Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: تقرير محل بحث: پاسخ استدلالات عدم جواز اخذ اجرت بر عمل واجب خود
تقرير محل بحث: پاسخ استدلالات عدم جواز اخذ اجرت بر عمل واجب خود
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 357
تاریخ: 1384/1/29

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث در اخذ اجرت بر واجب بود، يعني يك كسي كه عملی بر او واجب است، ما به او اجرت بدهيم كه واجب خودش را بياورد، محل بحث اين است، بحث عبادات استيجاريه فعلاً محل بحث نيست، چون در آنجا عبادت براي واجب غير مي‌آورد، بحث در اخذ اجرت و حرمت اخذ اجرت براي نفس واجب است، مثلاً نماز صبحش را مي‌خواهد بخواند پول مي‌گيرد نماز صبحش را بخواند، يا ميتي را مي‌خواهد دفن كند بر او واجب است، پول مي‌گيرد كه ميت را دفن كند، بحث در اخذ اجرت است بر انجام واجب، عرض كردم كه براي حرمت اخذ و عدم جواز به وجوهي استدلال شده.

« پاسخ به اشكال منافات قصد قربت با اخذ اجرت»

يك وجه اين بود كه بين قصد قربت و اخذ اجرت منافات هست. بنابراين نمي‌شود اجير بشود بر اتيان عبادات خودش و اجرت بگيرد، للمنافات بين القربة و الاجارة، مرحوم صاحب جواهر و مفتاح الكرامة از اين اشكال جواب داده بودند به اينكه در باب اجاره منافاتي نيست؛ چون بر مي‌گردد به تأكد وجوب و تضاعف اخلاص يا به تضاعف عبادت، آنها گفتند منافاتي نيست، امرها همديگر را تأكيد مي‌كنند. امر اجاره‌اي، امر عبادي را تأكيد مي‌كند، بنابراين منافاتي بين آنها نيست. اين جوابي كه اين بزرگان داده بودند را نقد کردیم و گفتیم كه اين جواب تمام نيست.

«پاسخ دیگر به اشكال منافت قصد قربت به اخذ اجرت»

جواب ديگر اين است كه نه، منافات نيست، لامنافاة بين اخذ اجرة و اتيان العبادة؛ براي اينكه اخذ بر اجرت جنبهء داعي بر داعي دارد، منافاتي با قربت ندارد، قصد مي‌كند نماز بخواند امتثالاً لأمر الله، منتها داعي بر اين امتثالش گرفتن پول است، يك جا داعي بر امتثال، توسعه روزي است؛ مثلاً من نماز شب مي‌خوانم، امر مستحبي را عمل مي‌كنم تا روزيم توسعه پيدا كند، يا نماز صبحم را مي‌خوانم تا جهنم نروم، اطاعت، خوفاً من النار، طمعاً في الجنة، توسعةً في المعيشة، من الله است، يا نه؟ چطور آنجا داعي بر داعي است، اينجا هم داعي بر داعي است. اينجا هم امتثال مي‌كند امر خدا را، نماز صبح را مي‌خواند تا فرمان خدا را اطاعت كرده باشد؛ منتها چرا فرمان خدا را اطاعت مي‌كند؟ پول به او داده اند كه فرمان خدا را اطاعت كند، مي‌شود داعي بر داعي، پس منافاتي نيست از باب داعي بر داعي.

«دو اشكال به پاسخ مذكور»

به اين جواب دو تا اشكال شده بود، يك اشكال اشكال صغروي بود كه امام نسبت داده به ميرزاي شيرازي و از ميرزا نقل كرد. اشكال صغروي این بود كه اصلاً اينجا داعي بر داعي نيست، در طول هم نيستند، در عرض همند؛ چون آنچه را كه اين برش اجير شده، اجير شده بر چند تا چيز؟ دو تا چيز، يكي ذات الصلاة، و يكي قصد قربت، خوب اين الان ذات الصلاة را مي‌آورد، هم به قصد قربت هم به قصد اخذ اجرت، پس اين مي‌شود شركت، نه اينكه در طول هم، چون اجير نشده براي عبادت به قيد قربت، اجير شده براي دو چیز: یکی ذات الصلاة، يكي هم قربت، خوب اين صلاة را مي‌آورد، للقربة و لأخذ الاجرة، جواب این اشکال را داديم كه هو كما تري، نخير، در باب اجير بر عبادت، اجير شده بر يك امر، نه دو تا امر، اين اجير شده است بر يك امر مقيد، بنابراين طوليت سر جاي خودش هست، اين يك

اشكال، که جوابش داده شد.

« عبارت مرحوم نائينى در مورد جنبه داعى بر داعى در پاسخ به منافات قصد قربت با اخذ اجرت»

اشكال دوم اين است كه با اینکه، اين داعي بر داعي هست، اما منافات با قصد قربت دارد، براي اينكه در آن جایی كه شما مي‌گوييد، باز از خدا مي‌خواهد، پس با قربت منافاتي ندارد، اينجا از بنده خدا مي‌خواهد، پس با قربت منافات دارد. اين اشكال البته اصلش در منية الطالب از مرحوم نائيني است که مي‌فرمايد: «و منها، [يعني از جوابهايي كه به آن اشكال منافات دادند،] أن اخذ الاجرة من قبيل الداعي علي الداعي، اذ ليس في عرض داعي الامتثال بل في طوله، فالداعي علي الامتثال هو امر الله المحرّك لإتيان الفعل بداعي امر الله هو الاجرة، [اين جوابي است كه به عنوان داعي بر داعي دادند، ايشان اشكال مي‌كند،] و فيه أنه لو كان هذا اشكالاً لكان اولي و احق من ان يكون جواباً، [اينقدر اين حرف را باطل مي‌داند مرحوم نائيني مي‌گويد اگر اين را اشكال مسأله قرار داده بودند بهتر از اين بود كه جواب قرار بدهند، لو كان هذا اشكالاً لكان اولي و احق من ان يكون جواباً، چرا؟] فإنه لولا الاجرة لما حصل للعامل الداعي الي اتيان الفعل لله سبحانه، فصار محركه الي العمل بالاخرة هو الاجرة، و لا يقاس الاجرة بالغايات المترتّبة علي العبادات بجعلٍ الهي، [اين با آن قياس نشود،] فإنه مع الفارق، لأن سلسلة العلل، اذا انتهت إلي الله سبحانه، فلا يخرج المعلول عن كونه عبادياً و هذا بخلاف ما اذا انتهت إلي غيره، فأنه ليس من وظيفته جعل غاية للفعل بقصد الامر، و بالجملة فرقٌ بين أن يؤتي الصلاة بامر الله سبحانه حتي يوسّع رزقَه يا يوسّع رزقُه و أن يؤتي لامر الله تعالي حتي يأخذ الاجرة، و الاول عبادة و إن لم تكن عبادة الاحرار، و الثاني ليس عبادة و مجرد توسيط امر الله سبحانه، [بگويي در طول امتثال امر هم كه هست، اين] لا يصحّح العبادة لأن حقيقة العبادة ليست صرف اخطار كون العمل لله او التلفظ بهذا العنوان، [حالا لا يصح تلفظ به اين عنوان،] بل ان يكون محرك العامل هو امر الله سبحانه، ولو لغايتها المترتبة عليها منه سبحانه، و اما اذا كانَ محرّكه الاجرة، فهذا عين كونه غير قربي، فإن من لايكنس دار زيدٍ اصلاً، و لا يعتني بامره لو امرعمرو بكنس دار زيد، فكنسه داره، لا يمكن أن يكون لأمر زيد، و لو أمره عمرو بامتثال امر زيد، و بالجملة: لو وقع في سلسلة داعي العمل داعٍ غير الهي، يخرج العمل عن كونه قربياً و القول بأنه لا يعتبر في العبادة أن يكون الداعي علي الداعي قربياً مساوق للقول بعدم اعتبار قصد التقرب في العبادة»[1]، اين اشكالي است كه بر جواب داعي بر داعي شده.

«پاسخ امام (ره) به اشكال مرحوم نائينى (ره) »

امام سلام الله عليه از اين اشكال جواب داده، حاصل و خلاصهء جواب از اين اشكال اين است كه ما اول بايد ببينيم خودمان در عبادات چگونه عمل مي‌كنيم؟ خوب ما مي‌بينيم در عبادات، امر ذات باري بما هو امر محرّك نيست، و لذا عصيان تحقق پيدا مي‌كند، يعني امر علّت تأثير‌گذار نيست، صرف اينكه امر كرده ما منبعث بشويم، محض امر علت انبعاث نيست و هو واضح، بالوجدان و بالبرهان، يك امر اعتباري نمي‌تواند سبب اراده من بشود. اراده يك مبادي خاص دارد، بلكه آنچه كه محرك است، تصور آن امر است، و تصديق به فائده امتثال. من وقتي امر را تصور مي‌كنم، فوائد امتثال آن امر را تصور مي‌كنم، بعد تصديق مي‌كنم كه فائده دارد، آنوقت آن را امتثال می‌کنم، مثلاً امر كرده به نماز صبح، تصور مي‌كنم امر به نماز صبح را، تصور مي‌كنم فوائدش را، كه بهشت است و حور العين است و رضوان الله و نعم الهيه، اينها را تصور مي‌كنم، تصديق مي‌كنم به فائده، خوشم مي‌آيد كه بروم بهشت، تحريك مي‌شوم بلند مي شوم نماز را مي‌آورم امتثالاً لأمر الله، پس ما كه عبادت مي‌كنيم، عبادات ما، غايتش و محرّك ما امر بما هو امر نيست، بلكه محرك ما تصوّر امر و تصور فائده است و سپس تصديق، تقريباً مي‌شود گفت محرك همان تصديق است، يعني مبادي اراده محقق مي‌شود تصديق به فائده مرا تحريك مي‌كند به اينكه اراده كنم و در نتیجه عمل را انجام بدهم. اين يك مطلب.

مطلب ديگر اينكه آيا ما كه فائده را جنت مي‌دانيم، و عبادت مي‌كنيم براي اينكه برويم به بهشت، خدا ما را ببرد به بهشت، آيا اين غرض ما كه جنت است و دخول در جنت، غرض ما كه حور العين است و بودن با حور العين، آيا اين فائده اي كه ما تصور كرديم كه علت تحريك است اين فائده اي كه ما تصور كرديم و تصديق كرديم، سه جور مي‌شود تصور بشود:

«سه صورت متصور در داعى ما بر عبادات»

1- يكي اينكه من مي‌خواهم خدا مرا به بهشت، ببرد جنتي را مي‌خواهم كه خدا داده باشد، اگر اين جنت را غير خدا بدهد آن را اصلاً نمي‌خواهم، جنة مضافة الي الله تعالي اين يك صورت، 2- يكي اينكه جنت را مي‌خواهد، حال چه اين جنت را خدا بدهد، چه غير خدا، لكن به طور اتفاقی تقارن دارد با خدا، جنتي را كه مي‌خواهد جنت از خدا مي‌خواهد، اما اين از باب قيديت نيست، از باب مقارنت است، از باب اتفاق است، اين هم صورت.

3- صورت سوم اين است كه نه، اين اصلاً جنت نمي‌خواهد، جنت خدا را هم نمي‌خواهد، اين معناي حرفي بين جنت و خدا را مي‌خواهد، يعني در حقيقت كي را مي‌خواهد؟ خدا، را بين اين دو كه يك اضافه‌اي هست، آن اضافه و نسبت را مي‌خواهد، نه جنت را كار دارد، نه جنة الله را كار دارد، هيچ كدام از اينها را كار ندارد. پس جنت و دخول در جنت كه غرض است از امتثال و داعي بر داعي است در عبادات ما اين يكي از سه صورت متصور است: يا اينكه غرض دخول جنة است بما هو دخول الجنة، ولو اين دخول جنت از طرف كس ديگري باشد، و اگر تقارن دارد با الله، اين بر مي‌گردد به اينكه تقارن است نه قيد، دوم اينكه جنة من الله را مي‌خواهد، بحيث كه اگر اين جنت از غير خدا بود، اصلا نمي‌خواست، قيد است اين جنت من الله را مي‌خواهد، اگر من غير الله باشد نمي‌خواهد، سوم اينكه نه جنت غرض است نه جنة من الله، چي غرض است؟ اين اضافهء جنت به الله، يعني خود خدا درحقيقت.

حالا در هر سه صورت، يا اين سه احتمال، ما عباداتمون چگونه است؟ ما كه عبادت مي‌كنيم خدا را، و بهشت مي‌خواهيم، بهشت را مي‌خواهيم يا بهشت از خدا را مي‌خواهيم؟ بهشت را مي‌خواهيم، دليلش اين است: به قول امام (سلام الله عليه) اگر گفته بودند آقا شما اگر به قول شيطان عمل كنيد به شما بهشت مي‌دهند، ما چكار مي‌كرديم؟ به حرف شيطان عمل مي‌كرديم، اگر گفته بودند آقا شما اگر مخالفت كنيد خدا را، شيطان به شما بهشت مي‌دهد، علي الفرض، ما چكار مي‌كرديم؟ ما مخالفت مي‌كرديم؛ حالا ممكن است یک کسی بگويد من اونجور نيستم، اما توده مردم، غالب مسلمين، بهشت را از خدا مي‌خواهند، اما علي نحو المقارنة، لاعلي نحو القيدية پس عبادتهاي ما، داعي بر امتثالمان بهشت است، ارتباطش با خدا علي نحو تقارن است، خوب وقتي ارتباطش با خدا علي نحو تقارن شد، چه فرقي است بين تقارن با خدا يا تقارن با بندهء خدا؟ من عبادت مي‌كنم، بهشت مي‌خواهم، از خدا بودنش به موجب تقارن است،

«وجوه صحت عبادات به انگیزه رفتن به بهشت»

(سؤال) و آن عبادتهای قسم اول هم قطعاً صحيح است، وجوهي براي صحت آنها هست، يكي اينكه اگر اين عبادتها صحيح نبود كان علي الرسول الله و ائمه معصومين كه بگويند آقا اينجوري عبادت نكنيد، دوم اينكه در باب تكليف غير مقدور مي‌شد، اگر عبادتي خدا مي‌خواهد كه افراد بهشت را بخواهند، بهشتِ من الله، به نحو قيديت، مضاف اليه با قيد اضافه، خوب هيچكس اينجور عبادت نمي‌تواند، ماها مرد آنگونه عبادت نيستيم، پس بنابراين تكليف به محال لازم مي‌آيد. سوم: همين حديث، همين حديث او را تأييد مي‌كند، عبادة التجار و عبادة الاحرار، چهارم: اگر شك كنيم كه آيا قصد قربت به اون معنا معتبر است در عبادت كه من الله باشد علي نحو القيدية، يا نه، من الله علي نحو تقارن هم كافي است، اصالة البرائة مي‌گويد نه، آن اعتبار ندارد، مضاف اليه كافي است، داعي كافي است، خوب همين كه اين صحيح شد آن يكي هم صحيح است و هيچ منافاتي با قربت ندارد، بله، اگر ما در عبادات لازم مي‌دانستيم كه آقايي كه امتثال مي‌كند، بهشتي را بخواهد بقيد اضافه من الله تعالي، اونوقت مي‌شد هم اصل الهي، هم علت، همه مي‌شدند الهي، بنابراين از ديگري پول بگيرم الهي نيست، ولي وقتي آنجا الله خصوصيت ندارد، بهشت خصوصيت دارد، پس در قصد قربت ما بيش از اين نمي‌خواهيم، امتثال امر الله تعالي، منتها اين امتثال امر الله تعالي، يا براي بهشت يا براي پول. البته اگر غير خدا را شريك كند مي‌شود ريا، ريا بحث ديگر است، در باب ريا عمل باطل است، چون در آنجا اصلاً خدايي مطرح نيست يا خدا و غير خدا مطرح است، و أني له به بحث ما، كه بحث ما اين است كه امتثال براي خداست فقط، داعيش آن است.

باز امام تأييد دیگری می‌آورد و مي‌فرمايد: شما مأمور هستيد به اينكه اگر كسي نماز نمي‌خواند، امرش كنيد به خواندن نماز، شما امر مي‌كنيد، اون نماز را مي‌خواند، نماز صبح را مي‌خواند تا دستور نماز صبح را عمل كند، چرا دارد نماز صبح را مي‌خواند؟ نه اينكه نصيحتش كردم، چقدر زيبا مي‌گويد امام، مي‌گويد باب امر به معروف باب نصيحت نيست، كه آقا نماز صبح بخوان بهشت مي‌برندت اينجوري، این كه امر به معروف نيست، امر به معروف ايشان مي‌فرمايد امر است، يك پدري پسرش را امر مي‌كند، دستور مي‌دهد به اينكه نماز صبح بخوان، اين نماز صبح را مي‌خواند اطاعةً لامر الله تعالي، منتها داعيش امر به آن آمر به معروف است، ولي اگر بگوييد نه اين وقتي داعيش آن باشد اين عمل درست نيست، مي‌شود پس امر به منكر، و اصلاً امر به معروف در آنجا معنا ندارد. باز (اطيعوا الله و اطيعو الرسول)[2]، اگر كسي رسول الله را اطاعت مي‌كند در رفتن به جنگ، يا در مسائل اجتماعي كه پيغمبر با مشورت نظر داده است، اين كه دارد موافقت مي‌كند با رسول الله، امتثال مي‌كند امر رسول را، انگيزه اش براي امتثال امر رسول چي است؟ امر خدا، يطيع الرسول يعني يمتثل امر الرسول، لامر الله تعالي، خوب اين اطاعت صدق مي‌كند، با اينكه وسطش خود امر رسولش امر الهي نيست.

«و باز دليل ديگر: مائيم و باب عبادات، اطاعت مي‌خواهيم و عبادت، ما در باب عبادات دو تا عنوان مي‌خواهيم، يكي اطاعة المولي، يكي عبادة المولي، اين آدمي كه پا شده در هواي سرد، وضو گرفته و نماز مي‌خواند، براي اينكه امتثال كند امر خدا را، اما اين امتثالش، نه از باب اينكه خدا به او وعده داده بلکه از باب اينكه كسي به او گفته نماز صبح بخوان تا به تو پول ب‌دهم، مي‌خواهد برود براي زن و بچه اش نان تهيه كند، همه اش كه نمي‌شود مجاني، اين مي‌گويد پاشو نماز صبحت را بخوان من پول به تو مي‌دهم. يك كسي را پول بهش مي‌دهيم حاضر است نماز صبحش را بخواند، قربة إلي الله، اين اطاع الله عبد الله، يك كسي را هم پول بهش مي‌دهيم حاضر نيست، در باب معراج امام فرموده بود كه پيغمبر آمد از جهنم رد بشود، آتش جهنم را به احترام پيغمبر خاموش كردند، بعضي از اين جهنمي ها گفتند چرا آتش خاموش شد؟ گفتند كه خوب به احترام پيغمبر آتش خاموش شد، گفتند نه نه نه، چون به احترام پيغمبر است ما نمي‌خواهيم، دوباره آتش را روشن كن، اين هم يك نوع آدم است ديگر،(ثم رددناه اسفل سافلين)[3]، يك كسي اصلاً مي‌گويي يك ميليون تومان بهت مي‌دهم پاشو نماز صبحت را بخوان براي خدا، مي‌گويد من اينقدر با اين خدا بد هستم كه صد ميليارد هم بدهي نماز صبح نمي‌خوانم، خوب اين لم يطع الله، اما يك كسي مي‌گويد آقا امروز نماز صبحت را بخوان، من يك روز قرار است گوسفند قرباني بكشم، سهميهء تو را بهتر و بیشتر برایت مي‌آورم، او که قبلاً نماز صبح نمي‌خواند آن روز صبح بلند مي‌شود نماز صبحش را مي‌خواند، اين اطاع الله يا لم يطع الله؟ اطاع الله، عبِدَ الله او كفر الله؟ عبدالله اين صدق اطاعت و صدق عبادت را شما مقايسه كنيد: يكي به شخصی که نماز نمی‌خواند مي‌گويد آقا صد تومن به تو مي‌دهم، نماز صبح را پاشو بخوان، اين پا مي‌شود مي‌خواند، يكي ديگه مي‌گويد صد تومان، مي‌گويد اين كه صد تومان است، چون پاي خدا در كار است، يك ميليارد هم به من بدهي، من اينقدر با اين خدا بد هستم نعوذ بالله كه نماز صبحش را نمي‌خوانم، (فبعزّتك لأغوينّهم اجمعين)[4]، با كمال پررويي چنین می‌گوید. اگر اين درست باشد كه يك كسي كنار بستر رسول الله گفت: إن الرجل ليحجر، و اين تحريف را آورد، هر چه گناه بعد از اين ان الرجل ليحجر آمده مسئولش او است، كار به جايي رسيده، پيغمبري كه آمده اصلاح كرده، پيغمبري كه آمده هدايت كرده، پيغمبري كه آمده از ذلّت نجاتش داده، حالا مي‌گويد إن الرجل ليحجر؟! به هر حال اين إن الرجل ليحجر كمال پررويي است، همه مفاسد را هم دارد، و اللعن علي اصل الشجرة الخبيثة، ان شاء الله يك چنين روزي منتظر آمدن مهدي موعود حجة بن الحسن باشيم.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- منية الطالب: 50 و 51.

[2]- نساء (4): 59. نور (24): 54. محمد (47): 33.

[3]- تين (95): 5.

[4]- ص (38): 82.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org