوم، چطور من ميسازم چون روح من يا «يردّ الى اسفل السافلين- يا روح من- يردّ الى اعلى عليين» اين جان من است اين با من است. همانطورى كه اينجا جان من گاهى خودش را اذيّت ميكند، گاهى ديگران را اذيّت ميكند با ابزارى كه دارد در آخرت هم همين جان من مرا جهنمى ميكند، اين جان من مرا بهشتى ميكند، )قوا انفسكم و اهليكم ناراً و قودها النّاس و الحجارة([2]- نه- وقودها النّاس و الحجارة يعنى آنجا اين طور شده است همينطورى اينها شدند آتش، نه ارتباط دارد. اينجا شده است آتشسوزان، آنجا هم شده است آتش سوزان. اينجا در ظلمت ظلم گرفتار است و در تاريكى ظلم گرفتار است، آنجا هم در تاريكى آتش جهنم گرفتار است. اينجا در نور تقوا منورّ است، آنجا هم به نور تقوا منورّ است، اين خودش است، اين دل ماست، اين قلب ماست. در روايت هم دارد آنهايى كه ميگويند اهلش هستند شايد هم باز من نميفهمم چه ميگويند، امّا آنهايى كه اهلش هستند ميگويند در روايات زياد اين معنا هم آمده است، در روايت دارد كه وقتى ميگويى «لا اله الا اللّه» يك خشتى يك آجرى براى تو در بهشت گذاشته ميشود. راوى عرض كرد: پس بنابراين آجرهاى ما خيلى است تا حالا؟ حضرت در جوابش فرمودند: به شرط اينكه آتش نفرستى از بينش ببرد، اين همان معناى تكامل نفس است. بر اين معنا اگر باب باب تكامل است، باب واقعيت امر است، هيچ چيز قيد و شرط ندارد اين يك جريان عادى است يك جريان علّت و معلول است، علّت و معلول كه تخلف ندارد حكم عقلى كه تخصيص بردار نيست، نميشود بياييم بگوييم نه، اين عمل از اين آدم اين تكامل روحى ميآورد، اين عمل از آن آدم تكامل روحى نميآورد. اين عمل است، عمل به من بستگى دارد، خود عمل تكامل روحى آورده است. جان من جان خيرخواهى است، بد خلق را نميخواهد، جان ديگرى هم اين طورى است بد خلق را نميخواهد اين دو جان مثل هم است. جان من بد خلق را نميخواهد، به خَلقى خدمت ميكند جان ديگرى هم بَدِ خَلق را نميخواهد به خلقى خدمت ميكند. چرا با هم تفاوت بكند؟ اين از نظر برهان عقلى هيچ نميشود با هم فرق داشته باشد. (حالا اين آقا دو روز است كه هى مينويسد مجبورم اسمش را ببرم كه هو هم بشود كه ننويسد، هر روز مينويسد حالا به شرط اينكه ديگر ننويسد، چون اگر بنا باشد هر كه بنويسد من اسمش را ببرم ممكن است خداى ناخواسته خيلى زياد بشود.) ايشان نوشته است به نظر ميرسد كه براى پاداش اخروى حسن فعلى كافى نباشد؛ بلكه حسن فاعلى هم لازم است. خوب به نظر ميرسد چنين نباشد، اينكه بيش از يك نظر نيست. خواب ديدهام كه حسن فاعلى لازم است و حسن فعلى به درد نميخورد. حُسن فعلى بمنزله تن ميماند، حسن فاعلي بمنزله روح و حيات، اينهايش هم بله، اگر حسن فاعلى گفتيم آنطورى است حسن فعلى اينها هم كه دعوا ندارد. پس به نظر ميرسد كه دعوا ندارد، يعنى احتمالش وجود دارد، حالا ببينيم احتمال درست است يا نه؟ آن روح است اين هم بدن است، اين هم كه دعوا ندارد، اينها هيچ كدام برهان و دليل نيست و ايمان به خدا و روز رستاخيز شرط اساسى و لازم حسن فاعلى است، نخير، آن تنها نيست. من شما را دارم نخير، ايمان به خدا روز رستاخيز، عمامه اش هم قشنگ ببندد شرط اساسى است. چه كسى گفته است كه عمامه قشنگ بستن شرطش نيست «ان اللّه جميل و يحبّ الجمال»[3]؛ البته من نميتوانم عمامه قشنگ ببندم. يك آقايى به فرزندش گفته بود تو درس فلانى ميروى فقط عمامه بد بستنش را ياد گرفتى. ايمان به خدا در روز رستاخير شرط اساسى و لازم حسن فاعلى است. بنده عرض ميكنم ايمان به خدا و روز رستاخيز و عمامه قشنگ بستن و عينك قشنگ به چشم گذاشتـن، آهستـه راه رفتن، نعليـن زرد پوشيـدن اينها شرط اساسى است. از كجا ميگويى شرط اساسى ايمان به خداست؟ بنابراين پاداش الايمان بـا غير ايمان فـرق ميكند. اين يك احتمالى است بر خلاف برهان عقلى، يعنى ما وقتى از راه عقل آمديم و مطلب را ميگوييم حكم عقلى تخصيص بردار نيست اين فعل خوب سبب كمال روحى من شده است، چرا؟ فلاسفه كه ميگويند: اين را ميگويند: تو نيتت خير بوده است، نيّت خير در روح تو اثر گذاشته است. اين فرق نميكند من شناسنامهام هر طورى باشد قيافهام هر طورى باشد. ما درون را بنگريم و حال را *** نى برون را بنگريم و قال را )يوم لا ينفع مال و لا بنون الاّ من أتى اللّه بقلب سليم([4] عين حرف فلاسفه هست، به نظر ميآيد عين حرف فلاسفه هست )فلا انساب بينهم يومئذ و يتساءَلون([5] آخر اينها تاريخ تكرار نشود عزيزان من، )قالوا نحن أحبّ اللّه و أوليائه(. يهوديها گفتند فقط مائيم و غير ما نيست. آن يك عده ديگر گفتند كه نه آقا، پيغمبر پسر خداست و كارهايمان درست است ديگر، پسر خدا كارهاى ما را درست ميكند، عده ديگرى در مقابلش گفتند كه نه از ما پسر خداست (قالوا عزير ابن اللّه)آنها هم قالوا ثالثة ، اينها چيه؟ اينها دكان است، آنچه هست )يوم لا ينفع مال و لا بنون الاّ من أتى اللّه بقلب سليم( اين از نظر برهان عقلى. «بررسی آيات قرآن در اين مسأله» امّا نقل، شما برويد سراغ آيات قرآن، بس كنيم تقليد كوركورانه را، بس كنيم حرفهاى اشمئزاز آور را، قرآن بخوانيم، قرآن مطالعه كنيم، قرآن تكرار كنيم، خودمان را بسازيم (خسر الدّنيا و الاخرة) نشويم. گفت پدر مجتهد پسر مجتهد (خسر الدّنيا و الاخرة) به يك آقايى ميخواست تعريف كند. حالا ما آنطورى نشويم، ببينيد حالا من آيات را ميخوانم. 1- آيه 44، از سوره روم، )من كفر فعليه كُفْرهُ و من عمل صالحاً فلانفسهم يَمهدُون( من در مقابل من كفر است من عمل صالحاً، جنوب آفريقا باشد يا متن حوزه علميه نجف كه انشاء اللّه خدا برگرداند به حالت سابقش، فرقى نميكند. (سؤال و پاسخ استاد): صالح يعنى شايسته، ميگويند: شايسته، بـه لسان عرف آمـده است يـا به لسان شما؟ يادم است يك وقت بحث نفقه بود، قرآن دارد نفقه به زنها بدهيد او ميگفت كه نفقه شرعى، نفقه شرعى كه ما نداريم نفقه محمول بر عرف است (و ما ارسلنا من رسول الاّ بلسان قومه). مجمع البيان مقدس اردبيلى را بردار نگاه كن ذيل اين آيه شريفه (تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر) و بقيه كتب فقهيه «معروف ما يراه العقل معروفاً أو الشرع» صالح كه ديگر تركى و فارسى و ديلمى نيست، صالح يعنى شايسته، اينطورى كه ما از زبان عرب ميفهميم، هر كار شايسته اى، من كه اول گفتم عقل و عقلا آن را شايسته ميدانند. بله، آن خصوصيتى دارد، منافات كه با هم ندارد. آن آيات زياد است )من عمل صالحاً من ذكر أو انثى و هو مؤمن فلنحيينه حياة طيبة و لنجّزينهم أجرهم بأحسن ما كانوا يعملون([6] آن طور آيات ما فراوان داريم ميرسم. با اين هم تعارض ندارد آن يك قيد را گفته است و اين مطلقش را دارد ميگويد. 2- آيه اى ديگر آيه 31، از سوره نجم )و للّه ما فى السماوات و ما فى الارض ليجزى الذين أساؤا بما عملوا و يجزى الذين احسنوا بالحسنى( آنهايى كه كار خوب كردند آنها را جزاى خوب به آنها ميدهيم. چه كسانى هستند آنهايى كه احسنوا؟ )الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش الاّ اللّمم([7]- بى عفتى نميكند، دزدى نميكند، آدم كشى نميكند- )انّ ربّك واسع المغفرة هو اعلم بكم اذ أنشأكم من الارض و اذ أنتم أجنّة فى بطون أمّهاتكم فلا تزكّوا انفسكم( - هى همه چيز را مال خودمان نخواهيم، بيچارههاى ديگر را بگوييم شما هيچ نداريد- )فلا تزكّوا انفسكم هو أعلم بمن اتّقى( يعنى از آلودگيها خودش را نجات ميدهد. 4- آيه ديگر همين سوره نجم، آيه 39 )و عن لّيس للانسان الاّ ما سعى- و أنَّ سعيه سوف يُرى((40) انسان را ميگويد: )و أن لّيس للانسان الاّ ما سعى- و أن سعيه سوف يُرى( (40). 5- باز آيهاى ديگر، آل عمران آيه 76، )بلى من أوفى بعهده و اتّقى فاِنَّ اللّه يحبّ المتّقين([8]- بلى من أوفى مَن يعنى هر انسان، مثل آن آقا نشود كه اينجا منبر رفته بود حالا هم جزء سران يك گروهكى است، اينجا قم منبر رفته بود، ميخواست روشن فكرى كند ميگفت: من بكى او ابكى وجب له الجنّة مَن كس را ميگويد، آدمهاى بد ناكس هستند، اين طورى معنا نكنيد. بگوييم من آن كسى را ميگويد كه مؤمن باشد غير را شامل نميشود، آنها ناكس هستند، اين حرفها كه نيست، من موصوله است )بلى من أوفى بعهده و اتّقى فاِنَّ اللّه يحبّ المتّقين( بعد متقين يعنى پرهيزكارانى كه گناه نميكنند. 6- آيهاى ديگر، آيه 134 آل عمران، )و سارعوا الى مغفرة مّن رَّبِّكم و جنَّة عرضُها السماوات و الارض أُعدت للمتّقين([9] اين حالا پهنايش قد آسمان و زمين است با ما صحبت ميكند با بنده، به قول امام (سلام اللّه عليه) ميفرمود: خدا اينقدر مظلوم است كه وقتى ميخواهد خودش را معرفى كند با شتر مجبور است معرفى كند، يعنى انسانهايى هستند كه كشش فكرى ندارند جز به وسيله شتر. اين همه اسرار عالم هست، امّا آنها ميكشد، مجبور ميشود خدا از باب لطفش بيايد پايين بياورد پايين بياورد بگويد )أفلا ينظرون الى الابل كيف خلقت([10] با شتر خودش را معرفى كند. حالا اينجا هم كه ميگويد: (عرضها عرض السماوات و الارض) اين ميخواهد به ما بفهماند و الاّ نه طول است و نه عرض و نه حجم و نه اين حرفها (عرضها عرض السماوات و الارض أعدت للمتّقين- متقين چه كسانى هستند؟ )الذين ينفقون فى السّرّآء و الضّرّآء و الكاظمين الغيظ و العافين عن النّاس و اللّه يحبّ المحسنين([11]. (سؤال و پاسخ استاد): قرآن است، كجايش دارد ايمان؟ آن را من ميگويم، اينها كه ندارد. ايمان به چه كسى؟ كجا دارد ايمان به خدا؟ آمنوا يعنى چه؟ در قرآن كه ندارد الايمان يعنى ايمان به رسول اللّه(ص) چه ميدانم! خود قرآن گفته است. آمن بالايات داريم، آمن بالكتاب داريم، آمن باللّه داريم، آمن برسول اللّه داريم، آمن بمعنا مسلم داريم (يا ايّها الذين آمنوا آمنوا باللّه) داريم، )قل تعالوا أتلُ ما حرّم عليكم ربُّكم([12]- آخر سوره انعام را بخوان! به مشركين ميگويد: بياييد- أتل ما حرّم عليكم ربّكم- آدم نكشيد، شرك هم نياوريد- لعلّكم تعقلون) عقلتان اين را ميگويد. ميگويم در قرآن نداريم الايمان شرط بمعنى الايمان باللّه و برسوله و بالمعاد بحيث كه قاصرها پدرشان هم پيش چشمشان هم صلوات بشود آنها در بهشت نميآيند. قاصر ميگويم، نه دهرى، نه هرهرى مذهب، نه ظالم، ولى خوب است بگوييد أقلا پنجاه سال ديگر اين حرفها گوش شنوا، شما بزرگان كه خودتان اظهار نظر ميكنيد، امّا ديگران! (و اللّه يحّب المحسنين). بعدش دارد )و الذين اذا فعلوا فاحشة أو ظلموا انفسهم ذكروا اللّه فاستغفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب الاّ اللّه و لم يُصِرُّوا على ما فعلوا و هم يعملون([13] اين را خواندم براى اينكه خيانت در بحث نكرده باشم و الاّ ميتوانستم اين را نخوانم. شما حالا تا بعد برويد مطالعه كنيد تا دو روز ديگر معلوم نيست بتوانيد اشكال كنيد تا دو سه روز ديگر كه مباحثه هست. ببينيد اين ذيل را نگوييد كه خوب اين اللّه در آن آمده است، اين جداگانه است، نه اينكه مانعة الخلو است، نه واجبة الجمع و الاّ اگر يك كسى هيچ چيزى ندارد راه خدا بدهد، عصبانى هم نشده است او متقى نيست. اينها دو قصر را دارد ذكر ميكند به عنوان اينكه متقى يكى از اين دو تا صفتها را دارد. 7- باز آيه اى ديگر، نساء آيه 40، )اِنّ اللّه لا يظلم مثقال ذرّة و اِن تكُ حسنة يضاعفها و يؤت من لَّدنْه أجراً عظيماً( به خدا بگوييم چه؟ بگوييم قربانت برويم؟ بگوييم قرآن قشنگ است؟ بگوييم اهلبيت (صلوات اللّه عليهم اجمعين) اگر نبودند ما هيچ چيز نميفهميديم؟ «و بكم علّمنا اللّه معالم ديننا»[14] اگر اهلبيت نبودند آن وقت ميگفتند خدا با حضرت يعقوب و اينها با همديگر دعوا شدند يكى زد يكى ديگر را از بين برد، اگر ائمه نبودند معلوم نبود دين ما چه طورى باشد! روى مدفوع سگ هم شايد ميگفتند سكته جايز باشد منتهى حالا «علّمنا اللّه معالم ديننا و انقضنا من شفاجر فى الهلكات و من النار بأبى أنتم» ما با قرآن كه چيزى نميتوانيم بگوييم، امّا خاندان عصمت شما كه در كنار قرآن هستيد در حدى كه به ما ياد داديد به شما ميگوييم «بأبى أنتم و اهلى و مالى اسرتى من الان الى يوم القيامة، الى بعد القيامة، الى الجنة، الى ملاقات رسول اللّه» چقدر قرآن قشنگ است! )انّ اللّه لا يظلم مثقال ذرّة و ان تك حسنة يضاعفها و يؤت من لدنه اجراً عظيما». 8- انعام، 160 و 159، )ان الذين فرّقوا دينهم و كانوا شيعاً لّست منهم فى شىء انّمآ أمرهم الى اللّه ثمّ ينبّئُهُم بما كانوا يفعلون( اين مال مقصرها، بعد ضابطه كلى )من جآء بالحسنة فله عشر أمثالها و من جآء بالسّيّئة فلا يجزى الاّ مثلها(- آقايان ميگويم همه اين اطلاقات پنج ميليارد و چند صد ميليون از آن بيرون است، قرآن بلد نبوده است، حرف بزند، صد تا اطلاق آورده است كه هر اطلاق را يك تقييد به آن زده است. اين اصلا سبك مكالمه نيست- من جآء بالحسنة فله عشر أمثالها و من جآء بالسّيّئة فلا يجزى الاّ مثلها). )اذا زُلــزلَـت الارض زلــزالـهـا، و أخـرجـت الارض اثـقـالـها، و قـال الانسان مالها، يومئذ تحدّث اخبارها، بأنّ ربّك أوحى لها، يومئذ يصدُرُ النّاس اشتاتاً(- يك عده سياه رو، يك عده سفيد رو، يك عده پرونده پر از گناه، يك عده پرونده پر از خدمت و اعمال صالحه، يكى عده به طرف جهنم ميروند، يك عده به طرف بهشت ميروند- اشتاتاً- دسته به دسته هستند. ميگويند: ديگر هم اينها اهل گناهشان با هم جمع نميشوند، در جهنم كه ميروند معلوم نيست با هم بتوانند باشند. چرا اين كار را ميكند خدا؟ اين چه زلزله اى است كه ميآورد؟ اين چه كمالى است كه به جهان هستى داده ميشود كه همه چيز حرف ميزند؟ همه چيز حرف ميزند- )لِّيُرَو أعمالهم(- تا ببينند يا تا ديده بشود- لِّيرو أعمالهم- ببينند اعمالشان را- )فمن يعمل مثقال ذرّة خيراً يره، و من يعمل مثقال ذرّة شراً يره([15] من آنى كه ديدم حالا ميگويم تا بعد قبلا هم بگويم. عبداللّه بن مسعود ميگويد: اين احكم آية نزلت فى كتاب اللّه در روايات ما هم هست؛ منتهى من امروز نديدم. مردى به خدمت رسول اللّه(ص) آمد، صلوات بفرستيد، بلند هم بفرستيد صلوات بلند نفاق را ميبرد، هر كدام از اينها يك ماه منبر است. به هر حال خدمت حضرت رسول آمد چيزى به من ياد بده، پيغمبر اين آيه را برايش خواند: )فمن يعمل مثقال ذرّة خيراً يره، و من يعمل مثقال ذرّة شراً يره( مرد بيرون رفت، پيغمبر(ص) فرمود: «خرج الرّجل فقيهاً» اين مرد با بينشى عميق بيرون رفت، نه فقيه يعنى مسأله بلد بود «خرج الرّجل فقيهاً» يعنى با بينشى عميق از اينجا بيرون رفت. امام (سلام اللّه عليه) هر وقت نصيحت ميكرد و اين آيه را ميخواند آن وقتها ما خيلى هم نميفهميديم، حالا هم من خيلى نميفهمم، ميفرمود: آيه اين طورى است )فمن يعمل مثقال ذرّة خيراً يرهُ، و من يعمل مثقال ذرّة شراً يرهُ([16] آقايان آمدند اين را تفصيل كردند يعنى نامه عملش را ميبيند اين اصلا ربطى به آيه ندارد، آيه احكم آية، خود عمل را ميبيند لب عمل آنجا هست، ما چه طور الآن ما خودمان را ميبينيم؟ الان ما خودمان را ميبينيم، لُب اعمال ما در روز قيامت هست، اين قابل تخصيص هم نيست. خود عمل بايد بيايد، نميشود عمل من بيايد عمل او نيايد (مثقال ذرّة خيراً) هر كسى، هر كسى كار خوب بكند خود عمل را ميبيند هر كسى كه كار بد كند خود عمل را ميبيند، ديگر بحث بحث قرارداد نيست تا بگوييم بله حالا اينجا را در اين قرارداد ما يك قيدى ميزنيم و يك طورى خودمان را نجات ميدهيم. خود عمل را ميبيند به طور مطلق بدون استثناء، بحث شفاعت را ديروز عرض كردم، از معتقدات مسلّم ماست، «أنتم نور الاخيار و هداة الابرار حجج الجبّار و بكم فتح اللّه و بكم يختم و بكم ينزل الغيظ و بكم يمسك السماءان تقع علي الارض الاّ باذنه و بكم ينفس القمم و يكشف الضر و عندكم ما نزلت به رسله»[17] به به! خدا نصيبتان كند انشاء اللّه برويد كنار قبر اميرالمؤمنين(ع) يا باقى ديگر ائمه بخوانيد، چون اين زيارت را در تمام زيارتنامه ها ميشود خواند. امّا شفاعت ديروز عرض كردم، شفاعت معنايش اين است، عمل ما ما ميبينم عمل را، انسان كه وارد شديم معصومين از خوبيهاى خودشان ميگذارند روى خوبيها ما تا به كمال برسيم. شفاعت بحث پارتى بازى نيست، شفاعت بحث تطميع حاكم نيست يحكم فيه ملك عادل آن ملكى كه پلكهاى چشمهاى ما كه روى هم رفته ميآورد و حساب ميكند، حسابگر خداست. آنها بعد از آنى كه ما آدم رفتيم، عمل خودمان را ديديم، اگر مشمول شفاعت آنها توانستيم بشويم از خوبيهاى شان روى عمل ما ميگذارند تا ما به بهشت برويم، اين در كافى است در باب ابواب دفن. امّا امام صادق(ع) فرمود: شما برزخ با خودتان، انسان بيا موش نرويم، خنزير نرويم، گربه نرويم، سگ هار نرويم، اينجا چه طور هستيم؟ برزخ هم همان است «المسلم من سلّم المسلمون من لسانه و يده»[18] امّا اگر گفتيم المسلم من لم يسلم أحد من يده و لسانه آن وقت غير حديث پيغمبر است. مواظب باشيم راه پر پيچ و تاب است، خطرناك است. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- دعاي كميل: مفاتيح الجنان. [2]- تحريم (66) : 6. [3]- عوالي اللئالي 1: 321. [4]- الشعراء (26) : 89. [5]- المؤمنون (2) : 101. [6]- نحل (16): 97. [7]- نجم (53) : 32. [8]- آل عمران (3) : 76. [9]- آل عمران (3) : 134. [10]- غاشية (88): 17. [11]- آل عمران (3) : 134. [12]- انعام (6) : 150. [13] آل عمران (3) : 134. [14]- زيارت جامعه كبيره. [15]- سورة الزلزله (99) : 1 الي 5. [16]- سورة الزلزله (99) : 1 الي 5. [17]- مفاتيح الجنان : زيارت جامعه : 909. [18]- كافي 2: 234، باب المؤمن و علاماته و صفاته، حديث 12.
|