مروری كوتاه بر مسأله اسلام و ايمان صبى از جهت تكوينى (اعتقادی) و اعتباری (بار شدن احكام)
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 697 تاریخ: 1387/8/14 بسم الله الرحمن الرحيم گفته شد که در باب صبي در اينجا دو تا مسأله است که ما استطراداً آنها را متعرض مي شويم. مسأله اول ايمان و اسلام صبي بود، کلام در او گذشت و گفتيم ايمانش و اعتقادش قابل تصرف شرعي نيست و يک امر تکويني است، تحققش به دنبال مباديش لامحالة است از باب تحقق معلول بعدالعلة، مثل همه صفات نفساني. و اما احکام اعتباريه اسلام هم، آنها هم گفتيم بر آن بار ميشود از باب اطلاق ادله آن دليلي که ميگويد اذا کان الذابح مسلماً فذبيحته حلال، اين آدم را هم مي گيرد، يا هر حکم ديگري که بار شده است. يا يجوز دخول المسلم في المسجد مثلاً، يا يجوز دفن المسلم في مقابر المسلمين مثلاً، اطلاق ادله احکام اسلام، همه آنها را من جمله صبي را هم شامل مي شود، و بر فرض این که اطلاق ادله هم شامل نشود، القاء خصوصيت و مناسبت حکم و موضوع و تنقيح مناط اقتضا ميکند که صبي هم مثل بالغ باشد، وقتي شهادتين را ميگويد چه فرقي است که اگر 15 سال او تمام باشد، در قبرستان مسلمين دفنش ميکنيم، اما 14 سال و نيمش که باشد در قبرستان دفنش نميکنيم، القاء خصوصيت و أن المناط الشهادتين و اقرار به شهادتين. اين گذشت که بر آن بار ميشود. « مروری كوتاه بر مسأله عبادات صبى » بحث دوم در اينجا بحث شرعيت عباداتش است که آيا عبادات صبي شرعي و صحيح است ، صحيحٌ شرعي؟ يا نه تمريني است. صحيح شرعي به معناي اين است که اگر نيت کند اطاعت امر را يا نيت کند مطلوبيت شرعيه را، اين يقع صحيحاً و ثواب ميبرد، صحيح شرعي است، يعني ثواب مترتب ميشود بر اتيانش، اگر به قصد امتثال امر يا به قصد محبوبيت و مطلوبيت عمل، لله تعالي باشد، و اگر گفتيم تمريني است، نخير، نيت قصد امري ندارد، و ثوابي هم ندارد، تمرين است، مثل قيام و قعودش ميماند که اگر قائل به تمرين شديم با نيت ، مستحق ثواب نميشود با نيت، و اگر قائل به شرعيت شديم مستحق ثواب ميشود. اين فرق بين تمرين و شرعي بودن. البته حالا ثمرات شرعي و تمريني بعد در جاي خود مفصل خواهد آمد. « عبارات مرحوم مامقانى بر عبارات صبى و نقل قول علامه (ره) توسط صاحب رياض (ره) » عرض کرديم که در اينجا مرحوم مامقاني در اين حاشيه شان ميفرمايد ما دو تا بحث داريم در عبادات صبي، يک بحث در اين است که آيا بر ولي مستحب است صبي را تمرين بدهد، يا واجب است تمرين بدهد؟ يک بحث تمرين الولي الصبي بالعبادة است، که اين ظاهراً خلافي در آن نيست، و نزاعي نيست که ولي بايد صبي را بر عبادت تمرين بدهد. يکي به خاطر اينکه تمرينش بدهد تا زمان بلوغش ترک نکند. و دوم به خاطر رواياتي که در مسأله وارد شده. آن بحثي ندارد. بحث ديگر در اين است كه خود عبادات صبي تمريني است يا شرعي، و ايشان مي فرمايد بعضي ها که مثل سيد رياض و کسي که بر سيد رياض اشکال کرده، اينها دو تا مسأله برايشان خلط شده، حالا من براي تعيين محل بحث عبارات ايشان را مي خوانم، بعد وارد مسأله میشوم. و باز لايخفي که محل بحث صبي مميز است، و الا صبي غيرمميز که الفاظش و عباداتش اصلاً وجهي ندارد که ما بحث کنيم اينها شرعي است يا اينها غير شرعي است. مي فرمايد که، بحث از مراد به صبي مميز، فلا خلاف در صبي غيرمميز، «فلاخلاف لهم في سقوط عباداته و عباراته عن درجة الاعتبار كما لايخفى. و (حينئذ) نقول إنهم اختلفوا في كون عبادة الصبي المميز شرعية، مستندة الى امر الله يستحق من اجلها الثواب (صح) [البته اين يک مناقشه دارد، من امر الشارع، او من مطلوبيته عند الشارع، چون محض مطلوبيت و محبوبيت هم براي ثواب کفايت ميکند، ملاک عبادات هم در صحت عبادات کفايت ميکند، امر خصوصيتي ندارد، امر هم تازه مقرب است، از چه باب مقرب است؟ از باب کاشفيتش از محبوبيت و از ملاک، به هر حال اينجا يک مناقشهاي دارد، حالا بعداً روشن مي شود. ميگويد مميز شرعية مستندة الي امر الشارع، شما اضافه کنيد الي امر الشارع او الي مطلوبيته للشارع و وجود ملاک العبادة فيه که يستحق من اجلها الثواب، به خاطر شرعي بودنش ثواب ببرد،] او تمرينية، [مثل قيام و قعودش ميماند، مثل فوتبالش مي ماند.] و استظهر في الرياض من عبارة المنتهى عدم الخلاف في شرعيتها بيننا. [سيد رياض از عبارت منتهي عدم خلاف استظهار فرموده.] قال فيها [در آن رياض فرموده] و يصح الصوم من الصبي المميز وفاقاً للشيخ (رحمه الله) جماعة منهم الفاضلان [که علامه و محقق باشد،] بل يظهر من ثانيهما في المنتهى عدم خلاف فيه بيننا. فإنه قال لاخلاف بين اهل العلم في شرعية ذلك، [گفته خلافي نيست، از عبارت منتها استظهار نفي خلاف کرده، ميگويد براي اينکه علامه در منتها اينجوري گفته، اين عبارت علامه است:] لأن النبي (صلى الله عليه و آله سلم) امر ولي الصبي بذلك، [اين يکي، امر کرده.] و من طرق الخاصة ما رواه الشيخ في الحسن عن الحلبي عن ابي عبدالله (عليه السلام) انه قال إنا نامر صبياننا بالصيام، اذا كانوا بنى سبع سنين ما اطاقوا من صيام اليوم، [بچه هاي هفت ساله مان را ما بهشان ميگوييم اگر توان داشته باشند روزه بگيرند.] فإذا غلبهم العطش افطروا، [اين يک،] لأن فيه تمريناً على الطاعة و منعاً عن الفساد و كان شرعه ثابتاً في نظر الشرع، [بعد علامه فرموده است که اين تمرين بر طاعت است، جلوگيري از فساد است، پس در نظر شرع ثابت است،] إذا ثبت ذلك فإن صومه صحيح شرعي و نيته صحيحة شرعية و ينوي الندب، [بچه ميتواند نيت استحباب کند،] لأنه الوجه الذي يقع عليه فلا ينوي غيره. و قال ابوحنيفة انه ليس بشرعيّ، و إنما هو امساك عن المفطرات و فيه قوة. [علامه گفته اين هم بد حرفي نيست که بگوييم اين فقط يک نحوه امساک است، يک نحوه ماکت است نه اينکه عبادت باشد.] إنتهى. « اشكال به صاحب رياض (س) بر نقل نظر علامه (ره) » و اورده عليه [علي سيد الرياض] بعض من تأخر بالمنع عن دلالة عبارة العلامة (رحمة ا...) التي حكاها على ما استظهره منها. [معلوم ميشود که من نميخواهم چي کنم، ديگر بيان کنم، من عبارت را جوري مي خوانم که مطلب معلوم بشود، شبيه مرحوم سلطاني (قدس سره،) کفايه را که ميخواند فقط عبارت را ميخواند، ديگر ترجمه نمي کرد، چون خود عبارت خواندن کافي بود براي مطلب. ميگويد بعضيها آمدهاند گفتهاند نه، از عبارت علامه نفي خلاف در نميآيد که سيد رياض استظهار کرده، چرا؟] و ذلك لأن استظهار عدم الخلاف إن كان من قوله (رحمه الله) لا خلاف، [اگر از آن لاخلاف ميخواهند در بياورند که علامه فرمود، عدم خلاف ثانيتهما... فرموده که يصح الصبي، الصبي مميز وفاقاً لکي؟ بل يظهر من ثانيهما في المنتهى عدم خلاف بينهما، اگر از اين لا خلاف ميخواهد نفي خلاف بر شرعيت در بياورد، مستشکل به سيد رياض اشکال کرده،] فلايتأتى منه ذلك، [از اين لاخلاف علامه در نميآيد نفي خلاف در صحت عبادات صبي، چرا؟] لأن الاستدلال علي الشرعية التي نفي عنها الخلاف بأن النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) امر ولي الصبي بذلك و بالحديث الآخر الذي وقع التصريح فيه با التمرين، [ايني که او استدلال کرد به چي؟ علامه استدلال کرد نسبت به نفي خلاف به اينکه نبي اَمَر ولي، وصي را، و استدلال کرد به آن روايات که «إنا نأمر صبياننا اذا ما اطاعوا، فإذا غلبهم العطش افطروا،» ميگويد اين بله يدل، بله، بالحديث الذي... لأن فيه تمريناً علي الطاعة در روايت داشت. مي گويد] يدل على أن المراد بها مطلق الثبوت في الشرع اعم من التمرين والشرعية بالمعنى الاخص الذي هو مستلزم لكون الفعل مما ثياب عليه لتوجه الطلب اليه من الشارع، [ميگويد از اين عبارت در نميآيد. اين اصل ثبوت را ميفهماند، امر النبي ولي را به اينکه صبيانش را اينجور کند. خود ائمه صبيانشان را وا ميداشتند که روزه بگيرند تمريناً، اين ديگر بر نميآيد که عبادات صبي تکون شرعية، بحيث که اگر نيت مستحب کند، يا نيت امر مستحب يا نيت محبوبيت ثواب ببرد، ديگر از آن در نميآيد، اصل ثبوت در ميآيد. پس اگر نفي خلاف را از کلمه لاخلاف ميخواهد بگويد اينجوري است. پس اگر از لاخلاف مي خواهد در بياورد که اين در نمي آيد، «الذي هو مستلزم لكون الفعل،» اعم است از اينکه فعل مستلزم ثواب باشد، «لتوجه الطلب اليه من الشارع،» اگر از اين ميخواهد در بيايد که دلالتش اعم است.] و إن كان من نسبة الخلاف الى ابي حنيفة. [اگر يک کسي بگويد نه، چون علامه ـ دقت کنيد، فقه اين است معنايش ـ چون علامه خلاف را به ابي حنیفه نسبت داده، و به اماميه نسبت نداده، پس معلوم مي شود عند الامامیة خلافي نيست، و الا از خودمان را هم ميگفت، اينجور نيست که حالا خودمان را بگذاريم کنار، حالا اگر هر کس بوده از خودمان هم مي گفت. پس اينکه به ابي حنيفه نسبت داده، به اماميه نسبت نداده، معلوم ميشود که عند الامامية خلافي نيست، اين جوابش چي است؟ اين جوابش اين است چطور مي گوييد اين دلالت ميکند با اينکه خود علامه گفت قول ابي حنيفه لايخلوا من قوة. ايشان مي فرمايد اما اگر استظهار از اينجا باشد: «و إن كان من نسبة الخلاف الى ابي حنيفة] بتقريب أنه لو كان في الحكم مخالف من اصحابنا، كان اللازم نسبة الخلاف اليه دون ابوحنيفة، [که حالا خيلي مماشات بکنيم بگوييم هر دو، هم ابوحنيفه هم خودي و هم غير.] ففيه أن تقويته لما نسبه الى ابي حنيفة يدل على أن به قائلاً من اصحابنا، و ليس مخالفاً لما اطبقوا عليه. [اينجوري نيست که مسأله اجماعي باشد، خود علامه گفت که في حرف ابي حنيفه قوة، حالا. اين حرف که تمام شد. « ديدگاه مرحوم مامقانى (ره) بر مطالب مطرح شده از سوی صاحب رياض » پس يک حرفي سيد رياض از منتها استظهار کرد، يک آقايي هم آمد به سيد رياض اشکال کرد. حالا ايشان مامقاني ميفرمايد:] اقول الذي يظهر لي أنه اشتبه الامر على صاحب الرياض (رحمه الله) و من اورد عليه، [هر دويشان خلط هست هم کلام سيد هم کلام آقاي مستشکل. در هر دو کلام خلط هست،] أعني بعض من تأخر في الوصول الى مراد العلامة (رحمه ا...)، [چرا؟] و ذلك لأن هنا امرين، احدهما أنه يستحب للولي امر الصبي و تمرينه بالعبادة [اين يک بحث است که ولي مستحب است اگر بچه اش را به عبادت آشنا کند ثواب ميبرد.] و ثانيهما أن نفس عبادة الصبي هل هي شرعية توجّه اليه الامر بها من جانب الشارع ولو على وجه الندب، [خود آن عبادتش مستحب است يا مستحب نيست.] و أن الذي لا خلاف فيه إنما هو الاول [که استحباب براي ولي،] والذي وقع الخلاف فيه هو الثاني. [کأنه يک کسي به مرحوم مامقاني مي گويد از کجا اين حرف را ميزني؟] والذي يوضح هذا المدعى عبارة العلامة (رحمه ا...) في التذكرة، [در منتها گفت لايخلوا من قوة، حالا تذکره را ميآورد، ميگويد عبارت علامه در تذکره ميفهماند ما دو تا بحث داريم.] حيث قال العلامة فيما [في التذكرة] يستحب تمرين الصبي بالصوم اذا اطاقه، و حده الشيخ (رحمه ا...) [حد الطاقة] ببلوغ تسع سنين، و يختلف حاله بحسب المكنة والطاقة، و لا خلاف [اينها عبارت علامه هست،] بين العلماء في مشروعية ذلك، [يعني چکار کند ولي صبي، صبي را امر کند.] لأن النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) امر ولي الصبي بذلك رواه العامة، [عامه گفتهاند پيغمبر امر ولي الصبي به اينکه امرش کند عبادت کند، روزه بگيرد،] و من طريق الخاصة قول الصادق (عليه السلام) إنا نأمر صبياننا بالصيام اذا كانوا نبى سبع سنين، بما اطاقوا من صيام اليوم، [هر چقدر را روزه مي توانند. به قول امروزیها روزه گنجشکي. بما اصاب اليوم] فإذا غلبهم العطش افطروا، [اگر تشنگي برشان مسلط شد افطار ميکنند. اين يک جهت.] ولاشتماله على التمرين على الطاعات و المنع عن الفساد، [حالا اين هم ظاهراً در متن روايت است. «لاشتماله على التمرين على الطاعات، والمنع عن الفساد.»] ثم قال (رحمه ا...)، [اين حرفها را علامه زده،] تذنيب، الاقرب أن صومه صحيح شرعي و نيته صحيحة، و ينوي الندب، [در تذنيبش اين حرف را زده،] لأنه الوجه الذي يقع عليه فعله، [نيت ندب،] فلاينوي غيرَه. و قال ابوحنيفة أنه ليس بشرعيّ و إنما هو امساك على المفطرات تأديباً، [براي اينکه خوب ديگران روزه اند، اين هم ادبا ًروز ماه رمضان چيزي نخورد. بعد علامه فرموده] و لا بأس به، [آنجا گفت لايخلوا من قوة،] و قد ظهر بما قلناه أن البلوغ شرط في الوجوب لا في الصحة. [بلوغ شرط وجوب است نه شرط صحت.] و أن العقل شرط فيهما معاً، [بلوغ شرط وجوب است، اما عقل هم شرط صحت است هم شرط وجوب.] إنتهى [عبارة تذكرة. [حالا از کجای حرف علامه در تذکره بر مي آيد که ما دو تا بحث داريم و يکيش لاخلاف فيه؟] و ذلك لأن لفظ ذلك في قوله: و لاخلاف بين العلماء في مشروعية ذلك، [اين] اشارة الى التمرين، [اينجا گفته لاخلاف اين اشاره الي التمرين است،] و الامرِ الذي هو فعل الولي، [تمرين و امر ولي بحث است.] و يدل علي ذلك تعليلة، [تعليل العلامة] بأن النبي (صلى لله عليه و آله و سلم) امر وليّ الصبي بذلك، [پيغمبر به ولي گفته بچه ات را وادار كن نماز بخواند.] ضرورة أن امر النبي (صلى الله عليه و آله و سلم) الوليُّ لايقتضي ابتداءً الا استحبابه في حق الولي، و كذا الحديث الآخر. [آن هم بيش از استحباب در حق ولي از او در آيد.] و اوضح منهما تعليله باشتماله على الطاعات و المنع عن الفساد. [اين مال ولي است که وقتي تمرينش بدهد جلوگيري از فسادش کرده.] و يدلّ على ذلك افراده بالعنوان بقوله تذنيب الاقرب أن صومه صحيح شرعي (انتهى). [اگر اين مسأله غير تمرين بود، بحث صحيح هم مطرح بود، خوب بود همان بالا بگويد، ديگر تذنيب لازم نبود، از اول شاهد آورديم شتر ما دم نداشت، اين دم داشتن و نداشتن را آنجا مي گفت. پس اينکه آمده تذنيب معلوم ميشود که اين يک بحث جداگانهاي است.] و مثله قوله في عبارة المنتهى، اذا ثبت ذلك فإن صومه صحيح شرعي و الظاهر أن الوجه في تفريع شرعية الصوم على ثبوت الاستحباب فى حق الولى هو [بر ثبوت استحقاق در حق ولي، هو... مي گويد خوب اگر اين باشد چه ربطي دارد استحباب در حق صبي که بعد نتيجه گرفته اند صبي قصد ندب مي کند. قصد ندب مي کند صبي، صبي عبادتش درست است، چه ربطي دارد به اينکه ولي موظف به تمرين است. مي گويد استکشاف است.] الاستكشاف بذلك عن محبوبية صدور العبادة عن الصبي كما سيأتى. [وقتي به مولا ميگويند بچه ات را وادار کن نماز بخواند، از اين کشف ميشود که نماز خواندن بچه محبوب مولا و شارع است، از اين جهت استحبابش را خواستهاند درست کنند، کما سيأتي. ممکن است بعضيها هم بگويند از باب امر به امر استحباب در ميآيد، اين هم يک وجه است ديگر که حالا بعد اين را ميگويد،] لاكون الامر بالامر امراً لأنه انكره في النهاية، [علامه اينکه امر به امر دليل بر استحباب باشد در نهايه انکارش کرده] و كتاب المنتهي و إن لم يكن حاضراً عندي حتى الاحظ صدر العبارة المحكية. إلا أن كونها على سبك عبارة التذكرة يشهد بما قلناه أنه هو المراد »[1]. [علامه در منتهی هم مي خواهد بگويد دو تا بحث است. يکي بحث ولي، يکي بحث صبي. استحباب عبادت صبي را هم از امر ولي استکشاف ميکنند. « اقوال مطرح شده به مسأله عبارت صبى » حالا، اقوال در مسأله پنج قول در مسأله است، من حالا اجمالش را ميگويم تا فردا ادلهاش را بخوانيم. يکي اينکه شرعي است، عباداتش شرعي است، اين از شيخ است و علامه در جملهاي از کتب، لمعه و دروس و محقق اردبيلي، اينها آمدهاند و گفتهاند عباداتش صحيح است، شرعي است. دوم، تمريني محض است، مثل فوتبالش ميماند، تمريني محض است کما في المختلف و عن الايضاح و محقق ثاني و في الروضة و ظاهر الفقيه و از محقق اردبيلي بر ميآيد که اکثر اصحاب به اين قول رفتهاند. سوم اينکه شرعي تمريني است نه شرعي اصلي. اين يعني چه ديگر؟ شرعي تمريني است نه شرعي اصلي. يعني تمرين برايش مستحب است، چون تمرين برايش مستحب است، ميگويد خدايا براي اينکه تو تمرين را براي من مستحب کردي، من به قصد اطاعت امرت به تمرين دارم نماز ميخوانم، روزه ميگيرم، شرعية تمرينة، لا شرعية صحيحه. اين هم يک قول است. حالا ميگويد چه کسانی نقل کردهاند بعد مطالعه کنيد، اين هم قول سوم. چهارم آن که از شيخ اعظم ايشان نقل ميکند از املائات متفرقهاش، از اينکه شرعي است، هم شرعي اصلي هم شرعي تمريني، پس شرعي صحيحه، شرعي محض، تمريني محض، شرعي تمريني، هم شرعي هم چي؟... گفت خربزه مي خوري يا هندوانه، گفت هردوانه. اين هم قول چهارم که از شيخ انصاري ميگويد از بعضي املائات متفرقهاش بر ميآيد. قول پنجم مال صاحب مستند است که، مرحوم نراقي گفته روزه هاي مستحب براي آن شرعي است، مثل مثلاً روزه سوم، نيمه رجب، نيمه شعبان، که براي همه مستحب است، براي صبي شرعي است و قصد امر و ندب ميتواند بکند. اما واجباتي که ميخواهد مستحب در حق او بشود، مثل نماز ظهر، نماز ظهر که واجب است اين اگر بخواهد نماز صبح را بخواند، يا روزه ماه رمضان که واجب است، اگر بخواهد روزه ماه رمضان را بگيرد، آن شرعي نيست، آن تمريني محض است. اين هم قول پنجم از صاحب مستند، فرموده است] «خامسها ما ذهب اليه صاحب المستند و (رحمه الله) من التفصيل بين صومه المستحب (مطلقاً)، [آن که به طور مطلق مستحب شده براي همه،] و بين صومه الواجب، [روزه هاي واجب] بالشرعية في الاول، [روزه هايي که براي همه مستحب است، اين هم برايش شرعي است،] و التمرينية دون الشرعية و الصحة في الثاني،» اما آنها که واجب است نه برايش شرعيت دارد، نه برايش صحت دارد. حالا براي قول اول به 11 وجه استدلال شده، يک وجه هم ايشان اشاره فرمودند 12 تا، يکي هم من اشاره مي کنم بشود 13 تا، به نام روز ولادت اميرالمؤمنين (سلاماللهعليه) تا ببينيم حالا کدامهايش درست است، کدامهايش نادرست. خيلي بحث خوبي است... (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- مامقانی نمایة الأمال فی شرح الکتاب المکاسب، ج2، ص322.
|