Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: مرور استدلال به مکاتبه علی بن مهزيار به صور هفتم و هشتم و نهم و دهم و اشکالها و مناقشات آن
مرور استدلال به مکاتبه علی بن مهزيار به صور هفتم و هشتم و نهم و دهم و اشکالها و مناقشات آن
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب بیع (درس 459 تا ...)
درس 1040
تاریخ: 1390/9/28

بسم الله الرحمن الرحيم

کلام در کیفیت استدلال به مکاتبه‌ی علی بن مهزیار[1] برای هر یک از وجوه اربعه بود، یعنی قسم دوم از صورت هفتم و صور هشتم و نهم و دهم، که همه‌ی قائلین به جواز در هر یک از این صور به این مکاتبه‌ی علی بن مهزیار استدلال کرده‌اند و عرض کردیم یک اشکالات مشترک در این مکاتبه وجود دارد که روز اوّل از آن گذشتیم و در کیفیت استدلال برای هر یک از صور و اقوال هم اشکالاتی وجود دارد که شیخ آنها را بیان کرده، یعنی شیخ[2] به علاوه از این‌که کیفیت استدلال را بیان کرده، مناقشه‌های به کیفیت استدلال را هم بیان فرموده، که بحث قسم دوم از صورت هفتم را دیروز بیان کردیم، کیفیت استدلال شیخ و اشکال‌های آن و بقیه‌ی صور را هم شیخ مفصّلاً بیان فرموده، البته فهم عبارات شیخ و ملتئم کردن عبارات شیخ یک مقدار مشکل است و یکی از جاهای مشکل کتاب البیع شیخ همین‌جا باید باشد که حالا می‌گویند مرحوم حجّت می‌فرموده اگر یک کسی یک صفحه از مکاسب را توانست برای من معنا کند من اجازه‌ی اجتهاد به او می‌دهم، بنده عرض می‌کنم اگر کسی بتواند این یک صفحه را معنا کند، بنده او را اعلم می‌دانم، بالاتر از آن‌که مرحوم حجّت فرموده است.

«جبران ضعف سند مکاتبه با قول مشهور از نظر شيخ(قدس سره)»

به هر حال بعد از بیان اشکال‌ها و استدلال‌ها شیخ یک مطلبی دارد که به آن اشاره می‌کنم و آن این است: شیخ بعد از اشکال به این روایت از حیث دلالت می‌فرماید: لکن ضعف دلالت روایت با قول و فتوای مشهور جبران می‌شود، قول مشهور این بود که اگر اختلاف موجب خرابی وقف و فساد وقف شود، بیع جایز است، این قولی است که به مشهور نسبت داده شده است. شیخ می‌فرماید ضعف دلالت این روایت بر جواز بیع با شهرت جبران می‌شود، ضعف آن با شهرت بین اصحاب جبران می‌شود.

«مناقشه در کلام شيخ»

لکن در این کلام شیخ مناقشه وجود دارد، وَ فِیهِ أَوَّلاً که شهرت چنین معنایی ثابت نیست، کَمُدَّعَاهُ مرحوم شیخ اسدالله تستری (قدّس سرّه)[3] ـ معاصر شیخ و هم‌شهری او ـ می‌فرماید چنین شهرتی ثابت نیست، این اوّلاً و ثانیاً شهرت بین اصحاب و مشهور بودن یک فتوایی بین اصحاب بعد از آن‌که به تصریح خود شیخ در عبارات ایشان ناشی از اختلاف در فهم روایت است، که هر کسی روایت را یک طوری معنا کرده است، حالا ممکن است مشهور یک طوری معنا کرده باشند، خوب فهم مشهور برای ما حجّت نیست، اگر بگویید نه، شیخ می‌خواهد بفرماید قدر متیقّن از فتوای مشهور آن صورتی است که اختلاف سبب خراب شدن و از بین رفتن عین موقوفه شود، و از باب شهرت بر قدر متیقّن ما این حرف را می‌زنیم، نه از باب مشهور بودن فتوا تا شما بگویید اختلاف فهم بوده و فهم اصحاب برای ما حجّت نیست، باز این هم این اشکال را دارد که خوب همان‌طوری که اصل فهم مشهور حجّت نیست، قدر متیقّن از فهم مشهور هم حجّت نیست، اصل فهم مشهور لَیْسَ بِحُجَّةٍ لَنَا و الّا باب اجتهاد باید منسد بشود، کما اینکه صاحب معالم[4] (قدّس سرّه) می‌فرماید حدود صد سال بعد از شیخ الطائفه باب اجتهاد منسد بود، برای حسن ظنّی که علما به شیخ طوسی داشتند، هر چه که شیخ طوسی فرموده بود همان را قبول می‌کردند و به ذهن آنها نمی‌آمد از باب حسن ظنّ‌شان که در آن اجتهاد کنند، نه این‌که تقلید می‌کردند، و می‌فرماید شهرت‌ها هم ناشی از آن است. به هر حال وقتی فهم مشهور برای ما حجّت نیست، قدر متیقّن آن هم حجّت نیست، مضافاً به این‌که اصلاً قدر متیقّن نمی‌شود گرفت، وقتی که مناط جواز در روایت اختلاف در فهم است، شیخ می‌فرماید اختلاف در فهم ناشی از اختلاف در مناط جواز است، یکی مناط جواز را خرابی وقف می‌داند، یکی مناط جواز را از بین رفتن مطلق اموال می‌داند، یکی مناط جواز را از بین رفتن اموال و انفس می‌داند، یکی مناط جواز را از بین رفتن انفس می‌داند، شما بگویید خوب قدر متیقّن همه‌ی این‌ها از بین رفتن وقف، یا مطلق اموال، یا اموال و انفس است، اگر اختلاف موقوفٌ علیهم سبب از بین رفتن وقف می‌شود، این می‌گوید من می‌خواهم این‌جا مثلاً سبزی بکارم، آن یکی می‌گوید نه، من می‌خواهم این‌جا ساختمان‌سازی کنم، آن یکی می‌گوید من می‌خواهم این‌جا کارخانه‌ی گچ و آجر درست کنم، سر هم دعوا می‌کنند، چیزی عاید موقوفٌ علیهم نمی‌شود، این را بگویید قدر متیقّن، ما عرض می‌کنیم این قدر متیقّن نیست، چرا؟ اگر افراد و مشهور در فهم مناط جواز اختلاف داشتند، یکی مناط را خرابی عین موقوفه می‌داند به سبب اختلاف، یکی مناط را تلف شدن مطلق اموال می‌داند، یکی مناط جواز را تلف شدن اموال و انفس می‌داند، شما می‌گویید قدر متیقّن آن خراب شدن این مال است، این را اگر شما بیایید بگویید، ما می‌گوییم قدر متیقّن نیست، چرا؟ چون جامع بین این انظار نیست، بلکه هر یکی دیگری را نفی می‌کند، آن که می‌گوید مناط تلف عین موقوفه است، یعنی سهم دیگری غلط است، آن که می‌گوید تلف مطلق اموال، آن درست نیست، آن که می‌گوید تلف اموال یعنی این قول درست نیست، آن یکی می‌گوید اموال و انفس یعنی آن دو درست نیست. این اختلاف در فهم برمی‌گردد به این‌که این‌ها هر کدامی دیگری را در خطا می‌بیند، وقتی هر کدامی دیگری را در خطا می‌بیند چگونه شما می‌خواهید قدر متیقّن عرض کنید از این‌جا؟ یک جامعی که بر آن اتفاق داشته باشند نیست، با اختلاف در فهم حَیْثُ أَنَّ کُلُّ فَهمٍ نَافٍ لِفَهْمِ الْآخَر، هر کسی یک چیزی می‌فهمد، می‌گوید آن دیگری درست نمی‌گوید، بنابراین قدر متیقّنی در این شهرت وجود ندارد، پس اینکه شیخ در آخر بحث می‌خواهد بگوید که از باب شهرت، دلالت روایت جبران می‌شود، این حرف، شبهاتی دارد که عرض کردم؛ اوّلاً شهرتی وجود ندارد و ثانیاً فهم اصحاب برای دیگری حجّت نیست، اگر مراد آنها عرضه به قدر متیقّن باشد، شهرت جبران می‌کند، یعنی عرضه به قدر متیقّن بین فتوای اصحاب جبران می‌کند، می‌گوییم اصلاً قدر متیقّنی وجود ندارد، چون کُلٌّ یَجُرُّ النَّارَ إِلَی فَهْمِهِ و الّا اگر خدای ناخواسته خلاف واقع باشد یا کُلٌّ یَجُرُّ الْجَنَّةِ إِلَی فَهْمِهِ، این می‌گوید من درست می‌گویم و دیگری اشتباه می‌کند، حالا اینجا هم هر کدام فهم دیگری را تخطئه می‌کند، قدر متیقّنی وجود ندارد. وأضْعِف إِلَی ذَلِکَ آن حرف صاحب معالم که صد سال علماء به تبع شیخ یک حرفی را می‌زدند، آیا این شهرت است؟ ولو اجتهاد می‌کردند، امّا اجتهاد آنها از باب حسن ظن بوده است.

«يادی از ميرزای بزرگ»

از میرزای بزرگ نقل می‌کنم، فرموده اگر فاضلین و محقّقین به چیزی فتوا بدهند، من از باب حسن ظنّی که به صحّت اجتهاد آنها دارم، قبل از مراجعه‌ی به کتب به آن فتوا می‌دهم، حالا این چهار نفر را گفته، این‌ها هم از باب حسن ظن اشکالی به نظر آنها نمی‌آمد تا این‌که ابن ادریس آمد و بار مشکلات بر خودش خرید و چقدر به او حمله شد، امّا با همه‌ی حمله‌ها بزرگترین خدمت را به فقه شیعه نمود، که باب اجتهاد را باز کرد و بعد از او هم دیگران آمدند تا نوبت رسید به مقدّس اردبیلی (قدّس سرّه الشریف) که او آمد تکمیل کرد این باب را، یعنی فتاوایی را ابداع کرد و بیان کرد که از پیش از ایشان وجود نداشته و انفتاح باب اجتهاد به معنای حقیقی آن را روشن کرد، منتها متأسفانه مدّتی است که شاید 50 سال، 60 سال، غیر از حالا، بعضی از زمانها باز ما برگشتیم به انسداد باب اجتهاد و می‌گوییم اوّل به ما یاد دادند، چون صرفیین چنین کردند، ما نیز چنین می‌کنیم، حالا تو مخالف شیخ طوسی حرف می‌زنی؟ تو از شیخ طوسی انتقاد می‌کنی؟ انتقاد از شخص غلط است، امّا انتقاد از علم و مطلب، این عین خدمت به شیخ و به فقه و به علم و دانش است، بله قبول دارم، دقّت بعدی‌ها بیش از دقّت قبلی‌ها است، قبلی‌ها نزدیک به زمان معصوم بودند، این یک امتیاز، امّا بعدی‌ها هم معلومات آنها را دارند، هم خودشان یک سری معلومات به آن اضافه کردند که صاحب جواهر[5] این مطلب را در صلاة المواسعه و المضایقه از علّامه‌ی مجلسی نقل فرموده است.

«کلام مرحوم شيخ اسدالله تستری در بيان دليل مانعين جواز بيع و مناقشه ايشان در استدلال به مکاتبه»

حالا برای مرحوم شیخ اسدالله تستری یک بیانی است که می‌خواهد با این بیان دلیل مانعین را بیان کند، آنهایی که می‌گویند بیع وقف برای اختلاف بین موقوف علیهم ولو منجر بشود به از بین رفتن وقف، گفتند جایز نیست. یک حرفی دارد، درایه‌ای دارد که درایه‌ی مفیده است و من آن درایه را می‌خوانم، حاصل حرف ایشان این است که ما بیاییم بگوییم بیع وقف جایز است، برای این‌که آنها با هم اختلاف دارند، آنها خلاف کرده‌اند، معنای آن این است؛ شارع آمده خلاف دیگران را پشتیبانی کرده، یعنی آنها اختلاف دارند، آنها سوء اخلاقی دارند، آنها حرص دارند، آنها طمع دارند، شارع به جای این‌که بیاید و آنها را هدایت کند یا نهی از منکر کند، آمده چه کار کرده؟ آمده حرف آنها را دنبال کرده و پذیرفته، گفته حالا من یک طوری دعوای شما را حل می‌کنم، به این‌که شما آمدید دعوا کردید، شما از نظر عصیان و گناه معصیت کردید، شما سیّئه‌ی اخلاقی دارید، نزاع دارید، داد و قال دارید، امّا در عین حال شارع آمده حمایت کرده گفته مال را بفروشید، می‌خواهد بگوید که این جواز بیع مخالف است با عقل و با نقل، (لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏)[6] در فقه ما چند جا داریم که خلاف لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ است و اصحاب به آن فتوا داده‌اند. دو مورد از آنها را من می‌گویم، مسأله نماز و روزه قضای پدر و مادر، بعضی‌ها گفتند مطلقا نماز قضا و روزه‌های آنها گردن پسر بزرگ‌تر است، پدر اصلاً روزه نمی‌گرفته، راحت، یا می‌رفته مسافرت کفّاره گردن او نیاید، حالا خوب آن می‌رفته مسافرت و یا این‌که اصلاً مانده در خانه و روزه‌های خود را خورده، 50 سال روزه خورده، یعنی 50 ماه، حالا آقازاده‌ی بزرگتر به جرم اینکه بزرگتر است باید روزه‌های او را بگیرد، این خلاف لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ است، خلاف عقل است، خوب او چه تقصیری دارد؟ حالا زودتر به دنیا آمده، آخر این زودتر به دنیا آمدن سبب می‌شود وزر و وبال او را بگیرد؟ آن وقت برای درست کردن آن به یک توجیه بدتری متوجّه می‌شوند و آن اینکه می‌گویند او حبوه می‌برد، بابا حبوه چیست؟ اوّلاً حبوه محل حرف است که مستحب است یا واجب است، خود آن محلّ حرف است، حالا چه کسی حبوه دارد؟ چه کسی آن ابزار را دارد، پدرش هفت آسمانش ستاره نداشته، سحری نداشته بخورد روزه نمی‌گرفته، حالا این بیچاره حبوه می‌برد از او؟ چه حبوه‌ای می‌برد؟ خوب اگر آن باشد باید مقایسه کنند، نمی‌دانم روزه ماهی چند است الان، چهارصد تومان است؟ اگر ببینیم چند ماه روزه یا نماز می‌شود سالی 500 هزار تومان، باید مقایسه کنیم، همین‌طوری حبوه می‌برد! در حالتی که در روایات اصلاً نیامده، باعث تعجّب است، ما به برادران اهل سنّت اعتراض می‌کنیم، این‌ها به اعتباریات گوش می‌دهند، امّا خودمان گاهی اساس را بر اعتباریات می‌گذاریم، یعنی اصلاً در روایت مسئله‌ی حبوه نیامده، ما می‌آییم می‌گوییم بله، این فلسفه‌اش این است، این‌که نمی‌تواند آن را درست کند، حبوه را. مورد دوم دیه بر عاقله، برادرزاده‌ی او وضع مالی‌ آنها هم خیلی خوب است، رفته تفرّج و تفریح، حالا تفرّج مشروع، نهاری خوردند و بعد هم سر حال و سر کیف و بزن و بکوب مشروع، چون همه‌ی بزن و بکوب‌ها که خلاف شرع نیست، بزن و بکوب مشروع و بعد هم می‌خواستند یک آهویی را بزنند، زدند یک آدم کشته شد، این برادر آن بیچاره، پدر هم ندارد آن برادرزاده، این برادرش یک عمله است، صبح تا غروب می‌رود، اگر روی کار باشد، 18 تومان، 19 تومان می‌گیرد که برای خرج زن و بچّه‌ی خود لنگ است، یا الله! بیا به دادگاه باید دیه‌ی او بپردازی، ای بابا من چه گناهی کردم؟ پسر برادر من رفته تفریح، من دیه‌ی او را بدهم؟ آخر این خلاف مَنْ لَهُ الغنمِ فَعَلَیْهِ الْغُرْم است، من این را چطوری قبول کنم؟ خلاف لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ است، حالا بیا 90 میلیون تومان بده! و قس علی هذا بعضی چیزهای دیگری که در فقه است که شما باید متوجّه بشوید. بگذرید من عبارت ایشان را بخوانم، حاصل آن برمی‌گردد این حکم خلاف عقل است و خلاف نقل، می‌فرماید: وَ الْمَانِعُونَ مُطْلَقاً اَوْ فِي هَذِهِ الصُّورَةِ [یعنی آن‌جایی که اختلاف موجب تلف عین موقوفه بشود،] جَمُّ غَفِيرٍ مِنْ أَسَاطِينِ الْفِقْهِ كَمَا عَرَفْت فَلَا تَصْغِ إِلَى نَقْلِ شُهْرَةٍ فِي الْبَابَ [به شهرت گوش نده،] قَبْلَ أَنْ تَثْبُتَ فِي الْحِسَابِ وَ تُمَيِّزَ الْقِشْرُ عَنِ اللُّبَابِ [مغز از پوسته جدا بشود،] وَ عَلَيْكَ بِالنَّظَرِ فِي الْحُجَجِ وَ الْأَدِلَّةِ وَ الْأَخْذُ بِمَا قَامَتْ بِهِ الْحُجَّةُ [ما نوکر دلیل هستیم به قول آقای نجفی، چه از جان من می‌خواهید؟ ما نوکر دلیل هستیم، نَحْنُ أَبْنَاءَ الدَّلِیل باید رفت سراغ دلیل،] فَأَمَّا حُجَجُ الْمَانِعِينَ فَهِيَ مَا سَبَقَ مِنَ الْأَدِلَّةِ الْمُحْكَمَةِ وَ الْأُصُولِ الْمُتْقَنَةِ [آن ادّله که می‌گفت بیع وقف مطلقا جایز نیست،] مَعَ ضَعْفِ دَلَالَةِ دَلِيلِ الْمُخَالِفِينَ وَ تَرْكَ كَثِيرٍ مِنْهُمَ الْعَمَلِ بمقتضاها [به مقتضای این دلیل مخالفین یا عمل به آن اصول بما سبق] وَ يُؤَكِّدُهَا وُضُوهاً أَنَّ أَرْبَابَ الِاخْتِلَافِ إِنْ جَرُّوا عَلَى مُقْتَضَى الشَّرْعِ فَهُوَ رَافِعٌ لِلْخِلَافِ وَ هَادٍ إِلَى الرَّشَادِ وَ سَارَ لِبَابِ الْفِتْنَةِ وَ الْفَسَادِ...، [اینها اگر آدم بودند که دعوا نمی‌کردند، الاغ دعوا می‌کند، آدم که دعوا نمی‌کند، به قول امام (سلام الله علیه) می‌فرمود که الله، و لا اله الاّ الله که دعوا ندارد، این اوّلین جمله‌ای است که من در موعظه‌ی امام شنیدم، لا اله الاّ الله که دعوا ندارد، این‌ها اگر آدم‌های درست و حسابی بودند، به مقتضای شرع عمل می‌کردند، اختلافی نمی‌آمد، به رشاد هدایت می‌شدند، باب فتنه را می‌بستند،] فَكَيْفَ يَكُونُ ذَلِكَ سَبَباً لِتَحْلِيلِ مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ [بیع وقف برای آنها حرام است، حالا آمدند یک حرامی مرتکب شدند تا یک حرام دیگری برای آنها حلال بشود،] وَ تَفْوِيتُ حُقُوقِ بَاقِى الطَّبَقَاتِ عَلَيْهِمْ» [حالا اگر می‌گویید نه، خوب بعضی‌های آنها نمی‌خواهند دعوا راه بیندازند، بعضی‌های آنها می‌خواهند. گفت حاج شیخ محمّد جعفر آباده رفت منبر، اوّل ماه رمضان او را منبر کردند، گفت: می‌دانید یا نمی‌دانید؟ گفتند: می‌دانیم، گفت: خوب می‌دانید که من چه بگویم؟ سال دیگر او را دعوت کردند، گفت: می‌دانید یا نمی‌دانید؟ گفتند: نمی‌دانم، گفت: خوب من با جاهل چه بگویم؟ سال سوم گفتند بابا یک دسته بگویید می‌دانیم، یک دسته بگویید نمی‌دانیم، دیگر مشکل حل می‌شود، خیلی زاهد بود حاج محمّد جعفر آباده که داستان دارد، یک عده گفتند می‌دانیم، یک عده گفتند نمی‌دانیم، گفت: خوب آنهایی که می‌دانید به آنهایی یاد بدهید که نمی‌دانند، پس من چه کاره هستم؟ از منبر آمد پایین. حالا] وَ إِنْ خَالَفَ بَعْضُهُمْ وَ وَافَقَ بَعْضٌ [خَالَفَ بعضی‌ها شرع را و وَافَقَ بعضی‌ها شرع‌ را،] فَكَيْفَ جَازَ لِلْجَمِيعِ الْبَيْعِ وَ لَمْ يُقْتَصَرُ عَلَى جَوَازِهِ لِلْمَظْلُومِ دُونَ الظَّالِمِ [خوب نسبت به سهم مظوم باید فروش برود،] مَعَ أَنَّ الْمَظْلُومَ كَيْفَ يَجُوزُ لَهُ أَنْ يَظْلِمَ بَاقِى الطَّبَقَاتِ عَلَى كَثْرَتِهِمْ وَ عَدَمُ انْقِطَاعِهِمْ بِظُلْمِ أَحَدٍ عَلَيْهِ وَحْدَهُ [این چطور بار آنها را به دوش بکشد؟ این بیچاره‌ی مظلوم که حالا دعوا ندارد، تازه باید بار دعوای آنها را هم به دوش بکشد،] بِحَيْثُ لاَ يُعْلَمُ بَقَائَهُ وَ يُمْكِنُ زَوَالُهُ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى: (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى[7])‏ بَلْ يَجِبُ عَلَى كُلٍّ مِنْهُمْ ظَالِماً اَوْ مَظْلُوماً أَنْ يَرْفَعَ يَدَهُ إِذَا لَمْ يَتَمَكَّنْ دَفْعَ الْفِتْنَةِ [برود دنبال کارش، دعوا را کنار بگذارد یا می‌خواهد دعوا را تمام کند، برود سراغ محکمه‌ی صالحه، دیگر دعوا نکنند، به جان هم نیفتند، باید هر کدام آنها دعوا را بگذارند کنار و بروند سراغ امر حاکم،] فَبَاشَرَ أَمَرُهُ الْحَاكِمُ اَوْ أَحَدُ الْعُدُولِ مَعَ قَضَاءِ الضَّرُورَةِ بِهِ [آن وقت حاکم چه کار می‌کند؟] وَ يُعْطَى كُلِّ ذِي حَقٍّ حَقَّهُ وَ أَيْضاً إذَا كَانَ الْعِصْيَانِ وَ الطُّغْيَانِ جَعَلَهُ الشَّارِعُ سَبَباً لِلتَّخْفِيفِ عَلَيْهِمْ [حالا که مرتکب گناه شدند، یک پولی هم الان گیرشان می‌آید، این 100 هزار متر زمین را الان می‌فروشند، پول‌های آن را ده نفری قسمت می‌کنند، اگر طغیان نمی‌کردند، سالی 100 تومان گیر آنها می‌آمد، حالا که طغیان کرده‌اند می‌فروشند و وضع آنها خیلی بهتر می‌شود، چطور می‌شود که سبب از برای تخفیف بر آنها باشد؟] فَهَذَا يُوجِبُ أَنْ يَتَشَبَّثَ كُلُّ أَحَدٍ مِنْهُمْ إذَا أَرَادَ الْبَيْعَ بِإِظْهَارِ الِاخْتِلَافِ وَ إِكْثَارِ الْإِفْسَادِ [هر کدام می‌خواهند پول گیر آنها بیاید یک دعوا راه می‌اندازند، دعوا را که راه انداختند، چه کار می‌کنند؟ نتیجتاً می‌آیند عین موقوفه را می‌فروشند، و پول گیر آنها می‌آید] فَيَنْفَتِحُ حِينَئِذٍ بَابٌ لِلْحَرَامِ [یک بابی برای حرام باز می‌شود، یعنی حرمت بیع وقف و تضییع حقوق دیگران،] لاَ يَقْبَلُ الِانْسِدَادِ إلَى يَوْمِ الْقِيَامِ وَ مِثْلُ هَذَا يَجِبُ فِي الْحِكْمَةِ الْإِلَهِيَّةِ وَ دَفْعُهُ وَ لاَ يَجُوزُ فَتْحُهُ [حکمت الهیه این است که جلوی آن را بگیرد، وَ لاَ يَجُوزُ فَتْحُهُ، این یک اشکال که هم خلاف عقل است، هم خلاف نقل، هم باب حرام باز می‌شود،] ثُمَّ إِنَّا لَوْ فَرَضْنَا أَنَّ الَّذِي يُبَاشِرُ هَذَا الْبَيْعِ هُوَ الْحَاكِمُ اَوِ الْمُتَوَلَّى فَهُوَ إِنْ أَمْكَنَهُ رَفْعُ الْفِتْنَةِ بِالْبَيْعِ فَلْيَرْفَعُهَا بِأَخْذِ الْمَالِ مِنْ أَرْبَابِهِ وَ يُعْطَى كُلَّ ذِي حَقٍّ حَقَّهُ [می‌تواند این کار را بکند،] اَوْ أَنْ يُوجِرُهُ لِأَحَدٍ مَثَلاً اَوْ أَنْ يَبِيعَ حَقَّهَمْ خَاصَّةً [همان‌هایی که مظلوم هستند، حقّ آنها را به آنها بدهد،] بَنَاءً عَلَى تَجْوِيزِ ذَلِكَ مُطْلَقاً اَوْ لِلضَّرُورَةِ فَإِنَّ ارْتِكَابِ هَذَا أَوْلَى مِنْ ارْتِكَابِ بَيْعِ الْأَصْلِ [اولی است از ارتکاب بیع اصل،]

مَعَ اشْتِرَاكِهِمَا فِي التَّحْرِيمِ الْاَصْلِى وَ تَجْوِيزُ جَمَاعَةٍ مِنْهُمْ بَيْعُ الْمَنَافِعِ اَوْ إِجَارَتُهَا وَ إِنْ جَهِلَتْ كَمَا [ولو حالا شما بگویید آقا خوب منافع که معلوم نیست، ما یادمان است آن وقت که دادستان بودیم بعضی از افراد شرایع برای من می‌آوردند، می‌گفتند در شرایع این‌طور نوشته، این حکم شما خلاف است، یکی بود توضیح المسائل آقای بروجردی برای من آورده بود، حالا یک کسی پیدا بشود، یک مرتجع بگوید آقا چطور بیع کنند؟ این حرف‌ها چیست که تو می‌زنی؟ نَهَی النَّبِیُّ عَنْ بَيْعِ الْغَرَرِ، او چه می‌‌داند چند سال منفعت گیر این می‌آید که حساب بکنند؟ خوب معلوم نیست این چقدر زنده است، خوب پس اصلاً اشکال دارد، پس باید برویم سراغ همان راه حرام، برویم سراغ اینکه یک‌کاسه بفروشیم، اگر این‌طور گفته بشود،] قَالُوا فِي الْمُدَبَّرِ عَلَى مَا سَبَقَ [این اوّلاً در مدبّر هم این‌طور است، بعد هم شارع که هیچ، اسلام که به قول سیّدنا الاستاذ بن‌بست ندارد که، صلح هم بین مسلمین جایز است و غرری هم در آن‌جا نیست،] مَعَ أَنَّ الصُّلْحَ جَائِزٌ حِينَئِذٍ عَلَى الظَّاهِرِ فَلْيَدْفَعْ الْفَسَادِ بِذَلِكَ وَ الْحَاصِلُ أَنَّهُ إذَا كَانَ تُرْتَفِعُ الْفِتْنَةِ بِعَقْدٍ مُخْرِجٍ لِلْمَالِكِ مِنْ أَيْدِيهِمْ فَلْيَقْتَصِرْ عَلَى الْعَقْدِ النَّاقِلِ لَحِقِّهِمْ خَاصَّةً [این‌ها دیگر حقّ بطون بعدی را از بین نبرد،] جَمْعاً بَيْنَ الْحُقُوقِ وَ فَرْضُ مَوْضِعٍ يُمْكِنُهُمُ الْبَيْعِ [که بگویید فقط می‌شود فروخت همه‌ی آن را،] دُونَ غَيْرِهِ وَ بَنَاءُ الْحُكْمِ الشَّرْعِى [بر مثل این امر غیر منضبط که اختلاف چطور است، نمی‌دانم فساد چطور است،] مِمَّا لاَ يَنْبَغِى أَنْ يَرْتَضِيهِ أَرْبَابَ الْعُقُولِ وَ مِنَ الْعَجِيبِ مَا صَدَرَ مِنْ جَمَاعَةٍ مِنْهُمْ مَعَ نِهَايَةِ مُرَاعَاتِهِمْ لِلنَّظَرِ الْآتِي وَ ادِّعَائِهِمْ إِنَّهُمْ إنَّمَا خَالَفُوا الْقَوَاعِدِ وَ الْأُصُولِ بِذَلِكَ حَيْثُ قَالُوا بِأَنَّهُ يُشْتَرَى بِثَمَنِ ذَلِکَ»[8] گفتم یک راه دیگر می‌رویم، این را می‌فروشیم، یک چیز دیگری را می‌خریم، که می‌فرماید آن هم درست نیست.

والسلام عليکم و رحمة الله وبرکاته


--------------------------------------------------------------------------------

[1]. وسائل الشیعة 19: 187، کتاب الوقوف والصدقات، الباب 6، الحدیث 5.

[2]. کتاب المکاسب 4: 95 ـ 101.

[3]. مقابس الأنوار و نفائس الأسرار: 154.

[4]. معالم‌الدین و ملاذالمجتهدین

[5]. جواهر الکلام 13: 82 ـ 83.

[6]. الانعام (6): 164.

[7]. الانعام (6): 164.

[8]. مقابس الأنوار و نفائس الأسرار: 152.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org