Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: رابطه فراموشی خداو طغيان انسان
رابطه فراموشی خداو طغيان انسان
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب بیع (درس 459 تا ...)
درس 525
تاریخ: 1385/10/19

بسم الله الرحمن الرحيم

خدا را سپاسگزاريمكه در اين مدت چند تحصيلي باز توانستيم مقداري از مباحث بيع را بحث كنيم در خدمت شما آقايان و از محضرتان استفاده كنيم، و إن شاء الله در همينيكي دو روز آينده هم براي زيارت قبور رسول الله (‌صلي الله عليه و آله) و قبر مخفي و گمشده زهرا (سلام الله عليها) و ائمه بقيع و بسياري از صحابه و خوبانيكه در قبرستان بقيع مدفون‌اند و حج خانه خدا موفق بشويم و از همه شماها هم همينجا خداحافظي ميكنم و از شما مي خواهم كه مرا ببخشيد.

به هر حال انسان محلّ خطا و اشتباه است، جبلّ انسان و فطرت انسان بر خطا و اشتباه آفريده شده و بشر اینطور است، هر كجا كه خدا را فراموش كرد طغيان مي‌آيد. بين طغيان و بين فراموشي خدا ملازمه است، قرآن هم همين را مي‌گويد: (إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى، أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى )‌[1]من گاهي فكر مي‌كنم اگر يك وقت در مباحثه فریاد مي‌زنم بعد كه به خودم مي آيم معلوم مي‌شود من خدا را يادم رفته‌، و معلوم مي‌شود اين بحث من براي خدا نبوده، و الا چرا داد بزنم؟ چرا طغيان كنم؟ چرا خداي ناخواسته يك جمله شوخي و مزاحي بگويم كه طرف را ناراحت كنم و طرف از دست من ناراضي بشود؟ بعد فرداي قيامت من چه جواب خواهم داد؟ در خانه قبر چه جواب خواهم داد؟ در عبور بر صراط و برزخ چه جواب خواهم داد؟ آيا من آنجا انسان محشور مي‌شوم يا نه؟

«‌شروط شفاعت و حالات برزخ»

امام امت (سلام الله عليه) من چند مرتبه از ايشان اين جمله را شنيدم، البته ايشان در درس اخلاقشان گفتند روي اين جمله زياد تكيه مي كرده، مي‌فرمود يك روايتي از امام صادق (عليه الصلاة و السلام) است كه آن روايت‌ كمر آدم را مي‌شكند. و آن روايت اين است كه امام صادق فرمود اگر در برزخ با خودتان، انسان بياييد، ما شما را، شفاعت مي‌كنيم فرمود كمر آدم مي‌شكند، چون معلوم نيست، بنده خودم را عرض مي‌كنم، معلوم نيست من بتوانم انسان بروم، آيا من مورچه‌اي خواهم شد به صورت مورچگان؟ آدم سبك مغز كم ظرفيتي هستم و به صورت مورچگان محشور مي شوم، آيا آدمي هستم كه از ديگران بدگويي ميكنم و زبانم، زبان آدم نيست؟ زبان درازي پيدا مي‌كنم؟ يك دفعه زبان از اينجا دراز مي‌شود به حوزه علميه نجف، (حفظه الله عن الحدثان،) دراز مي‌شود زبانم به حوزه علميه اصفهان. به فلان انساني كه فلان مملكت زندگي مي‌كند، در فلان جا زندگي ميكند. خوب الآن اين زبان حجاب دارد، ديده نمي شود، اما آنجا اين حجاب‌ها کنار مي رود، و اين زبان ها آنجا باز مي شود. اگر يككاري را به تقليد از ديگران انجام بدهیم به صورت ميمون محشور مي‌شویم. يا انواع و اقسام كه در باب روايات حشر آمده. من چه مي‌دانم كه بتوانم در برزخ به صورت آدم بروم؟ و اين روايت را من در كافي در باب دفن اموات و مزار ديدم، باب قبور و آداب قبور .

و زيباتر هم اين سياحت غرب آقاي قوچانياگر آنجا را هم انسان مراجعه كند يك مقدار تنبّهي پيدا مي‌كند، و به قول امام (سلام الله عليه) مي‌فرمود ما چه تواني داريم در مقابل آتشي كه (نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ ،)‌[2] آتشيكه دل را مي‌سوزاند، آتشي كه خودمان از اينجا روشن كرديم و به همراه مي‌بريم. آتش قهر، آتش غلبه، آتش ظلم، آتش فتنه، آتش خودخواهي، آتش رياست، آتش حب به مقام، چه خبر است؟ مگر چقدر بناست آدم زندگي كند؟ ناگهان بانگي برآمد خواجه مرد. يك لحظه است. يك نفس كشيدن است. هر نفسيكه فرو مي‌رود ممدّ حيات است و چون بر مي‌گردد مفرّح ذات است. خوب تمام شد يك آن، سكته قلبي، يك آن، سكته مغزي، با همه پيشرفت‌هايي كه بشر در علم نموده و مخصوصاً مسلمان‌ها در اين پيشرفت‌ها خيلي سهم داشتند. پزشكي چند روز قبل به وسيله يك پزشك ديگر كه او هم برادر چند شهيد است، آمده بودند نزد ما بعد او پزشك معرّف مي‌گفت اين آقا رئيس نظام پزشكي آمريكاست، ظاهراً قمي بود، چون گفت مادرم در قم مدفون است، مسلمان بود و اخيراً گفت شنيدم در تهران هم برايش يك بزرگداشتي گرفته بودند، بزرگاني هم در بزرگداشتش، برای تعظيم از او شركت كرده بودند. خوب او آن وقت كاري كرده كه من امروز ديگه نرسيد مكلّ اخبار راديو را گوش بدهم، ولي ديشب يك پزشكي باز به من مي‌گفت، كه اين پزشک سكته‌هاي مغزي را كاري كرده كه بعد از سكته‌هاي مغزي بدن فلج نمي‌شود. يعني سالم می‌ماند. خوب الآن سكته‌هاي مغزي مي‌رسد به فلج شدن نصف بدن يا بيشتر بدن، گفت او يك ابداعي كرده، در اثر علم كاري كرده كه به آنجا نرسد، خوب اينيك ايراني است يك مسلمان است، حالا من ايراني را كار ندارم. يك انسان است، بالاتر بايد بگوييم يك انسان است، انسان ارزش دارد، و خوب اين همه پيشرفت ما كرديم، ما همگون سازي مي‌كنيم.

من به يك پزشك محترمي گفتم مايلم در قم يك جايي باشد كه اين افراديكه مي‌خواهند ازدواج كنند بروند آنجا قبل از ازدواج ژن هايشان را آزمايش كنند اگر احتمال دارد اينهادر ژن هايشان افراد ناقص و معلولي به دنيا بيايند كه بعد براي پدر و مادر صدمه دارد، براي مردم، براي جامعه، از اول بگويند تا اين ازدواج انجام نگيرد. بعد از چهار ماه را مي‌توانند تشخيص بدهند. اما خيلي راحت من گفتم قبل از چهار ماه را نمي‌توانند. و اين مشكلي بود. گفت نه آقا قبل از چهار ماه نمي‌خواهد گفت همان نطفه‌ها را كه بدهند با همان نطفه‌ها ژن ها را جدا مي‌كنند و مي‌گويند اين آدم مثلاً يك بچه‌اي پيدا مي‌كند كمبود مغز دارد. گفت در همان نطفه‌ها پيدا مي‌كنند، من گفتم دنبال كنيم خيليكم است البته، در تهران چند مورد بيشتر نيست، من گفتم اقدام كنيد ببينيد اگر در توان من هست يك چنین جايي را من بتوانم در قم و در اين استان بوجود بيايد. من خيلي مايلم چون مرتب استفتاهاييكه از ما مي‌آيد، استفتاء است، بچه ناقص الخلقة است، بچه نخاع ندارد، بچه مغز ندارد، خوب اين را چكار كنيم ما بعد از چهار ماه، خوب حرام است، ما كه نمي توانيم بگوييمكه كشتنش جايز است حالا اينها جاهاي خاصي است كه اينكار را مي‌كنند. گفت سه مورد بيشتر در تهران نيست. خوب با اين همه پيشرفت علم، اما در عين حال شما مي‌بينيد امروز میانگین سكته‌هاي قلبي سنّ 20 سال و 30 سال است، يعني سابق سكته قلبي مخصوص جوان‌ها نبود، امروز سكته قلبي مخصوص جوانها هست، امروز مرض‌هاي ديگري، مرض‌هاي صعب العلاجي پيدا شده كه بشر را اسير ميكند، نمي‌خواهم بگويم گناهان ديگران سبب شده كه من عذابش را می‌کشم. من به آنكار ندارم. اما من مي‌گويم بشر هر چه در علم پيشروي ميكند يك حوادث ديگريهم در كنارش به وجود مي‌آيد، و لذا امروز مي گويند هر چه تمدّن پيش مي رود يك مضارّي هم در كنارش به وجود مي آيد، خوب وقتي انسان اينجوري است كه هيچ اطمينان ندارد، براي 50 سال زندگي، 60 سال زندگي، 80 سال زندگي‌. اينكه در روايات به ما مي‌گويند هميشهياد مرگ باشيد، و هميشهياد خدا باشيد، اين برای اين است كه انسان اگر ياد خدا و ياد مرگ بود خيلي راحت زندگي مي‌كند. باز يك پزشك ديگري هست از ايرانكه او هم در آمريكا زندگي مي‌كند، خيلي پزشك بالايي است. آمده بود منزل ما چون من يك مختصر كسالتي داشتم، آن آقا خيلي بزرگواريكرده بود که او را آورده بود. بعد آن آقا به من نگاه كرد، گفت شما سنتان چقدر است؟ گفتم اينقدر است. گفت ما شاء الله خوب سرحاليد. گفتم من دلبستگي به هيچي ندارم. نه به خانه نه به زندگي،يا هر كدام، هر وقت قابض ارواح آمد، راحت و آسوده قبایم را به سرم مي‌کشم، مثل پدر خدا بيامرزم، می‌گويم يا الله، من آماده‌ام، همه چيز دنيا را ديده‌ام، پولش را ديدم، ... در حد خودم البته، خدا خيلي بيش از حد من به من داده است، من هيچ از خدا گله ندارم، هيچ از خدا شكايت ندارم، خدا خيلي به من لطف كرده، خدا در مراكز بسيار بحراني مرا نجات داده است، بسيار بحراني. حالا نمي‌خواهم بگويم، چون اگر بگويم اون وقت بعد آقايان مي‌گويند كه از خودش صحبت كرد. به قول امام (سلام الله عليه) (و أما بنعمة ربّك...) بحران هاييكه هر یکی از آن‌هاكافي بود هزاران نفر مثل مرا داغون كند و از بين ببرد. البته لطف خدا و عنايات امام (سلام الله عليه)كه بر سر همه انسانها حق دارد، و هر انساني بايد حق او را ادا كند، و هر انسانيكه نسبت به امام امت (سلام الله عليه) دانسته يا ندانسته افكار امام راتحريفكند ، از امامسوء استفاده كند خيانتي است به اسلام در امروز، خيانتي است به عرفان، خيانتي است به اخلاق، خيانتي است به انقلاب، خيانت است به همه چيز اسلام.

من در يك حادثه‌اي بود كه دوستان به من گفتند شما وارد اين قضيه بشويدكه ورود در قضيه همان و از بين رفتن بيش از صدها نفر همان، صدها نفريكه بنده اگر بنا بود با آنها محاسبه كنم بنده مي‌شدم يك ساعت جيبيآنها ساعت جيبيشان هم نمي‌شدم. من وقتي رفتم خدمت امام، رفقا به من دستور دادند و مصحلت ديدند، همه حرفها را كه ما زديم، امام بسيار دقيق بود و صريح، به قول يكي از بزرگان مي‌گفت خيلي سريع الانتقال بود. امام به جاي اينكه به بنده بگويدكه آقا اينكار شما نيست، من نمي‌خواهم شما انجام بدهيد،اصلاً بحث را جای دیگر برد، گفت من از عباس مي‌گويم، تو از اكبر مي‌دهي جوابم. وقتي بيرون آمديم حضرت آقاي اخوي گفت قضيه­ات چه شد، گفتم كه امام ... گفت تو نمي­داني امام چقدر به تو لطف دارد، گفت تو نمي­فهمي امام چقدر به تو بزرگواري دارد و چقدر به تو لطف دارد. باز آن بر مي‌گردد به خدا، و ده ها مورد ديگر،يككاري را ما صرف نظر كرديم.

امام قبول كرده اگر كسي پيدا بشود خوب بايد اينكار انجام بشود. حالا باز من مي خواهم (وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ )‌[3]را بگويم و الا نه من كاري به شما دارم، شما به من لطف داريد، اما من ارادت به شما ندارم. ما رفتيم براي استعفاء، بنده بودم، حضرت آيت الله العظمي آقاي موسوي اردبيلياستعفاي ما را بنا شد امام بپذيرد. ما وقتي رفتيمآنجا، ارادة الله را ببينيد،«إن الله إذا أراد بعبدٍ خيراً هيأ له أسبابه» ما رفتيم خدمت امام. آقاي موسوي اردبيلي مطرح كردند كه ايشان همانطوریكه هست استعفايشان را آوردند خدمتتان تقديم ميكنند، امام بنا كرد راجع به ما تعريفكردن. وقتي امام صحبت ميكرد، من گريه‌ام گرفت، ديدم خوب ما اين همه كه امام مي گويد نيستيم. من عرض كردم به امام كه آقا من مشمول اين همه لطف نيستم. اين حسن ظنّ شماست. امام مثل يك بمب هيدروژنيیا اتميكه دنيا را خراب مي­كند به سر من كوبيد. گفت من به حساب خودت كه نمي گويم، من به حساب اسلام مي­گويم، من به حساب صراحت اسلام مي گويم، هيچ تعارف هم ندارم.

خوب اين گذشت، بعد ما ديديم صحيفه نور چاپ شد، دنبال آن بوديمكه اين جملات را پيداكنيم، ديديم خوب اين جملات در صحيفه نور هم نيست. بعد كه صحيفه امام چاپ شد، آن جملات در صحيفه امام آمده كه ديديد و شنيديد، خوب اينها جز لطف خدا چيز ديگري مي‌تواند باشد؟ سرش هم اين است:

« رمز موفقيت »

1ـ من به پدر احترام مي گذاشتم دوستان مي دانند، دوستان قديمم، پدر من پيرمردي نابينا بود، من هم آن وقت كفايه مي گفتم، و در مدرسه حقانيخارج زكات مي‌گفتم ، شهيدين فعلي و حقاني سابق، دست پدرم را مي گرفتم، پدرم يك آخوند در ده بود، اما آخوند دنيا بود، وليدر ده زندگي مي‌كرد، يك عبايي داشت و يك قبايي و ... دستش را مي گرفتم مي­آوردم اينجا فيضيه، گوشه فيضيه مي‌نشستيم، چپق برای او چاق ميكردم او مي­كشيد. خوب هر كسي بود خجالت ميكشيدكه حالا من كه در مدرسه حقانيكفايه مي گويم و درس خارج،دست آقاي آخوند ژوليده را می‌گرفتم و می‌آوردم، مي ايستاديم نماز مي‌خوانديمو بعد او را می بردم.

دو ـ هيچگاه به بزرگان بي احترامي نكردم، يادمان باشد. اگر يك بزرگي هم خلافي ميكند، اشتباهي ميكند، در علن و در آشكارا به او توهين نكنيد، در طول زندگيم هيچگاه نكردم. نسبت به بزرگاني هم كه گاهي تصميم گرفته مي شد، چه اوائل چه اواخر من هميشه مخالفت ميكردم، هيچگاه داد تخريب شخصيت‌ها يا سخنيكه شخصيت ها را تخريبكند نگفتم و نزدم. چون مي دانستم كه تخريب انسانها، تخريب عالِم، تخريب روحانيدرست نیست آدم بايد انصاف داشته باشد ببيند خودم اگر به آنجا رسيدمچگونه مي خواهم زندگيكنم، اگر عيبي بر ديگران مي بينيم اول انصاف بعد عيب... ببينيم آقا ما جاي او بوديم چه ميكرديم؟ آيا ما جاي او هم بوديماینطور عمل ميكرديم؟ آيا ما هم جاي او بوديم چه ميكرديم؟ بهتر از اين عمل ميكرديم؟ انسان است، كسيكه معصوم نيست به هر حال من از همه شما معذرت مي خواهم، و إن شاء الله در آنجا هم دعا مي‌كنم. براي همه انسانها و بالخصوص براي شما كه لطف به من داريد،«من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق.»[4] حضور شماو اينكه به سخنان من پرده‌ها و گوشتان آشنا مي شود، اين لطف است، و الا هيچ امتيازي ندارد كه من حرف بزنم و شما بشنويد. اين لطف خداست. اراده خدا تا اين حدّ تعلق گرفته.

«توجه به حج برائت از مشرکان و ظالمان»

و بايد بدانيم امروز چيزيكه ما در حج بايد خيلي روی آن عنايتكنيم، غير از آن مسأله اي را كه امام (سلام الله عليه) ابداع كردند، يعني اعلام برائت و بيزاري از بدان، از مشركين، از كفّار و از ستمگران. خوب اين شيوه ماست. ما تولّي داريم و تبرّي. ما صلوات بر رسول داريم، سلام بر ابي عبدالله داريم و قبل از آن لعن داريم،«اللهم العن أوّل ظالم ظلم حقّ محمّد و آل محمد و آخر تابع له على ذلك اللهم العن العصابة التي جاهدت الحسين و شايعت و بايعت و تابعت على قتله، اللهم العنهمجميعاً. [اين اول صد تا لعن است، اول بيزاري است، ستمگر و ستمگران تاريخ از آدم تا روز قيامت، همه، اوّل ظالم، اين جريان، جريان ظلم و ستم، بعد]السلام عليكياأبا عبدالله و على الأرواح التي حلت بفنائك عليك منّي سلام الله أبداً ما بقيت و بقي الليل و النهار، و لا جعله الله آخر العهد منّي لزيارتكم،السلام على الحسين و علىعلى بن الحسين و عليأولاد الحسين و علي أصحاب الحسين، ... الذين بذلوا مهجهم دون الحسين‌»[5] اميدوارم توفيق پيداكنيد برويد حرم ابي عبدالله در آنجا پايين پا اشاره كنيد به آن قبوريكه مي‌گويند قبور شهداء است، بعد بگوييد السلام عليكميا اولياء الله. بعد يادتان بيايدآن جمله بلند ابي عبدالله: «قوموا عن نومتكم أيها الكرام و إدفعوا عن حرم الرسول». اي بزرگان! ايكريم ها، به پا خيزيد و از حرم ابي عبدالله و عترتش دفاع كنيد.

من سفر اوليكه رفتم، خوب اول كه قبر را ديدميك حال خاصي پيداكردم، بعد وقتي به قبور شهدا رسيدم و به آن جملات ابي عبدالله: «نظر الإمام الحسين يميناً و شمالاً فلم ير أحداً من أهله و أصحابه و أنصاره فنادييا مسلم بن عقيل و يا هاني بن عروة ... و يا ابطال الصفا و يافرسان الهيجاء ما ليأناديكمفلا تجيبون ... ؟ قوموا عن نومتكم أيها الكرام و إدفعوا عن حرم آل الرسول،»[6] شما بوديدكه ديشبآنطور اظهار علاقه ميكرديد، شما بوديدكه مي گفتيد بگذار پسرم در ري زنداني باشد و مرا گرگ هاي بيابان ها بخورند اگر بروم پسرم را نجات بدهم. شما بوديدكه مي‌گفتيد مثل مسلم بن عوسجه‌ها مي‌گفتيد تا شمشير در دستم باشد با شمشير، نشد با نيزه، نشد با سنگ از شما دفاع ميكنم. شما پيرمردانتانچگونه، جوانانتان چگونه، شما مسابقه مي گرفتيد در رفتن به شهادت، چرا حالا پس همه‌تان به شهادت رسيده ايد و سخن ابي عبدالله را پاسخ نمي دهيد؟ خوب خدا نصيب و روزي همه بگرداند برويمآنجا.

پس ببينيد ما اساس اسلام را، اساس انسانيت را در تبرّي از ظلم و ظالم و در علاقه به حق و عدالت می دانیم، اين اصل كلي است، منتها ما بر حسب شناختمان كه شناخت درستي هم هست، شواهد هم داريم، شواهد آن هم خود شهادت ائمه، و از خود گذشتگی ائمه از همه چيز می باشد. شاهد امروز زنده ما، گذشت امام از همه چيز، ما اگر بخواهيم بفهميم مسائل حق است يا نه، يك راهش اين است: خوب ما نگاه كنيم ببينيميك سيدي در قم هست، همه چيز هم دارد، خوب دوستانيكه قم بودند و يادشان است و با امام حشر و نشر داشتند مي‌دانند. خوب امام همه چيز داشت، درس امام شلوغ ترين درس بود، شخصيت امام بالاترين شخصيت عرفاني و اجتماعي بود، همه بزرگان به امام احترام مي‌گذاشتند. قضيه انجمن ايالتي و ولايتي پيش آمد، سيل جمعيت به طرف منزل امام آمد. بعد حمله به فيضيهپیش آمد، بعد گرفتن امام و دستگيري امام آمد، امام رابراي زندان بردند ، بعد برگشت از زندان، وقتي برگشت، در يك روز عيد غديري از اين جلو بيمارستانزغاميه جمعيت ايستاده بود، در قم آن روز که 150 هزار نفر بود. جمعيت ايستاده بود در اينكوچه‌ها به صورت صف، جمعيت متراكم مي‌رفتند دست امام را مي‌بوسيدند و از راه ديگر از آن باب قلعه، راه گذر جدا مي‌رفتند،يعني ديگر نمي‌شد برگردند بياينددر خيابان امام. خوب رياست به اينجا رسيده بود. مرجعيت جاي خودش را باز كرده بود. در جلسات استفتاي امام بزرگاني شركت ميكردند، همچون مرحوم آيت الله قديري (قدس سره،) آشيخ عليكفراني، بزرگان شركت ميكردند، همه چيز براي امام بود. چهارم آبان آمد، باز حمله را شروع كرد. خوب معلوم است، حمله شروع كردن درگيري دارد. به قول آن آقايصمصام اصفهاني گفته بود من به اين سيد گفتم پايت را روي دم سگ نگذار، سگ بر مي‌گردد مي‌گيردت، اين سيد گوش به حرف ما نداد و پايش را روي دم سگ گذاشت و ... بعد گرفتندو او را بردند تركيه، بعد هم نجف كه او را لهكنند، اصلاً نقشه كشيدند، شايد خودشان فرستاده بودند افراد را. اما عظمت امام و عظمت روحانيت و عظمت دانشگاه‌ها و عظمت ملت ايران و سراسر مسلمانان و انسانهاي جهان مانع شد از اينكه بتوانند امام را له کنند. امام هر روز بر قدرتش افزوده مي‌شد، هر روز بر سيطره و ميمنه‌اش افزوده مي‌شد.

«فلسفه حج و کرامت انسان»

در باب حج اين را مي‌خواستم عرض كنم، نمي‌دانم بحث را به كجا بردم، حج را اگر بخواهيم امروز معرفيكنيم، به علاوه از آنكه امام بنيانگذاريكرده، آن يك بحث خاص خودش را دارد، بايد ما امروز حج را فلسفه عمليكرامت انسان و حقوق بشر و بندگي خدا بدانيم. فلسفه عملي تمام قوانين الهي، بندگي خدا، حقوق انسانها، كرامت بشر، فلسفه عمليش حج است. حج يكچنین چيزي است. سر تا پای حج بندگي خداست از اول ذي القعدةكه مستحب استحاجي متمتع سرش را نزند و اگر آن وقت سرش را زد اول ذي الحجة نزند، موهاي سر و صورتش را كوتاه نكند قربة الي الله تعالي، تا آن وقتيكه مي آيد طواف نساء را انجام مي‌دهد و از همه اعمالش فارغ مي شود، همه مسير قربةً إلي الله تعالي است، همه مسير اين است كه به من دستور حج داده، من هم براي اينكه او دستور داده انجام مي‌دهم. من مي روم يا پاسخ سخن ابراهيم را بدهم، ـ من حاجي ـ ، هر حج گذاري، (وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ.)‌[7]يا سخن او را مي روم پاسخ بدهم، و يا مي‌روم به خدا پاسخ بدهم، به هر حال، به ابراهيم هم پاسخ بدهم به خداست. مي روم بگويم خدايا! لبيك. لبيك را مرحوم آيت الله شوشتري در اين فوائد المشاهد كه منبرهاي ايشان را ضبط كردند، مي‌گويد لبيك،يعني آماده به خدمت. مي‌گويد خدايا من آماده به خدمتم. من سراپا گوشم، از اول مسأله اين است، از اول احرام مسأله مسأله بندگي است، آماده به خدمتم. هر چه تو بگويي من عمل ميكنم، هر چه تو بفرمائي من عمل ميكنم. آن وقت امام صادق (عليه الصلاة و السلام،) آمده تلبيه بگويد،لکن مي‌گويد هي نمي‌تواند بگويد، راوي مي‌گويدبه ایشان عرض كردم آقا بگوييد، اين تلبيه را، بايد گفتچاره اي نيست، حضرت فرمود من چگونه بگويم خدايا من آماده‌ام براي پاسخ دادن، گفت به من مي‌گويد لا لبّيك، نه تو آماده نيستي. مرحوم آيت الله شوشتري مي گويد لطف خدا را ببين، خدا مي‌گويد تو يك مرتبه بگو يا الله، من ده مرتبه مي گويم لبّيك. يعني من آماده به خدمتم، من خدامثل اینکه غلام حلقه به گوش تو ام. خوب همه اعمال حج بندگي است، اصلاً حج و مكه و خانه خدا و حرم. بعد از بندگييا در كنار بندگي و برائت از مشركين، مسأله حقوق مردم است. ببينيد خدا به انسان چقدر احترام گذاشته، دنياي بشريت،كرامت انسان را از اسلام بگيريد، بياييد، ما مي‌گوييم، ما نه زور داريم نه قدرت. بنده يك طلبه اي هستم اينجا،يك طلبه ژوليده دهاتي دهاتي زاده، خودمم و اين عبا و قبا و يك لا عمامه، هيچ... بياييد بنشينيم، ببينيم آيا اصل كرامتي را كه شما زير بناي حقوق بشر قرار داده ايد، شما توانسته ايد اصل كرامت را درست بفهمانيديا اسلام بهتر فهمانده؟ تنها اين نيستكه قرآن مي گويد : (وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ ،)‌[8]زيباترين اعلام كرامت انساني در حج است، عالي ترين مرحله اش بر حسب درك بنده، و الا خوب ديگران ممكن است بگويندآن هم تازه عالي‌تر نيست. يك جا از كعبه به خانه مردم ياد مي‌كند، مي‌گويد: كعبه (إن اوّل بيت وضع للناس،) نه برای مسلمان، نه شیعه، نه انسان غربی، نه انسان شرقي، نه سياه صورت، نه سفيد صورت، نه مسيحي نه يهودي، نه ماركسيستبلکه ناس، (إنّ اول بيت وضع للناس لَلّذي ببكة مباركاً،) براي همه مردم، خوب يك خانه براي مردم مي‌گويد ساختيم،يك جايي ساختيم مردم بيايندآنجايك جاي ديگر به ابراهيم مي گويد (طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ،)‌[9]من وقتي اين آيه ها را مي‌خوانم به حسب درك خودم مي‌خواهم پايكوبيكنم. من تا حالا بعد از هفتاد سال يك ذره مي فهمم. گفت كه آيه را خواند كه ضعف الطالب و المطلوب، عرب بنا كرد برقصد. گفتند چه چیزی فهميده از اين آيه. گفت اين آيهآنقدر زيباستكه من اصلاً نمي توانم خودم را در پوستم نگه دارم. بنده هم به عقل خودم و به درك خودم بعد از هفتاد سال كه از عمرم تقريباً رفته و بيش از 63 سالش هم دركار مسائل علمي حوزوي بوده ام. قبلش هم بوده ام، چون وقتي هم كه ده بوديم نساب مي‌خوانديم و قرآن، باز هم آن وقت هم بر مي‌گردد به دين. آنقدر لذت مي برم به حسب درك خود.

مي گويد خانه مردم ويك جاي ديگر مي گويد خانه من، يعني خانه من خانه مردم، خانه مردم خانه من، آیا از اين بهتر مي شود براي مردم ارزش قائل شد؟ يك جا خانه را خانه مردم مي داند، يك جا خانه را خانه خودش مي داند. از اين بهتر مي شود ارزش قائل شد كه بگويد: (إن اوّل بيت وضع للناس للذي ببكة مباركاً و هدي للعالمين فيه آيات بينات)‌[10]تا آخرش كه مي گويدآن هدًي براي عالمين. هم فايده دنيوي دارد، هم فايده اخروي، براي همه جهانيان هدايت است، «هدًي للعالمين» به قول علامه طباطبائي(قدس سره) مي گويد براي همه جهانيان، هدايت است، خوب مثل اینکه كسي مي گويد براي مسلمانها هدايت است خوب است، مي روند آنجا و به ياد خدا هستند، عبادت ميكنند، چه ميكنند، چه ميكنند، متحد مي شوند، از اتحادشان نتيجه مي گيرند، از هماهنگيشان نتيجه مي گيرند، براي دهريمسلک چه هدايتي است؟ براي ماركسيست چه هدايتي است؟ برايکسیكه نه خدا را قبول دارد نه پيغمبر تا برسد به من آخوند، چه هدايتي است براي او؟ علامه طباطبائي(قدس سره) مي فرمايد هدايتش اين است كه مي بيند اين مسلمانها در اثر اين اتحاد و هماهنگي به قول امروزی ها اينكنگره بزرگ و اين اجتماعي را كه به وجود آورده اند، در آن كنگره و آن اجتماع فوائد برايشان هست. انسانيتشان بيشتر مي‌شود، منافع دين و دنيايشان زيادتر است، آنها هم درس مي گيرند، ما هم بايديكچنینكنگره‌هايي داشته باشيم، ما هم بياييم با هم متحد بشويم، اصلاً انسانها بيايند متحد بشوند. و بنده عرض ميكنم «هدي للعالمين،» انسانها يك روزي آنچنان متحد مي شوند، كثرت ها به وحدت مي‌گرايدكه همه مي‌گويند: لا شرعَ الا الاسلام و لا الهَ الا الله و لا خاتم رسول الا رسول الله و لا ولي و امامٌ الا علي بن ابيطالب و ابنائه المعصومين و لا مظهر للعدالة و لا عدل الا المهدي المنتظَر.

« نيت در مشعر سهولت در دين اسلام»

در مشعر مرحوم مقدس اردبيلي(قدس سره) در بحث حج در شرح ارشاد مي گويد اصلاً در مشعر ما نيت نمي‌خواهيم، معلوم نيست نيت بخواهيم، قصد قربت، همين قدر كه مي رود آنجا و مي ايستد و بعد هم مي رود، قصد قربت مي گويد کافی است و در مشعر دليل خيلي محكمي ندارد، همین اندازهكه ايستادهآنجا همينكافي است، شب مي ايستدآنجا، صبح هم مي رود اصلاً بيچاره نمي داند وقوف هم يعني چه نمي داند با قاف مي نويسنديا با غين، وقوف مي‌كنم در مشعر الحرام، در آن حج تمتع، از حجة الاسلام قربة إلي الله تعالي.

« معجزات در مورد مقام ابراهيم عليه السلام»

نبايد این اندازه مشكل بگيريمكه طرف از همه چيزبيفتد. خوب نظر به خانه خدا عبادت است، مقام ابراهيم آيت است. يعنييك سنگيكه جاي پاي ابراهيم در طول تاريخ اثرش مانده و حفظ شده، ظاهراً زراره است، به امام باقر (سلام الله عليه) عرض كرد آقا! شما با ابي عبدالله بوديد؟ فرمود بله من با ابي عبدالله بوده ام، چون مي گويند در حادثه كربلا هم چهار ساله بوده، مي‌گويد با ابي عبدالله بودم، سيل آمد، يك عده ايكه سيل آمده بود، اينها مي رفتند بيرون مي گفتند مقام را سيل برد، يك عده اي مي رفتند بيرون مي گفتند نه مقام را سيل نبرده، آقا ابي عبدالله فرمود نخير، مقام را خداوند نگه مي دارد، سيل هم نمي‌برد. سيل آمد رفت، مقام هم تكان نخورد و سر جايش ماند. و ماندن اين سنگ در طول تاريخ و اثر پاي حضرت ابراهيم، چون اين مسلم است كه اثر پاي حضرت ابراهيم است، اينيادآور قدرت خدا و عظمت است، اين حجر الاسود، اين طواف دور خانه، اين حجر اسماعيل، اين حجر اسماعيل مظهر تساوي و برابري زن و مرد از نظر حقوق هست. مظهر برابري و نبود ظلم، نبود تبعيض زن و مرد، در حقوق انساني و بشري هستند. حجر اسماعيلكجاست؟ اسماعيل مادرش را در خانه خودش دفن كرد. حجر نزدیک خانه، خانه اسماعيل بوده، مادرش را آنجا دفن كرد، يعني احترام به مادر گذاشت در همان خانه خودش، و خانه مسكونيش دفنش كرد، و بعد هم آمد اطرافش را سنگ گذاشت، تا طواف كنندگان پا روي قبر مادرش نگذارند. قبور انبياء زيادي هم آنجا هست، محل استجابت دعا همانجايي است كه يك زن سياه صورت به خاك سپرده شده، به نام هاجر. خوب اين احترام به زن.

شما وقتي روايات حج را بنگريد، خيلي افكارتان نسبت به زنان در اسلام فرق ميكند. مي گويد حضرت اسماعيليك زني داشت، حضرت ابراهيم آمد، اسماعيلبراي مسافرت، رفته بود يك احوالي از او گرفت و نمي‌دانست كه اين ابراهيم پدر شوهرش است، و گفت چطور هستيد؟ گفت خوبيم و زندگي ميكنيم و آن وقت اين زن از آن كسانيكه دو در داشته خانه دو پرده ساخت، بعد هم اولين پارچه روي خانه خدا بافته شده دست اين زن بود. زن حضرت اسماعيل. گفت خوب چگونه اید؟ گفت بد نيستيم، خوبيم، حالمان خوب است، با حسن حال زندگي ميكنيم، تمام كه شد، خوب ابراهيم پيغمبر است،او هم خيلي زرنگ است. خوب آدم مؤمن زرنگ است، چه برسد به ابراهيم؟ گفت يعني چه حالتان خوب است، گفت دين و عقيده خوبي دارم. ببينيد اين زنيكه من و تو مي‌گوييم ناقص العقل است، به درد هيچي نمي‌خورد. يا به قول آن آقاي فيلسوف بزرگوار که از او نقل كردند گفته اين به منزله حيوان است براي استفاده ما آفريده شده، چيزي به او مي‌دهيم مي‌خورد كه بعد استفاده كنيم. تا حرف مي‌زنيم مي‌گويد زنان مكاره‌اند، زنان ناقص عقلند. خوب اين زن است چه جواب زيبايي داد، نگفت حسن حالم به زندگيم است، گفت حسن حالم به اين است كه دين حسابي داريم و دين درستي داريم.

( و صلي علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]‌- علق (96): 5 و 6

[2]‌- همزة (104): 6 و7.

[3]‌- ضحی (93): 11.

[4]‌- میزان الحکمة2: 1493، حدیث 2078.

[5]‌- مصباح ، 484 و 485.

[6]‌- من اخلاق الامام الحسین (ع) ، 250.

[7]‌- حج (22): 27.

[8]‌- اسراء (17): 70.

[9]‌- بقرة (2): 125.

[10]‌- آل عمران (3): 69 و 70.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org