شرعيت عبادات صبى
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 701 تاریخ: 1387/8/21 بسم الله الرحمن الرحيم وجه هشتم از وجوهي که به آن استدلال شده شرعيت عبادات صبي است. «أن المستقلات العقلية كحسن الاحسان و رد الوديعة و نحو ذلك لا ريب في أن من امتثل بها مستحق للثواب في نظر العقل، من دون فرق بين البالغ و الصبي، و حكم العقل لا يقبل التخصيص و الجزاء لا ينفك عن العمل الحسن عقلاً و نقلاً. [عقل مستقلاتي دارد، مثل حسن رد وديعه و يا حسن احسان که بين بالغ و صبي هم فرق نيست و در حکم عقلي هم تخصيص وجود ندارد، استحقاق مدح هم ملازمه دارد با آن عمل که عقل حسنش ميداند عقلاً و نقلاً. با اين مقدمات، يکي از مستقلات عقليه حسن احسان و رد وديعه است. دوم اينکه کسي که امتثال کرد، در نظر عقل مستحق ثواب است. سوم اینکه فرقي بين بالغ و صبي نيست. چهارم حکم عقل قابل تخصيص نيست، پنجم جزاء از عمل حسن؛ منفک نميشود يعني از عمل نيکو عقلاً و نقلاً منفک نميشود. اين مقدمات که درست شد] فكيف يعقل القول بعدم ترتب الثواب علي ذلك مع تسليم هذه المقدمات، [ بگویید در اينجور عمل صبي ثواب بار نميشود با اينکه اين مقدمات را قبول داشته باشيم.] و دعوي عدم حكم العقل بحسن رد الوديعة او الاحسان في الصبي، [بگوييم آنجا را عقل قبول ندارد که حسن است،] فما ينكره الوجدان و ينافيه العيان، و لافرق بين ما يستقل به العقل و غيره، [مستقلات عقليه تنها هم نيست، در غير مستقلات هم عقل فرقي در حسن و استحقاق ثواب بين بالغ و صبي نميگذارد. اگر عقل به نحو غير استقلال حکم به حسن شياي کرد، در همان حکمش هم بين صبي و بالغ فرقي نيست، استحقاق ثواب هم دارد، حکم عقلي هم قابل تخصيص نيست، جزا هم از عمل جدا نميشود. اشکالي که ايشان ميکند اين است: ميفرمايد] و فيه أن العقل يحكم بمجرد رد الوديعة، [عقل رد وديعه را حکم مي کند] لا مجرد حسنه، [نه صرف حسنش را، بلکه رد وديعه لابد با حسنش، عقل مجرد حسن را حکم نميکند.] فإن لم يكن فرق بين الصبي و غيره فاللازم ترتب العقاب علي تركه بحكم العقل، [عقل ميگويد رد وديعه حسن است، و اين رد وديعه که حسن است، اگر در بالغ باشد، ترکش مستحق عذاب است، در صبي هم بايد ترکش مستحق عذاب باشد و حال آنکه در صبي نميتوانيم اين را بگوييم، «و فيه أن العقل يحكم بمجرد رد الوديعة» نه صرف حسن است، عقل ميگويد لازم است وديعه رد بشود، لا مجرد حسنش، «فإن لم يكن فرق بين الصبي و غيره فاللازم ترتب العقاب علي تركه بحكم العقل،» عقل ميگويد رد وديعه واجب است، معنايش اين است که ترکش عذاب ميآورد، اگر صبي را هم شامل بشود، معنايش اين است. اگرصبي اداي وديعه ننمود، مستحق عذاب است.] و كذا العقل بقبح الظلم منه كغيره، [عقل حکم ميکند به قبح ظلم، از قبح ظلم از اين صبي، مثل غيرش] و لا يعاقب الشارع علي شرب الخمر و لا علي الظلم فيعلم من ذلك افتراق الحكم الشرعي عن الحكم العقلي. [پس معلوم ميشود وجوب عقلي، هر دو را شامل میشود، اما شارع بينشان فرق گذاشته] فرق بحسب الشرائط و عدم صحة المقايسة بينهما، [بين حکم عقلي و حکم شرعي مقايسه درست نيست که شما بگوييد: چون حسن عقلي دارد، پس ثواب هم دارد] و شرعاً يكون صحيحاً و السر في ذلك أن للشارع أن يقرر لطلبه الوجوبي او الندبي شرائط، [ميتواند براي طلب وجوبي يا ندي آن شرايطي را قرار بدهد، عقل ميتواند اين شرايط را قرار بدهد که در حقيقت با قرار دادن شرايط، معنايش اين نيست که حکم عقل تخصيص خورده است، بلکه معنايش اين است که حکم عقل از اول در آنجا راه ندارد، چون خود عقل هم ميگويد اگر مانع شرعی یا مانع عقلی نباشد من حکم به حسن ميکن.] و يتصرف في الحكم العقلي الكاشف عن حكمه بجعل شرط له، [که اين کاشف از اين است که شرطي براي حکم عقلي قرار داده است،] كما أن له أن يجعل لاحكامه الصادرة منه شرطاً و قد وقع ذلك في الخارج فجعل البلوغ شرطاً في حكم العقل في الحقيقة و إن كان مستقلاً بحسب الموضوع والمحمول، [آن حکمش حسن است، موردش اعم از صبي و بالغ است، شارع حکمش لزوم و وجوب است، اما يک شرطي دارد. مثلاً در محرمات يک شرطي دارد و آن اين است که بالغ باشد.] الا أنه مشروط بعدم المانع فهو يحكم بوجوب رد الوديعة إن لم يمنع منه مانع، [عقل به وجوب رد وديعه حکم مي کند ، اگر مانعي نباشد،] لكن مصداق المانع قد يكون مما يدركه العقل و يعرفه ككونه فاقدا للشعور و التميز و قد يكون مما لا يدركه و لا يعرفه الا الشارع، [شرط را فقط شارع ميفهمد،] فإذا بيّنه و كشف عنه ارتدع العقل عن حكمه في المورد، [عقل از حکم خودش در آنجا صرف نظر ميکند.] الذي كشف عنه الشارع. و محصل ما ذكرنا يعول إلي أنه لم يعلم كون صدور ما وجب علي البالغ مندوباً و حسناً في حق الصبي، [نميدانيم آن چیزی بر بالغ واجب شده، آن چیز مندوب است یا و حسن است در حق صبي.] و لم يعلم توجه الامر من الشارع اليه لاحتمال كون الندب مشروطاً بالبلوغ [شايد مستحبش هم مثل وجوبش مشروط به بلوغ باشد،] لاحتمال كون الندب، [يعني ندب شرعي] مشروطاً بالبلوغ كالوجوب.» فرمايش ايشان درباره واجب درست است، چون حديث رفع قلم، وجوب را ميبرد. اما آنجايي که عقل حکم به قبح مي کند و کشف ميکنيم حرمت شرعي را نميتوانيد بگوييد اين حرمت شرعي اختصاص به بالغين دارد، براي اينکه ما معتقديم حديث رفع قلم، محرمات را از صبي مميز بر نميدارد، واجبات را بر ميدارد، اما حرامها را بر نميدارد. لذا در باب حدود هم در مثل سرقت غير بالغ، باز تعزير دارد، به اينکه مثلاً ناخنهايش را بزنند، يا انگشتش را زخم کنند، اين دليل بر اين است که او مرتکب گناه و مرتکب جرم شده است. مواردي در حدود هست که براي عمل حرام صبي مميز مجازات قرار داده شده است و اين مؤيد عرض ماست که حديث رفع قلم محرمات را بین نمي برد. چون مستلزم اين است که خدا درباره صبي مميز لطف خودش را انجام نداده باشد، و در حق صبي مميز آن لطفي که بر او واجب بود، در حق او کم گذاشته باشد. « ترتب ثواب براى صبى بنابر اقتضای لطف » «التاسع: أن قضية اللطف عدم خلو عن هذا العمل الصادر من الصبي عن الثواب. [ايشان راجع به ثوابش ميگويد، ميگويد لطف خدا اقتضا ميکند، اين بچهاي که يک کار خوبي کرده، بيماري را معالجه کرده، باري را از روي دوش يک پيرزني گرفته، دست يک پيرزني را گرفته برده خانهاش، نمازي خوانده، روزهاي گرفته و عبادتي کرده است، خالي از ثواب نباشد،] فإن من أتي بعمل حسن، قاصداً به وجه ربه الكريم، فحرمانه من الجزاء و الثواب مناف للطف، [اگر يک کسي براي بچهاي، براي خوشايند آقا يک کاري ميکند که مثلاً آقا و مولايش خوشش بيايد، کار هم کار درستي است، بعد آن آقا و مولا مي گويد يک چيزي به او بده، مي گويد نه اين چون هنوز بالغ نشده بود، من چيزي به او نمیدهم اين قبيح است يا حسن است؟ منع صبي از ثواب براي عملي که به خاطر شارع تعالي آورده، اين قبيح است و ثوابش لطف است. پس بايد به او ثواب بدهد و ثواب عباداتش شرعيه میشود.] و ما دلّ من الكتاب والسنة علي أنه من تقدم اليه شبراً تقدم اليه زراعاً، [مي گويد قضية اللطف عدم خلو اين عمل از ثواب، «فإن من اتي بعمل حسن قاصداً به وجه ربه الكريم، فحرمانه من الجزاء مناف للطف،» منافات با قاعده عقلي لطف دارد. ما دل عطف به لطف است، «و ما دل من الكتاب والسنة علي أنه من تقدم الي الله شبراً، تقدم اليه زراعاً،» چه بالغ باشد و چه غير بالغ. شما ميتوانيد يک آيه ديگر هم اضافه کنيد، اين حديث است که اضافه کرده، «ما دل من الكتاب و السنة علي أنه من تقدم الي الله شبراً تقدم اليه زراعاً،» (وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا ،) [1] باید به او ثواب بدهند، اطلاق دارد، عموم دارد.] و فيه أن مساق يعطي أن مراده باللطف إنما هو التفضل، [نه لطف لازم، آقايي کند، لطف به معناي تفضل،] و لا نسلم حينئذ وجوبه، [لطف تفضلي واجب نيست، لطفي که مقتضاي عدالت است، واجب است، نه مقتضاي تفضل باشد.] و اللطف الذي نلتزم بوجوبه إنما هو ما كان مقرباً الي الطاعة علي وجه لو لم يتفق لم يتفق تحصيل مأمور به، [آن لطف در احکام واجبه و الزاميه واجب است، لطفي که اگر خدا آن لطف را نياورد، تقرب به طاعت پيدا نميشود؛ يعني به امتثال اوامر نمیرسد. و ترك المنهي عنه، و أين هذا مما نحن فيه، فإن الثواب علي اتيان الصبي بمثل ما يجب علي البالغ، [به او ثواب بدهد،] ليس مما يقرب الي الاتيان بالمأمور به علي الوجه المذكور، [اين سبب نمي شود که لطف درباره واجب باشد، چون هنوز بر او واجب نشده است،] و إن اريد باللطف اثبات امر الله اياه بالمندوبات والواجبات في حق غيره علي وجه الاستحباب، [مرادش اين است که آن اوامري که خدا دارد، اوامر مستحبيش درباره اين مستحب باشد، اوامر واجب در حق ديگران هم درباره اين مستحب باشد، اين هم ممنوع است، اين اول کلام است که آيا آن اوامر در حق اين مندوب است، يا آن اوامر اصلاً شامل حال او نميشود.] العاشر الاعتبار العقلي، فإن من البعيد الفرق ما بين قبل البلوغ بساعة و بعده، [يک ساعت قبل نماز بخواند، کار ثواب داري کرده است، يک ساعت بعد نماز بخواند، کار ثوابداري نکرده، يک ساعت قبل که نماز ميخواند، مثل نماز بالغ است و ثواب دارد، يک ساعت قبل مثل درجا زدن و رقصيدن است، هيچ ارزش و ثوابی ندارد. فإن المراحق المقارب للبلوغ جداً، [يک ساعت ديگر فاصله دارد، نيم ساعت، پنج دقيقه ديگر،] لا ريب في أنه بمكان من الاخلاص و العبودية لله تعالي كما بعد البلوغ، [رسيده به جايي که اخلاص دارد و عملش را براي خدا انجام ميدهد، مثل ما بعد بلوغ،] بل في الحالة الاولي، ربما يكون اقوي منه في الحالة الثانية، [چون آدم هر چه سنش بالا ميرود، زمينههاي شرک در او بيشتر ميشود، هر چه از آن فطرت توحيدي فاصله ميگيرد، زمينه شرک و خلاف در او بيشتر ميشود. لذا جوانها اخلاصشان به حسب طبع بيش از آدمهاي پيرمرد هستند، اين آدم هم ممکن است قبل از بلوغ اخلاصش بيشتر باشد.] فيبعد كونه مأجوراً علي الثانية دون الاولي، [يک ربع بعد اجر دارد، يک ربع قبل اجر ندارد،] و فيه أنه يرتفع البعد بملاحظة افتراق الحالتين، [ميگويد نه بعد اينجوري رفعش ميکنيم، حالتها با هم فرق ميکند،] من جهة الحكم الوجوبي والتحريمي، و صدور الأمر في احديهما دون الاخري، [ميگوييم چون اينجا يک وجوب يا تحريمي است، پس يک ثوابي به دنبال امر و نهي وجود دارد، اما قبلاً چون وجوب و نهيي نيست، پس ثوابي وجود ندارد. « پاسخ استاد » اين جوابش واضح است، استحقاق ثواب يک مسأله عقلي است، اگر اين آدم براي اينکه خداوند اين عمل را دوست ميدارد بجا ميآورد، مستحق ثواب هست يا نه؟ استحقاق ثواب دائر مدار امتثال امر نيست، اگر يک کسي عملي را، واجبي را انجام ميدهد، لله و بالله، نه امري سرش ميشود و نه نهيي سرش ميشود، مثل عبادت اولياءالله، ثواب دارد يا نه؟ اين بچه درست است قبل از بلوغ نه امر وجوبي دارد، نه نهي تحريمی، اما اين را ميفهمد که اين عمل محبوب است، اين عمل خوب است، اين عمل خوب را انجام ميدهد، ، عمل خوب را به خاطر خدا انجام ميدهد، چه تفاوتي دارد؟ يازده،] ما دل من الاخبار علي أن لكل كبد حرّا اجر، [هر کبد گرم و تشنهاي برايش اجري است، يعني سيرابش کني ثواب دارد،] فإنه عام شامل للصبي و البالغ، [بچهاي جگرش داغ باشد يا بزرگسال،] و هو يشير إلي أن العلة [براي اجر لکل کبد حرا اجر، جگرش دارد از تشنگي مي سوزد، جگرش تفتيده شده، از اين مي فهميم علت ثواب تفتيده شدن جگر است، سوختن و سوزش جگر در اثر تشنگي است، اين علت است، عموم العلة ميگويد صبي باشد يا بالغ، سياه پوست باشد يا سفيد پوست باشد، رئيس جمهور سياه پوست باشد يا رئيس جمهور غير سياه پوست، همه اينها، لکل کبد حرا اجر، «وهو يشير إلي أن العلة» علت اجر] حرارة الكبد، و لا ريب في حرارة بعض الكبد الصبيان في بعض الاوقات شوقاً الي الله تعالي ازيد من البالغين، [اينها هم گاهي جگرشان تفتيده است، براي ملاقات ذات باري تعالي، حالا اگر ما اين را به آن معناي معنويش بگيريم.] و فيه اولاً إنه هذا لا يفيد الا [آن کسي که شوقش اين قدر است.] و ثانياً حديث مذكور إنما يبيّن ثبوت الاجر للملهوف الذي اصابه ما يولمه او فاته ما يلائمه، [جگرش ميسوزد، يا چيزي از دستش رفته، يا ممکن است بلايي به سرش بيايد، يا چيزي که قبلاً اذيتش کرده، اصاب او را يا چيزي که مناسبش است و ميترسد از دستش برود،] و أين هذا حال من اشتاق الي الاتكاب عمل فارتكبه هذا و ليعلم أن من قال بكون عبادات الصبي...» حالا، اين اشکالهاي ايشان، لکن اصلاً ايشان مسير استدلال را عوض کرده و برده در بحث معنوي، «لكل كبد حرّا اجر،» يعني هر جگر تفتيدهاي مصداق روشنش تفتيده از نظر تشنگي ـ هر که جگر تشنهاي دارد، اين تفتيدهي جگر، سبب از براي ثواب ميشود، ميخواهد صبي باشد، ميخواهد بالغ باشد، ثواب دارد براي کسي که آب به او بدهد، جگر تفتيدهاش را از تفتيدگي در بياورد، ولي اين اشکال ايشان که فرمودهاند، از نظر بحث معنوي آن، اشکال وارد است. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- انعام (6) : 160.
|