ثمرات تمرينى يا شرعى عبادت صبى
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 705 تاریخ: 1387/8/27 بسم الله الرحمن الرحيم بحث در ثمراتي است که بنا بر قول به تمرينيت يا شرعيت عبادت صبي مترتب ميشود، يعني ثمره قول به تمريني بودن يا شرعي بودن، اموري در ثمره ذکر شده، ايشان ميفرمايد: «تنبيه: يحصل من كلماتهم ظهور ثمرة الخلاف في موارد، الاول الاجر، فإنه علي القول الاول [که شرعي اصلي باشد،] و القول الثالث [ که قول ثالث، شرعي تمريني است.] و الرابع [که هم شرعي تمريني است و هم شرعي اصلي.] فإنه علي القول الاول و الثالث والرابع يستحق الاجر والثواب، [و اما بنا بر قول دوم که تمريني محض است، ثوابي بر آن بار نميشود،] و علي القول الثاني لا يستحق اجر [را و ثواب را،] و علي القول الخامس [که قول صاحب مستند بود، در مستحبات يستحق الاجر و در واجبات لايستحق الاجر] و علي الخامس يستحقه في المندوب دون الواجب. ثم إنه تفترق تلك الاقوال في أنه علي الاول يستحق اجر نفس العبادة، [چون فرض اين است که شرعي اصلي است، نفس عبادت مستحب است، خود نماز براي صبی مستحب است، روزه مستحب است] و علي الثالث اجر التمرّن، [اما اگر گفتيم شرعي تمريني است، يعني تمرينش مستحب است، تمرّنش مستحب است، آن وقت اجر تمرّن را به صبی ميدهند، اجر نماز و روزه به او نميدهند؛ براي اينکه فرض اين است که نماز و روزهاش امر ندارد، حيث تمرّنش امر دارد.] و علي الرابع اجر ما نوي منها، [بنا بر قول شيخ، اگر بجا آورد، به عنوان استحباب اصلي ثواب عبادت را به او ميدهند، اگر به عنوان شرعيت تمريني بجا آورد، ثواب تمرين را به او ميدهند. پس بنابراين «علي الرابع اجر ما نوي منها،» هر کدام را نيت کرد، اجر همان را مي برد، هر دو را هم نيت کرد، دو تا ثواب ميبرد، اين يک ثمره. ثمره دوم:] الثاني: نية العبادة، فعلي القول الاول ينوي الندب، [شرعي اصلي] و علي الثاني ينوي الوجوب [و بنا بر دوم وجوب را نيت ميکند، دوم اين بود که تمريني باشد، «و علي الثاني ينوي الوجوب،» وجوبي ندارد،] و علي الثالث يجوز كل منهما باعتبار، [سومي که گفتيم شرعي تمريني است، اين هم مي تواند، يجوز هر يک از آنها باعتبار،] و اما علي الرابع فإن نوي امتثال اوامر عامه [را،] نوي الندب، و إن نوي الاعتياد و التمرّن، نوي الوجوب، [اعتياد و تمرّن را، انجام ميدهد؛ براي اينکه عادت کند، بگوييم اين از باب مقدمه واجب مثلاً واجب است، صبی نماز را ميخواند، براي اينکه عادت کند که در بزرگي بجا بياورد، اين ميشود مقدمه واجب و مقدمه واجب ميشود واجب، و حال القول الخامس في الواجبات، حال قوله الثاني [که تمرن است،] و في المندوبات حال القول الاول هاهنا، و في جميع ما يأتي من موارد الثمرة، [قول صاحب مستند يک تکهاش موافق با ثمره تمرين ميشود ، يک تکهاش موافق با ثمره شرعيت مي شود ، در مستحبات ثمره شرعي اصلي دارد، در واجبات ثمره تمريني دارد.] و بما ذكر يعلم ما في كلام الشهيد الثاني في الروضة، [در شرح لمعه،] مع قوله بأن عبادة الصبي تمرينية، [با اينکه اينجور گفته،] خيّره في النية بين نية الندب و نية الوجوب، [گفته هم ميتواند نيت وجوب کند از باب مقدمه واجب، هم ميتواند نيت ندب کند. ايشان اشکالش اين است:] اذ لا مجال للاولي حينئذ، [بنا بر تمرينيت، استحباب تمرين، نيت ندب معنا ندارد؛ چون فرض اين است که خودش مستحب نيست،] و إن وجّهه بعض المحشين بأنها مبنيّة علي كون عبادته اشبه منها بالواجب، [از اين جهت که عبادتش به مستحب شبيهتر به واجب است، بعضيها اينجور توجيه کردهاند، ايشان ميفرمايد اين هم تمام نيست.] لأن ذلك لا يقتضي تسويق نية الندب فيه، خصوصاً مع الحكم بكونه اولي من نية الوجوب كما صرح به. [شهيد قائل به تمرين است و باز هم فرموده نيت مستحب اولاي از نيت وجوب است، اين راهي ندارد.] اللهم الا أن يَلتزم [شهيد ملتزم بشود] بكون نفس التمرين مما تعلّق به الطلب علي وجه الندب، [خود تمرين مستحب است،] فيجوز له نية الندب بذلك الاعتبار. و الظاهر أنه بملاحظة حكمه بالتخيير في النية [که هم ميتواند نيت وجوب کند و هم میتواند نيت ندب کند،] استفاد بعض الاواخر منه (رحمه الله) أنه يقول بالشرعية التمرينية، [اگر ميتواند نيت ندب کند، میتواند يعني تمرين مستحب است، از اين استفاده کردهاند که، شهيد فرموده ميتواند نيت ندب کند، ميتواند نيت وجوب کند، لذا لابد شهيد قائل به شرعيت تمرينيه است. ثمره سوم،] الثالث: النيابة، فعلي القول، قول الاول [که شرعي اصلي است،] تجوز نيابته عن ميت او عن حيّ بأجرة و بدونها، [اگر صبي بخواهد برای پدرش نماز استيجاري يا نماز تبرعي بخواند اگر عباداتش شرعي اصلي باشد، ميتواند براي ديگران نيابت کند.] و علي القول الثاني لايجوز، [بنا بر قول به تمرين نميتواند نيابت کند، چون اينکه اين دارد انجام ميدهد، اين تمرين است، نه آن نماز و روزه، از ميت نماز قضا شده، اين که نماز را نميآورد، اين دارد نماز را تمرين ميکند، براي اينکه اين عمل با عمل، وظيفه منوب عنه با هم فرق ميکند،] لعدم كفاية عمل الغير المأمور به عن المأمور به، [فرض اين است اين امر ندارد، تمرين است، و کفايت از مأمور به نميکند.] و علي القول الثالث أيضاً لاتجوز، [قول ثالث تمريني شرعي بود،] لأن رجحان العمل بناءً عليه رجحان التمرّن لا رجحان عبادة، [اين رجحان عبادي ندارد، رجحان تمرّن دارد، از او عبادت ترک شده، اين که ميخواهد بجا بياورد، تمرن است. پس بنابراين، مأمور به با منوي نائب با همديگر فرق ميکند،] فلا يجزي عن العبادة، و علي القول الرابع [که هم شرعي اصلي است، هم شرعي تمريني است،] تجوز نظراً الي كون عمله مطلوباً بالاصالة. و لولاه، [اگر مطلوب بالاصالة نبود،] لم يُجدِ مطلوبية التمرن في قيامه مقام العمل المشروع، [آن شرعي اصليش کفايت مي کند و الا اگر از شرعي اصليش صرف نظر کنید، استحباب تمرن کفايت نميکند؛ اين ميخواهد براي او نماز مستحبي بجا بياورد و حال آنکه چيزي را که دارد بجا ميآورد، تمرن مستحبي است.] و يمكن المناقشة فيه علي قول من يقول بأن اخذا الاجرة عند الاجارة علي الواجبات، إنما هو علي تنزيل نفسه منزلة المنوب عنه، [در باب اجاره بر واجبات بگوييم اين تنزيل خودش است جاي منوب عنه،] و أنه بعد تنزيل نفسه ينوي القربة و أن المتقرب حينئذ هو المنوب عنه دون النائب، [در باب عبادات استيجاري دو مبنا وجود دارد، يکي اينکه اين کسی که عبادت استيجاري ميخواند، اين خودش را جاي او قرار ميدهد، کأنه اين شده آن مرحوم و براي او عبادت ميکند، تقرب براي او حاصل ميشود، مثل اينکه کسي در شبيه خواني مثلاً حر ميخواند، اين بايد حرّي بخواند، يا شمر ميخواند، بايد شمري بخواند، و الا نميشود شمر بشود و مثل آقا زين العابدين (سلام الله عليه) بخواند، آن که شمر نيست. يک بحث در باب عبادت استيجاريه و نيابت در عبادت اين است که اين شخص جاي آن شخص است، ينزّل نفسه منزلته، الان که دارد نماز ميخواند، اين همان مرده قبرستان است، آمده دارد نماز ميخواند و قصد قربت هم براي تقرب آن است ، بنابراين مبنا، به کسي که نماز را از غير برای ميخواند، ولو قضاء يقيني، يک کسي قضاء يقيني داشته، يک کسي تبرعاً يا استيجاراً جاي او نماز ميخواند و بناي ما بر اين است که در باب نيابت تنزيل شخص است منزلة شخص. حالا مستشکل ميگويد، اگر ما در باب نيابت قائل به تنزيل شخص منزلة منوب عنه شديم، ميتوانيم بگوييم عبادات تمريني را هم ـ اگر عباداتش تمريني است ـ صبي ميتواند اجير و نائب بشود، چرا؟ چون وقتي دارد ميخواند، ديگر صبي نيست، ديگر آن آدم هشتاد ساله است که دارد ميخواند، آدم هشتاد ساله هم عباداتش شرعي اصلي است. بله، اگر شما در باب نيابت بگوييد نه، من براي او نماز ميخوانم، آن وقت اقتداء جايز است، اگر نيابت در عبادات استيجاريه تنزيل عمل است، منزلة عمل، نتيجهاش اين ميشود که اقتداء جايز است، اگر تنزيل شخص است، منزلة شخص، نتيجهاش اين است اقتداء جايز نيست، اما در ما نحن فيه، مستشکل ميگويد: اگر اين صبي نيابة از او دارد ميخواند، فرض کرديم تنزيل شخص است، اين ميشود آن آدم، عبادتش هم ميشود درست، تقرب هم براي او پيدا مي شود. «و يمكن المناقشة فيه علي قول من يقول بأن اخذ الاجرة عن الاجارة علي الواجبات إنما هو علي تنزيل نفسه منزلة المنوب عنه،» اينجوري اگر بگوييم، «و أنه بعد تنزيل نفسه ينوي القربة و أن المتقرب» منوب عنه مقرب بشود، چون اين آن شده دارد ميخواند، «و هو المنوب عنه دون النائب.»] و بهذا اجاب بعض المحققين (رحمه الله) عن اشكال اخذ الأجير الأجرة علي الواجبات، [در باب واجبات عبادي گفتهاند اين قصد قربت خودش را که نميکند، قصد قربت منوب عنه را دارد، پول را خودش ميگيرد، اما قصد تقرب منوب عنه را داشته باشد،] فيقال هاهنا أنه بناء علي ذلك يجوز أن ينوي الصبي القربة بعد تنزيل نفسه منزلة زيد بالنيابة، فالمتقرب هو الزيد دون العامل و حينئذ لا يعمل الصبي لنفسه عملاً، [صبي براي خودش کار ميکند يا او دارد کار ميکند؟ او دارد کار مي کند،] حتي يكون مما لا يكون التقرب به [و بشود تمرين، اين که نماز خودش را نميخواند، اين آن شده، او دارد نماز ميخواند، او هم که نمازهايش امر اصلي دارد.] اللهم الا أن يجاب بان العمل الصادر من الصبي لو كان قابلاً لأن يُتقرّب به، لأمر الشارع به ولو ندباً، فمع عدم امره به، ينكشف عدم قابليته، [اصلاً ما بگوييم اين که ارتباط به صبي پيدا کرد، ديگر قابل تقرب نيست، هر قدر هم خودش را جاي او قرار بدهد، باز تقرب حاصل نيست.] نعم يتمّ الثمرة المذكورة بلا اشكال في ما لو فعل الصبي عبادة و اهدي ثوابها الي ميت مثلاً، [آن جا ثمره خوب آشکار ميشود، يک عبادتي را انجام بدهد و ثوابش را هديه کند،] فإنه علي الشرعية تصحّ عبادته، [عبادتش درست است و ثواب هم دارد،] دون التمرينية، [چون ديگر ثواب ندارد تا اهدا کند، تا اهدا کند.] و كذا علي مذهب من يقول بأن النائب هو المتقرب، [میگويد نائب تقرب پيدا ميکند، يعني تنزيل عمل است، نه تنزيل شخص،] دون المنوب عنه. [اين هم يک ثمره. ثمره چهارم:] ما لو اذن الصبي علي الصوم ليلاً و تلبّس به نهاراً، [شب تصميم بگيرد فردا روزه بگيرد،] ثم أنه بلغ قبل الزوال بما لا يبطل الصوم و جدّد النية، [پيش از ظهر روزهاش را نخورده بود، حالا مي خواهد نيتش را تجديد کند،] فإنه يصحّ صومه علي القول الاول و الرابع، فيجب عليه الامساك بعده الي الغروب، بخلافه علي القول الثاني [که تمرين بوده، چون وقتي تمرين بوده، درست است پيش از ظهر بالغ شده، ولي ديگر مي تواند روزه بگيرد چون آن قبليهايش تمرين بوده،] و الثالث [قول دوم تمرين بود، قول سوم] شرعية تمرينيه، فلايجب عليه اتمام صيام ذلك اليوم الي الغروب. و لكن ذكر في المستند أنهم قالوا يتفرع علي الخلاف [در تمريني و شرعي] ما لو بلغ في اثناء النهار قبل الزوال بغير المبطل، فعلي الصحة [يعني شرعية] يجب الاتمام، و علي عدمها فلا، ثم قال و فيه نظر، إذ علي فرض الندبية و الصحة. [صاحب مستند خواسته حتي بر شرعيتش هم اشکال کند، فرموده پيش از ظهر که بالغ شد بر فرض ندب بودن و صحيح،] فما الدليل علي الوجوب في البالغ في الاثناء، [پيش از ظهر واجب شده، چه دليلي داريم که واجب است روزه بگيرد تا بگوييم حالا بقيه روز را امساک کند؟ واجب است روزه را پيش از سپيده بگيرد، کسي که قبل از سپيده صبح بالغ بوده، اين وسط روز بالغ شده، ادله وجوب صوم شاملش نميشود،] و لم يثبت علينا الوجوب الا في المستجمع للشرايط في تمام النهار. [شما حالا قياس کن، اينجا حالا جاي قياس است، جاي حمل است.] و الحمل علي من قدم اهله قبل الزوال و نحوه، [فرمود اگر بگوييد آدم مسافر بود، چيزي نخورد، پيش از ظهر به وطنش رسید آن وقت که مسافر بود، روزه بر او واجب نبود، الآن بر او واجب است، بگوييد آن هم قبلاً واجب نبود، حالا واجب شده، صبي هم تا قبل از ظهر که بالغ نبود، واجب نبود، از ظهر که بالغ شد، واجب است، ايشان ميفرمايد قياس باطل، صاحب مستند گفته قياس باطل] و الاصل يقتضي عدم وجوب الاتمام و لا القضاء علي القولين، [صاحب مستند فرموده بنا بر هر دو قول - چه قائل به شرعيت بشويم، چه قائل به تمرين - به اتمام دارد و نه قضاء دارد.] علي أن من القائلين بالصحة أيضاً من يقول بوجوب الاتمام تأديباً لا صوماً، [علاوه بر اين، ممکن است بگويیم ثمره هم ظاهر نميشود، چون قائلين به تمرین هم ميگويند بايد روزه را تمام کند. شما میگویید قائلين به شرعيت میگویند بايد تمام کند، ميگوييم قائلين به تمرين هم ميگويند بايد تمام کند، منتها واجب است تمام کند تأديباً و احتراماً، پس باز ثمرهاي ندارد.] أقول: اما ما ذكر اولاً من اعتبار تجديد النية فإنه لازم حتي علي القول بعدم وجوب قصد الوجه، [تجديد نيت لازم نيست،] لأن المفروض أنه صام بنية الندب و امساكه بعد البلوغ واجب، نعم لو قلنا بجواز نية الوجوب في المندوب و بالعكس، لم يلزم تجديد النية، و اما ما اورده صاحب المستند من وجه النظر اولاً فهو صحيح، لكن ما ذكره اخيرا ًمن أن من القائلين بالصحة ايضاً من يقول بوجوب الاتمام تأديباً لا صوماً، محل نظر، لأن كون الاتمام بناءً علي احدهما صوماً و علي الآخر تأديباً يكفي في تحقق الثمرة، يکي ميگويد بايد تأديباً تمام کند ، يکي ميگويد بايد تمام کند وجوباً تکليفاً همين مقدار ثمره است، وجوب اتمام دارد، منتها يکي ميگويد وجوب اتمام از راه تأديب، يکي مي گويد وجوب اتمام از راه تکليف. اين هم ثمره چهارم. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)
|