Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: اكراه به قتل غير با توعيد مكره به غير قتل
اكراه به قتل غير با توعيد مكره به غير قتل
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 333
تاریخ: 1383/10/5

بسم الله الرحمن الرحيم

آنروز راجع به اين اذا بلغت التقية الدم فلا تقية، ما عرض كرديم بالاولوية در باب اكراه هم صادق است، تقيه با همه عظمت و اهميتش وقتى به دم رسيد راه ندارد، اكراه هم وقتى به دم رسيد آن هم بالاولوية جايز نيست و تمام نيست؛ لكن اين تماميتش و الحاقش در همان مورد تقيه است اذا بلغت التقية الدم فلا تقية مال جايى است كه اگر شخص تقيه كند خونى ريخته مي‌شود ولى اگر تقيه نكند خون ريخته نمي‌شود، امر يدور بين اينكه تقيه كند و خودش را به زحمت نيندازد و خون مسلمانى را بريزد و يا اينكه تقيه نكند و خودش را به زحمت بيندازد اما خون ريخته نشود. پس اذا بلغت التقية الدم، مال جايى است كه تقيه مستلزم دم است و عدم تقية مستلزم عدم دم. بنابراين در باب اكراه، اگر متوعدٌ عليه در اكراه غير از جان خود مكره است، اينجا اكراه راه ندارد، بلغ الاكراه الدم، اكراهش مي‌كند كه فلانى را بكش و الا صد هزار تومان از تو مي‌گيرم، اگر به اكراه عمل كند او كشته مي‌شود، مكره عليه، و اگر به اكراه عمل نكند خودش ضرر و حرج مي‌بيند، يعنى خود مكره، بله مي‌گوييم اين مجوز قتل نيست، اكراه قتل غير به توعيد مكره بغير القتل موجب جواز نيست، مثل تقيه، براى اينكه اگر بخواهد به توعيد و اكراه عمل كند ديگرى كشته مي‌شود، اگر زحمت به دوش خودش بيندازد و توعيد را پذيرا بشود ديگرى كشته نمي‌شود، لا يجوز قتل ديگرى براى اينكه خودش ضرر مالى نبيند يا چهار تا شلاق نخورد نه، اينجا اگر آمد و ديگرى را كشت اين اكراه مجوّز قتلش نيست. اما اگر بنا شد در باب اكراه به اين نحو بود مكرِه اكره المكرَه على قتل الغير و وعّده بأنّك ان لم تقتله اقتلك، توعيد بر قتل خودش است، اكراه بر قتل غير است، توعيد بر قتل خودش، مي‌گويد فلانى را بكش، چون مي‌خواهد او را بكشد، با دست اين مي‌خواهد كشته بشود، برو فلانى را بكش، من خودم نمي‌توانم بروم، تو برو فلانى را بكش، من پای این کار ایستاده‌ام، برو فلانى را بكش اگر او را نكشتى خودت را مي‌كشم. اينجا اكراه مجوّز قتل است، و اين آدم اگر ديگرى را بكشد، عمل حرامى مرتكب نشده، قضاءً لاطلاق رفع ما استكرهوا عليه، و روايات تقيه اينجور مورد را شامل نمی شود، التقية اذا بلغ الدم، ديگر آنجا را شامل نمی شود كه چه تقيه كند خون ريخته مي‌شود تقيه هم نكند باز هم خون ريخته مي‌شود. روايات كه آنجا را نمي‌گرفت، اذا بلغت التقية الدم، مختص به جائى است كه اگر تقيه كند يحرق الدم، و اگر تقيه نكند لا يحرق الدم كما هو واضح، و الا اگر بنا بشود تقيه كند يحرق دم الغير، تقيه نكند يحرق دم نفسه، روايت كه آنجا را شامل نمی شود، براى اينكه گفت اذا بلغت الدم فلا تقية يعنى تقيه نيست تا خون ريخته نشود، بنابراين جايى را كه اگر تقيه هم نكند خون ريخته مي‌شود شاملش نمي‌شود. به عبارة اخرى ، تشريع تقيه براى حفظ نفس بوده، اگر بنا باشد كه اين جان از بين برود، اذا بلغت شاملش نمي‌شود. بنابراين باب اكراه بر قتل الغير بتوعيد المكره على القتل، مشمول اين اذا بلغت التقية نيست، نه از باب اينكه تقيه واكراه با هم فرق دارند دو تا هستند، موضوعاً حكماً غايتاً، نه از اين باب نه، والا ما گفتيم بالاولوية استثناء تقيه در باب اكراه هم جريان دارد، لكن در مورد خودش، بنابراين حق اين است: من اكره على قتل الغير و توعّد على قتل نفسه ان لم يفعل يجوز له كه ديگرى را بكشد ضمان و قصاص هم براى آقاى مكره است، وبا قواعد هم بهتر مي‌سازد، براى اينكه سبب اقواى از مباشر است، مباشر به وسيله توعيد ضعيف شده نسبت به او، ضعّفت نسبة القتل الى المكرَه بالتوعيد، به حيثى كه عقلا مي‌گويند اين بيچاره چه تقصيرى دارد و نمي‌شود ما در اينجا بگوييم نه اگر اكراهش كرد بر قتل غير، و وعّد عليه به اينكه اگر نكردى خودت را چكار مي‌كنيم؟ خودت را مي‌كشيم، بگوييم بله اين بيچاره حق ندارد غير را بكشد، اگر غير را كشت، بعد چه کسی را قصاص مي‌كنيم؟ خود اين بيچاره را قصاص مي‌كنيم، مي‌گوييد اينجورى است، خوب اين بيچاره پاهایش در پوست گردو است، بكشد ديگرى را شما مي‌كشيدش به حكم اينكه مي‌گوييد اكراه در قتل نيست، نكشد آقاى مكره مي‌كشد او را، ظالم مي‌كشد او را، آيا مي‌شود گفت كه اينجور حكمى در اسلام است، كه اين آقاى مظلومى كه توى خانه اش نشسته، هيچ آزارش به مورچه هم نمي‌رسد، يك كسى آمده مي‌گويد تو مي‌توانى فلانى را بكشي، تو مي‌توانى بروى در مجلس او، صاف بزنى او را بكشي، چون به تو سوء ظنى ندارد، يا الله بلند شو برو، سى سال است نماز شب خوانده، چهل سال هم حج رفته، هر سال هم حج نيابى هم داشته است حالا، حج نيابى مستحبى اهداء ثواب، به همه كسى هم كمك كرده است، همه جور كمكي، حالا اين آمده مي‌گويد پاشو برو فلانى را بكش و الا چكارت مي‌كنم؟ مي‌كشمت، شما مي‌گوييد اين اگر رفت او را كشت چه كرده؟ گناه مرتكب شده يا نه، گناه مرتكب شده بر مبناي... بيچاره مرتكب گناه شده، بعد از چهل سال نماز شب حالا بايد كشتش، ضمان هم اگر هم خواستند مصالحه به ديه كنند اين بايد پول را بدهد، آن آقاى مكرِه را هم يك چهار سال زندانش مي‌كنند، فقها قدس الله اسرارهم اين را فرمودند، آن را هم يك چهار سال زندانش مي‌كنند، حالا بعد از چهار سال زندان حالا يك جورى مي‌شود در مي‌ايد، حالا اين را مي‌شود گفت؟...

«كلام شيخ در اين زمينه»

تنبيه دوم از تنبيهات شيخ: «أنّ الاكراه يتحقّق بالتوعّد بالضّرر على ترك المكره عليه ضرراً متعلّقاً بنفسه او ماله او عرضه او بأهله، ممّن يكون ضرره راجعاً الى تضرّره و تألّمه، و اما اذا لم يترتّب على ترك المكره عليه الا الضرر على بعض المؤمنين، ممّن يعدّ اجنبياً من المكره (بالفتح)، فالظاهر انه لا يعدّ ذلك اكراهاً عرفاً. [در اين تنبيه دوم شيخ مي‌خواهد بفرمايد اكراه در صورتى كه متوجه خودش باشد حرمت حق الله را مي‌برد حرمت حق الناس را هم مي‌برد، اگر توعيد و ما توعّد عليه ضرر خود مكره باشد، مي‌گويد برو اين كار را برو از فلانى صد تومان بگير و الا صد تا شلاقت مي‌زنم، يا به بچه ات مي‌زنم يا به پدرت، به اين هايى كه وابسته به اونند، در اينجا اكراه هم مجوز اضرار به غير است، قضاءً لاطلاق حديث رفع، اما اگر توعيد بر غير مكرَه است، مي‌گويد برو از فلانى صد تومان بگير، و الا من صد تومان از فلانى مي‌گيرم، برو از فلانى هزار تومان بگير بيار بده به من، و الا من فلانى را صد تا شلاقش مي‌زنم، متوعّد عليه ضرر غير مكرَه است، اينجا بر اين آدم جايز نيست اضرار به غير ، براى اينكه اكراه برش صدق نمي‌كند، هيچ مجبور نيست كه، خوب برو از او بگير، به من كه ضررى نمي‌خورد كه، برو از او بگير، ديگى كه براى من نجوشد سر هر كى مي‌خواهد در داخل آن بجوشد. بنابراين اگر در باب اكراه ضرر متوعّد بر خود مكرَه يا نفسش يا متعلقين به او باشد، به حيثُ يعدّ الضرر اليهم و التوعيد عليهم توعيداً عليه، اين مجوّز اضرار به غير هست، قضاء لاطلاق حديث رفع، و اما اگر اكراه به توعيد به شخص ثالث است، مكره را اكراهش مي‌كند به اضرار به غير، توعيدش به شخص ثالثى كه به او هيچ ارتباطى چي؟ ندارد،مى گويد برو از فلانى هزار تومان بگير براى من بياور، و الا من صد تا شلاق به چرچيل مي‌زنم، خوب برو بزن، به من چه كه تو صد تا شلاق به چرچيل مي‌زني، بر من جايز نيست كه بروم او را چكارش كنم؟ مكرَه عليه را اذيت كنم و اضرار به او جايز نيست لعدم صدق الاكراه، در تنبيه دوم اين را مي‌خواهد بگويد. الاكراه يتحقق بالتوعد بالضرر على ترك المكره عليه، [ضرر اين نحوي، متعلق به خودش، مالش، عرضش، اهلش، از كسانى كه ضررش بر مي‌گردد به تضرر و تألمش،] اذ لا خوف له يحمله على فعل ما امر به، [مي‌گوييم چرا رفتى ديگرى را زدي؟ چرا زيد را زدي؟ مي‌گويد ترسيدم كه اگر نزنم او مي‌رود چه کسی را مي‌زند عمر را، مي‌گوييم اين هم ترس دارد، تو اين قدر ترسو بودى كه ترسيدى اگر زيد را نزنى او مي‌رود عمر را مي‌زند، اين اكراه صدق نمي‌كند، خوف بر غير خوف بر او حساب نمي‌شود. حالا مي‌خواهد بگويد در باب تقيه اينجور نيست، در باب تقيه مي‌شود آدم حرامى را مرتكب بشود، بخاطر دفع ضرر از ديگران، تقيه بابش اعم است.]

و بما ذكرنا من اختصاص الاكراه بصورة خوف لحوق الضّرر بالمكرَه نفسه او بمن يجرى مجراه كالاب و الولد صرّح فى الشرايع[1] و التحرير[2] و الروضة[3] و غيرها،[4] [اينها بزرگان هم همين حرف را زدند، نعم اين استثنا است كه مي‌خواهد بگويد تقيه با اكراه با هم فرق دارد، مي‌شود به ديگرى ضرر زد، تقيةً لشخص ثالث، دفعاً لضرر به شخص ثالث،] نعم لو خاف على بعض المؤمنين جاز له قبول الولاية المحرمة [حقوق الله را مي‌گويد] جاز له قبول الولاية المحرمة بل غيرها من المحرمات الالهية التّى اعظمها التّبرى من ائمة الدّين، (صلوات الله عليهم اجمعين) لقيام الدّليل على وجوب مراعاة المؤمنين و عدم تعريضهم للضرر، مثل ما فى الاحتجاج عن اميرالمؤمنين(ع) قال: و لان تبرأ منّا ساعة بلسانك و انت موال لنا بجنانك، لِتبقى على نفسك روحها الذى هو قوامها و مالها الذى به نظامها و جاهها الذى به تمسّكها و تصون من عرف بذلك من اوليائنا، و اخوانك. [يك كارى را انجام بدهى حرامى را مرتكب بشوى براى اينكه آن شيعيان شناخته شده ضرر نبيند،] فان ذلك افضل من ان تتعرّض للهلاك و تنقطع به عن عملك فى الدّين و صلاح اخوانك المؤمنين، [اين بهتر از اين است كه تو متعرض هلاكت بشوي، آرزوت را در دين منقطع كني، و صلاح اخوان مؤمنين را هم منقطع كني. ببُرّي.] و اياك ثم اياك ان تترك التقية التى امرتك بها، فانك شائطٌ بدمك ودماء اخوانك، معرض بنعمتك و نعمتهم للزّوال، مذلّ لهم فى ايدى اعداء دين الله، و قد امرك الله باعزازهم، فانك ان خالفت وصيّتى كان ضررك على اخوانك و نفسك اشدّ من ضرر الناصب لنا الكافر بنا، [اگر تقيه را ترك كنى به آن مسلمانها صدمه بخورد، ضررت بيشتر است. خوب پس با خوف بر ديگران محرّمات الهيه چه مي‌شود؟ جايز مي‌شود در باب تقيه.

اما با خوف بر ديگران محرّمات الهيه بر مكرَه جايز نمي‌شود. لكن حق الناس را باز شامل نمی‌شود، اين فقط اختصاص به حق الله دارد؛] لكن لايخفى انه لا يباح بهذا النحو من التقية الاضرار بالغير، [تقيه غير اكراهي، تقيه خوفي،] لعدم شمول ادلة الاكراه لهذا، [ادله اكراه اينجا را شامل نمی‌شود،] لما عرفت من عدم تحققه مع عدم لحوق ضرر بالمكره، و لابمن يتعلق به، [چون اكراه با فرض اينكه ضرر به خودش و خانواده‌اش نباشد صدق نمي‌كند،] و عدم جريان ادلة نفى الحرج، [ادله نفى حرج هم نمي‌آيد،] اذ لا حرج على المأمور، [من اگر اين كار را نمي‌كردم به دردسر مي‌افتادم، چه دردسري، بین آن مسلمان ثالث، و بين مكره عليه، هيچ تفاوتى وجود ندارد. متوعد عليه،] لانّ المفروض تساوى من امر بالاضرار به و من يتضرّر بترك هذا الامر، من حيث النسبة الى المأمور، [فرقى نمي‌كند چه بيايد از باب ترسش به اين مسلمان ضرر بزند، چه از باب ترسش اين را رها كند آن ديگرى چى بخورد؟ ضرر بكند. مي‌گويد برو صد تومان از او بگير و الا من مي‌روم از آن مي‌گيرم، خوب برو از آن بگير چرا من شريك جرم بشوم و جهنم بروم.] مثلا لو اُمر الشخص بنهب مال مؤمن و لا يترتّب على مخالفة المأمور به الا نهب مال مؤمن آخر، [او مي‌رود اموال ديگرى را مي‌دزدد،] فلا حرج حينئذ فى تحريم نهب مال الاول بل تسويغه [آن نهب مال اول] لدفع النهب عن الثانى قبيح، بملاحظة ما علم من الرواية المتقدمة من الغرض فى التقية، [اصلا تقيه براى اين بوده كه جان و مال مردم حفظ بشود، تو آمدى تقيه كردى و مال ديگرى را گرفتي، يعنى مال آن شخص اول،] خصوصاً مع كون المال المنهوب للاول اعظم بمراتب، [مي‌گويد برو از او يك ميليون تومان بگير و الا من خودم مي‌روم چكار مي‌كنم؟ برو يك ميليون تومان از زيد بگير و الا من مي‌روم صد تومان از عمرو مي‌گيرم. من بگويم خوب من چون مي‌ترسم مي‌روم يك ميليون تومان از زيد مي‌گيرم، حالا مثال خود شيخ مثال مناسب با شيخ هست، مي‌فرمايد فانّه يشبه [كه حاج آقا اشاره فرمودند] بمن فرّ من المطر الى الميزاب، [از باران مي‌رود زير ناودان،] [حالا شما نگوييد ناودانهاى حالا اينجور نيست آب به آدم نمي‌رسد ها، مناقشه در مثال نيست، اين ناودانهاى زمان خودش را گفته، چون ناودانهاى حالا لوله‌اى است، شما مناقشه كنيد بگوييد آقا اين چجوريه، اين به اعتبار زمان خودش درست بوده كه ناودانها آب وسط مي‌ريخته،] بل اللازم فى هذا المقام، عدم جواز الاضرار بمؤمن و لو لدفع الضرر الاعظم عن غيره، نعم الا لدفع ضرر النفس فى وجه، [مگر آنجايى كه مستلزم ضرر نفس باشد، براى ديگرى كه اينجا من مي‌توانم به اين اولى يك ضرر بزنم با شرط ضمان،] مع ضمان ذلك الضرر، [پس بنابراين فرق است بين اكراه و بين تقيه، فرقش اين است كه در اكراه، بايد ضرر متوجّه مكره و يا من يتعلّق به باشد، ولى در باب تقيه مي‌شود براى خوف از ضرر به غير بعض از محرمات الهيه را چكار كرد؟ جايز دانست، بله حقوق الغير جايز نمي‌شود، پس در تقيه، براى ضرر به غير، محرمات الهيه جايز مي‌شود، ولى در اكراه جايز نمي‌شود.... و اما در تقيه اضرار به غير اول با ضرر به آن شخص ثالث هم جايز نيست چون خلاف تقيه است.

حالا مي‌فرمايد از اينجا ظاهر شد،] و بما ذكرنا ظهر انّ اطلاق جماعة لتسويغ ما عدا الدم من المحرمات بترتّب ضرر مخالفة المكره عليه على نفس المكره و على اهله او على الاجانب من المؤمنين، لا يخلو من بحث، [براى اينكه اجانب از مؤمنين اكراه اصلا صدق نمي‌كند، تقيه هم كه گفتيم دليلش آنجا را شامل نمی شود،] الا ان يريدواالخوف على خصوص نفس بعض المؤمنين، [اين آخري كه ايشان فرمود، با شرط ضمان،] فلا اشكال فى تسويغه لما عدا الدم من المحرّمات [اين اكراه ما عداى دم از محرّمات را تجويز مي‌كند،] [يعنى اين ضرر به نفس،] اذ لا يعادل نفس المؤمن شيءٌ فتأمل. [حالا عبارت اصحاب] قال فى القواعد[5] و تحرم الولاية من الجائر الا مع التمكن من الامر بالمعروف و النهى عن المنكر او مع الاكراه بالخوف على النفس او المال او الاهل او على بعض المؤمنين، فيجوز ائتمار ما يأمره الا القتل، انتهي، و لو اراد بالخوف على بعض المؤمنين الخوف على انفسهم دون اموالهم و اعراضهم لم يخالف ما ذكرنا، [با آن مخالفتى ندارد.] و قد شرح العبارة بذلك بعض الاساطين فقال الا مع الاكراه بالخوف على النفس من تلف او ضرر فى البدن او المال المضرّ بالحال، من تلف او حجب او العرض من جهة النفس او الاهل [اينجور، او] او الخوف فيما عدا الوسط على بعض المؤمنين فيجوز حينئذ ائتمار ما يأمره، انتهى [مرادعبارت شارح،] و مراده بما عدا الوسط الخوف على نفس بعض المؤمنين واهله، و كيف كان فهنا عنوانان، الاكراه و دفع الضرر المخوف عن نفسه و عن غيره من المؤمنين من دون اكراه، و الاول يباح به كل محرّم، [اكراه هر حرامى را جايز مي‌كند،] قضاءً لاطلاق دليله]. و الثانى ان كان متعلقاً بالنفس [يعنى آنجايى را كه خوف است اكراه نيست،] [چه نفس خودش چه نفس شخص ديگرى] جاز له كلّ محرّم حتى الاضرار الماليّ بالغير، لكن الاقوى استقرار الضمان عليه، اذا تحقّق سببه، [ضامن است.] لعدم الاكراه المانع عن الضمان او استقرار، [چون اكراهى نيست. اکراه این نيست كه نگذارد ضمان بيايد يا نگذارد ضمان مستقر بشود.]

و امّا الاضرار بالعرض بالزنا و نحوه ففيه تأمل، [اگر ضررى بناست به جان بخورد يا آبروى ديگرى با زنا از بين برود. اگر زنا كند ضرر به جان خودش يا ديگرى نمي‌خورد، اگر زنا نكند، خودش يا ديگرى چه مي‌شود كشته مي‌شود،] و لايبعد ترجيح النفس عليه، [بعيد نيست نفس بر زنا ترجيح داشته باشد، مي‌گويد مي‌كشم... مي‌ترسد كشته بشود يا اكراهش كرده بر كشته شدن، مگر اينكه چي؟ اكراهش كرده بر زنا، گفته برو زنا كن و الا چكار مي‌كنم؟ مي‌كشمت، يا نه مي‌ترسد كه اگر زنا نكند چه مي‌شود؟ خودش كشته مي‌شود، مي‌ترسد اگر زنا نكند چى كشته مي‌شود؟ ديگرى كشته مي‌شود، بعيد نيست اينجاها شيخ مي‌فرمايد بگوييم كه مقدم است قتل نفس.] و ان كان متعلقاً بالمال [و اما اگر اضرار متعلق به مال بود،] فلا يسوغ معه الاضرار بالغير اصلاً [در خوف نه در اكراه،] حتى فى اليسير من المال، فاذا توقف دفع السبع عن فرسه بتعريض حمار غيره، [مي‌خواهد گرگه اسب خودش را ندرد، الاغ ديگرى را مي‌گذارد جلو، حمار] للافتراس لم يجز، و ان كان متعلقاً بالعرض ففى جواز الاضرار بالمال مع الضمان، او العرض الاخف من العرض المدفوع عنه تأمل، [اگر خوف است متعلق به عرض، و طرفش هم اضرار به مال است، با ضمان يا بگوييم عرض اخفّ از عرض مدفوع عنه در اينجا تأمل و اشكال است.]

و اما الاضرار بالنفس او العرض الاعظم فلايجوز بلا اشكال، [با خوف اضرار به نفس يا عرض اعظم جايز نمي‌شود.] هذا و قد وقع فى كلام بعض تفسير الاكراه بما يعمّ لحوق الضرر، [كما اينكه يك مقدار خلط هم در عبارات شيخ بود، حالا ايشان به ديگران مي‌گويد،] قد وقع فى كلام بعض تفسير الاكراه بما يعم لحوق الضرر قال فى المسالك:[6] ضابط الاكراه المسوغ للولاية الخوف على النفس او المال او العرض عليه او على بعض المؤمنين، انتهى و يمكن ان يريد بالاكراه مطلق المسوّغ للولاية، [نه اينكه اكراه به معناى اصطلاحى را بخواهد بگويد،] لكن صار هذا التعبير منه (رحمه الله) منشأ لتخيل غير واحد ان الاكراه المجوز لجميع المحرمات هو بهذا المعني.[7]

پس تا اينجا كه آمديم شيخ قدس سره خواست فرق بگذارد بين خوف از ضرر و بين توعيد به ضرر كه اگر اين توعيد بر خودش باشد، مجوّز محرمات است. اگر توعيد بر غير باشد، مجوّز محرمات نيستش. حالا، بحثى را هم راجع به عرض و راجع به قتل نفس مطرح كرد. حالا خودش اينجا يك بحث است براى فردا ان شاءَ‌الله كه اگر يك كسى را مجبورش كردند به زنا، اكره على الزنا و الا صد تومان بايد بدهد، آيا اذا اكره على الزنا و توعّد بالمال، او اكره على الزنا و توعّد بالزّنا به عرضه، اكره على الزنا و توعّد بالقتل همه اينها را بگوييم حديث رفع چكارش مي‌كند؟ مجوزش هست در باب اكراه، يا بين مواردش فرق است، اين يك بحث. يك بحث ديگر اينكه آيا تقيه براى صلاح ديگران، نه دفع ضررها، تقيه براى مصلحت ديگران اين جايز است يا تقيه براى مصلحت ديگران جايز نيست. دو تا بحث براى فردا ان شاء الله. تا بعد برويم تنبيه سوم.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1] - شرایع 3: 13.

[2] - التحریر 2: 51.

[3] - الروضة 6 : 19.

[4] - نهایة المرام 2: 11.

[5] - القواعد 1 : 122.

[6]- مسالك لافهام 3 : 139.

[7]- المكاسب 1: 175، 174، 173.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org