|
پيروزي حق، سنت تاريخ است
فَامَّا الزَّبَدُ فَيَذهَبُ جُفاءً وَاَمّا مَا يَنفَعُ النّاسَ فَيَمكُثُ فِي الاَرض (رعد17) يكي از ارمغان هايي كه انبياء از جانب خدا براي بشر آورده اند گشودن چشم انسان به حقايقي در عالم بوده كه اگر انبياء نمي آمدند شايد انسان به ساحت درك اين حقايق راه نمي يافت انبياء به ما آموختند كه همه عالم هستي را مشيت خدا ببينيم و بدانيم كه هرچه در عالم است فعل و حكمت و تدبير اوست . البته اين مساله گاهي غلط برداشت شده است بعضي گمان كرده اند كه فاعليت خدا يعني اينكه خدا گهگاهي در كار عالم مداخله مي كند . بعضي از متكلمان مسيحي گفته اند گاهي خدا در تاريخ و جهان مداخله مي كند در غير آن مواقع تاريخ و عالم راه خود را مي رود و كار خودش را مي كند گاهي كه با مشكل مواجه مي شود خدا مداخله مي كند اين تلقي برداشت اسلامي نيست. فاعليت خدا در عالم فاعليت لحظه به لحظه است. خدا نه علي رغم قوانين طبيعت بلكه به وسيله قوانين طبيعت در عالم تصرف مي كند. خدا مي فرمايد " وَ اَرسَلنَا الرِياحَ لَواقِح " بادها از قانون و نظام خود تبعيت مي كنند ولي قرآن مي گويد در همين قانون طبيعت دست خدا را ببينيم و توحيدي به آن نگاه كنيم. حوادث خدا هم به فعل خدا رقم مي خورد اما خارج از خواست و اراده ما انسان ها نيست . همان طور كه وزش باد از مجراي علل طبيعي خودش حركت مي كند انسان ها هم با اراده خود حركت مي كنند و البته در هر دو مورد مشيت الهي هم لازم است. مشيت الهي ممكن است با حركت و بيداري انسان به گونه اي رقم بخورد و اگر انسان ها خمود و جمود داشته باشند مشيت الهي به گونه ديگري رقم بخورد. همان گونه كه طبيعت جلوه گاه قدرت و اراده و علم خداست تاريخ هم جلوه گاه قدرت و اراده و علم اوست . به صحرا بنگرم صحرا تو بينم به دريا بنگرم دريا تو بينم به هر جا بنگرم كوه و در و دشت نشان از قامت رعنا تو بينم در مورد انسان و تاريخ هم همين طور است كه با نگاه به آن مي توان خدا را ديد. حضرت امير المومنين در نامه 31 خطاب به امام حسن مجتبي مي فرمايد: " اَي بُنَيَّ اِنِّي وَ اِن لَم اَكُن عُمِّرتُ مَن كانَ قَبلي فَقَد نَظَرتُ في اَعمَالِهِم وَ فَكَّرتُ في اَخبارِهِم و سِرتُ في اثارِهِم حتي عُدتُ كَاَحَدِهِم " هرچند من با همه پيشينيان نزيسته ام اما در اعمال گذشته گان نظر كردم و از آنچه از آنها رسيد تامل كردم و در ميان آنچه از آنها مانده سير كردم تا وقتي كه من هم مثل مرداني شدم كه گويا در همه تاريخ زيسته ام بلكه نه بالاتر از يكي از آنها من با همه تاريخ زيست ام ، منظور از آثار شايد گفته ها و نقل تاريخ است و شايد آثار تاريخي كه در طبيعت بجا مانده است: " بَل كَانّي بِما اِنتَهي اِليّ مِن اُمُورِهِم قَد عُمِّرتُ مَعَ اَوَّلِهِم اِلي آخِرِهِم " حوادث تاريخي از نزديك بخوبي قابل مشاهده نيستند حوادث امروز در بسط تاريخي خودشان را نشان مي دهند يك قيام و قعود و يك مبارزه و يك جنگ صلح قاعدتا بايد 20 الي30 سال از آن بگذرد تا حقيقتش آشكار شود شايد اگر روز 11 محرم كسي به عاشورا نگاه مي كرد چيزي جز زجر و شكست و... نمي ديد اما روز 20 صفر كه به آن نگاه مي كند مي فهمد چه كسي پيروز شده است. حضرت امير (ع) مي فرمايد: وقتي اين بصيرت را پيدا كرده ام آن آموزه هاي زلال تاريخ را از آن تاريكي ها و پوشالي ها و دروغ ها تشخيص دادم و جدا كردم و فهميدم كدام جهت سودمند و كدام زيان بار است در هر موردي آن خلاصه و زبده و برگزيده اش را براي تو انتخاب كردم و بهترين ها را براي تو خواسته ام. هم چنين در خطبه 16 آمده در سال 36 بعد از هجرت روز 13 ذي الحجه در مدينه پس از يك شورش دراز مدت، خليفه سوم در خانه اش كشته شد و حضرت با اصرار مردم مجبور به قبول حكومت شد حضرت مي فرمايد : مردم هجوم آوردند و زير دست و پاي مردم رفتم در آن زمان حسنين در چشم مردم عزيزتر از امام علي بودند چون امام سابقه جنگ داشت ولي آن دو امام فرزندان پيامبر بودند و بسيار محترم ولي هيچ توجهي به آن دو عزيز نشد و مورد فشار زيادي قرار گرفتند پس من احساس كردم كه بايد در مقابل ظلم و ستم جوابگو باشم ولي مي دانستم كه كار پيش نمي رود و مجبور به قبول آن بودم در اولين خطبه امام پس از خلافت ايشان مي فرمايند:كسي كه از حوادث پيش آمده عبرت هاي صريح بگيرد و حوادث را درست تحليل كند تقوايي براي او ايجاد مي شود كه اين تقوا او را از فرو افتادن در كج راهه ها باز مي دارد. بدانيد كه مشكلات جامعه شما باز گشته است به ابتداي رسالت يعني جامعه در آن افراطي گري ، خشونت ، شرك ، زورگويي و بي قانوني موج مي زند. جامعه اي كه دهان عالمان را بسته اند و جاهلان را تكريم مي كنند. پر از دشمني است، باهم دشمن بودند ولي به نعمت وجود پيامبر بينشان دوستي برقرار شد. اينها ويژگي هاي جامعه اي بود كه پيامبر در آن مبعوث شد. حضرت علي (ع) مي فرمايند: باز همان وضعيت برگشته است بعد از پيامبر زاويه اي درست شد كه در آغاز خلافت حضرت امير وضعيت قبل از رسالت پيدا شد و حتي بعدها بدتر از آن شد زيرا در آن جامعه كسي مانند حجاج به نام دين كسي را نمي كشت در اين زمان مردم يك بعثت جديد مي خواهند به همين علت امام مي فرمايند " بايد ساختار غلط در هم بريزد نظامي كه خليفه، ما يشاء است به عمويش و برادر ناتني اش و ... مي دهد اين نظام بايد غربال شود و بر اساس نظام حق و توحيد آرايش پيدا كند . حضرت قبل از آن پيش عثمان مي رفت و تلاش مي كرد كه اين وضعيت پيش نيايد. حضرت به عثمان مي فرمايند: مي دانستم كه روزي به اين جا مي رسي من بارها به نفع تو عمل كرده ام و جلوي قتل تو را گرفتم خطا و اشتباه كردي اما تقوا مانند مركب راهواري است كه افسارش در دست راكبش است . بعد حضرت به يكي از سنت هاي تاريخ اشاره مي كند: اين فكر كه بتوانيم يك جامعه استيريل درست كنيم كه در آن هيچ دروغ و غيبت نباشد و عدالت كاملا تحقق يابد در اين دنيا تحقق آن امكان ندارد . نكته مهم در كلام حضرت امير تشخيص است و تشخيص هم فرد محور نيست ولو اين كه آن فرد حضرت علي باشد. در جنگ جمل كسي به آن حضرت گفت: من به اين جنگ شك دارم. يك طرف شما و عمار ياسر و ... هستيد و طرف ديگر طلحه و عايشه اند، چه كنم؟ امام نفرمودند من خليفه ام و پيامبر فرموده هر جا علي باشد حق آن جاست، نفرمود شما با من بيعت كرده ايد، حضرت نخواست جواب موضعي بدهد، فرمود: اِنّكَ تَشتَبِهَ عَليكَ اَلامر اشتباه تو اين است كه حق و باطل را با افراد مي خواهي بسنجي تو بايد بفهمي حق و باطل چيست معيار داشته باشي و به تشخيص برسي . اَعرِفِ الحَقَّ تَعرِف اَهلَه ... اگر باطل عمارت و قدرتي پيدا كرد، چيز ناروايي نيست. فكر نكنيد قيامت نزديك شده است. در طول تاريخ بارها باطل توانسته است حق را كنار بزند. قدرت نشان حقانيت نيست. اين جا آزمايشگاه و ميدان عمل است. قرار بوده و هست كه انسان در زمين زندگي كند و اين انسان ظلوم و جهول هم است. اگر جايي باطل به قدرت رسيد قدرت نشانه حق نيست. اگر حق قدرتش كم شود اميد است بعدا درست شود. ما بايد وظيفه مان را عمل بكنيم. البته فرصت ها هميشه در اختيار نيست و كم اتفاق مي افتد كه آب رفته به جوي باز گردد، اين ها سنت الهي است. سوره مباركه رعد، اواخر آيه 16 به بعد، خداوند مي فرمايد: "قُل اللهُ خالقُ كُلِّ شيءٍ وهُو الواحِدُ القَهّار..." خداوند خالق هر چيزي است واحد قهار است و تعدد و تكثر در او راه ندارد خداوند بر امر خودش مسلط است كار خدايي اين است كه هميشه ميدان امتحان گشوده باشد پس خداوند از آسمان آب مي رساند و هر واديي را به اندازه خودش آب مي رساند. گاهي سيل راه مي افتد در روي سيل كف و ناخالصي ها وجود دارد و خالصي ها را مي پوشاند ولي اين كف و آشغال ها رفتني است و آنچه بر جاي مي ماند و ذخيره مي شود آب خالص است كه ممكن است از يك بارندگي به مدت زيادي آب برداشت شود "كَذلِكَ يَضرِبُ اللهُ الاَمثال" خداوند اينطور حق و باطل را مثال مي زند . ما چه بايد بكنيم؟ بايد تماشاچي سنت هاي الهي باشيم تا دست قدرت خداوند را ببينيم. چه كسي باورش مي شد كه صدام بماند و امام برود؟ آن روز آرزو و دعاي همه ما اين بود كه صدام هلاك شود و امام بماند. ولي بعدا مي بينيم كه امام عزيز ماند و صدام به دار كشيده شد. البته عده اي سعي مي كنند چهره امام را مخدوش كنند ولي واقعا نام امام با عظمت مانده است، ولي صدام منفور شد و او را از چاله در آوردند. گام ديگر اين است كه ما فقط تماشاگر نباشيم. ما به بازيگري هم دعوت شده ايم: " لِلذينَ اَستَجابُو لِرَبِّهِمُ الحُسني"كساني كه به دعوت خدا پاسخ مي دهند به بهشت خواهند رفت و كساني كه دعوت او را پاسخ ندهند و مي خواهند راحت زندگي كنند، بعدا همه عالم را مي خواهند بدهند و فايده اي ندارد پس از دست رفته باز نمي گردد. ياران امام حسين (ع) فرصت طلايي يافتند و از آن استفاده كردند و جوي كوچك خود را به رودخانه امام حسين وصل كردند كساني هم از آن فرصت استفاده نكردند. امام از جابر بن يزيد جوفي دعوت كردند ولي او قبول نكرد و اسبش را به امام هديه كرد ولي امام قبول نكرد. بعد از حادثه كربلا زندگي بدي پيدا كرد و بيابانگرد شد و هميشه افسوس مي خورد كه چرا آن دعوت را قبول نكرد. هنوز 40 روز از حادثه كربلا نگذشته بود معلوم شد كه خون پاك و به ناحق ريخته شده آرام نمي ماند . البته رنج ها و دردهايي كه اهل بيت كشيدند نبايد مغفول بماند .به حسب بعضي از نقل ها، كارواني كه به شام رفته بود و در آنجا قدرت انديشه حق را به پادشاهي اموي نشان داده بود به كربلا رسيدند. كارواني كه 40 روز پيش اين صحنه را ترك كرده بود. چند تا قبر بود، قبر سيد الشهدا و... اين كاروان به ياد مي آورد آن لحظه هايي را كه با اين شهدا بود و لحظه هايي كه اين جا را ترك كرد... * دكتر مسعود اديب
|