بنظر شيخ اعظم لازم است اعلام جنس منجس به خريدار
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 63 تاریخ: 1380/11/14 بسم الله الرحمن الرحيم بحث در وجوهى بود كه شيخ اعظم(قدس سره) به آن وجوه استدلال فرمودند، براى لزوم اعلام عالم معطى مر معطى له را به اين كه اين شىء كه به او داده شده است حرام از جهتى از جهات، اگر آن معطى له او را صرف ميكند در منافع محرمه اش و غالباً صرف در منفعت محرمه اش ميشود؛ يك مورد دهن متنجسى است كه براى اكل است كه بايد اعلام بشود. ايشان به وجوهى استدلال كردند وجه سوم و مثل روايت ابى بصير«المتضمنة لكراهة ان تسقي البهيمة او تطعم ما لا يحلّ لمسلم أكله أو شربه فان كراهة ذلك فى البهائم اشعاراً بحرمته بالنسبة الى المكلف و يؤيده ان اكل الحرام» ما نسبت به مؤيدش عرض كرديم كه خير اين مؤيد نيست. اكل حرام براى جاهل و براى معذور هيچ قبيح نيست و حسن احتياط هم دليل بر قبح نيست بلكه دليل بر عدم قبح است، چون اگر قبيح بود كان على الشارع ايجاب الاحتياط. (سؤال و پاسخ استاد):من ميگويم اگر يك كسى شعر گفت براى يك زمامدارى و رفت جايزه بگيرد، شعر را خواند زمامدار گفت اين مال سعدى است، اين مال تو نيست؛ او گفت سعدى از من دزديده. گفت: او كه دويست سال قبل بود گفت اگر ميبودم كه نميگذاشتم بدزدد؛ حالا ما ميگوييم اگر بنا بود قبيح بود، شارع بايد ايجاب كند احتياط را، پس همين كه احتياط را واجب نكرده معلوم ميشود قبحى ندارد. و امـا روايت ابى بصيـر (روايت 5 باب 10 از ابواب اشربه محرمه) عن أبى بصير عن أبى عبداللّه(ع) قال: سألته عن البهيمة البقره و غيرها تسقى او تطعم ما لا يحل للمسلم اكله او شربه أ يكره ذلك؟ قال نعم يكره ذلك[1]. ايشان به اين روايت ابى بصير استدلال ميفرمايند بعنوان اين كه اين اشعار دارد. و فيه اولاً اين روايت معلوم نيست مربوط به كراهت اسقى باشد، احتمال دارد مربوط به كراهت اكل لحم باشد، احتمال دارد اين روايت مربوط به كراهت لحم بهيمه اى باشد كه از غذاهاى حرام خورده است، نه كراهت غذاى حرام به او دادن كه محل بحث ما هست و شيخ به آن استدلال ميفرمايند. پس دو احتمال در روايت هست، احتمال دارد كراهت مال اكل اللحم باشد، ارتباطى به ما ندارد لحم حيوانى كه چيز حرام برايش داده اند، نظير ابل حلاله اى كه عرقش حرام است، اين هم ميخواهد بگويد گوشتش كراهت دارد، اگر ما لا يحل را خورده يا برايش داده اند و احتمال دارد ناظر به كراهت اسقا و خورانيدن باشد كه آن وقت استدلال شيخ و كلام شيخ تمام ميشود. پس دو احتمال دارد؛ روايت سألته عن البهيمه عن بقره و غيرها تسقى و تطعم ما لا يحل للمسلم اكله او شربه أ يكره ذلك؟ قال نعم يكره ذلك. بلكه به نظر ميآيد كراهت مال لحم است؛ چون عنايت سؤال به آن بوده اصلاً بحثى از اسقا نيست، بحث از غذا خوردن حيوان است تسقى او تطعم عن البهيمة البقره سؤال از خود بقره است و سؤال از غذا خوردن بهيمه و سيراب شدن بهيمه است عن البهيمة البقرة و غيرها تسقى او تطعم اين بهيمه اى كه اينطور غذايى برايش دادهاند اين يكره يا اين لايكره يعنى گوشتش يكره يا گوشتش لايكره، اين ظاهر است در احتمال مربوط به كراهت اكل. ارتباطى به اسقاء و به خوراندن ندارد. شاهدش هم اين است كه سؤال از بهيمه است و سؤال از اكل او و سقى او بفعل مجهول است تسقى او... شما ميخواهيد از اين در بياوريد يكره ذلك؛ يعنى أيكره اين اسقى براى مكلف اصلاً بحث انسان نيست، بحث مكلف نيست، بحث، بحث بهيمه است احلت لكم بهيمة الانعام الا ما يتلى عليكم[2] فاعل احلت بهيمه است اينجا هم بحث، بحث...است اين اولاً. (سؤال و پاسخ استاد): من نميگويم خودش، ميگويم سؤال از كراهت اللحم است. ميگويم عن البهيمة؛ يعنى عن لحم البهيمة سؤال از كراهت لحم بهيمه مثل عرق ابل جلال است. روايت اين را دارد كه ميگويد چه ربطى دارد به اين كه من برايش بدهم يا برايش ندهم، كراهت دارد ربطى به او ندارد. سؤال از اكل لحم بهيمه است، كراهت مال لحم بهيمه است عن البهيمة اى عن لحم البهيمه و لذا بقره را هم آورده است، حلال گوشتها را هم آورده است، اين هم يك شاهد، كارى به اطعام ندارد كار به اين گوشتها دارد، اولاً سؤال از بهيمه است، ثانياً تخصيص به بقره است، ثالثاً تسقى فعل مجهول است، رابعاً اصلاً بحث مكلف و انسان در اينجا نيست؛ به نظر من اگر در سراسر روايات يك روايات ظاهر داشته باشيم در اين معنا داراى ظهور اين است اگردوتا داشته باشيم، يكى اش اين است و اگر نداشته باشيم غير از اين نيست. شبهه دومى كه ديگران دارند به شيخ و معلوم است، اين است كه اشعار كفايت نميكند؛ ما در باب حجت ظهور ميخواهيم نه اشعار فتأمل كه اين اشكال به شيخ وارد نيست، براى اين كه شيخ اين اشعار را با آن مؤيد در كنار هم قرار داده است و دوتايشان ميشود يك دليل اين اشعار با آن مؤيد اگر تمام باشد دوتايش ميشود يك دليل براى اين كه بر ميگردد به قبح خورانيدن حرام و قبح خورانيدن حرام حرام است پس شارع هم او را حرامش كرده است به ضميمه مؤيد دليل مستقلى است بنابر اين وقتى به مؤيد اشكال كرديم نبايد به شيخ بگوييم تو اشعار گفتى شيخ اينقدر سرش ميشده كه اشعار دليل نيست ظهور دليل است لكن اين است اشعار به ضميمه آن مؤيد دوتاى سر هم دليل است و حجت كما لا يخفى پس فقط همان اشكالى كه به مؤيد بود همان اشكال به ايشان هست ديگر اشكال علاوه اى نيست. بعد ايشان مطلب را تمام ميكند «بل قد يقال: بوجوب الاعلام و ان لم يكن منه تسبيب كما لو رأى نجساً فى يده يريد اكله و هو الذى صرح به العلامه (رحمه اللّه) فى اجوبة المسائل المهنائيه حيث سأله سيد المهنا عمن رأى فى ثوب المصلى نجاسة فأجاب بانه يجب الاعلام لوجوب النهى عن المنكر لكن اثبات هذا مشكل» براى اين كه او كه دارد توى لباس نجس نماز ميخواند منكرى انجام نميدهد؛ او وقتى جاهل به نجاست است نمازش مباح است در او و صحيح است در او كدام منكرى را انجام ميدهد كه من نهيش بكنم تعجب است از علامه و عجب است از شيخ كه فرموده مشكل چه مشكلى دارد؟ با ثوب نجس خودش نماز ميخواند، نمازش چون جاهل به نجاست است صحيح است نماز درست منكر است نماز درست معروف است مصلى جاهل دارد عمل مباح انجام ميدهد چون صلاة مع الجهل بالنجاسة صحيح، بلكه عمل معروف دارد انجام ميدهد آن وقت ما بياييم بگوييم از باب نهى از منكر برايش بگو نجس است چه ارتباطى به نهى از منكر دارد كما سيظهر از شيخ هم در بحثهاى بعد. بنابراين استدلال عجيب ايشان براى اين كه هيچ ارتباطى به منكر ندارد منكرى نيست و قول شيخ اعظم بانه مشكل لا بانه ممنوع اين اعجب اين تمام كلام تا اينجا. «كلام شيخ پيرامون صور اربعه» ثم شيخ (رضوان اللّه تعالى عليه) چهار صورت اينجا تصوير فرمودند: و الحاصل ان هنا امور اربعة [وقتى چيزى حرامى در دست كسى قرار داده بشود] احدها ان يكون فعل الشخص علة تامه لوقوع الحرام فى الخارج كما اذا اكره غيره على المحرم و لا اشكال فى حرمته و كون وزر الحرام عليه بل اشد لظلمه[3]. ما اين صورت ها را يكى يكى بحث ميكنيم تا ببينيم نتيجه چه ميشود. مرحوم ايروانى آمده در اينجايى كه شيخ ميگويد صور اربعه راحت فرموده لا وجه لتشقيق صور و لافائدتها فيه[4] حالا اگر من بخواهم اضافه اش بكنم ميگويم من رأس و اصلاً اصل تشقيق صور اينجا معنا ندارد به درد ما نميخورد تشقيق صور چرا؟ براى اين كه اگرفرض را ببريد در جايى كه معطى له و استفاده كننده، آن غير آن غيرى كه برايش اعلام ميشود آن غير يا جاهل است به حرمت يا عالم اگرجاهل است به حرمت كه هيچ يك از اين وجوه اربعه حرام نيست نه علت تامهاش حرام است نه تسبيبش حرام است نه عدم المانعش حرام است نه ايجاد الشرط هيچيك از اين وجوه اربعه حرام نسبت به اين عالم حرام نيست. براى اين كه دليلى نداريم بر حرمتش براى اين كه او جاهل است و برايش مباح است و مقدمات كار مباح كه نميشود حرام باشد پس اگر فرض صور اربعه در جايى است كه غير جاهل است هيچيك از اين صور اربعه من العلة التامه من السبب، من الشرط، من عدم المانع هيچيك از اينها حرام نيست براى اين كه مقدمات مباح حرام نيست فوقش اين دارد سبب براى مباح است شرط مباح است مقدمات مباح كه حرام نيست، مقدمات مباح مباح است و چون او جاهل است، اين از باب جهلش عمل برايش مباح است. بله در صورت اكراه يك حرمتى دارد از باب ظلم آن هم داير مدار موردش است در باب اكراه حرمتى دارد از باب ظلم آن هم داير مدار موردش است يعنى اگر آن آقاى غير اين را ظلم به خودش ميداند نميخواسته مرتكب بشود اين مجبورش كرد كه مرتكب بشود آنجا از باب ظلم حرام است و الا اگر آن غير خودش ميخواست مرتكب بشود و آرزو ميكرد كاش يكى بيايد ما را مجبورمان كند كه ما بگوييم بله براى مجبورى اين كار را كرديم يك كلاهى هم سر جامعه بگذاريم بگويم براى مجبور اين كار را كرديم. حالا اين آقا كه ميآيد ميگويد جاهل است اما مترصد است كه راه هم گم كند... اينجا هم مرحوم آقاى ايروانى ميگويد اگر اين آقاى جاهل دلش ميخواسته مرتكب بشود و دنبال يك بهانه ميگشته اين اصلاً ظلم به او نيست اما اگر دلش نميخواسته ظلم است. پس اگر در اين صور اربعه غير جاهل است كه هيچى بر تهيه كننده مقدمات حرجى و بأسى نيست لان المقدمات المباحه مباح و حرجى بر او نيست در صورت اكراه هم از باب ظلم است نه از باب حرام ظلم در مباحات هم حرام است كارى به مقدمه حرام ندارد. اگر فرض شيخ در صور اربعه مال عالم است يعنى غيرى كه عالم است شيخ به آن صورتها نظر دارد خوب اينجا هم همه اين مقدمات از باب اعانت بر اثم حرام است فرقى هم بين يكجا و جاى ديگر نيست همه اين صور اگر اعانت بر اثم بود (ظاهراً كه همه اش اعانت بر اثم است) حرمت دائر مدار اعانت بر اثم است و در سبب شرط و علت تامه اعانت بر اثم است. لكن در كلام ايشان اولاً كه شيخ اين صور را از هم جدا كرده است كما هو صريح عبارت او در بعض از صور كه مربوط به جاهل دانسته وبعضى از صور را مربوط به عالم، مثلاً صورت اولى اذا اكره على المحرم ظاهرش اين است كه فعل بر او حرام است بالفعل است نه حرام بالقوة، حرام بالفعل يعنى حرمتش را ميداند يا بعضى از جاهايش ايشان تصريح ميكند اين دخالت در معصيت است ترغيب به معصيت است بين معصيت و بين مخالفت اعم و اخص مطلق است كل معصية مخالفة اما كل مخالفة ليس بمعصية، معصيتها مخالفت با واقع هست اما هر مخالفت با واقعى حرام نيست ممكن است يك مخالفت با واقعى باشد كه حرام نباشد . همه موارد برائت و استصحاب و احتياط عمل به امارات مسأله عروه و با 18 حاشيه است اينها همه اش ممكن است خلاف واقع باشد اما معصيتى در كار نيست ايشان تعبير به معصيت ميكند و معصيت مال جايى است كه طرف عالم باشد. يا باز در بعضى از جاهايش شيخ اعظم(قدس سره) دارد اعلام كند او را از باب اعلام الجاهل بالاحكام الشرعية پس معلوم ميشود فرض را فرض جهل گرفته است از مجموع عبارت شيخ بر ميآيد كه در بين اين صور جدا كرده صورتها را بعضي مربوط به جائى دانسته كه غير عالم است و بعضى از جاها را مربوط به جايى دانسته كه غير جاهل است. دوم: اين صورتها باهمديگر فرق ميكند احكامش كماسيظهر از بحث در اين صور. سوم: ايشان در اعانت بر اثم ميفرمايد اگر غير باشد عالم باشد اعانت بر اثم است، مگر اعانت بر اثم حرام است؟ تعاون بر اثم حرام است )تعاونوا على البر و التقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان([5] يك آدمى است خيلى خوش تيپ و خوشقواره حضرت رسول(ص) خيلى خوشقواره بوده پدرش هم خوشقواره بوده، دارد كه بابايش وقتى ازدواج كرد با آمنه بنت وهب صد دختر آن شب سكته كردند بخاطر اين كه به ازدواج حضرت عبداللّه در نيامدند ؛ عبداللّه را بدر الحرم ميناميدند ابى الفضل العباس را قمر بنى هاشم ميگفتند خيلى خوش تيپ و خوش قيافه بود عبداللّه را بدر الحرم ميگفتند، رسول اللّه از اين پدر به دنيا آمده طبق وراثت ژن در سيما اثر گذاشته. از رسول اللّه پرسيدند كه تو خوشگلتر هستى يا برادرت حضرت يوسف؟ حضرت خيلى قشنگ جواب داد فرمود انى املح من اخيه يوسف من از برادرم حضرت يوسف خيلى نمكين تر هستم، خود حضرت يوسف در جمال زبانزد است وقتى آمد آنجا اينها بجايى كه ميوه را ببرند فقطعن ايديهن و قلنا.... توى باب امام جماعت گفتند اصبح وجهاً مقدم است بعد از يك سرى مرجحات گفته اند آنى كه اصبح وجهاً است مقدم است البته در مرجع تقليد نه، در باب امام جماعتى اين را گفته اند در آنجا تساوى تخيير است. بنابراين اگر حضرت يوسف يا حضرت رسول يا يك آدم خوش تيپ مثل امام موسى صدر اين دارد توى خيابان ميرود ميداند هم وقتى ميرود ممكن است چهارتا زنى برايش نگاه كنند اين بايد صورت خودش را آبله كند و برود آنها نگاه نكنند؟ اعانت بر اثم است كجايش اعانت بر اثم است؟ آنها نبايد نگاه كند، من راه خودم را دارم ميروم من چه كمكى كردم؛ اين تعاون بر اثم نيست گناه نيست پس بگوييم حضرت عبداللّه شبى كه ازدواج كرد صدتا دختر سكته كردند خونبهاى همه دخترها به گردن حضرت عبداللّه براى اين كه او سبب شده و اعانت بر قتل كرده است.آنى كه حرام است، اعانت بر اثم حرام نيست تعاون حرام است يعنى همكارى توطئه تواطئو، پسره خيلى هم بد قيافه است اما يك زنه عاشقش شده است بهم تلفن ميكنند ميگويد من ميآيم توى خيابان به بهانه ميايستم براى خريد مثلاً مسواك تو آنجا بايست نگاه من كن، من هم ميايستم تو را نگاه ميكنم...اين را ميگوييم تعاون اما محض اين كه يك كسى گفت گناه ميكند به جهنم كه گناه ميكند مگر من مسؤول گناه او هستم؟ مگر من مسؤول اعمال او هستم تعاون حرام است در مسأله عزادارى دارد، اگر بنا شد در عزادارى أبا عبداللّه(عليه السلام) يك كسى سينه اش را باز ميكند براى سينه زدن، ميداند كه زنهاى نا محرم ميآيند نگاه ميكنند به سينه او از باب ريبه و از باب التذاذ بعضى از آقايان مثل ايروانى اشتباه كرده اند گفته اند اين اعانت بر اثم است و حرام است همانجا بسيارى از محققين توى مجمع المسائل شيخ كه هفت حاشيه دارد بسيارى از محشيين گفته اند نه اين حرام نيست اين مرتكب حرام نشده است اين دارد عزادارى ميكند آنها دارند گناه ميكنند پس يادتان باشد تعاون بر اثم گناه است ما مسؤول نيستيم جلوى گناه ديگران را بگيريم ولو صورت خودمان را آبله رو كنيم، و... (سؤال و پاسخ استاد): سبب چه است چه دليلى داريم كه سبب گناه ديگرى گردن من است؟ تعاون حرام است سبب گناه ديگرى چه ربطى به من دارد او اختيار دارد پس تمام آدمهاى خوشكل بايد توى خانه ها بنشينند. پس آنى كه حرام است تعاون حرام است اعانت به ما هى حرام نيست سيأتى تحقيقش در محلش جواب اجماليش عدم حرمت تردد فى الاسواق و الشوارع ممن يكن لهم الحسن و عدم حرمة عزادارى جوانانى كه ميدانند ممكن است خداى نا خواسته زنانى بيايند به سينه شان نگاه كنند آنها نبايد نگاه كنند به من چه ربطى دارد كه ميخواهم عزادارى كنم. بحث من اين است كه شما ميخواهيد بگوييد: سينه مرد باز شدنش فى حد نفسه جايز است يا حرام؟ جايز است براى اين كه ستر برايش واجب نيست حالا باز كرده براى سينه زنى ميداند زنهاى جوان هم نگاه ميكنند به او نگاه بكنند، اما خودش به گناه نميافتد با او هم تعاون پيدا نكرده. پس اين كه مرحوم ايروانى ميگويد اگر عالم است غير پس كل حرام است از باب اعانت ما عرض ميكنيم اعانت حرام نيست تعاون حرام است و اين موارد موارد اعانت است و الا لحرم على النبى و على يوسف و على عبداللّه بن عبدالمطلب و على كل من له الجمال و حسن يحرم عليهم حركة فى الاسواق لانه يحرم بانه ينظر اليه بعض آنهايى كه نبايد نظر كنند مگر اين كه بگويند آبله رو كنند خودشان را چاره اى نيست. بر گرديم سراغ بحث اينجا چهار صورت است شيخ چهار صورت بيان كرده است صورت اولى را كه شيخ بيان كرده است اين است كه علت حرام بشود ان يكون فعل الشخص علة تامة لوقوع الحرام فى الخارج كما اذا اكره غيره على محرم و لا اشكال فى حرمته و وزر حرام برايش است بل اشد لظلمه. در اين مسأله جهاتى از بحث هست (در اين صورت اولى) جهات را من تبعاً للامام عرض ميكنم البته نميخواهم عين عبارت امام را بگويم، در اين مسأله جهاتى از بحث است 1- اين تعبير شيخ به علت تامه درش مسامحه است و ظاهراً مرادش از اين علت تامه علت تامه حقيقى نيست علت تامه مجازى است يعنى صورتى كه فعل شخص در ارتكاب حرام غير تأثيرش زيادتر است از بقيه صور، مرادش از علت تامه اين است نه علت تامه حقيقى مرادش آنى است كه تأثيرش، فعل شخص تأثيرش در عمل غير اشد باشد از آن صور معناى مجازى. نزديك به علت تامه و الا اگر مرادش علت تامه به معناى حقيقى باشد فبطلانها اوضح من الشمس و اين من الامس و ذلك براى اين كه در آدم مختار هم اراده اش علت تامه نيست آدمى كه اراده ميكند كه برود يكجايى اراده او و اختيار او كه در مقابل اكراه است او علت تامه نيست بعد از اراده مقدماتى ميخواهد تحريك عضلات ميخواهد اسباب خيلى فراوان ميخواهد اراد ان يصلى فى المسجد اراده اش كه علت تامه صلاة فى المسجد نيست؛ بايد اين اراده تحريك كند عضلات را مغز به پا دستور بدهد بلند بشود راه بيفتد يا با تاكسى يا با پا يا با دوچرخه پس اراده خود مختار مقابل مكره مقابل مكره و اكراه علت تامه نيست فضلاً از فعل مكره و كيف فعل مكره علت تامه است؟ مع ان المكره يختار المكره عليه بارادته و باختياره آقاى مكره فعل مكره عليه را انتخاب ميكند به اراده و اختيارش همانطورى كه افعال اختياريه را انتخاب ميكند، همانطورى كه بقيه افعال اختياريه را انتخاب ميكند لكن در بقيه افعال اختياريه يك طرفش منافع است و يك طرف مضار ترك كه مربوط به خودش است منافعى در فعل مضارى در ترك فعل كه مربوط به خود مكلف است ميآيد كفه منافع را بر كفه مضار ترجيح ميدهد اسمش را ميگذارند تصديق فايده اراده ميكند در باب مكره هم يك طرف فعل است يك طرف ترك الفعل منتها ترك الفعل نه از باب مضار بلكه از باب توعيدى كه برايش رسيده است كه اگر انجام بدهد ميبيند يك مقدار مشكلات برايش دارد نميخواهد انجام بدهد، اگر انجام ندهد شلاق است و كتك يكى از اين دوتا اينجا هم انتخاب ميكند فعل مكره عليه را از باب فرار از آن تهديدها و عذابها و از باب آن جهتهايى كه به آن وعده داده شده است. پس اينطور نيست كه انتخاب مكره مثل حرمت مرتعش باشد نه خير، انتخاب مكره مثل انتخاب مختار است لكن در انتخاب مختار مضار است و منافع در اينجا مضار و ناخوشايندى از فعل است و تهديد ما وعد عليه گفته ميزنم، پول ازت ميگرم،...بنابراين چطور علت تامه است؟ اين چه حرفى است كه شيخ اعظم ميفرمايد كه فعل مكرِه علت تامه است؟ بله به فرمايش امام (س) اگر فعل قاهر بر گردد به فعل مسخر تسخيرش كرده بحيث كه اين آدم شده مثل فرمان ماشين هر طورى او ميخواهد ميچرخاند در تسخير ارواح ميگويند گاهى افراد را تسخير ميكنند من كه نميدانم، تسخيرش كرده بحالى كه اين انسان شده مثل بقيه آلات و ادواتى كه در دست مسخر است در دستش يك تكه كاغذ است هى اينرو و آن رو ميكند و اين آدم را هم به طرف قبله ميكشد، به طرف راست ميكشد، به طرف چپ ميكشد كه ديگر از خودش اراده اى ندارد؛ بله فعل المسخر اگر تسخيرش برگشت به اين كه اين شخص شد مثل جمادات و كالميت بيد الغسال آنجا ميشود تعبير كرد به علت تامه، ولو آن هم باز گير دارد تعبير به علت تامه در آن هم گير دارد براى اين كه باز مقدمات ديگرى ميخواهد باز زمين ميخواهد مكان ميخواهد چيزهاى ديگرى را ميخواهد. (و صلّي الله علي سيّدنا محمد و آله الطّاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- وسائل الشيعة 25: 309، كتاب الأطعمة و الأشربة، أبواب الاشربة المحرمة، باب 10، حديث 5. [2]- مائده (5) : 1. [3]- المكاسب 1: 28. [4]- حاشية كتاب المكاسب للايرواني 1: 57. [5]- مائده (5) : 2.
|