تنبيه
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 647 تاریخ: 1386/12/5 دو تا نکته را و دو تا تنبيه را شيخ در آخر بحث قيمي قبل از بدل حيلوله ذکر فرمودند: «و أما اذا كان بسبب الامكنة كما اذا كان في محل الضمان بعشرة و في مكان التلف بعشرين، و في مكان المطالبة بثلاثين. فالظاهر اعتبار محل التلف. [اين که ما گفتيم شيخ ميفرمايد آيا قيمت يوم المخالفة يا يوم التلف يا اعلي القيم از يوم المخالفة تا يوم التلف يا يوم الاداء يا اعلي القيم از يوم المخالفة الي يوم الاداء، اينها همه در صورتي است که اختلاف مربوط به زمان باشد. اما اگر به حسب مکان اختلاف پيدا کرد، اين جنس تالف يک جايي ده تومان بوده، در مکان تلف بيست تا بوده، در مکان مطالبه که مالک مالش را ميخواهد، در اينجا ايشان ميفرمايد: «فالظاهر اعتبار محل التلف» مكان تلف را بايد حساب کرد، قيمت آن جايي که آن جنس در آنجا تلف شده،] لأن مالية الشيء تختلف بحسب الاماكن و تداركه بحسب ماليته، [براي اينکه ماليت چيزي با اماکن، اختلاف پيدا ميکند و جبرانش به حسب ماليتش است، آن مقدار ماليتي را که داشته، آن را بايد جبران کند. « شبهه استاد به کلام شيخ انصاری » يک شبههاي که در کلام شيخ (قدس سره) هست اينکه بر فرض ما در اختلاف امکنه گفتيم معيار مکان تلف است، در مکان تلف فرض کنيد بيست تومان ارزش داشت، و در مکان مخالفت ده تومان، و در مکان اداء سي تومان. معيار را گفتيم محل تلف، آيا اين قيمت محل التلف به قيمت يوم المخالفة است يا به قيمت يوم التلف؟ جنسي که در يک شهري يک قيمتي داشته، در شهري که من مخالفت کردم و قبض کردم، يا غصب کردم، در شهري که تلف شده، قيمت بيشتري داشته، در شهري که مطالبه ميکند قيمت زيادتر، شيخ ميفرمايد قيمت تلف، آيا قيمت مکان تلف به قيمت يوم التلف، يا قيمت مکان تلف به قيمت يوم المخالفة، اين را ديگر شيخ متعرض نشده، درست است، قيمت مکان التلف بفرمائيد، براي اينکه ضمان عبارت است از تدارک ماليت، اما همين جايي که تلف شده، در روز مخالفت قيمت اين عين در آنجا ممکن است ده تومان بوده، يا پانزده تومان بوده، در روز تلف اگر بخواهيم قيمت تلف را حساب کنيم، در روز تلف البته با مکان تلف موافق است. پس بحث اين است: قيمت مکان تلف به قيمت يوم المخالفة، يعني از آن روزي که من گرفتم، اين يک قيمتي دارد در فلان شهري که اين مال در آن جا تلف ميشود. يا نه، به قيمت يوم التلف، يا به قيمت يوم الاداء، بحث اينکه بگوييم قيمت مکان التلف، اين ابهام دارد، مکان التلف بقيمة يوم المخالفة، حساب کنيم روز مخالفت اين جنس در آنجا چه قيمتي داشته، اگر تلف ميشد، چه قيمتي داشت. يا نه، قيمة التلف في يوم تلف، اين يک جهت ابهام است که بعيد نيست اين که شيخ تعليل ميفرمايد، ضمان عبارتست از جبران خود آن عين به جبران ماليتش در مکان تلف، بگوييم جبران ماليتش در زمان تلف يعني قيمت مکان تلف، در زمان تلف، اين يک شبههاي که در کلام ايشان هست. شبهه ديگري که رد کلام شيخ هست اين است که ميفرمايد ضمان عبارتست از تدارک ماليت شيء. چرا تدارک ماليت شئ در مکان تلف؟ تدارک ماليت شيء در زمان اداء، تدارک ماليت شيء در زمان مخالفت، شبيهش را قبلاً هم داشتيم، آنهايي که ميگفتند يوم التلف، ميگفتند بايد اين مال در روز تلف تدارک بشود، ميگفتيم درست، در روز تلف بايد جبران بشود، اما جبران بشود به قيمت يوم التلف يا يوم الغصب، همانجا اين اشکال بود، اينجا هم شبيه آن است، ايشان ميفرمايد در مکان تلف، بايد جبران بشود. به چه چیزی باید جبران بشود؟ به قيمت مکان التلف يا به قيمت مکان الاداء يا به اعلي القيم؟ در اينجا باز اين شبهه دوم به فرمايش شيخ هست و حق اين است که بايد جوري جبران بشود که به مالک ضرري وارد نشود. اعلي القيم يا قيمت عاليه، نه يوم التلف، نه مکان التلف، نه مکان المخالفة، اگر مال براي تجارت بوده، و اگر مال براي تجارت نبوده و براي غير تجارت بوده، مکان المطالبة و يوم المطالبة، هم يوم الاداء و هم مکان الاداء، پولش را به او ميدهم که بتواند جنس را در آنجا تهيه کند. اين يک تنبيه. تنبيه دوم: ميفرمايد اين حرفهايي که ما زديم راجع به اختلاف در قيمت مال قيمتي است که با سوق اختلاف پيدا ميکند، يک روز در بازار ده تومان است، يک روز بيست تومان است، يک روز صدتومان است، اما اگر به وسيله اجزاء او قيمت بالا رفت، فربه شد قيمتش بالا رفت و بعد دومرتبه ضعيف شد، اگر به وسيله زياده عينيه قيمت جنس کم و زياد شد، اينجا ضامن، ضامن زياده عينيه است، به همان مناطي که ضامن اصل عين بوده، به همان ملاکي که ضامن اصل عين بود، مثل قاعده اتلاف، مثل قاعده غصب، مثل قاعده يد اجزاء زائده را هم ضامن است، اگر اين پشمش بيشتر شد و بعد ريخت، گوشتش بيشتر شد و بعد لاغر شد، يا همينجور گوشتهاي اضافه پيدا کرد تا تلف شد، اين عين زائده را، جزء زائده را، ضامن مالک است به همان ملاکي که اصل العين را مالک بود، مالي است در يدش تلف شده، بايد قيمتش را بپردازد، منتها باز بحث پيش ميآيد که قيمت اين جزء زائده را به قيمت يوم التلف، به قيمت يوم المخالفة، به قيمت يوم الاداء؟ به کدام يک از اين قيمتها؟ يا به قيمت يوم الاداء إن لم يکن للتجارة، اعلي القيم ان کان لتجارة، از باب قاعده لاضرر که گفتيم اينجا محکّم است.] ثم إن جميع ما ذكرنا من الخلاف، إنما هو في ارتفاع القيمة السوقية الناشئة من تفاوت رغبة الناس، و اما اذا كان حاصلاً من زيادة في العين، فالظاهر كما قيل عدم الخلاف في ضمان اعلي القيم. [يعني آن قيمت جزء زائد،] و في الحقيقة ليست قيم التالف مختلفة، [خودش ميگويد اعليالقيمة يعني چه، قيمت تالف فرق نکرده،] و إنما زيادتها في بعض اوقات الضمان لأجل الزيادة العينية الحاصلة فيه النازلة منزلة الجزء الفائت، [آن زيادي است که به منزله يک جزئي است که از بين رفته،] نعم، يجري الخلاف المتقدم في قيمة هذه الزيادة الفائتة وإن العبرة بيوم فواتها او يوم ضمانها او اعلي القيم،»[1] عبرت به روز فوتش است يا روز ضمانش است، يا روز اعلي القيم، همه آن حرفها در اينجا هم ميآيد. « احکام بدل حيلوله » بحث بعدي در بدل حيلوله است، يعني اگر بنا شد انسان جنسي را گرفته، تلف نکرده، اما بين مالک و بين جنس فاصله افتاده و يأس از به دست آوردنش روي جريان طبيعي هست، مثلاً کبوتري را از کسي گرفته، يا قناريي را از کسي غصب کرده، بعد رهايش کرده اين رفته، ديگر معلوم نيست اين قناري یا آن کبوتر برگردد. اينجا هم گفتهاند در حکم تلف است و غاصب، ضامن است به همان نحوي که در باب تلف وجود داشته و فرقي بين اينجا و آنجا نيست، اين بحث در باب بدل حيلولة يک بحث مفصلي است. « خصوصيت زيارت اربعين ابیعبد الله هنگام طلوع آفتاب » اگر ما و شما هم در روز اربعين ابي عبداللهu موفق به زيارت ابي عبدالله در کنار قبر مطهر شش گوشهاش نميشويم، اما از راه دور ميتوانيم او را به زيارت مأثوره زيارت کنيم که اين زيارت از امام صادقu در زيارت اربعين نقل شده است. مخصوصاً در زيارت اربعين دارد که بگذاريد يک مقداري آفتاب برآمده باشد و بعد از آن که آفتاب برآمد، ابي عبدالله را زيارت کنيد، سرش چیست؟ چرا اينجوري است من نميدانم. احتمال دارد اين روايت در آن زماني صادر شده باشد که ميخواستهاند اعلام کنند که ابي عبدالله شيعه دارد و دارد او را در روز اربعين زيارت ميکند ، وقتي بنا باشد آدم زيارت کند، ديگران ميفهمند که آدم دارد زيارت ميکند. احتمال هم دارد براي اين باشد که آدم هم ناله و هم صدا بشود با آن عدهاي از زن و بچه و عزيزان ابي عبداللهu و با جابر بن عبدالله انصاري و با عطيه که اينها براي زيارت آقا ابي عبدالله آمدند، آدم با آنها همنوا بشود، همصدا بشود، شاید براي همنوايي و همصدايي با آنها گفته شده که يک مقدار از آفتاب که برآمد شما زيارت اربعين را بخوانيد و اينجور کارها و اين تحليلهايي که بنده عرض ميکنم، در زيارت نامهها از نظر بزرگان سابقه دارد. در کتاب مفاتيح الجنان، در روز بيست و هشتم که روز زيارت رسول اللهB است شيخ مفيد (قدس سره) استاد سيد مرتضي و استاد استاد شيخ الطائفة، ميفرمايد مناسب است، خوب است، صورت قبري را درست کند و بعد مقابل آن قبر به عنوان قبر نبي مکرم اسلام بايستد و رسول الله را زیارت کند. اين صورت قبر درست کردن، يک کار هنري است، يک کار نمادين است، شيخ مفيد در حدود هزار و صد سال قبل، ميفرمايد صورت قبري درست کنيد به عنوان نمادين و کنار او بايستيد و رسول الله را زيارت کنيد. بعضي از اهل تحقيق و آنهايي که اهل تحليل بودهاند ميگويند اين کار را بکند که حواسش جمع باشد. اين يک مسأله هست، يک مسأله ديگر اينکه شايد شيخ مفيد (قدس سره) ميخواهد بفرمايد شما نمادهاي قضايا و حوادث را درست کنيد، قضايا و حوادثي که اتفاق افتاده شما نمادينش را درست کنيد، با اين نمادينش يادآوري کنيد، با آن يادآوري کردن، مردم را به عزاداري و به شناخت نسبت به ابي عبدالله (سلام الله عليه) وادار کنيد، همين نماديني که در شبيهها و در تعزيه خوانيها مرسوم است، اينها جنبه نمادين دارد. همان نماديني که به صورت شترها، به صورت کجاوهها، راه مياندازند، اينها ارزش دارد، اينها مورد رضايت ولي عصر حجة بن الحسن (عجل الله تعالي فرجه الشريف است،) اينها ياري ائمه مظلومين و شيعه مظلوم است، وقتي شيخ مفيد يک کاري را مي کند، قطعاً کار شيخ مفيد که مورد عنايت امام زمان است و امام زمان روي قبرش آن اشعار را مي نويسد، اين معلوم ميشود مورد رضايت امام زمان است، شايد شيخ مفيد ميخواسته نمادين را به ماها ياد بدهد، و نمادسازي را در طول تاريخ حفظ کنيد، و مظلوميت اهل بيت را بفهمانيد، مظلوميت ابي عبدالله را بفهمانيد، مظلوميت اميرالمؤمنين و ائمه معصومين را که يکي پس از ديگري مظلوم بودند. جالب اين است ابا صلت که خودش از افراد ثقه است، قبرش در مشهد کنار علي بن موسي الرضاu است تقريباً خادم منزل امام هشتم است و شيخ مفيد از او روايت نقل ميکند که ما «منّا الا مقتولٌ او مسموم،»[2] اما من تعجبم همين شيخ مفيد يک جايي خدشه ميکند در اينکه همه ائمه مقتول باشند يا مسموم، با اينکه خودش آن روايت را نقل ميکند. شما وقتي ميبينيد که حضرت زينب (عليها سلام الله) در آن حادثه اسارت، عمق اسارت را ما نميتوانيم بفهميم، همچناني که عرفان زينب را نميتوانيم بفهميم، گفتنش ساده است، يک زني برادرهايش و همه را شهيد کنند، سر ببرند، بچههايش را شهيد کنند، قوم و خويشهايش را، بدنهايشان را پايمال سم اسبها کنند، بياورند در کوفهاي که شهر قدرتش بوده اسيرش کنند، بعد او را ببرند در مجلس عبيدالله بن زياد، «من هذه المتنكّّرة،» بعد او ببرند در مجلس يزيد، بعد در شام بعد مردم کف بزنند، مردم پايکوبي کنند، شماتت کنند، آن وقت او بگويد «ما رأيت الا جميلاً،»[3] اين خيلي عرفان است، «ما رأيت الا جميلا،» او وقتي از خود بيخود ميشود، سرش را ميزند به چوبه محمل، «فرأت رأس اخيها فنطحت جبينها بمقدم المحمل،»[4] راوی ميگويد ديدم خون از کناره کجاوه حضرت زينب (عليها سلام الله) سرازير شد، حالا ما اينجا نشستيم براي اينکه بخواهیم به همه چيز اشکال کنيم، بگوييم نخير، اين چجور سرش را زد به چوبه محمل؟ زينب استوانه صبر بود، اصلاً صبر، يعني زينب، زينب، يعني صبر، چون صبر، يعني زينب و زينب، يعني صبر، به بخاطر علاقهاش به برادر، عاطفهشان کاملترين عاطفه است، انسانهاي والا هم صبرشان بالاست هم عاطفهشان بالاست، وقتي سر بريده را دید، و وقتي ديد آن بچه جلو کجاوهاش هي به اين سر نگاه ميکند و ميگويد: «يا اخي فاطمة الصغيرة كلّمها، فقد كاد قلبها...»[5] برادر با من حرف نميزني نزن، اما با اين بچه حرف بزن، اين ممکن است جان از بدنش تهي بشود، خالي بشود، با آن زخم زبانها، احساسات عاطفي و علاقهاش، اختيار را از دستش گرفت، تا جايي که سرش را زد به چوبه محمل، وقتي سر را زد به چوبه محمل، متوجه نيست سر را ميزند به چوبه محمل، چون تمام افکارش متوجه ابي عبدالله است. همچناني که در حال نماز تیز را از پای مبارک اميرالمؤمنين (عليه الصلاة و السلام) را در جنگ در ميآورند و متوجه نميشود، نه اينکه پايش زخم نشده، زخم شده، اما مغز به جاي ديگر توجه دارد. اگر يک کسي غرق عزاداري شده، بنده و جنابعالي نبايد به او اشکال کنيم، ما اقلاً اگر خودمان احساساتمان زياد نيست، ما اگر خودمان عشق به ابي عبدالله نداريم، ما اگر خودمان روز عاشورا سه مرتبه پهلويمان ميگويند يا حسين، قلبمان متأثر نميشود، چون معلوم مي شود شيعه واقعی نيستيم، چرا به عمل او اعتراض ميکنيم؟ به عمل آن کسي که غرق احساسات شده و دارد در سر و صورت خودش ميزند، دارد صورتش را نيلي ميکند، سينهاش را نيلي ميکند اعتراض می کنیم؟! این همان عزاداري سنتي است که امام فرمودند بايد محفوظ بماند. نمادها در نظر فقهاء ما مورد رغبت است، عمليات نمادين، عزاداري به هر نحوي، وقتي آدم تحت تأثير احساسات قرار گرفت، مورد علاقه ائمه است و ثواب دارد. بارها عرض کردهام، پدر عمار تقيه نکرد، جاي تقيه بود، تقيه نکرد، به رسول الله دشنام نداد، بعد هم شهيدش کردند، پيامبر فرمود: «اول من دخل الجنة،» يک کسي ميگويد او خودکشي کرد، خوب بود تقيه کند، چرا تقيه نکرد؟ آقاي بزرگوار! تو نمیتوانی علاقه او را به پيغمبر درک کني، تو نمیتوانی احساسات او را درک کني، من و تو نميتوانيم احساسات او و علاقهاش به پيغمبر را درک کنيم، او آنچنان غرق احساسات شده که نميداند دارد چکار ميکند، نميداند که ميشود تقيه کرد و جان را نداد، او اصلاً ديگر توجه ندارد. عزاداريها هم به اين سر حد رسید، ديگر هيچي شرط هيچي نيست. يعني همه تکاليف اگر هم باشد، اگر حرامي هم فرض کنيد باشد که نيست، بر فرض وجودش، به وسيله احساسات ساقط ميشود و تکليف از بين ميرود. دو: معرفتمان را در حق ائمه کامل کنيم. درباره ائمه شناخت پيدا کنيم. غلو نکنيم، اما شناخت پيدا کنيم. امام امت در درس اسفارش ميگويد علي بن ابي طالب با رسول الله در رسيدن به مقام کمال مثل هم هستند، هيچ تفاوتي ندارند، اين حرف او است، حرف امام است، نه حرف بنده که فوري شما اشکال کنيد. اگر بنا بود علي بن ابي طالب قبل از رسول الله به دنيا آمده بود، او پيامبر ميشد و رسول الله بعد به دنيا ميآمد او امام اول ميشد جابر بن عبدالله انصاري در زمان رسول الله که معارف اسلامي خيلي زياد نشده بود، چه شناختي دارد. زيارت روز اربعين را نگاه کنيد که می گویند زيارت نيمه رجب است، با زيارت جابر بن عبدالله با هم شبيه است که ابي عبدالله را زيارت کرده، در آنجا جابر در هزار و سيصد و پنجاه سال ـ شصت سال قبل که معارف اسلامي کم بود، ميگويد: «أشهد انك تسمع كلامي و تردّ سلامي و تري مقامي» ميگويد من ميدانم تو حرف من را ميشنوي، من ميدانم تو سلام من را جواب ميدهي، من ميدانم تو جاي من را ميبيني، البته ممکن است خيلي از ماها هم اين حرف را بزنيم، اما باز باورش برايمان کم است، ولي جابر آن روز با اينکه معارف اسلامي کامل نشده بود، ميگويد: «أشهد أنك تسمع كلامي و تردّ سلامي و تري مقامي،» همه چيز را با ديد. امروزي و عصر فضايي و عصر حجري و عصر ارتباطاتي نگاه نکنيم. شهيد در دروس ميگويد: «كلما قرب كان افضل،» هر چه انسان به حرم نزديکتر بشود، ثواب زيارتش بالاتر است، سابقه ندارد بنده مشهد يک جايي براي زيارت رفته باشم، و يک جاي خلوتي بایستم، پس اين مردم چی هستند که رفتهاند در صف، اصلاً در صف جماعت مستحب است صف جماعت فشرده باشد، مثل توده مردم زيارت کنيم، مثل توده مردم اظهار علاقه و ادب کنيم، و به آن ها اشکال نکنيم. قبل از پيروزي انقلاب يک عدهاي يک وقت ميخواستند عزاداري کنند ، آن وقت به خطا ميگرفتند اينهايي که تو سر و سينه شان ميزدند و اسفند دود ميکردند و آش شله ميدادند و آنجور کارهايي که ايام عاشورا انجام ميدادند، يک عدهشان ميگفتند مستر يزيد حسين را کشته است، آن دوم ميگفتند مرگ بر مستر يزيد، اين که نشد عزاداري، اين شد تظاهرات سياسي، اين عزاداري نشد. عزاداري اين است که بزنند تو سر و سينهاش، داد بزنند، ناله بزنند، به هر قيمتي که تمام شد، بلغ ما بلغ. در باب عزاداري وقتي آدم تحت تأثير احساسات قرار گرفت، بلغ ما بلغ، چون اصلاً تکليفي آنجا وجود ندارد، او و ابي عبدالله هست، او و رسول الله هست، او و امام هشتم است، او و عزاداري است، اگر اين مردم اينجور با عشق عزاداری نکرده بودند، شهيد نميدادند، شهيد دادهها از همانها هستند. در نهضت و انقلاب همانها بيشترين سهم را دارند. اما بعضیها میگفتند مطالعه کنيم، کار فرهنگي کنيم، کار فرهنگي بر کار بدني مقدم است ، ما نه تو جبهه رفتيم، نه کاري به جبهه داشتيم، نه کاري به نهضت، فقط منتظر بوديم چه زمان نهضت و انقلاب به پيروزي ميرسد ما خودمان را نزديک کنيم يک جوري از اين سفره پهن شده استفاده کنيم، مانعي ندارد استفاده کنيم، اما ما روشنفکرها به ديگران نق نزنيم. و السلام عليکم و رحمة الله. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1] - کتاب المکاسب3: 256 و257. [2] - بحارالانوار27: 217. [3] - بحارالانوار45: 115. [4] - بحارالانوار45: 115. [5] - بحارالانوار45: 115.
|