قول شيخ بر اينکه الفاظ عقود و ايقاعات توقيفی و شرعی هستند
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 538 تاریخ: 1385/12/2 بسم الله الرحمن الرحيم يك مطلبي را شيخ قدس سره از بعضي نقل ميكند، من عبارت و مطالب مي خوانم، و نظر خودم را عرض ميكنم و آن حرف اين است كه ميگويند: عقود شرعيه و توقيفيه است، و لذا بايدبه قدر متيقن اقتصار بشود. بنابراين اصلاً بحث مجاز و كنايه و غیره همه كنارمي رود ، عقود چون توقيفي است بايدبه قدر متيقن اقتصار بشود در مورد هر كدام كه شك كرديم آیا كافي است يا نه؟ بايد بگوييم كافي نيست. عبارت شيخ از اينجا شروع مي شود. « ثمّ إنه ربما يدعي ان العقود المؤثرة في النقل و الإنتقال أسباب شرعية توقيفية،كما حكى عن الإيضاح، من أن كلّ عقد لازم وضع له الشارع صيغةً مخصوصةً بالإستقراء،]ايضاح فرموده که شارع برای هر عقد لازميیک صيغه خاص قرار داده، مثل اینکه ظاهر عبارت اين استکه پيامبر اسلام یککتاب صيغ العقود نوشته است و صيغهها را بيانکردهکه هر عقد لازمي صيغه خاصي دارد، «وضع له الشارع صيغةً مخصوصة بالإستقراء »، با استقراء ما فهميديمکه اینگونه است،[فلابدّ من الإقتصار على المتيقّن، و هو كلام لا محصّل له عند من لاحظ فتاوى العلماء فضلاً عن الروايات المتكثّرة الآتية بعضها،]اينكه گفته شود که عقود، اسباب شرعي توقيفيند، اين اصلاً معنا ندارد، کسیکه فتواي علماء را ملاحظه کرده تا چه رسد به روايات بسیاری که بعضياز آنها بعد ميآيد متوجه ميشود توقيفي نيستند. و دیده شد که علماء با هم در الفاظ اختلاف دارند، که مثلاً به صورت کنایه باشد یا مجاز و غیره که اين همه اختلافي استكه در الفاظ هست، اينها همه دليل بر اين است كه يك توقيفيت شرعيه نداشته است. «قول فخرالمحققين بر اينکه الفاظ عقود توقيفی است» و اما اينكه فخر المحققين فرمود، بايد مورد عنایت قرار گیردكه شيخ دارد ميدهد، آن را گفت آن حرف اولي لا محصل له، و ربّما يدّعي،آن لا محصّل له.[أما ما ذكره الفخر قدس سره فلعلّ المراد فيه من الخصوصية المأخوذة في الصيغة شرعاً،]شايد مرادش از اينكه مي گويد: خصوصيت اخذ شده در صيغهشرعي است و شارع صيغه مخصوصه قرار داده، اين است:[هيإشتمالها على العنوان المعبّر عن تلك المعاملة فيكلام الشارع،] مرادوی اين است كه بايد صيغه متضمن عبارت هايي باشد كه در زبان شرع آمده يا اینکه محتوايآنها، مثلاً در باب نكاح، و تمتع آمدهاست و، صيغه بايد مثل آنها باشد يا مرادف آنها، «وهبت» نميتواند در باب عقد نكاح ، زواج را محقق کند. ميگويدشاید مراد فخر المحققین چنین چيزي باشد،[فإذا كانت العلاقةالحادثة بينالرجل و المرأة معبّراً عنها فيكلام الشارع بالنكاح أوالزوجيةأوالمتعة،]پس ناچار بادی عقد وی مشتمل بر اين عناوينباشد، عقد هم بايد مشتمل بر اين عناوين باشد،[فلا يجوز بلفظ الهبة،]يا بيع،يا اجاره يا[نحو ذلك، و هكذا الكلام]در عقود انشاء شده براي مقاصد دیگر، مثل بيع و اجاره و امثال اينها،]فخصوصية اللفظ من حيثإعتبار إشتمالها على هذه العنوانات الدائرة في لسان الشارع، ]لفظ خاص يعني لفظيكه مشتمل بر اين عناوين باشد، یا آنچه مرادف آنها باشد لغةً یا عرفاً. چرا بايدالفاظ يا مرادفاتش مشتمل اين عناوين باشد ؟[لأنها بهذه العنوانات موارد للأحكام الشرعية التي لاتحصى،]زواج با عنوان زواج النكاح مورد احكام شرعيه فراوان است،[و على هذا فالضابط وجوب إيقاع العقد بإنشاء العناوين الدائرة في لسان الشارع،] با همان عناوینیكه در لسان شارع هست،[إذ لو وقع بإنشاء غيرها،]اگر نكاح را با ماده نكاح نميخواهد انشاء كند،[فإن كانت لا مع قصد تلك العناوين،كما لو لم تقصد المرأة إلّا هبة نفسها أو إجارة نفسها مدة الاستمتاع، لم يترتّب عليه الآثار المحمولة في الشريعة على الزوجية الدائمة أو المنقطعة،]اگر «وهبت» مي گويدبخواهد معناي هبه را انشاء كند، معلوم است آثار نكاح بار نمي شود.[و إن كان بقصد هذه العناوين،]و اگر «وهبت» را به قصد زوجيتبگويد ،[دخلت في الكناية التي عرفت أن تجويزها،]اگر بگوييمكنايه جايز است،[رجوعٌ إلى عدم إعتبار إفادة المقاصد بالأقوال،] به اينكه لازم نيست مقاصد به اقوال باشد. شيخقبلاً عبارتي را از علامه در همينجا نقل كرده است، ايشاندر جمع بين عبارات مي گويد: « و الأحسن منه، ]احسن از جمع محقق[أن يراد بإعتبار الحقائق فيالعقود، إعتبار الدلالة اللفظية الوضعية، سواء كان اللفظ الدال علىإنشاء العقد موضوعاً له بنفسه، أو مستعملاً فيه مجازاً بقرينة لفظ موضوع آخر، ليرجع الإفادة بالآخرة إلى الوضع،[بايد قرينهلفظ مجازي هم يك لفظ ديگر باشد،[إذ لا يعقل الفرق في الوضوح الذي هو مناط الصراحة بينإفادة لفظ للمطلب بحكم الوضع أو إفادته له بضميمة لفظ آخريدلّعلى الوضع،]چه فرقي ميكند خود لفظ با وضع خودش دلالت كند، يا لفظ به كمكيك لفظ موضوع له ديگري دلالت كند، اين در صراحت هيچ فرقي با هم ندارند. [و هذا بخلاف اللفظ الذييكون دلالته على المطلب لمقارنة حال أو سبق مقال خارج عن العقد،] اگر قرينه حاليه باشد، ياتوسط یک سخن قبلي باشد، نميتوانيم بگوييمآن صحيح است،[فإن الإعتماد عليه في متفاهم المتعاقدين و إن كانت من المجازات القريبة رجوعٌ عما بنيعليه من عدم العبرة بغير الأقوال، فيإنشاء المقاصد،]اين با لفظ مقصود را نفهمانده، بعد ایشان عبارت علامه را نقل ميكند كه علامه در تذكره فرموده با كنايه جايز نيست،« لأن المخاطب لايدري بمخوطب»[1]، اين حرف تذكره است که شیخ آن را توجيه ميكند يعني«لا يدري المخاطب بم خوطب» از جهت لفظ، و الا در كنايه هم مخاطب مي فهمد به چه چیزی خطاب شده است، خواه با قرينه حاليهباشد یا با سبق مقال. ايشان مي فرمايدهمانگونهكه ما در گذشته گفتيم اگر بنا باشد به قصد اين عناوين باشد، «دخلت في الكناية التي عرفت أن تجويزها رجوع إلى عدم إعتبار إفادة المقاصد بالأقوال» « توجيه کلام علامه در تذکره توسط شيخ » « لأن المخاطب لايدري بمخوطب»، إذ ليس المراد أن المخاطب لايفهم منها المطلب ولو بالقرائن الخارجية، بل المراد أن الخطاب بالكناية لمّا لم يدل على المعنى المنشأ ما لم يقصد الملزوم لأن اللازم الأعم كما هو الغالب بل مطّرد لاتدلّ على الملزوم ما لم يقصد[خصوص فرد جامع را،] فالخطاب في نفسه محتملٌ لايدري المخاطب بمخوطب،]وقتيكه لفظ لازم كنايه از ملزوم است، مخاطب نمي داند لازم را اراده كرده يا ملزوم را،[و إنما يفهم المراد بالقرائن الخارجية الكاشفة عن قصد المتكلّم]و فرض اين است كه نيتبه خودی خود يا به غير اقوال هم مؤثر در نقل نيست،[فلم يحصل هنا عقد لفظي»[2]، عبارت علامه كه فرموده كنايه جايز نيست،«لأن المخاطب لايدري بمخوطب»يعنيمخاطب از لفظ نمیفهمد کهبه چه چیزی خطاب شده است و الا در كنايات هم مخاطب مطلب را ميفهمد. حالا ايشان در شرح عبارت فخر مي فرمايد: فخر فرموده صيغه خاص دارد، يعني بايد اين الفاظ همانند الفاظي باشد كه به همان عنوان در كتاب و سنت آمده است. در كتاب و سنت از نكاح به نكاح و زواج و تمتع صحبت شده است که، صيغهآن بايد به نكاح و زواج و تمتع باشد، اگر بخواهد با هبه اجرايصيغهكند، آن عنوان محقق نمي شود.و اگر بخواهد با لفظ هبه انشاء نكاح كند مثل الفاظ كنائيه میشود و دیگر اعتمادي به لفظ نيست،یعنی به غير لفظ اعتماد شده، ميگويد مراد ايشان از اين عبارت اين است. «ثم إنه ربما يدعيأن العقود المؤثر في النقل و الإنتقال أسباب شرعية» مي گويدحاصلی ندارد، كلام فخر را دارد توجيه مي كند، نه اینکه بگوید کلام فخر المحققین حاصل ندارد[فما ذكره الفخر رحمه الله مؤيد لما ذكرناه]كه گفتيم قرائن حاليه و سبق مقال کارایی ندارند،[و استفدناه من كلام والده قدس سره و إليهيشير أيضاً ما عن جامع المقاصد]كه فرموده عقود[متلقّاة من الشارع فلاينعقد عقد بلفظ آخر ليس من جنسه،]محقق كه مي فرمايد عقود متلقاة از شارع است، پس با لفظياز جنس دیگر نمي شود، نمي خواهد بگويد حتماً صيغه نكاح بايد با «انكحت» باشد، و متلقاةهمین است، بلكه مي خواهد بگويد بايد با الفاظي باشد كه مثل اين عناوينيا مرادف این عناوین باشد. اگر لفظي باشد كه اين عنوان و مرادف اين عنوان را نداشته باشد يكي از دو حالت را بيشتر ندارد: يا قصد خود عنوان را دارد، و یا قصد مرادف آن عنوان را دارد که مي شود مجاز، پس مرادش همين است[و ما عن المسالكمن أنهيجب الإقتصار]بر عقود لازمه بر الفاظ[المنقولة شرعاً المعهودة لغةً و مرادهمن المنقولة شرعاً هي المأثورة فيكلام الشارع،]نه اينكه ميخواهند بگويندشارعيككتاب صيغ العقود نوشته است. بلكه مرادشان اين است كه بايد الفاظ صيغه ها با عناوينيكه در كتاب و سنت آمده باشد، يا مرادف آن ها مرادشان اين است، نه اينكه صيغه بالخصوص در كلمات شارع آمده. [و عن كنز العرفان في باب النكاح،]فرموده[أنه حكم شرعي حادث،]نكاح يك حكم شرعي حادث است،[فلابدّ له من دليليدلّ على حصوله و هو العقد اللفظي المتلقي من النص،]و اينيك عقد لفظي است كه از نص تلقي شده، بعد هم[ذكر لإيجاب النكاح ألفاظاً ثلاثة و علّلها بورودها في القرآن،]گفته يا نكاح يا تزويجيا تمتّع، اين الفاظ، براي اينكه در قرآن آمده است،[و لا يخفى أن تعليله هذا كالصريح في ما ذكرناه في تفسير توقيفية العقود و أنها متلقاة من الشارع و وجوب الإقتصار على المتيقّن،]اين سه عبارت: «توقيفي عقود»، «متلقاة من الشارع»، «وجوب اقتصار بر متيقن،» همه همين را مي خواهد بگويدكه از تعليل محقق چنین برمی آید که بايد الفاظ يا عين الفاظي باشد كه براي عناوين در آيات آمده، يا مرادف آنها و، لفظ ديگري نباشد. [و من هذا الضابط تقدر على تميز الصريح المنقول شرعاً المعهود لغةً]از الفاظ متقدمه در باب عقود[المذكورة ...]در باب عقود که غيرآن الفاظ صريحباشد،[و أن الإجارة بلفظ العارية غير جائزة،]چون اگر عاريه را مي گويد و قصد عاريه ميكند، اجاره محقق نميشود، اگر عاريه را مي گويد و قصد اجاره مي كند، از الفاظ شبيه الفاظ كنايي، ميشود چون قرينه حاليه و مقاليه دارد،[و بلفظ بيع المنفعة بالسكنى مثلاً لايبعد جوازه»[3]، اما اگر بيعسکونت و منفعت باشد، جواز آن بعيد نيست اينكلام شيخ. پس اينكه گفته مي شود عقود اسباب شرعيه اند يا عقود متلقاة از شارع هستند و يا عقود توقيفيهاند پس بايدبه آنچهكه در كتاب و سنت آمده يا بر قدر متيقناقتصار بشود، شيخ مي فرمايد مراد آنها اين است، كه الفاظ عقودیا بايد الفاظي باشد كه در كتاب و سنت بر آن عناوينو مسببات دلالت دارد،يا مرادف الفاظي باشد كه بر اون مسببات دلالت دارد، اما اگر لفظي باشد كه بر آن مسبب دلالت ندارد و بخواهد آن لفظ را در انشاء يا به قصد مسبب و مدلول خود آن لفظ است، استعمال کند، آن معناي قبلي محقق نمي شود، مثلاً نكاح را با انشاء هبه جاریكند، اين نكاح بوجود نمی آید و اگر بخواهد با اين لفظ آن مدلولی را قصد كند كه در كتاب و سنت دارای عنوانی است، اين هم مي شود جزء الفاظيكه با قرينه مي خواهد دلالت كند، و به قرينه حاليه و سبق مقال اكتفا نمي شود. مخفی نیست که توجيه شيخ(قدسسره) بعيد است، و معلوم مي شود از نظر شيخ مسلم بوده كه اينها نمي خواهند ظاهر اين حرف را بگويند،و قصد توجیه قول ایشان را دارد از باب ناچاری توجیه کرده است و شيخ مطمئن بوده كه شهيد ثاني نميخواهد بگويدالفاظ عقود متلقاة از شارع است، يا فخر بگويدكه ما صيغه خاصه را با استقراءيافتهايم، چون ظاهر عبارات اين است كه شارع در روايات و آيات بابيبه عنوان باب صيغ العقود باز کرده است. اين مسلم است، هر كسيكه مختصر آشنايي به فقه و احكام اسلام و كتاب و سنت داشته باشد، مي داند اینطور نيست، چون مطمئن بوده و توجيهكردهاست. « استدلال شيخ و علامه و سيد در مقابل عامه » نظير اينكه مي گويند علامه (قدس سره)يا بعض ديگران در بعضي از مسائل به ادله اي استدلال ميكنند كه اين ادله واضح است كه ناتمام است، واضح است اين دليلها ناتمام است، لكن چون مطلباز نظر اجماع، برايشان ثابت بوده از نظر تلقيسینه به سینه، و خواستهاند خالي از دليل نباشد، يك دليلي را ذكر كرده، ولو خودش مي داند كه اين دليل تمام نيست، منتها خواسته است كه مطلب مسلم خالي از دليل نباشد، يا گاهي در كتابي مثل خلاف و تذكره كه حقوق تطبيقياند، يا انتصار سید مرتضی، اينها گاهييك ادله اي را نقل ميكنند، مثلاً تمسك به قياس و یا به استحسان می کنند، كه عند الامامية حجت نيست، لكن براي ردّ عامهذكرش ميكند ، يعنييك دليل جدلي براي اينكه به آنها بگويد طبق حرف شما مطلب اين است، و لذا به ذهن مي آيدكه اجماع هاي شيخ در خلافـ قطع نظر از اشكالاتيكه در مطلق اجماعات هست، و قطع نظر از اينكه شهيد ثاني(قدس سره الشريف)يك رساله نوشته و از كتاب النكاح تا آخر كتاب الديات را آمده اجماعات خلاف را مطرح كرده، كه خود شيخ در نهايه و مبسوط بر خلافش فتوا داده، بيش از هشتاد مسأله ظاهراً است، حدود هشتاد مسأله ظاهراً در آن رسالهاش آورده، كه صاحب حدائقبه آن اشاره كرده ، من هم از آن هزاره شيخ طوسي گرفته بودم. ـ بعيد نيست قطع نظر از اشكالاتيكه به اصل اجماعات است، همچنین در رسائل هست و گاهي هم ما عرض ميكنيم، قطع نظر از اينكه اين اجماع هاي شيخ در خلاف با مخالفت خودش در نهايه و مبسوط بنابر آنچه که شهيد ثاني در رساله اش ذکر کرده است و قطع نظر از اينكه همين مخالفتها نسبت به انتصار هم گفته شده، گفتهاند سيد مرتضي در انتصار يك فتوايي داده و خلافش را در جاي ديگر از كتاب... گفته اجماعي است، خلافش را در جاي ديگر فتوا داده، قطع نظر از اين، ميشود گفت اصلاً شيخ نميخواسته به اين اجماع ها اعتماد كند، بلكه اين اجماعها را ذكر كردهاست، از باب غلبه بر مخالفان عامه، چون عامه همه حرفشان با اجماع است، اساس كارشان با اجماع است، كه حالادر اجماعشان هم صغري غلط است هم كبرييعنيآنها حتي در مورد نص هم قائل به اجماعند، با اينكه نصّ رسول الله ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نص آيه شريفه : (إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ)[4]، و نص سيره و رفتار نبي مكرم اسلام اين بوده كه امور مسلمين بعد از رسول الله بايد به دست علي بن ابي طالب باشد، علي هم قدرت سياسي و اجتماعي را در دست بگيرد، و هم احكام را بيانكند، اينكه بعضي ها فكر ميكنند كه خوب چرا اميرالمؤمنين بايد قدرت سياسي را به دست بگيرد؟ و ائمه معصومين چرا بايد قدرت سياسي در دستشان باشد اين سرّش اين است كه آن ها آدم هاي معصومي هستند، مي فهمانند به بشريت و به تاريخكه قدرت سياسي و اجتماعيچگونه بايد حركت كند، چون هيچگونه خلافي ندارند، قدرت معمولاً طغيان مي آورد، خلاف مي آورد، اشتباه مي آورد، اسلام آمده قدرت را به دست ائمه معصومين در زمان حضورشان داده و با « إني تارك فيكم الثقلين»[5] فرموده هم قانون اساسي قرآن، مجريان او و مفسّران او عترت، اين از بزرگترين احاديث است، و بهترين احاديث، تا به دنيا بفهمانند قدرت يعنيچه، حكومت يعنيچه، قدرتها نه فقط براي ملتشان بايدكار كنند، قدرت ها بايد براي همه انسانها كار كنند، كما اينكه امير المؤمنين براي همه انسانها كار مي كرد، «و حسبك داء أن يقال لكأميرالمؤمنين، و في الحجاز أو اليمامة من لا طمع له بالقرص و لا عهد له بالشفع»، چه زمانی دنيا به اينجا ميرسد؟ مي گويد بس است برايتو که به توبگويند اميرالمؤمنين در گوشه دنيا حجاز و يمامه، در آن گوشههايي از گوشه هاي دنيايك گرسنه اي باشد، قدرت به دست اميرالمؤمنين بيفتد و به دست ائمه معصومين، و به دست اسلام، كه در ماه رمضان مي گويد: اللهم اغنِ كلّ فقير، اصلاً ديديك ديد جهاني است، اللهم اشبع كلّ جائع، نه فقط دوستان و هم مسجدي ها و گروههاي مربوط به خودم، اين هيأت وزيرانيكه زير دست من است... چون معمولاً در بودجه ها وزراء بیشتر تلاش ميكنند براي زير دستي هاي خودشان، هر كسي هميشه براي زيردستي خودش تلاش ميكند. نه فقط آنها را مي گويدكلّ فقير، اين دعاي ماه رمضانجالب است، من امروز با يك كسيكه مربوط به حقوق كودكان آمده بود، صحبت كردم، حدود دو ساعت صحبت كردم، نان ما در صحبت است، پنجاه سال منبر رفتيم، چهل سال، شب و روز، حالا هم هر روز بايد مصاحبه كنيم دو ساعت بايد حرف بزنيم، اينجا هم مي آييم بايد از شماها استفاده بكنيم، شما لطف ميكنيد به حرفهاي ما گوش ميدهيد، و الا بعضي از شما شايد حرفهاي ما را بلد باشيد، البته تذكرش خوب است، بعضي ها حالا مغرور هم نشويد شايد هم بلد نباشيد، چون استاد ديدن خصوصيت دارد، من استاد نيستم، اما با دهن به دهن خيلي مطلب را مي شود استفاده كرد. ببينيد من امروز به او گفتم، گفتم ديد اسلام اين است كه هر چه ما داريم از خدا داريميك، و مرهون پيشينيان است دو، اين ديدي است كه ما داريم، اولين جمله دعاي ماه رمضان چیست؟ شما به اينگونه دعاها، عنايت نداريدمن چون كارم اين حرفهاست نانم هم در اين حرفهاست بلدم، اللهم ادخل على اهل القبور السرور، ظاهراً همين است، اللهم ادخل على اهل القبور السرور اولي است، حالا نگاه كنيد، خوب اين ميگويد همه گورستانها، از اول رفته سراغ مرده ها، بله ما دين مرده ها هستيم، براي اينكهاین مردگانند كه به ما علم و درايتو تحقيق راارث دادند ، منتها هر كدام در حدّ خودشان، يكي مثل مقدس اردبيلي به ما ارث داده، يا مثل امام امت به ما ارث داده، يككسي هم مثل يك عالم ديگري چهار مطلب به ما ارث داده، خوب اگر حكومت دست اميرالمؤمنين باشد، آن وقت وقتيكه امام مجتبي ميخواهد عسل را بخورد قبل از تقسيم بيت المال جلوی او را ميگيرد،یا خلخالي را از پاييك دختر مسيحيه باز كردند، مي گويد انسان بايد بميرد، البته نمي توانست، اميرالمؤمنين نتوانست، جامعه به قول امام سلام الله عليه، امام خميني سلام الله عليهكشش نداشت.كشش جامعه يككشش است، درست است جامعه كشش نداشت، و لذا نتوانست، سه چهار سال جنگ آوردند درگيري آوردند، خلاصه آخر هم زدندش كنار، بعد هم ائمه ديگر آمدند آنها را هم نگذاشتند، اما يك روزي خواهد رسيدكه دنيا بفهمد حكومت اسلامييعني چه، حكومت ائمه معصومينيعنيچه، چه زمانی؟ زمانیكه گرگ و ميش با هم آب ميخورند، آن وقتيكه اقتصاد دنياآن قدر رشد ميكند كه ديگر فقيري پيدا نمي شود كه از باب زكات بهاو پول بدهند. يككسي بود آن وقتها، ما يك جايي بوديمدريك نهادي، او ميگفت كه نه اين درست نيست، براي اينكه حكم اسلام از بين مي رود، حتماً بايد گرسنه باشد، تا اين حكم اسلام از بين نرود كه زكات للفقراء. خوب اينرانمیتوان کاریكرد مي گويد حتماً بايديك مشت مردم گرسنه باشند، تا فقراء و مساكينيكه در آيه شريفه آمده اين جا پيداكند، و چنين روزي خواهد آمد و ما مطئمنيم و بنده مطمئنم چنين روزي خواهد آمد، ان شاء الله. «جلب نظر مردم نسبت به اسلام» همين امروز يك آقايي نقل مي كرد از همين اساتيد دانشگاه بود، شخصيت علمي بالايي بود، گفت ما رفتيم فلان جا، يك سميناري بودیا نمي دانم كنگره اي بوده، گفت ما آنجا ـ البته من نقل قول او را دارم مي گويمكه شما هم در اين مسير برويد، و الا من كه عمرم گذشته است و تمام است، اما شما در اين مسير برويد. ـ وقتي رفته بوديم تنها حرفهاييكه مي توانستيم بزنيم و ديگران را به اسلام جلب كنيم، حرف هاي تو بود، و گاهي هم بعضي حرفهاي بزرگان ديگر، گفت غير از اینها ما نداشتيم چيزيكه ديگران را به اسلام جلب كنيم، خوب شما ميآييد ميگوييد كه اگر يك غيرمسلماني را اينجا كشتيد، پول يككره الاغ به او بدهيد برود، بزرگترين مهندس كشته شده، كسيكشته شده كه اولين حرف را راجع به مغز و قلب مي زند، مي گويد چون شناسنامه اش اسلامي نيست، قانون خدا اين است، مي گوييم بگو آنچه من از اسلام مي فهمم، نه اينكه قانون خدا اين است، نگو قانون خدا اين است، بگو من از اسلام مي فهمم قانون خدا اين است كه به او بايد پول يككره الاغ بدهيم. اما اگر يك مردي شناسنامه اش اسلامي است و هزاران جنايتكرده چون از خودمان است، او را بايد سي ميليون تومان بدهيم. ما ميتوانيم دختران آنها را بگيريم، اما آنها نمي توانند دخترهاي ما را بگيرند، اين حكم الله. من به يك آقاييكه شخص بزرگواري هم بودگفتم، من تعجبم چرا جامعه رشد نميكند، خيلي رشد كرده، بعضي ها فكرشان رشد نميكند من به يك آقايي گفتم آقا بياييد اين مشكل مجازات سنگسار را حلش كنيد،يك دختر 15 ساله 16 ساله را شما مي آوريد تق تق سنگ مي زنيد اين را حلش كنيد، گفت چگونه حل كنيم؟ من خودم بهاو گفتم، راهش اين است يك جا فتواي ميرزاي قمي را بگيريد عمل كنيدكه مي گويد حدود مال زمان امام زمان (سلام الله عليه) است، اين ميرزاي قمي است قبرش مزار مردم است، امروز به همين آقا كه گفتم گفت من بايد بروم كنار قبرش ببينم قبرش چگونه است، گفت يعني مي گويي قوانين خدا را تعطيلكنيم؟ حدود خدا را تعطيلكنيم، گفتم من چه زمانی گفتم حدود خدا را تعطيلكنيم، مي گويم بياييد اين نظريه را بگيريد عمل كنيد، خوب این را ميرزاي قمي مي گويد. يابه آئين دادرسي عمل كنيد، مشكلات را بياييمحلكنيم، مشكلات را... همه اش خودمان نگوييم من نمي گويم اگر يككسي فهميد نظرش محترم نيست، اما برداشت ماهاست، استنباط است، بارها عرض كردهام، تسبيحات اربعه پانزده قول دارد، باب عبادت است، شما اين حاشيه مرحوم سيد را نگاه كنيد، به ضميمه مكاسب، در معاطات هفت قول وجود دارد، اينكه زندگي روزمره مردم با آن است، در باب قيمت ان شاء الله مي رسيمكه آيا قيمت، قيمتيوم التلف است، یا يوم الاداء است؟ سيد فقيهيزدي مي فرمايد 15 قول و احتمال در اينجا وجود دارد، كه آيا اگر يككسي ضامن شده قيمت... باب اجتهاد همين است، اين آقا ميگفت در خارج مي گفتند بارك الله به شيعهكه باب اجتهادش مفتوح است، نه اينكه ديگران گفتهاند ما هم مي گوييم، درست است ديگران گفته اند، حرفشان محترم، اما ما نگاه كنيم شايدآن طرف قصه يك چيز ديگري هم باشد، لااقل بحثكنيم، تلاش كنيم و به قول امام امت سلام الله عليه اگر يك چيزي را نمي دانيم به طرف تهمت نزنيم، تخطئه اش نكنيم، نگوييم نميفهمد، بگوييم ما اينطور مي فهميم، فلان فرد هم آنطور مي فهمد، هر دو نفر ما معذوريم و ان شاء الله مأجور، اين بحثي نيست، اما تلاش كنيميكجوري بفهميمكه اسلام را بتوانيم جهانيكنيم، بتوانيم بگوييم اللهم فككلّ اسير، بتوانيميككاري بكنيم جلوي جنگ را در دنيا بگيريم، جلوي زندان را در دنيا بگيريم، فرهنگ انسانيت را بالا ببريم، ميلياردها مسلمان در طول زندگي مشروب نخوردند، خوب اين فرهنگ است ميلياردها مسلمان در طول زندگي مشروب نخوردند، چرا ما فرهنگ را بالا نمي بريم كه يك مقدار كمتر رشوه نگيرند،يك مقدار كمتر دزدي نكنند، يك مقدار كمتر ظلم نكنند، چه ميشود كه مفاسد دامن اسلام و مسلمين را مي گيرد؟ و يك مشت جنايتكار به عنوان طرفداري از اسلام مي گويند بايد ترور كرد و انفجار، ما هم اينجا نشستيم مي گوييم بارك الله دشمنان را كشتند، یعنی چه بارك الله دشمنان را كشتند؟ اين آينده ضرر دارد، به سر خودمان ميآيد، اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) نسبت به عثمان جلوگيري ميكرد، مي گفت باب خليفهكشي را راه نيندازيد، ترور و انفجار را بايد محكوم كنيم. بحث اين بود که كسي بگويدالفاظ عقود، متعلقاة از شرع می باشند لکن، اين درست نيست، شيخ توجيهكرد ولي اينتوجیه بعيد است. يك احتمال ديگر در عبارت اصحاب هست، و آن اين است كه آن ها بخواهند بگويندكه شارع معاملات را امضاء كرده است، نه اینکه توقيفيباشد. امضائي است، لكن معاملات متعارف را امضاء كرده است، متعارف ها هم آن معاملاتی است كه الفاظش در كتاب و سنت آمده، بنابراين شما بايد صيغه عقدتان انشاء آنهاباشد، نه انشاء ديگريممكن است اين را بگويندكه اين هم درست نيست، براي اينكه عموماتيكه ما داريم، دليل امضاء است، و همه معاملات سببيه و مسببيه را امضاء كرده، كما اينكه شما بگوييد (أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ )[6] منصرف به متعارف ومنصرف به متعارف در زمان پيغمبر است. مگر قرآن براي هميشه نيامده؟ مگر اينكتاب آسماني براي هميشه نيست؟آن وقت چطور مي توانيم بگوييم« أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ » ميگويد عقود همان زمان درست است، آیا عقود بعد نادرست است؟لکن باید گفت براي هميشه آمده است. نمي شود گفت منصرف به متعارف است، انصراف، دليل ندارد. آنچه ما در باب معاملات داريم، امضاء و عدم ردع است، شارع ردع نكرده، و امضاء كرده است. تمام عقود به تمام اسباب و مسببات از نظر اسلام صحيح است، در صيغه و در عنوان معامله آنها چیزی شرط نيست. بله شرايط ديگر بايد مراعات بشود. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- تذكر الخواص 1: 462. [2]- كتاب المكاسب 3: 126 و 127. [3]- كتاب المكاسب 3: 127 و 131. [4]- مائدة 5: 55 . [5]- وسائل الشيعة 27: 34 ، كتاب القضاء ، ابواب صفات القاضي ، باب 5، حديث 9 . [6]- مائدة 5: 1.
|