دليل ضمان در مثلی به مثل و در قيمی به قيمت
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 600 تاریخ: 1386/8/22 بسم الله الرحمن الرحيم بحث درباره اين بود كه ضمان در مثلي به مثل و در قيمي به قيمت می باشد، كما اینکه مشهور بین اصحاب هم همین است براي اين ضمان در مثلي به مثل و قيمي به قيمت به وجوهي استدلال شده. يكي از آنها اجماعي است كه در مسأله ادعا و نقل شده. ما ديروز عرض كرديم اين اجماع، در مسأله اجتهادي است و ظاهر اين است كه مجمعين نظرشان به وجوه اجتهادي بوده، نه اينكه نظرشان از باب يك امر تعبدي باشد. و آن وجوه اجتهادي مثل آيه اعتدي، یا مثل اطلاق مقامي يا غير آن از وجوهي كه بعد ميآيد می باشد، پس اين اجماع حجت نيست براي اينكه در مسأله اجتهاديه است و ظاهر اين است كه اين اجماع فقهاء مستند به همان اجتهادشان است، اين يك شبهه. « اشکال به اجماع ادعايی بر اينکه ضمان در مثلی به مثل و در قيمی به قيمت است » شبهه ديگري كه دارد اينكه اين اجماع در صورتي اجماع هست كه بر عنوان مثلي يا قيمي اجماع كرده باشند، و نزاعشان در تعريف مثلي و قيمي يك نزاع لفظي باشد يا بيان چيزي باشد كه عند العرف است، يعني فرض كنيد از اول فقهاء، مثل ابن ابي عمير مثلاً گفته الضمان في المثلي بالمثل و في القيمي بالقيمة و هینطور تا آمده و به سرحد اجماع رسیده. اين اجماع در صورتي حجت است كه اين تعريفهايي كه براي اجماع كردهاند تعريفهاي لفظي باشد و اختلاف ماهوي در آن نباشد، و يا بيان آن چیزی باشد كه در عرف هست، و اما اگر اين اختلافات، اختلاف ماهوي باشد، اجماع در اينجا حجت نيست. براي اينكه در يك امري اتفاق ندارند. فرض كنيد يك عدهاي مثلي را به آنچه که اجزای آن از میت قیمت مساوی باشد تعریف کردهاند. مثلي را اینطور تعريف كردهاند، قيمي هم آن است كه اجزای آن از حیث قیمت متساوی نباشد و يا تعاريف ديگر. هر كدام به يك نحو تعريف كرده اند كه تعريفها در مكاسب آمده. « اجماعی وجود ندارد چون هر کس به نظر خود مثلی و قيمی را تعريف کردهاند » آن كه مثلي را به آنچه که اجزای آن از حیث قیمت مساوی است تعريف كرده او اگر مي گويد في المثلي المثل مرادش اين مثلي است كه خودش ميگويد يا طايفه ديگري مثلي را به نحو ديگري تفسير كرده اند، بعد گفته في المثلي المثل و في القيميّ القيمة، بنابراين مورد اتفاق و اجماعي بر يك امر ندارند ، يكي فتوايش اين است: در آنچه که اجزای آن بالمثل مساوی است. يكي هم مثلاً می گوید: آنچه که اوصاف آن بالمثل متساوی است. هر کدام به يك معنايي نظر دارند، پس اتفاق بر نظر واحد وجود ندارد و اجماعي در كار نيست. پس شبهه دوم اين است كه بايد محرز بشود كه اجماع بر يك امر است و تعريفها لفظي است نه اختلاف معنوي. و يا تعريفها ناظر به بيان ما عند العرف است، و الا آنها اجماعشان بر المثلي و القيمي، بر همان دو عنوان است. و الا اگر هر کدام بر آنچه كه تعريف كرده نظر داشته باشد، ـ و فرض اين است تعاريف، اختلاف ماهوي و اختلاف معنوي دارند، ـ اجماعي در مسأله به وجود نمي آيد، فرض كنيد يك عده اي گفته اند زيد و عمر و بكر قابل احترام هستند و، يك عده ديگر گفتهاند زيد و خالد و بكر واجب الاحترام هستند و يا يك عده اي گفته اند مثلاً زيد و بكر و تقي واجب الاحترام هستند، اينها اجماع بر یک جايي نيست. گفته نشود كه اينها نسبت به آن مورد اتفاق از نظر مصداقشان اجماع دارند. با توجه به همين مثالي كه زده شد، ـ مثال را براي اشكال زدم، ـ اگر يك عده اي گفتند زيد و بكر و عمر واجب الاكرامند، يك عده ديگري گفتند زيد و بكر و خالد واجب الاكرامند، يك عدهاي هم گفتند زيد و خالد و تقی واجب الاكرامند، شما اشكال كنيد نسبت به آن قدر متيقن از مصاديق مثلي و قيمي اجماع قائم است، درست است اين نظرش به «أن في المثلي المثل،» به مثلي بودن به تعريف خودش است، آن هم نظرش در «أن المثلی المثل» نظرش به تعريف خودش است، درست است در اين جهت اتفاقي نيست ، اما نسبت به آن موردي كه همه اتفاق دارند كه در اين مثال مثلا ميشود زيد که اين اجماعي میشود. اين لايقال كه نسبت به قدر متفق از مصاديق، اجماع وجود دارد. چرا که گفته میشود: این اجماع نیست چرا؟ براي اينكه آنچه كه مثلي را با يك تعريفي ميگويد ضمان در آن به مثلي هست ، تعريف ديگر و نظر ديگري را نفي مي كند. مثلاً اين كه ميگويد زيد و عمر و بكر به نظر من، واجب الاحترامند معنايش اين است آنكه مي گويد زيد و عمر و خالد او درست نميگويد، پس هر قائلي قول ديگري را نفي ميكند ، بنابراين يك مورد اتفاق قولي وجود ندارد. نمي دانم اينجا را دقت كرديد يا نه که چه مي خواهم عرض كنم. كه «لايقال» اگر اينها اختلافشان اختلاف معنوي و ماهوي باشد، درست است بر عنوان مثلي اجماع وجود ندارد، بر عنوان قيمي اجماع وجود ندارد، چون مثلي عند كل غير المثلي عند الآخر، فقط لفظشان يكي است، لكن نسبت به مصداق متفق عليه جميع اين تفاسير و جميع اين تعاريف، اجماع وجود دارد، چرا که گفته میشود بعد از آن كه يك قائلي مثلي را به طوری تعريف مي كند و فتوا ميدهد كه مثلاً در آن به مثل ضامن است. ديگري به نحو ديگري تعريف مي كند معنايش اين است كه اين فرد قول او را نفي ميكند ، وقتي قول او را نفي ميكند، بنابراين قدر متفق علیه وجود ندارد. اين مي گويد من از ادله فهميده ام مثلي به اين معنا ضمان دارد، نه مثلي به آن معنا. او هم ميگويد من از دليل فهميدهام «المثلي ما تساوت اوصافه» و ضمان به مثل دارد، و لذا منطبق بر زيد و عمر و بكر میشود، اين مي گويد مثلي «بما تساوت جزئياته» ضمان به مثل دارد و لذا منطبق بر زيد و عمر و خالد، میشود ميگويد من از دليل اين را ميفهمم، يعني آنچه كه آن دیگری فهميده درست نیست. بنابراين اجماع بر يك موردي نميآيد. اين راجع به اجماع مضافاً به شبهه ديگري كه ما عرض كرديم كه اين اجماع به هر حال اگر هم اجماع بر يك عنوان باشد، نزاع، نزاع لفظي يا تعاريف، تعاريف بيان مصاديق عند القوم باشد، باز نسبت به موارد شك اين اجماع به درد نمي خورد، فتأمل كه اين اشكال به مبنا نيست، اين يك اشكالي است كه به روايات و ادله هم وارد هست. اين يك وجه براي ضمان به مثل در مثلي و به قيمت در قيمي. وجه دوم آيه شريفه است: (فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ)[1]. سيدنا الاستاذ (قدس سره) در اين كتاب البیع ميفرمايد كه شيخ الطايفة به اين آيه براي ضامن در مثلي به مثل و در قيمي به قيمت استدلال كرده. عبارت شيخ الطايفة اين است: « قول شيخ و استدلال وی بر ضمان در مثلی به مثل و در قيمی به قيمت به آيه «ضمن اعتدی عليکم...» «مسألة 11: المنافع تضمن بالغصب كالأعيان، مثل منافع الدار و الدابة و العبيد و الثياب، و به قال الشافعي، و قال أبوحنيفة لا تضمن المنافع في الغصب بحال، ]اصلاً منافع ضمان ندارد، اگر يادتان باشد دليلش چيست؟ «الخراج بالضمان.»[ فإن غصب أرضاً فزرعها ببذره، كانت الغلة له، و لا أجرة عليه، ]كانت الغلة آن درست است، الزرع للزارع اگر بذر مال خودش است زرع هم مال خودش است، منتها اشکال سر اينجاست، «و لا أجرة عليه»، ديگر اجرت زمين را بدهكار نيست، مي رود يك زمين غصب مي كند، بيست ـ سي سال هم استفاده ميكند، چيزي هم بدهكار به غاصب غير از ردّ العين نيست.[ إلاّ أن تنقص الأرض بذلك فيكون عليه نقصان ما نقص. ]كمبودي به زمين وارد شده، زمین پست و بلند شده ، زمین گیر آب نميگيرد اين نقصان را بايد جبران كند.[ و زاد على هذا فقال لو آجرها و أخذ أجرتها ] زمين را، اجاره داده و اجرت زمين را گرفت،[ مَلِك الأجرة دون مالكها، ]اين مستأجر اجرت را مالك ميشود ، دون مالك آن... اين را من در مطالعه هم نفهميدم ، «فقال لو آجرها و أخذ أجرتها»، زمين را اجاره داد، اجرتش را هم گرفت، «ملك الاجرة دون مالكها» حالا، گفت كه يك كسي سابقها ما منبر ميرفتيم ميگفتيم، گفتند يك كسي خانهاش را اجاره داده بود ، بعد از چند سال آمد گفت كه يك اتاقشان اتاق آنوري كه شنيدم خالي شده كه مستأجرها رفتند، آن را به من بده من بيايم در آن بنشينم، گفت آن دامادم آمده در آن نشسته است، حالا اين هم همينطور است، شما اين را به غاصب میزنید، حالا ببينيم درست ميشود. «و على هذا فقال لو آجرها» اين غاصب زمين را و اخذ اجرتش را... درست است أيّدكم الله، «ملك الأجرة دون مالكها». گفتند مرحوم آقا جمال بوده يا حاج آقا حسين، يك جارويي را ميخواست از طول در اتاق ببرد، طول جارو زياد بود، اين را مي خواست از عرض اتاق ببرد، ديد نميشود، پسرش آمد گفت بابا خوب از عرض نبر، از طول اتاق ببر، از طول برد، گفت بچه الهي جوانمرگ بشوي، با اين استعدادت چرا خوب درس نميخواني. حالا.[ دليلنا قوله تعالى (فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم)، ]حالا شيخ مي فرمايد دليل ما آيه شريفه است،[ و المثل مثلان، مثلٌ من حيث الصورة و مثل من حيث القيمة، فما لم يكن للمنافع مثلٌ من حين الصورة وجب أن يلزمه من حيث القيمة و على المسألة إجماع الفرقة و أخبارهم تدلّ عليها»[2]، استدلال به آيه شريفه كه شيخ در خلاف آن را متعرض شد. و تأسف اين است كه مرحوم ايرواني (قدس سره الشريف) چهار احتمال در اين آيه داده، و حدود يك صفحه براي استدلال به اين آيه بحث كرده، من ديگران را نگاه نكردم. و ظاهراً خود شيخ هم همينطور است. اينها در اين آيه با عدم توجه به اينكه اين آيه در كجا آمده و مورد آيه چيست. يعني از احتمالات در آيه، بحث کردند بدون اینکه نظر به کتاب الله و آیه که در کجا نازل شده و در چه سوره ای واقع شده است. هيچ به آن نگاه نكردهاند، احتمالها دادهاند و بعد هم بحث كردهاند كه كدام يك از اين احتمالها درست است يا کدام درست نيست. با اينكه سزاوار بلکه لابدّ از بحث در آيه بوده ـ ، دقت بشود در مورد نزولش و در محلّ ورودش، در مورد نزول و محل ورودش، ـ يا بيش از دقتي كه ما در روايات از نظر تقطيع و از نظر سند داریم، يا لااقل به آن هم توجه بشود. « اشکال به استدلال به آيه «فمن اعتدی عليکم» بر اينکه اصلاً مورد آيه بحث ديگری است و به مثل و قيمی ربطی ندارد » و بعد از آن كه آدم به آيه نگاه كند و مورد نزول آيه را در قرآن بيابد، مي فهمد كه اين آيه هيچ ارتباطي به بحث ضمان، يعني به بحث مثلي به مثل و قيمي به قيمت ندارد. اصلاً آيه اجنبيه است از اينكه في المثلی المثل و في القيمي القيمة همانگونه که سيدنا الاستاذ (سلام الله عليه) در پيش توضیح دادند. حالا من آيه را ميخوانم. آيه 195 از سوره بقره، تا بعد عرض كنم چگونه مي شود. تأسف اين است نسبت به كتاب الله يك عدهاي آن طرف گفتند حسبنا كتاب الله، اين طرف هم شيعيان و فقهاء (قدس الله اسرارهم و نوّر الله مضاجعهم) كمتر به كتاب الله توجه شد، در مقابل آنها به روايات توجه شد، تا جايي كه اگر شما مي گويي كه اين روايت خلاف قرآن است، به گفته خودشان حجت نيست، چوب تكفير و ارتداد علیه تو زده خواهد شد، و دهل و سنج ارتداد كه خودشان گفتند خلاف قرآن حجت نيست، حالا من مي گويم خلاف قرآن است، شما مي گوييد نه اين اینطور نيست، مسأله آيه 195 از سوره بقره. اين آيه در ضمن اين آيات شروع شده: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، پنج آيه اي را كه علامه طباطبائي ميفرمايد ظاهراً اين آيات در يك مسير هستند و به قول آقاي بروجردي (قدس سره) يك سيستم دارند، و در يك مسيرند، آيه 189، اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، (وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبِّ الْمُعْتَدِينَ ، ]آنهايي كه با شما ميجنگند، شما جنگ كنيد و مقاتله كنيد در راه خدا با آنهايي كه مقاتله ميكنند با شما، (الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبِّ الْمُعْتَدِينَ). البته حالا اين « الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ » هم علامه طباطبائي تفسير قشنگي دارد، ميگويد اين معنايش اين نيست که فقط کسی كه با من مي جنگد با او بجنگم، آنهايي كه با ما نمي جنگند با آنها نجنگم، نه، « الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ » ميگويد در شأن این هستند كه مقاتله كنند، حالا آن را من نميخواهم وارد بشوم، خودتان مراجعه بفرمائيد،[ و اقتلوهم حيث ثقفتموهم و اخرجوهم من حيث اخرجوكم، و الفتنة اشدّ من القتل، و لاتقاتلوهم عند المسجد الحرام حتى يقاتلوكم فيه، ]احترام خانه خدا را نگه داريد، تا آنها در كنار خانه خدا با شما درگير نشدند، شما با آنها درگير نشويد،[ فإن قاتلوكم فاقتلوهم كذلك... ]اگر آنها در مسجد الحرام با شما درگير شدند، شما هم در مسجد الحرام با آنها درگير بشويد، اين جزاء كافرين است.[ فإن انتهوا فإن الله غفور رحيم، ]اگر آمدند و به اسلام برگشتند و باز خودشان را باز داشتند، خداوند هم آمرزنده است.[ و قاتلوهم حتى لا تكون فتنة و يكون الدين لله، ]با آن كفار مقاتله كنيد تا دين فقط براي خدا باشد،[ فإن انتهوا فلاعدوان إلاّ على الظالمين. الشهر الحرام بالشهر الحرام، ]ماه حرام به ماه حرام، يعني اگر آنها در ماه حرام با شما جنگيدند، شما هم در ماه حرام با آنها بجنگيد، گردوي خوانسار سنگ خوانسار. (الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ) [، والحرمات قصاص، ]هر چه احترام دارد و واجب است احترام به آن گذاشته بشود، اين قابل تقاصّ است. چه ماه حرام باشد، چه بلد حرام باشد، چه مسجد الحرام باشد، هر چه احترام دارد، (وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ)، يعني هر چه حرمت دارد تقاص هم دارد، يقتصّ منه،[ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ ، ]هر كس به شما ظلم كرد، شما هم به مثل آنچه كه به شما ظلم كرده اعتدي كنيد[ و اتقوا الله ]يعني اضافه نرويد خارج از عدالت نشويد،[ و اعلموا ان الله مع المتقين ]يعني متقي قدر متيقنش در این است که در تقاص ظلم نكند.[ و أنفقوا في سبيل الله و لا تلقوا بأيديكم إلى التهلكة، ]در راه خدا انفاق كنيد و با دست خودتان خودتان را به هلاكت نيندازيد. البته علامه طباطبائي (قدس سره) مي فرمايد و اين «انفقوا في سبيل الله» هم در رابطه با همين آيات است، يعني «انفقوا في سبيل الله» يعني براي مجاهدين و خرج جهاد و خرج خانواده هاي آنها، (وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ) كه خرجيشان را ندهيد دشمن بر شما مسلط بشود، ولي ظاهراً اين آيه، يك آيه كلي است، (وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ)، يعني آدمهايي كه وضعشان خوب است اينها به ديگران هم كمك كنند تا جنگ سرمايه داري و بينوا به وجود نیاید. (وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ) همه چيز را براي خودتان نخواهيد، به هر حال وقتي فشار يه يك طايفهاي آمد و به اينها گرسنگي فشار آورد، خوب اينها در مقابل يك كسي كه وضعش خوب است و سرمايه دار است میایستد. امام مي فرمود اين آيه مصداقش اين است، و «انفقوا» يك امر كلي است، يعني از اموال خودتان در راه خدا انفاق كنيد و به دست خودتان، خودتان را به هلاكت نيندازيد، يكي اين است كه براي جنگ بدهيد تا دشمنها بر شما مسلط نشوند، و یکی اين است كه سرمايه دار و کسی كه وضعش خوب است يك مقدار به ديگران هم كمك كند تا جنگ بينوا و سرمايه دار به وجود نيايد،[ وَأَحْسِنُوَاْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ)[3] . خوب قبل از اين آيه، آن آيات است، و در ذيلش هم اين (واتقوا الله و انفقوا في سبيل الله) است. مورد اين آيه كجاست؟ اين آيه قدر مسلم جنگ را شامل میشود. اين آيه را نميتوانيم بگوييم جنگ را شامل نمي شود، براي اينكه اين، مورد آيه است، و خروج مورد، مستهجن است. براي اينكه آيه مربوط به آيات قتال است. در بحث آيات قتال ميگويد (الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ)، مسلماً جنگ مورد اين عموم هست، و اگر شما بخواهيد جنگ را از اين آيه بيرون ببريد، خروج مورد لازم مي آيد، وخروج مورد مستهجن است. « معنای آيه «ضمن اعتدی علکيم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدی عليکم ... » بنابراين آيه بايد به گونهای معنا بشود كه با اين مورد آيه بسازد، يعني یا جنگ بسازد. در جنگ مي گويد وقتي آنها با شما جنگيدند و اعتداء به شما كردند شما هم به مثل آنها بجنگيد، يعني به مثل آنها بجنگيد، يعني اگر آنها ده تير رها كردند، شما هم ده تیز رها کنید اضافه نشود، كم نشود، اگر آنها پای يك عده اي را را زدند، شما هم بایستید تا پاهاي آنها را پيدا كنيد، بعد پايشان را بزنيد، آنها دست زدند مثلاً او آمده در دست تو گرفتار شده، و دست ندارد، بگويي نه، تو برو دنبال كارت، من تو را نميزنم، براي اينكه قرآن گفته: «فاعتدوا عليه بمثل...» اصلاً مثل در جنگ به اين معنايي كه ما در باب ضمان ميخواهيم غير معقول و لغو است، نميشود گفت در باب جنگ اگر آنها دست شكستند ما هم از آنها دست بشكنيم، پا شكستند ما هم از آنها پا بشكنيم،؟ ده تير زدند ما هم ده تير بزنيم، ده نفر لشکر دارند ما هم ده نفر بياوريم تا اضافه نشود، اين نيست. مثل به معنايي كه در باب ضمان مي خواهيم يعني مماثل از نظر مقدار قطعاً مراد نيست، و اصلاً اين ديگر جنگ نيست، اين جنگ امام جماعتي و مأموم است كه صبر كن صبر كن. اين قصه مرحوم آشيخ ابراهيم كلباسي است، دزدی عباش را برداشته بود فرار مي كرد، دنبالش مي دويد، گفتند آقا چكارش داري رفت، گفت ميخواهم پيدايش كنم بگويم حلالش كردم كه روز قيامت نایستیم سؤال و جواب كنيم، خوب بله، يك وقت آنطور است و آدمي به آنجا ميرسد ، اما مسلماً جنگ مماثلت در مقدار نميخواهد، بلكه مراد از اين مماثلت مماثلت در اصل اعتداء است، همانطور كه آنها به شما صدمه ميزنند، شما هم به آنها صدمه بزنيد، نه اينكه آنها به شما صدمه ميزنند، شما تعارف چلوكباب برگشان كنيد، اين مماثلت، در اصل اعتداء است، «فإنهم كما يعتدونكم فاعتدوا عليهم،» اين اعتداء در اصل مماثلت است، يعني اینطور نشود كه آنها شمشير را گرفتهاند و ميزنند، شما بگوييد نه آقا، تقاضا ميكنيم بفرمائيد چلوكباب برگ برايتان آماده كرديم اين نيست، خوب او مي جنگد تو هم بجنگ اين كه خلاف عقل است، اين معنايش ظالم پروري است، قاتل پروري است. (فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ)، يعني همانگونه که ایشان برشما تعدی کردند شما نیز بر آنها تعدی کنید. بعد ميگويد بله، تجاوز نكنيد، يعني زياده روي نكنيد، يعني شما زنها و بچههاي آنها را از بين نبرید اين ظلم در باب جنگ است. شما اشجار آنها را نسوزانید، نياييد سنگ در آبشان بريزيد، نياييد با بمبهاي شيميايي به آنها حمله كنيد، اينها اعتداء در جنگ است، اما نه اینکه معنايش اين باشد كه در معتدي به. پس آيه به مناسبت مورد آيه، نه شأن نزول تا شما بگوييد ثبوت شأن نزول مشكل است، به حسب مورد آيه مربوط به جنگ است، مسلماً جنگ را شامل ميشود، و در جنگ تقاصّ به مثل ما اعتدي، تقاص به مثل ما اعتدي اصلاً لغو است، تقاص به مثل ما اعتدي در مقدار اعتداء لغو و غيرمعقول است، پس مراد از مثل اين است: آنها به شما ظلم ميكنند، شما هم به آنها ظلم كنيد، نه اينكه آنها به شما ظلم ميكنند، شما به آنها احترام كنيد، شبيه «التكبر مع المتكبّر عبادة»، اگر يك كسي بخواهد بزرگي به شما بفروشد، شما سرت را پايين نكن و تواضع كن، نه، اين خلاف انسانيت است. شما هم بزرگي به او بفروش تا تكبر در جامعه پيش نيايد، يك كسي به آدم دشنام ميدهد، آدم در مقابل دشنامش بگويد سلام عليكم صبح شما بخير. خوب اين دشنام دهنده راحتتر ميتواند دشنام بدهد، گرفته چوب را مي خواهد بزند، مي گويم آقا صبر كن كه لباسهايم را هم درآورم كه محكم بتواني به بدن من بزني. اگر آنها آمدند زن و بچه هاي ما را كشتند، اعتداء به اين است كه ما برويم زن و بچه های آنها را بکشیم اين اعتداء است، زن و بچه چه تقصيري دارد؟ استفاده از اتم از جهت اين آيه شريفه ممنوع است، براي اينكه اتم بي گناه و با گناه را ميكشد، اتم زمين و زمان را به درد مي آورد، زمين چه تقصيري دارد؟ ماهي در دريا چه تقصيري دارد؟ نسلهاي آينده چه تقصيري دارند؟ چون بمبهاي اتمي در نسلهاي آينده هم اثر مي گذارد، اعصاب مردمي كه آن طرف دنيا زندگي ميكنند چه تقصيري دارد؟ يك مشت ديوانه و خل و چل بعد از جنگهاي اتمي به وجود ميآيد، جنينها در رحم مادرشان ناقص الخلقة مي شوند، اين كه من عرض كردم مثل در مقدار معتدي به در جنگ لغو است و غير معقول به اين معنا که او ده شمشير زده ما هم ده شمشیر بزنيم. او ميزند به هر كجا خورد، ما بگوييم صبر كنيم، ببينيم به كجاي ما مي خورد، بعد هم ما چكار كنيم؟ بعد هم ما برويم. خوب اين شبيه آن است كه گفت رفته بود جبهه قبل از نهضت امام و بيانات امام (سلام الله عليه)، گفت رفته بود يك كسي مثل من مثلاً كه هميشه پشت جبهه را نگاه ميداشت، اين رفته بود جبهه، آن وقتها، مال جنگ آن وقتها، يك كسي آمده بود... سپر را به سرش گرفته بود، يك كسي آمده بود شمشیر را به پهلوش زده بود. گفته بود آقا چرا وضع شيء در غير ما وضع له مينماييد؟ من سپر را به سر گرفتهام، شما شمشير را بايد به سر بزنيد. اين حرفها در جنگ كه نیست. پس مثل به مقدار معتنا به در جنگ لغو و غير معقول است. و آيه قطعاً جنگ را ميگيرد، نمي شود ما ببينيم آنها چکار ميكنند ما هم همان کار را چكار كنيم، راست آنها ما بجنگيم بلكه مراد اين است که همانطور كه آنها با شما ميجنگند شما هم با آنها بجنگيد، نگوييد آنها با ما ميجنگند ما تعارف كنيم، چه ميگويند؟ جزاي كلوخ انداز چیست؟ كلوخ انداز را پاداش كلوخ است حالا، يا سنگ است، سنگ بر مثل نميخواهيم، درست است، من اگر بگويم كلوخ آن وقت مثل درست نمي شود. جزاي كلوخ انداز را پاداش سنگ است، نه اينكه كلوخ انداز را دعوتش كنيم به هتل هيلتون، بفرمائيد در ميدان جنگ برويم هتل هيلتون به شما غذا بدهيم بخوريد. اين اصل جنگ را ميگويد. بله اعتداء در جنگ، يعني آن كه عقلاء در جنگ اين را ظلم مي دانند، مثل كشتن صبيان و نساء آنها، قطع اشجار آنها، مسموم كردن آبهاي آنها، محيط زيست آنها را ناامن كردن، با بمب اتم استفاده كردن كه به جنين ها ظلم كردن است، جنين هاي تا صد سال ديگر، بله اينها اعتداء است و آيه شريفه مي فرمايد: ( فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ... وَاتَّقُواْ اللّهَ) يعني و اتقوا الله در زياده روی بر او. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- بقرة (2) :194 . [2]- خلاف 3: 402 و 403 . [3]- بقرة (2): 190 تا 195 .
|