کلام مقدس اردبيلی در خصوص حديث الغاصب يأخذ باشق الاحوال
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 645 تاریخ: 1386/12/1 حديث «الغاصب يأخذ باشق الاحوال». مقدس اردبيلي (قدس سره) يک کلي قشنگي براي حديث گفته است. ايشان ميفرمايد: «الغاصب يأخذ باشق الاحوال» در صورتي که خلاف شرع نباشد، احوالي که در باب ضمان مأذون هست ، غاصب را به اشقش اخذ میکنیم، بعد ميفرمايد اصلاً اين حديث نيست. «الغاصب يأخذ باشق الاعمال،» يعني يأخذ باشق الاعمال المأذونه، جايزه، مقدس اردبیلی ميفرمايد: «المطلب الثاني في الاحكام: «و اخذ الغاصب بالاشق الذي يكون باخذ الغاصب بالاشق الذي يكون مأذوناً فيه، [اخذ غاصب با آن که مأذون است،] فإنه لا يمكن اخذ الزائد و لا قتله لأنه غاصب، [ اینطور نیست که چون غاصب است، زيادتر بگيريم، خانه و زندگيش را هم از او بگيريم. چون غاصب است، او را بکشیم. چون غاصب است، جرحش کنيم.] بل و لا زجره، [نميتوانيم اذيتش کنيم، زجرش هم نميتوانيم بکنيم، رضوان خدا بر مقدس اردبيلي و بر امام امت] و القول الموذي بعد رجوعه و توبته،»[1] حالا غاصب برگشته، ميگوييم تو غاصب بودي، غاصب يأخذ باشق الاحوال. ميگويد توبه کردم. چقدر استعداد فقهی مقدس اردبیلی قوي است؟! پس الغاصب يأخذ باشق الاحوال، يعني اشق احوالي که مأذون باشيم، سرش هم روشن است که هيچ وقت شارع حرام را اجازه نميدهد. هيچ وقت شارع به صورت عمومی افراد را با چیزی که حرام باشد مجازات نميکند. « احتمالات وارده در ضمان مال غصب شده » بحث ديگر که اساس بحث ما بود، قيمت بود که آيا قيمت يوم الغصب است، يوم التلف است، اعلي القيم از يوم الغصب تا يوم التلف است، يوم الرد و الدفع است، يا اعلي القيم از يوم الرد و الدفع، اين احتمالاتي بود که در مسأله است، تقريباً عمده بحث در این زمینه گذشت. به نظر بنده يوم الرد است. در قيمي وقتي تلف شده است، بايد قيمت را روز اداء به او بدهند، اگر اين مضمون و تالف براي تجارت نبوده، يک فرشي داشته، غاصب فرش را از بين برده، الآن که ميخواهد به او بدهد، بايد قيمت يوم الرد را بدهد، براي اينکه ضامن عبارتست از جبران خسارت و جعل المتلف کغير المتلف، جبران خسارت، جعل بدل براي تالف، و جعله کعدمه، اين جبران، ضمان معنايش اين است. اگر شما قيمت روز اداء را به او بدهيد، جبران کرديد او را، براي اينکه اگر پيدا میشود برو به همين قيمت بخر، جبران شده و پر شده خلأ او، و آن ارتقاء قيمت در ازمنه قبل را اين ضمان ندارد، براي اينکه دليلي بر ضمانش نداريم، ارتقاء قيمت در ازمنه قبل، دليل بر ضمان ندارد، براي اينکه او که اتلاف نکرده، قيمت را کي از بين برده قيمت ديروز را پايين آورده، قيمت نازله را سوق نازل کرده، قيمت را سوق آورده پايين، چرا من ضامنش باشم؟ دليلي بر ضمان ضامن نسبت به قيمت اعلي نداريم، براي اينکه نزول آن قيمت اعلي در اختيار من نبوده، من هيچ دخالتي در آن نداشتم، من هيچ ضرري به مالک نزدم، چون سوق قيمت را پايين آورده، براي اينکه دست خودش هم بود همين بود، چون نميخواست بفروشد، خودش هم بود همين بود، امروز من دارم جايش را پر ميکنم، اينقدر پول به او ميدهم که اگر پيدا بشود برود بخرد. اين در صورتی است که مضمون و مغصوب للتجارة نباشد. اما اگر مضمون و مغصوب للتجارة باشد، جنس خريده بود بفروشد، گندم خريده بود بفروشد، شکر خريده بود بفروشد، بازار جوري شد که قيمت بالا رفت ، وقتي من ميخواهم ادا کنم قيمت پايين آمد. اين اعلي القيم از روز ضمان تا روز اداء را بايد بدهد، از باب لاضرر، اگر اين جنس دستش بود، با قيمت بالا ميفروخت. اين سبب شده است که او نفروخته، لاضرر سبب است، براي ضرر او، لاضرر سبب از براي ضمانش است و هيچ مانعي ندارد که لاضرر سبب از براي ضمانش باشد، ميگويد ما حکم ضرري نداريم، عدم ضمان اعلي القيم ضرري علي المالک، اين عدم از بين ميرود، جايش را ضمان اعلي القيم پر میکند و يعتضد به کلام محققي مثل وحيد بهبهاني، استاد الکل في الکل. « كلام مرحوم بهبهانی در خصوص ضمان اعلی القيم » مرحوم بهبهانی ميفرمايد: «لايخفي أن سبب الضمان ليس منحصراً في الاتلاف. فإنهم ربما يحكمون بالضمان بسبب الاضرار، استناداً الي قوله (صلي الله عليه و آله و سلم) «لا ضرر و لا ضرار»[2] و قدماء فقهائنا و المحدثين لايذكرون في باب الضمان بمثل الغصب و الاتلاف لايذكرون سوا هذا الحديث، [حديث لاضرر] و حديث «ليس لعرق ظالم حق.»[3] و لم يذكروا حديث «علي اليد»[4] فضلاً عن تفريعاته، [اصلاً حديث علي اليد را اينها در کتاب الغصب نياوردهاند، چه برسد به تفريعاتش.] والمتأخرون في كثير من المواضع يستندون الي حديث «لاضرر و لا ضرار،» [متأخرين هم استناد ميکنند.] و مع ذلك لا اراهم يراعون هذا الحديث في كتاب الغصب و الاتلاف، [اين لاضرر را آنجا مراعات نميکنند،] بل يحكمون بأن الغاصب يضمن اعلي القيم، [ميگويند غاصب بايد اعلي القيم را بدهد،] و إن كان المتلف غيره، [ديگري تلف کرده، ولي غاصب بايد اعلي القيم را بدهد،] اذا كان قيمياً او مثلياً لم يوجد، [ميگويند غاصب بايد بدهد، در حالي که لاضرر ميگويد متلف باید بدهد.] و يقولون: هو مأخوذ باشق الاحوال و لا دليل عليه من الاخبار سوي هذا الحديث. [دليلي بر اين اشق احوال نيست يا دليلي بر اين اعلي نيست، سوي حديث لاضرر،] بل و ليس اجماع عليه و لا دليل آخر، و حديث «علي اليد» يدلّ عليه، فإن حديث «لاضرر و لاضرار» حجة [که ميگويد متلف بايد بدهد،] فمقتضاه أن كل نحو من انحاء الضرر يجب تداركه و رفعه علي من اضرّ. و ربما، [جان کلام اينجاست،] كان في ايام الغلاء و القحط و الحصار يصير صاع من الطعام الف دينار، [يک صاع ميشود هزار دينار.] فاذا غصب غاصبٌ الف صاع منه، [از آن طعام،] من مسلم بل و اليتيم، و ذلك المسلم و يتيم يشتري بامواله العظيمة اصوعا منه لقوته و نجاته من الهلكة، [مثلاً هزار صاع گندم داشته، همهاش را غاصب برد، اين بيچاره حالا در يک زماني که گران شده، مجبور است فرش زير پا و آن جور چيزهايش را بفروشد تا يک لقمه ناني براي زن و بچهاش تهيه کند،] و ربّما يموت من الجوع جمعٌ من عياله و دوابّه، [خيليهايشان هم ميميرند،] و مع ذلك يكون ذالك الغاصب صاحب طعام كثير يبيع طعامه بالف تومان و يتعيّش بالطعام المغصوب، [قيمتها بالا رفته او مرتب ميفروشد و راحت اين طرف و آن طرف دنيا سير ميکند،] ثم بعد رفع الموانع و خصول الرخص العظيم الزائد، [قيمت پايين آمد،] صار الطعام كل الف صاع، [آن يك صاع هزار تا بود، الآن هزار تا صاع، شد يک دينار.] بدينار، يردّ مثل ما غصبه من المالك، [مثل همان را به او بدهد، باز دوباره راضي نشده، ميگويد مثل او را به او بدهد، آن شده صاعي هزار دينار، حالا ميخواهد پسش بدهد هزار صاع شده يک دينار. تازه آن زن و بچهاش مردهاند و خانه و زندگي و فرشش را فروخته، گندم و نان تهيه کرده، به علاوه،] بعد ما اخرج و انفق جميع امواله الكثيرة غاية الكثرة، [اينها را فروخت] في شراء الطعام له و لعياله و دوابه يقوتون، [اينها براي غذاي آنها همه را فروخت.] و لم يف امواله، [اموالش باز وفا نکرد، فروخت باز ديد هنوز گرسنهاند، هر چي داريم براي آن ديگران کم است، آن بی چاره هيچي ندارد، هر چي هم قيمتها بالا برود به درد من نميخورد، بيچاره گرفتار قرض هم شد،] فتديّن ديوناً عظيمة زائدة علي ما انفقه من امواله و تلف دوابّه بعد ذلك، [تازه مالش رفته، دوابش هم رفتهاند، بعضي هايشان هم مردهاند، گرفتار قرض زياد هم شده،] و لو لم يغصب الغاصب طعامه، لكان يتعيش هو و عياله و دوابه، [حسابي ميتوانست با آن کار بکند،] ولم يمت احد منها من الجوع. و كان يزيد ذلك الطعام عن الاكل، [بيش از خوراکشان هم بود،] فكان يبيع الزائد بآلاف تومان، و يصير ذا اموال عظيمة فوق امواله السابقة، [حالا مردهاند و گوسفندهايش هم از بين رفته، و خانه و زندگيش را هم فروخته و گرفتار قرض هم شده.] و الحال أنه صار ذا ديون عظيمة بعد تلف امواله و دوابه، و أي ضرر اعظم من هذا و ايّ فساد اشدّ منه؟»[5] شما اگر بخواهيد بگوييد اين قيمت اعلي القيم را به او ندهند، يا اصلاً ضامن را با لاضرر درست بكنند و همان گندم را به او بدهند، چه فسادي از اين بالاتر است؟ چه ضرري از اين بالاتر است؟ ما عرض ميکنيم اگر در مضمون مال التجارهاي اعلي القيم را ندهد و وقتي به او ميدهد که قيمت پايين آمده باشد، اصلاً ديگر در بازار مشتري ندارد، به او بگویند قیمت امروز را بگير و برو، «أي ضرر اعظم من هذا؟» پس باید اعلی القیم را به او بدهند. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1] - مجمع الفائده، شرح: 10، 528. [2] - وسائل الشیعه 18: 32، کتاب التجارة، ابواب الخیار، باب 17، احادیث 3و4و5 [3] - وسائل الشیعه19: 157، کتاب الاجارة، ابواب الزرع ، باب 33، حدیث 3. [4] - مستدرک الوسائل: 14، 8 ، کتاب الودیعة، ابواب کتاب الودیعه، باب1، حدیث12. [5] - حاشیة مجمع الفائدة والبرهان: 618 و 619.
|