|
انسان، اديان و ارتداد/ 1
محمدتقي فاضل ميبدي خلق همه سر به سر نهال خدايند هيچ نه بركن تو زين نهال و نه بشكن هر ازچند گاهي شنيده مي شودكه درديار مسلماني كسي را به جرم تغييرعقيده،با عنوان ارتداد، به اعدام محكوم مي كنند.ودرجهان ،بويژه طرفداران حقوق بشر،ودرپي آن پاره اي كشورها درمقام ممانعت ازاين حكم مواضع تندي اتخاذ مي نمايند.لازم دانسته شدتا با نگاهي دوباره به مباني اين فتوي ،ببينيم كه آيامي توان كسي را به صرف تغيير عقيده به تيغ اعدام سپردواصل عدالت ،آزادي وحفظ حيات انساني كه اسلام بر آن پاي فشرده است ،ناديده انگاشت؟.به عنوان مقدمه: تمدني كه انسان امروز وارث آن است از سرچشمههاي اساطير اوليه و گرايشهاي ماورايي صبحدم تاريخ و اعتقادات گونهگون روييده است و به قول "پلوتارك" مورخ يوناني: هيچ تمدني خالي از خاستگاه ديني و اعتقادي، از بستر تاريخ، برنخاسته است. اگر دغدغههاي ديني و احساسات آييني و مذهبي در سلوك آدميان نميبود، آداب و رسومي و تمدن و علومي نميرسد. و اين كلام به اين باز ميگردد كه دين و آيين ماورايي يك پديده فطري و همزاد با آدميان است و انسان نخستين به نيروي راز آلودي كه نگاه دارنده زمين، آسمان و سراسر زندگي است، عميقاً احساس وابستگي ميكرد وانسانهاي اوليه عموماً به نيروهاي فراطبيعي باور داشتند. بسياري از باورهاي فرهنگي از اين نوع گرايشها سرچشمه گرفته است، زيرا اگر تمام پرسشهاي آدمي از زواياي علوم پاسخي بيابد، ولي اين سؤال: آغاز و انجام جهان چيست؟ و خاستگاه و جايگاه انسان كدام است؟ همواره از نگاه علوم بيپاسخ است و يا پاسخ روشن و يكدستي ندارد. بنابراين انسان براي اينكه آغاز و انجام خود و جهان را بداندودربرابرپرسشهاي اوليه خودپاسخي بيابد، فطرتاً آيين ماورايي را براي خود برميگزيند و جواب اين سئوال را در آن سوي طبيعت وازاديان موردپذيرش خود ميجويد. "دكارت هيچگاه در عرصه "امر ممتد" تماماً مكانيكي نميانديشيد و با وجود آنكه ميخواست همه چيز را بر تصورات واضح و متمايز بنا كند،پاي هيولايي مبهم و خرد ناپسند به نام انزوا را در علم باز ميكند." (سروش، مبادي مابعد الطبيعي علوم نوين/ مقدمه/ 15) -2 از پديدههاي غير قابل انكار، حضور اديان مختلف و ملل و نحل گوناگون در تاريخ آيين آدميان است و از سپيدهدم تاريخ تاكنون چه تعدادي دين به وجود آمده است،براي مورخان اديان روشن نيست و هيچ ديني نتوانسته است اديان ديگر را نسخ كرده و خود را دين غالب و برتر قرار دهد. ميتولوژي "علم الاساطير" نشان ميدهد كه افسانههايي كه بشر راجع به خلقت عالم و آدم داشته و يا از خدا و خدايان حكايت ميكرده است، در ميان فرق و اقوام يكسان نبوده و هر قومي با زبان خود و نوع نگاه خود به ناز و نياز نشسته و هيچگاه به دنبال اين نبوده تا نوع گرايش خود را به ديگري تحميل كند ؛البته هردينداري ممكن است دين خودراحق بداندواديان ديگرراباطل اما اگر به دنبال تحميل عقايد برميآمدند، فرجام آن جنگهاي خونيني بوده كه در ميان اديان و مذاهب رخ مينموده است. به تعبير قرآن كريم:لكل جعلنامنكم شرعه ومنهاجا؛مابراي هركدام ازشماآيين وطريقه اي روشن قرارداديم.(مايده/47)ودرآيه ديگر: "لا يزالون مختلفين" اين نوع اختلافات برافكندني نيست. عارفان،كه بر اين نكته خوب تفطن يافته بودند، مرزهاي اديان را مانند ديواره هايي ميدانند كه وجودش مجازي ولي ضروري است و چون برگيري حقيقت واحدي بيش نخواهد بود. همچو آن يك نور خورشيد سما صدبود نسبت به صحن خانهها ليك يك باشد همه انوارشان چون كه برگيري تو ديوار از ميان ده چراغ در حاضر آري در مكان هر يكي باشد به صورت غير آن فرق نتوان كرد نور هر يكي چون بنورش روي آري بيشكي اطلب المعني من الفرقان قل لا نفرق بين آحاد الرسل (مولوي) بنابراين، از نگاه عارفان، جنگ و جدالهاي مذهبي، حاصل نظرهاي كوتاهياست كه به اديان ومذاهب دارند ولي هر كس دراين جهان قصه شوق خود را به زباني ميسرايد: پيش ما سوختگان مسجد و ميخانه يكي است حرم و دير يكي است سبحه و پيمانه يكي است اين همه جنگ و جدال باعث كوته نظري است گر نظر پاك كني كعبه و بتخانه يكي است هر كس قصه شوقش به زباني گويد چون نكو مينگرم حاصل افسانه يكي است (عماد خراساني) به تعبيرمولوي: هنديان رااصطلاح هند مدح سنديانرااصطلاح سندمدح مهم اين است كه در هر سري، سرّي از خدا باشد و در برابر او به تضرع و تحير بنشيند: گر مرشد ما پير مغان شد چه تفاوت در هيچ سري نيست كه سري ز خدا نيست (حافظ) پس ادعاي اينكه همه اديان باطلند جز يك دين، سخن نكوهيدهاي است و در تاريخ نيز، چنين ادعايي جايي براي خود باز نكرده است. پس مگو كاين جمله دينها باطلند باطلان بر بوي حق دام دلند گويا مولوي اين معنا را از قرآن كريم بر گرفته باشد: ان الذين آمنوا و الذين هادوا و النصاري و الصابئين من آمن بالله و اليوم الآخر و عمل صالحاً فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف عليهم و لا هم يحزنون (كساني كه ايمان آوردند و كساني كه به آيين يهود، صائبيان و نصارا گرويدند، هر گاه به خدا و روز رستاخيز ايمان آوردند و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد خداوند مسلم است و هيچ گونه ترس و اندوهي براي آنان نيست.) (بقره/ 61) به هر روي حقيقت دين معشوقي است كه با هزار جلوه خودنمايي ميكند و هر كسي با ديده خود، آن جلوه را به تماشا مينشيند. باعشق ونازودلبري درجلوه حوروپري هردم به شكل ديگري يارم ببازارآمده (مولوي) با صد هزار جلوه برون آمدي كه من با صد هزار ديده تماشا كنم تو را (فروغي بسطامي) بيان شيوا و شيرين عارفان اشاره به آيه زيباي قرآن دارد: لكل امّه` جعلنا منسكاً هم ناسكوه فلا ينازعنك في الامر ... (براي هر امتي مناسكي قرار داديم كه آنها بدان عمل ميكنند، پس نبايد در اين امر با تو به ستيزه برخيزند.) (سوره حج/ 67) بنابراين اختلاف اديان و مذاهب و گوناگوني امم يك امر طبيعي و غير قابل انكار است. آيه ذيل علت اختلاف امم را چنين تبيين ميكند: "... لكل جعلنا منكم شرعه و منهاجا و لو شاءالله لجعلكم امه` واحده` و لكن ليبلوكم في ما اتيكم ..." (براي هر يك از شما امتها شريعت و راه روشني قرار داديم و اگر خدا ميخواست شما را يك امت قرار ميداد، ولي خواست تا شما را در آنچه داه است، بيازمايد.) (مائده/ 48) يكي از كارهاي مهم پيامبر (ص) در مدينه به رسميت شناختن اديان الهي پيشين بود و در منشورنامه مدينه چنين آمد: يهود بني عوف نيز امتي هستند با مؤمنان، يهوديان به دين خود و مسلمانان به دين خود ميباشند. (ابن هشام/ 2/ 126) برخي با استناد به آيه شريفه: "و من يتبع غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه" (كسي كه ديني غير از اسلام بپذيرد، از او پذيرفته نميشود.) (آل عمران/ 85) ميخواهند تمام اديان الهي را، به جز اسلام باطل بدانند. مفسران، غالباً و از جمله علامه طباطبايي "اسلام" در آيه را تسليم در برابر حق دانستهاند. -3 يكي از نكات مشترك اديان، بالاخص اديان ابراهيمي، عزت و كرامت ذاتي انسان است؛ زيرا انسان در اديان توحيدي،در بر دارنده روح خداوند است: "و نفخت فيه من روحي" (و خداوند تاج كرامت را بر سر بنيآدم نهاده است.) (حجر/ 29) "لقد كرمنا بني آدم" (ما فرزندان آدم را كرامت بخشيديم.) تاج كرمناست بر فرق سرت طوق اعطيناك آويز برت (مولوي) انبياي بزرگ تاريخ در برابر چه كساني ايستادند؟به قول دكتر شريعتي كدام پيامبر با فيلسوف و متفكر وانديشمند جنگيده و درگير شده است؟و به بيان نائيني: درگيري موسي با فرعون آيا بدان دليل بود كه فرعون خدا را قبول نداشت و يا به اين دليل بود كه فرعون مردم را ميترسانيد و عزت و آزادي و كرامت آدميان را زير پا ميگذاشت و مردم را تحقير ميكرد. "فاستخف قومه فاطاعوه" (فرعون مردم را تحقير ميكرد، تا مردم از او اطاعت كنند.) بنابراين انسان داراي هر عقيدهاي كه باشد، داراي كرامت ذاتي است. اصل 23 قانون اساسي تصريح ميدارد كه: "تفتيش عقايد ممنوع است و هيچ كس را نميتوان به صرف داشتن عقيدهاي مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد." جالب اينكه اين اصل در ميان 53 نفر تنها يك راي مخالف داشت. حضرت علي (ع) در فرازي از نامه خود به مالك اشتر ميگويد: ... افراد ملت يا هم دين تو هستند و يا هم نوع تو. (اما اخ لك في الدين او نظير لك في الخلق) (نامه 53) به گونهاي با آنان مراوده نما كه مسلمان از غير مسلمان تمايز نيابد. در ماده نخست اعلاميه حقوق بشر آمه است: "تمام افراد بشر آزاد به دنيا ميآيند و از لحاظ حيثيت و حقوق با هم برابرند. همه داراي عقل و وجدان هستند و بايد نسبت به يكديگر با روح برادري رفتار كنند." -4 بر اساس كرامت و عزتي كه در ذات انسان نهفته است، براي حفظ اين كرامت حقوقي متصور است كه از آن به عنوان حقوق طبيعي ياد ميشود. -1 -4 حق حيات: نخستين حقي كه در اسلام براي هر انساني بر آن تأكيد شده است، حق حيات است و هيچ كس حق ندارد حيات كسي را تهديد كند. به گونهاي كه قتل يك انسان برابر قتل جميع انسانها است. "من اجل ذلك كتبنا علي بني اسرائيل انه من قتل نفساً بغير نفس او فساد في الارض فكانما قتل الناس جميعاً و من احياها فكانما احيا الناس جميعاً" (و نيز كسي حق ندارد حيات خود را ساقط كند و دست به انتحار بزند) (مائده/ 32) و لا تقتلوا انفسكم ان الله كان بكم رحيماً (نساء/ 29) و اين حق، در جميع مراتب انساني، از مرحله جنيني گرفته تا دوران كهولت و پيري،محفوظ است. به مردان دستور ميدهد به زنهاي مطلقه، اگر حامله باشند، بايد انفاق كنيد تا بچههاي خود را با رشد و كمال وضع حمل نمايند. و ان كن اولات حمل فانفقوا عليهن حتي يضعن حملهن (طلاق/ 6) حضرت علي (ع) به مالك دستور ميدهد: اياك و الدماء و سفكها بغير حلها ... فلا تقوين سلطانك بسفك دم حرام ... (بپرهيز از اينكه خوني را به ناحق بريزي ... و حكومت خود را با ريختن خون افراد استوار مساز؛ زيراريختن خون حرام پايههاي حكومت را سست و ويران ميسازد.) -2 -4 حق آزادي. يعني آزادي عقيده، انديشه، بيان، رفتار و زيستن از حقوق مسلم آدميان است كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران و در ماده نخست اعلاميه حقوق بشر بر آن تأكيد و تصريح گشته است و آزادي حقي نيست كه حاكمان براي شهروندان وضع كنند. بلكه اين حق از حقوق طبيعي و خدادادي است و حاكمان بايد از اين اصل الهي حمايت و صيانت كنند و نگذارند كسي به حريم آزادي تجاوز نمايد. حضرت علي (ع) ميفرمايد: "و لا تكن عبد غيرك قد جعلك الله حراً" و يا "ان الناس كلهم احرار" (همه آدميان آزادگانند.) ماده اول اعلاميه حقوق بشر ميگويد: "تمام افراد بشر آزاد به دنيا ميآيند و از لحاظ حيثيت و حقوق با هم برابرند. همه داراي عقل و وجدان ميباشند و بايد نسبت به يكديگر با روح برادري رفتار كنند." ماده هجدهم: "هر كس حق دارد از آزادي فكر، وجدان و مذهب بهرهمند شود. اين حق متضمن آزادي در تغيير مذهب يا عقيده و همچنين متضمن آزادي در اظهار عقيده و ايمان و نيز شامل تعليمات مذهبي و اجراي مراسم ديني است." ماده نوزدهم: "هر كسي حق آزادي عقيده و بيان دارد و حق مزبور شامل آن است كه از داشتن عقايد خود بيم و اضطرابي نداشته باشد." مرحوم شهيد مطهري آزادي را يك حق مسلم فطري دانسته و ميگويد: "آزادي يكي از لوازم حيات و تكامل است، يعني يكي از نيازهاي موجود زنده، آزادي است. يكي از مقاصد انبياء به طور كلي و به طور قطع اين است كه آزادي اجتماعي را تأمين كنند و با انواع بندگيهاي اجتماعي و سلب آزاديهايي كه در اجتماع هست، مبارزه كنند. (مطهري، آزادي معنوي، ص 15) در جاي ديگر ميگويد: "از ديدگاه اسلام، آزادي و دموكراسي بر اساس آن چيزي است كه تكامل انساني انسان ايجاب ميكند، يعني آزادي، حق انسان بما هو انسان است. حق ناشي از استعدادهاي انساني انسان است ..." (مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 65) دو مسأله در مورد آزادي مهم است؛ يكي اينكه هر كسي حق دارد، هر عقيدهاي را برگزيند و به هر آييني كه خواست روي آورد و ديگر اينكه هيچ بيم و هراسي در ايمان ورزي و اعلام عقيده خود نداشته باشد و حكومت بايد به گونهاي عمل كند كه هر كسي در بيان عقايد خود آزاد باشد. حضرت علي (ع) به مالك اشتر ميگويد: "واشعر قلبك الرحمه` للرعيه` و المحبه` لهم و اللطف بهم و لا تكونن عليهم سبعاً ضارياً تغتنم اكلهم فانهم صنفان: اما اخ لك في الدين و اما نظير لك في الخلق." (قلب خويش را نسبت به رعيت مهربان كن و براي آنان با محبت و دلگرم باش و مانند درنده مباش كه خوردن آنان را فرصت شماري، به تحقيق مردم دو دستهاند؛ يا برادر ديني تواند و يا در خلقت مانند تواند." (نامه 53)طبيعي است مرادازآزادي اظهارعقايدنه اينكه هركسي هرسخن بي مبنايي رابه عنوان دين اظهارداردوخودرا،بدون مبنا ومنطق متولي دين بداند.آزادي واقعيتي است كه اگردرانسان تحقق نيابدبه آنسانيت انسان آسيب بزرگي واردشده است.امام علي(ع)ميفرمايد:من قصرعن احكام الحريه اعيدالي الرق؛هركس ازويژگيهاي آزادي،كم وكاستي داشته باشد،به بردگي بازميگردد.(الحيات،ج7ص196)من قام بشرايط الحريه اهل للعتق؛آن كس كه شرايط آزادي درخودپديدآورد،شايسته آزادي است.(همان)دورازانصاف است كه حريت وآزادي راتنهاحريت ازبردگي بدانيم وهيچ بهايي براي انديشه وآيين آدميان قايل نباشيم. حفظ حقوق آدميان بر اساس عقايدشان سخني است كه قرآن بر آن تأكيد ميورزد. آيه شريفه "لا اكراه في الدين" (اجباري در دين نيست)، گوياي اين واقعيت است كه دين تحميل كردني نيست و لزوماً از آدميان ميخواهد كه به عقايد ديگران احترام بگذارند و كسي را نشايد تا ديگري را به تغيير عقيده اجبار نمايد؛ البته اين معنا گوياي اين نيست كه هيچ مجادله و بحثي در درستي يا نادرستي عقايد صورت نگيرد، ولي بحث و جدال بر سر عقايد بايد به نحو احسن و انتخاب شايسته بر اساس عقل و منطق باشد. قرآن كريم،خطاب به مسلمانان، اين سنت را چنين پايهريزي كرد: "ولا تجادلوا اهل الكتاب الا بالتي هي احسن ..." (با اهل كتاب جز با روش نيكو مجادله نكنيد.) (عنكبوت/ 46) و در جاي ديگر دعوت به راه حق را بر اساس حكمت و گفتار نيكو ميداند (ادع الي سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه` ...). راغب اصفهاني حكمت را چنين معنا ميكند: "... و الحكمه اصابه الحق بالعلم و العقل." (حكمت راه را به عقل و علم پيوند ميدهد.) -3 -4 به دنبال طرح حق حيات و حق آزادي، يعني زندگي توام با آزادي كه اصل مسلم حقوق بشر و حق طبيعي است، بايد دانست كه آيا در اسلام در چه مواردي ميتوان كسي را از حق حيات محروم كرد؟ آورديم كه اصل اوليه قرآن كريم حفظ حيات است و هر نوع قتلي حرام تلقي گشته است، "ولا تقتلوا النفس التي حرم الله الا بالحق. من قتل نفساً بغير نفس او فساد في الارض فكأنما قتل الناس جميعاً" و همچنين ميفرمايد: "لا تقتلوا انفسكم" كه در اين آيات صريحاً قتل انسانها حرام گشته و كشتن يك انسان به منزله كشتن جامعه است. مواردي كه بر اساس قرآن كريم حكم اعدام بر آن جاري ميشود، دو مورد بيشتر نيست. -1 يكي قتل عمد است، چنانچه كسي عمداً انساني را به قتل برساند، اولياي دم ميتوانند يكي از سه راه را برگزينند؛ نخست قصاص، دوم گذشت از قصاص و گرفتن خونبها و سوم گذشت از هر دو. جالب اينكه پس از تشريع حكم قصاص (كتب عليكم القصاص) خداوند ميفرمايد: "فمن عفي له من اخيه شي فاتباع بالمعروف و اداء اليه باحسان ذلك تخفيف من ربكم ..." (پس از حكم قصاص يك دستور اخلاقي و عاطفي قرار دارد و آن اينكه قاتل را به عنوان "برادر" ياد ميكند كه اگر از او درگذري، اين تخفيف خداوند است و اين روش تربيتي قرآن بر روش تقاص مقدم است.) -2 مورد دومي كه خداوند حكم اعدام را تشريع كرده است، مجازات كساني است كه فساد و محاربه ميكنند. "انما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون في الارض فساداً ان يقتلوا او يصلبوا او تقطع ايديهم و ارجلهم من خلاف او ينفوا في الارض" (كيفر آنان كه با خدا و پيامبرش به جنگ برميخيزند و اقدام به فساد در روي زمين ميكنند، (و با تهديد اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله ميكنند) فقط اين است كه اعدام شوند، يا به دار آويخته گردند يا (چهار انگشت از) دست راست و پاي چپ آنها بريده شود و يا از سرزمين خود تبعيد گردند. (مائده/ 33)درمورد اينكه محارب كيست؟وحكم اوچگونه است فقها بحثهاي فراواني كرده اند كه دراينجا مجال ذكرآن نيست. بنحواجمال بايدگفت: معترضاني كه به اعمال حكومتها اعتراض دارند وآشكارا اعتراض خود را بيان ميكنندنه تنها محارب نيستند بلكه اين ازحقوق برسميت شناخته شده آنان است.بلكه محارب كسي است كه سلاح بركشد ومردم رابترساند و امنيت عمومي راسلب نمايد. ارتداد معناي اين واژه، بر اساس تعريف راغب اصفهاني اين است: "ارتداد و رده بازگشت به راهي است كه شخص از آن آمده است؛ ولي رده تنها در مورد كفر به كار ميرود و ارتداد در مورد كفر و غير آن است." ابن فارس در مقاييس اللغه ميآورد؛ "مرتد را از آن روي مرتد گويند، چون خود را به كفر خويش باز ميگرداند." فقها، بالاجماع، اصطلاح مرتد را چنين بازگو كردهاند: "به كفر گراييدن مسلماني كه اسلام را از روي عقل، اراده و بلوغ پذيرفته باشد" و تعريف روشنتر آن اين است: كسي كه از اسلام به كفر بازگردد. آياتي كه در بر دارنده اين اصطلاح است؛ از اين قرار است: -1 "... و من يرتدد منكم عن دينه فيمت و هو كافر فاولئك حبطت اعمالهم في الدنيا و اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون." (هر كسي از شما از دينش برگردد و در حال كفر بميرد، اعمالش در دنيا و آخرت باطل گرديده است و اينان از اصحاب دوزخند." (بقره/ 217) در اين آيه هيچگونه مجازات و حدي در اين دنيا براي اصحاب ارتداد تشريع نگشته و خداوند، فقط از حبط اعمال و عذاب اخروي آنان خبر ميدهد، مضافاً آنطور كه صدر آيه گوياي آن است، عدهاي در ماههاي حرام، كه جنگ حرام بود، كارزار ميكردند تا برخي را از جبهه اسلام به جبهه كفر برانند و سنگر مسلمانان را تخليه نمايند و اين كار بيشتر با فتنه انجام ميگرفت و پس از ارتداد و فتنه همواره جنگ بر اسلام تحميل ميگشت، (... والفتنه اكبر من القتل و لا يزالون يقاتلونكم حتي يردوكم عن دينكم ان استطاعوا و من يرتد منكم عن دينه ...) بنابراين ارتداد در اينجا يعني جبهه اسلام را خالي گذاشتن و به سوي كفر گراييدن است كه در اينجا اگر عقوبت دنيوي هم مقرر گردد،چندان غير معقول به نظر نميرسد، همچنان كه در غالب كشورهاي جهان اگر در هنگام رويارويي سربازان، يك جبهه به سود جبهه مقابل پايگاه خود را ترك كند، مجازات سنگيني در پي خواهد داشت. به دليل اينكه پس از ارتداد، تمام اسرار نظامي و غير نظامي در اختيار دشمنان قرار ميگيرد و تمام راهها براي نصرت و پيروزي مسدود ميشود، يكي از ترفندهاي دشمنان اسلام صدر اسلام اين بود كه به ياران خود ميگفتند: شما بامدادان تظاهر به اسلام كنيد و شامگاهان از اسلام بازگرديد؛ با اين عمل شك و ترديد را در دل مسلمانان پديد آوريد. قرآن اين ترفند را چنين بازگو ميكند: "وقالت طائفه` من اهل الكتاب آمنوا بالذي انزل علي الذين آمنوا وجه النهار و اكفروا آخره لعلهم يرجعون" (آل عمران/ 72) دقيقاً در پس توطئه ارتداد، حركات سياسي در جهت تضعيف نظام اسلامي نبوي وجود داشته،ايمان آوردن بعضي در روز و شامگاهان به كفر بازگشتن يك فعل و انفعال علمي و فكري نبود. بلكه نشانگر اين بوده است تا با اين كار "ارتداد" اصل اسلام را نابود كند. زيد بن اسلم از پيامبر چنين نقل ميكند: "قال رسول الله: من غير دينه فاضربوا عنقه"؛ (هر كس دينش را تغيير داد، گردن او را بزنيد.)اين روايت دركتب اهل سنت چندبارتكرارشده و كساني كه بر اساس اين روايت يك فتواي همه جايي و همگاني بدون توجه به زواياي تاريخي ميدهند، قابل تأمل است. علت اينكه از قول پيامبر (ص) آوردهاند: كافر مرتد از كافر حربي بدتر است، چون كافر مرتد اسرار نظامي مسلمين را در اختيار دارد، ولي كافر حربي ندارد. در كتاب "الام" شافعي آمده است كه پيامبر هنگام پيروزي بر مشركان، هميشه آنان را نميكشت، بلكه بر برخي منت مينهاد و از بعضي فديه قبول ميكرد و با برخي مفادات ميكرد، اما در مورد افراد مرتد، يا اينكه آنان را ميكشت و يا مسلمان ميشدند. (الام، 6/156) اين مسأله گوياي اين است كه اسير مشرك اسرار نظامي مسلمين را در اختيار نداشت، ولي مرتد داراي چنين امتيازي به سود دشمن بود. -2 آيه ديگري كه مربوط به ارتداد است، آيه 53 سوره مائده ميباشد: "يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف يأتي الله بقوم يحبهم و يحبونه ..." (اي كساني كه ايمان آوردهايد، هر كس از شما از آيين خود بازگردد (به خدا زياني نميرساند) خداوند جمعيتي را ميآورد كه آنها را دوست دارد و آنان نيز خدا را دوست دارند؛ در برابر مؤمنان متواضع و در برابر كافران سرسخت و نيرومندند...) مرحوم علامه طباطبايي اين آيه را به آيات قبل مربوط ميداند كه از توليت و استيلاي غير مسلمانان بر مسلمانان نهي شده است. (يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا اليهود و النصاري اولياء ...) منظور از استيلاي غير مسلمانان بر مسلمانان، برگشت دادن جامعه اسلامي به جامعه غير اسلامي است و افراد تازه مسلمان هر لحظه در اين دام بودند، تا با ارتداد خود دولت تازه تأسيس يافته پيامبر را به سقوط بكشاند و اين نگراني براي پيامبر را دلداري و دلگرمي ميدهد و ميفرمايد اگر اين قوم تازه مسلمانان به ارتداد روي ميآورند، خداوند قوم ديگري را كه شايستهترند، جايگزين ميسازد. (فسوف يأتي الله بقوم يحبهم و يحبونه ...) بنابراين مراد از ارتداد در اينجا،با دين بازي كردن و جبهه كفار عليه مسلمين تقويت كردن ميباشد. پس از آيات ياد شده خداوند تأكيد ميكند: "يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا الذين اتخذوا دينكم هزواً و لعبا من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و الكفار اولياء و اتقوا الله ان كنتم صادقين." (اي كساني كه ايمان آوردهايد، افرادي از اهل كتاب كه آيين شما را به باد استهزا و بازي ميگيرند و مشركان را ولي خود انتخاب نكنيد و از خدا بپرهيزيد اگر ايمان داريد.) (مائده/ 57) در اينجا، جاي طرح اين پرسش است: اگر كسي در مسائل علمي و كلامي و فلسفي به نكاتي دست يافت كه باورهاي پيشين او را دگرگون كرد و يقين خود را در نسبت به پارهاي از گزارههاي ديني از دست داد،در اينجا آيا مشمول تعريف مرتد ميشود، وانگهي اگر تعريف ارتداد بر چنين شخصي بار شود، حكم اعدام بر او جاري است؟ چون دگرگوني در عقيده و انديشه به اختيار انسان نيست و در تعريف مرتد گفتهاند: كسي با اختيار از اسلام به كفر بازگردد. و انسان نميتواند در برابر چيزي كه براي او مسلم است، تسليم نگردد. بنابراين بايد بين ارتداد فكري با ارتداد سياسي تمايز قايل شد. بگذريم از اينكه در تعريف ارتداد، برخي از فقها دو نكته را متذكر شدهاند؛ يكي اظهار كفر و ديگري جهد و انكار ضروري دين. آيا با اين تعريف و با توجه به شأن نزول آيات ارتداد، ميتوان هر كسي را كه در مرحله تحقيق به مطلبي دست يافت كه بر خلاف مشهور بود، او را به تيغ ارتداد سپرد؟ به عبارت ديگر آيا با صرف تغيير عقيده، بدون اشعار و اجهار كفر، چنين فردي مرتد تلقي ميشود؟ با بررسيهاي تاريخي جريان ارتداد در عهد پيامبر (ص) و در روزگار خليفه اول روشن ميشود كه يك جريان فتنه انگيزي و سياسي بوده است. به قول ابن اعثم كوفي: گروهي بعد از مرگ پيامبر از دين بازگشتند تا دعواي نبوت كنند و بعضي بر آن شدند كه بايد مسلمين را از لحاظ مالي از پا درآورند و جلوي پرداخت زكات را گرفتند، تا جامعه مسلمين از لحاظ مالي و اقتصادي از پاي درآيد و گروهي ديگر پس از ارتداد زني را به عنوان پيامبر انتخاب كردند... . (صرامي، احكام مرتد از ديدگاه اسلام، ص 129) بنابراين ارتداد در عهد پيامبر و خليفه اول تنها تغيير عقيده نبوده است؛ بلكه تغيير عقيده همراه با فتنه و نفاق بوده است. كار ارتداد به جايي رسيد كه گروهي گرد مسيلمه كذاب را گرفتند و به نبوت او اقرار كردند. بعد از وفات پيامبر (ص) جامعه اسلامي با بحران "از دين برگشتگان روبرو شد و اين جريان ميرفت تا مسئله تفرقه و تشتت را در جامعه اسلامي زنده كند و اصحاب رده در پي آن بودند تا با طرح پيامبران دروغين و قيام در برابر خليفه وقت و عدم پرداخت زكات به اهداف از بين بردن حكومت نايل شوند. اما راجع به حكم اعدام كه بر مرتد بار ميشود، ما اگر ارتداد را يك عمل سياسي و نفاق و فتنهانگيزي دانستيم، بايد حكم آن را به عنوان تعزير، در حوزه حكومت گذاشت. همچنان كه محقق حلي (676 - 602 ه-) در شرايع الاسلام، ارتداد را از جمله جرايمي دانسته است كه مجازات مقدر شرعي ندارد؛ يعني از حوزه "حدود" خارج است و جزو "تعزيرات" ميباشد. (شرايع/4/ 147) شايد علت تعزيري بودن آن اين است كه ارتداد به تنهايي موضوع حكم نيست، بلكه ارتداد به اضافه فتنه و نفاق و آشكار كردن اسرار جامعه مسلمين به كفار و مشركين است. در متون تاريخي از قتل چهار نفر در زمان پيامبر (ص) به عنوان مرتد ياد شده است كه هيچ كدام از آنان تنها به خاطر ارتدادشان به مرگ محكوم نگشتند؛ مثلاً: عبدالله بن سعد بن ابي سرح ابتدا اسلام آورد و از كاتبان وحي بود، ولي در نوشتن وحي خيانت ميكرد و كلمات را به دلخواه خود مينوشت و بعداً از اسلام به شرك بازگشت، پس از فتح مكه پيامبر (ص)دستورقتل اوراصادركرد،اماباشفاعت عثمان ازجنگال مرگ رهايي يافت ودرزمان حكومت عثمان به صدارت رسد. كشته شد. عبدالله بن خطل كه در مدينه از اصحاب پيامبر (ص) بود و از طرف پيامبر از پي جمع آوري زكات مأمور گشت و در انجام مأموريت، خدمتكار خود را كشت و مرتد گشت. در هنگام فتح مكه خود به قتل رسيد و مقيس بن صحابه و ساره از كنيزان عبدالمطلب كه اينها به جرم خيانت به مسلمين به مرگ محكوم گشتند. (احكام مرتد از ديدگاه اسلام،صرامي، ص 126)مرحوم بازرگان ميگويد:بسياري ازعلماوفقها،خاصه اكثريت اهل سنت،مرتدين وسب كنندگان راكه باگفته ياعمل خودبه خداوند،حضرت رسول( ص) يابه اسلام اهانت ميكنند،محكوم به مرگ ميدانند.درحقيقت گزارشهايي درموردمنازعه ياحمله به مخالفان يامعاندين اسلام درزمان حيات حضرت محمد(ص)وخليفه اول رسيده است.درواقعيت آنعصر،ارتدادمنسوب به اشخاص بيش ازمخالفت ساده ديني ياخروج ازاعتقاد يكتاپرستي بوده ودرموردمخالفتهاي سياسي،عقيدتي وقيام مسلحانه عليه امت تازه تولديافته اسلام به كاربرده ميشديامربوط به خروج ازتعهدات وقراردادهابودكه هدف آن سركشي وشورش اعلام ميشد.درغيراينصورت چگونه ميتوان اجازه،ياحتي دستورصدورمرگ وحكم اعدام ياهرگونه خشونت ديگررابخاطرايمان واعتقادديني تصوركرد؟قرآن دقيقااعلام كرده است كه:دردين هيچ اكراواجباري وجودندارد.(لااكراه في الدين)خداوندبيش ازصدباراين نكته رابراي حبيب خودتكراركرده است كه رسالت توشاهدبودن ودادن اميدوبيم به انسانهابراي آخرت آنهاوپرتوافكندن بدون آنكه خودرامسول،مراقب،ماموروگزارشگرعقايدواعمال اشخاص بداني.درموردتنبيه ياتعيين سرنوشت كافران ومنافقان،خداونداست كه تصميم مي گيرد وكيفرخواهدداد. ازنظرقرآن، معتقد بودن يا نبودن انسانها از امور شخصي محسوب مي شود و در رابطه مستقيم باخداوند خالق بوده وبستگي به تشخيص خود اشخاص دارد. (قل يا ايها الناس قدجائكم الحق من ربكم فمن اهتدي فانمايهتدي لنفسه ومن ضل فانمايضل عليها و ما انا عليكم بوكيل. يونس/108) در اينجا باز ميگرديم به رواياتي كه در عصر ائمه (ع) صادر گشته است. پارهاي از اين روايات حكم مرتد را، به طور مطلق، اعدام ميداند. -1 حسن بن سعيد ميگويد: دست نوشتهاي را ديدم كه مردي خطاب به امام رضا (ع) نوشته بود: آيا كسي كه مسلمان متولد شده و سپس كافر گشته و از اسلام خارج شده توبه داده ميشود يا بدون توبه كشته ميشود؟ حضرت در پاسخ فرموده بود: كشته ميشود. آيا با اين سند كه از دست نوشته مردي روايت شده ميتوان فتواي قتل كسي را صادر كرد كه تغيير عقيده داده است؟ آيا چنين روايتي ،كه درصدورآن اعتماد چنداني نيست، با آيات عدم اكراه و اجبار در دين و عدالت و رحمت قرآني در تضاد نيست؟ در اينجا تنها صحت سند روايت كافي نيست، بلكه بايد مضمون و دلالت روايت با محتواي قرآن و عدل خداوندي در تعارض نباشد. جز اين كه بگوييم ارتداد در روايت، همان ارتداد توام با رفتارهاي سياسي و براندازانه است. -2 در موثقه عمار ساباطي از قول اما صادق (ع) آمده است: هر مسلماني ميان ساير مسلمين مرتد گردد و نبوت پيامبر اسلام را انكار نمايد و وي را تكذيب كند، خونش بر هر كس كه اين موضوع را از او شنيد،مباح است و بر امام است كه وي را بدون توبه دادن بكشد. اين روايت هر چند از آن به عنوان موثقه ياد شده است، اما در بخش نخست آن دعوت به نوعي ترور يا هرج و مرج است؛ چه طور ميشود در جامعهاي قانونمندو داراي دستگاه قضايي، از قول امام (ع) گفته شود: هر كس از كسي تكذيب پيامبر را شنيد ميتواند او را بكشد. اگر گفته شود در آخر روايت آمده است كه امام وقت بايد او را بدون توبه به قتل برساند؛ ميتوان گفت آنچه موضوع حكم در اين روايت قرار گرفته است، جحد و يا تكذيب پيامبر است. و اين كار با تغيير عقيده تفاوت دارد. به تعبير ديگر جحد و يا انكار يك نوع مبارزه و در نهايت براندازي يك نظام ديني است. و اين كار در غالب نظامهاي دنيا مجازاتي سخت در پي دارد. بنابراين نميتوان با اين روايت نيز، فتواي قتل كسي كه تغيير عقيده داده است، را صادر كرد. -3 در روايتي معتبر محمد بن مسلم از امام باقر نقل ميكند: هر كس نبوت پيامبري را انكار نمايد و او را تكذيب كند خونش مباح است، زيرا او مرتد است. جمله "دمه مباح" باز دعوت به يك نوع ترور است واين كه هر كس بتواند دست به سلاح برد و كسي را به عنوان انكار كننده پيامبري به قتل برساند، به نظر ميرسد اين روايت و امثال آن در مقام اجمال و اهمال است.درهرصورت، نميتوان با اين روايات فرمان قتل كسي را،تنها بخاطرتغييرعقيده، صادر كرد و يا كسي را بدون حضور در محكمه قضايي كشت. اسلامي كه در مورد خون به تعبير فقهاء "دماءو فروج" يعني خون و ناموس بيش از ساير موضوعات حساس است، چطور ميتوان بنام اسلام كسي را به جرم اينكه تغيير عقيده داده است به دست هر كسي كشت؟ مرحوم آيت الله خوانساري در جامع المدارك ميگويد:با اخبار آحاد يعني اخباري كه ظن آور است و استناد آن به امام معصوم (ع) چندان روشن نيست، نميتوان خون كسي را مباح دانست. -4 فضيل بن يسار از امام صادق نقل ميكند: مرد مسلماني كه از اسلام به مسيحيت گراييده بود نزد اميرالمؤمنين (ع) آوردند. پس حضرت او را توبه دادند و او توبه را برنتافت و قبول نكرد در اين حالت علي (ع) موهايش را گرفت و فرمود: اي بندگان خدا او را لگدمال كنيد. مردم چنان لگدمالش كردند كه مرد. اشكال مهمي كه در اين روايت به نظر ميرسد اين است كه آيا كسي به صرف اين كه مسيحي شده و با ختيار عقيده خود را عوض كرده است، ميتوان چنين حكمي درباره او صادر كرد. البته روايتي از قول پيامبر خطاب به امام علي (ع) چنين آمده است: هر گاه ديدي كه مردم از مسير هدايت به گمراهي منحرف شدهاند با آنا مبارزه كن؛ زيرا تو مبتلا به مردمي ميشوي كه اقدام به تأويل قرآن ميكنند. دچار شبهات مي شوند، شراب را حلال ميدانند ... . حضرت به پيامبر عرض كرد آيا جزء مرتدين هستند و يا از فتنهگران ميباشند. پيامبر در جواب فرمود? آنان از فتنهگران هستند. روشن است كه فتنه در يك جامعه بسي بالاتر از ارتداد است. زيرا ارتداد به تنهايي و يا تغيير عقيده در يك فرد جامعه را گرفتار تشويش و پريشاني نميكند اما اگر اين ارتداد به فتنه تبديل شد، يك جرم به حساب ميآيد. همانطور كه ارتداد اهل "رده" پس از مرگ پيامبر از راه عدم پرداخت زكات به عنوان يك جرم سياسي تلقي گشت و خليفه اول با آنان به مبارزه برخاست. همانطور كه اشاره شد بنا به نقل منابع تاريخي ارتداد پس از رحلت پيامبر اسلام (ص)، با ادعاي نبوت پيوند داشت و به اصطلاح ارتداد همراه با "تنبّي" بود. يعني دستگاهي در برابر قرآن و پيامبر بنا كرده بودند. آيت الله منتظري ميگويد:انتخاب دين وعقيده ياتغييرآن غيرازارتداداست.كسي كه درصددرسيدن به دين وعقيده مطابق باواقع باشد،طبعادين خاص ياعقيده خاصي راانتخاب ميكند يا آنرا تغيير مي دهد و در هر دو حال، خود را محق وطالب حق وحقيقت ميداند؛هرچندممكن است به نظرديگري دين وعقيده اوباطل باشد. اماشخص مرتددرصد درسيدن به حق نيست؛ بلكه اومي داند حق چيست وكجاست وبا اين حال درصدد مبارزه ومعاند با حق است و از اين جهت در جوهر ارتداد، عناد وجهد و لجاجت وجوددارد....درارتداد علاوه برجحد وعناد مرتدان، نوعي محاربه با مسلمانان به چشم مي خورد. (آيت الله منتظري، حكومت ديني وحقوق انسان،ص130و131) تاريخمندي احكام يك اصلي كه در اجتهاد و در صدور احكام بر مبناي شرع بايد لحاظ كرد، آن اصل شأن نزول آيات و تاريخمند بودن احكام است. يعني بايد ديد زمان و شرايط پيرامون تا چه ميزان در تشريع حكم دخالت داشته است. شارع مقدس هيچ گاه در عالم خلاء و دور از واقعيتهاي خارجي حكمي را تشريع نكرده است. همانطور كه احكام امضايي اسلام به خاطر حفظ شرايط و تأمين مصالح زمان خود بوده است. درباره حكم ارتداد نبايد از انگيزههاي ارتداد و شرايط آن و ساير مسائلي كه در موضوع ارتداد دخالت داشتهاند،غافل بود. در يك نگاه تاريخي از عوامل عمده ديگر ارتداد،تحريك يهوديان و تشكيل شبكههاي جاسوسي بوده است. آيهاي كه در اين باره نازل شد، چنين است:"و قالت طائفه من اهل الكتاب امنوا بالذي انزل علي الذين امنوا وجه النهار و اكفروا آخره لعلهم يرجعون." (و جمعي از اهل كتاب (از يهود) گفتند: (برويد در ظاهر) به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ايمان بياوريد و در پايان روز، كافر شويد (و باز گرديد). شايد آنها از آيين خود بازگردند. و اين توطئه كافي است، تا آن را متزلزل سازيد.) (آل عمران/ 72) بنابراين، با نگاه به جريان كلي قرآن كه: -1 غالب آيات انسانها را به تعقل و تفكر و تدبر دعوت ميكند، -2 آزادي عقيده و نفي اكراه در انتخاب دين را ارج مينهد، -3 كرامت ذاتي براي بنيآدم قائل است، -4 كشتن انسانها - جز در دو مورد- حرام دانسته است، -5 و قانون عدالت بر كلي نظام شريعت و طبيعت حاكم است، نميتوان هر كسي را به عنوان تغيير عقيده و يا انكار ضروري دين به اعدام تهديد و يا محكوم كرد و ارتداد در قرآن مجازات دنيوي ندارد و آنچه كه در صدر اسلام به عنوان ارتداد اتفاق افتاده است، صرفاًسياسي و همراه با نفاق و فتنه بوده است؛ لهذا حكم چنين مرتدي را بايد به عنوان تعزير با حفظ شرايط در اختيار حاكم گذاشت و بر اساس عرف زمان آن حكم را صادر كرد.
|