Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: كربلا و الگوهاي شناخت

كربلا و الگوهاي شناخت

مصاحبه با مرحوم آيه` الله محمّدهادي معرفت (قدس سره)

سؤال: در ارتباط با مسئله عزاداري حضرت ابي عبدالله الحسين (عليه السلام) بايدها و نبايدهاي زيادي هست كه لازم است مورد بحث و گفتگو واقع شود، مخصوصاً بدعت هايي كه احساس مي شود بعد از انقلاب در شيوه عزاداري حاصل شده و يك سري مباحث و مسائلي هست كه مردم آنها را به عنوان يك مسئله شرعي تلقي مي كنند و گاهي هم بعضي افراد مجوّز فقهي اش را سراغ مي گيرند; از طرف ديگر اين مسئله اصطكاك هايي با مسائل عقلاني دارد كه سؤال برانگيز است; حال در ميان سؤال هاي متعدد، آن چيزي كه در اولويت قرار دارد، اين است كه، الگوهاي مناسب براي عزاداري مطلوب كدامند؟ آيا اصولا در اين باره الگوي مناسب تاريخي هم داريم يا نداريم؟ ملاك و ميزان درست عزاداري صحيح و شرعي كه عقل پسند و متناسب با فلسفه قيام امام حسين(عليه السلام)باشد كدام است؟

جواب: اساساً اقامه شعائر حسيني(عليه السلام) تحت عنوان "وَ مَن­ يُعَظِّم­ شَعائِرَ اللهِ فَاِنَّها مِن­ تَق­ويَ ال­قُلُوبِ" قرار دارد. خصوصاً مسئله تعظيم شعائر الهي در اينجا از باب "مَن­ اَح­يا اَم­رَنا" است. بنابراين مسئله اصلي اِحياء امر ائمّه است كه بايد حكايت از واقعيت مكتب اهل بيت(عليهم السلام) بكند، و بايد به عنوان شعار هم مطرح بشود; مسئله عزاداري امام حسين نيز بخشي از اقامه شعائر الله يا اِحياء ذكر ائمّه(عليهم السلام) است. شعار نيز چون از شعور گرفته شده بايد حاكي از واقعياتي باشد كه در مكتب اهل بيت وجود دارد يعني يك نماد ديني باشد از همان مكتب اهل بيت و اگر چنانچه بخواهد مسائلي باشد كه با اساس مكتب اهل بيت منافات داشته باشد، ما اين را بدعت و تحميل مي دانيم كه نتايجِ بدي به دنبال خواهد داشت.

مسئله عزاداري امام حسين از همان زمان امام صادق(عليه السلام) شروع شد; رسماً اول كسي هم كه اين كار را انجام داد، خود آن حضرت بود كه تقريباً چهره علني داشت و الاّ اصل آن از زمان امام سجّاد شروع شد، امّا داخلي بود، يعني مجلسي بود كه افراد مي آمدند و شركت مي كردند و در حدّي معقول كه ابقاء ذكر امام حسين(عليه السلام) و حضرت امير و فاجعه عظيم كربلا باشد آن را برگزار مي كردند و اين كار در واقع حركتي بود براي تجليل اسلام كه در يادها بماند و فراموش نشود.

ما در اين راستا نمونه هايي داريم، پدرم نقل مي كرد: در بغداد كردها (كرد در آنجا زياد است) روز عاشورا به سر و صورتشان گِل مي ماليدند و در كوچه ها مي دويدند و حسين حسين مي گفتند، مثل دسته طويرج كه گاهي هم در اينجا مانند آنها دسته در مي آورند، اين معنايش اين است كه ما به سبب اين فاجعه عظيم عزاداريم.

اينها با حسين حسين گفتن در كوچه هاي بغداد مي دويدند، در يكي از اين كوچه ها بعضي از اهل سنّت ايستاده بودند، يكي از پيرمردها را كه آخر دسته عزاداري بود از او پرسيدند، اين چه كاري است كه شما مثل ديوانه ها داريد توي اين خيابان ها مي دويد؟! آن پيرمرد ايستاد و گفت: بدانيد اي برادران! اگر ما همين كار را براي غدير مي كرديم امروز به فراموشي سپرده نمي شد، يعني اگر ما يك نمايشي سالانه راه مي انداختيم، غدير مورد انكار قرار نمي گرفت و اگر ما اين كار را براي امام حسين نكنيم، اين هم فراموش مي شود. اين براي بقاي اين حركت عظيمي است كه در جهان اسلام رخ داده است، پس فلسفه، فلسفه والا و بالايي است.

خود شيعه، از اول توجه داشته كه بايد با اين نمايش ها، اين اثر عظيم را با ذكرهاي آن حفظ كند. چون غرض از اين شعائر اين است كه انسان ها را به ياد آن فاجعه بيندازد و در واقع يك نوع كشش و جاذبه ايجاد كند، حال اگر اين عمل به صورت زننده درآمد و نفرت ايجاد كرد، نتيجه معكوس خواهد شد، مخصوصاً اگر در متن شريعت دليلي بر تجويز چنين چيزي نباشد، تنها به "اصل اباحه" اكتفا كردن درست نيست. ببينيد حالا اين كسي كه يك قدري گل ماليده به سر و صورت خود و در خيابان ها مي دود، يك كاري معمولي است. يا مثلا اينكه كسي منبري برود و ذكري از امام حسين(عليه السلام) بكند و مردم هم اجتماع كنند، يعني همين كاري كه الآن هم در شام انجام مي شود. من خودم سال گذشته در شام بودم، در محسنيه، روز هفتم محرّم حدود چهار، پنج هزار جمعيّت سني، شيعه، ارمني همه نشسته بودند، روز قبلش آقاي سيد فضل الله سخنراني كرد و روز بعدش هم اين بنده، اين گونه موارد يعني ياد بود اهل بيت.

در منطقه اي اموي در همان جا كه معاويه در واقع اهل بيت را به اصطلاح خودشان سركوب كردند، ما آنجا داريم احياء ذكر اهل بيت مي كنيم. اين كار يك كار معقولي است.

يكي از علماي بنگلادش كه از شاگردهاي ما و مرد بسيار فاضلي است، ايشان قبلا اهل تسنّن بوده و بعداً شيعه شده و شيعه خيلي خوبي است. ايشان درس خوانده و به حدّ اجتهاد هم رسيده است به من گفت: علت اينكه بنگلادش از پاكستان جدا شد، اين بود كه بنگلادش كاملا سنّي نشين بود. اما پاكستان شيعه هستند (فرهنگ شيعه غلبه دارد) علاوه بر اين فقير هم بودند و - به علل ديگري چون مسائل سياسي و فرهنگي جدا شدند; ولي رفته رفته پيشرفت مذهب تشيّع در آنجا شروع شد، ايشان مي گفت: آنجا تبليغاتي كه مي كرديم، بيان مكتب اهل بيت بود. چون امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: اگر شما حرف ما را درست براي مردم نقل كنيد، مردم كه به طور طبيعي دنبال حقيقت هستند جذب مكتب ما اهل بيت خواهند شد.

او مي گفت: شيعه مقداري در آنجا اوج گرفت. از پاكستان برخي شيعيان تندرو به عنوان اقامه شعائر حسيني به بنگلادش آمدند، به عنوان اينكه شيعه دارد در اينجا پيشرفت مي كند، پس بايد اقامه شعائر حسيني هم در اينجا به نحو احسن و اكمل انجام بپذيرد. نظر پاكستاني ها اين است كه در روز عاشورا از اين زنجيرهايي كه سرش چاقو دارد به پشت خود بزنند; ايشان براي من گفت: يك وقت ديديم پيشرفت تشيّع توقف كرد. متوجّه شديم كه علّتِ آن اين گونه كارهاست. به اينها گفتيم كه شما اگر بخواهيد اين كار را انجام بدهيد، هر بيننده اي كه ببيند، نفرت پيدا مي كند; (جريان سپاه صحابه در واقع عكس العمل همين جريان است) حداقّل توي حسينيه هايتان اين كار را انجام دهيد و به خيابان نياييد.

براي من گفت: امسال كه اين كار را كرديم، ده قريه را شيعه كرديم.

خودم در كربلا ديدم هندي ها اين كار را مي كردند. من خودم حال ديدن نداشتم فوراً بر مي گشتم، عزادار همين طور كه دارد به پشتش مي زند، تكه تكه پوست بدنش كنده مي شود. يك وضعي است (من بودم آنجا خياباني كه عزاداري مي كنند، مثل اين كشتارگاه هاست در عرض هفت - هشت متر سرتاسر خون بود) اينها چيزهايي است كه ملموس و محسوس است.

در كربلا يك وقتي بعضي از آقايان اصرار داشتند كه طلبه ها هم قمه زني كنند; من گفتم: اين كارها را نكنيد، خيلي اصرار كردم; يك ساعت و نيم هم با آنها جنگيدم كه اين كار را نكنيد. دليلش هم اين بود، اگر اين كار را عوام بكنند ما مسؤوليتي نداريم، يعني اگر مردم دنيا آمدند و گفتند كه اين چيه؟ مي گوييم: خوب، عوام دارند اين كار را مي كنند، اما اگر يك آخوند اين كار را كرد; اين مسؤوليت دارد. چون وابسته به شرع است، آن وقت چه جواب مي دهيد؟ زير بار حرف ها نرفتند. هر چه اصرار كردم اخوي من مي گفت تند نرو ولي من خيلي تند رفتم و همين كار را هم كردند و بعد هم چه عواقب سوئي بر آن مترتب شد.

ما اگر يك كاري عاميانه هم مي كنيم، نبايد جوري انجام بشود كه خيال كنند منسوب به شرع است. اينها خطرناك است، يعني شرع را زير سؤال مي برد. شعائر بايد حكايت از واقعيتي بكند، يعني ذكر حزن و اندوه. واقعه عاشورا اصلا خودش ايجاد اندوه كرده، ما اين اندوه را سال به سال ارائه مي دهيم. اين كاري است كه امام صادق(عليه السلام)رئيس مكتب ما كرده، خوب ما هم مي كنيم.

اما اينكه مثلا قمه زني دليلي بر حرمتش نيست، بسيار خوب، بنده هم نمي گويم حرام است. يكي از علما بود كه نوعاً با بدعت ها مخالف بود در كربلا، ولي مي گفت: قمه زدن اشكالي ندارد. چرا؟ چون يك نوع حجامت است. او مي گفت، شرعاً حجامت مستحب است. بابا شرعاً حجامت مستحب است، اين معناي اقامه شعائر حسيني نيست. ما نمي خواهيم بگوييم قمه زدن حرام است. ولي مي خواهيم بگوييم: امروزه اقامه شعائر با اين سبك در ملاء عام به نفع تشيع نيست.

سؤال: اگر عنوان ثانوي به آن بدهيم، يعني بگوييم: تحت عنوان اوليه حرام نيست، اما اگر احتمال اين را بدهيم كه موجب وهن تشيّع بشود، آيا با اين عنوان ثانوي مي توان گفت كه حرام نيست؟

جواب: من هم مي خواستم همين را عرض كنم، ما نمي توانيم به عنوان اوّلي بگوييم حرام است. چون بنابر حديث "لا ضَرَرَ وَ لا ضِرارَ" انسان نسبت به غير هيچ گونه ضرري حق ندارد بزند... اما اگر به خودش بخواهد ضرري برساند، اگر در حدّ اتلاف يا موجب نقص عضو نشود، مانعي ندارد، مثلا من براي نمايش اگر دستم را از اينجا مي زنم تا اين خون ها بپرد بيرون. مثلا يك سوزن در دستم مي كنم و در مي آورم خون در بيايد البته اين كار را نسبت به ديگري حتّي بچه خودم هم حق ندارم.

ببينيد يك مطلبي شهيد اول در كتاب الفوائد دارد، در اينكه فعل، تقرير و گفتار معصوم، حجّت است، ايشان بحث كرده است. مي گويد: فعل معصوم چند احتمال دارد، يكي اينكه معصوم كاري را به عنوان دستور شرع انجام دهد، كه به اين عنوان دليل مي شود براي ما، آن وقت آن را به عنوان قانون شرع بايد بپذيريم. يك وقت به عنوان شرايط روز است، كه اسمش احكام حكومتي است; اما يك وقت مربوط به شخص خودش است، يعني مثلا پيغمبر اكرم برنامه گذاشته كه روز شنبه خورشت بادمجان بخورد، يك معصوم بنايش را اين گذاشته، آن وقت من فقيه نمي توانم بگويم مستحب است روز شنبه خورشت بادمجان بخوري. چرا؟ چون اينها يك چيز شخصي است. خوب توجّه بفرماييد.

شهيد اوّل اين را مي خواهد بگويد. عجيب اين است كه ايشان مثال به نماز مي زند. ايشان مي گويد: بعد از سر برداشتن از سجده كه اهل سنّت بلند مي شوند و نمي نشينند ولي شيعه مي نشيند و بعد بلند مي شود، مي گويد: آيا اين جلسه استراحت پيغمبر به عنوان يك دستور شرعي بوده كه در نماز انجام مي داده تا طاعتش واجب باشد، يا اينكه پيغمبر چون اواخر عمر بدن شان سنگين شده بود، وقتي از سجده بلند مي شد نمي توانست يك مرتبه برخيزد، مي نشسته بعداً بلند مي شده است. اگر اين احتمال بوده باشد، اين كار عمل شخصي است و به عنوان يك دستور شرعي تلقّي نمي شود.

شهيد اوّل مي گويد حتي فعل معصوم اگر چنانچه ما احساس كنيم كه اين مربوط مي شود به شخص او، ما نمي توانيم اين را به عنوان حكم شرعي بياوريم.

به هر حال، ببينيد، اين را مي خواهم بگويم كه اقامه شعائر من درآورده آن هم در حدّ افراطي اش و استناد دادن آن به شرع، قطعاً شبهه بدعت در آن وجود دارد.

سؤال: نكاتي كه شما فرموديد آيا شكلي از عزاداري تلقّي شده و مي شود آيا مي تواند مبتني بر منطق عقلاني باشد. آيا دليل شرع پسندي بر انجام دادن آن مي توان ارائه داد و بر فرض اثبات آن از راه دلائل فقهي، اگر به عنوان ثانوي چنين عملي موجب وهن مذهب تلقّي شود، آيا انجام آن مي تواند عمل شرعي باشد؟ به هر حال ملاك وهن بودن چيست؟ چون يك كسي ممكن است بگويد: نه اين كار وهن نيست و جزء شعائر است. مثل اينكه فلان مرجع گفته واجب كفايي است ... آيا ملاك وهن، عرف است يا فرموده فلان آقا؟!

جواب: راجع به وهن، در اجراي حدود، ديات و قصاص و... بحثي است راجع به اهل ذمه و بحثي است راجع به خود مسلمان ها; ما اخيراً با ضرس قاطع قائل شديم كه طبق دو تا روايت صحيح از امام صادق (عليه السلام) كه ديه اهل ذمّه مساوي است با ديه مسلمان و هيچ فرقي نمي كند. اين يك مطلب; ولي يك مطلب ديگر، اينكه در بعضي روايات آمده كه شما اگر در بحث اين ديات اين جور انجام بدهيد، چون ما دو نوع اهل كتاب داريم: يك نوع اهل ذمّه اند، يعني پذيرفته شده اند كه در كشور اسلامي زندگي كنند، طبق دستور خود پيغمبر اكرم تمام حقوق شان با يك مسلمان مساوي است، هيچ فرقي ندارند، ولي يك قسم معاهد است، يعني در كشورهاي غير اسلامي اند، ولي عهد دارند با ما، مثلا عضو سازمان ملل اند. خوب حالا اگر مسلماني يكي از آنها را كشت، آن مسئله 800 درهم راجع به آنهاست، نه راجع به اينها كه در ساير كشورهاي اسلامي زندگي می كنند.

مي خواهم اين را عرض كنم كه آنجا باز روايت داريم كه اگر موجب وهن بعيد العهد اسلام بشود، بايد ديه كامل بدهيد. يعني جوري بشود كه آنها راجع به اسلام بد بين بشوند و در نتيجه تبليغات سوء بكنند.

روايت داريم يا فقها گفته اند؟

به نظرم روايت داريم. يكي اين است و ديگر اينكه همه گفته اند و روايت زيادي هم دارد. كه اگر يك مسلماني در مناطق كفر نشين مستوجب اجراي حدود شد، مي گويند: اجراي حدود در مورد او نكنيد، چون موجب وهن اسلام مي شود.

پس با اين حساب وهن اسلام در نظر ديگران اين يك جنبه اساسي و محوري دارد و اين تقريباً يك هشداري است به همه فقها كه مواظب باشيد كه ما بايد فقط داخله خودمان را لحاظ نكنيم. بايد - چون مسؤوليت پخش اسلام در سرتاسر جهان را داريم و همچنين (جَعَل­نَ-كُم­ امَّه`ً وَسَطًا لِّتَكُونُوا­ شُهَدَآءَ عَلَي النَّاسِ) - موجب وهن در نظر آنها نشود، يعني آنها نسبت به اسلام بدبين نشوند. چون ما كه مسلمانيم ممكن است به بعضي مطالب اين قدر خو گرفته باشيم كه ديگر در نظر ما وهن نباشد; يا ممكن است به حكمتش واقف باشيم، اما آن كس كه در خارج است شايد به حكمت قضيه واقف نباشد به نظرش موهن بيايد; مي گويد: فعلا كاري نكن كه در نظر او اسلام موهون جلوه كند. اين مسئله كه نبايد كاري كرد كه دين، اسلام، قرآن، ائمّه (عليهم السلام)در نظر ديگران موهون شوند، اين يك اصل است. همه فقها بايد اينها را رعايت كنند.

در كبرايِ كلّي همه اتفاق نظر دارند و اين جاي شك نيست. اين دو سه مورد كه عرض كردم به عنوان نمونه بود و الاّ روح فقه ما و روح اسلام اين مطلب را به طور اصل مسلّم مطرح كرده، بخصوص در بحث حدود آنجا بيشتر مطرح است. آن وقت اين را مي خواهم عرض كنم: حالا اگر يك نوع اقامه شعائر براي ما قابل تحمّل است، اما براي جهانيان اگر قابل تحمّل نيست و آن را زشت بينند، ما داعي نداريم كه اين را در ملا عام انجام بدهيم. كسي مي خواهد اين كار را بكند، در خانه خودش پشت درهاي بسته انجام دهد. امروز همان ملاكي كه در قصّه رجم زانيه و قطع يد و اينها كه آقايان اصرار داشتند كه در ملا عام صورت بگيرد و ما به آنها هي مي گفتيم نه، نه. بالاخره مجبور شدند تحت فشار جهاني عملا آن را لغو كنند. اين را ببينيد "وَ مَن­ لَم­ يُؤَدِّب­هُ الاَ­بَوانِ يُؤَدِّب­هُ الزَّمانُ" هر چه به اين آقايان گفتيم: نكنيد اين كار را، چرا؟ چون آن دليلي كه مي گويد اجراي حدود در بلاد كفر بر مسلمان نشود، ملاك آن موجود است; چون الآن ما در ميدان توپخانه تهران اگر اجراي حدّ بكنيم، در خيابان هاي نيويورك دارند اينها را مي بينند هيچ فرقي ندارد چه در ميدان توپخانه انجام بدهيم چه در خيابان نيويورك انجام بدهيم هيچ فرقي ندارد.

بگذريم از اينكه در همان جا خود آقايان مي گفتند كه مردم سنگ مي زنند مردم مأمورين را از دور سنگ مي زدند كه مجبور شدند يك ديوار گوشتي درست كنند كه مردم سنگ نزنند به آنها يعني مردم به آن مجرم اظهار محبت مي كنند.

مي خواهم عرض كنم كه ببينيد مسئله اين است كه امروزه ما چيز پنهاني نمي توانيم داشته باشيم، يك خانه است الآن يك حركت در خيابان قم بشود سه دقيقه بعدش روي اينترنت مي آيد. لذا ما بايد حساب كنيم شما خيلي دلت سوخته براي امام حسين، خيلي خوب، مي خواهي خودت را كتك بزني بزن. اما اگر براي خداست، توي خانه ات اين كار را بكن. اما اگر براي اين است كه يادبود امام حسين باشد، خوب اگر اين در نظر ديگران موجب وهن باشد، چه مجوّز شرعي شما بر انجام آن داريد؟

سؤال: اصولا فلسفه عزاداري بر پايه عاطفه و احساسات مبتني است، آيا ما مي توانيم بگوييم: كلا عزاداري براي ابي عبدالله (عليه السلام)مي تواند اساس عقلاني هم غير از جنبه عاطفي داشته باشد. اين شكل عزاداري ما صرف نظر از جنبه عاطفي عقل پسند هم باشد آيا ما مي توانيم يك چنين منطقي را ارائه بدهيم؟

جواب: اساساً تمام ابعاد دين بر محور عقلاني است، عاطفي نيست; شما فقه را نگاه كنيد، سرتاسر فقه هيچ جا از عاطفه بحث نمي كند، عاطفه هيچ ارتباطي با دين ندارد، عاطفه يك امر شخصي است، عقل يك چيز جهاني است. شيعه بما انّه شيعه بما انّه محبّين اهل بيت است. خوب محبّ بالاخره بايد مظاهري داشته باشد، يكي از آنها عاطفه است، عاطفه مربوط به محبت مي شود. ما چون علاقه داريم به اهل بيت، آنها را دوست داريم، درست، لذا "يَف­رَحُونَ بِفَرَحِنا وَيَح­زَنُونَ لِحُز­نِنا" اين لازمه تشيّع است. لازمه ولاء است. عاطفه اينجا مدخليت دارد.

اما اگر اين مظاهر عاطفي را مي خواهيم به عنوان شعائر ديني مطرح كنيم، اينجا بايد برويم سراغ عقل، چون رنگ دين مي خواهد پيدا كند. اگر عقل اجازه نداد، مي گويند: اين عاطفه اينجا ديگر راه ندارد. ببينيد من يك مثال فقهي مي زنم براي شما. مرحوم بحراني در حدائق در يك مسئله اي با مرحوم مجلسي درگير مي شوند. مي گويد: علاّمه مجلسي از اين جهت اين را پسنديده است، چون راي پدرش بوده; اين حرف براي من گران تمام شد. در حاشيه تعليق زده ام و الآن هم چاپ شده، گفتم: اين حرف يك فقيه نيست. اين جسارت به مرحوم مجلسي است كه مرحوم مجلسي يك حكم از احكام الهيه را تحت تأثير عاطفه بگويد. اين حرف بسيار غلط است. چطور جرئت مي كني اين حرف را بزني؟! و لذا مسائل دين جدي است. مسائلِ جدّي روي عاطفه نيست، روي عقل است و لذا ما عاطفه را لازمه محبت و ولاي اهل بيت مي پذيريم و بايد هم بپذيريم. اما اگر خواستيم اين مظهر عاطفي جنبه شعار پيدا كند، چون شعار ديني شعار بلا شعور نيست، بايد مبناي عقلاني براي آن پيدا بكنيد. اگر پيدا نكرديد ما حق نداريم اين عاطفه را شعار قرار بدهيم. اما مبارزه با ظلم نيز بايد عقلاني باشد. حالا يك كسي تحت تأثير عاطفه قرار مي گيرد و يك بمب بر مي دارد مي افتد به جان آمريكايي ها; خوب اين همان تروري است كه ما آن را اجازه نمي دهيم; چون مبارزه با آمريكا اين نيست كه يك شخص برود يك تانكي از آنها بگيرد; مبارزه با آمريكا آن است كه امام كرد و دست آمريكا را از ايران قطع كرد. اما اين كاري كه الآن فداييان بن لادن مي كنند، اين كار دقيقاً با روح اسلام منافات دارد. چند وقت پيش كه شش نفر كشيش از آلمان آمده بودند با من مصاحبه داشتند، همين حرف را زدم، گفتم: "اَلاِ­س­لامُ قَي­دُ ال­فَت­كِ". خوب توضيح دادم. خودشان گفتند يعني اين كارها درست ضد اسلام است؟ گفتم: دقيقاً ضد اسلام است. اسلام اجازه نمي دهد. اسلام مي گويد: شجاع و مردانه باش بيا در ميدان بجنگ نه اينكه از پشت سر خنجر بزني. اين گونه كار هرگز صحيح نيست. تاريخ هم نشان داده كه اغتيال و ترور هيچ وقت منتج نبوده و الاّ حسن صباح و ديگران در تاريخ چه كردند؟ بله، خوارج حضرت امير را كشتند. هميشه هم بدبخت بيابان ها بودند و هميشه هم سركوب مي شدند، چه كار كردند اين همه آدم را كشتند، چه كردند؟

سؤال: شكل اقامه شعائر ديني كه يكي از آنها همين عزاداري حضرت ابي عبدالله است، آيا اين شكل عزاداري از طرف اهل بيت مشخص شده كه به چه شكلي باشد يا واگذار شده به سلايق و فرهنگ هايي كه اقوام مسلمان يا اقوام كلا شيعه به تناسب قوميت خودشان دارند؟ به عنوان مثال الآن در جنوب ايران گاهي يك نوع عزاداري در صدا و سيما پخش مي شود كه براي آنها عزاداري است و براي مناطق ديگر خنده دار و مثل رقص است. يعني سينه زدنشان يك شكلي است كه حالت رقص دارد. آيا اقامه شعائر شكلش در خود متن دين و سخنان اهل بيت (عليهم السلام) مشخص شده و يا به سليقه ها و فرهنگ هايي كه مردم شيعه پيدا مي كنند واگذار گرديده است؟

جواب: ما شقّ سومي قائل هستيم، يعني اينكه ما بخواهيم هر نوع عزاداري و اقامه شعائر را نوعش را از شرع، يعني مستقيماً يك روايتي براي آن باشد، اين حرف اصلا صحيح نيست. اسلام در شكل و نوع امور دخالت نمي كند. اسلام هميشه كليات را مطرح مي كند و به زندگي خصوصي مردم كاري ندارد; مثلا شخصي از امام صادق(عليه السلام)سؤال كرد، شكل لباس در اسلام چگونه است تا من آن لباس را بپوشم. حضرت فرمودند: اسلام لباس خاصي ندارد و فرمودند: "خَي­رُ لِباسِ كُلِّ زَمان لِباسُ اَه­لِهِ" منتها بايد پاك باشد، حلال باشد. از اين جور دستورات در فرمايش ائمّه هست. اسلام در شيوه خصوصي مردم دخالت نمي كند. كلياتي مي گويد كه بايد اينها را رعايت كنيم. فرض كنيم "وَ مَن­ يُعِظّم­ شَعائِرَ اللهِ" اين دستور است كه ... بايد شعائر الهي مورد تعظيم قرار بگيرد; امّا اقامه اين شعائر چگونه باشد؟ اين ديگر با تشخيص خود مردم، اما زير نظر فقها بايد باشد. اينكه مي گوييم شقّ سوم، درست براي همين است، چون در توقيع شريف آمده: "اَمَّا الحوادِثُ الواقِعَهُ فَار­جِعُوا فِيها اِلي رُواتِ حَدِيثِنا". اشاره به همين مطلب است.

يعني به فقهاي عالم و آگاه به زمان مراجعه كنيد، چون راوي در اينجا كسي است كه حرف ائمّه را درست فهميده باشد، مي گويد: در رخدادهاي نو; الحوادث الواقعه، به فقيه مراجعه كن اگر فقيه طبق مباني اي كه در اختيار دارد، اين را تصويب كرد، صحيح است و اگر نكرد، صحيح نيست. ببينيد، اين يك ميزان كامل است آيا اينهايي كه اقامه شعائر به انواع و اشكال مختلف مي كنند، تعزيه داري كذايي مي كنند، آيا هيچ وقت رفته اند پيش يك فقيهي بگويند كه اين كار ما درست است يا نه؟

در زمان آيه` الله بروجردي، در همين قم ايشان استنكار كرد برخي از اين شعائري كه به عنوان عزاداري در قم انجام مي شود; آن وقت تمام روِساي اينها رفتند خدمت آقاي بروجردي، گفتند: ما در اين دهه مقلد شما نيستيم. من مي گويم اگر اينها همه با اين كارهايشان معناي حرف هايشان و لوازم آن و تالي فاسد آن را فهميده بودند مصداق الرّادُ عَلَي­نا كَالرّادِ عَلَي اللهِ مي شدند. من اگر جاي آقاي بروجردي بودم، شديداً آنها را طرد مي كردم. چطور جرئت مي كنند به يك مجتهد جامع الشرايط اين گونه بي احترامي كنند كه در واقع بي احترامي به امام معصوم محسوب مي شود. مرحوم آقا سيّد ابو الحسن اصفهاني نهي كردند مردم را از اين كارها. مي دانيد چه كار كردند؟ نجفي ها رفتند همين مشعل هايشان پشت در خانه آقاي سيّد ابو الحسن اصفهاني خالي كردند كه در نتيجه آن آقا سيّد ابو الحسن قهر كرد آمد كربلا. در كوچه شير و فضّه آنجا كربلايي ها براي آقا خانه گرفتند و محافظ گذاشته بودند كه نجفي ها او را نزنند! مدتي قهر بود.

حالا ما اين عوام را تصويب بكنيم؟ اين عوامي كه بر مجتهدين وقت كه به عنوان رئيس مذهب شيعه مطرح هستند اين گونه طغيان مي كنند. آقاي بروجردي رئيس مذهب بود. آقا سيّد ابو الحسن رئيس مذهب بود. آيا شما با امام صادق(عليه السلام) همين كار را مي كنيد؟ خوب اگر اين كار را با امام صادق(عليه السلام) بكنند همه شان كافر مي شوند كه آقاي بروجردي يَن­طِقُ عَلي لِسانِ صادق (عليه السلام)، آقا سيّد ابو الحسن يَن­طِقُ عَلي لِسانِ باقِر (عليه السلام). اي شيعه اي كه مي گويي من دوست امام حسينم، چطور تو اهانت مي كني به اين سيّد؟ اينها براي ما درد است. من تعجبم از نظام است، چرا توي دهان اينها نمي زند. كسي كه به يك مرجعي از مراجع قم اهانت كند; اين اصلا طبق منطق توقيع شريف، كافر است.

من عقيده ام اين است كه به عوام واگذار نشده است. بايد تك تك اين نوع شعائر از مجتهد سؤال شود. به شما عرض شود رفيق مان آقاي استادي حديث "لَو­لا فاطِمَه`ُ" علناً آن را تكذيب كرد. بنده همان وقت كه در نجف بودم، يك سفر ايشان آمد نجف، در ماشين با هم بوديم، از كربلا آمديم نجف با هم دوست شديم، پنجاه سال است ما با هم دوستيم. از همان وقت هم من به ايشان ايمان دارم، ايشان هم به بنده لطف دارند، آدم درستي است. كاملا دين فهم است. آين آقا مي رود مي گويد: بابا اين حديث جعلي است، اصلا اين حديث نيست و معنايش هم معناي معقولي نيست.

آن وقت يك آقايي كه الآن به عنوان مرجع در قم شناخته شده، دستگاهي دارد، يك ماه رمضان درباره اين حديث جعلي لَو لا فاطِمَه`ُ لَما خَلَقتُكُما سخنراني كرده است! اتفاقاً در سفري من از مشهد تا قم با ايشان نشسته بوديم، باهاش بحث كردم، ديدم به هيچ صراطي مستقيم نمي شود! آخه حساب دارد. مشكل ما اين است. عرب ها اين اصطلاح را دارند مي گويند: ضاعت المقياس، يعني معيارها گم شده ... ما از آن وقت دچار هرج و مرج شديم. اگر واقعاً عوام شيعه در تمام كارهايشان با مشورت علما عمل مي كردند، اين همه بدعت ها نمي شد.

در مسجدها، مسجد چهارمردان عكس حضرت امير با اندازه بلند به ديوار مسجد زده بودند، يكي اين طرف، يكي آن طرف، من وارد مسجد شدم و ديدم، گفتم: بلندگو را بدهيد. بنا كردم اعتراض كردن كه خجالت نمي كشيد؟ حيا نمي كنيد؟ پيغمبر اكرم وقتي كه وارد كعبه شد، ديد تمام تابلوها كه عكس هاي انبياء بود همه را پاره كردند و ريختند دور. حتي عكس حضرت ابراهيم را نيز در تابلويي كه به ديوار خانه خدا آويخته بودند دور ريختند، كساني گفتند: اين عكس جدّت ابراهيم است. گفت خير، بدهيد به من، خودش گرفت و آن را پاره كرد و انداخت پايين. گفتم: پيغمبر اين كار را مي كند آن وقت شما مي آييد در مسجد اين كارها را مي كنيد، عكس مي زنيد؟ اينها به دست و پا افتادند و برچيدند. بعد اين صدا كرد در همه مساجد در روزنامه ها آمد و الحمد لله يك مقدار حركتي شد. ببينيد، حالا من قدرت داشتم در اين مسجد، جلوي اينها را گرفتم. آنها را سپاهي ها آورده بودند گذاشته بودند آنجا. گفتم حق نداريد اين كار را بكنيد، گفتم: تا وقتي كه اين عكس ها در اينجا هست من در اينجا نماز نمي خوانم. پيش نمازهاي ديگر كه اين كار را نمي توانند بكنند.

سؤال: يكي از معاريف كه براي بحث عزاداري سؤالاتي برايش فرستاده بوديم به يكي از دوستان گفته بود، همه اينها كه شما مي گوييد درست است. من هم واقعاً دلم پر درد است، ولي نمي خواهم اينها را بگويم، چون اگر بگويم نمي دانم چي مي شود، گفتم: خوب "فليظهر العالم علمه" مال كي است؟

جواب: حرف اخير ما اين است كه اين شعائر حسيني بايد با تصويب خاص علماي شناخته شده باشد; يعني اين نوع عزاداري را بايد مثلا آيه` الله فاضل اجازه بدهد. يا حداقل شورايي از علماء اجازه بدهند اينكه عرض كردم فاضل، چون ايشان مورد قبول همه است، يعني علماي شناخته شده اي كه همه قبول دارند، نه اينكه بروند سراغ فلان كسي كه هر جوري دل شان بخواهد براي شان بنويسد. نه، مثلا در زمان آقاي بروجردي مثل آقاي بروجردي يا مثل آقاي سيّد ابوالحسن يك كسي كه عنوان مرجعيت دارد در اين كشور، يعني قسمتي از جامعه يا همه جامعه او را به عنوان مرجع پذيرفته اند آنگاه او تصويب كند. بنويسند كه اقامه اين جوري شعائر جايز است يا نه؟ حرف ما اين است كه اگر با تصويب يكي از علماي شناخته شده باشد اين مشروع است و الاّ مشروع نيست.

سؤال: در خصوص فرمايش شما اگر ما دليلي پيدا كنيم كه در زمان فلان امام، فلان شيوه مرسوم بوده، اما مربوط به عرف همان زمان بوده، آيا اين دليلي نمي شود كه ما امروز لزوماً آن را حجّت ندانيم بلكه شيوه خاص ديگري را كه براي اقامه عزاداري مربوط به عرف همين زمان است در پيش بگيريم؟

جواب: "حجت نباشد" غير از "جايز نباشد" است. ما صحبت مان جواز و عدم جواز بود. حالا يك شيوه عزاداري در آن زمان مرسوم بوده اين دليل بر جوازش است، حجيت معنا ندارد.

ما مي خواهيم اين را عرض كنيم هر روشي كه در مرئي و مسمع ائمّه بوده و ائمّه هم اين قدرت را داشته اند كه نهي كنند يا نهي نكنند و چيزي نگفتند، اين براي ما دليل جواز مي شود. بنده عرضم اين است كه همين شيوه كماكان جريان دارد، يعني همين كه در معرض امام صادق(عليه السلام) بوده يا خودش انجام مي داده، بايد اين شيوه در زمان آقاي بروجردي هم باشد، يعني بايد آقاي بروجردي اين مطلب را تأييد كند. صرف عرف ملاك نيست. چرا؟ چون ربطي به دين پيدا مي كند. خصوصياتش ممكن است، جوري باشد كه از آن چارچوب كلي جدا باشد.

شما بنا گذاشته اي كه روزهاي دوشنبه خورشت بادمجان بخوري كسي با شما كاري ندارد، ولي اگر گفتي مستحب است اين بايد دليل شرعي داشته باشد.

سؤال: آيا دخالت دادن انواع و اقسام آلات موسيقي در مراسم عزاداري روزهاي ماه محرم بويژه تاسوعا و عاشورا، مي تواند مبناي شرعي داشته باشد؟ مخصوصاً اين معنا بعد از انقلاب حتي در خود قم با توجه به اينكه مخصوصاً من يادم هست كه مرحوم آيه` الله گلپايگاني خيلي عصباني بودند از اين قضيه، نهي هم كردند و كسي هم گوش نكرد. ولي الآن اين معنا سرتاسري شده. صدا و سيما هم گاهي خلاصه اين برنامه ها را به عنوان گزارش پخش مي كند مردم هم خيال مي كنند كه اينها از نظر شرعي نه تنها بلااشكال است، بلكه عين شرع است. حالا بايد با اين آلات موسيقي چه كار كرد؟

جواب: بنده موسيقي را في نفسه حلال مي دانم و دليلي بر حرمتش نيست. ببينيد همان طوري كه شيخ انصاري فرموده است موسيقي يا غنا ذاتاً دليل بر حرمتش نداريم، اصلا آنچه كه دليل داريم دليل بر حرمت لوازمش است. خودش دليل بر حرمتش نداريم. بنده هم همين حرف را مي زنم. پس اگر آهنگ آهنگ فرح باشد كه هيچ اشكال ندارد. "قُل­ مَن­ حَرَّمَ زينَتَ اللهِ الَّتِي اَخ­رَجَ لِعِبادِهِ" يكي از زينت هاي طبيعي همين مسئله صداي خوش، زدن خوش، اينها جزء زينت هاي طبيعت است. فطرت انسان مايل به اين است. شارع نمي تواند اين را حرام كند. اصلا حرام نمي كند. چرا؟ "لاَِنَّهُ خَلَقَها لَهُم­"، اصلا همه اينها، "اَخ­رَجَها لِعِبادِهِ"، از پيغمبر يك حديثي است مسلَّم، سندش هم معتبر، مي فرمايد: "اَل­هُوا وَال­عَبُوا فَاِنِّي اَك­رَهُ اَن­ يُري فِي دِينِكُم­ غِل­ظَه`ٌ".1 تفريح كنيد و بازي كنيد زيرا دوست ندارم كه در دين شما خشونتي ديده شود. اين دين اسلام است. مي خواهم اين را عرض كنم بنده مبنايم همين است. موسيقا و غنا بانواعه و بآلاته اگر مناسب با مجالس گناه نباشد اشكال ندارد. الآن اگر شما از متخصصين هم بپرسيد، مي گويند غنا و موسيقي دو نوع است: يك نوع مبتذل، يك نوع متين. مبتذل آن است كه در كاباره ها و مجالس رقص و لهو است. حتي در غرب هم اين تمايز را مي گذارند. الآن در مجالس شاد مذهبي آن آهنگ متين را مي گذارند، اما اگر مجلس رقص است و دخترها و پسرها مي خواهند گَلِ هم بشوند آن آهنگ را مي گذارند.

سؤال: بنابر مبناي شما همين موسيقي را اگر مثلا در مجلس لهو و لعب و رقص و دانس گذاشتند حرام است؟ طرز آن با اين فرق دارد؟ ماها كه متخصص نيستيم، ولي مرحوم سيد ماجد كه در قرن يازده زندگي مي كرده ايشان فقيهي است موسيقي دان كتابي هم نوشته است. اصلا ايشان مي گويد اِ­قرَءُوا ال­قُرآنَ بِصَو­ت حَسَن. صوت حسن يعني ترجيع.

جواب: حالا كار به اين حرف ها نداريم، وقتي كه خود موسيقي و غنا را چه صوتي و چه آلاتي اش، اين اگر در حدّ متين و معقول باشد، هيچ دليلي بر حرمتش نداريم. اما اگر در حدّ ابتذال و بوالهوسي باشد آن وقت حرام است. مرحوم امام و آقاي خوئي هم مي گويند: اشاره به مجالس خاصي است. لوازمش را بهش اشكال مي كنند. فقط يك چيزي هست و آن اينكه من قيدي زدم كه جايي سوء استفاده نشود. يك چيزي كه در ذهنم هست اين است كه گاهي آن را مي آورند در همين مجلس قرار مي دهند. يعني اينكه مي خواهم بگويم مثل مرحوم امام خيال كرده تناسب مجالس لهو و لعب، يعني لازم نيست كه مال آن مجلس باشد; اگر مناسب هم باشد، يعني طرزي است كه براي آنجا مناسب است آورده اند اينجا. نكته اش همين بود كه اينها عين همان رقص پاپ، رقص كوبي را آورده بودند منتها در آخرش يك يا حسين هم داشت. يعني اگر يا حسين را نمي داشت همان بود. معيارها همين است كه پيغمبر (صلي الله عليه وآله) فرمودند.

سؤال: نقش منبري ها درباره زدودن خرافات و يا احياناً دامن زدن به خرافات را جناب عالي چگونه ارزيابي مي كنيد.

جواب: بنده يك نظري دارم و آن اين است كه ما سعي كنيم منبري هايمان باسواد بشوند اينها از درد بي علمي به اين خرافات متوسّل مي شوند. من مكرّر به آنها گفته ام، گفتم: شما براي گرياندن مردم نياز به بافتن نداريد. آن قدر در تاريخ حقايقي هست ناب و قشنگ ولي آقايان حوصله مطالعه ندارند، بنده عقيده ام اين است كه يك كنترلي روي منبرها و مداح ها بشود، يعني اينها بايد دوره ببينند اصلا اجازه ندهيم كسي منبر برود، مگر اينكه يك دوره ديده باشد. مثلا يكي از شرايط منبر رفتن اين است كه يك دوره تاريخ مفصّل كامل اسلام بداند از صدر اسلام تا حالا. يكي دو تا از اصول اعتقادي و پايه هاي مكتب تشيع دقيقاً بايد دوره ببيند و مطلع باشند چون بسياري از اين حرف ها با عصمت منافات دارد. گاهي با مباني كلامي منافات دارد. اينها توجه ندارند و مداح ها اشعاري كه مي خوانند اين اشعار همه بايد كنترل بشود. ما در عين اينكه داريم عظمت ائمّه را بيان مي كنيم و عظيم هم هستند، اما عظمت اينها به اين نباشد كه خداي نكرده به يك عظيمي اهانت بشود. عوام هاي كربلا، عقيده شان اين بود كه امام حسين از حضرت علي افضل است. دليل هم داشتند چون مادري دارد كه علي نداشت. پدري دارد كه علي نداشت. جدي دارد كه علي نداشت. خوب دقت كنيد چه مي خواهم بگويم. نجفي ها عقيده دارند كه نه، علي، افضل است آن هم با دليل معقول. ببينيد اينها عوامي است. اين حرف ها يك وقت جوك است مي خواهند بگويند. من خودم در صحن حضرت امير بودم. دسته خراساني ها وارد صحن مطهر شدند، دسته عزاداري آنها وارد صحن شدند، از اين چراغ هاي توري، زنبوري دست شان بود. چهار دسته بودند در هنگامي كه وارد صحن شدند، همه برق حرم و صحن رفت و تاريك شد. يكي از خدمه بيرون دويد ديد دسته خراساني هاست. گفت يكي از اينها را بياوريد در حرم كه حرم تاريك است روشن شود. خودم اين را با گوشم شنيدم، گفتند: اين چراغ ها مال امام رضاي خودمان است. علي برود براي خودش چراغ بياورد! اين را من خودم شنيدم. احمق! آمدي توي حرم علي، داري اينجا عزاداري مي كني، تو زائر علي هستي. ببينيد اينها حماقت است، اين چراغ ها مال امام رضاي خودمانه، علي برود براي خودش چراغ بياورد! ندادند. اين را، اگر من خودم نشنيده بودم باورم نمي آمد. تا اين حدّ آدم عوام باشد، الآن درگير اين عوام ها هستيم.

متأسفانه بعضي از آخوندهاي بي سواد، روي حساب هايي با اينها هماهنگي مي كنند كه نبايد بكنند. برخي از علماي ما كه به عنوان عالم شناخته شده اند از عوام ما عوام ترند، يعني گاهي حرف هايي مي زنند كه دليل و منطق ندارد، ما مبتلا به يك چنين چيزي شده ايم، يعني الآن برخي از علماي ما تابع عوام شده اند اين مشكل را ما اخيراً پيدا كرده ايم.

سؤال: آيا مقتل نويسي بايد بر اساس مستندات تاريخي باشد يا زبان حال نويسي هم جزء مقتل نويسي به شمار مي آيد كه امروزه متأسفانه اين زبان حال نويسي رايج شده تحت عنوان مقتل و خلاصه هر چه مي خواهند مي نويسند به هر حال حدّ و مرز زبان حال گويي چه مقدار است؟

جواب: بنده عرض كردم مقتل نويسي بايد مبتني بر نصوص متقن و دقيق و شناخته شده باشد. شرح حال نويسي يك وقت رمان مي نويسد مانعي ندارد. اما تاريخ مي خواهد بنويسد حق ندارد. شما اگر بخواهي تاريخ كورش را بنويسي زبان حال حق نداري بنويسي. يك وقت يك رمان مربوط به كورش مي نويسي مانعي ندارد. اما يك وقت داري تاريخ كورش را مي نويسي، هيچ كس به شما اجازه نمي دهد آنجا زبان حال بنويسي. چرا؟ چون زبان حال تصوّرات شماست، و اين شعراي ما زبان حال مي گويند و خيلي هم غلط مي گويند. چرا؟ چون قياس مي كنند علي اكبر را به اين جوان هاي اينجا; يا وصيتش با مادرش ليلا كه چون در آرزوي عروسي بوده اگر يك وقتي بعد از شهادت من رفتي در مجالس عروسي يادي از من بكن! و امثال اين گونه مطالب سست و سخيف.

در صورتي كه اولاد ائمّه پرورش يافته ائمّه هستند، يك كسي نسبت به ابوالفضل نظر مثلا معمولي داشت، از علما بود. آن وقت حضرت ابوالفضل به خوابش آمد گفت: آقا تو چرا اين حرف ها را مي زني. گفت من يك فقيه عالي مقام هستم و شما امامزاده هم هستيد. حضرت در خواب به ايشان فرمود: اشتباه نكن من تربيت شده پدرم علي هستم، تربيت شده برادرم حسن هستم، تربيت شده امام حسين هستم. سه تا امام معصوم من را تربيت كردند. تو خودت را با من قياس مي كني؟ واقعش اين است كه اينها تربيت شده هستند، آن وقت تو مي آيي اينها را قياس مي كني و با جوان هاي خودمان با بچه هاي خودمان؟

يا همين خرابه شام; بابا خرابه اي وجود نداشته است. محلّه "خراب"، اسم محلّه است; "در اين خرابه بي سقف پدر خوش آمدي". كدام خرابه؟ مگر در جنب قصر امپراطوري خرابه اي وجود داشت؟ الآن هم مسجد اموي و قبر حضرت رقيّه و اينها در محلّه "خراب" است و محلّه اي شيعه نشين هم هست. خراب يعني محلّه "خراب"، نه خرابه، حالا شده خرابه. ببينيد شما اين مال همين زبان حال است. آن وقت مي بينيد چه شعرهايي مي سرايند!

در بين مقتل ها همين مقتل ابي مخنف، و مقتل لهوف سيّد ابن طاووس، و مقتل الحسين مقرّم كه تحقيقي است. و همچنين نفس المهموم شيخ عبّاس قمي هم تا حدودي خوب است.

1 . نهج الفصاحه`، ص 105.

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org