پاسخ امام (س) به اشكال منافات اخذ اجرت با قصد قربت در عبادات نيابتى و استيجارى از طرف ميت
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 369 تاریخ: 1384/2/17 بسم الله الرحمن الرحيم يك بحث ديگر در عبادات استيجاريه است، به صورت نيابت، نيابت در عبادات استيجاريه كه اگر ما در اخذ اجرت بر واجب تعبدي قائل شديم كه اخذ اجرت با قصد قربت منافات دارد، بنابر منافات اخذ اجرت با قصد قربت امر مشكل ميشود در نيابت در عبادات واجاره بر عبادات و نيابت عبادات استيجاريه عن الميت. امر در آن جا مشكل ميشود و جواب هايي از اشكال داده شده، شيخ جواب داده، مرحوم فقيه يزدي آسيد محمد كاظم جواب داده، ديگران هم جواب دادند. لكن ما اكتفا ميكنيم به ذكر و نقل عبارات امام در مكاسب محرمه براي اين كه أتي بما لا مزيد عليه. من خودم كه مطالعه ميكردم فرمايشات ايشان به ذهنم ميآمد بعد ديدم كه عبارت ايشان دارد و معلوم ميشود ما هم از آن وقت در ذهن ما مانده است. به هر حال نكتفي دراين بحث به عبارات سيدنا الاستاذ الامام (سلام الله عليه) لأنه أتي بما لامزيد عليه. « تنزيل شخص در نيابت اعتبار عقلايى است » مي فرمايد: «و منها اخذ الأجرعلى العمل العبادي النيابي، فإن اخذه لو كان منافياً للإخلاص لكانت العبادات الاستيجارية على وجه النيابة باطلة، [عبادت ها باطل ميشد،] و الاسيتجار عليها باطلا، [استيجار باطل هم ميشد ،] و النص و الفتوى متطابقان على صحتها [الاجارة] و صحته الاستيجار، صحت عبادات و صحت اسيتجار.] فلابدّ من الالتزام بعدم المنافاة [پس بايد يك راه فراري در عبادات نيابي پيدا كرد.] و لقد تصدى الشيخ الاعظم لدفع الاشكال و ابداء الفرق بين المقامين، [يعني اخذ اجرت بر عبادت نفس يا اخذ اجرت بر عبادت نيابي، در اخذ اجرت بر عبادت نفس فرمود منافات دارد، ولي در بحث نيابي،ايشان ميفرمايداين ها فرق دارد.] و لا بأس [امام ميفرمايد] بالإشارة إلى ماهية النيابة في اعتبار العقلاء قبل التعرض لدفاع الشيخ [قبل از آني كه جواب شيخ را بخوانيم.] ليتضح ما يمكن ان يكون فارقاً بين المقامين: فنقول: الظاهر اختلاف ماهية الوكالة و النيابة في اعتبار العقلاء، فإن الوكالة عبارة عن تفويض امر إلى الغير وايكاله إليه. [كه مناسب با معناي وكالت هم هست.] من غير اعتبار كون الوكيل نازلاً منزلته فى الاعتبار، او عمله نازلاً منزلة عمله، [نه این که يك كسي كه وكيل شده براي يك كسي خانه بخرد اين آن است يا عملش عمل او است. بلكه باب وكالت بابايكال امر و تفويض است، ميگويد به تو وا گذاشتم، برو مثلاً يك خانه براي من بخر، نه اعتبار نه نيابت در عمل است نه نيابت شخص.] و انتساب العمل إلى الموكل باعتبار كونه فعلاً تسبيبياً له، [اين فعل آن است،اين كه ميگويند كار اوست بدین جهت است که ايكال كرده و ميشود كار تسويبي.] ففى الوكالة يكون الوكيل و الموكل ممتازين في عالم الاعتبار و الفعل صادرٌ مباشرة من الوكيل و تسبيباً من الموكل. و ليست الوكالة فى العباديات، [در باب عبادت ها وكالت نيست،] فلا تصح فى الحج و الصلاة و غيرهما مما هي افعال عبادي مباشري. [نمي شود آن جا وكيلش كنيم حج برود براي مرده، يا وكيلش كنيم روزه بگيرد براي مرده،] و نظيرها في العرف حضور اعيان المملكة في الاعياد لدي السلطان للسلام، فإنه مع عذر بعضهم عن الحضور، يقبل ذلك النيابة لاالوكالة لدى العقلاء، و هو دليل على اختلافهما، [بنا شده نزد سلطان يك عدهاي حضور پيدا كنند، يك كسي ميشود نائب ديگري بيايد اما نميشود وكيل از قبل او بيايد.اين اعتبارات عقلايي است. اين مال نيابت در شخص،] « تنزيل نائب به معناى تبديل شخصيت نائب به شخصيت منوب عنه در عمل نيابتى» و اما النيابة فى العمل فيحتمل تصوّراً ان تكون عبارة عن تنزيل شخص ٍ [نفسش را منزلهء غيرش. وكالت اينطوري بود اما نيابت در عمل به این صورت است که خودش را جاي آن قرار ميدهد. اگر گفتيد مثل چي؟ كجا تنزيل شخص است؟ تو فيلمها، تو شبيه خونيها، توي نمايشها، حالا خودش امام ميفرمايد، فيحتمل تصوّراً أن تكون عبارة عن تنزيل شخص نفسه منزلة غيره، دراين عمل،] بمعنى تبديل شخصية النائب بشخصية المنوب عنه في صقع الاعتبار،» [اين ميشود آن در عالم اعتباراين ميشود آن كما اين كه در باب مجازات يا در باب مجاز استعارهاي، مشبَّه شده مشبَّه به، اسدٌ علي و في الحروب نعامة،] فتكون مبنيةً على انساء النائب و افنائه و تحوّل وجوده بوجود المنوب عنه، [اين شده آن] كما في باب الاستعارة على المذهب الحق، من كون بنائها على تناسى التشبيه و المشبه والمشبه به [اصلاً تشبيهي نيست، (ما هذا بشرا إن هذا الا ملك كريم)[1]، «هذا الذي تعرف البطحاء بطحته و البيت تعرفه و الحلّ و الحرم»[2]، (و اسئل القرية)[3]، اگر خواندي شعر فارسيش را؟ ميخواهم خوب تو ذهن شما اين باب تلاعب در ادعا جا بيفتد، روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است آري افطار رطب در رمضان مستحب است روز ماه رمضان زلف ميفشان كه فقيه بخورد روزهي خود را به خيالش كه شب است اگر غير از اين گفتيد؟ دختر فكر بكر من غنچهي لب چو واكند از نمكين كلام خود حق نمك ادا كند منبر كه نميرويد درد بي درمان همين است، منبر هم برويد دراين شرايط حساس «بك يا الله»، «ما قال لا قطّ الا في تشهّده لو لا التشهد كانت...»[4] اين ها از باب تشبيه و مشبه و مشبه بهي نيست، بلکه باب، باب تنزيل است و نيابت،] بل مبنيةٌ على دعوى كون شخصٍ اسداً حقيقةً فيحسُن اثبات لوازم الأسد له، و نفى لوازم غيره عنه [مي گويد شير است، اما وقتي ميدان جنگ ميرسيم شتر مرغ است [يا آن شعر ديگر دارد: «شمسٌ يظلّلني و من الشمسي عجبي»، ميگويد تعجب اين است خورشيد سايهی خورشيد شده،اين صفت خورشيد را براي مشبه آورده.] و له اشباهٌ فى العرف كمجالس الشبيه و العزاء المعروفة في بعض البلاد، [شما بنويسيد مثل فيلم سينمائي و نمايش و...] فصار شخصٌ شمراً و آخر ابن زياد، [يا صار شخصٌ في يومٍ شمراً و في يومٍ آخر حارثاً مثلاً، اين هم هست که يك روز شمر است يك روز حارث است،] الى غير ذلك، فإن في تلك الصحنة تتبدّل الأشخاص بشخصيات أخر، فهى مبنيةٌ على تناسى الشخصيات الحقيقية و لها نظائر اُخر، في مجالس اللهو، [اين اشاره به فيلم و نمايش است،] سيما في هذه الاعصار، [مي گويند يك كسي پا شد زد تو سر شمر و او را كشت گفت تو ميخواهي آقاي ما ابي عبدالله را بكشي؟] فحينئذٍ يكون ما صدر منه منتسباً إلي الشخصية الثانيةاي المنوب عنه، و مسلوبة عن الأولى، فلو كانت النيابة فى الأعمال كذلك، [اگر نيابت رااينگونه گرفتيم ديگر] لا يعقل أن يقع الأجرُ في مقابل العمل [ديگر نميشود براي اين عمل پول بگيرند، چون عمل، عملاين است يا عمل منوب عنه؟ عمل منوب عنه است، شمر دارد ميخواند، ابيعبدالله دارد ميخواند، آن دارد نماز ميخواند، نماز، نماز مرحوم مش تقي است.] فإن صقع اتيانه صقع فناء النائب و وجود المنوب عنه فقط، و العمل عملُه و لا معنى للاجر في عمل المنوب عنه. و في هذا الاعتبار [اعتبار نيابت شخص،] لا يكون للعمل اعتباران، [بگوييم هم عمل نائب است هم عمل منوبٌ عنه، اصلاً عمل كي است؟ عمل نائب است، قيافه اش هم بايد يا قيافهء امام سجادي باشد، يا قيافهي شمري، نميشود مثلاً قيافهي امام سجادي بشود شمر، يا قيافهي شمري بشود امام سجاد، به هر حال قيافهها بايد به أن بخورد] فإن النائب و عملُه منسيان، [اصلاً يادش ميرود،] فالنائبُ هو المنوب عنه، ليس الاّ، و العمل عمله ليس الاّ فالأُجرة في هذا الاعتبار تقع بازاء تنزيل النائب شخصه منزلة المنوب عنه [همين كه ميآيد خودش را جاي او قرار ميدهد پول براياين ميگيرد.] و تبديل نفسه بأخرى في عملٍ، فصقع العمل ليس صقع اعتبار الأجرة، [آن جا اجرت معنا ندارد،] اذ العمل عمل المنوب عنه، فلا اجر له في عمل نفسه لنفسه، [نمي شود پول به او بدهيم كه براي خودش كار بكند، چون فرضاين است كه عمل، عمل منوبٌ عنه است.] « اشكال: استحقاق اجرت در صورت عدم انجام عمل نيابتى بر مبناى تنزيل شخص و تنزيل عمل نائب » فبقي اشكالان: احدهما: أن الأجر إن كان بإزاء التنزيل، [اين اشكال ها در كلام شيخ هم هست، اگر اجر به ازاء تنزيل است، پس اگراين تنزيل كرد خودش را ولي عمل را نياورد. بايد مستحق اجرت باشد،] لا بد من استحقاقه بمجرد التنزيل الذي هو امرٌ اعتباري و بناءٌ قلبي، و إن كان بازاء التنزيل و العمل يعود الإشكال، [اشكال بر ميگردد] و ينهدم هذا الأساس، [براي اين كه قصد قربت با اجرت نميخواند.] و كذا ان كان بازاء التنزيل المقيد بالعمل، [تنزيل مقيد هم باز عمل در آن رابطهی با چي پيدا ميكند؟ یا اجرت، و اجرت بر عبادات درست نيست. امام قشنگ جواب داده و حق مطلب را بيان فرمودند،] « پاسخ به اشكال تنزيل عمل و تبديل شخص نائب » و الجواب: أن الاجر بإزاء التنزيل فى العمل، و هو و إن لم يتحقق إلا بالعمل و يتوقف تحققه عليه، [تنزيل در عمل محقق نميشود مگر عمل انجام بگيرد،] لكن لا يكون العمل جزءاً او قيداً له، [نه عمل جزئش است نه قيدش است، تا شما بگوييد باز اجرت بر كي است؟ بر عمل و عبادت است،] نظير أن يقع اجرٌ على ارادة ضرب زيد بناءً على عدم انفكاكها عن المراد خارجاً [مي گويد اگر اراده كني زيد را بزني پول ميدهم،] فإن ذلك لا يوجب أن يكون الآجر بازاء الضرب جزءاً او قيداً [بلكه ضرب براي ارادة الضرب است، منتهي ارادة الضرب كي محقق ميشود؟ وقتی ضرب محقق بشود، با شيره كه دهن شيرين نميشود، شيره بايد باشد تا دهن شيرين بشود، چرا امام ميفرمايد ارادة الضرب است، چون تنزيل لا يتحقق بمحض نيـت، نيت كه تنزيل نميشود، اين شخص وقتي شمر ميشود كه شمر بشود، اما اگر اراده كرد شمر بشود كه نميشود گفت شمر شده، همچنین نمی توان گفت تنزيل یعنی فاني در منوبٌ عنه بشود،اين وقتي است كه به عمل برسد، تا به عمل نرسد تنزيل محقق نشده من آن روز توضيح دادم، که يك معناي مصدري داريم، يك حاصل مصدر داريم كه اسمش مصدر است كه با هم حقيقتشان يكي است، تفاوت بالاعتبار است. يك امر ديگري داريم كه غرض است و امر حاصل که بعد ازاين دو است، كسي كه وضو ميگيرد يك وضو گرفتن داريم، معناي مصدري، در كنار وضو گرفتن يك حاصل مصدر هم همان جا محقق ميشود، اما آن طهارتي كه بعد پيدا ميشود آن نه مصدر است و نه اسم مصدر، بلكه آن حاصل از مصدر است، نتيجه است يا غرض، مثل رنگ، اين دارد رنگ ميكند، رنگ كردن،اين معناي مصدري است، حاصل رنگ كردن هم با همان محقق ميشود. بعد كهاين مصدر و اسم مصدر تمام شد آن وقت لباس رنگ دارد.اين نه مصدر است نه اسم مصدر. بلكهاين يك شيء خارجي است كه موجود است در ماده يا در عالم اعتبار، ففرقٌ بين جعل شيء جزءاً او قيداً للمستأجر فيه، و بين توقف تحققه عليه، فما نحن فيه على فرض كون النيابة هي ما تقدّم بيانها، [يعنياين نيابت شخص جاي شخص،] لا محيص عن كونه من قبيل الثاني، [يعني من قبيل توقف،] لعدم الجمع بين اعتبار النيابة بما ذكر و بين كون العمل جزءاً او قيداً [اصلاً نميشود گفت هم نيابت شخص است هم عمل جزء و قيد است، چرا؟اين حالا بيان ديگر است اين كه عرض ميكنم عبارات امام يك مقدار مشكل استاين است، اين را ميتوانست بفرمايد لوجهين، يك وجه اول آن بود،اين هم وجه ديگر، حالاايشاناين را بيان ميكند،] لأن اعتبار الجزئية و القيدية اعتبار كون العمل للمؤجر و النائب، [اعتبار جزئيت و قيديتاين است كه عمل را عمل نائب بدانیم،] و هو مضادّ لإعتبار النيابة، [براي اين كه عمل، عمل منوبٌ عنه است.] « پاسخى دیگر به اشكال تنزيل شخص و عمل نائب » و إن شئتَ قلت: ان العمل مترتبٌ على التنزيل و متأخر عنه رتبة، [تنزيل علت تحقق عمل است،] فلا يعقل تقيده به للزوم صيرورة المتأخر عن الشيء في رتبته، تأمل. [اين تأمل اشارهی بهاين است كه اينگونه چيزها، يعني چيزي كه در رتبهی بعد است بيايد در رتبهی قبل در اعتباريات مانعي ندارد. بله در حقايق نميشود چيزي كه در رتبهی بعدي است بيايد در رتبهی قبل، در حقايق نميشود جمع بين ضدّين و مثلين کرد، اما در امور اعتباريه كه تمام قوامش به اعتبار است، مانعي ندارد شيء متأخري را در رتبهی چي قرار بدهند ؟ متقدم، مانعي ندارد شرطي كه بايد متقدم باشد متأخر شود مثل اغسال ليلهی مستحاضه براي روز گذشته است. روز شنبه بوده، غروب شنبه بايد غسل كند تا روزهی روز شنبهاش درست بشود، خوب اين شرط متأخر است، شرط متأخر در حقايق محال است. اما در باب اعتباريات همه اش دائر مدار اعتبار است]، « پاسخى دیگر به اشكال تنزيل شخص و تنزيل عمل نائب » او قلتَ: أن النيابة مبنية على التناسي، [اصلاً بايد يادش برود كه خودم هستم، فاني در منوبٌ عنه بشود.] فرضاً و التقيد المذكور مبنى على تذكر العمل و هما [اگر شمر است پس چرا ديگر ابي عبداللهي ميخواند، اگر ابي عبدالله است پس چرا شمري ميخواند؟] متنافيان، فالأجر في مقابل التنزيل غير المنفك من العمل. « شبهه در مورد اخذ اجرت در مقابل تنزيل» إن قلت: أن النيابة مبنيةٌ علي التناسي فرضاً و التقيد المذكور مبنى على تذكر العمل و هما متنافيان، فالأجر في مقابل التنزيل، [اين غير منفك كسب تعريف كرده چون صفت فالأجر است كسب تعريف هم ميكند. چرا که مضاف از مضاف الیه کسب تعریف می کند. « پاسخ شبهه اخذ اجرت در مقابل تنزيل » و هذا بوجهٍ نظير قوله: [مي گويداين حرفي كه ما زديم كه عمل مورد توجه نيست و عمل متوقف عليه تنزيل است نه عمل قيد تنزيل است نه جزء تنزيل، ميفرمايد]«نية المؤمن خيرٌ من عمله»[5]، بناء علي كون المراد منه أن العمل الموجود بنية احد الجزئين التحليليين منه [عملي كه با نیت پيدا بشود يك عمل با نيت است ،] خيرٌ من جزئه الآخر، ظاهراً اينطور امام ميخواهد بفرمايد، که عمل موجود با نيت احد الجزئين التحليليين منه، يعني عمل را بياورد با نيت،اين بهتر است از جزء ديگرش يعني از عمل بلا نية،] حتى لا يرد عليه الاشكال المعروف، [اشكال معروف لازم نيايد، كه اگر شما ميگوييد «نية العمل خيرٌ من عمله»، آن عمل با نيت هم نيت دارد، نيت تنها يك ثواب دارد، ميگوييد بهتر از عملش است، خوب عمل هم كه نيت دارد، پس چطور اين از آن بهتر شده، چطور جزء بر كل اضافه شده، مگر این که این طور معنا كنيم نية العمل يعني نيتي كه با عمل هم محقق شد خيرٌ من العمل، يعني من العمل بلا نية،اين يكي از ده وجوهي است كه مرحوم شيخ حر عاملي (قدس سره) در يك كتابي در تفسيراين حديث بيان كرده است که سيد مرتضي ديگران هم دارند، که یکی همين است که بگوييم نية المؤمن مع عمله خيرٌ از عمل بلا نية،] فكما أن الخيرية للنية الملازمة للعمل من غير دخالة العمل في موضوع الأفضلية لعدم تعقل دخالته، [اين نيت ملازم با عمل است، ولي عمل دخالتي در افضلیت آن ندارد چون آن متوقف عليه است،] كذلك في المقام يكون الأجربازاء النيابة فى العمل الغير المنفكة عنه [العمل] و غير المتقيدة به [نه منفك است و نه مقيد است، نه منفك است و نه جزئش است. تا بدین جا بحث در روابطه با اشکال اول بود. و اما اشکال دوم را مطالعه كنيد براي فردا ان شاء الله. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- يوسف (12): 31. [2]- الارشاد 2: 151. [3]- يوسف (12): 82. [4]- روضة الواعظين: 200. [5]- وسائل الشيعة 1: 50، ابواب مقدمة العبادات، باب 6، حديث 3.
|