ادامه عبارت مقدس اردبيلى در بيان گناهانى كه در مكاسب محرمه ذكر نشده
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 354 تاریخ: 1383/12/25 بسم الله الرحمن الرحيم « مراء » يكي از گناهان را ايشان مراء ميداند، مراء یعنی مجادله و اين كه بخواهد حرف خودش را بر طرف تثبيت كند، «و الاخبار في ذلك كثيرة، و قد مرّ البحث عنه مع بعض الاخبار، مثل قوله(ص) : «ذروا المراء، فإن المؤمن لا يماري»[1]، [مجادله نميكند،] و غير ذلك. و ذكر في هذا الباب هنا اخبارٌ مثل حسنة عمر بن يزيد عن ابي عبدالله(ع) قال: قال رسول الله(ص): «ما كاد الجبرئيل يأتيني الا قال: يا محمد اتّق شحناء الرجال و عداوتهم»[2]، [شحناء يعني كينه ورزي، «اتق شحناء الرجال و عداوتُهم»، كينه با مردم و دشمني با آنها،] روي باسناده قال: قال النبي(ص): «ثلاثٌ من لقي الله عز و جل بهنّ دخل الجنة من أي باب شاء، من حسن خلقه، و خشي الله في المغيب و المحضر و ترك المراء و ان كان محقّاً»[3]، و قد مرّ معناه و البحث عنه مفصلاً و ينبغي أن يفسّر بمطلق الخصومة و الجدال، [مراء عبارتست از مطلق خصومت، و مطلق جدال نه فقط در بحث و صحبت كردن] كما يظهر من الاخبار، فتأمّل. «وصف خوبى يك كار و عمل به غير آن» منها وصف العـدل و العمل بغيـره، [يك خوبـي را بگويد، يك كاري را خودش بگويد خوب است، اما خودش خلافش را عمل كند، وصف كند يك عدلي را و عمل كند به غير او،] و ذكر في الباب مثل حسنة إبن أبي يعفور عن أبي عبدالله(ع)، قال: «إن من اعظم الناس حسرةً يوم القيامة من وصف عدلاً و عمل بغيره»[4]، [حسرتش هم مال اين است، آن شخص را ميبيند که عمل كرده و نجات پيدا كرده، اما خودش عمل نكرده و مخالفت كرده، الان گرفتار است، غصه ميخورد و حسرت دارد. اين هم يكي از گناهان.] «ترك امر به معروف و نهى از منكر» و منها ترك الامر بالمعروف و النهي عن المنكر، و فيها الآيات و الاخبار كثيرة جدّاً، و هو صعبٌ جدّاً، الله الموفق لذلك و لسائر الطاعات. « طلب رياست » و منها طلب الرياسة و ذكر فيه اخباراً كثيرة، و كأنه الجاه الذي اشرناه اليه في حب الدنيا، [همان دنبال شخصيت رفتن و دنبال جاه و مقام رفتن،] روي في الصحيح عن معمّر بن خلاد عن أبي الحسن(ع)، [امام هشتم،] أنه ذكر رجلاً فقال إنه يحبّ الرياسة، فقال «ما ذئبان ضاريان في غنم قد تفرّق رعاؤها باضرّ في دين المسلم من الرياسة»[5]، [چوپانها رفتند، ضرر اين دو تا گرگ درّنده نسبت به آن گوسفندها، ضرر حبّ رياست بيش از ضرر آن دو تا گرگ درّنده است،] و في رواية عنه(ع)، «من طلب الرياسة هلك»[6]، و صحيحة عبدالله بن مسكان، قال سمعت اباعبدالله(ع)، يقول: «اياكم و هؤلاء الرؤساء الذين يترأسون، [اينهايي كه ميخواهند رياست را به خود ببندند و دنبال رياست هستند،] فوالله ما خفقت النعال خلف رجل الا هلك و اهلك»[7]، [صداي نعلها و كفشها پشت سر كسي نميآيد مگر اينكه هم آن شخص هلاك ميشود، هم ديگران را هلاك ميكند.] و عنه(ع)، «ملعونٌ من ترأس، ملعونٌ من همّ بها، ملعـونٌ من حـدث نفسـه بهـا»[8]، و الاخبـار في ذلك كثيرة، و في ذلك كفاية لمن اراد التنبّه فتنبّه. « رياء » و منها الرياء و يدلّ علي تحريمه العقل و النقل من الكتاب و السنة مثل قوله تعالي، )فويلٌ للمصلين الذين هم يراؤون)[9] و الاخبار كثيرة، و المشهور بين العامة و الخاصة أنه شرك خفي، و في الكشّاف «أنه شعبة من الكفر، و قال ايضاً، انما الرياء أن يقصد بالاظهار، أي اظهار الطاعة أن يراه الاعين فتثني عليه بالصلاح، [عبادتي ميكند ديگران ببينند، بعد تعريفش كنند كه اين آدم خوبي است،] و قال أيضاً أن اجتناب الرياء صعبٌ إلا علي المرضيين بالاخلاص»[10]، [مگر آنهايي كه سر و كار با اخلاص دارند و به اخلاص رضايت داده شده اند،] و من ثم قال رسول الله(ص) : «الرياء أخفي من دبيب النملة السوداء في الليلة المظلمة علي المسح الاسود»[11]، [دبيب ظاهراً صداي پاي مورچه است يا جاي پاي مورچه است، ريا مخفي تر است از جاي پاي مورچهء سياه در شب تاريك، آن هم بر يك جاي سياه؛ چون باز اگر سفيد باشد جاي پا را ميشود به يك طریقي پيدا كرد، اما هم مورچه سياه است هم آنجايي را كه مسح ميكند سياه است، هم شب ظلماني است، چقدر او مخفي است، ريا هم اينگونه مخفي است، ايشان ميفرمايد:] و الظاهر أن الرياء اعمّ ممّا قاله الكشّاف، [كشاف فرمود يك كاري بكند كه مردم تعريفش بكنند و بگویند آدم خوبي است،] فان العمل الذي يعمل لله، يعمله لغير الله لأي غرض كان، [براي هر غرضي، نميخواهد مردم تعريفش را بكنند، مثلاً طلبكاری آمده، الان ميخواهد مطالبه كند، چون فكر ميكند كه اين آدم بد حسابي است، اين سعی ميكند نمازش را خوب بخواند، تا او فكر كند نه، اين يك آدم مسلماني است، راهش را بگیرد و برود، يا مثلاً شبيه اين را داشتيم، يا مثلاً ميخواهد دختري را از يك خانوادهاي بگيرد، اين ميبيند كه اگر خودش را به مقدّسي بزند اين دختر را به او ميدهند، اين خودش را ميزند به مقدسي و هي نماز و هي روزه و هي اعتكاف و اذان و اقامه و این قبیل کارها، خلاصه، اين نه براي اين است كه ديگران تعريفش را بكنند، اين ميخواهد كار خودش بگيرد.] و إن فسّر في بعض المواضع مثل عدّة الداعي باعم من ذلك ايضاً [كشاف آنگونه گفت، عدة الداعي بالاتر از اين گفته،] مثل أن يترك العمل لأنه لا يقال له المرائي، [عمل را ترك ميكند تا بهش نگويند اين اهل ريا است،] فيحصل لهم العقاب، [دلش براي ديگران ميسوزد، نميآيد تا نگويند اين اهل ريا است که ديگران عذاب شوند،] أو يسرّه بسبب عمل الخير الذي فعله، [فلذا خوشش ميآيد از اين كار خوبي كه انجام ميدهد، اصلاً از اين كار خوشش ميآيد، اين هم باز ريا است، چون براي خدا انجام نميدهد، براي خوش آمدن خودش انجام ميدهد. ايشان ميفرمايد] و الظاهر أنه ليس كذلك، [ديگر ترك عمل را نميشود گفت ريا است،] إلا أن يفعل، [ريا فعل ميخواهد، ترك را نميشود گفت ريا است،] و تدل عليه حسنة زرارة في هذا الباب عن أبي جعفر(ع)، قال : سألته عن الرجل يعمل الشيء من الخير، فيراه انسانٌ، يسرّه ذلك، [يك كسي ميبيند خوشحال ميشود، خوشش ميآيد، مسرور ميشود كه او اين عمل را ديده است، حالا اين «و الظاهر انه ليس كذلك»، ظاهراً ميخورد به يسرّه، كه اگر يك كسي كاري را ميكند، ولي وقتي هم يك نفر ميبيند اين مسرور ميشود، ولي قصدش مسرور شدن او نيست، اينجا را ميفرمايد اين ريا نيست، حضرت فرمود كه] «لابأس، ما من احدٍ الا و يحبّ أن يظهر له في الناس الخير، [هر كسي این معنا را دوست ميدارد كه مردم بفهمند اين اهل خير است،] اذا لم يكن صنع ذلك لذلك»[12]، [وقتي غرضش اين جهت نبوده، نماز خدا را ميخواسته بخواند، اما حالا يك كسي هم ديد، خوشحال ميشود كه او اين را، ديده است] و لكن ينبغي عدم الالتفات الي مثل ذلك و طلب ذلك و اظهار العمل لذلك، فإن ذلك ايضاً رياءٌ، [اگر هنگام عمل باشد،] او سمعة [اگر بعد از عمل باشد، البته من بارها عرض كردم كه اگر كسي ريا در عمل نميكند، عملي را براي خدا ميآورد، و ميخواهد ديگران هم بفهمند، اما ميخواهد ديگران بفهمند نه به حساب خودش، ميخواهد ديگران بفهمند به حساب اسلام، به حساب آبروي حوزه هاي علميه، به حساب روحانيت كه مثلاً نگويند اينها اينگونه هستند، این رياءِ مذموم نيست، عمل را براي خدا ميآورد، در كنارش ميخواهد خدمتي هم به حوزه هاي علميه نموده باشد، خدمتي هم به شاگردهاي امام صادق كرده باشد كه مردم سوء ظني يا بي تفاوتي نسبت به آنها نداشته باشند. كما اذا قصد اولاً ثم فعل لذلك، [چون سمعة مال بعد از عمل است،] و يدلّ عليه أنه مشترك في القبح مع الابتداء، [بعد از عمل بخواهي خوشت بياد يا ديگري خوشش بيايد يا قبل از عمل هر دو در قبح مثل هم است،] و أنه سمعةمذمومة، و مثل ذلك يبطل العمل، [سمعة عمل را باطل ميكند،] كالمنّ و الاذي للصدقة علي ما يدل عليه القرآن العزيز، والعجب،كما يدلّ عليه بعض الاخبار، [آن هم مذموم است،] و يدل علي ما قلناه ايضاً ما روي في هذا الباب عن أبي جعفر(ع) انه قال : «الابقاء علي العمل اشدّ من العمل، [كه نه با سمعة آن را از بين ببرد، نه با عجب خودش،] قال و ما الابقاء، قال يصل إلي الرجل بصلة و ينفق نفقةً لله وحده لا شريك له، يكتب له سرّاً ثم يذكرها، فيمحي و يكتُبُ له علانيةً، يا فيمحي ظاهراً، و يكتب له رياءً ثم يذكرها فيمحي و يكتب له رياء»[13]، و الاخبار في مذمته كثيرة و لا يحتاج الي الذكر، و نقل في هذا الباب باسناده قال قال لي اميرالمؤمنين(ع): «ثلاث علامات للمرائي، ينشط اذا رأي الناس، [وقتي ديد مردم دارند عملش را ميبينند، حسابي ديگر با انبساط و سرور نماز ميخواند، خيلي با نشاط نماز ميخواند،] و يكسل اذا كان وحده، [نماز را در حالت تنهايي كه ميخواهد بخواند، خيلي بي حال و حروفش را هم درست از مخرج ادا نميكند، با حالت بيحالی ميخواند،] و يحبّ ان يحمد في جميع اموره»[14]، [بهش نگويند بالاي چشمت ابرو است،] و لنذكر اخباراً متفرّقة ممّا نحن بصدده، [حالا مقدس اردبيلي يك سري روايات را در همین رابطه در اينجا نقل ميكند،] روي عبدالله بن سنان، عن أبي عبدالله(ع)، قال قال رسول الله(ص)، «ان اول ما عُصي الله عزّ و جلّ به، ستة: حب الدنيا و حب الرياسة و حب الطعام، و حب النوم، و حب الراحة و حب النساء»[15]، [اول يعني از نظر مرتبه اولي است، از نظر تأثير اول است، نه اينكه شش تا اول دارد، بلکه از نظر تأثير اينها اولند در معصيت خدا.] و حسنة جابر بن عبدالله قال: قال رسول الله(ص): [اسير شكم بشود، اسير زن بشود، اسير رياست بشود، اسارت مطرح است،] «الا اخبركم بشرار رجالكم؟ قلنا: بلي يا رسول الله قال: البهّات، الجريء الفحّاش، [كسي كه بُهتان ميزند و جرأت هم دارد و اصلاً هيچ باكي از هيچي ندارد، فحش هم ميدهد، زياد فحش ميدهد،] الآكل وحده، [غذایش را هم تنها ميخورد،] و المانع رفده، [خيرش به مرده شور هم نميرسد، و المانع رفده، رفد يعني عطيه و بخشش،] و الضاربُ عبده، [بنده را هم ميزند،] و الملجيء عياله إلي غيره»[16]، [إلجاء ميكند عيال خودش را به غير، البته دو احتمال در «و الملجي عياله إلي غيره» است: يكي اينكه غريزه جنسي او را در حد لازم اشباع نميكند تا او ميرود سراغ ديگران، يا نعوذ بالله ثم العياذ بالله، او را وادارش ميكند كه برود سراغ ديگران كه استفاده مادي يا استفاده شخصيتي بكند. (سؤال) كدام كراهتي؟ الآكل وحده، نه يعني يك لقمه غذا منظور باشد، بلکه او همه چيز را براي خودش ميخواهد، همه چيز براي من، ديگران هيچي، و المانع رفده، اين معنایش اين است، نه اينكه يك امر مكروهي است، « رياست مذموم نيست بلکه حب الرياسة مذموم است » رياست مذموم نيست كه، حب الرياسة مذموم است اسير رياست شدن مذموم است، چه خوبش چه بدش، اسير رياست ميشود به مردم ظلم كند، اسير رياست ميشود ديگر حق را نميبيند، (ادامه سؤال) كي امامت رياست بود؟ در زيارت جامعه كجا داريم شما رؤسائيد؟ كجا داريم أنتم رؤساء العباد؟ در زيارت جامعه تقريباً 99 خصوصيت از ائمه سلام الله عليهم اجمعين ذكر شده است. هیچ كجا ندارد انتم الرؤسا:] «و عادتكم الاحسان، و سجيتكم الكرم، و شأنكم الحق و الصدق و الرفق...، ان ذكر الخير كنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و مأواه و منتهاه بأبي انتم و امي و نفسي، كيف اصف حسن ثنائكم و احصي جميل بلاءكم و بكم اخرجنا الله من الذل و فرّج عنا غمرات الكروب و انقذنا من شفا جرف الهلكات و من النار[17]، [كجایش است؟] ذكركم في الذاكرين، و أسماؤكم في الاسماء و اجسادكم في الاجساد و ارواحكم في الارواح، و انفسكم في النفوس و اثاركم في الاثار و قبوركم في القبور، فما احلي اسماءكم، و اكرم انفسكم، و اعظم شأنكم، و اجلّ خطركم، و اوفي عهدكم، و اصدق وعدكم، كلامكم نور، وامركم رشد»[18]، [كجا دارد؟ من با اينكه سابقاً زيارت جامعه زياد ميخواندم، اما يادم نيست، حالا اگر پيدا كرديد بعد بياوريد. (ادامه سؤال) اصلاً اسلام رياست ندارد، سيد القوم خادمهم، اين رياست به اين معنايي كه من و تو ميگوييم در اسلام ندارد، روایت دارد يكي از علائم اهل جهنم اين است که يك كسي نشسته باشد، يك عدهاي در مقابلش ايستاده باشند، اين رياست است، (سؤال) ساسة العباد سين است، يعني تدبير كنندگان امور جامعه، ساسة العباد را به جاي رياسة العباد گرفتید. و روي عن أبي عبدالله(ع)، قال: «قال رسول الله(ص) و... [اين روايت خيلي جالب است،] ثلاثٌ ثلاث، ملعونٌ من فعلهنّ المتغوط في ظل النزّال، [يك جاهايي است، که توقفگاه است پاي درختي است، كنار جاده آبي است، يكجا سايه باني است، معذرت ميخواهم اين همانجا ميايستد و تغوط ميكند، روایت ميگويد اين آدم ملعون است، التغوط، حرام است، ظاهر روايت و قواعد اقتضاي حرمت دارد، المتغوط في ظلّ النزال، چون تصرفي است که باعث ايذاء ديگران شده، او میخواهد، از سايه اينجا استفاده كند، این حق ندارد بنشيند دستشويي بگيرد، بدبختي كه ميآيد از بوي گند وكثافتش نتواند آنجا وايستد، اين ايذاء است، اين تصرفي است نامشروع و حرام است، ظاهر روايت هم اين است که حرام است، معلون است، از رحمت خدا دور است، هم فعل ملعون است هم اين آدم، هر دو حرمت را ميفهماند، طبق قواعد، ايذاء است، تصرفي است غير جايز، اين حق ندارد اينجايي كه جزء مباحات است هر كاري بخواهد انجام بدهد كه، بايد به گونهای باشد كه باعث اذيت ديگران نشود، اين دارد اذيت ميكند و در حرج قرار ميدهد ديگران را،] و المانع الماء المنتاب، [آب هم نوبتي است، در نوبت ايستادند آب بگيرند، حالا يك كسي بيايد نوبت را رعايت نكند، فرقي نميكند آب باشد یا غیر آن، اصلاً رعايت نکردن نوبت، تضييع حق ديگري است، «من سبق الي موضع فهو احقّ به»[19]، اين ايستاده در نوبت، حالا شما ميخواهيد نعوذ بالله خارج از نوبت بزني، شما داري در حق او تصرف ميكني، و تصرف در حق او درست نيست،] و سادّ الطريق المقربة، [آن راهي كه نزديك ميكند، يعني راه میانبر را سد كند،] و في اخري الطريق المسلودَ»[20]، [سد کننده طريق هم ملعون است، هم خود سد طريق ملعون است، هم سادّ طريق معلون است.] و رواية ابي حمزه عن ابي جعفر عليه السلام قال خَطَب رسول الله(ص)، فقال: «الا اخبركم بشراركم؟ [بدترين آدم را به شما خبر بدهم؟] قالوا بلي يا رسول الله، قال الذي يمنع رفده، [عطيهء خودش را منع ميكند، خيرش به هيچكس نميرسد، ولو به مرده شور،] و يضرب عبدَه، [بندهء خودش را هم ميزند،] و يتزوّد وحده»[21]، [هر چه ميخواهد براي خودش ميخواهد، زاد و توشه بر ميدارد تنها، گفت له تسعٌ و تسعون نعجة، و لي نعجة واحدة، گفت آن يكي را هم بده به من كه صد تا حسابش سر راست بشود،] و روي عبدالله بن سنان عن أبي عبدالله(ع)، قال: قال رسول الله(ص): «ثلاثٌ من كنّ فيه كان منافقاً، و ان صام و صلي و زعم أنه مسلم، من اذا ائتمن خان، و اذا حدث كذب، [يا حدّث] كذب، و اذا وعد اخلف، [اين آدم منافق است، دورو است،] ان الله عز و جل، قال في كتابه )ان الله لا يحب الخائنين)[22]، و قال )ان لعنة الله عليه ان كان من الكاذبين)[23]، و في قوله )واذكر في الكتاب اسماعيل، انه كان صـادق الوعـد و كـان رسـولاً نبيـاً)[24]، خلف وعده كه ما ميگوييم، حرام است آنجایي است كه از اول بنا دارد نكند، من از اول وعده ميدهم و ميخواهم انجام ندهم، اين است كه نشانه نفاق است، اما من وعده دادم، بعد نتوانستم بروم، معصيتي نكردم، خلف وعده اي كه ميگويند حرام است قائلين به حرمت آنجايي را ميگويند كه از اول بنا دارد كه انجام ندهد، كه نشانهء نفاق هم در اين روايت آمده،] روي السكوني عن أبي عبدالله(ع)، قال: قال رسول الله(ص): «من علامات الشقاء جمود العين، [اصلاً اشك در چشمش نميآيد،] و قسوة القلب، و شدّة الحرص في طلب الدنيا، و الاصرار علي الذنب»[25] و انما طوّلنا البحث و ذكرنا هذه الامور و ان كان بعضها راجعاً الي البعض، لأن اكثرها غير مذكور في الكتب المتداولة في الفقه، مع أنه لابدّ من الاجتناب عنها، لانها من الامراض القلبية، التي احوج إلي العلاج، و ليتنبه من كان غافلاً عنه، نبهنا الله من نوم الغفلة»[26] ؛ «حكايتى از حضرت عيسى (ع) و نكات آموزنده آن» [حالا من يكي دو تا حديث خودم يادداشت كردم، يكي از آنها را مخصوصاً ميخوانم که از داستان عيسي (ع) است، روضه كافي، جلد 8، حديث 532،: «عن أبان بن تغلب و غيره عن أبي عبدالله(ع)، انه سُئل: هل كان عيسي بن مريم أحيي احداً بعد موته، حتي كان له اكل و رزق و مدة و ولد؟، [زنده ميكرد و فوري زنده ميشده و دوباره ميمرده، خوب اين خيلي مهم نبود، پرسيد آيا شده يك كسي را زنده كند بعد هم روزي بخورد، هم زن و بچه داشته باشد، هم يك مدتي بماند؟] فقال «نعم، [امام صادق (صلوات الله و سلامه عليه) فرمود بله، حديث أبي جميله هم دارد که فرمود بله] إنه كان له صديقٌ موأخ له في الله تبارك و تعالي، [عيسي يك رفيق داشت كه براي خدا با هم رفيق بودند،] و كان عيسي يمرّ به و ينزل عليه، [جايي ميرفت سري بهش ميزد، به خانه اش وارد ميشد،] و إنّ عيسي غاب عنه حيناً، [يك مدتي عيسي غايب شد و خلاصه نه سري بهش زد و نه خانه اش رفت،] ثمّ مرّ به ليسلم عليه، [بعد رفت كه بهش سلام كند،] فخرجت إليه أمه فسألها عنه، [مادر رفيقش آمد، عيسي پرسيد كه رفيق ما كجاست؟] فقال إنا لله و إنا اليه راجعون، فقالت مات يا رسول الله، [مرده و شما وقت بعد از مرگش آمدي،] فقال أفتحبّين أن تراه، [دلت ميخواهد او را ببينيش؟] قالت نعم، فقال لها فاذا كان غداً آتيك حتي احييه لك بإذن الله، [فردا خلاصه زنده اش ميكنم تا تو او را ببينيش،] بإذن الله، تبارك و تعالي، فلمّا كان من الغد أتاها، [خوب آن مادر آمد كه بچه اش را ببيند ديگر،] فقال لها، انطلقي معي إلي قبره، [اينجوري كه نميشود، برويم خلاصه كنار قبرش آنجا او را زنده كنم، حساب و كتاب دارد، همينجوري كه نميشود اينجا زنده اش كنم ،] فانطلقا، حتي اتيا قبره، فوقف عليه عيسي، علي نبينا و اله و عليه السلام، ثم دعي الله عز و جل، فانفرج القبر، و خرج ابنها حياً، [قبر شكافته شد و آن پسر هم زنده بیرون آمد،] فلمّا رأته امه و رأها بكيا، [به هر حال هر دو گريه كردند، خوب آن مادر بچه اش را زنده ديد و حالا گريه كرد، هم اين مادر هم پسر هر دو گريه كردند، گريه به جهت بي پولي است ظاهراً، حالا بعد معلوم ميشود] بكيا، فرحمهما عيسي، علي نبينا و آله و عليه السلام، فقال له عيسي أتحب أن تبقي مع أمّك في الدنيا، [تو اينقدر گريه ميكني ميخواهي بماني با مادرت زندگي بكني؟ خيلي آن شخص آدم زرنگي بوده، و معلوم می شود در زندگيش گرسنگي و بدبختي كشيده بوده،] فقال يا نبي الله، بأكلٍ و رزقٍ و مدة، [خلاصه يك قوت و غذا و يك پولي هست، و يك مدتي؟] ام بغير أكل و لا رزق و لا مدة، [یا دوباره بر میگرديم مثل سابق گرسنگي بخواهيم بخوريم؟ نه نميخواهيم، برويم آنجا بهتر است، تحليل روايت اين است، كه گفت اگر خلاصه یک مدت قابل توجهی بناست بمانيم، نه اينكه حالا يكی دو ساعت بياييم و برويم، خوب دوست ميدارم كه زنده باشم، اين معلوم ميشود كه اين هم قبلاً سختي كشيده بوده، هم معلوم ميشود آدم بايد به فكر روزي و غذاي خودش هم باشد، اينجور نيست كه به کسی بگوییم حالا آقا بيا طلبه بشو، چقدر طلبگي خوبه ، خوب بله بيايم طلبه بشوم بعد زندگيم چگونه میگذرد؟ خوب بعد كه ميخواهم زن بگيرم، پول دارو و درمان از كجا بياورم، آقا بيا طلبه بشو ميشوي آسيد ابوالحسن اصفهاني، بابا يك ميليون آدم آمدند گرسنگي خوردند، اينقدر دود خوردند، اينقدر زيلوها را رو سرشون كشيدند از سرما خوابيدند، نخير بيا، توكل كن به خدا، نه نبايد آدم اينگونه بيايد، يا هر كاري، هر كسي دست آدم را گرفت ببرد، اول بايد خلاصه رزق و روزي را تأمين كرد، بالاتر از اين جوانه كه نيستيم، ما بالاتر از عيسي که نیستیم، زمان عيسي هم تناسبش اين است، زمان عيسي زمان زهد بود، مردم خيلي زاهد بودند و عيسي هم زاهد بود، خلاصه گفت با رزق و روزي و تشريفات يا همينجوري بيايم طلبه بشوم آخوند بشوم و بعد هم هيچي، آیه )و من يتوكل علي الله فهو حسبُه می گوید يتوكل، اما ذيلش ميگويد )ان الله قد جعل لكلّ شيء قدراً)، اندازه دارد، گفت پيغمبر به آواز... جلي ندارد؟ همه را غلط ميخواند، گفت پيغمبر به آواز بلند، با توكل زانوي اشتر ببند، از تو حركت از من بركت، اميرالمؤمنين (صلوات الله و سلامه عليه) آمد ديد يك عده اي در مسجدند، فرمود اينها چكاره اند؟ گفتند اينها متوكلين علي الله اند، اينجا در مسجدند، هر چي رسيد ميخورند، نرسيد نميخورند، اميرالمؤمنين شلاق را برداشت فرمود اينها را از مسجد بیرون کنید، اينها متئكلين علي اللهاند، اينها سربار جامعه اند، يعني چي متوكلين علي الله؟! نشسته اند اينجا، جلو استعدادها را ميگيرند، جامعه را يك جامعه فقر زده می کنند، حالا اين يك نكته بود عرض كردم، در ذيل اين داستان. نكته ديگر اینکه اگر آدم ميخواهد صاحب اولاد بشود اول بايد فكر رزق و روزي او را بكند؛ براي اينكه او از قبر كه ميخواست بیرون آید سؤال کرد كه خلاصه با رزق و روزي ميآيم؟ رزق و روزي نه فقط يك لقمه نان، بلکه رزق و روزي معنوي و رزق و روزي مادي، هر دو فكر كند كه حالا اين بچه ها كه ميآيند ميتواند آنها را تربيت كند، ميتواند آنها را فاضل قرار بدهد، ميتواند افتخار پيغمبر قرار بدهد، يا نه؟ يا نبي الله بأكل و رزقٍ و مدة، ام بغير اكل و لا رزق و لا مدة؟ اينجوري بيايم،] فقال له عيسي: بأكل و رزق و مدة، و تعمّر عشر سنين، و تزوّج و يولد لك، قال نعم اذا، [حالا كه اينجوري است بله، ميخواهم از قبر در بيايم،] قال فدفعه عيسي إلي امه، فعاش عشرين سنة، و تزوّج و ولد له»[27]، لكن تهديد نسل آنوقت مطرح نبوده. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- بحار الانوار 2: 138. [2]- كافي 2: 301. [3]- وسائل الشيعه 12: 236، كتاب الحج، ابواب كراهة المراء و الخصومة، باب 135، حديث 2. [4]- وسائل الشيعه 15: 295، كتاب الجهاد، ابواب جهاد النفس، باب 38، حديث 1 با كمي اختلاف عبارت. [5]- وسائل الشيعه 15: 350، كتاب الجهاد، ابواب جهاد النفس، باب 50، حديث 1. [6]- وسائل الشيعه 15: 350، كتاب الجهاد، ابواب جهاد النفس، باب 50، حديث 2. [7]- وسائل الشيعه 15: 351، كتاب الجهاد، ابواب جهاد النفس، باب 50، حديث 4. [8]- وسائل الشيعه 15: 351، كتاب الجهاد، ابواب جهاد النفس، باب 50، حديث 6. [9]- ماعون (107): 4 و 6. [10]- كشاف 4: شرح ص 290. [11]- كشاف 4: شرح ص 290. [12]- وسائل الشيعه 1: 75، كتاب العبادات، ابواب مقدمة العبادات، باب 15، حديث 1. [13]- وسائل الشيعه 1: 75، كتاب العبادات، ابواب مقدمة العبادات، باب 15، حديث 2. [14]- وسائل الشيعه 1: 73، كتاب العبادات، ابواب مقدمة العبادات، باب 13، حديث 1. [15]- وسائل الشيعه 15: 339، كتاب الجهاد، ابواب جهاد النفس، باب 49، حديث 3. [16]- وسائل الشيعه 15: 340، كتاب الجهاد، ابواب جهاد النفس، باب 49، حديث 5. [17]- مفاتيح الجنان: 909 و 910. [18]- مفاتيح الجنان: 909 و 910. [19]- وسائل الشيعه 1: 325، كتاب الطهارة، ابواب احكام الخلوة، باب 15، حديث 4 با كمي اختلاف عبارت. [20]- وسائل الشيعه 14: 592، كتاب الحج، ابواب المزار و ما يناسبه، باب 102، حديث 1. [21]- وسائل الشيعه 15: 341، كتاب الجهاد، ابواب جهاد النفس، باب 49، حديث 7. [22]- انفال (8): 58. [23]- نور (24): 7. [24]- مريم (19): 54. [25]- وسائل الشيعه 15: 337، كتاب الجهاد، ابواب جهاد النفس، باب 48، حديث 2. [26]- مجمع الفائدة 12: 369 تا 374. [27]- كافي 8: 337، حديث 532.
|