|
جريان شناسي فرقه اي / قسمت سوم و پاياني
نقش انديشه هاي شيخيه در ظهورجنبش بابيه همان طور كه پيشتر بيان شد، شيخيه در نظريه ركن رابع، چنين اظهار داشتند كه در هر عصري از اعصار براي امام، ركني لازم است كه نيابت خاص دارد و وي نسبت به عامه امت "ناطق واحد" است؛ گرچه در برابر امام صامت مي باشد. بزرگان شيخيه در باره حل تعارض اين سخن با احاديث يادشده سخنان ضدونقيضي ابراز داشته اند. به طور مثال "سركارآقا" - ابوالقاسم خان ابراهيمي - تصريح مي كند: "امام به علي بن محمد اجازه نفرمودند كه نص بر نايبي نمايد و امر علي الظاهر راجع به علما و فقهاي شيعه است كه رجوع به ايشان بايد بكنيم" 29. در عين حال، مشايح شيخيه مي نويسند كه تا ابواب و نواب تشريف دارند، امام بي نايب نمي شود؛ اگر كسي صاحب علم و عمل و كمال و صاحب تصرف در ملك باشد و همان صفاتي كه براي نايب خاصي امام فرموده اند، در او ديديم و ادعا هم كرد و شكي هم بر ما نماند، البته از او قبول مي كنيم و چرا نكنيم.30 به علاوه در منابع مهم شيخيه، كلماتي از قبيل "كاملين" "نقبا" و "نجبا" مرادف ابواب و نواب آمده و احاديثي در آن ها به رجوع مردم جهت اكتساب حقائق عاليه دين به بزرگان تقوي و علم دين اشاره صريح شده است، مستمسكي براي اثبات مقام بابيت و نايبي آنان شده است. غرض آن كه مشايخ و بزرگان شيخيه علي رغم علماي عامه شيعه، از احاديث و روايات استنباطات شاذي كردند و بر اساس آن، دستگاه فكري اي را به وجود آورده اند كه شاه بيت آن، نظريه "ركن رابع" و "ناطق واحد" بود. گرچه بزرگان شيخيه بعدها مسئله شناخت و معرفت شخصيه نسبت به باب را الزامي ندانستند، به عكس آن نيز قائل نبودند. بدين ترتيب مي توان گفت نظريه ركن رابع شيخيه بود كه زمينه تئوريك لازم براي ادعاهاي بعدي باب را فراهم ساخت حاجي ميرزاجاني كاشاني در نقطه الكاف مي نويسد: همين كه 950 سال از اول غيبت صغري گذشته آن سلطان فضال مرحوم شيخ احمد زين الدين الاحسائي را از ميان شيعيان خود برگزيده و ديده آن صفوه اخيار را به نور معارف و فضائل خويش و آباء و اجداد طاهرين خود (سلام الله عليهم اجمعين) روشن فرموده از اين جا بود كه آن برگزيده موحدين مي فرمودند "سمعت عن الحجه`" ... در واقع خود مي دانستند كه مخصوص گرديده از قِبل حجه` السلام ولكن به جهت عدم قابليت خلق، تصريح به مقام "بابيت" نفرمودند.31 ميرزاجاني سپس در ادامه اين سلسله به سيد علي محمد شيرازي مي رسد و با استناد به رساله حجه البالغه سيدكاظم و موازيني كه سيد براي باب ذكر كرده، آن موازين را در حق احدي از اهل زمان به جز مدعي بعد از ايشان كه شمس طالع از ارض فارسي (سيد علي محمد شيرازي) است، صادق نمي داند.32 ميرزاجاني با ارائه استنادات شكي نمي گذارد كه شيخيه بوده كه بالقوه زمينه ظهور مدعيان بابيت و حتي قائميت را فراهم ساخته بوده اند و لذا علي محمد شيرازي بايد هم تمام همّ خود را مصروف اثبات دعاوي خود بر اساس رفتار و گفتار شيخ و سيد مي كرد؛ كه در عمل نيز همين امر اتفاق افتاد؛ زيرا علي محمد شيرازي پس از دعوي قائميت، شيخ و سيد را مبشر خود خواند و از اين طريق، پيوستگي خود را با زمينه شيخي، ناگسستني تلقي كرد. چنان كه در تفسير سوره يوسف مي نويسد: يا اهل الارض امن قد نزلت عيلكم الابواب في غيبتي ولا تتبعوا لهم من المؤمنين الا قليلاً... ولقد ارسلت عليكم في الازمنه` القريبه` كافما فلاتتبعوهما الاالمخلصون منكم.33 به علاوه وي در نامه اي خطاب به محمدشاه قاجار در اوائل سال 1264ه.ق. كه از زندان ماكو ارسال داشت، صراحتاً خود را "ركن رابع" مي نامد: "خدا را شاهد مي گيرم به اين كه وحدانيت او و نبوت او و ولايت خلفاي رسول او ظاهر نمي شود مگر آن كه به "مرآت چهارم" كه پرتوي از سه مرآت قبلي است، و خدا مرا از طنيني پاك آفريده و به اين مقام رسانيده."34 به هر روي، جاي ترديد نيست كه سيد علي محمد شيرازي در طرح ادعاي بابيت خود، به لحاظ مباني تئوريك و نظري به آراء شيخي در باره "ركن چهارم" متكي بود. علاوه برا ين، وجود خيل عظيمي از پيروان مكتب شيخي در بين نخستين ياران سيد علي محمد، خود مؤيد ديگري بر اين ادعاست. اعتماد السطنه مي گويد: عمده گروندگان به باب از شيخيه و از شاگردان سيدكاظم رشتي بودند. زيرا سيد به قرب ظهور معتقد بود و در مجالس درس خود بدان اشاره مي نمود و اين عقيده قرب ظهور هم شايد از زيادي فسادي بود كه در آن روزگار در ايران حكمفرما بود. پس از وفات سيدكاظم، بنا به فرمايش وي، شاگردانش در جستجوي "شخص مقصود" و "شمس حقيقت" افتادند35. از ميان كساني كه به دعوي باب پيوستند، هجده تن به نام "حروف حي" بودند كه نزد باب و پيروانش از اهميت خاصي برخوردار بودند. از اين عده، جمع كثيري پيشتر جزو پيروان آيين شيخي بودند؛ به طور مثال، ملا حسين بشرويه اي از شاگردان سيد رشتي و "اول من آمن" ، ملا علي بسطامي از شاگردان سيدكاظم رشتي، ميرزا محمد روضه خوان يزدي، ملامحمد خوئي، ملا احمد مراغي، محمد علي بارفروش معروف به قدوس و طاهره معروف به قره` العين.36 علاوه بر اين، حتي حاجي ميرزا آقاسي نيز كه دستور زنداني شدن سيد علي محمد شيرازي به قلعه ماكو را صادر كرد، درباره وي واطرافيانش مي گويد: "بلي حقيقيت احوال او را من بهتر مي دانم كه چون اكثر اين طائفه شيخي را مداومت به چرس و بنگ است، جميع گفته ها و كرده هاي او از روي نشاط حشيش است."37 جمله حاجي ميرزا آقاسي كه باب را از طائفه شيخي مي داند، اگر بنابر مشهور باشد و نه از سر تتبع، باز مؤيد اين امر است كه در اذهان عموم ، ادعاي بابيت سيد علي محمد، به نحوي با تعاليم شيخيه ارتباط داشته است. البته در همان زمان نيز بودند بسياري از پيروان مكتب شيخي كه با باب سر جنگ و نزاع داشتند و دعاوي وي را باطل اعلام مي كردند؛ ازجمله، حاج ملامحمود نظام العلماي تبريزي كه محاكمه باب را در حضور ناصر الدين ميرزاي وليعهد بر عهده داشت و همين طور حاج محمدكريم خان كرماني كه به شدت با آراء وي مخالف بود و حتي او را كافر مي دانست. با اين حال، از اين واقعيت نيز نمي توان به سادگي گذشت كه سيد علي محمد شيرازي، اولاً از شاگردان مكتب شيخي بود، و ثانياً ادعاي بابيت خود را با تكيه بر تعاليم شيخ و سيد در زمينه ركن رابع و يا دست كم با تمسك به آن مطرح ساخت و ثالثاً به خاطر همين زيرساخت فكري و قرابت ميان تعاليم شيخ و سيد و دعاوي سيد علي محمد شيرازي در امر بابيت امام زمان بود كه بسياري از شيخيه به حركت وي پيوستند و يا حداقل، قريب به اتفاق ياران و روِساي جنبش وي نخست به مكتب شيخي ايمان داشتند. التبه زمينه هاي اجتماعي فراگير شدن جنبش باب را نيز نمي توان از نظر دور داشت؛ بدين صورت كه زمانه باب، ظهور منجي اجتماعي را طلب مي كرد و از آن جا كه به قول لمبتن در دوران قاجار نيز مانند روزگاران پيش "جنبش هاي اجتماعي رنگ مذهب داشت" 38 "دين سازي كار روز شده بود" 39 و از جمله آقاخان محلاتي و مخدومقلي تركمان و سيد كلاردشتي نيز همين ادعاها را مطرح كرده بودند، لذا جنبش باب نيز از چنين مؤلفه هاي اجتماعي بهره فراوان برد. 1 .محمدكريم خان كرماني، ارشاد العوام، ج3، ص69. 2. احسائي، شرح زيارت جامعه كبيره، ص228. 3 . محمدكريمخان كرماني، ارشاد العوام، ج3، ص70. 4 . احسائي، شرح زيارت جامعه كبيره، ص190. 5 . كوربن، ص 89-88. 6 . ابراهيمي، ج1، ص35. 7. حاج محمدخان كرماني، دروس تأويل الاحاديث، ص4-6. 8. رشتي، رساله در جواب بعض اهل اصفهان، ص 3 به بعد. 9. تنكابني، ص47. 10. تنكابني، ص47. 11. محمدكريم خان كرماني، ارشاد العوام، ج2، ص34. 12 . محمدكريم خان كرماني، ارشاد العوام، ج2، ص42. 13 . ابراهيمي، ص112. 14 . ابراهيمي، ص138. 15 . محمدكريم خان كرماني، مجموعه رسائل، ص 234. 16. اعتضادالسلطنه، ص9. 17 . تنكابني، ص59. 18. ميرزاجاني، ص 232. 19. مدرس چهاردهي، ص304. 20. نجفي، ص56. 21 روحي و كرماني، ص276. 22. هدايت، ص310. 23. نجفي، 162. 24. ميرزاجاني كاشاني، ص212؛ به نقل از نجفي، ص207. 25. نجفي، ص210. 26. نجفي، ص215 و216. 27. شيخ طوسي، ص213. 28. شيخ طوسي، ص310. 29. ابراهيمي، ص110. 30 ابراهيمي، ص117. 31. ميرزاجاني، ص99تا107؛ به نقل از نجفي، ص147تا149. 32. ميرزاجاني، ص107؛ به نقل از نجفي، ص147تا149. 33. باب، احسن القصص؛ به نقل از نجفي، ص149. 34. خاوري، ج1، ص851؛ به نقل از نجفي، ص166. 35. اعتضاد السلطنه، ص111. 36. اعتضاد السلطنه، ص112 تا 116. 37. اعتضاد السلطنه، ص122. 38. لمبتن، جامعه ايراني زير سلطه قاجار؛ به نقل از الگار، ص199. 39. اعتضاد السلطنه، ص111. محمد علي اكبري * استاد يار گروه تاريخ دانشگاه شهيد بهشتي
|