Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: مسأله اسلام و ايمان صبى از جهت امور تكوينيه و اعتقادی
مسأله اسلام و ايمان صبى از جهت امور تكوينيه و اعتقادی
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب بیع (درس 459 تا ...)
درس 696
تاریخ: 1387/8/13

بسم الله الرحمن الرحيم

در باب اسلام و ايمان صبي دو جهت از بحث هست: يک بحث در امر تکويني از اسلام و ايمان است، يک بحث در امر اعتباري يعني احکام اسلام و ايمان. بعبارة اخري يک بحث در امور تکوينيه ايمان و اسلام است، و يک بحث در امور اعتباريه و احکام اعتبار اسلام و ايمان نسبت به صبي.

در‌باره امور تکوينيه اش حکم واضح است، به اين معنا که اگر صبي از ادله و برهان يقين پيدا کرد به واجب الوجود. به ذات باري يقين پيدا کرد، يا به نبوت نبي مکرم اسلام يا معاد يقين پيدا کرد، حسب مبادي خودش، خوب اين يقين براي او حاصل شده از باب تحقق معلول بعد از علت. وقتي مبادي او حاصل شد، مبادي علم به وحدانيت ذات باري و توحيد يا علم به نبوت و يا علم به معاد، تابع مباديش خواهد بود، مبادي که بود علم حاصل مي‌شود فرقي بين صبي و بين بالغ وجود ندارد و تخلف هم معقول نيست، چون امر اختياري نيست که تخلف کند، تخلف معلول از علت در اختيار او نيست. او بعد از آنکه مبادي يقين را يافت يقين مي‌آيد. چه به توحيدش، چه به معادش چه به نبوتش چه به ساير امورش. پس علم به آنها يک امر تکويني است تابع مبادي خودش است، بعد از حصول مبادي حاصل مي شود و تخلفش هم غير ممکن است؛ براي اينکه تخلف معلول از علت است، نمي شود مبادي علم بيايد، اما بگوييم علم نيايد، مثل بقيه صفات نفسانيه، مبادي حب که آمد حب مي‌آيد، نمي شود ديگر بگوييم نه، حب نيايد، مبادي بغض که آمد بغض مي‌آيد، قابل تکليف و قابل تخلف نيست. دشمني يا دوستي مبادي آن که حاصل شد حاصل مي‌شود. و ايني که بر شيعه و بر همه انسان‌ها واجب شده است حب به اهل بيت (سلام الله عليهم اجمعين) است، نه حب خودش واجب شده، بلکه تحصيل اسبابش واجب شده است. يعني برود دنبال علل و عواملش تا حب به اهل بيت پيدا کند، برود خوبي هاي آنها را ببيند تا حب به آنها برايش حاصل بشود، والا خود حب قابل تکليف نيست، تکليف از باب اختياريت سبب است، غير مستقيم اختياري است، نه مستقيم.

کما اينکه بر آن کساني هم که حب به آنها واجب است، بر آنها هم لازم است که اين مقدمات حب را هم فراهم کنند و لذا آنها هم معصوم هستند، اگر آنها هم از مقدمات حب تخلف کنند، سبب شده‌اند که يک واجبي محقق نشود و مقدمه ترک واجب خودش حرام است و معصيت و موجب مذمت و عقوبت می‌باشد. پس اگر حب به کسي واجب شد، اين جور نيست که يک طرفه باشد، آن شخص محبوب هم که واجب است حب به او، او هم بايد مقدمات حب را فراهم کند، اگر او هم کاري بکند که اين حب به وجود نيايد، او هم معصيت کرده، او هم مقدمه ترک واجب را فراهم کرده و مقدمه ترک واجب و فعل حرام، حرام است، و موجب عقوبت و معصيت می‌شود. و يکي از اسرار اينکه ائمه معصومين (سلام الله عليهم اجمعين) معصوم بوده اند، اين است که معصوم بودنشان سبب شده است که ديگران آنها را دوست بدارند. (قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى.) ‌[1]

مرحوم علامه در آخر قواعد در وصيتش به فخر المحققين آنجا مي فرمايد که اين ذي القربي عموميت دارد، ( قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى ) عموميت دارد، تمام ذوي القرباي پيغمبر را بايد دوست بدارند. اگر اين فرمايش ايشان تمام باشد لازمه اش اين است که تمام ذوي القرباي پيغمبر هم واجب است مقدمات دوستي را فراهم کنند. کاري نکنند که ديگران آنها را دوست ندارند. اگر حرف علامه را ما بپذيريم که اين الا المودة في القربي تمام ذريه پيغمبر را تا يوم المعاد شامل مي‌شود، لازمه‌اش اين است که آنها هم واجب است نحوي رفتار کنند که مردم آنها را دوست بدارند، اگر آنها هم معصيتي کردند و گناهي انجام دادند که سبب شد مردم با آنها دشمن بشوند، در اين معصيت و گناه‌شان دو تا عذاب هست، يک عذاب معصيت، يک عذاب اينکه سبب شده‌اند که آن واجب از غير محقق نشود، و آن غير هم ديگر تقصيري ندارد، غيري که ديده است از ذوي القربي يا از هر کسي که حب به آن واجب شده، غيري که مي‌بيند او کاري کرده که اين نمي تواند دوستش داشته باشد، او تقصير ندارد. او دنبال اين است که سبب موجود نشده، مسبب هم موجود نمي‌شود، نمي‌شود ببيند ظلم مي‌کند، ولي باز هم چي؟... اين تکليف به محال است، براي اينکه سبب محقق نشده، مسبب محقق نمي‌شود. معنايش اين است: معلول بيايد بلا علة،

پس بحث علم به اصول عقايد مثل بقيه صفات نفسانيه است که تابع مقدماتش است، مقدماتش که حاصل شد آن علم يا اعتقاد به گفته شما مي‌آيد، چه بالغ باشد و چه غير بالغ، چه رشيد باشد و چه غير رشيد، بلکه حتي ديوانه هم اگر اين مقدار هست که مي فهمد چه کاري خوبي است، آن هم خوبي ها را که ديد علاقه‌مند مي‌شود، پس مسأله علم از امور تکوينيه اختياريه مع الواسطه است، و وقتي مقدماتش برايش حاصل شد، علم مي آيد، مثل بقيه صفات نفسانيه، قابل تکليف نيست به اينکه يا به نهي از او قابل تکليف است به معناي اينکه برو دنبال مقدماتش، حب هم همين جوري است، حب به اهل بيت (سلام الله عليهم اجمعين) که بر ما واجب است، يعني کسي که اين آيه را ديد، اين قانون را متوجه شد، بايد برود مطالعه کند، و نتيجتاً بعدش حب و علاقه برايش پيدا خواهد شد، کما اينکه آن کسي هم که حب به او واجب است که اگر ما به قول علامه گفتيم که همه ذوي القربي، بر آن کسي هم که حب به او واجب است بر او هم لازم است مقدمات حب ديگران را فراهم کند. يعني کاري نکند که ديگران دوستش ندارند. اگر ما حرف علامه را قبول کرديم گفتيم حب مطلق ذريه پيغمبر واجب است، آن وقت اگر کسي از ذريه زهرا (سلام الله عليها) مرتکب معصيتي شد که باعث مي‌شود مردم علاقه شان به او سلب بشود، اين چند تا معصيت مرتکب شده؟ دو تا، يکي معصيت ارتکاب حرام، يکي معصيت ترک مقدمه تضييع واجب و ترک مقدمه واجب، اين بحث اعتقاداتش.

« مسأله اسلام و ايمان صبى از جهت امور اعتباريه و بار شدن احكام بر آن »

اما بحث امور اعتباريه‌اش، بحث امور اعتباريه اش مثل اينکه شما مي‌گوييد اگر مسلمان بود ذبيحه‌اش مثلاً حلال است. مسلمان بود و بعد انکار کند عن جهد مي شود مرتد و مجازات دارد اما ملياً او فطرياً، يا مي‌گوييد شما اگر کسي شهادتين را گفت، اگر کسي او را کشت قاتلش قصاص مي‌شود، چه مسلم باشد و چه غير مسلم. منتها اگر غير مسلم باشد فرض کنيد يک مقداري هم ديه مي‌گيريم از آن قاتل و بعد اعدامش مي کنيم، احکامي که احکام اعتباريه اسلام است. مثلاً شما مي‌گوييد مسلم يجوز له دخول در مساجد، غير مسلم دخول در مساجد برايش جايز... اين احکام اعتباريه که فراوان هم گفته شده و وجود دارد. بحث در اين است که آيا اين احکام اعتباريه بر اسلام صبي بار مي شود يا بر اسلام صبي بار نمي‌شود؟ اگر يک صبي‌ای هست که پدر و مادرش هر دو غير مسلمانند، چون اگر يکي مسلمان باشد، به حکم تبعيت اشرف ابوين اين بچه هم يکون محکوماً به اسلام، آنجا ثمره ندارد. اما پدر و مادري دارد هر دو غير مسلمان، اين آمده و شهادتين را بر زبان جاري کرد. حالا آيا احکام اسلام بر او بار مي شود يا احکام اسلام بر او بار نمي شود؟ نبايد شبهه کرد. لاينبغي الاشکال و الکلام که احکام اسلام بر او بار مي‌شود، قضاءً لاطلاق ادله و عموم ادله. من شهد الشهادتين فهو مسلم، علي الشهادتين جرت المناکح و المواريث اين اطلاق ادله مي گويد من کان مسلماً يجوز له دخول در مسجد، من کان مسلماً يرث، من کان مسلماً يحل ذبيحته... من بر مباني ديگران مي گويم، والا خيلي از این‌‌ها را من قبول ندارم که آثار اسلام باشد، به هر حال آن آثار اعتباريه، من، منِ باب مثال دارم مي گويم. اطلاق ادله اقتضا مي‌کند که بر آن احکام بار بشود. توهم نشود که حديث رفع قلم مي‌آيد و حاکم بر اين اطلاق ادله است، من قال لا اله الا الله حلت ذبيحته، اين رفع القلم مي‌آيد اين حل را بر مي دارد. يجوز للمسلم الدخول في المساجد، رفع القلم مي آيد اين يجوز را بر مي‌دارد. توهم نشود که حديث رفع قلم اين آثار را بر مي دارد. اين توهم نشود براي اينکه دفعش اوضح من الشمس و ابين من الامس است. حديث رفع قلم قطع نظر از سندش، چون حديث رفع قلم از جهت سند و دلالت مشکل دارد، يکي این که در سند يونس بن ظبيان است که مسنداً در خصال آمده، خود يونس بن ظبيان ضعيف است و ظاهراً از کذابين هست و از کساني است که ضعفش روشن است. يکي هم آن حديث قصه داستان خليفه دوم است که اميرالمؤمنين در آنجا استدلال کرد که مجنون را نبايد حد زد، «اما علمت أن القلم يرفع عن ثلاثة: عن الصبي حتى يحتلم و عن المجنون حتى يفيق و عن النائم حتى يستيقظ،»[2] يکي هم آن است که آن هم گفته شد اطلاق ندارد، اين مقام بيان يک نقلي است، مي گويد نشنيدي که او اينجوري گفته؟ اين مقام بيان سماع است. قطع نظر از اشکال در سند و در دلالت آن، دو تا حديث هم بيشتر نيست، پس مشکل يکي يونس بن ضبيان است و دیگر قطع نظر از او حديث رفع قلم حديث امتنان است، آمده بار صبي را سبک کند، نيامده بار صبي را سنگينش کند، صبي‌ای گفته شهادتين را آیا می‌تواند بيايد مسجد؟ مي‌گوييم نه، چون پدر و مادرت که غيرمسلمند، تو هم غيرمسلمي، پس حق ورود به مسجد را نداري، چرا؟ از باب حديث رفع قلم، اين چه امتناني است؟ اين چه رفع ثقلي است؟ غير مسلم است، گوسفندي را ذبح کرده، شهادتين هم گفته، بسم الله هم گفته، رو به قبله مع آلة حديدية هم بوده، ذابح کان مستقبل القبلة فهو مذکي، شما مي‌گوييد نه، فهو ميتة، چرا مي‌گويد؟ بيچاره مي گويد چرا ميتة؟ مي گويد براي اينکه حديث رفع قلم آمده اين حليت ذبيحه تو را برداشته، اينها خلاف امتنان است، اينها ثقلي نيست تا بردارد، و من تعجبم، نرسيدم نگاه کنم، مرحوم سيد از صاحب جواهر (قدس سره) نقل مي کند که احکام اسلام بر صبي بار نمي شود و اگر مي‌بينيد نسبت به علي بن ابي طالب (سلام الله عليه) آمده اين لدليل خاص است، من نمي فهمم چرا بار نمي‌شود، اگر مرادش مسائل تکويني است، امور تکويني که بطلانش خيلي روشن است، امور تکوينيه تابع نظر بنده و جنابعالي نيست، تکوين، تکوين است، من تعجبم از صاحب جواهر (قدس سره،) اگر امور تکويني را مي گوييد که تخلف ناپذير است، معلول از علت جدا نمي شود، اگر امور اعتباري را مي‌فرماييد، اطلاق ادله اش است. اگر حديث رفع قلم را مي گوييد حديث رفع قلم حديث امتنان است نمي تواند خلاف امتنان باشد و امور خفيفه را از صبي بردارد.

و اما ارتدادش، اگر صبي‌ای (يک حکم اعتباري ارتداد است،) بين غير دو مسلم، بود و آمد ايمان آورد، مسلمان شد، بعد از آنکه مسلمان شده انکر و ارتدّ عن يقين، چون ارتداد به نظر ما جهل است. از روي انکار و استيقنت انفسهم و جحدوا بها، اين انکار کرد، و بنا شد حرف‌هايش را در جامعه بزند، اين حرف‌هايي است که اضلال مي آورد، منکَر است، خوب او را بايد جلويش را گرفت، نه از باب اينکه شما حالا بگوييد حديث رفع قلم حرمتش را برداشته، پس چطور جلويش را بگيريم؟ اين خودش مبغوض است، خود اين تبليغ و خود عمل مرتد لارتداده اين وجودش مبغوض است، چون وجودش مبغوض است بايد جلويش را گرفت. شبيه آدم کشي است، اگر يک بچه اي مي خواهد يک کسي را بکشد، شما هم مي‌گوييد حديث رفع قلم حرمت را برداشته، آيا ما بايد جلويش را بگيريم يا نبايد جلويش را بگيريم؟ چرا بايد بگيريم؟ براي اينکه خود وجود قتل مبغوض است، نه قتل مِن مکلف، اصلاً وجود قتل مبغوض است، بايد جلويش را بگيريم. پس اگر اين صبي مرتد شد، کاري نمي کند خوب مثل بقيه است، عقيده اي دارد دنبال عقيده اش است مجازاتي ندارد. اگر کاري مي کند که در بقيه مرتدين مستحق مجازات است، درباره اين آدم هم بايد از انجام اين عمل جلوگیری کنیم، حالا جلوگيريش يا به اين است که آن مجازات ها را در حقش جاري کنيم، يا يک مقدار کمتر، يا آن مجازات ها يا يک مقدار کمتر، ولي بايد جلويش گرفته بشود براي اينکه وجودش مبغوض است.

مضافاً به اينکه ما اصلاً قبول نداريم حديث رفع محرمات را بردارد، اگر بخواهد حرام‌ها را از مميز بردارد، خلاف لطف ذات باري تعالي است، و خلاف آقايي ذات باري تعالي است و محال است که او را بردارد، اين راجع به ايمان و اسلام صبي.

« مسأله عبادات صبى »

اما در بحث عبادات صبي. من يک جمله مي گويم، بقیه بحث براي فردا. در عبادات صبي همان جوري که مرحوم مامقاني در حاشيه شان دارند، دو تا بحث است، که به فرمايش ايشان این بحث براي بعضي‌ها مخلوط شده. يک بحث اين است که آيا بر ولي مستحب است صبي را تمرينش دهد به عبادات، يا واجب است؟ يک بحث در تمرين ولي است، کما اينکه ولي بايد اسم بچه را خوب بگذارد، پدر، تعليمش کند، يک بحث در اين است که آيا پدر بايد صبي مميز را تمرين دهد بر عبادات تا وقتي بزرگ مي‌شود بتواند عبادت ها را انجام بدهد يا نه؟ اين يک بحث است، که اين اشکالي در اصلش نيست، لا اشکال و لا خلاف، روايات هم داريم، دليل هم داريم از عقل و نقل که بله، بايد تمرينش بدهد، چرا؟ تا وقتي بالغ شد واجبات را انجام بدهد. اما عقل مي گويد براي اينکه فعل واجب در زمان تکليف بر او واجب است، پس الآن تمرينش بده تا آن وقت بتواند انجام بدهد، اما نقل، رواياتي را که در مسأله است، خلافي نيست و بحثي در آن نيست. و لذا اگر به غير تمرين هم کسي بتواند کاري کند که در زمان بلوغش انجام بدهد، آن وقت چي لازم مي شود؟ آن غير تمرين، يک وقت با تمرين مي بيند نتيجه به عکس مي‌دهد، اين يک بچه اي است که اگر بخواهد تمرينش بدهد، نتيجه به عکس مي دهد، اما يک راه‌هاي ديگري دارد که با آن راه‌ها مي‌تواند زمينه سازي کند که اذا صار بالغاً انجام واجبات کند. يک بحث. اين يک بحث است که هيچ محل مناقشه نيست و اجماعي است و خلافي هم در آن نيست.

يک بحث در اين است که آيا عبادات صبي تمريني است؟ يعني مثل قيام و قعودش مي ماند، اصلاً امري ندارد، استحبابي به هيچ جهت ندارد. مثل قيام و قعود صبي مي ماند، مثل فوتبال بازي صبي مي‌ماند، اگر صبي‌ای نماز مي‌خواند اين نماز تمريني است، هيچ استحبابي براي صبي نيست، نمي تواند قصد ندب و قصد استحباب کند از هيچ جهتي، تمرين محض است، مثل فوتبال مي ماند، مثل قيام و قعود بعضي ها گفته اند عباداتش هم همين است، نماز هم که مي خواند تمريني است. اين يک، يا نه، عباداتش مستحب است و مشروع. در این مسأله پنج قول است براي فردا إن شاء الله.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1] - شوري (42) : 23.

[2] - وسائل الشیعه 1: 45، کتاب الطهارة، ابواب مقدمة العبادات، باب 4، حدیث 11.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org