Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: عبارت مرحوم مقدس اردبيلى در مورد عدم جواز ايذاء مخالف
عبارت مرحوم مقدس اردبيلى در مورد عدم جواز ايذاء مخالف
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 352
تاریخ: 1383/12/23

بسم الله الرحمن الرحيم

در بحث قذف به چند سطر عبارت از مرحوم مقدّس اردبيلي (قدس سره) ، برخوردم که آنها را برای شما می خوانم:

«و اعلم أنه قد يفهم من كلام الاصحاب في هذا المقام، [يعني در باب قذف،] و ممّا تقدم من الاخبار أن كلّ ما يكرهه المُواجَه بل كلّ محرم موجب للتعزير، [مي گويد بر مي‌آيد كه هر چيزي كه طرف مقابل خوشش نيايد بلكه هر حرامي، موجب تعزير است، غرضم اين جملهء بعدش است،] فهو يدل علي عدم جواز اذاء المخالف، [پس اين كه موجب تعزير است دلالت مي‌كند كه مخالف را نمي‌شود اذيت كرد، مثلاً در مقابلش شما يك چيزي بگويي كه او را ناراحت كني، يدلّ علي عدم جواز ايذاء المخالف، يادتان باشد آن روز من عرض كردم «مؤمنون» مفهوم ندارد، ايذاء مطلقاحرام است ولي جالب اين است که اذاء المخالف به هر چيزي جایز نیست، شما عليه معتقداتش حرف بزني او اذيت بشود، اين جايز نيست و موجب تعزير است،] بل عدم جواز ذلك بالنسبة إلي بعض الكفّار أيضاً ‌فتأمل»[1]. كه هر كسي را كه مال و عرضش محترم است، نمي‌شود اذيت كرد، (سؤال) نه، كفار كه حربي نداريم، اشتباه آقايان اين است، كفار حربي و ذمي اينها همه غير مسلمند اولاً، ثانياً كافر هم باشند يعني مي‌دانند حق را و با آن دشمني مي‌كنند، اين اگر شما به آنان امان داديد، محترم مي‌شوند، همه چيزشان محترم است؛ اما در حال حرب هيچ چیز براي هيچ كس محترم نيست، ولو براي مسلماني كه فئه باقية باشد. در حال حرب جان هم احترام ندارد، چه برسد به مالش، اما حالا اين دهري یا ماركسيست است، اما نكشيده است فكرش، مثل شماها نبوده كه پدر و مادرش مسلمان بوده و شيعه بوده و او را شيعه بارش بياورد و معلوماتي هم به قدر شماها در دسترسش نبوده، فكر می‌کند خالقي نيست، خدايي نيست، اصلاً قبول ندارد هيچي را؛ اما دشمني نمي‌كند، قاصر است. بارها گفتيم اين شخص را خداوند عذابش نمي‌كند، بلكه مقتضاي اطلاق مثل (مَن جاء بالحسنة فله عشر امثالها، و من جاء بالسيئة فلا يجزي الا مثلها)[2]، اين است كه كار خير ثواب دارد، اگر گفته شود حتماً باید شناسنامه‌ات اسلامی باشد تا خدا به تو ثواب بدهد، خلاف عدل خداوند است، ما بارها اين حرف را زده‌ايم.

(سؤال) كي گفته مبتني بر عقيده است؟ عمل صالح انجام مي‌دهد خدا را قبول ندارد، كجا دارد كه اين ثواب ندارد؟ مَن جاء، مَن موصوله است، (من جاء بالحسنة فله عشر امثالها و من جاء بالسيئة فلا يجزي الا بمثلها)، (كل نفسٍ بما كسبت رهينة... )[3] يعني آن متخصصي كه مي‌آيد مغز حضرتعالي را عمل مي‌كند نجاتت مي‌دهد از مرگ، زن و بچه ات بي سرپرست نمي‌شوند، مجاني هم آمده، با هواپيما خودش آمده شما را نجات داده، او هيچ ثوابي ندارد؟! اما اون كسي كه شناسنامه‌اش نوشته شيعه او ثواب دارد؟ (انما يتقبّل الله من المتّقين)[4]، يعني گناه نكند، نه اینکه دين داشته باشد. (انما يتقبّل الله من المتقين)[5]، كه ظاهرش اين است يعني تقوي در خود آن عمل، (سؤال) خوب اين آدم محسن نيست؟ (إن الله لا يضيع اجر المحسنين)[6]، كه مؤيد است، اين آيهء شريفه (فمَن يعمل مثقال ذرّة خيراً يرهُ)[7]، به قول امام سلام الله عليه يرهُ يعني خود عمل را مي‌بيند، جزاء نيست، خودش است، جعل نيست، اعتبار نيست، (و من يعمل مثقال ذرّة شرّاً يره)[8]، من من موصوله است، بر مبناي ملاصدرا كه عالي ترين مبنا در معاد است، و معاد را ناشي از تكامل مي‌داند، و به قول امام (سلام الله عليه) خود ما اين عذاب را مي‌بريم، عذاب از جاي ديگر نمي‌آيد، آتش ما را مي‌گيرد، از رو از پشت سر، از يمين و يسار، چون جان ما آتش شده، جان ما آفريننده شده، ما هستيم كه عذاب را مي‌بريم به قيامت، نه اينكه خدا عذابها را آنجا در يك انبار گذاشته، يا سيلو كرده باشد، حالا در سيلو را باز مي‌كند، به هر کس مقداری بدهد. اين خود ما هستیم كه روحمان تكامل پيدا مي‌كند، اینجا صور ذهنيه مي‌سازد،درآنجا به قول ملا صدرا صورت عينيه مي‌سازد قرآن درباره بهشت فرموده است: (و لكم فيها ما تشتهي أنفسكم)[9]، «فيها ما تشتهي» نه اينكه از جای دیگری بر مي‌دارند مي‌آورند، (و لكم فيها ما تشتهي انفسكم ... نزلاًً من غفورٍ رحيم)[10]، يا درباره جهنم مي‌گويد (نار الله الموقدة التي تطّلع علي الافدة)[11] آتشي كه دل را مي‌سوزاند. اگر يك كسي شما را در يك مجلسي خجلت زده كرد، اين آتش او جان شما را آتش زده است، شبيه اين آتش را ما در آخرت مي‌سازيم، امام صادق (صلوات الله و سلامه عليه) فرمود شما برزخ را رد كنيد، آدم بياييد، ما شفاعتتون مي‌كنيم. مشكل اين است كه آيا من آدم مي‌روم يا گرگ درّنده، من آدم مي‌روم يا مورچه، من يك زبانه مي‌روم يا دو زبانه، من زبانم همينقدر است يا دراز مي‌شود زير دست وپاها له مي‌شود، فرمود شما برزخ را طي كنيد بقيه‌اش با ما.

به هر حال برحسب مبناي ملاصدرا و بزرگاني مثل ملاصدرا كه روان ما جهنّم مي‌سازد، عذاب از خودمان است، از جاي بيرون نمي‌آيد، خوب اين آدم كه روحش پاك است، از نظر علاقه به انسانيت، و كمال مطلق، كار خیري مي‌كند، اين روحش روح انسان است، اين روح انسان در آنجا هم تكامل پيدا مي‌كند. من بالاتر از شهيد مطهري مي‌گويم، شهيد مطهري اينجا كه رسيده است، مي‌گويد: حرف نزنيم، ما نمي‌دانيم آخرت چه مي‌شود. من عرض مي‌كنم ما مي‌دانيم آخرت چه مي‌شود، ما بر حسب اطلاقات آيات قرآنيه و برحسب حكم عقل و عقلاء مي‌يابيم كار خوب از هر كسي خوب است، كار بد از هر كسي بد است. فتأمل، حالا بگذاريد ادامه‌اش را بخوانم.

«الا أن يذكره المسلم بالوقيعة في دينه، لدليل ان كان صحيحاً، [من تعجبم بعضي از روايات را بزرگان ما نوشته اند! حالا شايد آنها فكر نكردند كه دست ديگران بيفتد، إن كان صحيحاً، اگر اين اشكالش درست باشد.] و غير قذفٍ، [تازه قذف هم نبايد باشد،] و لا يقول الابرص و الاجذم و الحقير و الوضيع، و إن كان كذلك في الواقع، [به حسب واقع هم چنین باشد حق ندارد به آن بي دين و مخالف بگويد تو اينگونه هستي،] و لا يقول في دينهم ما ليس فيه من القبائح، [هر نسبتي را بهش بدهي،] كما يفهم ذلك من قواعد الشهيد»[12] رضوان الله عليه، اين در باب القذف است، مفصل مطالعه بفرمائيد، برگردم به اصل بحث.

« آرزوى طولانى داشتن »

و ينبغي اجتناب طول الأمل، [البته طول أمل حرام نيست، آرزو داشتن براي جوان كه عيب نيست، اما طول أمل سزاوار است ترك بشود. دقت را ببينيد، و ينبغي اجتناب طول الأمل، نه حرام باشد] و قد وقع في ذمّه أخبارٌ مثل ما روي في باب القسوة، [كليني يك روايت در باب قسوة نقل كرده، در باب قساوت قلب، قال] فيما اوحي الله عز و جل الي موسي (علي نبينا و اله و عليه السلام): لا تطول في الدنيا أملك فيقسوا قلبُك، و القاسي القلب منّي بعيدٌ[13]، [خوب همین که بعيد باشد، جهنم نمي‌رود. نزديكي خوب است دوري بد است، اما حالا هر كس دور شد كه جهنمش نمي‌برند. والقاسي القلب مني بعيدٌ، اين] و ذلك كافٍ ان شاء الله، [خيال نكنيد جزء حديث است، من هم ابتدا چنین فکر کردم. و ذلك كافٍ، مي‌گويد همين يك روايت درباره طول أمل كافي است، مضافاً به اينكه طول أمل آدم را، ديوانه مي‌كند.

«فخر و كبر»

ومنها الفخر و الكبر، يدلّ علي ذمّهما العقل و النقل، [افتخار به نياكان خویش يا تعريف از خود کردن، يا خود را بزرگتر از ديگران ديدن، خوب عقل مذمت مي‌كند، مي‌گويد چه فايده اي دارد اين كارها؟ و النقل] من الكتاب كقوله تعالي: (مختارلاً فخوراً)[14]، (و لا تمش في الارض مرحاً)[15]، (و لا تصعّر خدّك للناس)[16]، أي لا تمُله عنهم اعراضاً، [صورتت را از مردم برنگردان، خيلي عظمت داری صورتت را از ديگران بر مي‌گرداني؟! اگر آنها نبودند كه تو نبودي، هر كسي شخصيتش مال ديگران است.]

و السنـة و هـي كثيــرة، مثـل صحيحــة أبـي حمــزه الثمـالي قال: قال علي بن الحسين (عليهماالسلام): عجباً للمتكبّر الفخور الذي كان بالامس نطفة، ثم هو غداً جيفة[17]، [در يك روايت هم از اميرالمؤمنين (صلوات الله و سلامه عليه) دارد: «عجبتُ لمن كان اوّله نطفة و آخره جيفة و كان بين ذلك حامل العذرة، كيف يتكبّر،»

والاخبار في العُجب كثيرة جداً، [اخبار در عجب هم زياد است،] و هو بابٌ علي حدّة فيها أخبارٌ كثيرة، [مي‌گويد خود كبر يك باب علي حده هم دارد، و هو يعني كبر، بابٌ علي حدّة فيها أخبارٌ كثيرة، اصول كافي صفحهء 309، باب الكبر مي‌گويد اخبارش زياد است، 17 تا روايت دارد، اما باب الكبر و الفخر 6 تا روايت دارد، شاهد اين مطلب اين جملهء بعدي است: أخبارٌ كثيرة،] أولها قال سألت أباعبدالله(ع) عن أدني الالحاد، قال: ان الكبر ادناه[18]، [مي‌گويد اولين روايت در اين باب اين روايت است،

در عجب يك روايت مي‌خواستم بخوانم.

«ذكر روايتى در باب عجب»

که روایت زیبایی است: عن يونس عن بعض اصحابه، عن أبي عبدالله(ع)، قال: قال رسول‌الله(ص): بينما موسي(ع) جالساً، [نشسته بود حضرت موسي، پيغمبر مي‌فرمايد بنابراين نقل،] اذ أقبل ابليس و عليه بُرنُسٌ ذو الوان، [ابليس آمد يك لباس و يك كلاه درازي داشت، مي‌گويند برنس یا كلاهي است که بالای آن بلند بوده، يا مطلق لباس. رنگ‌های مختلف داشت، كه البته رنگها را هم گذاشته بود آدم‌ها را با آن رنگ كند، ديديد مي‌گويند فلاني را رنگ كردم، اين هم رنگ گذاشته بود كه آدمها را با اين رنگها رنگ كند و به جهنم ببرد، يعني آنها را آلوده به گناه كند. بله،] فلمّا دني من موسي خلع البرنس، [ديد كه موسي را ديگر نمي‌شود رنگ كرد اين لباس رنگي‌ها را کنار گذاشت ديد كه نمي‌شود رنگش كرد،] و قام إلي موسي، [آمد سراغ موسي،] فسلّم عليه، [سلام كرد،] فقال له موسي: من أنت؟ فقال أنا ابليس، قال: انت؟ [يعني انت ابليس؟ از باب يك تعجب و انكار، تو ابليسي!؟] فلا قرّب الله دارك، [خانه ات نزديك خانهء هيچ كس نشود، يعني خلاصه هيچ كس را نتواني فريب بدهي، فلاقرّب الله دارك، خانه ات نزديك خانه هيچ كس نشود، يا بعضي‌ها احتمال دادند، خانه ات نزديك نشود يعني خراب بشود، چون اگر نزديك خانه معمورها باشد آباد مي‌شود، خلاصه يا خانه خراب بشوي يا اينكه خانه ات نزديك هيچ كس نشود كه كلاه سر او بگذاري،] قال إنّما جِئتُ لاُسلّم عليك، [ديد حضرت موسي عصباني است، مي‌گويد خلاصه خانه ات نزديك كسي نشود يا خانه خراب بشوي، خواست زمينه سازي كند كه من آمده ام سلام كنم، نيامده ام كه فريبت بدهم كه تو اينجور موضع گرفتي براي من، من آمده‌ام بهت سلام كنم، نمي‌خواهد عليه من موضعگيري بكني، نمي‌خواهد بگويي برو، إنما جئت لاسلّم عليك،] لمكانك من الله، [يعني چي؟ اين را من نمي‌فهمم، هيچكدام نه وافي شرح كرده نه مجلسي (سؤال) خوب مگر شيطان با خدا رفيق است كه حالا اين يكي مكان دارد؟!]

فقال له موسي فما هذا البُرنُس، [اين خلاصه كلاه يا لباس رنگارنگ چیست؟] قال به اختطف قلوب بني آدم، [دلهاي بني آدم را با همين فريب مي‌دهم، رنگ مي‌كنم، هر كسي را يكجور رنگ مي‌كنم،] فقال موسي: فأخبرني بالذنب الّذي اذا أذنبه إبن آدم استحوذتَ عليه، [گناهي كه اگر انجام داد تو بر سرش مسلط مي‌شوي چي است؟] قال اذا اعجبتهُ نفسه، و استكثر عملَه و أصغر في عينه ذنبه[19]، [به عمل خودش عجب دارد، چه كار خوبي ما انجام داديم، كه صد در صد ما بندهء مخلص خدا هستيم، مگر غير ما خدا بنده دارد؟! جای ما همان صدر بهشت است، و بعد هم استكثر عمله، كار كمش را هم زياد مي‌بيند، گناهش را هم در نظرش كوچك مي‌بيند.]

« بغى: تعدى از حدود الهى »

و منها البغي: كأنه الظلم و التعدي عن حدود الله، [ظلم و تعدي از حدود خدا، نه ظلم به ديگران بالخصوص]، كما يفهم من اللغة، فهو داخلٌ فيه، [پس بغي داخل در ظلم است، براي اينكه آن هم که تجاوز از حدود خدا است، يك نحوه ظلم است.] و يزيد هنا ما في صحيحة إبن رئاب در باب بغي عن أبي عبدالله(ع) قال قال اميرالمؤمنين(ع): أيها الناس إن البغي يقود اصحابه إلي النار[20]، [بغي اصحاب خودش را به آتش مي‌كشاند.]

« شخصى كه مردم از شرش بترسند »

و منها كونه بحيث يتّقي شرّه، [مردم هميشه از شرّش مي‌ترسند. به جاي اينكه از خيرش نفع ببرند، و به خوبي معروف باشد، مي‌گويد مواظب باش كه اذيتت نكند، يتّقي شره،] و ذكر في الباب أخباراً، [يا اخبارٌ،] مثل روايت عبدالله بن سنان كأنها صحيحة، قال: قال ابوعبدالله(ع): من خاف الناس لسانه، فهو في النار[21]، و عن جابر قال: قال رسول الله(ص): شرّ الناس يوم القيامة الذينَ يكرمونَ اتقاء شرّهم[22]، [از بديهای آنها مي‌ترسند احترام مي‌كنند،] و ذكر في باب السفه عنه (عليه السلام) [يعني از ابي عبدالله امام صادق:] إن أبغض خلق الله عبدٌ اتق الناس لسانه[23]، [آنجا هم اين روايت را آورده،] و حسنه عبدالرحمان بن الحجاج، عن أبي الحسن(ع)، [اين هم باز در باب سفه است،] في رجلين يتسابّان، [به همديگر سبّ مي‌كنند و قبائح همديگر را ذكر مي‌كنند،] فقال البادي منهما اظلم و وزره و وزرُ صاحبه عليه، [طبق قواعد است، براي اينكه اين شخص آغاز کننده سبب شده، آن كه سب مي‌كند جزاء سيئة سيئةٌ مثلُها، سبّ يعني ذكر قبائح، آن كه دارد مقابله به مثل مي‌كند، وزر آن هم بر اين است چون سبب اقواي از مباشر است، او ابتداء كرده، وزره و وزر صاحبه عليه] ما لم يتعدّ المظلوم[24]، [او هم ديگر خيلي اوج بر ندارد حالا، اصلاً همسان با بديهاي او جواب بدهد، نه اينكه او ده تا بدي به این گفته، اين هزارتا جوابش بدهد يفهم منها، أنّ للمظلوم إذا رد أيضاً و وزراً، ولكنه علي ظالمه، [وزر دارد البته وزر مجازي مثل جزاء سيئة سيئةٌ مثلها، مظلوم هم اذا ردّ وزر دارد، لكن وزرش بر ظالمش است، ولي بايد مي‌گفت علي البادي، وزره علي البادي منهما،] و رُوي عنه(ع) [يا و رَوي عنه] لا تسفهوا [بي رويه و بي حساب كتاب حرف نزنيد، سفيهانه نباشيد در حركاتتان،] فإن أئمّتكم ليسوا بسفهاء[25]، [ائمه شما (صلوات الله عليهم اجمعين) آنها بي حساب و كتاب حرف نمي‌زدند، آنها از سفهاء نبودند، ايشان مي‌فرمايد] يفهم وجوب الاسوة فافهم، [تعليلي كه كرده فإن أئمتكم ليسوا بسفهاء، ايشان خواسته اول اين را نتیجه بگیرد، يعني شماها غير مدبرانه و غير عاقلانه حركت نكنيد كه مردم آنوقت به شما اقتدا كنند، كما اينكه ما به ائمه اقتدا مي‌كنيم. لا تسفهوا، ائمه شما از سفهاء نبودند، پس شما هم از سفهاء نباشيد كه ديگران از شما پيروي كنند، همانگونه که آنهايي كه اسوهء شما بودند سفهاء نبودند، شما هم كه اسوهء ديگران هستيد از سفهاء نباشيد، فافهم كه نه، روایت اين را نمي‌خواهد بگويد روايت مي‌خواهد بگويد شما سفهاء نباشيد كه اينها اتهام را به ائمه شما مي‌زنند. اگر يك شيعه اي سفيهانه برخورد كند، غيرمدبّرانه برخورد كند، گناهش را به گردن رهبر ديني ائمه معصومين (صلوات الله عليهم اجمعين) مي‌اندازند. مي‌گويد شما اينگونه برخورد نكنيد، ائمهء شما كه از سفهاء نبودند، آنوقت اين دشمنان مي‌گويند كه ائمه از سفهاء بودند، ظاهراً معناي حديث اين است.] و لابدّ من اجتناب السفهاء و السفاهة، فاجتنب

« بد خلقى »

و منها سوء الخلق و قبحه واضح، و ذكر في بابه الاخبار، مثل حسنه عبدالله بن سنان عن أبي عبدالله(ع) قال: إن سوء الخلق لتفسد العمل كما يفسد الخلّ العسل[26] و في اخري يفسد الايمان كما يفسد الخلّ العسلَ[27] و عنه(ع) [يا صلي الله عليه] أبي الله عز و جلّ لصاحب الخلق السيئ بالتوبة، [اصلاً آدم بداخلاق موفق به توبه نمي‌شود، أبي الله عز و جلّ لصاحب الخلق السيئ بالتوبة، حالا عنه صلي الله عليه] قيل و كيف ذلك يا رسول الله، [پس معلوم مي‌شود آن عنه «صلي الله عليه» بوده، چگونه مي‌شود كه آدم بدخلق نتواند توبه كند،] قال: لأنه اذا تاب من ذنبٍ وقع في ذنبٍ اعظم منه[28]، [بداخلاق است ديگر، رويه‌اش بداخلاقي است، از يك گناه كه توبه مي‌كند، يك گناه بالاترش را انجام مي‌دهد. چون عادتش بداخلاقي است، عادتش بد برخورد كردن با مردم است، در كلامش، در عملش، در قيافه اش، در نشست و برخاستش، اصلاً عادت كرده، رويه‌اش اين است، اینگونه بار آمده است.]

« طمع »

و منها الطمع، [خداوند همه ما را نجات بدهد از آن.] و مذمّته ظاهرةٌ عقلاً و نقلاً، و فيها اخبار كثيرة، مثل رواية سعدان عن أبي عبدالله(ع)، قال: قلتُ: الذي يثبت الايمان في العبد، [يا ما الذي يثبت الايمان في العبد، بعد كافي را نگاه كنيد،] قال الورع، و الذي يخرجه منه قال: الطمع[29]. و في أخري عنه(ع): ما اقبح بالمؤمن أن يكون له رغبة تذله[30]، [تن آدم را ذليل و خوار مي‌كند،] و عن علي بن الحسين عليهما السلام: رأيت الخير كلّه في قطع الطمع عمّا في أيدي الناس[31]، [اين هم يكي ديگر از معاصي.]

« حبّ دنيا »

و منها حبّ الدنيا، و الاخبار في ذلك كثيرة جدّاً، و يكفي لمذمّته الخبر المشهور بين العامّ و الخاصّ: حبّ الدنيا رأس كل خطيئة[32]، و روي هشام كأنه في الحسن عن أبي عبدالله(ع) قال: رأس كل خطيئة حب الدنيا[33]، لعل حب الجاه داخلٌ فيه أيضا، و لهذا ذكر [در اين] الباب اخبار ذم حبّ الجاه [را، كليني اخبار حبّ جاه را در باب حبّ الدنيا آورده، معلوم مي‌شود حب جاه هم از شؤون حب دنيا است،] و لوضوح شرّه و فساده و عدم النفع لايحتاج إلي نقل الاخبار، [يا لا احتياج إلي نقل الاخبار، ولي در عين حال يك روايت بخوانم،] و يكفي في ذلك ما ورد في الخبر الصحيح: ما ذئبان ضاريان في غنم غاب عنها رعاؤها باضرّ في دين المسلم من حب الرئاسة[34]، مذكورة في الخلاصه و غيرها»[35]، گله گوسفند است، صاحبش آن را رها کرده، دو تا گرگ درنده حمله به آن كرده‌اند.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- مجمع الفائده 13: 164.

[2]- انعام (6): 160.

[3]- مدثر (74): 38.

[4]- مائده (5): 27.

[5]- مائده (5): 27.

[6]- توبه (9): 120.

[7]- زلزل (99): 7.

[8]- زلزل (99): 8.

[9]- فصلت (41): 31.

[10]- فصلت (41): 32.

[11]- همزه (104): 6 – 7.

[12]- مجمع الفائده 13: 164.

[13]- وسائل الشيعه 16: 45، كتاب جهاد النفس، ابواب جهاد النفس، باب 76، حديث 3.

[14]- نساء (4): 36.

[15]- اسراء (17): 37.

[16]- لقمان (31): 21.

[17]- وسائل الشيعه 16: 42، كتاب جهاد النفس، ابواب جهاد النفس، باب 75، حديث 1.

[18]- وسائل الشيعه 15: 374، كتاب الجهاد، ابواب جهاد النفس، باب 58، حديث 1.

[19]- كافي 2: 314، كتاب الايمان و الكفر، حديث 8.

[20]- وسائل الشيعه 16: 38، كتاب جهاد النفس، ابواب جهاد النفس، باب 74، حديث 1.

[21]- وسائل الشيعه 16: 31، كتاب جهاد النفس، ابواب جهاد النفس، باب 70، حديث 9.

[22]- وسائل الشيعه 16: 31، كتاب جهاد النفس، ابواب جهاد النفس، باب 70، حديث 7.

[23]- وسائل الشيعه 16: 30، كتاب جهاد النفس، ابواب جهاد النفس، باب 70، حديث 6.

[24]- وسائل الشيعه 16: 29، كتاب جهاد النفس، ابواب جهاد النفس، باب 70، حديث 1.

[25]- وسائل الشيعه 16: 30، كتاب جهاد النفس، ابواب جهاد النفس، باب 70، حديث 2.

[26]- وسائل الشيعه 16: 27، كتاب جهاد النفس، ابواب جهاد النفس، باب 69، حديث 1.

[27]- وسائل الشيعه 16: 27، كتاب جهاد النفس، ابواب جهاد النفس، باب 69، حديث 3.

[28]- وسائل الشيعه 16: 27، كتاب جهاد النفس، ابواب جهاد النفس، باب 69، حديث 2.

[29]- وسائل الشيعه 16: 24، كتاب جهاد النفس، ابواب جهاد النفس، باب 67، حديث 4.

[30]- وسائل الشيعه 16: 24، كتاب جهاد النفس، ابواب جهاد النفس، باب 67، حديث 1.

[31]- وسائل الشيعه 16: 27، كتاب جهاد النفس، ابواب جهاد النفس، باب 67، حديث 3.

[32]- وسائل الشيعه 16: 9، كتاب جهاد النفس، ابواب جهاد النفس، باب 61، حديث 4.

[33]- وسائل الشيعه 16: 8، كتاب جهاد النفس، ابواب جهاد النفس، باب 61، حديث 1.

[34]- وسائل الشيعه 15: 350، كتاب جهاد النفس، ابواب جهاد النفس، باب 50، حديث 1.

[35]- مجمع الفائده 12: 364 – 365 – 366 – 367.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org