بيان مطالبی در پايان جلسه سال تحصيلی؛ جايگاه عقل و خرد در دين اسلام
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 495 تاریخ: 1385/3/9 با اينكه ما هر روز بحثمون تقريباً يا تحقيقاً سخني از امام امت سيدنا الاستاذ (سلام الله عليه) به ميان ميآيد، و در خدمت شما بزرگواران و عزيزان مباحث و مباني او را مطرح ميكنيم تا آن كه حداقل دين خودمان را به امام امت ادا كرده باشيم، البته ما دين خودمان را ادا ميكنيم، و الا حوزه هاي علميه هم امام بر سرآنها حق دارد، خود حوزههاي علميه هم قبول دارند. ملت بزرگ ايران بزرگواريهاي امام را قبول دارد. همهي آزادگان و مسلمانان جهان و انسانها لطفهاي امام را قبول دارند، اما چون در آستانهي هفدهمين سالگرد رحلت آن عارف بزرگوار هستيم، و يكي دو سه ماه اين توفيق از بنده سلب ميشود كه در خدمت شما سخنان بلند او را در فقه و مباني ديني مطرح كنم، يكي چند جمله امروز عرض ميكنم تا ثوابش براي او باشد و خداوند به ما توفيق بدهد باز هم در اوائل سال تحصيلي كه از شانزدهم شعبان شروع ميشود بتوانيم اداء دين و انجام وظيفه كنيم. مطلبي را كه امروز ميخواهم خدمتتان عرض كنم يك بحثي است كه شما آقايان ميتوانيد در ايام تعطيلي حوزه و بعد از يك سري مطالعات ديگري كه داريد راجع به اين بحث هم مطالعه كنيد و فكر كنيد و بنويسيد و بگوييد و منتشر كنيد. و آن بحث و سخن اين است كه به نظر بنده و به نظر همه ظاهراً و بلكه قطعاً اسلام همان طرزي كه طرفدار عدالت است و طرفدار صلح و مسالمت آميز است، و طرفدار انسانيت و فطرت است و طرفدار سهولت در دين است، و طرفدار نبود خشونت و ظلم و آزار است، و دهها موضوع ديگر طرفدار علم است، فضيلت است، طرفدار عقل و خرد و انديشه و فكر هم هست و بلكه بايد بگوييم از زيربناهاي ارزندهي اسلام در كنار كتاب و سنت، عقل است. و بايد به دنيا و به انسانها افتخار كنيم كه اسلام اساسش و زيربنايش خرد و انديشه و عقل است. و لذا شما ميبينيد كه وقتي جبرئيل امين به سراغ آدم ابي البشر ميآيد، آن طرزي كه اميرالمؤمنين نقل فرموده، به آدم گفت كه دين و حياء و عقل را براي شما آوردهام و همراه من آمدهاند خدمت شما. شما هر كدام از دين و عقل و حياء را ميخواهي انتخاب كن، اين فرهنگ اسلام است، اين فرهنگ علوي و دين و مذهب است. آدم به جبرئيل امين گفت من عقل را انتخاب ميكنم. بعد جبرئيل به حياء و دين گفت شما آزاديد خواستيد برويد و خواستيد بمانيد. آنها با زبان تكوين و فطرت گفتند ما ميمانيم و ماندند. يعني حياء و دين از خرد و انديشه جدا نميشود. اگر خرد باشد اگر آگاهي باشد، اگر تدبر باشد انسان براي خودش ارزش قائل است، براي ديگران هم ارزش قائل است فلذا حياء دارد كه بعض اعمال را كه به ديگران ضرر ميخورد انجام بدهد، خجالت ميكشد سخني را بگويد كه به ضرر ديگران تمام شود يا ديگران آن سخن را باور نكنند، و از خداي بزرگ هم خجالت ميكشد كه گناه او را انجام بدهد، پس حياء لازمهي خرد وا نديشه و تدبر است. دين هم لازمهي خرد و انديشه است. به نظر بنده در اين حديث دين يعني اوني كه در قرآن آمده: (إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ )[1]، كه از زمان آدم تا خاتم، تا روز قيامت دين الهي همان است، و اسلامي كه دين الهي است و از آدم تا خاتم همه دنبال او بودند و قرآن از انبياء بزرگي نقل ميكند كه ما را مسلمان قرار بده، تسليم در مقابل حق و عدالت است. اگر خرد وانديشه باشد آدم در مقابل حق تسليم است، متكبرانه با حق برخورد نميكند، متواضعانه با حق برخورد ميكند. حق را ميپذيرد ولو به ضرر خودش تمام بشود. عدالت را قبول ميكند ولو به ضرر خودش تمام بشود (وَ إِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى)[2]، اساس انسانيت بر تسليم در مقابل حق و عدالت است، هر جمعيتي در مقابل حق و عدالت تسليم بود زندگيش زندگي انساني است، اوني را كه تودهي مردم حق بدانند و به دنبال اوني را كه انبياء حق دانستهاند اونها هم حق بدانند. حق و عدالت كه فطري بشر نباشد. حق و عدالت را همهي انسانها ميتوانند كلياتش را تشخيص بدهند. و اگر خرد بود دين در مقابل عدالت و حق تسليم است. و ما اگر در مقابل خدا تسليم بشويم يعني در مقابل حق و عدالت، در مقابل علم، در مقابل مهرباني، در مقابل بزرگواري و كرامت و در مقابل همهي اسامي خداوند و مظاهر حسناي خداوند تسليم شدهايم. البته ما كاملتر است دينمان اگر اينجور بشويم. يعني تسليم خيلي از چيزهاي دیگر شدهايم. پس در كنار عقل تسليم است، اگر تسليم نبود، خودخواهي بود، خودمحوري بود، تكبّر بود از فراگرفتن علم، با علم و دانش مخالف بوديم، با فضيلت و عدالت مخالف بوديم، ما داراي خرد و انديشه نيستيم، بلكه به تعبير آن روايت ما داراي ظلمت و داراي نُكره هستيم و هوا و هوس ماست كه بر فكر ما و انديشهي ما حاكم شده است. بنده تعجبم كه چگونه بحث ميشود و سخن به ميان ميآيد كه آيا اسلام طرفدار عقل هست يا نه؟ اين مثل اين است كه شما سؤال كنيد آيا اسلام طرفدار انسانيت هست يا نه، بنده به همهي كساني كه سخن مرا ميشنوند از شما بزرگان و آقايان عرض ميكنم كه جاي سؤال و سخن نيست، اسلام دين عقل است به طور بداهت و به طور روشنايي و ضرورت. « جايگاه عقل از منظر روايات » ما چگونه اين همه راهها براي اين كه اسلام دين عقل است داريم، راههايي بسيار روشن، و كمتر به سراغش ميرويم تا بگوييم اسلام دين عقل است و دين انديشه و خرد است. شما اين كتاب كافي شريف را برداريد و نگاه كنيد، كافي كه شهيد اول (قدس سره الشريف) و محقق ثاني (قدس سره الشريف) فرمودهاند مثل كافي كتابي در شيعه و در مسائل اسلامي نوشته نشده. بلكه بعضي ها پا را بالاتر گذاشتهاند و گفتهاند مثل كافي در اسلام نوشته نشده. كافي حدود 15 هزار حديث دارد، در اصول عقائد، در اخلاقيات، در فروع دين، در مواعظ و نصايح. بيش از بيست سال كليني (قدس سره الشريف) زحمت كشيده و اين روايات را از لابلاي كتب قبليها در آورده مبوّب كرده و منظم نموده است. امام (سلام الله عليه) وقتي از كافي ميخواست تعبير كند ميفرمود كافي شريف، و بين كتب اربعه، چهار كتابي كه نزد شيعه داراي اعتبار است كه يكي از آنها كافي است، مرحوم فيض (قدس سره الشريف) ملا محسن فيض، صاحب وافي و تفسير صافي و بقيهي كتب كه از محامده ثلاثهي آخر است، او ميگويد جامع ترين كتاب از كتب اربعه، تمام ترين كتاب از كتب اربعه، كامل ترين كتاب از كتب اربعه كافي است. يعني نسبت به تهذيب و استبصار و من لايحضر، مرحوم فيض كه خود وافي نوشته و كتب اربعه را جمع كرده، اينجور نيست كه به كتب اربعه مسلط نبوده ، و شرح هم كرده جاهاي مشكلش را، با آن درايت خاصي كه داشته او ميگويد اين كامل ترين و تمام ترين و جامع ترين كتاب از كتب اربعه است، شما در اين كتاب كافي كه اگر بخواهيد بيشتر اهميتش را بيابيد، رجوع كنيد به به آنهایی كه راجع به كافي كتاب نوشتهاند راجع به كليني (قدس سره) سخن گفتهاند، اولين بحثي كه در كافي مطرح است، ای دنياي بشريت و همهي انسان ها! اي همهي دانشمندان، اي همهي صاحبان قلم، اي همهي صاحبان فكر! البته سخن بنده از اين جا به بيرون اين مدرس معلوم نيست برسد، اما ميگويم كه يك روزي در تاريخ بماند، بياييد و بنگريد اولين بحث كافي در اصول اولين جلد سخن از عقل است، كتاب العقل و الجهل، خوب اين گوياي اهميت عقل است، كليني در قرن سوم هجري زندگي ميكرد و روي عقل اين عنايت را داشته و آن وقت آن روايات را آن جا نقل ميكند، چقدر روايات بلند و بامغز است ، يكي از روايتهايش اين است: «العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان،»[3] اين جمله را دارم براي شما دوستان عرض ميكنم كه در معنا كردن روايات دقت كنيم و از دقت امام درس بگيريم. امام معصوم ميفرمايد درك و عقل وسيلهي اين است كه آدم رحمن را عبادت كند، بندگي كند، نميگويد الله را بندگي كند، نميگويد غفار را بندگي كند، نميگويد رزاق را بندگي كند، ساده ترين مرحلهاي كه ميتواند انسان را به بندگي برساند اين است كه وقتي درك كرد خدايي مهربان دارد، آن هم مهربانتر از پدر و مادر، رحمن الدنيا و رحيم الآخرة، اوني كه وسعت رحمته كل شيء، سبقت رحمته غضبه، آن خداي مهرباني كه ما نميتوانيم مهربانيش را بگوييم چقدر است، وقتي اين او را درك كرد ، دركش و عقلش به او ميگويد كه آدم بايد اين خداي مهربان را به حرف هايش گوش بدهد، چون او كه مهربان من است، او كه براي خودش چيزي نميخواهد، او همهاش به من لطف دارد پس من به حرفهايش گوش بدهم، تناسب درك با مهرباني، بندگي با مهرباني، بله يك كسي مثل اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) ميشود، او ديگر اصلاً بحث مظاهر و اسامي مطرح نيست، او اصلاً خودي نميبيند، اما مرحلهي اول بندگي يك آدم انديشمند اين است كه مهربان را بندگي كند. بعد هم ميگويد آقا با اين انديشه كسب بهشت ها كند، و «اكتسب به الجنان.» بهشت محبوبيت، وقتي خوابيده است يا نشسته است بداند كسي از دستش ناله نميزند. اين بهشت است براي انسان عاقل. اين بهشت است براي انسان عاقل كه به جامعه اي خدمت كند. اين بهشت است براي انسان عاقل كه انسانها را هدايت كند. اين بهشت است كه به انسانها خدمت كند. اين بهشت است كه نهضتي را به وجود بياورد و زمینه حاکمیت اسلامي را فراهم كند، «و اكتسب به الجنان،» همه چيز اين جا بهشت است، آدم انديشمند از نالهي مظلوم ميلرزد، در جهنم است، آدم انديشمند نميشود به كسي ظلم كند، همين جا نالهي مظلوم برايش جهنم است، شما ديديد تو زندگي اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) با همهي قدرت و عظمتش تو جنگهاي بزرگ هيچ نميهراسد، هيچ نميترسد. اما وقتي نالهي مظلوم را ميشنود، رگ هاي گردنش برآشفته ميگردد، به خود ميلرزد، كه من و حكومت من و زني مظلوم واقع شود. ميلرزد علي بن ابي طالب. براي مثل اميرالمؤمنين براي اولياء خدا ناراحتي مردم جهنم است، همينجا دارد عذاب ميكشد. چه برسد به اين كه خود ديگران را ناراحت كند. اون كه نُكره دارد و عقل ندارد از نالهي مظلومين خوشحالي ميكند، آن كه نكره دارد با شلاق ميزند و بر لب و دندان چوب ميزند و ميگويد: «لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء و لا وحى نزل.»[4] او برايش اين حرف ها مطرح است. او ديگري برايش مطرح است انساني بكشد تو خون خودش بغلطد. خيلي مواظب باشيم. البته شكر كنيم خدا را كه قدرت نداريم اما همان مقدار قدرتي كه داريم حداقل نسبت به زن و بچه كه قدرت داريم. نسبت به همسايه كه قدرت داريم، همان مقدار قدرتي كه داريم براي خودمان با آن بهشت بسازيم، ببينيد تشيع و اسلام را و انسانيت را. به امام باقر (صلوات الله عليه) عرض كرد كه آقا من چند خانواده را اداره ميكنم، حضرت فرمود من را اذيت كردي، يعني چي؟ اي انسانها بياييد و انسانيت را ببينيد. اي سازندگان سريالها و فيلمها بياييد و انسانيت را ببينيد. عرض كرد آقا من چيزي نگفتم شما اذيت ميشويد، من گفتم آقا چند تا از خانوادههايي را كه علاقه به شما دارند اينها را من دارم زندگيشون را اداره ميكنم. حسن نيت هم داشته، من زندگيشون را دارم اداره ميكنم. حضرت فرمود با اين جمله ات مرا اذيت كردي، براي اينكه گفتي از وابستگان به شما را من دارم اداره ميكنم، (تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالأذَى)[5]، اين چه بلندايي است از فكر انسانيت، اين چه بلندايي است از اينكه انسانها با مناعت طبع بايد بار بيايند. نه انسانها را ذليل كنيم و خوار كنيم، خدا كرامت داده به انسان، ما ذليل و خوارش كنيم؟ اگر انسان داراي خرد و انديشه باشد به حق خودش قانع ميشود. اين روايتي كه از امام پنجم آمده در همين كتاب العقل اصول كافي ميگويد وقتي كه حضرت مهدي موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ظهور ميكند «وضع الله يده على رؤوس العباد، فجمع بها عقولهم و كلمت به احلامهم.»[6] آن روزي كه امام زمان ميآيد كه سخن از امنيت واقعي است، سخن از صلح واقعي است، سخن از اين است ديگر به كسي ظلم نشود، سخن از اين است كه همهی انسانها زندگي همراه با رسيدن به حقشون داشته باشند. امام پنجم ميفرمايد دستش را ميگذارد روي سر انسانها، عقولشان كامل ميشود انديشهها كامل ميشود. انديشهي انساني وقتي كامل شد ديگر به حق خودش قانع است، حق ديگران را تضييق نميكند. (لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط)[7]، خود مردم فرهنگ سازي بشود، اساس دعوت انبياء، شلاق و زندان و سرنيزه نبوده، اساس دعوت رسول الله ظلم و فشار و شكنجه نبوده، اساس دعوت انبياء فرهنگ سازي است، مردم خودشان بفهمند بايد به حقوق شان قانع بشوند، (ليقوم الناس بالقسط). فرق بين قسط و عدل اين است: عدل ممكن است اجرا بخواهد، اما قسط اجرا نميخواهد، قسط فرهنگ سازي است، خودش نسبت به حق خودش قانع است، حق ديگران را هم تضييع نميكند، زمان مهدي موعود اين چنين خواهد شد. انبياء آمدهاند عقول مردم را كامل كنند، انبياء آمدهاند فرهنگ سازي كنند، اسلام آمده انديشه را به كار بگيرد. « جايگاه عقل در فقه و استنباط احکام به وسيله عقل » شما از اول فقه تا آخر فقه رجوع كنيد، ببينيد همه جا سخن از عقل و انديشه است، اسلام حرفي خلاف عقل ندارد، اسلام حرفي خلاف انديشهي بشر ندارد، حتي اين مرحوم صاحب حدائق كه عقل را حجت نميداند در يكي از اين مقدماتي را كه اول حدائق ميگويد، اما باز ميبيني خودش برائت و قبح عقاب بلابيان را قبول ميكند، اين كه امروز ميگويند برائت متهم يك اصل است، اين يك حكم عقلي است ، قبح عقاب بلابيان شما ميگوييد. دنيا امروز اصل را بر برائت متهم ميگذارد، دنياي امروز ميگويد دربارهي متهم بايد قانون تفسير مضيق بشود، يعني تا ميشود افراد را تبرئه كرد، تا ميشود مجازات را سبك كرد، خوب هميني است كه شما تو كتب اصول و فقهتون داريد، قبح عقاب بلا بيان. اين عقل است ، مگر غير عقل چيز ديگری است؟ شما در باب اشتغال يقيني عقل است، در اطراف علم اجمالي عقل است، در دوران امر بين محذورين عقل است، اصلاً كل اصول زيربنايش عقل است، اين كه بنده عرض ميكنم كل اصول زيربنايش عقل است حساب شده عرض ميكنم. شما ميگوييد بناهاي مردم كه تا زمان پيغمبر بوده و پيغمبر جلوي آن را نگرفته اين بناها قابل اعتماد است و شما او را حجت قرار ميدهيد، از او قانون در ميآوريد، اين را كي ميگويد؟ از كجا ميگوييد اگر در نظر شارع بوده و شارع جلوگيري نكرده حالا حجت است؟ ميتوانيد لزوم در بياوريد؟ ميتوانيد صحت در بياوريد، ميتوانيد ضمان در بياوريد و صدها حكم كه از بناء عقلاء در ميآيد. ميتوانيد بگوييد ظواهر حجت است؟ ميتوانيد بگوييد خبر واحد حجت است. خوب بله، عقلاء داشتهاند تا زمان پيغمبر هم رسيده، كدام آيه گفته كه اينها حجت است، كدام روايت گفته كه اين درست است، اين عقل است كه ميگويد اگر شارع راضي نبود خوب بود جلوگيري كند. اين عقل است كه در باب معاملات همين بناء عقلايي را پذيرفته، در عبادات هم همين عقل حاكم است، عقل ميگويد عبادت ثناء بنده است نسبت به خدا، اين ثناء را خود خدا بايد تعيين كند، عقل ميگويد من آنجا نميرسم، اين كه ميگوييد عبادات توقيفي است، يعني آنهايي كه قصد قربت ميخواهد، مركباتي كه قصد قربت ميخواهد توقيفي است، اين عقل است ميگويد توقيفي است، عقل ميگويد نماز طواف حج، اينها ثناء علي الله است، ثناء علي الله را من بلد نيستم چه جوري است، او خودش ثناء علي الله را تعيين كرده، و لذا من كميتم لنگ است، خود اين كميتم لنگ است مال عقل است، عقل ميگويد عبادات توقيفي است. در همان جا باز ميبينيد كه عقل در بعضي از جاها كار باز پاگشائي ميكند. همين صاحب حدائق، كه معروف است به اين كه اخباري بوده و عقل حجيتش را قبول ندارد. برداريد كتاب الصومش را مراجعه كنيد، بحث شده كه آيا عبادت صبيّ، مميز، نماز ميخواند روزه ميگيرد، تمريني است يا اينكه نه اينها مستحب است؟ صاحب حدائق ميگويد اينها مستحب است، آنهایی كه گفتهاند تمريني است، گفتهاند كه خطابات آن را نميگيرد، تكليف شرط است، ايشان ميگويد از نظر عقل هيچ مانعي ندارد كه خطابات صبي مميز را هم بگيرد، و وقتي صبيّ مميز را گرفت ميشود مستحب. اين يك حرفش است. يك حرف دیگر این که. مي گويد امر به امر ، امرٌ بذلك الشيء، مستحب است، با عقل كشف حكم شرعي ميكند، با عقل كشف حكم شرعي ميكند. اين امام امت است كه در نجف با عقل ميفرمايد حيل باب ربا سبب حليّت ربا نميشود و رباي با حيل به حرمت خودش باقي است. اين عقل است ديگر، مگر عقل غير از اين است؟ مقدس اردبيلي (قدس سره) در باب خون كمتر از پشت ناخن علي المعروف كه براي نماز ميگويند نجس است، اما اگر در بدن يا لباس نمازگزار باشد مانعي ندارد. فقهاء آمدهاند فرمودهاند اگر خون از بين رفت و جای آن ماند نميشود با آن نماز خواند، با خود خون ميشود نماز خواند، اما جاي او كه متنجس است نميشود نماز خواند، يا اگر با يك رطوبتي نجس شد نميشود نماز خواند. ظاهراً با رطوبتش را ميگويند. مقدس اردبيلي ميگويد چرا؟ چه فرقي است بين خود او و او. ميگويد وقتي با خود خون ميشود نماز خواند، به طريق اولي ميشود با متنجس به او هم نماز خواند، خوب اين عقل است ديگر، پر است فقه شما و فقه همهي مسلمين از القاء خصوصيت، از تنقيح مناط، از اولويت، همهي اينها عقل است، اساساً فقه بر پايهي خرد بنيان گذاري شده. « نقش عقل در پيشرفت انقلاب و رشد جامعه » امام انقلابش را از خرد جامعه شروع كرد. خرد جامعه را رشد داد. آن روزي كه ميگفتند چو فرمان يزدان چو فرمان شاه، اين يك فرهنگ بود، اين فرهنگ را عوض كرد، فرمود نه، فرمان خدا فرمان خداست، ديگران فرمانشان مال خودشان خوب است. آن روزي كه ميگفتند صلاح مملكت خويش خسروان دانند، اين يك فرهنگ بود، يعني ديگران بيكارند، آن فقط بايد ماليات بدهند، هر چي هم گفتند عمل كنند. امام آمد اين فرهنگ را عوض كرد، فرمود اين مردمند كه همه كارهاند. فرمود اسلام اما همراه با مردم، تودهي مردم، عقل بشريت در مسائل اجتماعي دارد كامل ميشود. نميدانم امروز گوش داديد يا نه، بشريت دارد به طرف تكامل عقل ميرود. نكند ما بگوييم اسلام با عقل هماهنگي ندارد. دنيا دارد با عقل جلو ميرود. خوب امروز اگر گوش داده باشيد شعار تيم ملي كه ميرود در جام جهاني، شعارشان اين است كه: صلح بر پايهي عدالت و امنيت، و در دنيا امروز صلح مطرح است، امروز هر كسي سخن از آدم كشي بزند منفور است، هر كسي سخن از عدالت بزند محبوب است. فصل ها به وصلها ميگرايد، فيض در ذيل اين حديث «كملت عقولهم» ميگويد كثرت ها به وحدت ميگرايد، فصلها به وصل ميگرايد، شما امروز را با دو هزار سال قبل بشريت مقايسه كنيد، كثرتها دارد به وحدت ميگرايد، فصلها دارد به وصل ميگرايد. امروز سخن از اين است كه همهي بشر بشرند. امروز راه كوبيدن مسلمانان و اسلام را در اين قرار دادهاند كه اسلام با حقوق انسان مخالف است. سخت هم تبليغ ميكنند. متأسفانه ماها هم گاهي كم مطالعه ميكنيم، يا جهت ديگري دارد، يك جور حرفي ميزنيم كه همين حرف را تأييد ميكنيم. دو راه امروز براي كوبيدن اسلام هست، تو تابستان اگر ميخواهيد به اسلام خدمت كنيد بخوانيد اخبار و روايات و آيات را، مطالعه كنيد نظر بدهيد، نترسيد از نظر دادن، منتها با متد فقهي. با فقه صاحب جواهري، امام يك وقت دو تا نظر داد يكيش سخت به او حمله شد، ولي يكي ديگر آن يك مقدار آرامتر به او حمله شد. در يكي از نظرهايي را كه امام امت (سلام الله عليه) داد فرمود معدن زير زمين جزء اموال حكومت است نه جزء اموال شخصي، آن چنان حملاتي به امام شد كه شايد در طول تاريخ به هيچ فقيهي آن جور حمله نشده بود. خيلي تند حمله شد. من نميخواهم ناراحتتون كنم. يكي هم در رابطهي با شطرنج بود كه يكي از آقايان البته خيلي محترمانه و مؤدبانه به امام انتقاد کرد. امام بعد فرمود اسلام احتياج به فدائي دارد. اي امام امت امروز در اثر رشد بشريت، در اثر آگاهيهايي كه شما به ملت ايران و به حوزههاي علميه دادهايد، بحمد الله دارد مسائل اسلامي باز ميشود. دانشگاهها ميپذيرند. متفكرين ميپذيرند، دانشمندان ميپذيرند. البته يك عدهاي ممكن است نپذيرند، تقصير هم ندارند، نپذيرند، اما تودة جامعه دارد ميپذيرد. « نقد و بررسی مطالب جديد به جای مخالفت شديد، بهترين راه » امروز با به وجود آوردن تروريستها و به يك نحوي پشتيباني از آن و با اين كه اسلام حقوق بشر ندارد اسلام دارد تضعيف ميشود، بنده و جنابعالي ميتوانيم مباني اسلام را مطالعه كنيم براي خودمان بنويسيم، متد صاحب جواهري و فقه شيخ انصاري را حفظ كنيم، تندي نگوييم آقا اين مطلب خلاف اجماع است. خوب اين معنايش اين است كه جلو انديشه و فقه را گرفتهايم. تندي نگوييم اين خلاف مشهور است، اين معنايش اين است جلو انديشه را گرفتهايم. انسداد باب اجتهاد است. اجماع شرائط دارد، شهرت شرائط دارد. تندي نگوييم اين خلاف مشهور است، اين معنايش اين است جلو انديشه را گرفتهايم، انسداد باب اجتهاد است، اجماع شرائط دارد، شهرت شرائط دارد، تندي نگوييم ابن جنيد اين را گفته. من ابن جنيد را بگويم. اين ابن جنيد (قدس سره) در باب ارث زن ميگويد زن از همهء اموال شوهر يك هشتم ميبرد و يك چهارم، اين حرف ابن جنيد است، خوب ما كه نميشود همين جوري بخوانيم رد بشويم، بگوييم ابن جنيد گفتند عمل به قياس ميكرده، خوب بايد يك قدري رويش فكر كرد. من تعبير سيد بحر العلوم را راجع به ابن جنيد بگوييم و بخوانم، سيد بحر العلوم (قدس سره الشريف) ميگويد ابن جنيد، «محمد بن احمد بن الاسكافي، من اعيان الطائفة و اعاظم الفرقة و افاضل قدماء الامامية، و اكثرهم علماً و فقهاً و ادباً و اكثرهم تصنيفاً و احسنهم تحريراً، و ادقهم نظراً.»[8] خوب ابن جنيد اين حرف را ميزند، خوب چه مانعي دارد شما بنشينيد فكر كنيد اين حرف را برسانيد به منصهي فتوا؟ در صورتي كه اهل فتوا باشيد، اهل فتوا نباشيد بحث كنيد بماند تو ذهنتان وقتي اهل فتوا شديد فتوا بدهيد، البته با متد شيخ انصاري و فقه جواهري. حق نداريد اگر اهل فتوا نيستيد فتوا بدهيد، اين خيانت به اسلام است. من ترجمه كنم، ترجمه اش چون لذت بيشتري دارد با زبان خودمان. سيد بحرالعلوم ميفرمايد ابن جنيد از شخصيتهاي بزرگ طايفه است، از عين هاي طايفه است، و از افراد با عظمت فرقهي شيعه است، و از افاضل قدماي اماميه است، و اكثرهم علماً، ابن جنيد نسبت به قدماء اماميه علمش بيشتر بوده، فقهش بيشتر بوده، ادبش بيشتر بوده، تصنيفش بيشتر بوده، تحريرش بيشتر بوده، و ادقّهم نظراً، بنده نميگويم سيد بحر العلوم ميگويد، فردا نگوييد... نه معنايش بي احترامي به بزرگان است نه، معاذ الله كه بزرگان ما به بزرگان بي احترامي کنند، معاذ الله كه يك شيعه به علماء بزرگ بي احترامي کند. امام در يكي از سخنراني هايش فرمود، اگر يك كسي به علماء، مراجع بي احترامي بکند رابطهاش را بين خدا و خود قطع كرده، ولايت خودش را با خدا قطع كرده، محال است بزرگان ما اين كار را انجام بدهند. تعريف از يك نفر بي احترامي به ديگران نيست. شما بگوييد فلاني اعلم است از فلاني غيبت است يا جايز است؟ خوب جايز است اين بي احترامي نيست. اصلاً علم و دانش همين است. انسانها را در حد خودشان بايد نگاه داشت. خوب اين ابن جنيد دربارهي ارث زن اين جوري ميگويد. در سائر موارد فقه هم نظريه دارد، خوب چرا ما مشكل كنيم كار را براي خودمان. بله بزرگان ما ديروز آمدند فتاواي مشهور را گرفتند تو قانون مدني آوردند. امروز بنشينيم فكر كنيم شايد بشود راهي پيدا كرد. خوب شايد بشود راهي پيدا كرد براي اينكه زن و مرد را از نظر حقوق برابر قرار بدهيم، يك مطلب مسلم را بگوييم، كه مسلم قرآن است شكي هم ندارد و آن اين است كه ارث پسر دوبرابر ارث دختر. و اسلام اگر دو تا قانون عادلانه دارد يكي اين است، اگر يكي هم دارد يكي اين است. اين از زيباترين قوانين اسلام است، از عاليترين قوانين اسلام است، خوب اين را كه نميشود ناديده گرفت. و راه هم دارد عدالتش. علامهي طباطبائي بيان كرده بنده هم بارها براي شما عرض كردهام. اما در مقابل نياييم بگوييم كه زن هيچي، خون بهاي زن نصف خونبهاي مرد است، اگر كشتندش، حالا اوليائش بخواهند بكشند يك مشتلقي هم به آقاي قاتل بدهند و بكشندش. خوب شما بايد بنشينيد حل كنيد، تو تابستان مطالعه كنيد، فقه ما از جمل العقود شيخ طوسي رسيده به صدها جلد كتاب امروز، خوب ببينيد امام چه جوري جامعه را رشد فكري داد، فقه را چه جور بارور كرد، هر روز درس امام يك مطلب داشت. سالهاي طولاني، من از دم مسجد سلماسي تا منزل امام ميرفتم، سؤال ميكردم، حالا که فکر میکنم از آن سؤالهای خودم خجالت ميكشم يك بار امام رو ترش نكرد، كه صانعي بس است. خوب اين همه ناداني بس است. همهي نادانيهايت را ميآيي از من ميپرسي. اين براي رشد دادن ... نه تنها بنده، نسبت به همة شاگردهايش اين جور بود. ايشان در نجف بود اينجا ما را كنترل ميكرد كه چجوري درس بخوانيم چكار بكنيم و چگونه... خوب امروز اگر كسي به شما بگويد آقا شما گفتيد كه آقا مستحب است زن مهريهاش را به شوهر ببخشد و از عذاب قبر هم نجات پيدا ميكند درست هم هست. زن آمده مهريهاش را به شوهرش بخشيده، بعد شوهر تصميم گرفته قبل از عروسي نامزدش را طلاق بدهد. شما ميگوييد چي؟ نصف مهر را اين زن بيچاره بايد بدهد به شوهر. شده اون كه هم شلاق خورد و هم صد تومان را داد و هم پياز خورد. بابا اين بيچاره شوهر كه ندارد هيچي، مهريه هم كه ندارد هيچي، حالا شما ميگوييد نصفش را هم بايد بدهد به شوهر؟ پنجاه تا سكه آزادي بوده، حالا بيست و پنج تا سكهي آزادي هم بايد بدهد به شوهر كه طلاقش داده قبل از آميزش. خوب اين نميسازد با عدالتي كه ما ميفهميم. فوري نگوييد آقا ساكت اسلام دين تعبّد است، تعبّد همه جاي دنيا هست، بحث اين نيست كه خدا هر چه را انجام ميدهد، بحث اين است ما چجور حرف خدا را بفهميم، عقل و درك در مقام اثبات بحث است. خدا بهتر از ما ميفهمد. بحثي نيست اصلاً ما كي هستيم خدا بهتر از ما ميفهمد، بحث اين است ما چجوري بفهميم از كجا به دست بياوريم اين قانون خلاف عدالت نيست. چجوري بگوييم خلاف عدالت نيست. و دهها مشكل ديگر. من عرض كردم الآن راجع به اعدام، مجازاتهاي اعدام يا بعضي از مجازات ها سرو صدا است، من نميخواهم بگويم تحت تأثير غرب قرار بگيريم نه، بياييم همانجوري كه ائمه فرمودند اسلام را جوري عرضه كنيم كه حربه را از دست دشمن بگيريم، خوب چه مانعي دارد؟ قصاص از احكام بسيار روشن اسلام است. آن جا هم در قانون جزائي داریم اگر دو تا قانون ما داشته باشيم يكي قصاص است، يكي هم داشته باشيم خودش خودش است، مسلمه حرفي هم ندارد. ممكن است ضروريش هم اگر با توجه به ضروريش باشد حكم موجب ضروري را دارد. اما بحث اين است حدود ديگر را ... يك مقدار سر و صدا اين داره، درست است از نظر منشور حقوق بشر ما جواب داريم، براي اين كه آنجا ميگويد ملت ها خودشان آزادند با قوانين خودشان عمل كنند، اما چه مانعي دارد شما بياييد يك راه حل ارائه بدهید به جاي اين كه هر روز بگوييد، اين را تعطيل كرديم، آن را تعطيل كرديم، اين را گفتيم نه، خوب اين كه درست نيست، اگر حكم اسلامي است چرا تعطيلش كنيم؟ اگر حكم اسلامي نيست چرا تعطيلش نكنيم؟ خوب بنده نوشتهام گفتهام، خوب بياييد برگرديد برويد سراغ فتواي ميرزاي قمي (قدس سره الشريف،) ميرزاي قمي ميگويد اجراي حدود مال زمان مهدي موعود است، قافيهاش هم درست در ميآيد. آسيد احمد خوانساري (قدس سره) فقيه متقي هم همين را ميگويد. بياييم تعزير كنيم، تعزير را كه شما جايز ميدانيد، بياييم تعزير كنيم. از نظر قانون اساسي هم كه فقهاء ما نوشتهاند، بزرگان ما نوشتهاند آن قانون اساسي اول و زير نظر مبارك امام بوده اشكالي ندارد. قانونش هم بگذرانند نميتوانيم بگوييم خلاف شرع است، چون معيار موازين فقه است، خوب فتواي ميرزاي قمي يك ميزان فقه است. فتواي آسيد احمد خوانساري يك ميزان فقه است، و الا هر روز يك كسي يك فتوا ميدهد شما حكومت را آنگونه بخواهيد اداره كنيد، نميشود كه حكومت را با فتوا اداره كرد، فتوا را بايد گرفت زير بناي قانون قرار داد، از اصول ارزندة قانون اساسي اين است كه احكام و قوانين بايد طبق موازين اسلام باشد. و الا يك روز يك كسي ميآيد ميگويد اين آب فاضلابها نجس است، پس ببنديد براي اينكه ماء كري است كه زال تغيّره بنفسه. يكي ديگر ميآيد ميگويد پاك است. يكي ديگر ميگويد كه شرط اجراي حد آن است، يكي ميگويد شرط اجراي حد اين است آقا هي نگوييد اجماع، اجماع، خوب همين بحث معاطات، مگر صاحب جواهر نفرمود ضروري مذهب است عدم لزوم معاطات؟ شما امروز اگر يك فقيه پيدا كرديد كه بگويد معاطات لازم نيست. يعني جنسهايي كه صيغه نميخوانيم، داد و ستدهايي كه صيغه نميخوانيم لازم نيست. اين معالم را مراجعه كنيد توي بحث اجتهاد و تقليد است ظاهراً ، اجماع قوانين را مراجعه كنيد. ببينيد شهيد ثاني ميگويد آقا شهرتهاي بعد از شيخ را نميشود به آن اعتنا كرد براي اين كه اينها روي حسن ظنشون به حرف شيخ هر چي شيخ ميگفته اينها قبول ميكردند، صد سال ميگويند اينها حرف شيخ الطايفة را قبول ميكردند، اين حرف شهيد ثاني است، بعد از استاد حمسي نقل ميكند، كه حمسي معاصر شيخ الطائفة بوده است. حالا ميگويي آقا بلوغ دختر سيزده سال يا نه سال، چهار تا روايت بيشتر راجع به نه سال ندارد. چهار تا روايت، عدد 9 تو چهار تا روايت است، يكي از آن تعليل دارد براي اينكه حائض ميشود، دو تای دیگر هم دارد شوهر ميكند و رشيده است، يكي هم ميگويد مرز بلوغ اين است، ميگويد آقا خلاف اجماع گفتي، تو خلاف اجماع گفتي، تو خلاف قرآن گفتي، كجاي قرآن؟ (مُدْهَامَّتَانِ فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ )[9]، آقا خوب بيا بشينيم ببينيم، چهار تا روايت است، باقي روايات را رفتهاند از كتاب النكاح جمع كردهاند و آوردهاند كه بله قبل از 9 سال آميزش درست نيست. اين سن 9 سالگي يا 10 سالگي از زمان شيخ پيدا شده، قبل از شيخ الطائفة هيچ بحثي از بلوغ سني نبوده. اين حالا چون گذشته دارم ميگويم. اين ديگر الحمد لله جا افتاده. خدا رحمتش كند مرحوم حجة الاسلام و المسلمين آقاي احمد آقا (قدس سره)، آن اولي كه اين حرف را زديم آمدند منزل ما آقاي حاج احمد آقا (قدس سره) فرمود من بعضيها را به شما ارجاع دادم، اما شما يك كاري بكنيد. گفتم چي؟ گفت يك چيزي بنويسيد يك رسالهاي بنويسيد كه خيلي نتوانند حمله كنند گفتم چشم ما رفتيم دنبال رساله نويسي كه نه بحمد الله خبري نشد. اين آقاي آجرلوي ما خدا رحمتش كند، ميگفت بيرون صحن نشسته بودم، يك كسي گفت كه زمان ظهور امام زمان رسيده است، گفتيم بابا، چجوري علامتش چي است؟ گفتند ميگويند يك آشيخ پيدا شده ميگويد دختر 13 ساله بالغه ميشود. خوب بابا مسائل را اينجوري مسلم نگيريد. خلاصهي عرائضم، امام آمد خردها و انديشهها را در فقه و اصول و عرفان و فلسفه و مسائل اجتماعي بالا برد، فقهاء ما اين كار را كردند، مقدس اردبيلي، در فقه، امام، در مسائل اجتماعي اينها خيلي خدمت كردند به خرد انسانها ، خرد فردي و خرد جمعي، ما هم در تابستان بنشينيم اين بحثها را مطالعه كنيم، اين حقوق بشر را نگاه كنيم بعد هم نگاه كنيم ببينيم اسلام چي ميگويد و اگر چيز ناخرسندي دارد او را يك جوري خلاصه جواب بدهيم، فوري نزنيم تو سر افراد. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- آل عمران (3): 19. [2]- انعام (6): 152. [3]- كافي 1: 91، حديث 3. [4]- الانتصار 5: 390. [5]- بقرة (2): 264. [6]- كافي 1: 25. [7]- حديد (57): 25. [8]- فوائد الاصول 1 و 2: 8. [9]- الرحمن (55): 64 و 65.
|