استدالال شيخ (ره) به صحيحه ابی ولاد بر معيار پرداخت قيمت در ضمان قيمی
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 640 تاریخ: 1386/11/23 بسم الله الرحمن الرحيم بحث درباره اين بود که قيمتي که در قيمي پرداخته ميشود معيار اين قيمت چه روزي است، بحث در معيار يوم القيمة بود در ضمان قيمي که آيا يوم الغصب است يا در اينجا يوم القبض و يوم المخالفة، يا يوم التلف است يا يوم الاداء است يا اعلي القيم از يوم الغصب و مخالفت تا تلف، اعلي القيم از يوم الغصب تا زمان اداء، بحث در مناط يومي بود که در باب قيمي بايد ملاحظه شود. شيخ بعد از آن که يک سلسله از درايات و قواعدي را که به نظر خودش بوده و به نظر ديگران فرمودند، ميفرمايد بحث يقع در روايات که ببينيم روايات چه ميگويد آيا روايات چه نحو قيمتي را معتبر ميکند؟ «نعم لو فرض دلالة الصحيحة...فالمهمّ حينئذ صرف الكلام الى معنى الصحيحة،»[1] تا بقيه را به سوي او ملحق کنيم، خلاصه بحث در صحيحه ابي ولاد است که براي مناط يوم به آن استدلال شده، صحيحه هم خوانده شد و عرض کرديم از نظر فقه الحديث چند تا فايده از او استفاده شد. حالا جاي استشهاد را شيخ ميفرمايد محل استشهاد در اين صحيحه دو فِقره است يا دو فَقَره است، يکي: «نعم قيمة بغل يوم خالفته»[2] الي ما بعد، يکي هم آن جمله بعديش که درباره اين جهت دارد:«او يأتي صاحب البغل بشهود يشهدون أن قيمة البغل حين اكترى كذا و كذا.«[3] اين دو جايي است که براي اين که آيا مناط چه يومي است در باب قيمي به آن استدلال شده. بعضيها به اين جمله اول استدلال کردهاند براي يوم المخالفة، که معيار قيمت يوم المخالفة است. از بعضي هم نقل شده که اين جمله اول دلالت مي کند که معيار اعلي القيم از يوم المخالفة و غصب است تا يوم الاداء. براي استدلال به يوم المخالفة به دو نحو ميشود به اين حديث استدلال کرد، البته هر دو وجه منوط به اين است که بغل را با کسره بخوانيم نه با جرّ، قيمة بغلِ يوم خالفته نه قيمة بغلٍ يوم خالفته. قيمت بغلِ يوم خالفته که بغل به يوم اضافه شده باشد، هر دو وجه مبتني بر اين است که يوم به بغل اضافه شده باشد، و بغل مکسّر باشد نه مجرور تا تنوين تنکير داشته باشد و اضافه نشده باشد. دو وجه استدلال يکي اين است که بگوييم نعم قيمة بغل يوم خالفته اين قيمت شيخ ميفرمايد دو تا مضاف اليه داشته باشد، يک مضاف اليهش بغل است، يک مضاف اليهش يوم است. قيمة بغلٍ، قيمة يوم خالفته، کلمه قيمة که يک مضاف است به دو مضافه اليه اضافه شده باشد، بنابراين مي شود: قيمة بغل قيمة يوم خالفته، ميشود معيار يوم المخالفة و يوم الغصب. احتمال دوم اين است که بگوييم نه، اين قيمت که اضافه شده به بغل، مضاف و مضاف اليه دست به هم دادهاند اضافه شدهاند به يوم، قيمة بغل مضاف با هم که اضافه شدهاند دست به هم دادهاند و به يوم اضافه شدهاند. بنابراين احتمال دوم هم باز معلوم ميشود قيمت بغل روز مخالفت. من عبارت شيخ را بخوانم، ميفرمايد: «و محل الاستشهاد فيه فقرتان: الاولى قوله نعم قيمة بغل يوم خالفته الي ما بعد، فإن الظاهر أن اليوم قيدٌ للقيمة، [ظاهر اين است که يوم قيد براي قيمت است،] إما باضافة القيمة المضافة إلي البغل اليه ثانياً [يک بار آمده اضافه شده است به بغل، يک بار ديگر بدون اجازه بغل اضافه شده به يوم، يعني زن دوم بدون اجازه زن اول. قيمت اول اضافه شده به بغل، او را مضاف اليهش گرفته، دوباره با اين که آن مضاف اليه را داشته، دوباره اضافه شده به يوم، بدون اين که از بغل هم اجازه بگيرد، قيمة بغل يوم خالفته، که بگوييم اضافه شده،] يعني قيمة يوم المخالفة البغل، [قيمة بغل، قيمة يوم خالفته دو تا قيمت داريم.] فيكون اسقاط حرف التعريف من البغل للاضافة، [اين که نگفته قيمة البغل، اين للاضافة است، اين الف و لام براي اضافه افتاده،] لالأن ذا القيمة بغل غير معين [است، نه به خاطر اين بود که ميخواسته بفهماند بغل غيرمعين را قيمتش را بدهند،] حتى توهم الروايةُ مذهب من جعل القيميّ مضموناً بالمثل والقيمة إنما هي قيمة المثل. [ميگويد اگر بگوييم الف و لام براي خاطر نکره بودن افتاده چه ضرري دارد؟ ميگويد ضررش اين ميشود کسي خيال ميکند اين که گفته قيمة بغل يعني در قيمي هم چي به ذمه ميآيد اول؟ مثل به ذمه ميآيد، و قيمي چندم است؟ قيمي بعد از او به ذمه ميآيد. قيمة بغل يوم خالفته. ميگويد نه، الف و لام که افتاده براي اين که مضاف اليه بوده، نه الف و لام افتاده که تنکير او را بفهماند تا کسي آن جور توهمي را داشته باشد، اين يک احتمال. به هر حال ميگويد الف و لام در البغل براي اضافه به او افتاده، ميخواسته اضافه بشود نه اين که براي اين بوده که تنکير، تا آن اشتباه را به ذهن بياورد. اين يک احتمال که دو تا قيمت داريم: قيمة بغل، قيمة يوم خالفته.] «و اما بجعل اليوم قيداً للاختصاص الحاصل من اضافة القيمة الي البغل،»[4] يا اين که بگوييم نه، دو تايي سر هم رفته اضافه شده، مجموع مضاف و مضاف اليه اضافه شده به اين بغل. اين دو تا احتمالي را که ايشان در اين جا ميخواهد بفرمايد. « رد استدلال شيخ (ره) بر صحيحه ابی ولاد بر معيار قيمت در ضمان قيمی » لکن اين استدلال ايشان تمام نيست، چون استدلال ايشان بظاهره که واضح است تمام نيست، براي اين که يک لفظ که نميتواند دو بار اضافه بشود، واضح است از نظر لفظي تمام نيست، خوب يک قيمت داريم اين قيمت که دو بار نميتواند اضافه بشود، يک لفظ است، يک لفظ چجور دوباره اضافه ميشود بدون تکرار، از نظر لفظي که نميتواند اضافه بشود و همينجور قيمة بغل، اين مجموعش اضافه شده، مجموع خارجيت ندارد که اضافه بشود. مجموع آنها يک وحدت اعتباري دارد، واقعيت که ندارد، در هر مجموعي ما چند تا چيز نداريم، مثلاً مجموع کليات خمس، مجموع وجود خارجي و تحقق لفظي ندارد تا بيايد اضافه بشود، پس اين دو کلام، دو احتمالي که شيخ اعظم (قدس سره الشريف) داده، اين از نظر لفظي محال است، براي این که يک لفظ که ما بيشتر نداريم، يک لفظ که نميتواند دو بار اضافه بشود، مجموع هم که وجود لفظي ندارد تا اضافه بشود، اين از نظر لفظي. از نظر لبّي و معنوي هم گفتهاند محال است که اگر بخواهيد محال بودنش را بفهميد، بر شما باد به مراجعه به حاشيه آشيخ محمدحسين (قدس سره) ميگويد که اينها يک شيء دو بار لحاظ استقلالي نميشود، نميدانم ملحوظ به لحاظ استقلالي لحاظ عالي نميشود، خواستيد آنجا مراجعه کنيد. پس اين فرمايش شيخ بظاهره از نظر لفظي تمام نيست کما نعرفه و نعلمه، از نظر لبي هم تمام نيست کما ذکره بعض المحققين که آشيخ محمدحسين کمپاني باشد که در حاشيهاش آورده است. بايد بگوييم مراد ايشان يا چيز ديگري بوده، و يا بگوييم اين حرف تمام نيست، يا بايد کلام ايشان توجيه بشود اگر بگوييم تمام نيست فبها و نعم. پس يک شبهه به کلام شيخ (قدس سره) اين هست که تتابع اضافات که احتمال اول بود و يا اينکه دو تايي سر همي اضافه شده باشند به مضاف اليه دوم اينها از نظر لفظي باطل است و نادرست است، اين اولاً و ثانياً خلاف تعارف در مکالمات هست، در مکالمات اينجور چيزي نيست که اضافه دنبال اضافه، اضافه دنبال اضافه يا يک مجموعي را که وجود اعتباري دارد بگويند مثل وجود واقعي ميماند و اضافهاش کنند به مضاف... اين از نظر اعتباري از نظر ظاهر درست نيست، اين از نظر لفظي. اما اگر بگوييد نه، مراد شيخ ظاهرش نبوده، مراد شيخ از تتابع اضافات يا از این که مجموع اضافه شدهاند، حالا در تتابع اضافات، مرادش در تتابع اضافات اين است: المضاف الي المضاف کالمضاف الي مضاف ذلک الشيء، يادتان است کجا دارد؟ «مساوي المساوي مساو مع ذلك الشيء، مشابه المشابه مشابه مع ذلك الشيء» يا هدايه است يا ملا محسن، بگوييم مضاف به مضاف به مضاف ديگر کالمضاف الي او، قيمت اضافه شده به بغل، بغل اضافه شده به يوم، اين قيمتي که به بغل اضافه شده که به يوم اضافه شده، اين مثل اين است که خودش اضافه شده. المضاف الي المضاف الي الشيء کمضاف ذلک الشيء الي الشيء، ميگوييم اين از نظر شعر و خيال بافي خوب است، بله همچين عبارت قلمبه سلمبه، درست ميشود، اما اينها صرف شعر است، اين خيال بافي است، خيال بافي که نميتواند ادبيات درست کند مشابه المشابه مشابه لذلک الشيء. اين دو احتمال شيخ هر دو کنار ميرود، اين يک جواب از استدلال شيخ و ديگران. « اشکال ديگر به استدلال شيخ (ره) بر صحيحه ابی ولاد بر معيار قيمت در ضمان قيمی » جواب ديگري که هست اين که ظاهر اين است که اين «نعم، قيمة بغل يوم خالفته،»[5] اين يوم متعلق به نعم است، قال: اليس يلزمني اذا عطب البغل او نفق، سائل پرسيد اليس يلزمني اذا عطب البغل او نفق؟ اليس يلزمني؟ قال: نعم، قيمة بغلٍ يوم خالفته،» اين يوم که ظرف است متعلق است به آن يلزمک، يلزمک يوم خالفته قيمة بغل، يعني از روز غصب ضامني، نه اين که از قبل و جلوتر ضامني، سائل سؤال کرد اليس يلزمني اذا عطب البغل او نفق، قال نعم، يعني يلزمک، قيمة بغل يوم خالفته، اين يوم متعلق به يلزمک است، و يلزمک که فعل است متعلقش است، اين جوري ميشود: يلزمک يوم خالفته قيمة بغل. خوب چرا اين را امام فرمود؟ چرا کلمه يوم را اين جا آورد، براي رفع چه توهمي بود؟ اين براي رفع اين توهم بود: سائل پرسيد ضامن هستم؟ استفهام، استفهام تقريري است، اليس يلزمني، چون حضرت فرمود لأنک غاصب، ابوحنيفه هم گفته بود ضامن، اليس يلزمني، حضرت فرمود که چرا يلزمک، منتها براي اينکه يک وقت سائل خيال نکند که از همان روز کرايه ضامن است، از همان اولي که کرايه کرده و تا معيار تا نيل رفته، چون کرايه کرده بود برود تا نيل، براي رفع توهم سائل که مبادا اين خيال کند از روز اول مستأجر ضامن است، فرمود نه، از روز مخالفت ضامن ميشود، و اين از نظر لفظي اگر نگوييم متعين است، حداقل اقرب است، چرا؟ براي اين که بر آن دو احتمال يوم متعلق ميشد به قيمت، يوم به قيمت متعلق ميشد، قيمت فعل نيست، ممکن است بگوييد اين جا معناي فعل را ميدهد، شبه الفعل است، ولي ما اگر در جار و مجرور يک جايي يا در ظرف دو احتمال در متعلق ظرف هست، يکي اين که به فعل متعلق باشد، يکي اين که به شبه الفعل متعلق باشد، اگر نگوييم متعيّن، اقرب اين است که به فعل باشد، اين جا بعد از آني که فعل در کار است، اگر نگوييم تعلقش به فعل متعين است، لااقل از اينکه تعلقش به فعل اقرب است، وقتي هم اين جور شد، آن وقت روايت هم اين ميشود: نعم قيمة بغل يوم خالفته. بنابراین روايت سه احتمال دارد، ما نميدانيم کداميک از اين احتمالهاست، هم از نظر لفظي دو احتمال دارد، چون شيخ ما حديث را بر ما نخوانده، ما که نميدانيم قيمة بغلٍ يوم خالفته يا قيمة بغلِ يوم خالفته، اگر آن دو احتمال اول باشد، قيمة بغل يوم خالفته، چون بغل ميخواهد اضافه بشود، اگر اين احتمال اخير باشد، بايد قيمة بغلٍ باشد، ما از نظر لفظي گير داريم که حديث چجور است، از نظر معنايي هم سه احتمال دارد، بنابراين استدلال به اين حديث شريف براي اين که معيار قيمت يوم المخالفة است و يوم الضمان است، اين استدلال تمام نيست، و ايني که شيخ (قدس سره) ميخواهد ردّ کند تعلق يوم را به يلزمک ففيه ما لايخفي. فردا حرف امام (سلام الله عليه) در استدلال به روايت. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- محصل المطالب فی تعلیقات المکاسب: 1، 619. [2]- وسائل الشیعه 19: 120، کتاب الاجاره، ابواب... ، باب 17، حدیث1. [3]- وسائل الشیعه 19: 391، کتاب الغصب، ابواب الغصب، باب 7، حدیث1. وسائل الشیعه 25: 391، کتاب الاطعمة و الاشربة، ابواب الاطعمة المباحة، باب 7، حدیث1. [4] - کتاب المکاسب: 3، 247. [5] - وسائل الشیعة 19: 120، کتاب الاجارة، ابواب احکام ... ، باب 17، حدیث 1.
|