Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: کار بهشتی يك انقلاب بزرگ بود؛ انقلاب آرام و بی صدا

کار بهشتی يك انقلاب بزرگ بود؛ انقلاب آرام و بی صدا

در يادبود و شناخت آيت الله دکتر بهشتي

اشاره:

بنياد نشر آثار و انديشه هاي شهيد آيت الله دکتر بهشتي در راستاي پژوهش و تحقيق درباره طرح «روحاني تراز نوين» که به بررسي وظايف و اهداف و رسالت روحانيت در عصر جديد و آسيب‌شناسي وجوه مختلف آن اختصاص دارد، به سراغ سيد محمد خاتمي رفت تا علاوه بر شرح و توضيح تجربيات وي از سال‌ها تلاش درراه شناساندن انديشه عميق و اصيل اسلامي و نيز تلاش عملي در راه نشر اخلاق اسلامي، به بازگويي تفسير خاتمي از شهيد آيت الله دکتر بهشتي نيز بپردازد و انديشه و گفتار بهشتي را در آينه قول و سخن خاتمي به نسل امروز ارائه دهد. گفت‌وگو با خاتمي فرصت مغتنمي بود تا بتوان از خلال ادبيات و نگاه يکي از نزديک‌ترين و شبيه‌ترين افراد به شهيد دکتر بهشتي با مشي و مرام او دقيق‌تر و صريح‌تر آشنا شد و حتي سختي و صعوبت راه بهشتي و چون او زيستن و راه رفتن را بهتر دريافت. گفت‌وگوي حاضر بخشي از اين پروژه تحقيقي است که در اختيار مخاطبين قرار مي‌گيرد.

شهيد بهشتي يک دوره چهارساله در هامبورگ فعاليت داشتند که به نوعي دوره باروري شخصيت اجتماعي ايشان به حساب مي‌آيد، اما وجوه شخصيت ايشان بزرگتر از آن است که بخواهيم آن را در قالب مرکز اسلامي هامبورگ ببينيم؛ ايشان را بايد در افق وسيع تري ديد.

آيت الله دکتر بهشتي، پنج سال در مرکز اسلامي هامبورگ حضور و فعاليت داشتند و پس از آن در امر تدوين کتابهاي درسي ديني که به نظرم بسيار مهم و تأثيرگذار بود نقش محوري داشتند و بعد از پيروزي انقلاب در ساماندهي و شکل‌دهي نظام جمهوري اسلامي نقش کليدي داشتند. همه اينها اموري است که در شناخت شخصيت ايشان مي‌تواند مورد توجه قرار بگيرد. اما به نظر من خوب است حتي گسترده‌تر از اين موارد صحبت کنيم. امروز وقتي از يک روحاني صحبت مي‌کنيم، بايد موقعيت آن روحاني را بسنجيم و ببينيم چه توقعي از او هست؟ و چه نقشي مي‌تواند داشته باشد؟

امروز دين با چالش‌هاي بسيار سنگين و بزرگي مواجه است. بعد از ظهور پديده مدرنيسم و مدرنيته در دنيا، دين با چالش‌هاي جديدي روبه‌رو شده است که به هر حال متصديان امر دين را هم بي‌نصيب نگذاشته است.

از دوران‌هاي گذشته نيز به يک معني هميشه اين مسئله مطرح بوده است که بين عقل و وحي چه رابطه‌اي و بين دين و دنيا چه نسبتي برقرار است؟ و نقشي که دين در زندگي اين جهاني انسان دارد چيست؟ آيا اصلاً نقشي دارد؟ برخي خيال خود را راحت کردند؛ گفتند دين در اين زمينه نقشي ندارد، به‌خصوص در اين دنياي امروزي و مدرن؛ اما مـسئله با اين پاسـخ حـل نشد و نخـواهد شد.

اين چالش‌ها همواره وجود داشته و در دنياي جديد چالش‌هاي جديدتري هم به آن افزوده شده که منشأ پيدايش شخصيتهايي متفاوت از ديگران شده است؛ کساني که در عين پايبندي به دين، در عين تسلط بر مباني ديني، شخصيت‌هاي کاملاً متفاوتي نسبت به اسلاف خود داشته‌اند و به نظر من بزرگ‌ترين عاملي که سبب تفاوت چشم گير اين افراد نسبت به اسلاف خود شده، همين حساسيت و دل مشغوليشان به اين سؤال بشر بوده که دين در زندگي اين جهاني انسان چه کاره است؟ و دين در اين دنيا چه کار مي‌تواند بکند؟ دين در مصاف با آيين‌هاي ديگر و روشهاي ديگر چه نقشي مي‌تواند داشته باشد؟ و اصلاً اينکه ما دين را (به‌خصوص دين اسلام را) جاودانه مي‌دانيم، لوازم اين جاودانگي دين چيست؟ آيا دين جاودانه ديني است که فقط با يک سلسله مسائل خاص گذشته روبه‌رو است و به آن مسائل پاسخ مي‌گويد؟ در حالي که زندگي انسان مدام در حال تغيير است و هر روز مسائل نو پيش روي بشر قرار مي‌گيرد و دين جاودان بايد بتواند مسائل جديد را شناخته، به هر يک پاسخي متناسب بدهد. اگر بخواهيم احکام دين در زندگي روزمره انسان امروزي جاري باشد، آيا اين احکام فقط تکاليفي هستند که از طرف خداوند وضع شده‌اند تا نشان دهند چه کساني مطيع‌اند و چه کساني مطيع نيستند؟ آيا هدف اديان بزرگ الهي همين بوده و هيچ نگاهي به زندگي آدمي نداشته‌اند؟ يا اين احکام براي برآوردن نيازهايي وضع شده‌اند که انسان هر روز با آن روبه‌روست و لزوماً همه اين نيازها نيازهاي ثابتي نيستند (البته نيازهاي ثابتي هم در طول تاريخ وجود داشته است)؟ اديان الهي چگونه پاسخگوي اين نيازهاي نوظهور خواهند بود؟ اينها دغدغه‌هايي است که همواره وجود داشته است، به‌خصوص با تفکراتي که در دنياي امروز راجع به انسان و جهان و طبيعت و هستي پيدا شده است. همواره عده‌اي بوده‌اند که اين دغدغه خاطر برايشان وجود داشته و در صدد اين بوده‌اند که به اين پرسشها پاسخ بدهند و در واقع به خاطر علاقه به دين و آگاهي به زمان در زمينه توانمند ساختن دين، با بالا بردن توان پاسخگويي آن به پرسشهاي انسان و نيازهاي روز بشر تلاش کرده‌اند.

من فکر مي‌کنم افرادي نظير شهيد بهشتي، شهيد مطهري و امام موسي صدر کساني بودند که اين دغدغه را داشتند. ممکن است که جنس دغدغه‌هايشان يکي بوده ولي نوع آن با هم تفاوت داشته و رويکردهايي که براي حل مشکلات داشتند با همديگر يکسان نبوده است، ولي بين اينها وجه اشتراکي وجود دارد که به راحتي قابل درک است.

با اين مقدمه من آقاي بهشتي را اين‌گونه توصيف مي‌کنم که ايشان انسانِ عالمِ پرهيزگاري است که جهان خودش را مي‌شناسد، نسبت به دين خودش دغدغه خاطر دارد و در عين حال باور دارد که اين دين، دين حقاني است و بايد در عرصه زندگي حضور داشته باشد و نيز کسي است که معتقد است امروز هر کاري که بخواهيم انجام بدهيم بايد با اتکاي به ميراث گرانبهاي ما از دين باشد، ولي در عين حال اکتفا کردن به اين ميراث و اينکه با ابزار اين ميراث بخواهيم همه مسائلمان را حل کنيم، هم کاري نادرست است و هم کاري ناشدني. بلکه بايد با استفاده از اين منابع و مآخذ پاسخ‌هاي دين به پرسش‌هاي زمان حاضر را در عين حفظ هويت و اصالت دين استخراج کرد.

به همين دليل آيت‌الله بهشتي براي شناخت جهان امروز تلاش مي‌کند ما عالماني داشته باشيم که در عين بزرگي، هرگز خود را از شناخت زمان بي‌نياز ندانند. من در جاي ديگر هم عرض کرده‌ام غرب، چه خوب و چه بد، مهم‌ترين حادثه واقعه تاريخ ماست و درباره “اما الحوادث الواقعه فارجعوا الي روات حديثنا” نکته اين است که نبايد حديث را در اين روايت و حديث‌هاي لفظي خلاصه کنيم. مراد ما از حديث آن پديده نويي است که در شخصيت، بينش و منش ما بروز مي‌کند. گرچه خود حديث به معني خاص لغوي از بازرترين مصاديق همان حديثنا (حديث ما) است، اما شخص پيامبر يک حديث است، خود امام يک حديث است. حال پرسش من اين است که آيا حادثه واقعه‌اي بزرگ‌تر از تحقق دوران جديد تاريخ در غرب که بعد منجر به تحولات عظيم سياسي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و بين‌المللي در دنيا شده است وجود دارد؟ اين حادثه واقعه (يعني غرب جديد) ديدگاه‌ها را نسبت به انسان و جهان عوض کرده است (که بحث در مورد درست يا غلط بودنش در اين مجال ميسر نيست) و دستاوردهاي بزرگي چون تکنولوژي، امواج، انرژي‌ها و کشف‌هاي عجيب و اختراعات شگفت‌انگيز داشته است که بر توهم ابن سينا که مي‌گفت: «از قعر دل سياه تا اوج زحل / کردم همه مشکلات آدم را حل» خط بطلان کشيده است. دنياي تا قعر دل سياهِ امروز تا هسته اتم رفته و از سوي ديگر آسمان‌ها را درنورديده است؛ اما هنوز هم جهل بشر بسيار است. گرچه دستاوردهاي غرب در تکنولوژي و امور فني، صنعتي و اقتصادي بي شمار است، اما من معتقدم که از مهمترين دستاوردهايش نگاهي است که به انسان دارد. گرچه ما در عين حال معتقديم که اين نگاه، نگاهي يک بعدي است، ولي اين نگاه به انسان نگاه مهمي است و مهمترين مسئله هم اين است که اگر نخواهيم تعبير کانت را به کار ببريم که انسان مدرن انساني است که از قيموميت هر چيزي رها شده و تنها متکي به عقل خود بنياد است، که واقعاً هم انسان نمي‌تواند از قيموميت هر چيزي رها شود، به نظر من انسان مدرن از دو جباريت رهايي پيدا کرده است؛ جباريت امر قدسي و جباريت نيروهاي سياسي حاکم بر جامعه. اين بشر، بشر آزاد شده است. البته جباريت امر قدسي به اين معنا نيست که انسانهاي غيرمقدس خودشان را و كلامشان را قدسي ميدانستند و مردم را مجبور مي‌کردند که تابع آنها باشند و متأسفانه در مواجهه با اين امر ناگوار، بسياري از انسان‌هاي روزگار ما از اصل امر قدسي هم بريده‌اند. اين مسئله مهمي است که بدانيم امر قدسي وجود دارد، ولي امور غير مقدسي که قدسي شده‌اند، وقتي بر جامعه تحميل مي‌شوند ايجاد مشکل مي‌کنند. جهان بدون امر قدسي، جهان بي‌معنايي است، جهان بي‌هويتي است و به تعبيري که اگزيستانسياليست‌ها مي‌گويند جهاني پر از دلهره است. ولي به نظر ما جهان مطلوب، جهاني است که خداوند مي‌گويد “لا خوف عليهم و لا هم يحزنون” نه حزني در آن هست نه خوفي. جهان ما اگر متصل به امر قدسي مطلق نشود، همواره خوف و حزن در آن هست.

در عين حال اينکه کساني که مقدس نيستند، مطلق نيستند و در زمان و مکان محدودند، مقدس شوند يا انديشه آنها مقدس شمرده شود، يا برداشتهاي خاصي مقدس قلمداد شوند و اين امر بر جامعه تحميل بشود و هزينه‌هاي گزافي هم داشته باشد و تا آنجا پيش برود که حتي اعتراض کردن به اين بشر هم خطا و جرم به حساب آيد، اين مناسبتي با امر قدسي ندارد.

خوشبختانه بشر امروز از اين مسئله رها شده و اين امر مهم و مبارکي است که دست کم در عالم نظر، انسان از حکومتهاي مستبد و جبار و حکومتهاي مطلقي که پيشتر حاکم بودند رهايي يافته است. اين است جهان امروز و امر مستحدثي که از آن سخن مي‌گوييم. آيا واقعاً امروز که ما به دين رجوع مي‌کنيم شبهه ابن کمونه که در کلام کلاسيک مي‌خوانديم مسئله اصلي ما است يا مسائل ديگري که بروز و ظهور کرده است؟ امروز وقتي از دين صحبت مي‌کنيم صحبت از اين است که نگاهش به انسان چيست؟ درباره آزاديهاي انسان چگونه فکر مي‌کند، درباره زمينه‌سازي براي رشد نيروهاي جامعه چگونه حکم مي‌کند. اينها مسائلي است که دغدغه خاطر بزرگاني چون شهيد بهشتي، امام موسي صدر و سايرين بوده است. البته نمي‌خواهم بگويم اينها انسانهايي بودند که هيچ عيب و نقصي در کارشان نبوده، نه! به اعتقاد من اين نقطه حرکتي است که ما اگر بخواهيم شخصيت اين بزرگواران را بشناسيم بايد از اين نقطه شروع کنيم. اعتقاد به دين، اعتقاد به توانايي دين براي حل مشکلات بشر و اعتقاد به اينکه راه حلي که دين دارد بهترين راه حل براي مسائل پيش روي بشر است.

اما بشر يک امر تاريخي است؛ زندگي هم يک امر تاريخي است. پرسش و پاسخهايي که ما در زمان خودمان داريم چيست؟ شناخت اينها و اينکه چه کنيم که دين توان پاسخگويي به اين پرسشها را داشته باشد؟ اين اجمالا مسئله‌اي است که من براي افرادي نظير شهيد مطهري، شهيد بهشتي و ديگران مورد توجه قرار مي‌دهم و بسته به اينکه چقدر زمان خودشان و مسائل آن را بشناسند، و رجوعشان به منابع اصلي دين چگونه باشد، جوابهاي متفاوتي ممکن است در اين زمينه بگيرند.

البته خصوصيات شهيد بهشتي را از جهات ديگري هم مي‌توان و بايد ديد.

اولين موضوع تبار شهيد بهشتي است. تبار او علم و فضيلت و نوعي اشرافيت معنوي است (گرچه شايد تعبير اشرافيت هم درست نباشد که ترجمه اريستوکراسي غربي است)، ولي مرادم از اشرافيت معنوي همان اشرافيتي است که در بعضي از روايات ما هم آمده و ستوده هم هست. اين تبار، تبار مهمي است. يعني واقعاً اينکه آدم از کدام ريشه باشد و از کجا آمده باشد، خيلي مهم است. آدمهاي بي‌ريشه هميشه کار را خراب مي‌کنند. آدمهاي بي‌ريشه هميشه چون ظرفيت کافي را ندارند، مشکل ايجاد مي‌کنند و همين است که مي‌بينيم در کلام اميرالمؤمنين و ديگر بزرگان دين و آيين ما به اولياي امر خطاب مي‌کنند که براي سپردن امور مردم سراغ کساني برويد که داراي ريشه‌هاي عميق هستند، چه از نظر جايگاه اجتماعي، چه از نظر جايگاه علمي.

دومين موضوع استعداد فوق‌العاده ايشان است. من تعبيري از مرحوم داماد که بزرگترين اساتيد ايشان بودند و عمده آموزش‌هاي فقه و اصول شهيد بهشتي نزد آقاي داماد انجام شد، شنيدم که ايشان گفته بود من هيچ کسي را به استعداد آقاي بهشتي نديده‌ام و حتماً مي‌دانيد که برجسته‌ترين فضلايي که هنوز هم برخي از آنها هستند، و برخي ديگر هم رفته‌اند شاگرد آقاي داماد بودند. اين قضاوت، قضاوت کسي نيست که مثلاً پنجاه يا صد نفر شاگرد داشته باشند و در ميانشان يک نفر مثل آقاي بهشتي شاخص باشد و اين تعبير را در مورد او به کار برد. قريب به اتفاق شاگردان ايشان شاخص بودند و وقتي كه آقاي داماد مي‌گويند استعدادي مثل ايشان نديدم واقعاً اين نشانه نخبگي شهيد بهشتي است. شاهـد ديگر اين سخنم کلام آيت الله آقاي موسي شبيري زنجاني درباره شهيد بهـشتي است. آيـت الله شبيري زنجاني و امام موسي صدر و فضلاي ديگري با آيت‌الله بهشتي هم‌درس و هم مباحثه بودند. من از سال 1353 اين افتخار را پيدا كردم كه درس خاصي را با آيت الله آقاي آقاموسي زنجاني شروع كنم و در روزهايي که تقريبا موضوع رفتن من به آلمان و ارتباطم با آقاي بهشتي روشن و قطعي شده بود ايشان خاطره‌هايي از شهيد بهشتي ذکر کردند. يکي از تعابيري که از ايشان در مورد آقاي بهشتي شنيدم اين بود که فرمودند آقاي بهشتي يقيناً مجتهد است. آقاي آقاموسي شبيري زنجاني انسان بسيار محتاطي هستند و به سادگي قضاوت نمي‌كند و قضاوت علمي درباره افراد بسيار برايشان دشوار است، ولي براي من خيلي جالب بود که گفتند يقيناً آقاي بهشتي مجتهد است. اين روزها الحمدلله! عناوين آيت‌الله و مجتهد و بالاتر و پايين تر از اين خيلي زياد شده، ولي مجتهد واقعي و مجتهد به آن معنايي كه به آن قلة درك و استنباط رسيده باشد انگشت شمار است. آن هم زماني که آقاي آقاموسي شبيري زنجاني بگويد كسي يقيناً مجتهد است. اين نشانة علم و فضل ايشان و جايگاه والاي علمي ايشان است. بله آيت‌الله بهشتي در عين حال كه از نظر فكر و انديشه بسيار قوي بودند و كار كرده بودند؛ فلسفه خوانده بودند، فقه و اصول خوانده بودند، زمان خودشان را مي‌شناختند. ما هنوز هم کمتر كسي را داريم که مثل آقاي بهشتي بر سه زبان زنده دنيا مسلط باشد. تسلط ايشان بر زبان‌هاي آلماني و انگليسي را كه خود شما درك كرده بوديد. در سفري كه ايشان به آلمان آمده بودند من تسلط ايشان بر زبان عربي را به چشم خودم ديدم. در آن سفر آقاي حسام العطار هم از شهر آخن آمده بودند و جمع كثيري از مريدان حسام هم در كتابخانه مرکز اسلامي هامبورگ جمع شده بودند. من هم تازه به آلمان رفته بودم و لابد مي‌دانيد که دو سه هفته بعد از رفتن من آقاي شبستري برگشتند و من در سامان دادن کارها تنها مانده بودم. بعد از يكي دو ماه آقاي بهشتي که قبلا ممنوع الخروج بودند اجازه خروج از کشور يافتند و با خانواده به آلمان آمدند و بعد هم رفتند به بسياري ممالک ديگر و بازگشتند.

اين نشست، اولين سمينار سراسري اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشجويان اروپا و انجمن اسلامي دانشجويان آمريکا و کانادا بود كه حالا اگر مجالي شد در اين زمينه هم صحبت مي كنم. ارديبهشت ماه سال 1357 بود. من نوزدهم فرودين ماه 1357 به هامبورگ رفتم و ايشان حدوداً يك ماه بعد به آلمان آمدند در حالي که من دست تنها بودم و به زبان آلماني هم مسلط نبودم. ورود آقاي بهشتي قوت قلب بزرگي براي من بود و در انجام امورات جاري و كارهاي اداري هم ايشان پشتيبان خوبي بودند.

در شب برگزاري جلسه‌اي که گفتم با حضور آقاي حسام العطار در مرکز برگزار مي‌شد، اغلب حضار نوعاً عرب زبان بودند. در آن نشست آقاي بهشتي در باب مسائل مطرح روز سخنراني به زبان عربي ايراد كردند. گاهي انسان به زباني غير از زبان مادري با شخصي سلام و عليک و حال و احوال مي‌كند، اما گاهي شخص يك سخنراني علمي را به زباني غير از زبان مادري خود در مقابل کساني ايراد مي‌کند که زبان مادريشان است و اين بسيار متفاوت است. در دوره‌اي که حتي گاهي فراگرفتن فلسفه اسلامي ملاصدرا ممنوع بود، وقتي يک روحاني اين آموزش‌هاي نوين را دنبال کند امر بسيار مهمي است. من بين سالهاي 1340 تا 1344 در قم بودم و از سال 1344 تا 1348 براي تحصيل به اصفهان رفتم.

از سال 1348 تا 1350 هم براي گذراندن دوره نظام وظيفه به تهران آمدم و با آقاي بهشتي دورادور آشنا بودم. اتفاقاً نخستين باري که ايشان را ديدم زماني بود که از حسينيه ارشاد بيرون آمده بودم و ايشان هم همزمان بيرون آمده بودند، آمدند به سمت من، من ايشان را مي‌شناختم ولي ايشان من را نمي‌شناختند. ديده بودند يك بچه طلبه آنجاست، آمدند جلو و خيلي برخورد گرمي داشتند. اين اولين ديدار رودرروي من با آقاي بهشتي بود، اولين ديداري كه با هم مواجه شديم و صحبت كرديم. در سال 1340 كه من در قم درس مي‌خواندم ايشان مدرسه دين و دانش قم را اداره مي‌کردند. براي طلبه‌ها كلاس زبان گذاشته بودند از جمله كساني كه من به خاطر مي‌آورم آقاي سيد هادي خسروشاهي، آقاي مصباح و فكر مي‌كنم آقاي مصطفي محقق داماد به مدرسه ايشان مي‌رفتند. اکثر علمايي كه زبان ياد گرفته (کم يا زياد) در آنجا فراگرفته‌اند. ايشان خودش به زبان انگليسي مسلط بود. اين آدمي است كه در زمان خودش است و يك ملاي زمان‌شناس و ناظر به عمل است.

من كسي را نديدم که مانند آقاي بهشتي فكر منظم و سامان يافته‌اي داشته باشد. اتفاقاً در همان جلسه‌‌‌اي كه با حضور آقاي حسام العطار با عربها صحبت مي كرديم بحث ايشان اين بود كه ما مسلمانان در ساماندهي و سازماندهي ناتوانيم. عيب كار مسلمانها اين است كه سازمان و ساماني براي كارهايشان ندارند، به خصوص اگر بخواهيم زندگي مردم را اداره بكنيم. در مورد نظم آقاي بهشتي که طبعاً شما بيشتر از من مي‌دانيد ايشان چقدر منظم بودند و مهم تر از همه اينکه فكر منظم و فكر سازماندهي شده داشتند. سؤال از “كجا بايد شروع بكنيم؟” براي آقاي بهشتي خيلي مهم بود.

اشاره‌اي به آلمان بكنم و بعد برگردم به ايران. در آن بحبوحه مسايل مختلف و بگومگوها و اختلافات ميان جريانات سياسي، پيدايش گرايشهاي چريكي، نهضتي كه امام در رأسش بودند، مسائل زندانها، دربه‌دري‌ها، و موضوعات ديگري که به اصطلاح گاهي دامان آقاي بهشتي را هم كم ‌و بيش مي‌گرفت و برايشان محدوديتهايي ايجاد مي‌کرد. اين نکته که آقاي بهشتي به اين فكر مي‌کند كه به جايي برود كه کماً و کيفاً مي‌تواند بيشترين تأثير را بر جامعه داشته باشد و نسلي كه در حال پرورش يافتن است را مورد توجه قرار دهد و سازمان كتب درسي از دوره راهنمايي تا دورة دبيرستان را دگرگون کند، به نظر من يك انقلاب بزرگ بود؛ انقلاب آرام و بي صدا، انقلاب سفيد اما نه از جنس انقلاب سفيد شاه.

فکر نمي‌کنم شما به ياد بياوريد! ما كتب تعليمات ديني يا علوم اجتماعي يا ساير مسائلي که به نحوي با دين مرتبط بود را مي‌خوانديم، ولي واقعاً اگر ما را از دين دل زده نمي‌كرد، هيچ جذابيتي هم براي ما نداشت. ايشان در آن زمان تيمهاي قوي از افراد برجسته نظير شهيد باهنر و آقاي گل زاده غفوري و امثالهم را دور هم جمع کردند و اين کار را به سامان رساندند. اتفاقاً من در جلساتي كه قبل از رفتن به آلمان با ايشان داشتم، به دفعات در همان دفتر ايشان در آموزش و پرورش ملاقاتشان کردم. چند مرتبه‌اي هم در منزل خودشان با ايشان صحبت كردم و از نزديک در جريان اين حرکت بزرگي که ايشان آغازگر آن بودند قرار گرفتم. اين واقعاً يك تحول عظيم بود و هوشمندي ايشان را ببينيد كه مي‌دانستند بايد “كجا اثر بگذاريم؟” و “چگونه تحول ايجاد كنيم؟”

شما مطمئن باشيد بخش قابل‌توجهي از افرادي که از نسل‌هاي مختلف بعد از پيروزي انقلاب در عرصه‌هاي گوناگون جبهه و جهاد و مديريت كشور نقش آفريدند، تربيت‌شده همان كتابهاي درسي بودند که آقاي بهشتي ساماندهي کردند و البته كارهاي ديگري كه ايشان به يادگار گذاشتند.

در آلمان، اصلاً من به يك معنا بايد عرض كنم كه مركز اسلامي هامبورگ با وجود آقاي بهشتي و خصوصيات ويژه‌اي که داشتند هويت يافت. البته بجاست ياد مرحوم محققي را هم گرامي بدارم. ايشان هم خيلي زحمت كشيدند، از زماني که احداث ساختمان مرکز را شروع كردند، تا بعدها که افراد را دور هم جمع كردند و جلسات مختلفي برگزار نمودند. ولي اگرچه گامهايي برداشتند، مجال چنداني براي ساماندهي محتوايي مركز پيدا نكردند. به يک معني مركز اسلامي هامبورگ با حضور آقاي بهشتي بنيان‌گذاري شد، همانطور که اعتقاد دارم آقاي بهشتي بودند که نقش اول را در شكل‌دهي و سامان بخشيدن به نظام جمهوري اسلامي ايفا نمودند. مركز اسلامي هامبورگ طبيعتاً يک مرکز شيعي بود و نامش هم امام علي عليه السلام بود. طبيعي است که در چنين مرکزي يك عده ايرانيان مسلمان دور هم جمع شوند و كار را سر و سامان دهند و به شيعه بودن خود هم افتخار کنند. اما اين مرکز شيعي كه به مسائل رويكردي شيعي داشت، با حضور آقاي بهشتي به يک «مركز اسلامي» تبديل شد؛ «مركز اسلامي جامع» به گونه‌اي كه اين مركز همچنان كه با شيعيان ايراني در ارتباط بود با ساير مسلمانان غيرشيعه‌اي كه مهاجر يا محصل بودند هم همان ارتباط را داشت، همانطور که با مسلمانهاي آلماني مقيم. يعني آقاي بهشتي سه شعبه ارتباط را برقرار كرد، نه تنها با ايرانيان و نه تنها با اهالي هامبورگ بلکه كل آلمان به يك معنا و تا حدودي با ديگر كشورهاي غربي.

مثلاً در ايام عزاداري ماه محرم يا مثلاً اعياد، علاوه بر علاقه‌مندان ساکن هامبورگ، از سراسر آلمان افراد علاقه‌مند مي‌آمدند و جلسات را پررونق‌تر و پربارتر مي‌کردند. گاهي مي‌ديديم كه از انگلستان يا فرانسه و کشورهاي ديگر هم افراد در جلسات مرکز حضور مي‌يافتند.

ارتباط مرکز هم با غير ايراني‌ها و آلماني زبان‌ها و مسلمانان ساير کشورهاي اروپايي يا اتباع کشورهاي عربي يا پاکستان و امثالهم که بعضا شيعه هم نبودند همانند ارتباطي بود که با شيعيان ايراني داشت. همه اين افراد فعال بودند و همه آنجا را مركز خودشان مي‌دانستند. اين خصوصياتي بود كه آقاي بهشتي داشتند.

* سید محمد خاتمی

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org