درس اخلاق در مورد دهه صفر و عيد نوروز
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 546 تاریخ: 1386/12/15 بسم الله الرحمن الرحيم چون حدوداً يك ماه مباحثه تعطيل است و بنده ديگر پردههاي گوش شما را با صداي خودم صدمه نميزنم، و با داد و قال و خشن حرف زدنم، اعصاب گوشتان را ناراحت نمي كنم و گاهي هم ممكن است اعصاب فكرتان ناراحت بشود. خداي ناخواسته، چون از حرف من بدتان بيايد، به هرحال به مناسبت دهه آخر صفر، شهادت ثامن الائمة و امام مجتبي، و رحلت رسول گرامي اسلام و به مناسبت ايام عيد مباحثه تعطيل است. و هر دو تعطيلي هم به جا و مناسب است. اما دهه صفر كه وجهش معلوم است و اتّباع از سلف صالح است، پيشينيان از بزرگان و حوزههاي علميه دهه صفر را تعطيل مي كردند. البته در كنارش روحانيون براي تبليغ هم مي رفتند، منتها تبليغ رفتن دهه صفر از دهه محرم و ماه رمضان كمتر بود. ايام عيد هم به هر حال تعطيل است، چون خانواده و زن و بچه و دوستان انسان به انسان حق دارند و با تعطيلي ايام عيد انسان كارهاي ثواب انجام مي دهد، يعني صله رحم ميكند، ديد و بازديد مي كند، خوشحال مي شوند، مهماني مي دهد، مهماني مي رود، اين اعمالي كه در اسلام مستحب است، مي گويند، مي خندند، بدون اينكه دروغ باشد و بدون اينكه آبروي كسي را بريزند. يا گاهي كنار هم مينشينند يك تظلّمي مي كنند تا ايست قلبي پيدا نكنند، سكتهاي برايشان رخ نيايد. چون به هر حال، اگر آن عقده ها و ظلم هايي كه آدم ديده در سينهاش انباشته بشود، اين حالت سكته و ايست قلبي خيلي به او نزديك ميشود و لذا يك مقداري در مورد مظلوميتهايش جهر به سوء دارد، البته قدر متيقن آيه اين است كه نزد كسي كه احتمال مي دهد او ظلمش را رفع كند، حالا چه شخص حقيقي، چه شخص حقوقي، چه همه مردم. به هرحال كارهاي خير انجام مي گيرد، دعا مي خواند، يا مقلب القلوب و الابصار واند، آن همه فضيلتهايي كه مرحوم مجلسي در زاد المعاد براي روز نوروز قرار داده و امام امت (سلام الله عليه) فقيه متعبّد و فقيهي كه در اين قرن ها مثلش نيامده در فقاهت و در كيفيت استنباط هم عنايت داشتند و دعا را مي خواندند و صحبت مي كردند، به هر حال آن هم كار خوبي است، نمي شود ما بگوييم حالا دو ماه عزاداري كرديم، بعد از دو ماه عزاداري بگوييم دوباره اول ماه ربيع كه شد، دوباره عزاداري، البته در تهران يك جا يك دهه عسكريه بود، يك مسجدي دهه عسكريه داشت، به مناسبت شهادت امام حسن عسكري در هشتم ماه ربيع الاول، يك دهه عسكريه آن وقت بود، آن وقتها ما منبر مي رفتيم از آن دهه عسكريه هم خوشمان مي آمد، چون باز يك دهه منبري براي ما بود، ولي آن مربوط به شهادت امام حسن عسكري بود، نه مربوط به عيد و ايام عيد و خوشحالي. «يفرحون لفرحنا، و يحزنون لحزننا،»[1] به هر حال نميشود گفت آن وقت هم بنشينند گريه كنند و آن وقت هم سياه پوش بشوند و آن وقت قيافه ها را در هم بكشند و آن وقت هم ريش ها را اصلاح نكنند و سر را اصلاح نكنند و حمام نروند. من يادم است در محل ما كه حمام هاي خزينه اي بود، ديگر ايام عيد كه مي شد، حمامها شلوغ بود، چون مردم براي نظافت روز عيد نوروز مي رفتند و ديگر جاي سوزن اندازي در حمام ها نبود، بگوييم نه، حق نداري، بايد همینطور قيافه ات در هم باشد، چون بعد از محرم است و تو بايد همینطور باشي. اينها با اسلامي كه ما مي شناسيم نميسازد. من نمونه عرض كنم، روزه مستحب است، قبول داريد، هر روز روزه گرفتن به جز ايام عيد فطر و عيد اضحي حرام است. اما از اول ماه شوال تا ششم روزه كراهت دارد، يعني نبايد روزه گرفت. چون به هرحال يك ماه روزه گرفته، دوباره هم باز روزه بگیرد. يا در ايام ترويه كه روزه آنجا هم ظاهراً يك نحو كراهتي دارد، روايت تعليل كرده، براي اينكه آنجا وقت خوردن و آشاميدن است، حالا ديگر رفته مكه و آنجا گوسفندي سر بريدند و يك مقدار گوشتي را آوردند، حالا آنجا هم مي خواهد روزه بگيرد. بعد از روزه هم با آب ميخواهد افطار كند. اسلام آنجا را هم ظاهراً ـ حالا اين را مراجعه بفرمائيد ـ روزه گرفتن ايام التروية را مکروه کرده. بعد از ماه رمضان چند روز اقلاً استراحت كنيد، بگوييد بخنديد حالا شب اول ماه رمضان مي بينيد آميزش با همسر مستحب است. با اينكه در ايام سال كراهت دارد، اما آن وقت مستحب است، براي اينكه به هر حال در ماه رمضان گرفتار شهوت و تحت تأثير غريزه جنسي قرار نگيرد، اين نيست كه ما بگوييم همهاش بايد قيافه در هم باشد. همه اش بايد ژوليده باشيم. يعني زندگي را ساده گرفتن يعني خود را مقيد نكردن اما نه اینکه هميشه موهايمان به هم ريخته باشد و هميشه لباس هايمان كثيف باشد، حالا كه الحمدلله خوب شده، سابق ها مثلاً يك جايي بود ما هر وقت مي رفتيم يك عبائي بود، اين كتابخانه فيضيه، چرا جاي دور بروم؟ از اين عباهاي ماهوتي بود، بعضي دوستان آن وقت يادشان است، ما وقتي مي رفتيم آنجا مطالعه كنيم، شپش را به خودش ميگرفت. وقتي ميآمديم بيرون، مجبور بوديم عبايمان را بتكانيم، كه شپشها در آن كتابخانه نباشد. خب حالا الحمدلله به طور كلي تقريباً ريشه كن شده، در اثر بهداشت و نظافت، بعضي جاها ميگويند بعضي از مراكز هست، که ريشه كن شده، حالا حتماً بايد مثل سابق عمل كنم، پس بايد چند شپش هم به سر و بارم آويزان كنم كه يك وقت مدرنيزه نشده باشم، يك وقت غربزده نشده باشم. « تفريح و مطالعات متفرقه برای طلاب » اسلام دين سهولت است، اسلام دين شادي و فرح است، اسلام دين حزن و اندوه است در جای خودش در جای خودش حزن و اندوه، و همینطور هم فرح و شادي. «يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا،» به جايش بنشين داستان بخوان، به جايش بنشين فقه بخوان و چيز ديگري مطالعه كن، البته يك مقدار هم ممكن است طول بكشد. بارها عرض كرده ام، اشاره مي كنم، يك وقتي ما اصفهان رفته بوديم بازديد يكي از بزرگان اصفهان، يك آقاي بزرگواري هم برای بازدید آنجا آمده بود. ميزبان ما را آنجا برده بود بازديدش روحاني محترمي بود، از ما خيلي تعريف كرد به ما لطف داشت. آن آقاي روحاني يك روحانيای بود كه با حوزه علميه قم، يعني با خط امام مخالف بود، ميگفت اين درگيري ها چي است؟ چي است پاشدند با شاه در افتادند بايد درس خواند و بحث و اين چيزها. آن آقا خيلي از ما تعريف كرد، اين يك مقداري خلاصه خودش را جمع و جور كرد و ظاهراً،خوشش نيامد ـ خدا رحمت كند همه شان را،ـ از اين تعريف ها خوشش نيامد. گفت كه آقا، طلبههاي قم درس ميخوانند؟ گفتم خيلي خوب، خوب درس ميخوانند. گفت روزنامه چي؟ گفتم روزنامه هم ميخوانند، خيلي خوب مي خوانند. گفت كه بين دو حرف تو تهافت هست. فوری گفتم نه آقا، بين دو تا حرف هاي من كمال تعاضد هست، او گفت تهافت است، من گفتم كمال تعاضد، غرضم اين جمله است، اين خيلي خودش را گرفت و با يك حالتي كه تقريباً ما را محكوم ديده و ما را خلع سلاح كرده، گفت يعني چه كمال تعاضد دارد، روزنامه خواني با فقه چه ارتباطي دارد؟ با اصول و فلسفه... فلسفه را قبول نداشتند، با فقه و اصول و حديث و اينها چه ارتباطي دارد؟ گفتم از قضا خيلي خوب ارتباط دارد، اجازه ميفرماييد بيان كنم؟ گفت بله بگوييد چجوري است، برايتان عرض كردم، منتها يادتان مي رود، خوبيش اين است يادتان مي رود. گفتم براي اينكه طلبههاي قم بعد از اینکه نماز صبحشان را خواندند صبحانه مختصري خورده و نخورده، ميروند اصول ميخوانند، فقه ميخوانند، حديث ميخوانند، تفسیر میخوانند رجال مي خوانند، تا غروب آفتاب، نمازهايش را هم به موقع ميخوانند، ناهارشان را هم ميخورند، يك ناهار جزئي، غروب آفتاب كه شد، نماز مغرب و عشاء را ميخوانند، میرود كتابخانه تا ساعت 4 از شب رفته مطالعه میکنند، آن وقت ساعت 4 كتابخانه تعطيل ميشد، 4 ساعت از غروب رفته ميآيد در حالی که خسته است، براي رفع خستگي و تفنّن در فكر، روزنامه و مجله را میخوانند، هم فكرش يك مقدار تفنن پيدا ميكند از خستگي در ميآيد، هم به اوضاع جامعه و مردم آگاه مي شود، فردا هم بهتر مي تواند درس بخواند، چون به هر حال تفريحي كرده با مطالعه روزنامه و بهتر هم درس ميخواند، و هم ميتواند بهتر تبليغ كند، چون دردهاي جامعه را با روزنامه خوانده، اين بيچاره خدا رحمتش كند، حسابي ماند، ديگر چه جواب بدهد، حالا به هر حال اين كه عرض ميكنم، همه چيز را براي انسان بايد در حد خودش داشته باشد. پس مباحثه تعطيل است، تعطيلي هم به جا هست، شما آقايان مي گوييد چقدر تعطيلي، من عرض مي كنم مطالعه كنيد، مطالعه را كه جلويش را نگرفته اند، بنويسيد، يادداشت كنيد، مطالعه كنيد، تفريح كنيد، بگوييد، بخنديد. پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به حسنين دارد،... گاهي اينها توپ بازي مي كردند، يا پيغمبر اينها را به بغل مي گرفت مي بوسيد، خب اين زندگي ائمه (سلام الله عليهم اجمعين) است. يا در زندگي امام صادق (علیه السلام) دارد كه پسرش اسماعيل ظاهراً كبوتري داشت، كبوتر بازي حرام است، اما نگه داشتن كبوتر در خانه مي گويند اجنه را از بين مي برد، خب داشتند، اين نيست كه اسلام يك دين خشك خشن طالباني باشد. اسلام يك دين عقل و انديشه و عاطفه و احساسات و بشريت است، براي اين جهت ما تعطيل كرديم و اين هم راجع به خود تعطيلي. « درايت و تفکر در قرآن » اما آن كه مي خواهم عرض كنم، يك مقدار روي آن امروز، صحبت كنم به صورت كلي، ـ چون كار ما كلي است، ما كه در مراحل اثبات و اجرا نيستيم، ـ و آن اين است كه راجع به موضوعي مي خواهم بحث كنم كه هم قرآن به آن عنايت داشته، و هم سنت به آن عنايت داشته، هم سيره مسلمين عنايت به آن داشته است و هم در وصيتنامه سياسي الهي امام (سلام الله عليه) به آن عنايت شده، و هم اساس ترقي بشر و تمدن بشر و تكامل بشر مربوط به آن است. يعني سنگ زيربناي ترقي و تكامل بشر و چيزي كه دانشگاهها و حوزهها براي آن تأسيس شده، و روي آن موضوع كار مي كنند. آن عبارت است از تدبر، تعقّل، تفكر، انديشه، (أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا.) [2]در سوره نساء، ميگويد چرا دقت نمي كنيد؟ چرا نمي بينيد قرآن اين همه معاني بلند دارد، اين معاني بلند كه نمي شود از غيرخدا و وحي باشد، چرا نگاه نمي كنيد، و دخترها را زنده زنده به گور ميكنيد، و ميگوييد زنها ناقص العقلند، زنها چنيناند، زنها چنان اند، همه شرّها مال زنهاست، زنها بايد در جامعه، از بين بروند، آن آقاي فيلسوف هم مي گويد زنها حكم فلان را دارند، ( أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ ؟) آيا نمي بينيد يك زن زمامدار چگونه زمامداري مي كند؟ آيا نمي بينيد در داستان سليمان و بلقيس وقتي به او خبر دادند گفت (إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً ؟)[3] گفت آقا جنگ نابساماني دارد، جنگ ثروتها از بين ميرود، در جنگ ذخائر از بين ميرود. بمبهاي اتمي ميراثهاي فرهنگي را از بين ميبرد، عتائق را از بين ميبرد. نسلهاي آينده به وسيله بمبهاي اتمي و جنگ ها گرفتار ناراحتي هاي روحي مي شوند. اين حرفي است كه امروز دنيا به آن رسيده است و با جنگ مخالف است و ميگويد نبايد جنگيد. مي بينيد يك زن آن را ميگويد، چرا تدبر نمي كنيد در قرآن؟ خطاب به آنها، ( أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا.) شما يك يكنواختي در قرآن مي بينيد، مانند دانههاي تسبيح است كه اگر يك آيه از قرآن در سخنان نهج البلاغة اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) كه علي بعد از قرآن و رسول الله خداي در سخن است و در نهج البلاغة داد سخن داده، يك آيه از قرآن آنجا تضمين بشود، شخص مي فهمد اين آيه از قرآن است، زیرا به هم پيوستگي و ارتباط دارد. عربي مبين است. خيلي راحت مطالب را بيان مي كند، هيچ اغراف و گستگی ندارد. هر كسي به قول امام امت (سلام الله عليه) سفره گسترانيده شده از طرف خداوند به نام قرآن و وحي، هر كسي در حد خودش از آن استفاده ميكند. ( وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ ،)[4] هر كسي يك نوع بهره ميبرد. (فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ ،)[5] هر كسي يك نوع بهره مي برد، فقيه يك نوع، فيلسوف يك نحوه، عارف يك نحوه. اين عربي مبين هيچ مشكل ندارد. قرآن مطلب را كه بيان مي كند، ساده بيان مي كند، « زيبايی احکام قرآن » اين مطالب بلند را در قرآن شما نميبينيد كه مقابله به مثل در جنايت ها حيات بشر به آن بستگي دارد؟ ( وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَاْ أُولِيْ الأَلْبَابِ.)[6] اين سخن، سخن آدم عادي نيست، اين سخن وحي است كه جنايت ها بايد مقابله به مثل بشود، البته با حفظ عواطف، اگر عفو كنند یعنی اولياء دم ببخشند چه نيكوتر. من بارها عرض كرده ام، اگر ما دو قانون در اسلام داشته باشيم كه زيبا باشد یکی از آنها قانون قصاص است، اگر هم يكي داشته باشيم خودش است. باز اگر دو قانون ما در اسلام داشته باشيم، يكي از آنها زيبا باشد، ارث پسر دو برابر ارث دختر بودن است، اگر يكي هم باشد آن يكي خودش میباشد. بله اين دو قانون، قانوني است كه از نظر قرآن مسلم است، و ديگراني كه سخني مي گويند بايد جوابشان را داد. اين همه آيات قشنگ قرآن، به قول علامه طباطبائي (قدس سره الشريف) مي گويد درباره حقوق زن، با اينكه علامه فيلسوف بوده ها و از فلاسفه اين توقع راجع به زنها يك مقدار كمتر است. مي گويد آياتي كه در قرآن راجع به حقوق زنان آمده، 12 مرتبه كلمه معروف در آن ذكر شده، 12 مرتبه، ( وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ ،)[7] با زنها با معروف زندگي كنيد، با خوبي زندگي كنيد، (أفلا يتدبرون القرآن.) اصلاً تدبر اساس دعوت انبياء و اينكه انسان بفهمد پیغمبر، پيغمبر است، معجزه بودن قرآن يك راهش تدبر در مفاهيم قرآن است و ما بايد در زندگيمان، در روايات، در احكام تدبر كنيم، نگوييم پيشينيان چنين كردند، ما هم چنين مي كنيم. صرفيين چنين كردند ما هم چنين مي كنيم. حالا کسانی كه مي آيند طلبه مي شوند و براي خدا طلبه مي شوند، اينها يك استعداد خاصي دارند، دنيا دنياي استعداد و پيشرفت استعدادها است. صرفيين چنين كردند، ما هم چنين كنيم. ما بسنده كنيم. تا سخني ميگويي میگویند اجماع بر خلاف است، بابا اجماع، اساس ظلم و ستم بر اجماع استوار بوده. اجماع در فقه شيعه از فقه برادران اهل سنت آمده. با يك اجماع عدل را نگذاشتند پياده بشود. نميگويم اجماع به جايش حجت نيست. اما فوري نگوييد اجماع. مثلاً در یک مسأله 17 قول دارد و باز ميگويد اجماع. شيخ براي استصحاب 11 قول نقل مي كند، اگر به او بگويي استصحاب حجت نيست، فوري ميگويد خلاف اجماع حرف مي زني. ميگويي شيخ در استصحاب رسائل 11 قول در حجيت استصحاب دارد، تازه مي گويد اقوال باز هم هست مقدمه تهذيب را نگاه كنيد ببينيد شيخ در اختلاف روايات چه ميفرمايد. فوری نگوييم اجماع. چوب تكفير را خيلي ساده نزنيم، چوب تكفير كار آساني نيست كه فرستند او را به كجا، راحت نيست. «تدبر و درایت در روایات» بياييم اهل تدبر باشيم. وقتی روايات را مي خوانيد تدبر كنيد، «روايته تدريه خيرٌ من الف ترويه». يك روايت را شما با دقت بخوانيد و مطالبي از آن در بياوريد، بهتر از هزار روايت است كه حفظش كني. در همه چيز بايد دقت و تدبر كرد. در حرف زدن با اینکه امری عادي است بايد تدبر كرد. ببينيم معصومين چگونه حرف مي زدند، رسول گرامي اسلام چگونه حرف مي زد، چه دقتي در سخن گفتن داشتند. راوي محمد بن فضيل است، اين روايت در وسائل در باب صلاة العيد است، كافي هم دارد، صدوق هم دارد، محمد بن فضل يا فضيل، ميگويد كه من خدمت حضرت رضا (سلام الله عليه) بودم، حضرت رضا به يك كسي گفت روز عيد فطر «تقبّل الله منك و منا، [خدا از تو و ما قبول كند. يعني روزه و نماز عيد را از تو و ما قبول كند. گفت مدتي گذشت رسيديم به عيد قربان، باز حضرت برای كس ديگري ميخواست دعا بكند، حضرت فرمود:] تقبل الله منا و منك.»[8] روز عيد فطر كه برای او دعا كرد فرمود «تقبل الله منك و منا،» روز عيد قربان كه خواست دعا كند فرمود «تقبل الله منا و منك.» محمد بن فضيل ظاهراً مي گويد من پرسيدم، چون ائمه اجازه مي دادند كه بپرسند، كه آقا شما به آن يكي گفتي خدا از تو و از ما قبول كند در عيد فطر. اينجا كه رسيدي فرمودي خدا از ما قبول كند و از تو، چرا عبارت ها تغيير كرد؟ چرا دعا عوض شد؟ حضرت مطلبي فرمودند كه با ترجمه آزاد معنايش اين است: آن روز، روز عيد فطر، او روزه گرفته بود، ما هم روزه گرفته بوديم، او نماز عيد خوانده بود، ما هم نماز عيد خوانده بوديم مثل هم بوديم، فلذا من گفتم خدا از تو و از ما قبول كند. در عيد قربان ما قرباني كرده بوديم، او نتوانسته بود قرباني كند. پس مناسب نيست به کسی كه قرباني نكرده بگوييم خدا از تو قبول كند، از ما هم قبول كند، چون او اصلاً قرباني نكرده تا مقدمش بداري، مناسب اين است كه بگوييم خدا از ما قبول كند، از تو هم قبول كند. اگر مي گفتيم از تو قبول كند به ذهن مي آمد، يعني او هم قرباني كرده، چون جلوتر او را ذكر كرديم، اين بود كه اينجا كه رسيديم گفتيم نه، «تقبل الله منا و منك.» اين را هم صدوق و كافي نقل كرده، و هم وسائل از هر دوي اينها نقل كرده است. ببينيد درباره يك دعا چگونه امام هشتم (صلوات الله و سلامه عليه)، علي بن موسي الرضا دقت دارد ، ما وقتي مي خواهيم حرف بزنيم بايد مواظب باشيم، و همه چيز را رعايت كنيم. يك آقايي نقل مي كرد. گفت وقتي كه مرحوم رجائي (قدس سره الشريف)، میخواست برود که در سازمان ملل صحبت كند، خدمت امام آمده بود، ـ من دارم نقل مي كنم قصه را، نقل هم چيزي نيست كه امضاء امام بخواهد. ـ گفت كه، وقتي آمد خدمت امام، امام فرمود آقاي رجائي، قريب به اين مضمون، شما وقتي که مي روي سازمان ملل، به عنوان يك رئيس جمهور يك مملكت به سازمان ملل مي روي، آنجا هم افرادي كه هستند سران جماهير دنيا و سران قدرت هاي دنيا هستند. شما تمام آداب ديپلماسي و سخنراني در سازمان ملل را بايد رعايت كني. آنجا ايران هم نيست، سازمان ملل است. تو هم رئيس جمهوري. باز همان آقا نقل مي كرد، وقتي امام نامه را براي گورباچف نوشت به آقاياني كه آنجا بودند فرمود مواظب باشيد در مقابل رهبر يك ملتي كه قدرتي دارد آهسته حرف بزنيد، صدايتان را بلندتر از صداي او نكنيد اگر او صدايش را يك مقدار بلندتر كرد، شما صدايتان را بلندتر كنيد، اما باز پايين تر از او. دستتان را در مقابل صحبت كردن، خيلي بالا و پايين نبريد، او يك رهبر است، و تو يك آدم عادي، آخر گاهي شخص دستش را بالا و پايين ميبرد اين معنايش بي اعتنايي به افراد است يعني من خيلي چنين و چنان هستم، گاهي معنايش اين است، نمي خواهم بگويم هميشه. اگر شخص متوجه باشد ـ ممكن است گاهي ملتفت نباشد ـ ، اصلاً بين دست و زبانش فرق نگذارد. اما امام اين دقت را داشت، فرمود او اگر دستش را 20 درجه بالا برد، شما 10 درجه بالا ببريد، باز 10 درجه تفاوت بين خودتان و او را حفظ كنيد. ( ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ.)[9] موعظه حسنه، اما اگر حرف خودش را پس بزني ممكن است ناراحت بشود، اينجا نيكوتر مجادله كن، مجادله كن به خدا قشنگ حرف ميزند، حالا آن مقداري كه ما ميفهميم. ( وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ،) آدم بايد حرف كه مي زند بداند كجاست، کیست و با چه کسی حرف مي زند آن علماء بزرگ مراحل عاليه را سير مي كنند. اگر با مرجع تقليد ميخواهد حرف بزند غير از حرفي است كه با يك بچه هفت هشت ساله ميخواهد بزند. او مسائل فقهي را میداند و در فقه تعمق دارد ، او زحمت كشيده، با يك واعظ، با يك منبري مثل خودش باید حرف زد. بعد هم آدم جايي كه مي خواهد حرف بزند بايد ببيند كجاست. روي منبر پیغمبر نشسته. جاي دعبل خزائي شعر مي خواند. جاي كميت شعر مي خواند. مداحش بداند جاي دعبل و كميت است، منبريش بداند روي جاي منبر پيغمبر نشسته. آن وقت آيا مي شود من در مداحي به افرادي كه خيلي ارزنده اند توهين كنم. حالا اينجا كسي نيست جلوي من را بگيرد، فرداي قيامت چه خواهم گفت؟ فردا دهنم پر از آتش ميشود. فردا زبانم دراز ميشود، براي اينكه آن شخص بزرگوار در خانه اش نشسته، من حالا دارم با صورت نثر يا با صورت نظم به او بدگويي ميكنم، خب زبانم دراز ميشود، زبانم كه دراز شد زير پاها له ميشود. بدانيم چگونه حرف بزنيم. به اشخاص توهين نكنيم آن هم افراد بزرگوار و عالم و روحاني. بسي جاي تأسف است كه ما مدتي است ميبينيم گاهي خلاف ادب و احترام نسبت به بعضي از بزرگان انجام ميگيرد. تا سرانجام هم به جايي رسيد كه حالا همه تان اطلاع داريد، حتی به نبي مكرم اسلام هم رسيد. قطع ولايت است که انسان به علماء و مراجع بد بگويد. آنها مگر چه كردند و چه خواستند؟ انسان نبايد حرفي بزند در يك مقامي كه خداي ناخواسته يك ملتي را در انزوا قرار بدهد. دنيا دنياي ارتباطات است، زندگي، زندگي تمدن است، همه به هم احتياج داريم، همه مملكت ها به هم احتياج دارند. همه ملت ها در مملكت ها به هم احتياج دارند. ما كاري بكنيم كه قدرت ها بيايند جلوي پيشرفت ما را بگيرند، ما را در انزوا قرار بدهند. اين اشتباه است. در برنامه ها بايد تدبر كرد، من خيلي نمي خواهم باز كنم. در برنامه ها بايد تدبر كرد. برويم سراغ اسلام، تدبر كنيم، اسلام بزرگی خانه را جزء سعادت قرار داده است. امام هفتم (سلام الله عليه) يك دوستي داشت، ديد يك خانه کوچک دارد، حضرت برايش يك خانه بزرگ خريد، فرمود اين خانه بزرگ را برايت خريدم، خانه ات كوچك است برو آنجا، البته او نادان بود، ناآگاه بود، نميدانم چه بگوييم؛ خشك مقدس بود، مرتجع بود، چه بود من نميدانم، گفت من نميروم، يك جهتي دارد، پدرم اينجا بوده، ميخواهم اينجا باشم. حضرت هم با يك جمله تربيتش كردند. فرمودند: خانه خودت را هم حفظ كن، خانه پدرت را هم حفظ كن. اما من كه نميگويم خانه پدرت را حفظ نكن. اما حالا تو ميگويي اصلاً من نميروم، آن هم در مقابل امام هفتم، خودش در زندان زندگي كرده است، حالا يك خانه ساخته است. بزرگی خانه جزء سعادت انسان است. يعني قدرتها و حكومتها بايد تلاش كنند مردم خانه هاي بزرگ داشته باشند، متأسفانه چند سال است ميگويند بيش از 50 متر بسازي از مزاياي حكومتي بهره مند نمي شوي. من، نمي دانم اين كجايش با اسلام مي سازد؟ خب بنشينيم فكر كنيم. در حالات رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) دارد، پيغمبر از يك راهي دوبار نمي رفت. من عين روايت را از روي كتاب بخوانم برايتان بعد بحث كنم. عمر بن بزيع ميگويد قال قلت للرضا (عليه السلام) إن الناس رووا أنّ رسول الله (صلي الله عليه و آله) كان اذا اخذ في طريق رجع في غيره، اصلاً پيغمبر هر جا از يك راهي ميرفت، از يك راه ديگر ميآمد. فكذا كان یفعل؟ نماز عيد را همه ميدانيد كه اگر از يك راهي رفت، از يك راه ديگر بايد آمد فهكذا كان يفعل؟ پيغمبر اينطور بود كه هيچوقت يك راهي را دو بار نميرفت. فقال «نعم، و أنا أفعله كثيراً فأفعله. [من هم از يك راه كه مي روم از يك راه ديگر بر ميگردم، تو هم اين كار را بكن. باز حضرت براي اينكه ممكن است اين طرف خوب عمق قضيه را نفهمد، و به قول ما نتواند تحليل كند، حضرت جهتي هم برايش ذكر كرد. فرمود كه] أما أنه أرزق لك،»[10] روزيت بيشتر مي شود. يعني در برنامهها در جا نزنيم. بياييم انديشه به كار ببريم، بياييم فكر به كار ببريم. در جا زدن غلط است، پيشينيان چنين كردند، ما هم چنين مي كنيم. پيشينيان اینطور گفتند ما هم اينطور مي كنيم. اين روزها شما اگر نگاه كنيد در مسأله برنامه، بعضي از آقايان محترم ميگويند كه اين برنامه با برنامههاي سابق فرق ماهوي ندارد، من نميگويم درست مي گويند يا اشتباه، اگر درست مي گويند خلاف مشي رسول الله است. انسان از يك راه كه دوبار نميرود يك چيزي يك وقتي گفته شده، دنبالش برويم، اين اشتباه است، بايد انديشه به كار برد. فكر ارزش دارد، نه حرف زياد زدن. «تفكر ساعة خير من سبعين سنة عبادة.» ما تا جايي ميرسيم كه بزرگان راجع به اصل 44 گله ميكنند. بزرگاني كه خود بنيان گزارش بودند گله ميكنند. اين درد را آدم به كجا ببرد؟ چه شده كه اینطور شده است؟ چرا نميآييم در فكر و انديشه مان تدبر كنيم. خانه 50 متر بيشتر نباشد. راهش چیست؟ من كه نميدانم راهش چیست. من آخوندم من اينجا روايت مي توانم بخوانم. راهش اين است بنشينيم پيدا كنيم. هر چيزي كارشناس دارد، چگونه بايد اين كار را بكنيم. يك راهش اين است، اسلام ميگويد از سعادت انسان اين است كه در خانهاش باشد، و زندگيش در شهرش باشد، يعني جلوي هجرت گرفته بشود. همان كاري كه در اين چند ساله از زمان انقلاب تا حالا انجام گرفته، جادههاي روستايي زده شده، روستاها برق رفته، تلفن رفته است، آب رفته، مخابرات رفته، بعضي ها شهر شده، كه اين مردم آنجا بمانند زندگيشان را همانجا اداره كنند. اين مسير سعادت است. نميخواهم بگويم تنها راه اين است. اعتياد همان برگشت به سابق فساد اجتماعي هر روز دیده می شود. گفتن كه فايده اي ندارد، بنشينيم فكر كنيم، مشكلات را با انديشه بايد حل كرد. اسلام فن نيست. بنده صاحب فن نيستم، بگويم بله بنده ميخواهم هسته اتم را بشكافم. من چه مي دانم، اصلاً اتم را با الف مي نويسند يا با عين مي نويسند، من كه سر در نميآورم. من دوچرخه هم بلد نيستم سوار شوم حالا هم بيايم در همه كاري دخالت كنم، اين كه اشتباه است. خوبيش اين است كه اين مشكلات را در اين روزها، من بهتان مژده بدهم، بحمدالله در اثر آگاهيها، و در اثر كمتر دخالت كردن برخي از روحانيون بزرگ، پاي اسلام و انقلاب و آخوندها نميگذارند. اين خيلي جاي شكر دارد. يعني امروز وقتي تورم مسكن 200 درصد ميشود، يك متر 100 تومان ميشود 300 تومان، 500 تومان، آپارتمان مي شود يك ميليون و 500 تومان، پاي آخوندها نميگذارند، نميگويند آخوندها، چون آخوندها در اين قضايا يك مقدار كنار بودند، در سابقها زياد بودهاند، اما آن وقتها اين مشكلات نبود. انزواي سياسي را پاي آخوندها نميگذارند، مشكلات ديگر را پاي آخوندها نميگذارند، و اين خيلي جاي شكر است، مواظب باشيد و نگذاريد گردنمان بگذارند. ما كنار هستيم من اين روزها شايد يكي دو سال است، هيچوقت كسي نيامد بگويد آقا، اينجا اين كار اشتباه است، شما چرا كرديد. سابق مي آمدند، چون ما يك مقدار در مسائل وارد می شدیم و مصلحت بود که وارد شویم ولی حالا كه نميرويم ديگر نمي گويند. كسي نمي گويد آخوندها اینگونه اند. كسي نمي گويد شما آخوندها اين بلا را سر ما در آورديد، نه، مي گوييم ما چكاره هستيم، ما اين كنار نشستهايم، بنده اينجا نشسته ام درسم را ميگويم، مسؤولين هم إن شاء الله درست فكر مي كنند، إن شاء الله رفع ميشود، (فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا ،)[11] گفتم آقا ببين، دو بار سختي است يك بار آساني، درست ميشود، خداوند إن شاء الله فرج مي رساند، إن شاء الله درست ميشود، إن شاء الله اين مشكلات حل مي شود. پيامبر از يك راه دوبار نميرفت، اين را در ذهنتان بسپاريد، در حد خودتان تحليل كنيد. سعادت شخص خانه بزرگ است، سعادت شخص اين است، كه زندگيش در خانه اش اداره بشود، نه هر روزي به اين شهر و به آن شهر تهران بشود شهر كثير نمي دانم 12 ميليون جمعيت، البته آب و خاك تهران هم گيرندگي دارد اين هم مخفی نیست كه هر كس آنجا رفت او را نگه مي دارد، حالا بهشت زهرا هم ديگر جا نميدهد، آخر مصيبت اين است، مال زنده ها نيست، مال مردهها هم الآن بهشت زهرا هم يك مسأله دارد كه تا دو سال ديگر مي گويند بهشت زهرا پر ميشود. براي مرده ها هم بايد فكري كرد، زندهها كه هيچ، به حال مرده ها هم بايد گريست. در اثر كثرت جمعيت، اين جمعيتي كه هست اداره كنيم تا مي گويي فرزند کمتر ميگويد: مگر پيغمبر نفرموده «تناكحوا تناسلوا فإني أباهي بكم،»[12] بياييد جمعيت را بيشتر كنيم، مي گوييم آقا هفتاد ميليونيم نمي توانيم اداره بشويم، اين همه مشكلات داريم، مي گويد بيا 300 ميليونش كن، سنگينيش را زمين مي برد، مدرسه سه شيفته داريم، تربيت نيست. الزام نيست. پيغمبر فرمود من مي خواهم مباهات كنم به شما امت، يعني امت گرسنه فقير معتاد هروئيني مفاسد اجتماعي دار، پيغمبر با اينها مي خواهد افتخار كند؟ پيغمبر نمي خواهد با آنها افتخار كند، پيغمبر با فقير افتخار مي كند، اما با مفسد كه افتخار نمي كند، نه با پولدارش افتخار ميكند كه هر روز يك جايي باشد و بعد هم يك طوری بشود. نه با او افتخار مي كند، نه با فقير بدبختش افتخار ميكند كه هروئيني شده، معتاد شده، مفاسد دارد، پنجاه متر خانه دارد، سه تا هم بچه دارد، حالا مي گويند نه، شش بچه باشد. شما از يك طرف به ما ميگوييد وقت آميزش نبايد نفس كشي در آن خانه باشد، اگر باشد صالح نميشود، حالا سه بچه دارند در پنجاه متر. هفت هشت مترش آشپزخانه و حمام و توالت است، هفت هشت مترش هم كه هال است. اصلاً فكر كردي چه مي گويي؟ فوري هم مي گويد اسلام. اسلام كارشناس دارد. برو ببين كارشناس هاي اسلام چگونهاند. حالا خودت مي خواهي بكني بکن 30 - 40 تا ديگر بياور، مانعي ندارد كه، يك 30 - 40 بچه ديگر بياور و داشته باش. اما به بنده چرا ميگويي؟ بنده ناآگاه بروم فردا بدبخت بشوم. خدا حفظ كند حضرت آقاي اخوي مرا، اخوي ما خيلي حق دارد همان شخصی كه امام دربارهاش آن حرفها را ميزند كه راجع به هيچ كس نگفته، ما اولين بچه اي كه گيرمان آمده بود، حدود سال 43 بود، آمديم در صحن رد بشويم، من خيلي خوشحال بودم که بچه دار شده بودم به حضرت آقاي اخوي گفتم كه ما بچهدار شدهایم قيافهاي در هم كشيد، مي دانيد اخوي هميشه عصباني است. امام هم مي گويد زود رنجي، اميد است كه درايتت را بر رنجت اضافه كنی. گفت بچه گدا پيدا كردي افتخار مي كني؟ نبينم ديگر از اين بچه گداها داشته باشي؟ سرنوشت ما را عوض كرد. و الا ما هم مثل بعضي از بزرگان ديگر حالا گرفتار بوديم. (وصلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- وسائل الشیعه 14: 508، کتاب الحج، ابواب المزار و مایناسبه، باب 66، حدیث 16. [2]- نساء (4): 82. [3]- نمل (27): 34. [4]- انبیاء (21): 30. [5]- عبس (80): 24. [6]- بقره (2): 179. [7]- نساء (4): 19. [8]- وسائل الشیعه 7: 477، کتاب الصلاة، ابواب صلاة العید، باب 34، حدیث 1. [9]- نحل (16) : 125. [10]- وسائل الشیعه 17: 463، کتاب التجارة ، ابواب آداب التجارة ، باب 54، حدیث 1. [11]- شرح (94): 6 و 7. [12]- جامع احادیث الشیعه 20 : 8.
|