برخى روايات داله بر حرمت هجاء و غيبت به طور عام
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 345 تاریخ: 1383/12/11 بسم الله الرحمن الرحيم بحث در اين بود كه گفتيم مثل شيخ و صاحب جواهر و مستند و ديگران و هر كه متعرض مسأله هجاء شده، اينها فرمودهاند كه حرمت هجاء اختصاص به مؤمن دارد، يعنى شيعه اثنى عشرى، و اما هجاء نسبت به ديگران مانعى ندارد، كما اينكه در باب غيبت هم گفتند كه مانعى ندارد و صاحب جواهر همين جا تصريح مىكند مىگويد فحش هم نسبت به ديگران مانعى ندارد و اين حرمت تعيير و غيبت و ايذاء اينها همه اختصاص دارد به مؤمن و شيعه، ولى نسبت به ديگران حرمتى ندارد. و عرض كرديم وجوهى كه به آن استدلال شده بود يكى اصل بعلاوه از اختصاص ادله حرمت آنها به مؤمن، و دوم عدم احترام غير مؤمن. نسبت به وجه اول ما عرض كرديم اينكه گفته مى شود ادلهاش اختصاص دارد به مؤمن، در همه ادلهاش نيست. در بعض از ادله اختصاص وجود دارد، مثل ايذاء كه آنجا مؤمن آمده، و اما در برخى ديگر از اين امور آنجا دليلش هم اختصاص ندارد، بلكه دليلش عام است، و يكى از آنها كه دليلش عام بود گفتيم غيبت است، با الغاء خصوصيت از آيه شريفه و مستفاد از آيه، بعلاوه كه روايات هم بر عموميت دلالت دارد، من يادداشت كرده بودم بخوانم، با اينكه اينها را در سابق هم گفتيم، چون بعضى جاها را پيدا مىكنم مى بينم خط كشى شده، ولى حالا تكرارش خالى از فايده نيست. روایت: «النوف البكالى انه قال اتيت اميرالمؤمنين (عليه السلام) و هو فى رحبة في مسجد الكوفة فقلت: السلام عليك يا اميرالمؤمنين و رحمة الله و بركاته، فقال: «و عليك السلام يا نوف و رحمة الله و بركاته، فقلت له يا امير المؤمنين عظنى فقال يا نوف احسِن يحسَن اليك، الى أن قال: قلت زدنى، قال اجتنب الغيبة فانها ادام كلاب النار، ثم قال يا نوف كذب من زعم انه وُلد من حلال و هو يأكل لحوم الناس بالغيبة،»[1] اين عام است، لحوم الناس، هر كى مى خواهد باشد. حديث دیگر از حسين بن خالد است كه از، عيون الاخبار نقل مى كند به سندش از حسين بن خالد عن الرضا عن ابيه عن الصادق (عليه السلام) میفرماید: «قال: ان الله يبغض البيت اللحم و اللحم السمين، قال فقيل له انا لنحب اللحم و ما تخلوا بيوتنا منه فقال ليس حيث تذهب، انما البيت اللحم البيت الذى تؤكل فيه لحوم الناس بالغيبة، و اما اللحم السمين فهوالمتبختر المتكبر المختال فى مشيه.»[2] روايت بعدی مرفوعه اسباط بن محمد، است كه میفرماید: «يرفع الى النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) قال: الغيبة اشدّ من الزنا، فقيل: يا رسول الله ولم ذلك؟ قال : اما صاحب الزنا فيتوب الله عليه و اما صاحب الغيبة فيتوب فلا يتوب الله عليه حتى يكون صاحبه الذى يحله، [تا اينجا كه باز نقل مى كند طبرسى فى مجمع البيان عن جابر عن النبى قال:] إياكم و الغيبة فإن الغيبة اشدّ من الزنا،»[3] اينها رواياتى است كه در باب غيبت تأييد مى كند آن الغاء خصوصيتى را كه ما در آيه شريفه داشتيم. « استدلال به برخى از آيات براى عام بودن ادله حرمت غيبت و هجاء » گفتيم غير واحدى از بعضى از ادله عام است بعضى از آنها اختصاص دارد، اين اولاً، ثانياً آنهايى هم كه اختصاص دارد مفهوم كه ندارد، شما مى خواهيد با اصل جواز درست كنيد جواز مثلاً ايذاء را نسبت به غير شيعه، لكن ما ادله عامهاى داريم كه آنها دلالت مى كند كه اينجور امور حرام است، چه نسبت به شيعه و چه نسبت به غير شيعه، كه يك سرى از آيات را خوانديم، و اما آیه شریفه اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، (و قل لعبادى يقولوا التى هى احسن، ان الشيطان ينزغ بينهم، ان الشيطان كان للانسان عدواً مبيناً[[4] میفرماید به بندگان من بگوييد كه سخنى كه مى گويند احسن را انتخاب كنند، چون شيطان با سخن غير احسن مى خواهد بين آنها ايجاد دشمنى كند، خوب ايجاد دشمنى كه مبغوض است، و شيطان دارد اين كار را مى كند، يقول التى هى احسن، نسبت به هر كسى، سخنى كه مى گويى چه نسبت به مؤمن، چه نسبت به مخالف، چه نسبت به اهل ذمه، چه نسبت به اهل حرب، سخنتون بايد احسن باشد، (ان الشيطان ينزغ بينهم،[ شيطان مى خواهد بين شماها دشمنى به وجود بياورد، اين آيه هم حالا عموميت دارد، باز آيه شریفه (و ليخش الذين لو تركوا من خلفهم ذريّة ضعافاً خافوا عليهم فليتقوالله وليقولوا قولا سديداً)[5] آنهايى كه به فرزندانشان علاقهمندند و دلشان نمىخواهد فرزندانشان اذيت بشوند، فرزندان يتيم ديگران را اذيت نكنند، دنيا دار انعكاس عمل است، ( فليتقوا الله و ليقولوا قولا سديداً،[ متقى باشند و سخن نيكو بگويند. اين هم عام است. باز آيه شریفه (ولا تسبّوا الذين يدعون من دون الله فيسبّوا الله عدواً بغير علم كذلك زيّنا لكل أمة عملهم[[6] مى گويد شما به خدايان آنها بد نگوييد، آنها هم بدون توجه از باب انتقام به خداى شما بد مىگويند، (ولا تسبّوا الذين يدعون الله بغير علم فيسبّوا الله،[ خوب ما از اين مى فهميم كه نبايد پشت سر ديگران بد گفت، براى اينكه بد بگويى به آنها، آنها هم پشت سر شما بد مى گويند و انسان مسلمان آبروش محترم است. «إن الله فوّض إلى المؤمن كل شىء إلا اذلال نفسه،»[7] شما اگر بد بگوييد، هجو كنيد، فحش بدهيد، تعيير كنيد، مچلشون كنيد، آنها هم شما را مچل مى كنند، يا خداى نخواسته بزرگان شما را مچل مى كنند، و اسلام راضى نيست كه انسان مورد تمسخر انسان مسلم آبروش زير سؤال برود و مورد تمسخر ديگران قرار بگيرد. اين هم از آياتى است كه باز مىتواند عموميت را بفهماند و آيات ديگرى كه ممكن است شما بتوانيد پيدا كنيد، و بعد عرض كرديم، اين يكى عموم اين آيات، عموم حكم عقل، « ذكر برخى روايات داله بر حرمت مطلق هجاء و غيبت » و دوم اينكه از مجموع روايات وارده در ابواب العشرة در ابواب مختلفه عشره كه صاحب جواهر متعرضش شده، از مجموع آنها بر مى آيد كه اخلاقيات اسلام، آنهايى را كه نهى شده و يا آنهايى را كه حرام شده، و يا آنهايى را كه بايد انجام داد، اين اخلاقيات اسلام، چه آن كه «مأمور به» است چه آن كه «منهى عنه» است، اينها اختصاصى به مؤمن ندارد، براى همه هست. مدارات با همه مردم خوب است. حلمى كه يدارى بجهل الجاهل با همه مردم خوب است. انصاف معناش اين است : أن يرضى لنفسك ما ترضى لغيرك، و أن تكره لغيرك ما تكره لنفسك، خوب من خوشم نمىآيد ديگرى پشت سرم حرف بزند. پس پشت سر ديگران هم نبايد حرف بزنم، يا روايات باب حيا، يا روايات باب عفت، خوب اين آدمى كه دهنش را باز مى كند و هر چى به دهنش مى آيد نسبت به غير شيعه مى گويد، خوب اين لا يبالى بما قيل و بما يقال فيه، اين فحاشٌ بزيع، اين حيا ندارد اين عفت دهان ندارد، روايات حيا، روايات انصاف، روايات مدارات ، شما وقتى ورق بزنيد از اين ابواب عشرة كه ابواب متفرقه مختلفه است مى يابيد كه اسلام آنچه كه از اخلاقيات به آن امر كرده و آنچه از اخلاقيات از آن نهى كرده در باره همه انسانها مى خواهد باشد نه تنها يك عده خاصى از انسانها، من بعضى از اين روايات را ديروز خواندم، بعضىها را هم امروز باز براتون مى خوانم، یك روایت است كه چنین میفرماید: «عن ابى جعفر (عليه السلام،) إن اكمل المؤمنين إيماناً احسنهم خلقاً،»[8] ابى ولاد حناط عن ابى عبدالله (عليه السلام) قال «اربع من كن فيه كمل ايمانه و ان كان من قرنه إلى قدمه ذنوباً لم ينقصه ذلك، قال و هو الصدق و أداء الأمانة و الحياء و حسن الخلق،»[9] باز روايات اينجا زياد است، مضمونش همه این است باز دارد، روایت دیگر از عن العلاء بن كامل است كه میفرماید: «قال: اذا خالطت الناس فان استطعت ان لاتخالط احداً من الناس الا كان يدك العيلا عليه فافعل فان العبد يكون فيه بعض النقيصة من العبادة و يكون له خلق حسن فيبلغه الله بخلقه درجة الصائم القائم»[10] بازموثقه سكونى است كه میفرماید: «قال قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم): اكثر ما تلج به امتى الجنة تقوى الله و حسن الخلق.»[11] باز روايت بعدى، میفرماید: «ما يقدم المؤمن على الله (عز و جلّ) بشىء بعد الفرائض احبّ إلى الله من ان يسع الناس بخُلقه.»[12] با توده مردم اخلاقش اخلاق درست و حسابى باشد. لسان ائمه را هر چه بيشتر بخوانيم بهتراست، مطلب برامون بهتر روشن مى شود، روایت بعدی، روایت حريز بن عبدالله عن بحر السقاء است كه میفرماید: «قال قال لي ابوعبدالله (عليه السلام): يا بحر ! حسن الخلق يسر، ثم ذكر حديثاً إن رسول الله كان حسن الخلق،»[13] خوب همهاش بخواهى با همديگر درگير بشوى، فحش و بد و بيراه بدهى، كارت مشكل مى شود ديگه. و اعصابت هم داغون مى شود. روایت بعدی روایت عبدالله بن سنان است كه میفرماید: «قال قال ابوعبدالله، (عليه السلام): اوحى الله تبارك و تعالى إلى بعض انبيائه الخُلق الحسن يميث الخطيئة كما تميث الشمس الجليد،»[14] يخ را آبش مى كند. باز روایت از على بن الحسين است كه میفرماید: «قال قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) ما يوضع فى ميزان امرئي يوم القيامة افضل من حُسن الخلق،»[15] روایت دیگر: «قال قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم): اقربكم منى مجلساً يوم القيامة أحسنكم خلقاً و خيركم لأهله،»[16] و در يك روايت ديگرى دارد : «و أنا خيركم بأهلى.» در اينجا خصال نقل كرده تا مى گويد عن ابى الحسن عن ابى الحسن عن ابى الحسن، عن الحسن عن الحسن عن الحسن : «إن احسن الحَسن الخُلق الحَسَن،»[17] سه تا ابى الحسن دارد، سه تا حسن دارد، قال الصدوق ابوالحسن الأول محمد بن عبدالرحيم تسترى، ابوالحسن الثانى على بن احمد بصرى، ابوالحسن الثالث على بن محمد الواقدى و الحسن الاول الحسن بن عرفة العبدى و الحسن دوم حسن بصرى، حسن سوم حسن بن على، اين هم يك روايت كه حالا براتون خواندم. باز حديث دیگر كه میفرماید: «قال لقمان لإبنه: يا بنيّ! صاحب مأة و لا تعاد واحداً [دشمني يعني چي؟ چه نفعي براي انسان دارد دشمنى كردن؟ صاحب، اينها همه با سازشكارى مى سازد،] يا بنيّ! انما هو خلاقك و خُلقك، فخلاقك دينك و خلقك بينك و بين الناس، [بين مردم،] و لا تبتغض إليهم، و تعلم محاسن الاخلاق، يا بنى! كن عبداً للأخيار، و لا تكن ولد الاشرار، يا بنى؟ اد الامانة تسلم لك دنياك و آخرتك، و كن أميناً، تكن غنيّاً،» همه پولها را پهلوت مى گذارند به هر حال وضعت خوب مى شود. روایت بعدی حبيب خثعمى، است كه میفرماید: «قال قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) «أفضلكم أحسنكم اخلاقاً، الموطؤن اكنافاً [من اين را نمى فهمم يعنى چه؟] الدين يألفون و يؤلفون، و توطاّ رحالهم،» با مردم سروكار دارند، رحلشون را هم ديگران جاى مى گيرند. روايت بعدى عبدالله بن ميمون قداح است، از امام صادق (عليه الصلاة و السلام،) كه میفرماید: «المؤمن مألوف، و لا خير فيمن لا يألف و لا يُؤلف» [حالا با هجاء و تعيير غير شيعيان آدم مألوف مى شود، يا مرتب براى خودش دشمن درست مى كند،] «المؤمن مألوف.» باز از اميرالمؤمنين در نهج البلاغه نقل شده، كه میفرماید: «قال: قلوب الرجال وحشية فمن تألفها اقبلت عليه»[18] تألف آن قلوب را، قلوب الرجال وحشية فمن تألفها أقبل آن قلوب بر او، روایت بعدی: «عن ابى عبدالله (عليه السلام)، قال قال رسول الله : الا اخبركم بمن تحرم عليه النار غداً،» [چيز خوبى است، بهتون بگويم كى فردا آتش جهنم سراغش نمىآيد، [قالوا بلى يا رسول الله، قال الهيّن القريب الليّن السهل،»[19] باز روايت ابى البخترى هم شبيه همين است، باز روايت عزرمى، است كه میفرماید: «عن ابى عبدالله قال: من زى الايمان الفقه، و من زيّ الفقه الحلم، و من زيّ الحلم الرفق، و من زيّ الرفق اللين، و من زيّ اللين السهولة،»[20] اينها، باز از امام هشتم هم شبيه همين نقل شده كه از علي بن ابي طالب نقل است كه فرمود: «قال قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): المؤمن هيّنٌ ليّنٌ سمح، له خلقٌ حَسَن» [فحش و بد و بيراه كه خلق حسن نيست. تعيير و مسخره كردن و مچل كردن كه خلق حسن نيست.] و الكافر فظّ غليظ له خلقٌ سيّئ و فيه جبريه»[21] جبريّه، يعنى مثلا اعمال قدرت مى كند، اعمال حكومت مى كند، و حديث دیگر كه میفرماید: «عن ابى عبدالله (عليه السلام) فى وصيته لاصحابه، قال: اياكم ان تزلقوا السنتكم بقول الزور و البهتان و الإثم و العدوان، [تزلق يعنى چه؟ زبانهاتون را باز نكنيد مى خواهد بگويد كه عادتش ندهيد،] فإنكم إن كففتم السنتكم عما يكرهه الله ممّا [اگر لغتش را بخواهيد پيدا كنيد، مجمع البحرين، يا نهايه ابن اثير، يا وافى، يا مرآة العقول، يا ملاذ الاخيار، يا بحار،] نهاكم عنه كان ذلك خيراً لكم من ان تزلقوا السنتكم به، فإن الذلق اللسان فى ما يكرهه الله و ما نهي عنه، رداة العبد عند الله، و مقتٌ من الله و صم و عمى يورثه الله اياه يوم القيامة.»[22] اين هم اين روايت كه باز مطلقاً مى گويد از قول زور زبانتان را ببنديد، من نمىخواهم بگويم لعن نكنيد، فردا بياييد بگوييد كه تو زيارت عاشورا لعن نكنيد، من مى گويم اونى كه نسبت به اشخاص شيعه بما هو حرام است، اون نسبت به ديگران هم حرام است، هر چيزى را كه شما درباره شيعه حرام مى دانيد، از تعيير، از ايذاء، از فحش، از هجر، حرام است، بله جهر به سوء، دفاع از مظلوم، تنفر از ظالم، اينها كه ربطى به شيعه و سنى ندارد، ظالم اگر يك ظالم شيعه هم باشد، شما بايد ازش تنفر پيدا كنيد، فرقى نمى كند، پسر امام هم باشد مثل جعفر كذاب، بايد ازش تنفر پيدا كنيد، روایت بعد از سلیمان بن مهران است كه میفرماید: «قال دخلت على الصادق جعفر بن محمد (عليه السلام) و عنده نفرٌ من الشيعه، فسمعته و هو يقول: معاشر الشيعه! كونوا لنا زيناً و لا تكونوا علينا شيناً. قولوا للناس حسناً و احفظوا السنتكم، و كفوها عن الفضول و قبيح القول»،[23] اين هم اين روايت. حديث دیگر حدیث محمد بن ادريس به سندش از فضيل بن يسار در مستطرفات سرائر، است كه میفرماید: «عن ابى جعفر (عليه السلام) قال قال : يا فضيل! بلغ من لقيت من موالينا السلام، و قل لهم إنى أقول، إنى لا اغنى عنهم من الله شيئاً إلا بورع، [من از آنها چيزى بى نياز نمى شوم مگر با ورع]، فاحفظوا السنتكم و كفوا ايديكم، و عليكم بالصبر والصلاة و ان الله مع الصابرين،»[24] اين هم اين روايت. روایت بعدی میفرماید: «فى وصية علي لمحمد بن حنفية، قال: و أحسن إلي جميع الناس،» [با همه مردم خوبى كن.] كما تحبّ أن يحسن إليك، [دوست مىدارى ديگران به تو حالا أحسن احسان است يا نيكى كردن؟ أحسن إلى جميع الناس نيكى كردن است نيكى كن به همه مردم كما اينكه دوست مى دارى به تو نيكى بشود، احسان بشود،] و ارض لهم ما ترضاه لنفسك، و استقبح لهم ما تستقبحه من غيرك و حسّن من الناس خلقك، [الله اكبر،«السلام عليك يا امين الله فى أرضه، و حجته على عباده، اشهد انك جاهدت فى الله حق جهاده، و عملت بكتابه، و اتّبعت سنن نبيّه، حتى دعاك الله إلى جواره، فقبضك اليه باختياره، و الزم اعدائك الحجة مع مالك من الحجج البالغة على جميع خلقه، اللهم فاجعل نفسى مطمئنةً بقدرك، راضية بقضائك، مولعة بذكرك»،[25] يك وقت گفتند چرا اين زيارت دعا شده، حالا نمى دانم يادتون است يا نه؟،] حتى اذا غبت عنهم حنوا اليك، [ناراحتند كه چرا از آنها] و اذا مُتّ بكوا عليك، [مُردى برات گريه مى كنند، و مى گويند] انّا لله و انّا اليه راجعون، و لا تكن من الذين يقال عند موته الحمد لله رب العالمين [كه مرد و از شرّش راحت شديم،] و اعلم أنه رأس العقل بعد الإيمان بالله (عزّ و جلّ) مداراة الناس، [با دوستان مروّت با دشمنان مدارا،] و لا خير فيمن لا يعاشر بالمعروف، من لابدّ من معاشرته، [كسى كه احتياج دارد كه با او معاشرت داشته باشد، خيرى نيست وقتى كه با او خوبى نكند،] حتى يجعل الله الى الخلاص منه سبيلا، فإنى وجدتُ جميع ما يتعايش به الناس و به يتعاشرون ملء مكيال، [همه راه زندگى و برخوردها را من يك كيل پر شده ديدم، اين سخن اميرالمؤمنين (صلوات الله و سلامه عليه) است، آره؟ سخن اميرالمؤمنين است،] ثلثاه استحسان و ثلثه تغافل»،[26] [دو سومش طلب خوبى است يك سومش هم تغافل است، حالا لازم نيست كه همه چيز را بدانى و جريان همه چيز را دنبال كنى،] باز اين هم اين روايت، بقيه بحث براى فردا ان شاء الله. (صلوات) (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1] - وسائل الشیعه 12: 283، کتاب الحج، ابواب احکام العشرة، باب 152، حدیث 16. [2] - وسائل الشیعه 12: 284، کتاب الحج، ابواب احکام العشرة، باب 152، حدیث 17. [3] - وسائل الشیعه 12: 284 ، کتاب الحج، ابواب احکام العشرة، باب 152، حدیث 18. [4] - اسراء (17): 53. [5] - نساء (4): 9. [6] - انعام (6): 108. [7] - وسائل الشیعه 16: 157، کتاب الامر بالمعروف والنهی عن المنکر، ابواب الأمر والنهی، باب 12،حدیث 3. [8] - وسائل الشیعه 12: 148، کتاب الحج، ابواب الحکام العشرة، باب 104، حدیث 1. [9] - وسائل الشیعه 12: 149، کتاب الحج، ابواب احکام العشرة، باب 104، حدیث1. [10] - وسائل الشیعه 12: 150، کتاب الحج، ابواب احکام العشرة، باب 104، حدیث 7. [11] - وسائل الشیعه 12: 150، کتاب الحج، ابواب احکام العشرة، باب 104، حدیث 8. [12] - وسائل الشیعه 12: 150، کتاب الحج، ابواب احکام العشرة، باب 104، حدیث 10. [13] - وسائل الشیعه 12: 150، کتاب الحج، ابواب احکام العشرة، باب 104، حدیث 11. [14] - وسائل الشیعه 12: 150و 151، کتاب الحج، ابواب احکام العشرة، باب 104، حدیث 12. [15] - وسائل الشیعه 12: 151، کتاب الحج، ابواب احکام العشرة، باب 104، حدیث 13. [16] - وسائل الشیعه 12: 153، کتاب الحج، ابواب احکام العشرة، باب 104، حدیث 24. [17] - وسائل الشیعه 12: 154، کتاب الحج، ابواب احکام العشرة، باب 104، حدیث 26. [18] - وسائل الشیعة 12: 158، کتاب الحج، ابواب احکام العشرة، باب 105، حدیث 3. [19] - وسائل الشیعه 12: 158، کتاب الحج، ابواب احکام العشرة، باب 105، حدیث 1. [20] - وسائل الشیعه 12: 159، کتاب الحج، ابواب احکام العشرة، باب 106، حدیث 3. [21] - وسائل الشیعه 12: 159، کتاب الحج، ابواب احکام العشرة، باب 106، حدیث 4. [22] - وسائل الشیعه 12: 183، کتاب الحج، ابواب احکام العشرة، باب 117، حدیث 7. [23] - وسائل الشیعه 12: 193و 194، کتاب الحج، ابواب احکام العشرة، باب 119، حدیث 18. [24] - وسائل الشیعه 12: 195، 194، کتاب الحج، ابواب احکام العشرة، باب 119، حدیث 22. [25] - مفاتیح الجنان: زیارت امین الله. [26] - وسائل الشیعه 12: 202، کتاب الحج، ابواب احکام العشرة، باب 121، حدیث 8.
|