Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نقل صور مختلفه در بيعی كه قصد منفعت محرمه می شود
نقل صور مختلفه در بيعی كه قصد منفعت محرمه می شود
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 82
تاریخ: 1380/12/19

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث در صورى بود كه شيخ اعظم تصوير فرموده بودند در بيع مثل جاريه مغنيه كه داراى يك صفت محرمه هست. پنج صورت ايشان تصوير فرموده بودند و براى عدم جواز و بطلان در بعض از صور استدلال كردند به آيه نهى اكل مال به باطل و به روايات وارده در باب.

«شبهاتي به كلام شيخ در نقل صور مختلفه»

در دو صورت آخر هم قائل به تفصيل شده‌اند كه ديروز عبارتش را خوانديم ما ديروز دو شبهه در فرمايش ايشان ذكركرديم شبهه سومى كه امروز بايد گفته بشود اين است كه ايشان مي‌فرمايند: «نعم لو لم يلاحظ الصفة اصلاً فى كميّة الثمن فلا اشكال فى الصحة»[1] اگر جاريه مغنيه را مي‌خرد ولى اين صفت مغنيه‌اش در كميت ثمن هيچ دخالتى ندارد، جاريه مغنيه را مي‌خرد و اين جاريه مغنيه‌اى را كه دارد مي‌خرد غنايش در كيفيت ثمن هيچ دخالتى ندارد اينجا مي‌فرمايد: لا اشكال فى الصحة در حالتى كه وقتى صفت غناى او ماليت ندارد شرعاً گرفتن ثمن در مقابل چيزى كه ماليت ندارد اكل مال به باطل است.

شارع بعد از آنى كه اين صفت مغنيه راتحريم كرده اين دارد پول مي‌گيرد در مقابل جاريه مغنيه بوصف انها مغنيه ولو غنايش را لحاظ نكردند اما پول در مقابل جاريه مغنيه است. و فرض اين است مغنيه بودن تحريم شده پس اكل ثمن در مقابل او اكل مال به باطل است. و روايات ثمن الجارية المغنيّة سحت هـم اطلاقـش اينجـا را مي‌گيـرد ثمن الجـارية سحت بيع جاريه مغنيه حرام است اطلاقش اينطور

جاريه مغنيه را هم مي‌گيرد واحتمال انصراف سيجىء كه تمام نيست اين هم يك شبهه به فرمايش ايشان.

و اما دو صورت بعدى كه فرمود اگر مي‌خرد و براى اين جهت مي‌خرد كه اين غنا يك صفتى است كه صرف مي‌شود در محلل فرمود اگر داراى ماليت باشد و داراى كثرت باشد نادره نباشد بيعش يقع صحيحاً اگر آن منفعتى را كه براي آن مي‌خرد جاريه مغنيه را مي‌خرد براى اين كه با غنايش حلال هم انجام مي‌گيرد تصرف فى المحلل جاريه مغنيه را مي‌گيرد براى اين كه غنا صفت كمال قد تصرف فى المحلل صفت كمالى است كه گاهى صرف مي‌شود در حلال. اينجا را مي‌فرمايد اگر منفعت محلله مما يعتد بها باشد فلا اشكال فى الجواز اگر نادره باشد ففيه وجهان دو وجه در آن است.

باز شبهه اي كه به فرمايش شيخ است اين است كه اگر معتد بها هم باشد باز معامله معامله باطل است براى روشن شدن قضيه بايد توجه كرد فرق است بين اين كه جاريه مغنيه را مي‌گيرد كه غنايش درخارج تحقق پيدا نكند جاريه مغنيه را مي‌خرد كه ببرد يكجا نگهدارى كند كه ديگران از آن سوء استفاده نكند، مثل ما كه روز عاشورا عكس حضرت مريم و پسرش را گرفتيم پاره كرديم كه اين مورد خريد و فروش قرار نگيرد.

اين يك فرض است جاريه مغنيه را مي‌گرد لئلاّ تتغنى و لحفظها عن الغنا اين يك بحث ديگرى است كه اينجا اگر بايع به اين نيت بفروشد و مشترى هم به اين نيت بخرد بعيد نيست كه بگوييم يقع بيعش صحيحاً چون مي‌گيرد براى اين كه اصلاً از غنايش استفاده نشود محسن است و محسن را نمي‌شود گفت مرتكب حرام شده است و روايات هم ازش انصراف دارد. روايات از اينجا صددرصد انصراف دارد و آيه اكل مال به باطل هم آنرا شامل نمي شود.

آن فروشنده براى حق فروخته كه جلوى غنايش گرفته بشود اين غير از فرضى است كه شيخ دارد شيخ مي‌فرمايد بذل مال مي‌كند در مقابل غنا كه يك صفت كمالى است قد تصرف فى الحلال، گاهى در حلال صرف مي‌شود سبب نمي‌شود اكل مال به باطل نباشد؛....

« ادامه بحث »

.... جاريه مغنيه را مي‌گيرد براى اين كه صفت كمالى دارد غنايش صفت كمالى است كه قد تصرف فى الحلال ممكن است در حلال صرف بشود، باز اين آدم دارد بذل مال مي‌كند در مقابل جاريه مغنيه و ماليت اين جاريه مغنيه با غنايش است اكل مال در مقابل او اكل مال به باطل است من عبارت را بخوانم: «ولو لوحظ من حيث أنّه صفة كمال قد يصرف الى المحلل [گاهى در حلال هم ازش استفاده مي‌شود نه اين كه او مي‌گيرد براى اين كه صرف در حلال بشود دون صرف در حرام آن نيست؛ آن بحثش جداست.] فيزيد [اين آقاى مشترى] لاجلها الثمن[2] - براى خاطر همين كه اين غنا گاهى در حلال مصرف مي‌شود مي‌آيد جاريه مغنيه را مي‌خرد آقاى بايع ثمن در مقابل شيئي گرفته كه ماليت ندارد چون جاريه مغنيه بما انّها مغنيّه ماليت ندارد چه اين منفعت منفعت معتد بها باشد و چه منفعت منفعت نادره باشد و هم آيه شاملش مي‌شود و هم روايات، عرض كردم اگر بين اين دو صورتى كه شيخ مي‌فرمايد با صورتى كه مي‌خرد براى جلوگيرى ازحرام بايد فرق گذاشته بشود هم اكل مال به باطل مي‌گيرد و هم روايات. گفته نشود روايات از اينجا انصراف دارد ثمن المغنيه سحت... بيعهاى را شامل مي شود، كه بعنوان صفت كمال خريد و فروش نشده است. بيع مغنيّه اى را شامل مي شود، شراء مغنيه را مي‌گويد كه بعنوان صفت كمال مورد خريد و فروش قرار نگرفته است اين ازش انصراف دارد لايقال: كه انصراف دارد لانه يقال: مناسبت حكم و موضوع مانع از انصراف است لعل بل الظاهر شارع مي‌خواهد جلوى اين فساد را بگيرد شارع مي‌خواهد جاريه مغنيه توى بازار خريد و فروش نشود براى جلوگيرى از بيع و شراء جاريه مغنيه و بيع و شراء كه خودش فاسد است و منشأ فساد است مي‌آيد؛

مي‌گويد آقا بيع و شراء او حرام است چه كسى بخرد لان غنائها صفة كمال قد تصرف فى المحلل و يا اين كه نه كسى توجهى به آن جهت نداشته باشد اصلاً شارع مي‌خواهد بيع جاريه مغنيه بما آنها مغنيه را جلوى گيرى كند و بقول سيدنا الاستاد الامام (س) مي‌فرمايد اصلاً ممكن است اگر اين باب باز بشود وسيله و حيله اي باشد براى خريد جاريه مغنيه هر كسى مي‌خواهد مغنيه را بخرد برايش هم حلال باشد واقعاً هم نيت مي‌كند اگر شما بگوييد بيع و شراء جاريه مغنيه بما أنها صفة كمال قد تصرف فى المحللة اگر اين لحاظ بشود بيعش يكون حلالا اگر اين لحاظ موجب حليت باشد اين وسيله است براى اين كه هر كسى مي‌خواهد جاريه مغنيه را بگيرد با اين لحاظ مي‌گيرد دردسر كه ندارد؛

آدم متشرعى است مي‌بيند جاريه مغنيه بخرد شما مي‌گوييد حرام است به او مي‌گوييد آقا اگر جاريه مغنيه را بگيرد بلحاظ اين كه توى دلت اين معنا باشد خودت را بساز كه با اين غنايش گاهى صرف در حلال هم مي‌شود نه اينكه تو صرف در حلال كن يادتان نرود جاريه مغنيه اى را مي‌خرد كه قد تصرف فى الحلال خوب همه كس وقتى مي‌خواهد بخرد اينطورى مي‌خرد پس انصراف وجه ندارد براى اين كه ظاهر اين است شارع مي‌خواهد اين ماده فساد را قلع كند بيع جاريه مغنيه را قلع كند و اگر بگوييد با اين لحاظ آن فساد سر جاى خودش است بل لك ان تقول اگر يك چنين صورت جايز باشد جواز اين صورت مساوغ است با لغو حرمت از يك طرف شارع مي‌گويد بيع جاريه مغنيه حرام است از يك طرف هم اگر لحاظ كند أنها صفة كمال قد تصرف فى الحلال يك وقت توى دفاع مي‌شود ازش استفاده كرد گفت حرمت چه حرمتى است؟ حرمتش يكون لغوا چون هر كسى مي‌خواهد بخرد با اين لحاظ مي‌گيرد و يكون حلالا شارع چيزى را حرام كند در كنارش يك راهى قرار بدهد كه هر مسلمانى بخواهد انجام بدهد با آن راه استفاده كند شبيه آنى كه امام در رباى حرام فرموده و مقدس اردبيلى هم يكى دو جا در معنا اشاره دارد و آن اين كه: امام مي‌فرمايد اگر ما بگوييم ربا حرام درهم من ربا اشد من سبعين زنيه كلها بذات المحرم اين حرمت شديده را جعل كرده در مقابلش هم گفته آقا شما مي‌توانيد پول را قرض بدهيد صد تومان به صدتومان يك جعبه كبريت پنج تومانى را هم بفروشيد به او پانصد تومان؛

اين لغو آن حرمت است براى اين كه هيچ آدم عاقلى نمي‌آيد براى استفاده ربوى بردن بياييد خودش جهنمى كند يك جعبه كبريت كنارش مي‌گذارد و ميفروشد كدام عاقلى است بيايد مرتكب حرام بشود؟

پس آن جعل حرمت با آن شدت با حكم به حليت با حليه در ربا امام مي‌فرمايد باهم منافات دارد آن حرمت شديده مستلزم اين است كه بگوييم حيل جايز نيست و الا يلزم لغويت اين قرينه عقليه است اينجا هم همينطور است.

بنابر اين بين اين دو صورت فرق نمي‌كند.

نتيجه: تمام اين پنج صورتى كه شيخ(قدس سره) در مسأله ثانيه فرموده اند همه آنها بيعش هم حرام است و هم باطل از باب نهى از اكل مال به باطل و از باب اطلاقات ثمن الجارية المغنية سحت.

يك فرض ديگرى را امام تصوير فرمودند و آن اين است: كه جاريه مغنيه را مي‌گيرد براى اين كه از اين هنر خوشش مي‌آيد پول مي‌دهد براى اين كه اين هنر را دوست مي‌دارد و الاّ نمي‌خواهد صرف در حرام كند .بنابر اين اگر مي‌خرد نه براى اين كه صفة كمال قد تصرف فى المحلل و نه براى اين كه صرفش كند در حرام بلكه براى اينكه و نه براى اين كه غافل است، نه غافل است از صفت مغنيه، نه مي‌خرد لانها تصرف فى الحرام، نه مي‌خرد أنها قد تصرف فى حلال، بلكه مي‌خرد لان فيها صفة محبوبة لها اصلاً خوشش مي‌آيد از يك جاريه مغنيه خوشش مي‌آيد نه از غنايش خوشش مي‌آيد از هنرش خوشش مي‌آيد نه كار دارد به اين كه اين هنر را مي‌شود در قرآن ازش استفاده كرد نه جاى ديگر اصلاً از اين هنر غنا خوشش مي‌آيد مي‌خرد او را و بذل مال مي‌كند بلحاظ انّ صفتها محبوبة له اينجا چطور است؟

اين هم حرام است براى اين كه اين ترويج فساد است ترويج حرام است اين كه دارد مي‌خرد براى اين كه از صفت غنايش خوشش مي‌آيد اين ترويج حرام است. و اين حُب، حُب فى اللّه نيست بلكه اين بغض فى اللّه است اينجا جاى بغض فى اللّه جايى است كه ترويج حرام باشد اين يك صفتى را كه خدا خوشش نمي‌آيد اين از آن صفتى است كه خدا خوشش نمي‌آيد، خوشش آمده و بذل مال بلحاظ او نموده اين صورت هم از باب ترويج باطل و بذل مال بلحاظ يك صفت محرمه ولو حب يك صفت محرمه اين هم يكون باطلاً و اين هم غير صحيح است اين شش صورتى كه در اين مسأله دوم مطرح است.

«پيرامون ماه محرم»

عرض عقيده و تذكر براى دوستان:

1- ماه محرم و عاشوراى أبى عبداللّه (ع) را همانطورى كه اسلام برايش اهميت داده خدا اهميت داده ما هم به او اهميت بدهيم. جريان كربلا وعاشورا و جريان ابى عبداللّه يك جريانى است به امتداد تاريخ يعنى از روز اولى كه آدم مي‌آيد صحبت مي‌كند حادثه كربلا مطرح است. در يك زمينى فرود مي‌آيد و غمگين مي‌شود و و سؤال مي‌كند نام اين زمين چه است مي‌گويند اينجا جايى است كه ابى عبداللّه كشته مي‌شود و غمگين شدن شما بخاطر ارتباطى است با آن قضيه.

بعد در طول تاريخ شما مي‌بيند انبياء و اولياء همه بحث مي‌كردند به زمان رسول اللّه (ص) كه مي‌رسد مي‌بينيد كه حتى رسول اللّه براى اين كه قضيه رااعلام كند نقل شده كه يك كودكى مي‌دويد توى كوچه رسول اللّه آن كودك را گرفت و بوسيد و نوازشش كرد عرض كردند آقا شما بين اين همه اين كودك را نوازش كرديد فرمود اين از كسانى است كه در صحراى كربلا حاضر مي‌شود و در راه فرزندم ابى عبداللّه به شهادت مي‌رسد.

حتى در رابطه با عبادات با اين كه عبادات يك امور توقيفيه است مي‌بينيم كه در رابطه با عبادات هم أبى عبداللّه مطرح است در روايت دارد كه پيغمبر نماز ميخواست شروع كند أبى عبداللّه هم كنارش ايستاده بود پيغمبر گفت اللّه اكبر أبى عبداللّه نتوانست بگويد اللّه اكبر دوم و سوم تا بار هفتم كه أبى‌عبداللّه گفت اللّه اكبر اينجا بود به هفت تكبير يعنى شش تكبير شد مستحب تكبير هفتم شد تكبيرة‌الاحرام مي‌گويند يكى از حكم و جهاتى مناسبش كه در روايات آمده است اين قضيه است يعنى حتى در باب عبادات هم مي‌بينيم أبى عبداللّه سهم دارد و لذا شش تكبير مستحب است تكبير هفتم مي‌شود تكبيرةالاحرام بعنوان تكبيرات افتتاحيه صلاة نام برده مي‌شود.

لكن اين اهميتى كه براى حادثه كربلا هست و در امتداد تاريخ مطرح بوده ماها بايد فقيهانه از او برداشت كنيم، عميقانه از او برداشت كنيم با سادگى از كنار قضاياى كربلا رد نشويم هم مطالعه كنيد هم فكر كنيد هم به ديگران بيان كنيم حد اقل در دهه محرم و ايام عاشورا تفقه از نظر قرآن و از نظر سنت آدم مي‌بيند در دو زمان مطرح شده است اوائل زمان بعثت رسول اللّه آن آيه شريفه نازل مي‌شود )و ما كان المؤمنون لينفروا كافة فلو لا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا فى الدين و الينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون([3] آن آيه آن وقت نازل مي‌شود...در اين حادثه كربلا عميقانه و فقيهانه وارد بشويد بر شماهست فقيهانه وارد بشويد، يكبار در اوائل بعثت بحث فقه مطرح است يك بار در زمان امام صادق (ع) فراوان مطرح مي‌شود و در كلمات باقر العلوم هم يك بار توى اصول كافى آن مقدارى كه من نگاه كردم يك بار ديده مي‌شود منتها دراوائل بعثت تفقه يعنى ريشه يابى، يعنى بقول حالاييها عمق داشتن مسائل، يعنى به عبارت ديگر تحليل و تفسير از مسائل اسلامى نمودن به اين مي‌گويند تفقه، صرف دانستن مسائل تفقه نيست يك كسى كل جامع الفروع آقاى بروجردى را حفظ باشد عالم است به مسائل نه فقيه در مسائل الفقه هو الفهم فقه يعنى عمق داشتن يعنى درك كردن، مثل ظاهريه نباشد، مثل مجسمه نباشد، مثل خوارج نباشد همينطورى يك چيزهاى را مي‌گفتند.

آن روز اول لينذرو قومهم اينها عميق بشوند و ريشه ياب بشوند و بتوانند بروند به ديگران هشدار بدهند خطرها را متوجه بشوند، خطر بت پرستى و شرك انذار كنند و آنها را برگردانند. بنده فكر مي‌كنم در زمان امام صادق كه مطرح شده يك مقدار زيادى علوم اسلامى منتشر شده مقداريش توسط پدر بزرگوارش يك مقدارى هم با خودش ديگر زمان زمانى است كه بايد ريشه ياب بود يعنى بايد در مقابل آنهايى كه به ظواهر بسنده مي‌كنند بقول امام امت (س) متحجرها آنهايى كه متحجر هستند آنهايى كه جمود دارند يك جمود خشكى كه مي‌نويسد روى قبر پسرش كه اسمش تقى است همانى را مي‌نويسد كه امام صادق(ع) روى قبر فرزندش اسماعيل نوشته در مقابل اينطور افراد امام صادق دستور تفقه مي‌دهد. و رواياتى كه ما راجع به تفقه داريم همه اش از امام صادق است يكى اش همين است كه در وسط مباحثه هم اشاره كرد «ولوددت ان اصحابى يضرب رئوسهم بالسياط ليتفقهوا» دوست مي‌دارم با تازيانه بزنند برايشان تا فقيه بشوند ريشه ياب بشوند، تحليلگر بشوند عميق بشوند، خلاصه بتوانند در مقابل شبهات ديگران بايستند ما و شما هم امروز ديگر معلومات اسلامى بقدر كافى در اختيار من و شما هست اين من و شما هستيم كه به وصيت امام امت (س) بايد تحقيق بر تحقيقات اضافه كنيم اين من و شما هستيم كه در تمام مسائل بايد فقيهانه برخورد كنيم؛ نياييم همان ظواهرى را كه ديگران نوشتند و در يك شرايطى ديگران يك تحليلهاى داشتند ما دوباره بيايم همان تحليلها را بگوييم با اين كه هيچ به جامعه امروز آن تحليلها نمي‌خورد، فايده اى ندارد آن تحليلها براى جامعه امروزى بايد تحليلى بكنيم تفسيرى بكنيم كه به جامعه امروزى بخورد، ما موظف به جذب ديگران هستيم ما نميتوانيم سرمان را پائين بيندازيم بگوييم اسلام اين است و لاغير مي‌خواهى قبول كن و مي‌خواهى قبول نكن و برو كافر بشو جهنم جايت هست اين نيست؛ ما از اسلام استفاده كرده ايم حق دارد اسلام به ما نگذاريم ديگران به اسلام بد بين بشوند نگذاريم ديگران به حادثه عاشورا بد بين بشوند. نگذاريم به فقه شيعه بد بين بشوند برويم دنبالشان، دنبال كنيم شبهاتشان راگوش بدهيم مي‌توانيم جواب بدهيم با زبان... بگوييم آقا فردا بيا پس فردا بيا با او صحبت كنيم همان كارى كه شهيد مطهرى در سخنرانيهايش كرده است و همان كارى كه شهيد مطهري در كتابهايش كرده است اينطور نيست كه فقط شهيد مطهرى وظيفه داشته ديگر ما وظيفه نداريم هركسى مسلمان ماند ماند و... نه مسؤول هستيم اگر يك نفر از اسلام بريده شود ما توان داشته باشيم جلوى بريدنش را بگيريم و نگرفتيم عذاب سلب اسلام از او در نامه عمل ما نوشته مي‌شود توان را هم بايد پيدا كرد توان علمى خيلى راحت است، توان علمى هيچى ندارد، علم مكان و زمان ندارد علم حاجب ندارد علم هيچى ندارد علم خودش خودش است مثل حق مي‌ماند برويم دنبالش دقت كنيم بخوانيد اين تحليلها را كه آقايان در مسائل روز مي‌كنند از آنها الهام بگيريد شما در مسائل دينى تحليل كنيد، مي‌دانيد امروز دانشمندان، متفكرين، صاحبان قلم، صاحبان انديشه توى مسائل مربوط به خودشان چقدر قشنگ تحليل مي‌كنند، چقدر قشنگ حرف مي‌زنند يك تحليلهاى آبدار و يك تحليلهاى عميق، ما حداقل از آنها الهام بگيريم در مسائل أبى عبداللّه(ع) تحليل كنيم من حالا يكى دو مورد در مسائل أبي‌عبداللّه اشاره مي‌كنم شما بعد خودتان بقيه‌اش را مطالعه كنيد يك چند مورد هم بعنوان تذكر در تحليل دينى عرض مي‌كنم.

اولين قدمى كه ابى‌عبداللّه ما مي‌توانيم ازش استفاده كنيم در حادثه كربلا اين مسأله ترور است، مسأله فتك است امروز شيعه احترامى كه در دنيا دارد براى اين است كه در ترورهاى حكومتها و دولتهاى سهمى نداشته يعنى امروز مي‌بينيد در قضيه انفجارها و يازده سپتامبر آمريكا يك شيعه آنجا نيست پاى يك شيعه در آنجا پيدا نمي‌شود و لذا امروز شيعه يك آبرو پيدا كرده است امروز حتى آنهايى كه باتشيع دشمن هستند قدرتمندانشان بفكر هستند كه دشمنى با شيعه را كم كنند آنهايى كه اسلام را دين بزن و بهادر مي‌دانند هى حرام حرام است مي‌دانند اگر دركشان برسد بايد از اين حرام است حرام استها دست بردارند بايد بر گردند به عواطفى كه شيعه دارد هى كارى مي‌خواهد بكند حرام است و با شلاق ميزند توى سرش اگر دركشان درست باشد بايد بر گردد براى اين كه اين شيعه است كه مي‌بينيد جاى پاى او در قضيه ترورهاى خارج از مملكت و يازده سپتامبر هيچ راه ندارد و شيعه امروز در جهان محترم است توى مملكتها روى شيعه حساب باز مي‌كنند اين را از كجا گرفته شيعه؟ شيعه چرا مي‌گويد ترور حرام است؟ چرا يك شيعه دست به ترور نمي‌زند مي‌بيند مسلم بن عقيلش نائب خاص ابى عبداللّه(ع) همه زمينه ها فراهم بود براى رياست مسلم آمد خانه هانى بن عروه ديد شريك بن عبداللّه و... ديگر همه مي دانيد، بعد هم باهم قرار گذاشتند كه شريك عبداللّه گفت وقتى مي‌آيد عبيداللّه تصفيه كن حساب را تمامش كن برود ؛ قصه خاتمه پيدا مي‌كرد تمام مي‌شد همه چيز براى ابا عبداللّه بود هى هم شريك بن عبداللّه منتظر است كه مسلم بيايد آخرش هم ديد نيامد شعر هم خواند نيامد عبيداللّه متوجه شد بلند شد رفت بعد به مسلم گفتند (اين جمله‌ها را روى تحليل كنيد) به مسلم گفتند چرا نيامدى؟

گفت ان الايمان قيد الفتك ايمان ترور را جلويش را گرفته است هيچگاه اهل ترور نيستم خوب چقدر جالب است در زندگى أبي‌عبداللّه يعنى حادثه كربلا، حادثه‌اى است كه باترور مخالف است ولو بقيمت شهادت همه ابى‌عبداللّه و يارانش اسيرى زن و بچه و همه آنها يك حكم اسلامى را و آبروى اسلام را دارد حفظ مي‌كند و جلوى ترور را مي‌گيرد. در حادثه كربلا مي‌بيند آنى كه بحث است بحث از مظلوميت است خون بر شمشير پيروز است نه شمشير برخون پيروز است حركت أبى‌عبداللّه يك حركتى است كسى دنبال ابى‌عبداللّه بروديعنى حركتى كه براى خدا و براى اسلام بايد صدمه بخورد يعنى حركتى كه يك طرف قدرت ضعيف و يك طرف قدرت قوى والا ابى عبداللّه مسأله پيروزى شمشير بر خون كه نيست مسأله پيروزى خون بر شمشير است؛ خودش هم از اول كه راه افتاد گفت من دارم مي‌روم همه هم گفتند ابى عبداللّه دارد ميرود مسافرت و به شهادت مي‌رسد. باز از حادثه كربلا ما ياد مي‌گيريم حرف زدن را ابى‌عبداللّه يك حادثه به وجود آورد بنام حادثه كربلا خودش و هفتاد دو تن به شهادت رسيدند كه هر يكيشان بقدر ميلياردها آدم ارزش دارند خود ابى‌عبداللّه كه فوق اين ارزشها بود اين أبى‌عبداللّه براى حركتش خواب ديده پيغمبر را هم توى خواب ديده به او هم گفته برو آيا واقعاً همه مدرك و سند خواب بوده؟ اين همه جريانهاى تاريخى از زمان آدم تا آن وقت مؤثر نبوده؟

قضيه مثل روز روشن بوده اصلاً احتياج ندارد بگويد چون خواب ديدم اما وقتى ابا عبداللّه روبرو مي‌شود با يك مقدار افرادى كه مخشان نمي‌كشد مي‌گويد آقا نرو من مي‌روم امان نامه برايت مي‌گيرم از فرماندار من آنجا آشنا دارم مي‌روم امان نامه مي‌گيرم مخش نمي‌كشد اين شخص را نمي‌شود ابا عبداللّه اوضاع سياسى زمانه را حاليش كند اين را با همان خوابى كه ديده است مي‌گويد و او هم قانع مي‌شود مي‌گويد بله جدم را در خواب ديدم كه بايد بروم عراق مي‌گويد خوب زن و بچه را چرا مي‌برى؟ باز آنجا هم نمي‌تواند بگويد اين زن و بچه را مي‌برم من قدرت تبليغى ندارم من هيچ رسانه‌اى در اختيارم نيست كه بتوانم تبليغ كنم اين زن و بچه را مي‌برم كه اينها وسيله تبليغ من باشند ان اللّه قد شاء ان يراهن اسيرا اما اين اسارتى كه در كنارش حفظ شهادت است و در كنارش ترويج براى شهادت است و حلم جرا زندگى ابى عبداللّه را اينطورى مطالعه كنيد، گريه بر أبي‌عبداللّه ثواب دارد، عزادارى بر أبي‌عبداللّه(ع) ثواب دارد نقل روايات در رابطه با أبى‌عبداللّه(ع) ثواب دارد از هيچ سنت حسنه‌اى مردم را باز نداريد مردم وقتى عشق أبى‌عبداللّه بسرشان زد دارد مي‌زند به پيشانيش با احساسات نه با كلك رسيده به آنجا كه اختيار از دستش سلب شده اين عشق به أبى عبداللّه است شما كارش نداشته باشيد احساسات كه آمد و قوى شد خودتان هم ديده ايد گاهى در مسائل خنده دار مسائل گريه دار گاهى احساسات آدم مسلط مي‌شود كه اصلاً ملتفت نيست چكار دارد مي‌كند اگر يك زنى پسر جوانش تصادف كرده به او مي‌گويند پسر جوانت فلانجا تصادف كرده اين دارد مي‌رود پايش به سنگ ميخورد نمي‌فهمد پايش زخم مي‌شود نمي‌فهمد صدايش مي‌زنى نمي‌فهمد پدر عمار تحت تأثير احساسات قرار گرفت و تقيه نكرد و اول من دخل الجنة هم شد ؛

بحث احساسات در سنت عزادارى كه آمد كارش نداشته باشيد عزادارى سنتى را بقول امام بگذاريد باشد روايات را بخوانيد، زبان حال را بخوانيد اما يك جمله را بقول مرحوم حاجى نورى، در اين كتاب تحريفات عاشورايش من نمي‌خواهم بگويم حالا همه كتاب درست است يانه؟ من اين جمله مورد عنايتم است آنجا دارد كه مسائل موهون و سبك را به أبى عبداللّه نسبت ندهيم روايت ضعيف را اگر بخوانيم خيلى مهم نيست حالا يا حديث من بلغ درستش مي‌كند يا مسأله عمومات و...درستش ميكند به هر حال خيلى مهم نيست روايت ضعيف را بخوانيد اما مواظب باشيد موهون يعنى چيزى كه جامعه نمي‌كشد مستمع من نمي‌كشد، يك نفر از مستمعهاى من هم نمي‌كشد او را نگوييم، آن وقت ايشان مثال مي‌زند براى مسائل موهون مي‌گويد يك كسى گفت در يك كتابى نوشته است لشكر سواره كه آمدند با أبى‌عبداللّه بجنگد هفتصدو پنجاه هزار نفر بودند لشكر پياده دو كرور بودند كرور سابقها به پانصد هزار مي‌گفتند كرور دو كرور بودند يعنى يك ميليون يعنى در حقيقت يك ميليون و هفتصدوا پنجاه هزار نيرو جمع كرده، آن وقت چطورى اينها را جمع كرده چطورى اينها جمع شدند چطورى وسيله تهيه كردند اين بيابان جايشان شده يك ميليون و هفتصد و پنجاه هزار نفر آدم اين را طرف نمي‌تواند بپذيرد اينطور مسائل موهون را براى مردم بيان نكنيد خودمان هم اگر بلد هستيم توى سينه مان يادداشت كنيم ممكن است يك روزى توجيه برايش پيدا كنيم، آنچه را كه مستمع ما طرف خطاب ما او را نمي‌پذيرد الزام به گفتنش نداريم بلكه حرام است گفتنش چون وهن به مذهب است مطالب موهون را نبايد گفت كه وهن به شيعه و وهن به مذهب بشود.

و باز دقت كنيم اين سنت حسنه عزادارى را هدف عزادارى هم حفظ بشود (فلسفه عزادارى) سابقها سنت حسنه اين بوده در كنار مجلس روضه مطالب دينى بيان مي‌شده از اول نگوييم السلام عليك يا أبا عبداللّه - السلام عليك يا أبا عبداللّه با يك لعن ثواب يك ميليون حج عمره دارد اما قبلش يك مقدار مطالب دينى بگوييم مسائل دينى را بگويم براى مردم بعد برويم سراغ روضه و سراغ ذكر مصيبت كه بايد ذكر مصيبت و سنت حسنه بايد حفظ بشود.

در مسائل دينى هم كه مي‌خواهيد بگوييد باز از مسائلى كه ممكن است نتوانيد جواب بدهيد نگوييد، نگوييم اگر يك مسائلى شبهه دار است و مشكل دار است نمي‌تواند آن جوانى كه پاى منبر ما نشسته است بپذيريد بعد مي‌آيد اشكال مي‌كند به من و من نمي‌توانم جوابش را بدهم اگر نتوانستم جوابش را بدهم او از دين بر مي‌گردد واجب نيست آن را بگويم بين اين همه مطالب قشنگى كه توى اسلام است از آن مطالب قشنگ بگويد، حالا يك دفعه شب اول رفته منبر يك دفعه بحثى را كه مطرح مي‌كند براى زنان چطور بحثى را مطرح كند نمي‌دانم اگر زن نفهميد خونش خون حيض است يا خون چيست؟.... چه واجب است حالا شب اول محرم اين مطلب را آدم مطرح كند كه مشكل است پياده كردنش، يا همان شب اول محرم مطرح مي‌كند آقا ارتداد نه حكم دارد، مرتد فطرى نه حكم دارد زنش به خانه اش حرام است اموالش به ورثه اش مي‌رسد اموال بعدى را مالك نمي‌شود خودش را بايد كشت بچه‌اش چطور نه حكم مقدس اردبيلى براى مرتد فطرى...اول بحث مرتد بابا اول محرم چه ربطى دارد به مرتد فطرى؟ كى از تو خواسته مرتد فطرى را بحث كنى منى كه هنوز نمي‌دانم اصلاً مرتد فطرى بحثش كجاست؟ كى از من خواست بحث كنم؟ مرتد فطرى ارتداد فطرى كه مقدس اردبيلى با آن سعه باعش در باب ارتداد وقتى مي‌رسد در موضوعش اشكال مي‌كند در احكامش اشكال مي‌كند همه چيزش را زير سؤال فقهى مي‌برد دنيا هم كه ما را زير سؤال مي‌برد خوب چه واجب است ما مطرح بكنيم؟ مگر مطلب قحطى است؟ مگر اجراى احكام اللّه فقط منحصر به همين مانده و همين يك حكم رااجرا كنيم ما بياييم بحث مرتد را بكنيم نمي‌پذيرد، از نظر فقهى پذيرشش مشكل است اين مقدس اردبيلى اين شرح ارشاد برداريد نگاه كنيد نُه حكم براى مرتد فطرى اول ذكر مي‌كند بعد در موضوعش در معنايش در همه چيزش خدشه مي‌كند با همه چيزهاى ديگر كه باب حدود دارد ادرأو الحدواد بالشبهات و چيزهاى ديگر هزار بحث مانده ما بحث ارتداد را مطرح بكنيم؟ يا يك بحثهاى در باب حدود كه نمي‌توانيم جوابگو باشيم وقتى نمي‌توانيم جوابگو باشيم چرا مطرح بكنيم؟ اين همه مسائل بلند اسلام هست اين همه مسائل اخلاقى اسلام است اين همه سخنان امير المؤمنين است حتماً بايد براى اين كه منبرمان گل بكند اين چهارتا زن هم كه مي‌آيد پاى منبر مان از پاى منبرمان فرار كند مي‌گوييم بله شما زنها عقلتان ناقص است شما زنها همه فساد مال شما بوده همه بدبختيهاى عالم مال شما بوده بابا اين چهارتا زن هم ديگر نمي‌آيند پاى منبرمان آنها هم از ما فاصله مي‌گيرند فاصله گرفتن از اسلام گناهش گردن ماست. زهرا (س) هم از زنهاست زينب هم از زنهاست، اين زنها يا مادر ما هستتند يا خواهر ما هستند يا دختر ما يا زن ما حالا اگر كسى تعريف بكند از زنها بايد دهنش را دوخت، يك جمله يكجا گفته شده اين را همچين رويش پا فشارى مي كنند... چطور شده آنها براى گريه كردن خوب است اگر آنها نباشند مجلس روضه ما گل نمي‌كند اما وقتى به باب ديه شان مي‌رسد نه مسلم اسلام است كه اينها ديه شان نصف ديه مرد است؛ كجا مسلم اسلام است اين مقدس اردبيلى است مي‌گويد ما اطلعت عليه من نص من يك روايت هم پيدا نكردم كه ديه زن نصف ديه مرد باشد توى شرح ارشادش مي‌گويد اين مقدس اردبيلى است كه ذيل روايت أبان بن تغلب آن صحيحه معروفه (برداريد نگاه كنيد آخرين صفحات شرح ارشاد مجمع الفوائد و البرهان) من را اگر خدا توفيق برايم داد و سرمايه اش برايم فراهم شد يك دوره مجمع الفائده و البرهان را چاپ مي‌كنم اگر موفق بشوم اصلاً بحثم را كتاب مجمع الفائده قرار مي‌دهم و نمي‌دانم چطور شده است كه توى حوزه هاى علميه جا نيفتاده است؟ شما از اول كتاب الطهارة برداريد توى فقه قبل از مطالعه كتابهاى ديگر برداريد كتاب شرح ارشاد رانگاه كنيد از اول كتاب الطهارة دقت نظر دارد تا آن صفحه آخر كتاب الديات اين را كه مي‌گويم حساب شده مي‌گويم، يعنى نشستم و ميانگين گرفتم آن اول صفحه دارد تا آن آخر من يك جمله از اول صفحه اش بگويم كه سيد صاحب عروه هم گفته و ديگران جرأت نكرده بگويند مي‌گويد: اگر كسى روز جمعه غسل كند به نيت غسل جمعه تمام غسلهاى كه بر گردنش بوده ساقط مي‌شود ولو آنها را نيت نكرده باشد سيد هم در عروه گفته بعد استدلالش اين است ميگويد بله آنى كه واجب شده شستن بدن است و شستن بدن با يك شستن محقق مي‌شود خوب شما برداريد نگاه كنيد فقه را برداريد ببينيد مقدس اردبيلى راجع به اين كه اگر شما دوتا انگشت زن را بريديد بيست دينار، سه تايش را بريديد سى دينار، چهارتايش را بريديدبيست دينار آنجا مفصل بحث كرده است و بعد مي‌گويد مسأله مشكل مسأله خلاف نقل درش است خلاف قواعد...

حالا چه واجب است من شب دوم ماه محرم بحثم را در قصاص قرار بدهم چكار دارم كه بحثم را در قصاص قرار بدهم مگر بحث قطى است كه من بحثم را در قصاص قرار بدهم بگويم آقا يك انگشت زن راقطع كرديد ده دنار دو انگشت زن را قطع كرديد بيست دينار سه انگشتش را قطع كردى سى دينار چهار انگشتش را قطع كردى بر مي‌گردد به بيست دينار بعد كه مي‌آيى پائين يك آقاى برايت مي‌گويد آقا يعنى ضرر بيشتر جبران كمتر؟ يعنى اين زن بيچاره انگشتهايش اينطور بي‌ارزش است اما انگشتهاى آن مرده ارزش دارد اشكال مي‌كند به من هم اشكال مي‌كند آن وقت چه جواب بدهم در مسأله قصاص اين را هم برايتان بگويم تا يادم نرفته در مسأله قصاص اين كه گفته مي‌شود مرد اگر قاتل زن باشد اولياء زن بخواهند مرد را قصاص كنند اينجا فقهاء مي‌فرمايند (قدس اللّه ارواحهم) آنها كار خودشان كرده‌اند اين ما هستيم كه بايد كار بكنيم هرچه ما داريم از آنها داريم، مي‌گويند نصف ديه را بايد بدهند به آن اولياء مرد و مرد را بكشند، من مراجعه كردم به شرح ارشاد ديدم اين بحث را مستقلاً متعرض نشده است چون معتقد هستم اگر مستقلاً متعرض مي‌شد طرز ديگرى مي‌فرمود در كنار يك بحث ديگر متعرض شده و آن اين است كه اگر يك مردى دوتا زن را بكشد آنجا گفته شده است يقتل الرجل بلا رد در آنجا دارد اين كه بايد يك مرد اگر يك زنى را كشت نصف ديه بدهد تا بتواند مرد را بكشد مي‌فرمايد كأنه اجماع گويا مسأله اجمالى است يك چيزى كه او مي‌گويد گويا اجماعى است ما اگر بخواهيم يكجا مطرح بكنيم يكى برايمان اشكال بكند نبايد بگويم چرا اشكال مي‌كنى؟ مي‌گوييم آقا مقدس اردبيلى گفته است گويا اجماعى است. گويا اجماعى است پس احتمال دارد حق دارم من سؤال بكنم؟ و الا اگر مسأله را آنجا هم متعرض مي‌شد درست متعرض مي‌شد.

آماده كنيم خودمان را براى پاسخگويى اگر نمي‌توانيم پاسخ بگوييم نگوييم اگر قدرت پاسخ دادن نداريم نگوييم مطالبى را بگوييم كه قدرت پاسخ دادن از آن را داريم بگوييم آقا أبى عبداللّه آمدند سراغش كارش داشت فرمود مطلبت را بنويس توى نامه و بده به من براى اين كه تو بايستى و از من بپرسى خجالت مي‌كشى من نمي‌خواهم خجالت را در روى تو ببينم اين را بگوييد از ابى‌عبداللّه بگوييد أبى‌عبداللّه كسى كه سراغش مي‌آمد مي‌فرمود ان حاجتك مقضيه بگوييد أبى‌عبداللّه فرمود المعروف بقدر المعرفة بگوييد أبى عبداللّه كمك كرد به كسى مرد پولها را نگاه مي‌كرد يك كسى آمد گفت مگر چيزى دادى به أبى عبداللّه كه دارى نگاه مي‌كنى پولها قلب و غش نداشته باشد؟ اى به قربانت حسين! به قربانت پسر پيغمبر! أبى عبداللّه متوجه شد چكارش دارى؟ آره او آبروى خودش را داده است از من سؤال كرده من دارم به او كمك مي‌كنم.

در روز عاشورا مطالبى را نقل مي‌كنند من صحت و سقمش را نمي‌خواهم بگويم مي‌خواهم بگويم أبى عبداللّه حتى توى گودال قتلگاه هم باز به فكر مردم بود، به فكرانسانها بود با حفظ مناعت.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1] - المكاسب 1: 47.

[2] - المكاسب 1: 47.

[3]- توبه (9) : 122.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org