مرور بر كلام صاحب مفتاح الكرامة در حرمت انتفاع نجاسات و متنجسات غير قابل تطهير
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 41 تاریخ: 1380/10/10 بسم الله الرحمن الرحيم گفتيم كه صاحب مفتاح الكرامة(قدس سره) مبنايش اين است كه اصل در نجاسات و متنجسات غير قابل تطهير حرمت انتفاع است الاّ ما خرج بالدليل. و حاصل عبارتش به طولها بر ميگشت به چهار امر: 1- مسأله اجماع كه ديروز عرض كردم اجماع را، اجماع تنقيح و اجماع غنيه را كه ايشان به آن استدلال كرده بود ديروز عرض كردم كه آنها در اين مسأله نيست و يا اشكال ديگر. 2- اين است كه ايشان از عبارات اصحاب خواسته است در بياورد همين اصل را، خلاف هم مثل غنيه است يعنى مورد اختلاف بين عامّه و خاصّه را ادعاى اجماع بر آن كرده است و آن راجع به همان خصوصيات است. در اوّل عبارت ايشان اينطورى دارد ميفرمايد: «لأنا نقول بأنّ الاصل فيما نجس و لم يقبل التطهير التحريم و عدم الانتفاع به فى شىء اصلا كما اشار اليه الشهيد فى قواعده عند الكلام على تعريف النجاسة»[1] ميگويد شهيد اوّل در قواعدش وقتى خواسته نجاست را تعريف كند ازش بر ميآيد همين اصل يعنى اين كه نجاسات و متنجسات غير قابل تطهير انتفاع به آنها مطلقا حرام است. من حالا عبارت قواعد را ميخوانم ببينيم چنين چيزى ازش در ميآيد يا نه اصلا خلاف او استفاده ميشود. «عبارت شهيد اول در قواعد نسبت به انتفاع از نجاسات و متنجسات غير قابل تطهير» قواعد اين طبعى كه ما داريم صفحه 230، قواعد علاّمه صفحه 230. قاعدة: منتها من كل عبارت را ميخوانم براى اينكه عبارتش در آن فايده است. «النجاسة ما حرم استعماله فى الصلاة و الاغذية للاستقذار أو للتوصل اِلى الفرار. [ميگويد نجاست آنى است كه ممنوع است استعمالش در نماز يا در غذاها حالا اين ممنوعيّت براى پليدياش يا پليد نيست ولى براى اين كه راهى باشد براى فرار مردم از او و دور كردن مردم از او كأنه شما ميتوانيد اسمش را بگذاريد نجاست سياسية و مصلحتيه. براى اينكه مردم فرار كنند نجسش قرار داده است نه اينكه واقعاً چيز خبيث و پليدى است.] فبالاستقذار: تخرج السموم و الاغذية الممرضة [اينها را انسان از آن استقذار دارد و خوشش نميآيد از آن.] و بالتوصل الى الفرار ليدخل الخمر و العصير فانهما غير مستقذرين و لكن الحكم بنجاستهما يزيدهما إبعاد اعن النفس لأنها مطلوبة بالفرار عنهما و بالنجاسة يزداد الفرار [اصلا شارع ميخواهد مردم از اينها فرار كنند با نجاست اين فرار اضافه ميشود.] و حينئذ يبقى ذكر الاغذية مستدركا [خوب بود بفرمايد ما حرم فى الصلاة للاستقذار أو لتوصل ديگر كلمه اغذيه را ايشان ميگويد در اين تعريف مستدرك است.] الاّ أن تذكر للزيادة البيان و لبيان موضع التحريم فان فى الصلاة تنبيه على الطواف و على دخول المسجد. [فرمود ما حرم استعماله فى الصلاة اين طواف و دخول مساجد را هم ميگيرد] و فى الاغذيه تنبيهاً على الاشربه، [پس بنابراين قيد اضافه نميشود.] و يقابلها الطاهر [يعنى يقابل النجاسة الطاهر] و هو ما ابيح ملابسته فى الصلاة اختياراً فحينئذ مرجع النجاسة الى التحريم و مرجع الطهارة الى الاباحة و هما حكمان شرعيّان، [اينها هر دو حكم شرعى هستند.] و الحـق: أن عين النجـاسـة و الـطاهر ليـس حكـما، [خود خمر و خود بول حكم نيستند] و انما هو متعلق الحكم من حيث استعمال المكلف، [متعلق حكم هستند.] فموضوع الحكم هو فعل المكلف فى النجس و الطاهر [آنها موضوع و محلش هستند.] و ربما قيل: النجاسة معني قائماً بالجسم يوجب اجتنابه فى الصلاة و التناول، لعينه، [گفتند اصلا نجاست يك چيزى است كه عارض خود جسم ميشود.] و فيه تنبيه على أن الجسم من حيث هو جسم لا يكون نجسا، [اين كه ميگويند نجاست يك امرى است كه در جسم ميآيد اين براى اين است كه ميخواهند بگويند كه اشياء به حسب اوّل نه نجس هستند و نه طاهر. و الاّ لعمّت النجاسة الاجسام بل لمعنى قائم به من قذارة أو إبعاد عن الحرام [يا نجسش كرده است از باب قذارت يا براى اينكه انسان را از حرام دور كند.] و قوله لعينه احترازاً من الاعيان المغصوبة. اينكه گفت نجس آنى است كه به حساب خودش حرام است خوردنش اين براى احتراز از اعيان مغصوبه است.] فانه يجب اجتنابها فى الصلاة لكن لا لعينها بل باعتبار حق الغير بها و عطف التناول تحقيقاً للخاصة، [ظاهراً به عباراتى اشاره دارد كه اينها مثلا تناول را هم آمدهاند كنارش گذاشتند تحقيقاً للخاصة.] لأن لقائل أن يقول اكثر محرمات الصلات حرمت لعينها كالكلام و الحدث و الفعل الكثير والاستدبار... فيكون الحد غير مترد [براى اين شما بگوييد نجس آنى است كه براى خودش حرام شده براى خودش در صلات نميشود از آن استفاده كرد خوب اين استدبار را هم شامل ميشود كلام را هم شامل ميشود. الاّ أن هذه لا تدخـل فـى التـنـاول اكـلا و شـربـاً و ذكرهما ايضاً لبيان محل ايجاب الاجتناب،[2] اكل و شرب هم براى بيان محل ايجاب بل اكل شرب يا صلات و اغذيه، اين هم براى بيان محل اجتناب است. اين عبارت ايشان در اين قاعده. حالا از كجاى اين عبارات مرحوم سيد جواد (قدس سره) صاحب مفتاح الكرامه در آورده كه اصل در همه اشياء هر چيزى كه حرام شد همه منافعش معلوم ميشود نجس است، اين كجايش دارد؟ صدرش كه ميفرمايد: النجاسة ما حرم استعماله فى الصلاة و الاغذيه، آنجا كه در اوّل عنوان بحث كه نه تنها دلالت ندارد بلكه بعيد نيست دلالت بر خلاف داشته باشد، در مقام تعريف است. اين جملهاى كه در وسط عباراتشان داشت فحينئذ مرجع النجاسة الى التحريم و مرجع الطهارة الى الاباحة توهم نشود از اين جمله در ميآيد، ايشان ميفرمايد مرجع النجاسة الى التحريم و مرجع الطهارة الى الاباحة، اين توهم نشود. براى اين كه معلوم است مراد از همين تحريم آن تحريمى است كه در بالا بحث شده است، يعنى تحريم استفاده از او در صلات و در اغذيه. نه اين كه فمرجع التحريم يعنى تحريم جميع امور، اصلا اين به آن ارتباط ندارد. و لك أن تقول الف و لام تحريم الف و لام عهد ذكرى است نه اين كه طبيعت را بخواهد بگويد. به هر حال اين عبارت مرحوم شهيد در قواعد صفحه 230، بالاى صفحه هم دارد فى النجاسة و ما يتعلق به من الكلام. بعد ايشان اضافه فرمودند و از قواعد كه گذشتند ميفرمايد «و كأنه مأخوذ مما نبه عليه المصنف فى التذكره و نهاية الاحكام [كه فرموده است] من انّ الاصل فيما حرم على الاطلاق أن يكون نجسا».[3] اين چنين چيزى را ما در تذكره هم پيدا نكرديم، در تذكره چنين چيزى ديده نميشود. عبارت تذكره اين است: مسألة: «من التجارة ما هو حرام [در كتاب التجارة - البته يادتان باشد تذكره بحث مكاسب محرمه را بعد از احكام بيع آورده است، بعكس مكاسب شيخ و شرايع و ديگران كه اوّل مكاسب است بعد بيع؛ ايشان اوّل احكام بيع را فرموده و بعد احكام مكاسب را. «عبارت علامه در تذكره در نجاست غير قابل تطهير» تذكره صفحه 582 كتاب التجارة. ميفرمايد: «و هو اقسام الاول كل نجس لا يقبل التطهير سواء كانت نجاسته ذاتيه كالخمر و النبيذ و الفقاع و الميتة و الدم و ابوال ما لا يؤكل لحمه و أرواثه و الكلب و الخنزير و اجزائهما أو عرضيّةً كالمايعات النجسة التى لا تقبل التطهير. [هر نجسى كه لايقبل التطهير اين بيعش حرام است.] الاّ الدهن النجس بالعرض لفائدة الاستصباح تحت السماء خاصّة، لا تحت الاظلة لأن البخار الصاعد بالاشتعال لابد أن يستصحب شيئاً من اجزاء الدهن، [روغنى كه بالعرض نجس شده باشد اين هم زير آسمان، زير سقف نميشود از آن استفاده كرد براى اينكه اجزائى همراه او بالا ميرود و سقف نجس ميشود.] و لو كانت النجاسة الدهن الذاتيّة كالألية المقطوعة من الميتة أو الحية لم يجز [از دمبه حيوان مرده را قطع كنند يا حيوان زنده.] الاستصباح بها تحت السماء أيضاً و الماء النجس يجوز بيعه لقبوله التطهير و ابوال ما لا يأكل لحمه و ان كانت الطاهرة الاّ أن بيعها حرام لاستخباثها الاّ بول الابل لاستشفاء بها و يجوز بيع كلب الصيد و الزرع و الماشية و الحائط و اجارتها و اقتناؤها و ان هلكت الماشية، [سگ براى گوسفندارى گرفته ولو گوسفندهايش هم از بين بروند باز نگه داشتن سگش مانعى نداشته، مثل بعض اربابهاى سابق كه اربابيشان هم از بين ميرفت باز هنوز نوكرهايشان را داشتند، بلا تشبيه.] و تربيتها و يحرم اقتناء الاعيان النجسة الا لفائدة كالكلب و السرجين لتربية الزرع و الخمر للتخليل و يحرم ايضاً اقتناء الموذيات كالحيات و العقارب و السباع»[4] مار را بگيرد و نگهدارد اين حرام است. اين كل عبارت ايشان در اينجا. در مكاسب محرمه كل عبارت اين است. از هيچ كجاى اين عبارت اين فرمايشى كه مرحوم صاحب مفتاح الكرامة فرموده است در نميآيد، اين عبارت ناظر به حرمت بيع است و كارى به حرمت انتفاع ندارد. در نميآيد از آن حرمت انتفاع، ناظر به حرمت بيع است. بلكه اگر كسى بگويـد از آن بر ميآيـد انتفاع از اعيان نجسه فى ما لايشترط فيه الطهارة مانعى ندارد سخن جزافى نگفته است؛ براى اين كه ميبينيم ميگويد كلب را براى زراعت ميشود نگهداشت يا براى ماشيه و آن طور چيزها. (سؤال و پاسخ استاد): او كه يك مورد خاص است! استصباح تحت السماء را ميگويد جائز است، تحت الظل را كه ميگويد جائز نيست براى اينكه سقف نجس ميشود. اين هم بنابراين اگر كسى بگويد كه از اين عبارت در ميآيد كه استفاده از متنجس و نجس فيما لايشترط فيه الطهارة لابأس به سخن جزافى نگفته است. به هر حال اين عبارت دلالت ندارد على ما رامه صاحب مفتاح الكرامة (قدس سره) هيچ دلالتى بر او ندارد. مربوط به جواز بيع است و عدم جواز بيع است. ايشان ميگويد نبه عليه مصنف در تذكره و نهاية الاحكام، قاعدتاً عبارت نهاية الاحكام هم همينطور است. از عبارات ديگر در اينجا عبارت شيخ است در نهاية، قال الشيخ فى النهاية كل طعام من عبارت را از خود نهايه بخوانم. «كلام شيخ در نهايه در انتفاع از نجاسات و متنجسات غير قابل تطهير» عبارت نهايه من از اوّل بحث مكاسب محذوره و مكروهه و مباحه ميخوانم از اوّل بحث ميخوانم تا ببينيم از اين عبارتى را كه ايشان نقل فرموده كه وسط عبارتهاى ايشان است دلالت دارد يا ندارد. نهاية شيخ اين چاپهاى بزرگ صفحه 331 كتاب التجارة. باب المكاسب المحرمه و المحذوره و المباحه «كل شىء اباحه اللّه تعالى أو ندب اليه و رغب فيه الاكتساب به و التصرف فيه حلال، [«واو» ظاهراً غلط است.] كل شىء اباحه اللّه تعالى أو ندب اليه و رغب فيه [يا و رغب فيه] الاكتساب به و التصرف فيه حلال جائز سائغ من صناعة و تجارة و غيرهما، [چه ميخواهد صنعتش باشد چه ميخواهد تجارت باشد و چه ميخواهد غير از آنها.] و كل شىء حرمه اللّه تعالى و زهّد فيه فلا يجوز التكسب به، [اينجا يك واو دارد يك (ز) كوچك رويش گذاشته است يعنى اين و لايجوز واو زيادى است. كل شىء حرم اللّه تعالى و زهد فيه هى نرويم بگوييم اين ز چيست اگر اين كتابها را نگاه كرديم، مثل آن آقا كه گفت ضمير در ضرب مستتر است بعد قلم تراش برداشت بنا كرد بتراشد ببينيد ضمير را پيدا ميكند يا پيدا نميكند. ميفرمايد:] و لا تصرف فيه على حال، من خودم وقت مطالعه ميدانستم اين واو اينجا اضافه است امّا «ز» كوچك را نميفهميدم يعنى چه، حالا الآن متوجه شدم. فمن المحرمات الخمر فالتصرف فيها حرام على جميع الوجوه من البيع و الشراء و الهبة والمعاوضة و الحمل لها و الصغة لها و غير ذلك من انواع التصرف، [همه چيز خمر حرام است.] و من ذلك لحم الخنزير فبيعه و هبته و أكله حرام و كذلك كل ما كان من الخنزير من شعر و جلد و لحم و شحم و غير ذلك، [اينها خوردنشان و معامله با آنها حرام است.] و منها عمل جميع انواع الملاهى و التجارة فيها و التكسب بها مثل عيدان والطنابير و غيرهما من انواع الاباطيل، محرم محذور. و عمل الاصنام و الصّلبان و التماثيل المجسمة و الصور و الشطرنج والنرّد و سائر أنواع القمار حتى لعب الصبيان بالجوز [آن هم حرام است.] فتّجارة فيها و التصرف و التكسب بها حرام محظور. و كل شراب مسكر حكمه حكم الخمر على السّواء قليلا كان أو كثيرا و كذلك حكم الفقّاع فإنّ شربه و عمله و التّجارة فيه حرام محظورٌ. «كــل طـعـام و شـراب حـصـل فـيــه شـىء مـن الاشـربــة المـحظورة أو شىء من المحظورات و النجاسات فان شربه و عمله و التجارة فيه و التكسب و التصرف فيه حرام محظورٌ جميع النجاسات محرم التصرف فيها و التكسب بها على اختلاف اجناسها من ساير انواع العذرة و الابوال و غيرهما الاّ ابوال الابل خاصّة فانه لا بأس بشربه و الاستشفاء به عند الضرورة و بيع الميتة و الدم و لحم الخنزير و ما احل لغير اللّه به و التصرف فيه و التكسب به حرام محظور. و بيع سائر المسوخ و شراؤها و التجارة فيها و التكسب بها محظورٌ مثل القردة و الفيلة و الدببة و غيرها من انواع المسوخ. و الرشا فى الأحكام سحت و كذلك ثمن الكلب الاّ ما كان سلوقياً لصيد فانه لا بأس ببيعه و شرائه و اكل ثمنه و التكسب به و بيع جميع السباع و التصرف فيها و التكسب بها محظورٌ الاّ الفحود خاصة فانه لا بأس بالتكسب بها و التجارة فيها لانها تصلح للصيد و لا بأس بشري الهِّر و بيعه و اكل ثمنه»[5] گربه را بفروشند و بخرند مانعى ندارد. اين كل عبارت ايشان تا اينجا. منتها يك شبههاى كه هست اين كه اصلا اين عبارت يك نحوه غَلق و اضطرابى دارد، چون ميبينيد خمر را دو سه جا متعرضش شده است. اصلا عبارت يك نحو غلق و اضطراب دارد لتكرار الخمر بحسب حرمتش در چند جا. بعد هم اوّل خمر را ميگويد و لحم خنزير را هم ميگويد ميرود سراغ انواع ملاهى بعد از انواع ملاهى ميآيد سراغ جميع نجاسات. تقريباً يك نحو غلق، اضطراب، به نظر ميآيد كه شيخ در نهايه هم روايت تحف العقول را نگاه ميكرد آن روايت تحف العقولى كه داريم كه آن هم اضطراب دارد و غلق دارد و هم روايات ديگر و خيلى آن وقت نرسيده جدا كند از هم و باب بندى كند و الاّ اين كه طرز مطلب نوشتن نيست كه اولا خمر را چند جا تكرار كند بعد هم بحث از خمر و لحم خنزير را هم ميگويد ميرود دنبال صناعات و هياكل و ما يحرم ما يقصد منه دوباره ميآيد سراغ نجاسات و بعد هم ميرود سراغ حرمت... اصلا معلوم است اين وضع عبارت نويسى گوياى اين است كه شيخ در اينجا فرصتش به او اجازه نداده است كه بنشيند و تنظيم كند، همينطورى در روايات چيزى كه بوده است برداشته و نوشته است. يك روايت ديده لعن اللّه الخمر غارسها بايعها و... همه را نوشته است؛ بعد يك روايت ديگر ديده كلب سلوقى بيعش جائز است آن را هم نوشته است، بالنظر الى روايات اينها را نوشته است نرسيده است اينها را تنظيم كند، بنابراين هذا مضافاً به اين كه گفته ميشود نهايه متون روايات است. وقتى نهايه متون روايات است از اين عبارت نهايه در نميآيد الاّ همانى كه از روايات در ميآيد. شيخ چيز ديگرى نميخواهد بگويد شيخ در نهايه بنا دارد متون روايات را بيان كند، خوب ما از متون روايات نميفهميم اين اصل كلى را كه سيد جواد (قدس سره) فرموده از عبارت ايشان هم نميفهميم. پس شبهه اوّل اين است: عبارت ايشان يك نحوَ غلقى دارد يك نحوَ عدم ترتيب و تنظيمى دارد كه اين غلق به وسيله تكرار خمر، ذكر لحم خنزير قبل از نجاسات و خمر قبل از نجاسات، و ذكر نجاسات بعد از انواع ملاهى و بعد سراغ كلب سلوقى و كلب صيد اين غلقها كه هر كسى به قدر مطالعه اش ميتواند در بياورد اينها همه گوياى اين است كه شيخ در اينجا متون روايات را نگاه ميكرده است و مينوشته است و بناى شيخ در نهايه هم بر همين بوده، نميخواسته است تنظيمش كند نميخواسته است قاعده و ضابطه بيان كند. بنابراين همانطورى كه ما از روايات ضابطه و قاعده نميفهميم از اين عبارتها هم قاعدتاً بايد ضابطه و قاعده نفهميم. اين اولا. ثانياً: هيچ كجايش ضابطه و قاعده ندارد عبارت، مگر اينكه بگوييد اين عبارت ضابطه دارد نسبت به نجاسات. و جميع النجاسات محرم التصرف فيها و التكسب بها على اختلاف انجاسها، بگوييد اينكه ديگر ضابطه است كه ! حالا ما كار نداريم جاى ديگرش ضابطه دارد يا ضابطه ندارد؛ اينجايش كه ضابطه دارد. اين هم جوابش اين است كه توجه به ذيل روايت نشده است، من ساير انواع العذرة و الابوال اين من ساير نمونه را دارد ميگويد، اينطور نجاسات همه چيزش حرام است از جميع انواع عذره و ابوال. اين ديگر شامل لحم خنزير و سگ و ميتة نميشود، اين مثالها من باب نمونه است؛ انواع عذره و ابوال مثل اينها مَنِى. امّا ديگر كلب را نميگيرد، ميتة را نميگيرد، لحم خنزير را نميگيرد! اين من سائر، من باب نموذج است، امثال اينها و شاهد بر اين كه اين نموذج است و اين مثالها خصوصيّت دارد اينكه لحم خنزير را جدا گفته ميته را هم جدا گفته كلب را هم جدا گفته است. پس اين قاعده كليه براى همه جا در نميآيد، اين قاعده كليه اگر در بيايد براى نجاسات در ميآيد. مضافاً به اين كه عرض كردم اصلا قاعده كليه از اينها در نميآيد، اينها همان متون روايات است و راجع به منافع مقصوده است، نه راجع به همه چيز. اين هم عبارت نهايه در مكاسبش. بعد مرحوم صاحب مفتاح الكرامه[6] ميفرمايد كه در اطعمه و اشربهاش هم ايشان همين حرف را زده است و آنجا روشن تر است اين حرف. ببينيد بعد صاحب مفتاح الكرامه ميفرمايد چون عرض كردم مثل صاحب مفتاح الكرامهاى كه آن يد طولا را در تحقيق و تتبع را دارد كه زنها عقيم هستند مثل او را بياورند، هزارتا كامپيوتر و اينترنت هم روى هم بياوريم انگشت كوچك صاحب مفتاح الكرامه نميشود. كتاب الاطعمه، صاحب مفتاح الكرامه ميفرمايد عبارت اطعمه و اشربه اوضح از اينجاست، حالا من آنجا را ميخوانم كه اوضح است. «عدم دلالت عبارت نهايه در كتاب اطعمه و اشربه در حرمت انتفاع به اعيان نجسه» ميفرمايد: «كل طعام حصل فيه شىء من الخمر أو النبيذ المسكر أو الفقاع قليلا كان ما حصل فيه أو كثيراً فانه ينجس ذلك الطعام. و لا يجوز استعماله على حال، [هيچطورى نميشود استفاده از آن كرد.] و اذا كانت القدر تغلى على النار فوقع فيها شىء من الخمر اهريق ما فيها من المرق و غسل اللحـم و اكـل بعد ذلك، فـان حصـل فـيـهـا شـىء مـن الـدم و كـان قليلا ثم غلي جاز اُكل ما فيها. [ببينيد ما فقه آسان را به كجا كشانديم، من اين عبارت را دوباره ميخوانم.] فان حصل فيها شىء من الدم و كان قليلا جاز اكل ما فيها، [خون ريخت در ديگ كه داشت ميجوشيد.] لأن النار تحيل الدم، [يك قطره خون در آن افتاد خوب ما الآن اگر بپرسند ميگوييم كل ديگ را و همه چيز نجس. همه نجس و آشپزخانه نجس و يا اللّه و بعد هم بيچاره مردم را وسواسى ميكنيد. ايشان ميفرمايد كه نه اين مانعى ندارد] جاز اكل ما فيها لأن النار تحيل الدم و ان كان كثيراً لم يجز اكل ما وقع فيه، [چرا لم يجز؟ خون است، خون خورى است وقتى زياد باشد استحاله نميشود. (سؤال و پاسخ استاد): ميگويم غذاهاى نجس را جائز است بخوريم بعد آب بكشيم دهانمان را؟! بحث خوردن بچه مثل به ديوار زدن است، او كه تكليفى ندارد بحث مكلف را ميگويد ! مكلف بخورد. و كان كثيراً لم يجوز اكل ما وقع فيه براى اين كه خون خورى است.] و كل طعام حصل فيه شىء من الميتات مما له نفس سائله فانه ينجس بحصوله فيه و لا يحل استعماله فان كان ما حصل فيه الميتة جامداً مثل السمن و العسل القى منه ما حوله و استعمل الباقى و ان كان ما حصل فيه الميتة مايعاً لم يجز استعماله و وجب اهراقه و ان كان دهناً مثل البزر... و الشيرج جاز الاستصباح به تحت السماء و لا يجوز الاستصباح به تحت الظلال و لا الادهان به»[7]، اين عبارت. خوب اين عبارت از كجايش در ميآيد كه اصل در نجاسات اين است كه همه انتفاعاتش حرام است؟ آن اولش كه داشت كل طعام حصل فيه تا اينجايش مگر، مگر گفته بشود چطور شما اين حرفها را ميزنيد ؟ اوّل عبارت داشت و لايجوز استعماله على حال، كل طعام حصل فيه شىء من الخمر أو النبيذ أو المسكر أو الفقاع قليلا كان ما حصل فيه أو كثيراً فانه ينجس ذلك الطعام و لايجوز الاستعمال على حال. لايجوز استعمال على حال يعنى انواع تصرفات در او حرام است؛ اين گفته نشود. جوابش روشن است، اين على حال به قرينه بعد يعنى چه بشورى و چه نشورى چه خشك باشد و چه تر باشد. به قرينه بعد كه ميگويد و اذا كانت القدر تغلى على النار فوقع فيها شىء من الخمر اهريق ما فيها من المرق و غسل اللحم و اكل. پس گوشت كه اگر در ديگ باشد آن را در يك حالى ميشود خورد حالتى كه بشويمش. اين كه ميگويد اينها لايجوز استعمالش على حال يعنى شستن و نشستن ندارد على حال، اين ناظر به حال است نه ناظر به انتفاعات به قرينه اين ذيلى را كه دارد. اين هم عبارت نهايه اى را كه ايشان ميفرمايد ديگر عبارت نهايه و سرائر هم ميگويد در دوجا همين را گفته است. يك بحث ديگر هم اين است كه اينها ميگويند در دهن متنجس گفتهاند لايجوز استفاده از او الاّ در استصباح لدليل. خوب وقتى در دهن اين را ميگويند از باب عدم قول به فرق پس همه جا اين را ميگويند و هذا كماترى و آدم هرچه مراجعه كند به كتبى را كه ايشان به آن اشاره فرموده و پيدا كند بر تعجبش افزوده ميشود چه شده است صاحب مفتاح الكرامه (قدس سره و نور اللّه مضجعه و جميع العلماء الماضين لا سيّما امامهم حشرنا اللّه معهم) چه شده كه اين اشتباه بزرگ را كرده است! آخر از كجاى اين عبارتها در ميآيد الاصل فى الاعيان النجسه و المتنجسة حرمة الانتفاع، بعد هم حمله كنيم به مقدس اردبيلى بگوييم تو چرا گفتى كه نخير الاصل فى الاعيان النجسة و المتنجسة حلية العين. بعد يك كسى هم حمله كند به امام امت بگويد تو ديگر چرا گفتى، يك كسى هم مثل خود بنده به بنده حمله كند بگويد تو چرا گفتى. هرچه آدم بيشتر مطالعه ميكند تعجبش زيادتر ميشود. حالا بحث فردا كه مطالعه كنيد از لا بلاى موارد فتاوا و روايات بر ميآيد اصل جواز انتفاع است، استقراء جواز انتفاع. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- مفتاح الكرامة 4: 13. [2]- القواعد والفوائد 2: 86. [3]- مفتاح الكرامة 4: 13. [4]- تذكرة الفقهاء 12: 138. [5]- النهاية: 363 و 364 [6]- مفتاح الكرامة 4: 13. [7]- نهايه : 588.
|