Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نقش انديشه هاي شيخيه در ظهورجنبش بابيه

نقش انديشه هاي شيخيه در ظهورجنبش بابيه

جريان شناسي فرقه اي / 2

ج: ركن رابع و ناطق واحد

ركن رابع و ناطق واحد از اهم عقائد شيخيه است، به طوري كه بسياري از محققان مهمترين عامل دوام و بقاي شيخيه به عنوان يك فرقه را وجود چنين اصلي مي دانند؛ به علاوه، ركن رابع، قاعده اي است كه بعدها سيد علي محمد شيرازي با تمسك به آن، ادعاي "بابيت" خود را مطرح ساخت. البته در اين خصوص، شيخ احمد كتاب يا رساله خاصي ندارد ولي در غالب آثار خود، به طور جامعه و ضمني، و در عين حال كوتاه و پراكنده ، به آن اشاراتي دارد.

به هر روي، در خصوص ركن رابع و ناطق واحد، پنج موضوع مهم وجود دارد كه بايد مورد رسيدگي قرار گيرد: اول اين كه برابر تعريف مكتب شيخي، ركن رابع و ناطق واحد به چه معناست و ضرورت آن چيست؟ دوم آن كه آيا اين باب امام از آغاز غيبت كبري تا كنون، ظاهر، و معرفت به آن ميسر است؟ سوم، معرفت به ابواب، معرفت نوعيه است يا شخصيه؟ چهارم، چه ضابطه اي بر صحت قول باب وجود دارد؟ پنجم، آيا بزرگان شيخيه خود مدعي دارا بودن چنين مقامي هستند يا نه؟

حاج محمدكريم خان كرماني در كتاب رجوم الشيطان بر اين باور است كه در هر عصري بالغ كاملي كه به حقيقت معرفت، عارف و به حقيقت عبادت، بندگي نمايد بايد باشد تا خلقت لغو نباشد. وي سپس نتيجه مي گيرد كه "كاملان در هر عصري و زماني در دنيا موجودند و زمان از وجود ايشان خالي نماند و ايشانند علت غائي خلقت عالم؛ و علت توجه مشيت پروردگار مشاء است و علت دعوت، انبيا و مرسلين؛ و اگر ايشان نبودند عالم برپا نمي شد. پس معرفت ايشان واجب است و تولاي ايشان لازم و برائت از دشمنان ايشان متحتم است" .

وي در رساله "ركن رابع" در جواب سپهسالار اعظم سلسله مراتب عاليه به نحو هيراشيك سامان مي دهد و آن را چنين توصيف مي كند:

چهار امر پيدا شد كه همه بايد شناخت و اعتقاد كرد: اول خداوند عالم، دوم: حجت او و خليفه او در ميان خلق، سوم: حجت هاي پيامبران بر عباد، چهارم راويان اخبار و عاملان آثار و اين ها حجت ولي عهد هستند بر ساير ضعفا، و اين چهار ركن دينند كه اگر نباشند، دين منهدم مي شود.

البته شيخيه وجوب طاعت و شناخت ابواب را "نوعيه" مي دانند. اگر چه معرفت شخصيه را نيز محال نمي داند و در صورت احراز، اطاعتشان را واجب مي شمارند.13 شيخيه، ظهور ركن رابع و معروف بودنشان را براي مردم بسته به مصلحت خلق مي دانند و اعتقاد دارند كه خداوند ايشان را در صورت ضرورت، به خلق معرفي مي نمايد. بنابر اين اگر عالمي صاحب علم و عمل و كمال و صاحب تصرف در ملل باشد همان صفاتي كه براي نائب خاص امام گفته شده، داشته باشند و ادعايي نيز بكند و شكي باقي نماند ، فوراً بايد او را پذيرفت و اطاعت كرد14 اگرچه بزرگان شيخيه خود مدعي چنين مقامي نبودند، پيروان شيخي براي بزرگان خود مانند شيخ احمد احسائي، سيدكاظم رشتي و حاج محمدكريم خان كرماني، چنين مقامي را قائلند.15

كلام آخر درباره "ناطق واحد" است. ناطق، يك معناي خاص يا "حقيقي" و يك معناي "مجازي" دارد. ناطق در معناي حقيقي، ائمه و پيامبران هستند و برترين و بالاترين شيعيان، كه از همه عالم تر و از لحاظ معنويت، كامل ترند نيز ناطق بوده اند. از بين اين برجستگان، آن كه با صفت معنويت عظيم و خصيصه روحاني قوي خود، "اولين شخص بعد از امام" و "باب اعظم" است، به معناي حقيقي ناطق واحد شيعيان است و شيعيان نسبت به او صامت هستند. امام قطب آسمان و سمت الراس است و اين فرد كامل، قطب زميني و يا نظير السمت امام است.

بنا براين، شيخيه با پشتوانه عظيم معارفي كه بزرگان آن فراهم آوردند و با تكيه بر تفسير "انتگريستي" [تماميت گرا] از اصل امامت و طرح نظريه ركن رابع و ناطق واحد، به فرقه اي تمام عيار در بين شيعان مبدل گرديد.

2- انديشه شيخي و جنبش بابي‌

سيد علي محمد شيرازي، پايه گذار فرقه "بايبه" كه بعدها خود به دو فرقه "بهايي" و "ازلي" منشعب شد، از شاگردان حاجي سيدكاظم رشتي، دومين رهبر شيخي بود.16 صاحب قصص العلماء مي نويسد:

در همان زمان كه مؤلف كتاب در عتبات مشرف بودم و چند وقتي به درسي كه حاجي سيدكاظم تلمذ مي نمود، مي رفتيم، ميرعلي محمد هم به درس او مي آمد و قلم و دواتي داشت و هر چه سيدكاظم مي گفت، از رطب و يابس او در همان مجلس درس مي نوشت.17

البته منابع بابي اين امر را قبول ندارند، ميرزاجاني در نقطه الكاف مي نويسد:

معروف شده كه آن جناب به درس سيد حاضر مي شدند به عنوان تلمذ صحت ندارد. ولي آن جناب قريب به سه ماه در كربلا تشريف داشتند گاهگاهي به مجلس موعظه آن مرحوم تشريف مي آوردند و مرحوم سيد اعلي الله مقامه از نو باطن آن سرور مستمد بودند.18

اظهارات ميرزاجاني از اعتقادي كهن ريشه مي گيرد كه الزام مي دارد رهبران فِرق داراي خصوصيات ممتازي باشند؛ و در راس اين خصوصيات، امي بودن و طي نكردن مدارج آموزشي رسمي زمان قرار دارد. و الا شواهد و قرائن بسياري بر شاگردي سيد علي محمد باب و تلمذ وي از محضر سيدكاظم رشتي دلالت مي كند. بهترين دليل براي ردّ ادعاي ميرزاجاني عبارت خود سيد علي محمد باب است. وي در پايان خطبه اول كتاب تفسير سوره بقره مي نويسد:

در آن روزي كه اراده كرد اين كتاب را، شب آن در خواب ديده است زمين مقدس (كربلا) ذره ذره شد و در هوا بلند شد و همه آن آمده در برابر خانه اش ايستاده. بعد خبر وفات دانشمند جليل، دوست و "معلم" من (سيدكاظم) رسيد.19

به علاوه ، مآخذ شيخي نيز به اين امر اذعان دارند كه علي محمد شيرازي تا زمان حيات سيدكاظم، جزو شاگردان سيد و از اصحاب شيخيه بوده است. آن چه مورد نقد و ايراد حاج محمدكريم خان در كتاب ازهاق الباطل مي باشد، جانشيني سيدكاظم است. در هر صورت، علي محمد تا قبل از فوت سيدكاظم در كربلا بود و تا سيوطي و حاشيه ملاعبدالله نيز بيشتر نخواند و در آغاز ربيع الاول 1257 از كربلا و نجف به شيراز بازگشت.20

با توجه به اين كه وي در سال 1235 متولد شده، هنگام بازگشت 21 سال داشته است. بايد توجه داشت كه علي محمد شيرازي در شرائطي در كربلا به سر مي برد كه كربلا محيطي پرآشوب بود. سال 1258ق نجيب پاشا به كربلا حمله كرد و اين شهر را غارت كرد و سيد علي محمد جوان، دردمندانه شاهد قتل عام شيعيان بود. مضمون دروس سيدكاظم كه اميد ظهور امام را در آينده اي نزديك مي داد، در او نيرويي پديد آورد و افكاري در ذهنش جا گرفت. اين در حالي بود كه وي پيش از ورود به كربلا افكار خاصي داشت و رياضات فراواني نيز متحمل مي شد. مؤلفان هشت بهشت در اين خصوص تصريح كرده اند كه علي محمد شيرازي در ايامي كه هواي بوشهر بسيار گرم بوده و آب در كوزه مي جوشيده است، از صبح تا شام بر بالاي بام خانه مي ايستاده و روبه آفتاب اوراد و اذكار مي خوانده است.21 هم چنين رضاقلي هدايت در روضه الصفاي ناصري مي نويسد كه وي در روزها كه در آن آفتاب گرم حدتي به شدت دارد "سربرهنه ايستاده به دعوت عزائم عزيمت تسخير شمس داشتي" .22

از اين گزارش ها مي توان نتيجه گرفت كه زمينه اي روحي، رياضت هاي سخت و تعاليم سيدكاظم رشتي، مجموعاً خميره مستعدي را در سيد علي محمد شيرازي فراهم آورد تا در شرائط مساعد بتواند ادعاهايي را مطرح كند. لذا پيش از آن كه سهم تعاليم شيخي را در بروز ادعاهاي وي مورد رسيدگي قرار دهيم، ضروري است نخست ادعاهاي وي مورد توجه قرارگيرد و سپس نقش تعاليم شيخي را در تكوين آن ادعاهاي مورد بحث قرار دهيم.

سيد علي محمد شيرازي، ادعاهاي خود را با دعوي "بابيت" امام زمان آغازكرد. وي شش ماه پس از مرگ سيدكاظم رشتي در شب پنجم جمادي الاول 1260 دعوي خود را مبني بر "بابيت" به ملاحسين بشرويي اظهار داشت. ملاحسين از علي محمد درخواست دليل كرد و وي تفسيري بر سوره يوسف را كه بنا به ادعاي او از زبان امام زمان نگاشته، به ملاحسين ارائه مي كند. ظاهراً آغاز نگارش تفسير سوره بقره در ذي قعده 1259 يعني مقارن فوت سيد رشتي و روزي كه در شب دو شنبه روِياي مرموزي حاكي از فوت سيد و انتقال مركز علميه اش به شيراز را ديده، بوده است23. اين امر نشان مي دهد كه فكر اظهار بابيت يك سال قبل از فوت سيد و درست در شرائطي كه شاگردان وي هر يك دنبال شناخت شيعه كامل مي گشتند، در ذهن وي شكل گرفته است. مجموعه رسائلي كه وي در اين دوران نوشت تماماً حكايت از دعوي بابيت امام زمان دارد. به طور مثال در باره سوره يوسف مي نويسد:

و انه لكتاب قد منزل من لدن بقيه الله امام حق قديم و انه لامام حي عظيم انني انا عبد من بقيه الله واشهد بعد رسوله الله في حكم الولايه و اشهد ان اسمائهم في كتاب الله علي و الحسن والحسين و علي و محمد و جعفر و موسي و علي و محمد و علي و الحسن و محمد المسطور يا ايها الملا ان اسمعوا حكم بقيه الله من لدن عبده.

بر اين اساس مي توان گفت كه علي محمد شيرازي از سال 1260 تا 1264 ه- مدعي بابيت امام زمان بوده است. دومين ادعاي علي محمد شيرازي، دعوي "قائميت" بود. بنا به عقيده ميرزاجاني كاشاني در كتاب نقطه الكلاف، همزمان با انتقال دادن باب از زندان ماكو در صفر 1264 ق. به قلعه چهريق، وي دعوي قائميت آل محمد را اظهار داشت24.

وي در توقيعي خطاب به ملاعبدالخالق يزدي ادعاي خود را چنين ابراز مي دارد: "انني انا القائم الذي انت بظهوره توعدون" 25 وي سپس خود را "مبشر من يظهره الله" خواند و مانند موسي، عيسي و محمد بن عبد الله دانست و معتقد شد كه با ظهورش دين جديدي به نام بيان تحقق پذيرفت. وي در باب السابع من الواحد الثاني از كتاب بيان فارسي اظهار مي دارد كه هر ظهوري قيامت ظهور قبلي است و شي تا به مقام كمال نرسيد قيامت آن نمي شود. بنابر اين، قيامت ديانت يهود، همانا ظهور عيسي است و قيامت و كمال دين عيسي در ظهور محمد، و قيامت و كمال دين محمد در ظهور علي محمد شيرازي يا "صاحب بيان" است و قيامت و كمال "دين كمال" در ظهور "من يظهره الله" خواهد بود. پس اهل بيان مي بايست در انتظار ظهور من يظهره الله بنيشنند و به محض ملاحظه چنين ظهوري، دست اطاعت به سويش دراز كنند.26

از ميان ادعاهاي چندگانه باب، آنچه باعث شهرت وي شد، ادعاي بابيت بود. بر پايه همين ادعا نيز بود كه جنبش اجتماعي در خور توجهي پديد آمد و بابيان با قواي دولتي، جنگ هاي شگفت آوري كردند و در دل حكومتگران و علما وحشتي عظيم پديد آوردند. به علاوه، همين ادعاي بابيت سيد علي محمد شيرازي است كه وي را با تعاليم مكتب شيخي مربوط مي نمايد. گرچه در باره ديگر دعاوي نيز مي توان گفت كه تعاليم شيخي و "باطني گري" و "تأويل گرايي" آنان و دعوي شيخ احمد تحت عنوان "سمعت عن جعفربن محمد" يا "رايت ابامحمد" بوده كه تمايلاتي در جهت عقائد تأويل گرايانه در وي پديد آورده است. به طور مثال، تفسير سيد علي محمد باب از "قيامت" رويكردي تأويل گرايانه و باطني دارد؛ رويكردي كه در مكتب شيخي جايگاه مهمي پيدا كرده است. البته اين سخن به معناي پذيرش پيوندي روشن ميان ادعاهاي پس از سال 1264 باب نيست، بلكه فرض بر آن است كه تأكيد بر رويكرد تعاليم شيخيه در شناخت دين و نقش آن، در ايجاد زمينه هايي براي مجاز بودن تأويل باطني مؤثر بوده است.

به هر روي، در اين كه سيد علي محمد شيرازي، نخستين ادعاي خود را با تكيه بر تعاليم شيخيه، مطرح ساخت، جاي هيچ گونه ترديدي وجود ندارد. جان كلام اين كه تعاليم شيخي، دستگاه فكري اي را سازمان داد كه بالقوه مستعد آفرينش محصولي چون ادعاي بابيت سيد علي محمد شيرازي بود. به عبارت ديگر، تعاليم شيخي، مكتب خاص فكري اي را در شيعه بنا نهاد كه جلوه بيروني مي طلبيد و سيد علي محمد شيرازي با موقع شناسي، خود را مظهر اين جلوه بيروني معرفي كرد و بر ميراث بزرگان شيخي نشست و بر جاده مقصود راند. اما براي اثبات اين مدعا، به اقامه ادله و براهين متقني نياز هست كه در زير به موردي از آن اشاره خواهد شد:

همان طور كه پيشتر ذكر شد، رهبران شيخي بر خلاف عامه علماي شيعه، درباره تكليف شيعه در زمان غيبت، نظري را عنوان كردند كه نهايتاً به تأسيس نظريه "ركن رابع وناطق واحد" منجر گرديد. عامه علماي شيعه با استناد به دو توقيع امام مهدي، يكي توقيع حضرت در جواب سؤالات اسحاق بن يعقوب كه توسط محمد بن عثمان عمروي رد و بدل شد و در كتاب الغيبه تأليف شيخ الطائفه، ابوجعفر طوسي قرار دارد27، و دومين توقيع كه خطاب به چهارمين نائب وي يعني ابو الحسن علي بن محمد سمري و در آستانه مرگ او صادر شده است، بر اين باور است كه با مرگ سمري عصر نواب خاص امام به پايان رسيده و شيعيان موظفند در زمان غيبت كليه، به نواب عام وي يعني به "راويان احاديث" مراجعه نمايند و دستورات ديني خود را از آنان اخذ كنند . علي المشهور، امام در پاسخ سوال اسحاق بن يعقوب در باره تكليف شيعيان در زمان غيبت كبري چنين مرقوم فرموده بودند: "واما الحوادث الواقعه` فارجعوا فيها الي رواه` حديثنا، فانهم حجتي عليكم و انا حجه` الله عليكم" به علاوه از شيخ محمد بن محمد نعمان و حسين بن عبيدالله عضائري در كتاب غيبت روايت شده است كه شيعيان هنگام وفات ابوالحسن سمري در باره وكيل بعدي از وي جويا شدند و او در پاسخ اظهار داشت: "انه لم يؤمر بان يوصي الي احد بعده في هذا الشأن: من مأمور نيستم كه كسي را بعد از خود به عنوان نايب امام به مردم معرفي كنم" 28 بدين مبادي اصول، علماي عامه شيعه، در زمان غيبت كبري مقام بابيت را مسدود مي دانند و تكليف را در رجوع به "علما" مجاز مي شمارند. مشايخ شيخيه با اين كه احاديث مذكور را كراراً مورد تأكيد و تأييد خاص قرار دادند، با اقدام به تأويل و تفسير خاص آن، موضوع بابيت را تحت عنوان "ركن رابع و ناطق واحد" مطرح ساختند.

* محمد علي اكبري

استاد يار گروه تاريخ دانشگاه شهيد بهشتي‌

ادامه دارد

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org