|
فقر و آثار آن در نهج البلاغه محمد تقي فاضل ميبدي (پژوهشگر و استاد دانشگاه مفید)
آدمی اول حریص نان بود زآنکه قوت و نان ستون جان بود (مولوي) واژه فقر را چنين معنا و ريشه يابي كرده اند: فرودآمدن حادثه بر کسی و شکستن مهره های پشت او. اگر كسي استخوان ستون فقراتش شكسته باشد، او را فقير گويند. انسان هاي تنگدست و ندار را از آن جهت فقیر گويند، زيرا مانند كسي كه ستون فقراتش شكسته باشد نمي تواند روي پاي خود بايستد. آدمي كه مهره هاي پشت او شكسته باشد، در زندگي زمين¬گير است، شايد از اين جهت نام ديگر فقير مسكين است. واژه مسکین از سکن مى¬آید که نقطه¬ى مقابل تحرّک است. مسکین به کسى مى گویند که از حرکت افتاده است؛ حال یا به خاطر ضعف بدن یا به خاطر نداشتن مال یا به خاطر مریضى. به همین خاطر است که مى گویند مسکین بدتر از فقیر است چون فقیر مى تواند تحرّک داشته باشد و پولى براى خود دست و پا کند ولى مسکین از تحرّک افتاده است. علامه طباطبايي ميان مسكين و فقير چنين فرق مي¬گذارد: مسكين تنها ندار را نمي گويند، بلكه به كسي مي¬گويند كه علاوه بر آن دچار خواري و ذلت هم باشد، يعني فقرش به حدي برسد كه مثلا مجبور شده از آبروي خودمايه گذاشته، دست احتياج نزد ديگران دراز كند. شايد مرحوم علامه طباطبايي اين فرق را از روايتي از امام صادق گرفته باشد: امام صادق فرمود: فقير كسي است كه سؤال نمي¬كند. مسكين حالش از او سخت¬تر است و كسي است كه از مردم تكدّي مي¬كند. واژه ديگري كه مترادف فقر استعمال مي شود «فاقه» است. به قول خاقاني: شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است فارغم از دولتی که نعمت و ناز است مولوي: داد بخشش ها و خلعت های خاص آن عرب را کرد از فاقه خلاص سعدي در گلستان: طاقت بار فاقه ندارم. مرد درویش که بار ستم فاقه کشید به در مرگ همانا که سبکبار آید. در قرآن كريم واژه فقر در برابر ”غناء“ بكار رفته است. «لَقَدْ سَمِعَ اللهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللهَ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِيَاءُ». «إِنْ يَكُنْ غَنِيّاً أَوْ فَقِيراً فَاللهُ أَوْلَى بِهِمَا»؛ معناي غنيّ چنين آمده است: بی¬نیاز، پولدار، توانگر، ثروتمند، مالدار، در آيات راجع به مصرف صدقات، يكي از موارد مصرف را فقراء دانسته است: «إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاكِينِ وَ الْعَامِلِينَ عَلَيْهَا». موضوعي كه در اين نوشتار نه چندان بلند، دنبال می شود، فقر از نگاه امام علي به ويژه در نهج البلاغه مي باشد. در يك نگاه كلي مي¬توان گفت كه دغدغه مهم امام علي در دوران زمامداري¬اش كاهش رنج و مشكلات مردم و تحقق عدالت و توزيع درست ثروت بوده است. عدالتي كه اين امام همام بر آن پاي مي¬فشارد و عاملان خود را به آن دعوت مي¬كند، بيشتر عدالت اقتصادي و توزيع عادلانه درست ثروت و در نهايت نجات مردم از فقر و ناداري است. در خطبه سوم نهج البلاغه از اهداف عمده زمامداري رفع محروميت از گرسنگان ذكر شده است: «و لولا حضور الحاضر وقيام الحجة بوجود الناصر و ما أخذ الله على العلماء أن لا يقاروا على كظة ظالم ولا سغب مظلوم لألقيت حبلها على غاربها». اگر گرد آمدن ياران، حجت را بر من تمام نمي¬كرد، و خدا از عالمان پيمان نگرفته بود كه در برابر شكمبارگي ستمكاران و گرسنگي ستمكشان خاموشي نگزينند، افسارش را بر گردنش مي افكندم. امام، شومي و نكبت باري فقر را از مكتب پيامبر آموخته بود. او تعاليم رسول خدا را در اين مورد نيك در ذهن داشت كه مي فرمود: «اللهم اني اعوذ بك من الكفر و الفقر. فقال رجل: ايعدلان؟ قال: نعم»؛ خدايا ازكفر و فقر به تو پناه ميبرم. مردي پرسيد اين دو برابرند؟ حضرت فرمود: آري. و نيز پيامبر فرمود: «كاد الفقر ان يكون كفرا»، ناداري و تنگدستي سر آغاز كفر است. و يا فرمود: «الفقر اشد من القتل»، فقر از قتل سخت تر است. يا آن¬جا كه به واليان پس از خود اندرز مي دهد، مي¬فرمايد: «اذكر الله الوالي من بعدي... و لم يفقرهم فيكفرهم؛ كساني كه پس از من صاحب حكومت مي شوند، نبايد مردم را به فقر بكشانند تا [در اثر فقر] از كفر و بي اعتقادي سر بر بياورند. از آن جا كه تعاليم نهج البلاغه بازتاب تعاليم پيامبر است، لهذا مطالب و مسائلي كه در اين كتاب شريف در باره فقر و مبارزه با آ ن آمده، چيزي جدا از سخنان پيامبر نيست. آن نگاه كه حضرت علی مي خواهد ريشه هاي فقر را تبيين نمايد، نخست به مسئله نادرستي تقسيم اموال اشاره مي كند و سپس مسئله را به صورت يك جمله خبريه چنين بيان مي دارد: «انّ الله سبحانه فرض فی الاموال الاغنیاء اقوات الفقراء، فما جاع فقیر الا بما متّع به غنی و الله تعالی سائلهم عن ذالک». همانا خدای سبحان روزی فقرا را در اموال صاحبان ثروت قرار داده است، پس فقیری گرسنه نمی ماند جز به کامیابی توانگران و خداوند از آنان درباره گرسنگی گرسنگان خواهد پرسید. روشن است پيشواي جامعه كه چنين نگاهي به مسئله فقر و غناء دارد، تنها از واقعيت تلخ جامعه خبر نمي¬¬دهد، بلكه مسئوليتي را بردوش زمامداران مي¬بيند كه بايد با اين واقعيت تلخ مبارزه كنند. اين كه اموال فقيران در اموال ثروتمندان است، و خداوند از ثروتمندان مي¬پرسد، يعني اموال اغنياء با اين اختلاط، مشروع نيست و بايد اموال فقيران از آنان گرفته شود و يا خود براي پاكسازي اموال خود اقدام نمايند. در روايتي از امام عسكري آمده است: «اغنيائهم يسرقون زاد الفقراء»؛ صاحبان ثروت بهره فقراء را سرقت كرده¬اند. از آن مهمتر آيه شريفه قرآن است: «وَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» در اموالشان (اغنياء)حقي است براي محرومان. نظير اين معنى در سوره معارج آيه 24 و 25 آمده است: «وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُوم». بنابراين پديده فقر در جامعه يك پديده غير طبيعي است. اين پديده غير طبيعي بايد ريشه يابي و بر افكنده شود. جمله: ”فماجاع غني الا بما متع به غني“ بيانگر اين معنا است. در نهج البلاغه علاوه بر ريشه يابي فقر به آثار سوء آن نيز پرداخته شده است. امام درجمله اي خطاب به فرزندش محمد حنفيه آثار فقر را چنين بيان مي دارد: «يا بنّي اني اخاف عليك من الفقر، فاستعذ بالله من الفقر، فان الفقر منقصة للدين، مدهشة للعقل، داعية للمقت»؛ ای فرزندم من از تهیدستی بر تو هراسناکم، از فقر به خدا پناه ببر که همانا فقر دین انسان را ناقص و عقل را سرگردان می کند و عامل دشمنی است. شايد كسي به اين زيبايي و با بلاغت درباره آثار زيانبار فقر سخن نگفته باشد. يعني ناداري و تنگدستي اعتقاد و فرهنگ و جامعه را فاسد مي كند. جدا از اين كه دين را ناقص و عقل را ناتوان مي سازد، جامعه را نيز به گناه يا به شورش مي كشاند. امام اگر در اين فرازي كه آمد، فرزندش را از فقر و تنگدستي بر حذر مي دارد، در جايي ديگر از خدا مي خواهد تا خداوند او را گرفتار ناداري نسازد، مي¬فرمايد: «اللهم صن وجهي باليسار، ولاتبذل جاهي بالاقتار، فاسترزق طالبي رزقك، واستعطف شرارخلقك، وابتلي بحمد من اعطاني، وافتتن بذم من منعني، وانت من وراء ذالك كله وليّ الاعطاء والمنع، انك علي كل شي قدير»؛ خدایا آبرویم را با بی نیازی نگهدار و با تنگدستی شخصیت مرا لکه دار مفرما که از روزی خواران تو روزی خواهم (دست نيازدراز كنم) و از بدکاران عفو و بخشش طلبم! و يا به ستودن آن کس که به من عطائی فرمود مبتلا گردم و در نکوهش آن کس که از من دریغ داشت، فريفته شوم. سر انجام تويي كه مي تواني ببخشي و مي تواني نبخشي. و تو بر همه چیز توانائی. پیامبر اسلام به يكي از چيزهايي كه به خدا پناه مي برد فقر بود؛ مي¬فرمود: «اللهم انی اعوذبک من الکفر و الفقر و عذاب القبر»؛ خدايا از كفر و فقر و عذاب قبر به تو پناه مي برم. در نگاه اسلام و در تعاليم نهج البلاغه عزت و كرامت انسان به گونه اي است كه نبايد با فقر و اظهار نيازمندي به ديگران آسيبي ببيند. قرآن كريم كه از وضعیت افراد فقیر در صدر اسلام گزارش مي¬دهد؛ مي فرمايد: «لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللهِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لاَ يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافاً وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللهَ بِهِ عَلِيمٌ» صدقات برای آن تهیدستانی است كه در راه خدا محصور شده اند و نمی توانند برای كسب در آمد در زمین سیر و سفر كنند. از آن جایی كه خویشتن دارند و فقر و بی نوایی خویش را آشكار نمی سازند، كسی كه از حالشان بی خبر است آنان را توانگر می پندارد و تو از نشانشان بی نوایی آنان را در می¬یابی. آنان با وجود نیازمندی شدید به اصرار از مردم چیزی نمی¬خواهند. ای مومنان هر مالی را كه انفاق كنید خدا به آن دانا است. درست است كه اين آيه در مقام گزارش انسان هاي منيع الطبع مي¬باشد. ولي در اين جمله خبريه، دستور و انشاء وجود دارد، كه از يك سو انسان بايد تعفّف و تحفّظ داشته باشد تا كرامت و آبروي خود را حفظ نمايد. و از سويي دستور مي دهد كه صاحبان ثروت بايد با انفاق، ريشه فقر را در جامعه بزدايند. در تعاليم نهج البلاغه كرامت انسان به هيچ وجه نبايد مخدوش گردد. اگر فقيري بناچار دستي دراز كرد و دنبال لقمه غذايي رفت، نبايد مورد سرزنش ديگران واقع شود. حضرت علی خطاب به امام حسن می¬فرماید: (ای فرزندم) انسانی را که دنبال به دست آوردن غذای خویش است سرزنش مکن زیرا کسی که قوت و غذایش فراهم نباشد، خطا و لغزشش زیاد است. همين كه انساني ناچار شد براي ما يحتاج خود دستش را به سوي ديگران دراز كند، از حيا و آبروي خود گذشته است، لهذا ديگران نبايد او را ملامت نمايند. و در جای دیگر آمده: کسی که به فقر مبتلا گشت به کمی حیا و آبرو نیز مبتلا می گردد. امام علی اگر ريشه¬هاي فقر را ثروت اندوزي نامشروع اغنياء مي¬داند، همان طور كه آمد، اما عملكرد نادرست حاكمان و عاملان آنها را هم بي تاثير نمي¬داند؛ و سوء استفاد صاحب منصبان را باعث پيدايش فقر مي¬داند. در اين رابطه در نامه خود به مالك اشتر مي فرمايد: «... وانما يوتي خراب الارض من اعواز (الاعواز:الفقر و الحاجة) و انمايعوز اهلها لاشراف انفس الولاة علي الجمع و سوء ظنهم بالبقاء و قلة انتفاعهم بالعبر»؛ و مردم زماني تنگدست می گردند كه همت واليان، همه گرد آوردن مال بُوَد.. و همانا ويراني زمين به جهت تنگدستي كشاورزان است و تنگدستي كشاورزان به جهت غارت اموال از طرف زمامداراني است كه به آيندة حكومتشان اعتقاد ندارند و از تاريخ گذشتگان عبرت نمي گيرند.(نامه 53) چند نكته مهم در اين سخن بايد توجه شود؛ يكي وجود فقر در جامعه باعث ويراني و ناآباداني شهر يا كشور مي¬شود، دوم اين كه مردم هنگامي فقير مي شوند كه واليان به دنبال گردآوري ثروت براي خود باشند و سوم اين كه واليان زماني به دنبال انباشت ثروت مي¬روند، زيرا به بقای خود در كرسي رياست اطمينان ندارند و با خود مي¬گويند بايد آينده خود را از بيت المال تامين كنيم و چهارم اين كه اين¬ها از تاريخ گذشتگان عبرتي نمي¬گيرند، كه ممكن است روزي مردم بر آشوبند و اين¬ها را مجازات نمايند. امام در باره نحوه زيستن حاكمان مي فرمايد: «ان الله تعالي فرض علي ائمة العدل ان يقدروا انفسهم بضعفة الناس كيلا يتبيّغ بالفقير فقره»؛ خداوند بر پيشوايان دادگر مقرر كرده كه خود را در معيشت با مردم تنگدست برابر دارند تا فقر، فقيري را به هيجان نياورد و موجب هلاكتش گردد. بر پيشواي عادل و دادگر واجب است كه خود را در پوشاك و خوراك به ضعيف ترين مردمان همانند سازد تا مردمان فقير هلاك نگردند، زيرا اگر آنان پيشوايان را در آن هيئت و خوراك ببينند، انگيزه بيشتري براي ترك دنيا و خودداري از شهوت خواهند داشت. در پاسخ به درخواست مالی «عبدالله بن زمعه» (از شيعيان حضرت) از بیت المال مي¬فرمايد: این اموال را که می بینی نه مال من و نه از آنِ توست، غنیمتی گرد آمده از مسلمانان است که با شمشیرهای خود به دست آورده اند، اگر تو در جهاد همراهشان بودی، سهمی چونان سهم آنان داشتی، وگرنه دسترنج آنان خوراک دیگران نخواهد شد. تعدي به ثروت هاي عمومي از سوي واليان بزرگترين عامل ايجاد فقر در جامعه مي¬شود. در پایان، سخني از علامه طباطبايي می آورم: «... هيچ مايه فسادي براي اجتماع، مانند تعدّي مالي نيست... همه بزهكاري ها و بدي ها و خيانت ها وتعدي ها و ستمگري ها ـ در تجزيه و تحليل نهايي ـ يا به فقر مفرط مي انجامد، كه شخص را به دزديدن و... سوق مي دهد، يا به ثروتمندي مفرط كه انسان را به اتراف واسراف... وا مي دارد». پانوشت¬ها: [1]. اقرب الموارد. [1]. الميزان، ج16ص192، ترجمه موسوي همداني. [1]. وسائل الشيعة، ج6، ص144. [1]. آل عمران /181. [1]. نساء/ 135. [1]. فرهنگ معين. [1]. توبه / 60. [1]. كنزالعمال / 16687. [1]. اصول كافي / ج 2،ص 307. [1]. منتخب ميزان الحكمة/ 668. [1]. اصول كافي /1/406. [1]. حكمت 38. [1]. مستدرك الوسائل /2/51. [1]. ذاریات، آیه 19. [1]. حكمت 319. [1]. خطبه225. [1]. بقره آیه 273. [1]. بحار/ج72/58. [1]. بحار / 73/58. [1]. خطبة 200. [1]. نهجالبلاغه- خطبه 232. [1]. نقل از الحياة ج6 ص695.
|