اگر مالک عبدی با ديگران در آن عبد شريک باشد و سهم خود را بفروشد بايد بقيه عبد را خريده و آزاد کند
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 612 تاریخ: 1386/9/11 بسم الله الرحمن الرحيم آن عبارت كه ديروز بحث شد آيا معتِق است يا معتَق، آن معتِق است، يعني اگر كسي مالك يك عبدي است و به نحو شركت با ديگران شريكند، مقداري از او را آزاد كرد، اين معتق را مكلف ميكنند كه بقيه اش را هم بخرد و آزاد كند، و در روايات تعليل شده به اينكه اين نسبت به آنها فاسد كرده، چون ديگر نميتوانند اين را بفروشند و نميتوانند از او استفاده خدمتي را انجام بدهند. بنابراين اين معتق بايد بقيه را هم بخرد و آزادش كند، به خاطر اينكه آمده و اين مقدار از مال را بر آنها فاسد كرده. بحث در روايات اتلاف بود كه ايشان فرمودند روايات اتلاف هم مثل روايات تلف دلالت ميكند که آنچه بر عهده ضامن است، خود عين است، بعد فرمودند رواياتي ممكن است با آن معارض باشد. از آن روايات جواب دادند كه اينها يا معارض نيستند، يا دلالت مي كنند كه به عهده ضامن و متلف خود عين است. تا اينجا، صفحه 505. «فالعمدة في المقام صحيحة علي بن جعفر (عليه السلام) المتقدمة، الظاهرة في أن قيمة البُختي على القاتل، ]خود قيمت به عهدهاش هست،[ فلابد اما من التصرف فيها بارجاعها إلى سائر الروايات بأن تحمل على الكناية عن وجوب الأداء، ] در اين صحيحه علي بن جعفر تصرف كنيم به اينكه به بقيه اخبار بر گردانيم به اينكه بگوييم اين كنايه از وجوب اداء است، يعني اين هم در مقام اداء است، نه در مقام ما علي العهدة.[ أو تحمل على أن قيمة البُختي في تلك الأزمنة كانت ثابتة لم تختلف إلى زمان الأداء أو تقيد سائر الروايات بها فإنها أخص منها، ]قيمت تا زمان اداء يكي بوده، نتيجه اين مي شود آن كه به عهده اش آمده بوده عين بوده، چون اگر قيمت تا زمان اداء يكي باشد، معلوم ميشود عين بوده كه بايد در زمان اداء همان قيمت را بدهد. و الا اگر عين نبود، و الا اگر اختلاف باشد، دلالت بر اين معنا ندارد.[ .... أو إرجاعها إلى رواية قرب الإسناد و يراد به أن عليه ضمانه، ]غرض اين است كه ضامن است،[ و يراد بالضمان بدله مثلاً أو قيمة، ]ضمان را به معناي مثل و قيمت بگيريم،[ و تحمَل سائر ما إشتملت على ضمان العين، على ضمان المثل و القيمة و ضمان الدرك و البدل و نحوها، ]بگوييم اصلاً روايات ضمان ناظر به ضمان مثل يا قيمت است، كاري به اين ندارد كه به عهده چه چیزی ميآيد، اصلاً ناظر به اصل ضمان است، مي خواهد بگويد اين آدم ضامن است، وضمانش هم به اين است كه يا مثل را بدهد يا قيمت را ، اما چه چیزی به عهده ضامن ميآيد، بگوييم اصلاً در مقام بيان آن نيست.[ و الاولى إرجاع الصحيحة إلى سائر الروايات، ]بهتر اين است كه در صحيحه تصرف كنيم، نه اينكه در آن روايات تصرف كنيم بگوييم آنها براي بيان اصل ضمان است، و ناظر به عهده و ما في الذمة نيست،[ لأن التصرف في رواية واحدة، أولى من التصرف في تلك الروايات الكثيرة، ]اگر در يك روايت تصرف كنيم و قائل به يك نحوه خلاف ظاهر بشويم، اين اولاست از اينكه در آن روايات كثيره تصرف كنيم، و میتوان گفت اينكه شم الحديث اقتضا ميكند كه مراد از اين روايت هم هماني است كه در آن روايات آمده. وقتي دهها روايت يك معنا را افاده ميكند، و يك روايت ظاهرش خلاف آنهاست، شم الحديث اقتضا ميكند كه بگوييم نه، اين هم همانها را ميخواهد بگويد، اسمش را بگذاريم شمّ الحديث؛ يا اينكه اینطور بگوييد: سياق الاحاديث، شم الحديث يعني سياق الاحاديث. يا اينكه بگوييد به هر حال امر دائر مدار اين ميشود كه ما در بيست روايت تصرف كنيم يا در يك روايت. و عقلاء بنابراين دارند كه تصرف در يك روايت اولاي از تصرف در چندين روايت است. یا تصرف اولي است از كثرت تصرف. پس يا بگوييد سياق احاديث اين را ميگويد ـ مثل سياقي كه در بعضي از جاها ميگويند سياق جملات، سياق احاديث، شم الحديث ـ ؛ و يا بگوييد نه، تصرف اولاي از كثرت تصرف است كه امام (سلام الله عليه) به آن اشاره دارد.[ و التقييد المشار إليه بعيدٌ، لأن القيميات هي المتيقن من المطلقات، بل التقييد مستهجن، ]كه بگوييم اين روايات همه مربوط به مقام اداء است و به قیمیات قيد بزنيم. «لأن القيميات هي المتيقنة»، جواب دومش اين بود: ارجاع، «و يراد به أنّ عليه ضمانه، ويراد بالضمان بدله مثلاً أو قيمة، و تحمل سائر ما اشتملت على ضمان العين على ضمان المثل و القيمة». منتها چون قدر متيقن از اين روايات قيمياتاند، آن وقت مشكل است ما اینگونه تقييد را بزنيم، «لأن التصرف في رواية واحدة أولى من التصرف في تلك الروايات الكثيرة و التقييد المشار اليه بعيدٌ» آن همه روايات را به اين روايت تقييد بزنيم، «لأن القيميات هي المتيقنة من المطلقات»، وقتي قيميات قدر متيقن است، آن وقت به اين روايت بخواهيم تقييد بزنيم، و آن قدر متيقن خارج ميشود، «بل التقييد مستهجن»، خروج مورد يا خروج قدر متيقن، تخصيص يا تقييد قدر متيقن مستهجن است.[ هذا غاية ما يمكن في تقريب كون العين على العهدة كما ذهب اليه المحققون، كه مرحوم آسيد محمد كاظم و ديگران اشاره میکنند، اين آخرين حرفي است كه در اين باره ميشود زد. « اشکال به کلام امام (س) بر اينکه ايشان فرمود: عين در ضمان بر عهده میآيد » بعد امام اشكال دارد، من قبل از آن كه اشكال امام را بخوانم، يك شبههاي كه به اساس كلام ايشان است عرض ميكنم، ببينيم آيا بعد در مباحث آمده يا نه، و آن اينكه ايشان ضمان منتسب به عين را، يا ضمان منتسب به متلف را به معناي اين گرفتهاند يعني آن عين يا متلف در ذمه است، فرمود: الضمان الكفالة و نتيجه گرفتند كه آن عين در عهده ميآيد، وقتي ميگويند فلان شيء را ضامن شد، يعني فلان شيء به عهدهاش آمده است، ولو تلف هم شده باشد، چون اعتبار عين متلف در ذمه مانعي ندارد، امر اعتباري است، اعتبار مانعي ندارد. ثمرهاش هم در باب اداء يوم القيمة يا يوم التلف ظاهر ميشود. لكن شبههاي كه هست اين است كه بله، ضمان به معنای کفالت ـ در خود عبارات ايشان هم يك جا اشاره به آن هست، ـ ضمان به معنای کفالت و تعهد و التزام به یک مسئولیت است. كفيل شده یعنی فلاني متعهد شده، ضمان تعهد است یعنی جعل تعهد و نه جعل بر عهده. فرق است بين اينكه بگوييم شئي بر عهده ميآيد، مثل دين چرا که، دين بر عهده دائن يا بدهكار است، يا حج بر عهده مستطيع است، ( وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ )[1]، يا در باب نذر «لله عليّ،» در باب عهده داري جعل شی در عهده و جعل شیء در ذمه امری است و تعهد برای یک شیء امری دیگر، ضمان عبارت است از تعهد براي شيء، كفالت براي شيء، مسؤوليت براي شيء، الضمان الكفالة، الكفالة التعهد، مثلاً من كفيل فلاني ميشوم، يعني من متعهد ميشوم او را بیاورم. تعهد هر موردي به حسب خودش است، تعهد غير از جعل ما في العهدة است و ضمان به معنای تعهد است، شيء متلف را ضامن است، يعني نسبت به شيء متلف متعهد است، تعهد شيء متلف به عهدهاش است، اگر من گفتم شما پول به فلاني قرض بدهيد و ضمان آن بر عهده من يعني چه؟ پول به فلاني قرض بدهید و ضمان آن بر من يعني تعهد ميكنم، تعهد است، مسؤوليتش با من، پس الضمان الكفالة و این هر دو به معنای تعهد است همانگونه که از مراجعه به كتاب الضمان و تعريفهايي كه براي ضمان شده ظاهر است، و از مراجعه به لغت ظاهر میشود. و تعهد و ضمانت غير از جعل الشيء علي العهدة است. پس تمام اين رواياتي كه ضمان را به عين نسبت داد، يا به متلف نسبت داد، دلالتي ندارد كه عين به ذمه آمده ، بلكه دلالت دارد بر اينكه ضامن مسؤول عين است، ضامن مسؤول چيزي است كه تلف شده است. الضمان بمعني الكفالة همانطور كه خود امام هم فرمودند، ضمان به معنای كفالت است، كفالت يعني تعهد. اين تعهد يك وقت قهري است، ميگويم تعهد يك وقت قهري است، يك وقت جعلي. تعهد مثل اینکه شما مالي را كه تلف كردهايد پس شما ضامنيد، يعني مسؤولش شماييد، عهده دار اين مال شمائيد، فلانٌ ضامنٌ يعني عهدة المال عليه، عهدة المال عليه نه اینکه مال بر ذمه اوست؛ ضمان بمعناي عهده است، به معنای تعهد است، به كتاب الضمان مراجعه كنيد، در كتاب الضمان، ضمان جعلي كه عامه ميگويند درست است، ما هم گفتيم حسب صناعت درست است، ميگويد به اين آقا پول قرض بده ، من ضامن او هستم يعني چه من ضامنم؟ يعني مسؤولش منم، يعني من متعهد مي شوم اگر او نداد من بپردازم، ضمان يعني عهده، ضامن است يعني متعهد است، فلانٌ ضامن للشيء يعني فلانٌ عهدة المال له، نه اينكه الشيء علي عهدته، بلكه اين مخصوص عهده دار آن مال است. فلان ضامنٌ يعني عهدة المال له، نه اينكه في ذمته المال، تعبير اين است، خود امام هم در عباراتش داشته است. بنابراين از اين روايات جز تعهد در نميآيد. حالا اداء تعهد به چيست؟ در باب كفالت شخص، تعهد به اين است كه شخص را حاضر كند، در باب تعهد ضمان مال، به اينكه خسارت را جبران كند ، حالا در جبران خسارت بگوييد في المثلي بالمثل و في القيمي بالقيمة، يا بگوييد به اقرب التالف، يا بگوييد به ماليت، اما از خود كلمه ضمان، جعل علي الذمة بر نميآيد، ضمان يعني عهده، ضامن نه اینکه يعني علي عهدته. حالا، فرمايش ايشان را بخوانم:[ و التحقيق أن يقال أنّ الضمان المعهود المغروس في أذهان العقلاء، ] ايشان ضمان را روي بحث عقلائي و شرعي برده است. من عرض مي كنم اصلاً از نظر لغت هم اين معنا را نميدهد. ضمان معهود مغروس در اذهان عقلاء[ هو عهدة الغرامة و الخسارة،] كه همين معناي لغوي هم همين است، عهده داري غرامت و خسارت است.[ ففي المثلي بالمثل و في القيمي بالقيمة يوم الإتلاف. و أن ضمان العين بمعنى أن نفس العين على عهدة الضامن في المثليات و القيميات ] كه اينجا عهده ميشود ذمه، علي عهدة يعني علي ذمة، و اما به معناي اينكه در مثليات و قيميات است، اين[ خلاف المتعارف و المعهود عندهم ] است، شما اضافه بفرمائيد بلكه خلاف معناي لغوي و عرفي ضمان است.[ و في مثله لابدّ من ورود دليل صريح مخالف لبنائهم، ] ايشان ميفرمايد كه وقتي بناء عقلاء اين است، یعنی متعارف و عند العقلاء ضمان يعني عهدهداري است، اگر شارع بخواهد ضمان را به معناي جعل بگيرد؟ بايد دهل و سنج راه بيندازد، اگر ضمان را بخواهد خارج از آن معناي متعارف بگيرد بايد تعبد خاصي بیان کند. «ورود دليل صريح مخالف لبنائهم»[ و ديدنهم، ]بايد يك دليل روشني باشد كه با بناء و ديدن آنها مخالف باشد،[ كما في دية الكلب التي وردت فيها روايات صريحة معتبرة، ] كه آنجا بر خلاف بناء عقلاء آمده، مثلاً بناء عقلاء در كلب ميگويند بايد چه چیزی را بپردازد؟ قيمت، شارع ديه معين كرده است، ايشان مي فرمايد روايات صريحهاي داريم که معتبره است و بر خلاف قيمت ديه معين كرده.[ « قول امام (س) بر اينکه غير از بنای عقلاء و فهم عرف چيز ديگر از روايات ضمان يد و اتلاف و غيره به ذهن نمیآيد » و أما مثل ما وردت في باب الضمانات كضمان اليد و الإتلاف كحديث اليد و غيره مما مرّ من الدلالة على تعلق الضمان بالأعيان و ما وردت في جنايات البهائم و مما هي دون ذلك في الدلالة. ] اين روايات درست است دلالت ميكند اما عرف هيچگاه چنين معنايي از آن نميفهمد، گفت ده مرغ بودند، گفت كيش، اين يكي گفت به آن ميگويد، آن يكي ميگفت به آن ميگويد، سنگ را كه زد به یکی خورد، گفت به اين ميگفت به ما كه نميگفت. حالا شارع هر چه هم اين روايات را بياورد، عرف باز سراغ آنكه خودش ميفهمد و بنا دارد ميرود، اگر بخواهد غير از آن را بفهماند، احتياج به يك ادله كثيره صريحه دارد و محتاجة الي المظاهرة بالدهل و السنج و الا هر چه بگويد عرف سراغ همان مبناي خودش مي رود. و اما مثل اينها[ فلاينقدح في ذهن العرف و العقلاء منها ما يخالف بنائهم في الضمانات، ]غير از آن كه بنائشان است چيزي به ذهن نمي آيد، ما عرض كرديم اصلاً معناي لغويش هم همين است، نه اينكه معناي لغويش یک چیز است، و معناي عرفي و بنائي چيز ديگر. حالا. روي مبناي ايشان احتياج به دهل و سنج دارد، روي مبناي ما اصلاً از اول بر غير ما عند العرف دلالت ندارد.[ فلايفهم من قوله «على اليد ما أخذت»[2] أنّ نفس المأخوذ حال التلف في العهدة، ] اصلاً عرف اين را نميفهمد که، «علي اليد ما اخذت» یعنی خود عين تلف شده به عهدهاش است، اين را نميفهمد، از اين روايت كه ظاهر بود،[ فضلاً عن ساير الروايات، فإن البناء على وقوع ما أصابت الدابة على العهدة ]بگويي پاي شكسته آن دابه بر عهده تو بر آمد، دست شكستهاش بر عهده تو آمد، چشم كورش بر عهده تو آمد، بدتر آن حيوان موطوئه بر عهده تو آمد[.امر مستنكر في نظر العرف، ]بگويند آن حيوان موطوئه بعد از وطی بر عهدهاش آمد.[ فحمل تلك الروايات على كثرتها على الضمان المعهود المغروس في أذهان العقلاء حمل قريب جداً، ]چرا حمل قريب جداً چون عقلاء اینطور ميفهمند، بلكه ما ميگوييم حمل متعين، براي اينكه اصلاً ضمان يعني عهده، نه اینکه ضمان به معنای جعل الشيء علي العهدة،[ موافق لفهم العرف و العقلاء مع الغمض عن المعارض، ]فرض معارض هم نداشته باشد،[ و به يدفع المعارض المتوهم بين الروايات. ]آن معارضه هم ديگر رفع ميشود، آنها هماني را ميگويد كه عند العرف و العقلاء بوده.[ فيكون الضمان في جميع ابوابه ما هو المعروف بين الأصحاب، و المعهود عند العقلاء، و هذا اقرب بنظر القاصر عجالةً و إن خالف ما مرّ منا إلى الآن، ]ولو چند صفحه آنگونه بحث كرديم، ولي آن كه عجالتاً به ذهن ميآيد همين است كه بگوييم بيش از ضمان و عهده بيشتر نميرساند. تعهد و مسؤوليت. ضامن است يعني عهدة المال عليه، نه المال في عهدته. گفت فرق بين خواجه علي و علي خواجه چه ميشود؟ فرق خيلي دارد، عهدة المال عليه، نه اینکه ان المال علي عهدته، ما عرض كرديم اصلاً معناي لغوي هم همين است. «و إن خالف ما مرّ منا» در ضمن حدود بيش از دويست سطر «إلى الآن»،[ يمحوا الله ما يشاء و يثبت ]و عنده ام الكتاب.[ بل الظاهر من حديث اليد غير ما أفاده المحققون مما لازمه التعرض لأداء التالف، ]محققین گفته بودند که عين به ذهن ميآيد كه لازمه آن تعرض براي اداء تالف است،[ حتى يلتزم بأن اداء المثل و القيمة أداء للشيء بنحو، كما أشرنا اليه، ] اصلاً احتياجي به اين حرفها ندارد، اصلاً از اول «علي اليد» بيش از ضمان و عهدهداري چيزي نميآورد.[ و التحقيق أن الغاية المذكورة فيه غاية للضمان و العهدة في زمان وجود العين، ]تا عين هست مسؤوليتش با آن است.[ فإن قوله «على اليد ما أخذت» يراد منه أن الآخذ ضامنٌ للمأخوذ بمعنى أنه، ] به عهده اش است، يعني چه مال به عهدهاش است؟ مال به عهده اش است يعني چه؟ يعني تا هست خودش را بايد بدهد، وقتي كه از بين رفت، بايد خسارتش را جبران كند[ لو تلف تكون خسارته عليه، و غاية هذا الأمر التعليقي أي عهدة الخسارة على فرض التلف هو اداء نفس العين، ليس إلاّ، فلو استولى أحدٌ على مال غيره يكون ضامناً، أي على عهدته خسارته، ما لم يصل المال الى صاحبه، و إن خرج عن استيلاء المستولي وقع تحت استيلاء غيره أم لا. و هذا هو الظاهر من حديث اليد، ]يعني يك ضمان تعليقي مي خواهد درست كند،[ الموافق لبناء العقلاء في باب الضمان، فإن قوله مثلاً الق مالك في البحر و عليّ ضمانه، ]يعني چه؟ يعني خسارتش،[ أي عليّ خسارته لو تلف، فالضمان عهدة الخسارة للمال بالتلف أو نحوه. و على هذا يوافق مضامين ]اينها[ جميع الروايات في باب الضمانات. ]همهاش ضامن است يعني عهدة المال علیه. مال اگر تلف شد خسارت آن بر اوست[ فإن في قوله «عليه ما أصابت الدابة بيدها أو رجلها»[3]، ]نه اينكه خود «ما اصابت» به عهدهاش آمده،[ أي هو ضامن لإتلافه، أي عليه عهدة الخسارة، ضرورة أن الحمل على إعتبار نفس ما أصابت على عهدة السائق أو الراكب بأن يكون في يد مكسورة نفس اليد على العهدة، ]و مثلاً اگر آلت الاغ نر از بين رفت، نفس او بر عهده ضامن باشد. خوب اين را نميشود گفت. «بأن يكون في يد مكسورة نفس اليد على العهدة»[ أمرٌ غريبٌ عند العرف و العقلاء لو لم نقل أنه مستنكر عندهم، فتُجمع بما ذكرنا الروايات الواردة في الضمان و سائر المطلقات الواردة في باب الضمان فتدبر تعرف. ]و بدان كه ما عرض مي كنيم اصلاً معناي لغوي ضمان هميني است كه عقلاء بر آن بناء دارند، نه اينكه معناي لغويش چيز ديگري باشد، و با اينكه عقلاء بناء دارند با هم فرق داشته باشد، و الامر سهل، اگر گفتيد معناي لغوي آن است، ديگر احتياج نداريم به اينكه بگوييم بناء عقلاء و عرف قرينه است. اگر گفتيد معناي لغوي جعل عین بر ذمه است، ميگوييم عرف و عقلاء، قرينه حاليه است كه اينجا مراد آن نيست.[ هذا مضافاً إلى ما تقدم من مفاسد إعتبار العين على العهدة، فراجع، ]چه مفسدهاي داشت که عين بر عهده باشد، ميخواستند بگويند عين تالف نميشود بر عهده باشد، ظاهراً همين است، عين تالف نمي شود بر عهده باشد، و امر سهل است ديگر، بعد از آن كه حالا بناء عرف بر غير آن است.[ والظاهر أن ما إشتهر بين الأصحاب على ما حكي من ضمان المثل في المثلي و القيمة في القيمي، ]ما اشتهر چي؟... چي؟... و الظاهر أن... آنچه كه مشهور شده... ميگويم «اشتهر» لازم است يا متعدي است؟ «ان ما اشتهر»، چيزي كه مشهور شده، آخر اشتهر يك فاعل كه ميخواهد،« بين الاصحاب» كه مفعول فيه است «و الظاهر ان ما اشتهر بين الاصحاب علي ما». ليس لأمر تعبديّ، ] اين يك دليل تعبدي ندارد كه در مثلي، مثل باشد[ بل للإرتكاز العقلائي، و لهذا حملوا تلك الروايات على المعهود ظاهراً فتدبّر»[4]. حالا همه اينها مقدمه براي چه بود؟ و در موقع شك چكار كنيم؟ (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- آل عمران 3: 97. [2]- مستدرك الوسائل 14: 8، كتاب الوديعة، ابواب احكام الوديعة، باب 1، حديث 12 و ج17. [3]- عن اين روايت در جايي يافت نشد، ولي شبيه آن با كمي اختلف در وسائل الشيعة 29: 247، كتاب الديات ابواب موجبات الضمان، باب 13، حديث 2 آمده است . [4]- كتاب البيع 1: 343 تا 345 .
|