|
بررسي الزام حجاب در حکومت ديني
چكيده: پـوشش زن در فرهنگ ملي و اسلامي ما از جايگاه بلندي برخوردار است و لزوم آن نه تنها در ميان همه مذاهب اسلامي، بلكه در همه اديان الهي مورد اتفاق است و اين حكم به دليل بيان آن در قرآن ابدي و دائمي است؛ لذا از وظايف حكومت اسلامي است كه اين وظيفه ديني را تبليغ و ترويج كرده و براي تحقق آن در جامعه برنامهريزي و فرهنگسازي كند. اما اينكه حكومت اسلامي براي اجراي اين حكم به روشهاي عقوبتي، تنبيه و تعزير متوسل شده و اجبار و الزام قانوني براي آن داشته باشد، امري است كه نه از ناحيه شرع مقدس تأييد شده و نه در تاريخ اسلام و سيره پيامبر و ائمه معصومان نمونهاي براي آن يافت ميشود و نه سيره عقلا مؤيد آن است؛ بنابراين لازم است حكومت براي پيادهسازي ارزشهاي ديني از جمله پوشش در يك جامعه، از روشهاي اثباتي استفاده نموده و در جهت ارتقاي سطح علمي و معرفتي انسانها بكوشد و بهرهگيري از روش فرهنگسازي و تعليمات غيرمستقيم را مقدم دارد. كليد واژه: پوشش، حجاب، الزام حكومت،تكاليف ديني، حدود، امر به معروف، نهي از منكر 1) طرح مسأله پوشش زنان در فرهنگ ملي و اسلامي ما از جايگاه والايي برخوردار است و ضرورت آن در ميان همه اديان الهي، به ويژه مذاهب اسلامي ترديدناپذير بوده و هيچ كسي از فقيهان يا آشنايان به مباني و منابع در اصل آن مناقشه نكردهاند تا آنجا كه پوشش از علائم هويتي زنان مسلمان شناخته شده است؛ هرچند دينداري در حفظ پوشش خلاصه نميشود و از پايههاي فروع دين به شمار نيامده و مانند نماز، روزه، حج و ديگر اركان عملي اسلام نيست، اما حفظ آن براي زنان و مردان (هر يك به تناسب حساسيت خود) نقش بزرگي در پاكي اخلاق، اصالت و هويت فرهنگي- ملي و نشان دادن شخصيت و حريم عفاف داشته و موجب تكامل جامعه و رسيدن آن به مراتب عالي انساني و اخلاقي ميگردد. اما مهم پاسخ به اين پرسش است كه چگونه ميتوان به اين دستور اسلامي جامه عمل پوشانيد و آن را در نظام ديني اجراپذير ساخت و متون ديني چه روشي را براي تحقق اين خواسته پيشنهاد ميكنند. برخي از احكام اسلامي از چنان اهميتي برخوردار است كه براي آن ضمانت اجرايي تعيين و به كيفر آن تصريح شده است؛ مانند امنيت در جامعه. از اين رو، براي سرقت، شرارت، فساد، تجاوزهاي جنسي و حتي امور منجر بدان مانند خوردن مشروبات الكلي، در روايات كيفر تعيين گرديده است. در مقابل، براي ترك برخي از احكام اسلامي با آن كه مهم هستند، الزام و اجبار و كيفري تعيين نشده است؛ مانند نماز، روزه و بسياري از واجبات ديگر. حال مسأله آن است كه حفظ پوشش براي زن و مرد از كدام قبيل است؟ پس از انقلاب اسلامي در راستاي تثبيت ارزشهاي ديني، مسأله حجاب از مسائلي بود كه درباره آن سرمايهگذاري بسيار صورت گرفت. اما با گذشت ربع قرن از آن، بر خلاف انتظار، وضعيت حجاب نه تنها بهتر نشده كه روز به روز بدتر ميشود. حال آنكه در بسياري از كشورهاي اسلامي كه آوازه انقلاب اسلامي به گوش آنها رسيده و تأثير مثبتي بر جاي گذاشته، افزايش روز به روز فرهنگ حجاب در خانوادههايي كه پيش از آن هرگز به آن توجهي نميكردند، گزارش شده است. اكنون اين پرسش مطرح است كه علل عدم موفقيت جمهوري اسلامي در تداوم، گسترش و تثبيت فرهنگ حجاب چيست. بيگمان در تحليل علل ميل به ابتذال، تبرّج و بيبندوباري، افزون بر علل عام كه تأثير ويژهاي بر پوشش و آرايش مردم داشته، لازم است به شيوه برخورد با مسأله نيز توجه شود و اين نكته روشن گردد كه آيا رعايت حجاب پديده اعتقادي و فرهنگي است كه در شرايط خاص زمينه پذيرش و عمل پيدا ميكند و پروسهاي طولاني براي اجراپذيري ميطلبد، يا اينكه ميتوان با قوانيني الزامي و كيفري با اين مقوله برخورد كرد. به عبارت ديگر، شيوه برخورد با حكم حجاب به لحاظ فقهي كدام است و آيا در اصل مسأله پوشش وظيفهاي دولتي است كه ضرورت الزام بر آن را ايجاب ميكند يا مانند نماز، روزه و ساير احكام ديني، تكليفي شرعي است كه تا زمينه فهم، آگاهي، اعتقاد، فرهنگسازي و هنجارگرايي در آن فراهم نيايد، هر عمل الزامكننده آب در هاون كوبيدن است و كار را به جايي ميرساند كه مسئولان كشور از هر طيف و گرايش سياسي به اين نتيجه برسند كه به هر حال بايد به گونهاي با آن كنار بيايند و از اين موضع دست بكشند. در اين باره مسأله چندان روشن نبوده و ديدگاهها منقح و مشخص نشده است كه آيا به لحاظ ديني و عقلي الزام واجب است يا اينكه در اين حوزهها در اصل و قاعده اوليه جاي الزام نيست، همان طور كه در تكاليف فردي الزام جايي ندارد. روشن است كه تا اين بحث منقح نشود، سياستگذاري و برنامهريزي در اين حوزه نميتواند از جايگاه ديني و فقهي مناسبي برخوردار باشد و همواره ناهماهنگي در عملكرد مجموعههاي مديريتي نظام را به وجود ميآورد و تضعيف در كارآمدي دستگاه اجرايي كشور را به دنبال خواهد داشت و مشكل همچنان بر جاي خود باقي خواهد ماند. همچنين اگر مشخص شود كه در مسأله حجاب به لحاظ فقهي جايي براي الزام و قوانين كيفري نيست، آنگاه موضوع برنامهريزي و فرهنگسازي از سوي مسئولان جدي گرفته ميشود. درصورتي که براي دستگاههاي اجرايي كه دستي براي ظاهرسازي و اجراي اين دسته از امور شريعت را دارند، آسانترين راه استفاده از روشهاي الزامكننده است، در حالي كه در آموزههاي ديني آمده: «آخرالدواء الكي» (نهجالبلاغه، خطبه168) آخرين راهحل و درمان، داغ كردن است. به همين دليل بايد روشن شود حكم پوشش، الزام حكومتي را ميپذيرد يا چنين چيزي مطرح نيست و نميتوان آن را از فقه استنباط كرد. با اين كه در قرن اخير نوشتههاي بسياري در قالب كتاب و مقاله به زبان فارسي و عربي در مسأله حجاب به رشته تحرير درآمده و بسياري از زواياي اين موضوع به بحث و بررسي گذاشته شده و تحقيقات ارزندهاي نيز صورت گرفته است، اما بحث از اجراسازي و الزام بر حجاب به لحاظ فقهي سابقه نداشته و به عنوان خاص هم مطرح نگرديده است. جالب اين كه حتي درباره ضرورت حجاب و غض بصر در كتاب النكاح به مناسبت احكام ستر و نظر بحث نشده است. تنها در برخي كتابهاي اخلاقي و حديثي به مناسبت عفاف و آفات چشم بسيار كوتاه به اين موضوع اشاره شده است. در كشورهاي اسلامي[1]، به ويژه در ايران از حدود هشتاد سال پيش و به دنبال تأثيرپذيري از جوامع اروپايي و به ويژه از آن هنگام كه كشف حجاب از سوي رضاخان اجباري شد، از سوي عالمان و فقيهان رسالهها و مقالاتي درباره حجاب نگاشته گرديد[2]، اما درباره الزام به حجاب از سوي دولت مطلبي نيامده است. پس از انقلاب اسلامي و طرح مجدد مسأله حجاب در ميان علما و حقوقدانان درباره اين موضوع بحثهايي رخ ميدهد تا اينكه در سال 1372 قانوني در مجلس شوراي اسلامي درباره الزام حجاب به تصويب ميرسد كه طبق آن «هر كس علناً در انظار و اماكن عمومي و معابر تظاهر به عمل حرامي نمايد، علاوه بر كيفر عمل به حبس از ده روز تا دو ماه (يا تا 74 ضربه شلاق) محكوم ميگردد و در صورتي كه مرتكب عملي شود كه نفس آن عمل داراي كيفر نميباشد، ولي عفت عمومي را جريحهدار نمايد، فقط به حبس از دو روز تا دو ماه يا تا 74 ضربه شلاق محكوم خواهد شد. تبصره: «زناني كه بدون حجاب شرعي در معابر و انظار عمومي ظاهر شوند، به حبس از ده روز تا دو ماه و يا از پنجاه هزار تا پانصد هزار تومان جزاي نقدي محكوم خواهند شد» (قانون مدني، ماده 638). 2) ديدگاهها درباره الزام حجاب در ميان صاحبان انديشه درباره شيوه برخورد با مسأله حجاب، سه نظريه مطرح است: 1- 2) از آنجا كه اصل حجاب به عنوان وظيفه شرعي واجب است، مانند هر يك از واجبات شرعي فردي و اجتماعي، بايد ديگران را بر آن الزام كرد و قوانيني براي ملزم كردن زنان وضع نمود و كساني كه مرتكب بيحجابي ميشوند را كيفر داد. 2- 2) اصل حجاب هر چند واجب شرعي است، اما وظيفه شخصي و در حوزه خصوصي تكاليف ديني فردي است؛ لذا الزام بر آن جايز نيست و نميتوان كسي را بر بيحجابي كيفر كرد. 3- 2) از آنجا كه اصل حجاب واجب است، فرهنگسازي و فعاليت تبليغي براي آشنايي و آگاه كردن مردم نسبت به اين وظيفه لازم است و صرف رعايت نكردن حجاب كيفري را به دنبال نميآورد. لذا نميتوان كسي را بر ترك حجاب و انجام عمل حرامي مانند بيحجابي مجازات كرد، ادله اوليه نيز دلالتي بر جواز الزام ندارد. تنها در صورتي الزام دولت جايز است كه اولاً برداشتن حجاب به صورت كلي عفت عمومي را جريحهدار كند و بيحجابي تبديل به ناهنجاري اجتماعي شود. ثانياً به صورت علمي و كارشناسي ثابت شود كه تبرج و آراستن ضايعهاي بزرگ و اجتماعي است. ثالثاً تمام راههاي فرهنگي و روشهاي تبليغي و ترويجي انجام گرفته و اكثريت جامعه از حكم حجاب آگاه شده باشند. در آن صورت بحث حجاب از حوزه تكليف فردي بيرون آمده و در سلك قوانين اجتماعي و حقوق عمومي در ميآيد كه عدم رعايت آن ناهنجاري اجتماعي و فساد اخلاقي خواهد بود كه خود موضوع مستقلي است. به نظر نويسنده، نظريه سوم با مستندات ديني و عقلي سازگارتر است و كساني كه نظريه نخست را برگزيدهاند، به دلايلي مانند سيره عقلا، عمومات و اطلاقات ادله و امر به معروف و نهي از منكر استناد كردهاند. حتي به اين اصل فقهي كه هر مخالفت با شرع تعزير دارد، تمسك كردهاند. حال آنكه به نظر نويسنده همه اين دلايل جاي مناقشه جدي دارد كه يكايك آنها مورد بحث قرار خواهد گرفت. در آغاز براي روشن شدن موضوع مباني اجراپذيري حجاب بررسي شده و آنگاه به سيره معصومان در اين موضوع اشاره ميگردد. در نهايت نيز ادله فقهي موافقان الزام نقد و بررسي ميشود. اميد است اين بحث سرآغاز گفتمان جواز و عدم جواز الزام حجاب باشد و زمينه بحثهاي فقهي و كارشناسي را به دنبال خود فراهم سازد و يكي از معضلات فرهنگي و اجتماعي به چالش كشيده شود. 3) ضرورت فرهنگسازي در جامعه ديني يكي از دغدغههاي جامعه ديني آن است كه چگونه ميتوان ارزشها و تعاليم ديني را در جامعه تحقق بخشيد و آيا روشهاي زور، اجبار، رعب و ترس ميتواند در ساختن جامعهاي دين باور و ديندار كمك كند. همچنين با نگاه درون ديني اين پرسش مطرح ميشود كه روش دين براي ديني كردن جامعه چيست و ارزشها از چه راهي تحقق ميپذيرند. بديهي است كه هر كس داراي اعتقاد ديني باشد، دوست دارد عقيده و مرامش در جامعه رواج يابد و بر اساس آن زندگي اجتماعي سامان گيرد و ديگران با او هم عقيده شوند، اما اين پرسش هم مطرح است: اولاً تحقيقات و مطالعات اجتماعي چه روشي براي اجراي احكام پيشنهاد ميدهد. ثانياً آيا تعاليم ديني براي اجرا و پياده كردنش اجازه ميدهد كه از هر روشي استفاده شود، يا تنها از روشهاي معين ميتوان اهداف دين را پياده كرد. يادآوري اين نكته حائز اهميت است كه ديدگاه مردم نسبت به معيار دينداري در يك جامعه در گزينش روش اجراي احكام نقش محوري دارد؛ مثلاً در نگاه عدهاي همينكه افراد به ظاهر دستورات ديني را عمل ميكنند و شعائر ديني را رعايت مينمايند، جامعه ديني است. اگر در جامعه محافل برگزاري دعا، جشن و اعياد ديني و عزاداري رونق گرفت و ظواهر ديني به خوبي رعايت شد، آن جامعه ديني است؛ هر چند در آن ظاهرسازي شده باشد و افراد به دلايل مختلف مانند فضاي اجتماعي، موقعيت شغلي و پست اداري، ترس از مؤاخذه و رد نشدن در گزينش و يا چيزهاي ديگر، به آن روي آورده باشند. اما در نگاه ديگر، اين دسته از اعمال در صورتي ارزشمند و مبتني بر دين است كه با شاخصهاي ديگر دينداري، چون راستگويي و ناهنجار بودن دروغگويي، رعايت امانت در جامعه، احترام به حقوق افراد و آبروي مردم، حسن همجواري، دعا و نيايش به دور از تظاهر و خودنمايي، دخالت نكردن در زندگي خصوصي و در سطح جامعه مبارزه با ستم و ستمگري، نبود فقر، فساد، تبعيض، رانتخواري، برقراري عدالت اجتماعي، بودن روح تعاون و همكاري، دوستي و گذشت همراه باشد و جامعه با اين معيارها ديني ميشود. حال در برگزيدن روش مطلوب در اجراي احكام بايد ديد كدام معيار مورد تاييد دين است. اگر تلقي نخست درست باشد، ابزارها و سازوكارهايي از سنخ آن چه امروز در جامعه ايران ميگذرد بايد به كار گرفت و اگر تلقي دوم درست باشد، بايد راهكاري متفاوت از آن چه انجام يافته، پيش گرفت[3]. در زمينه روش پيادهسازي احكام در حوزه آموزش و تعليم و تربيت نيز دو نگاه سنتي و اصلاحگرايانه وجود دارد. گروهي معتقدند براي ديني كردن يك جامعه بايد از همه شيوههاي فرهنگي و غيرفرهنگي استفاده كرد؛ حتي اگر به خشونت بيانجامد. اين گروه برنامههاي آموزشي خود را حداكثر در نوسازي عنوانها و مضمونهاي كهنه و شيوههاي قديمي به كار ميگيرند و معتقدند كه از طريق احياي همين مضمونها ميتوان به اهداف مورد نظر دست يافت. همچنين براي پيشگيري از تهاجمات تا آن جا كه توان هست بايد مانع گسترش و نفوذ تكنولوژيهاي اطلاعرساني در جامعه شد و با ابزارها و شيوههاي قانوني آنها را از دسترس مردم دور داشت. به همين دليل اين گروه از همه عوامل و نيروهاي اجتماعي سود ميجويند تا به آن ايدهها جامه عمل بپوشانند، هر چند روشهايي ناسالم و غيراخلاقي باشد، چون در تحقق هدف وسيله توجيهپذير است. گروه ديگر تنها راه حل تحول جامعه را در رجوع به فرهنگ قرآن و سنت و پالايش دين از غلو و خرافات ميداند. در نظر اين گروه هر چند مقاومت در برابر انديشه بيگانه ضروري است، اما اين امر تنها در سايه روشهاي اثباتي و مصونسازي جامعه از طريق ارتقاي سطح علمي و فرهنگي ميسر ميباشد. به نظر آنان هضم نشدن در تمدن جديد و ايجاد هويت مستقل براي جامعه اسلامي در صورتي ممكن است كه اولاً از تمدن جديد به نحو احسن استفاده شود و اين ابزارها در خدمت ارزشهاي ديني به كار رود. ثانياً به جاي تاكيد بر شعائرگرايي و ظاهرگرايـي، اصولـي همـچون عـدالت خـواهي، ستمستيزي، آزادي و معنويتگرايي ترويج گردد. ثالثاً بهرهگيري از شيوههاي جديد عـلوم روانشناسي و جامعهشناسي براي اجراي ارزشها و تعاليم دين بايد در دستور كار جامعه ديني قرار گيرد. به همين دليل در نظر اين گروه آزادي انديشه و تبادل آراء و عقايد موجب مصونسازي جامعه در برابر انحرافات فكري و تهاجمات غيرديني است. مرور سالهاي پس از انقلاب و بررسي نحوه عملكرد حوزههاي فرهنگي و آموزشي نشانگر آن است كه اين اقدامات نه تنها موجب افزايش دين باوري و دينگرايي نشده، بلكه گريزدهنده و طرد كننده نيز بوده است. اگر گمان شود مواد درسي ديني در مراكز آموزشي توانسته با تلنبار كردن اطلاعات ديني موجب جذب و مصونسازي گردد، بايد اكنون وضعيت فرهنگي و اخلاقي جامعه بهتر از اينها ميبود. در حالي كه به نظر ميرسد اين آموزشها نه تنها نتوانسته به تقويت بنيههاي ديني كمك كند، بلكه رياكاري، ظاهرسازي و شعارگرايي را تقويت كرده است. نكته ديگر آنكه حقيقت پوشش آن است كه زن در معاشرت با مردان بدن خود را از نامحرمان بپوشاند و به جلوهگري و خودنمايي نپردازد و كاري نكند كه موجب به حرام افتادن نوع مرد شود. به عبارت ديگر روح حجاب، صرف تظاهر به پوشيدن نيست، خوب پوشيدن است و اين در صورتي حاصل ميگردد كه افراد به آن اعتقاد داشته باشند و آن را ادب زندگي اجتماعي خود بدانند. حال اگر كسي به اصل حكم آگاهي نداشته باشد و يا فايده و كاركرد كلي آن را نداند و در محيط اجتماعي تربيت نشده باشد، الزامات اجتماعي و فضاسازي، مشكل را حل نميكند و مانع از خودنمايي نخواهد شد. به همين دليل گاه قانون محدودهاي را تعيين ميكند، اما افراد براي فرار از قانون روشهاي جديد ابداع ميكنند. گاهي لباس و دوخت به گونهاي انجام ميگيرد كه به ظاهر پوشش است، اما در حقيقت فرار از حجاب و روي آوردن به برهنگي است. در فلسفه حجاب اين نكته مطرح است كه اسلام ميخواهد انواع التذاذهاي جنسي، چه بصري، لمسي و چه نوع ديگر به محيط خانواده و در كادر ازدواج قانوني اختصاص يابد و اين كار تنها در صورتي عملي ميگردد و جامعهاي اخلاقي (اخلاق جنسي) به وجود ميآيد كه ايجاد ايمان اخلاقي به حجاب حاصل گردد و افراد واقعاً بخواهند و ايمان پيدا كنند كه اين كار را بايد انجام دهند، چه ناظر و ضابط قانوني وجود داشته باشد، چه نداشته باشد. از ديدگاه قرآن يكي از عوامل نقضكننده عفاف «تبرج» است. تبرج به معناي آراستن، آرايش كردن و آراسته بيرون آمدن است (ياحقي، 1372: ج2، ص391). البته منظور هر آراستن و آرايشي نيست؛ زيرا زمينههاي طبيعي ميل به تبرج و خودنمايي در انسان و به ويژه زنان وجود دارد و نبايد اين نكته را در بررسي مسائل زنان ناديده گرفت كه بخشي از اين آراستنها طبيعي است. واقعگرايي در رفتار اجتماعي ايجاب ميكند كه با اين غريزه به شكل معقول و با كار فرهنگي برخورد شود و ميان رفتار طبيعي و آنچه ناقض عفاف است و قرآن در قالب تبرج مطرح كرده، تفاوت گذاشته شود، زيرا قرآن ميفرمايد: «و قرن في بيوتكّن و لاتبرجن تبرّجَ الجاهلية الاولي» (احزاب،33). مفسران قرآن كريم در تفسير اين آيه براي تبرج معاني گوناگوني ذكر كردهاند، مانند راه رفتن در ميان مردان، نپوشاندن زينتهاي خود، با عشوهگري راه رفتن و آشكـار ساختن زيباييهايي كه سبب تحريك شهوت مردان ميگردد (زيدان، 1417ق: ج3، صص414- 413). اما قدر متيقن آن است كه خود آراستن كه در جاهليت پيش از اسلام رواج داشته و امروز نيز در جاهليت قرن بيستم در غرب رواج پيدا كرده و سبب تحريك شهوت مردان ميگردد، مذمت شده است و اين عمل ديگر بيحجابي نيست، بلكه فراتر از رعايت نكردن پوشش است. در اينجا نيز بايد توجه داشت كه كنترل اين ميل فقط با كار فرهنگي ممكن است و حركات تند و خشونتآميز نه تنها اثر ندارد، بلكه موجب رفتار واكنشي ميشود و لج و لجبازي را در ميان اين دسته افراد شكل ميدهد. بنابراين، طبيعيترين راه حل، مرزبندي ميان آراستن طبيعي و غيرطبيعي است. آرايش در خانه و براي شوهر در خانه تاكيد شده و بايد رواج داده شود و در آموزشهاي سمعي و بصري به گونهاي تلقي نشود كه ممنوع است و اگر با محذور نمايشهاي تئاتر و سينما و تلويزيون مواجه است، فهمانده شود كه مشكل براي ممنوعيت آنها نيست، مشكل براي نمايش دادن آنها است. دستگاههايي كه در كار ترويج فرهنگ حجاب هستند، از اين نكته غفلت كردهاند كه گاهي به صورت فرهنگي آن را تمسخر كردهاند و گاهي با رفتارهايي به جاي هدايت آن به سمت طبيعي، زمينه گسترش تبرج را در مجامع فراهم ساختهاند. اجراي احكام و تبديل آن به قانون بايد به گونهاي باشد كه براي عموم جامعه تبديل به هنجار اجتماعي شود و نبايد فلسفه آن مبهم و ترديدآميز تلقي شود، در غير اين صورت با مقاومت و گريز گسترده، اقتدار دولت زير سوال ميرود و در گذر زمان مقاومت به نقطهاي ميرسد كه تزلزل اقتدار دولت ناميده ميشود و مسئولان ترجيح ميدهند كه از كنار آن بگذرند و به دنبال اجراي آن نباشند. در چنين موقعيتي قدرت به ضد خود تبديل شده و زمينه هرج و مرج فراهم ميگردد. به دو نمونه متفاوت در اين باب توجه كنيد؛ يكي بستن كمربند ايمني براي رانندگان كه آمار بالا از سوي راهنمايي و رانندگي نشان ميدهد كه حدود نود درصد اتومبيلها از قانون تازه ابلاغ شده، تبعيت كردهاند و در مقابل كنترل منازل براي يافتن آنتن ماهواره است كه به عنوان موارد ناموفق دولت در اجراي آن كه در گذر ايام تزلزل اقتدار دولت را به نمايش درآورده است. در اين موارد چون به خوبي فلسفه آن براي شهروندان توجيه نشده، زمينه تمكين به قانون فراهم نشده است. در موضوع حجاب نيز وضع به همين منوال است. در سالهاي نخستين انقلاب حجاب تبديل به فرهنگ اجتماعي گرديد و در بخشهاي زيادي بدون آن كه آن اجبارها شكل بگيرد با اكثريت جامعه همراهي ميكرد، اما از آن جا كه رفتارها شكل خشونتآميز پيدا كرد و فلسفه حجاب تبيين نشد و مفهومي متفاوت پيدا كرد، امروز شاهد بياثر شدن قانون و تزلزل اقتدار آن هستيم. 4) سيره معصومان در مسأله پوشش در آيات و روايات نكات فراواني درباره رعايت پوشش و عفاف زنان آمده است، اما هرگز نكتهاي كه دلالت بر الزام و اجبار حجاب و مجازات بدحجاب هرچند به صورت تعزيري، داشته باشد، وجود ندارد؛ در حالي كه در آن عصر در جامعه اسلامي زنان غيرمسلماني بودند كه مقيد به رعايت حجاب نبودند. همچنين كنيزكان سرهاي خود را برهنه ميگذاشتند. قرآن كريم به زنان آزاده مسلمان دستور ميدهد كه خود را بپوشانند و در تعليل آن ميفرمايد: «ذلك ادني ان يعرفن فلايوذين» (احزاب،59) براي آن كه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند، يعني كرامت آنان حفظ شود و مرزي ميان آنها با ديگر زنان معين شده باشد تا كسي به بهانه اينكه گمان ميكرده كنيز هستند، يا از زناني هستـند كه تقيدي به مسائل اخلاقي ندارند، متعرض آنها نشود (طبرسي، 1379ق: ج8 ، ص200، سيوطي، 1414ق: ج7، ص660؛ بحراني، 1415ق: ج6، ص315؛ قمي، 1365: ج2، ص171). حتي در برخي از خبرها آمده كه حتماً بايد كنيزان با آن كه مسلمان بودند و تكاليف الهي داشتند، سرخود را برهنه نگه دارند تا مانند زنان آزاده نباشند «فنهي الله الاماء ان يتشبهن بالحرائر» (همان). اين سيره و روش پس از پيامبر نيز پيگيري شده و در تاريخ آمده است: «رأي عمر جارية مقنعه، فضربها بدرته و قال القي القناع لاتشبهن بالحرائر» (همان). خليفه دوم كنيزي ديد كه مقنعهاي بر سر بسته بود با تازيانه او را زد و گفت: پوشش خود را بردار و خود را مانند زنان آزاد نكن و در روايات رسيده از اهل بيت نيز آمده اگر كنيزكان در حال نماز سر خود را پوشاندند، تنبيـه شـوند: «كن يضربن فيقال لهن لاتشبهن بالحرائر» (حرعاملي، 1414 ق: ج4، ص 412).[4] از سوي ديگر، در آن عصر زنان اهل بوادي و مردم عراق و برخي شهرهاي ايران به دليل كار در مزارع و رفت وآمد، تقيدي به پوشش كامل نداشتند و اگر هم به آنها گفته ميشد كه در اسلام رعايت حجاب آمده، باز اثري نداشت: «اذا نهين لاينتهين» (همان، ج20، ص206). مستفاد از اين روايات آن است كه نگاه كردن به آنها اشكالي ندارد. اگر قرار بود الزامي از سوي معصومان باشد، بايد كيفري بر عدم رعايت تعيين ميشد. عدم وضع كيفر دالّ بر آن است كه حكم حجاب با آن كه واجب و ضروري است، اما از آن دسته احكامي نيست كه شارع مقدس براي انجام آن مجازاتي تعيين كرده باشد و مانند حقوق عامه مردم نظير سرقت، زنا، لواط و شرب خمر نبوده كه حدي تعيين كرده باشد و همين دليل بر آن است كه موضوع حجاب در زنان به حدي نرسيده بود كه شارع بخواهد از طريق الزام و اجبار وارد شود. 5) ادله موافقان الزام حكومتي حجاب بعضي در اثبات الزام حكومتي حجاب به عمومات و اطلاقات برخي از روايات استناد كرده و معتقدند تارك اين واجب شرعي افزون بر كيفر و عذاب الهي مستحق مجازات است. اين گروه براي اثبات نظريه خود كه حكومت حق دارد جامعه را بر حجاب ملزم كند به دلايلي توسل جستهاند تا ثابت كنند الزام حجاب از سوي حكومت واجب است. اكنون به تقرير اين ادله و نقد و بررسي آنها ميپردازيم. 1-5) سيره عقلا يكي از ادله موافقان الزام، سيرة عقلا مبني بر جلوگيري از اختلال نظام و استيفاي مصالح است. توضيح آنكه رعايت نكردن پوشش اسلامي، ناهنجاري اجتماعي است كه به تحريك جنسي جامعه دامن ميزند و آثار سوئي مانند فساد اخلاقي به دنبال خواهد داشت. از اين رو عقلا در جايي كه رفتاري موجب به هم خوردن اخلاق و نظم اجتماعي شود، از حق جامعه دفاع و بر استيفاي مصالح ايستادگي ميكنند و از آن جا كه هر مجتمعي براي حفظ انتظام خويش بر پايه ارزشهاي خود قانون تصويب ميكند و براي تحقق اهداف به مجازات متخلفان روي ميآورد، جامعه اسلامي نيز بر اساس همين اصل ميتواند براي متخلفان از دستور شرع مجازات تعيين كند و چون براي تخلف از حجاب در شرع حدي تعيين نشده، حكومت اسلامي ميتواند بر اساس مصالح جامعه مجازات و تعزير تعيين كند. اين روش عقلايي است و از سوي شارع نيز رد نشده؛ لذا ميتواند مبناي عمل قرار گيرد. 1-1-5) نقد و بررسي الف) بيحجابي در چه مقدار و حدي، ناهنجاري اجتماعي و تحريك جنسي و فسادآور است و موجب به هم خوردن نظم اجتماعي ميشود؟ آيا عقلا نمايان شدن مقداري از مو يا بدن مانند زيرگردن و پاها را مايه فساد اخلاقي ميدانند؟ يا منظور از رعايت نكردن پوشش، تبرج، آراستن و برهنگي است؟ آيا در فهم عقلا همه اينها يكسان است يا متفاوت؟ در ميان متشرعان، رعايت نكردن پوشش شامل مقداري از مو و نمايان شدن دست و پا هم ميشود، با اينكه كسي نميگويد رعايت نكردن آن چنين آثار و پيآمدهايي دارد. مگر اينكه بيحجابي را مقيد به جايي بكنند كه به صورت عمومي موجب تحريك جنسي و فساد اخلاقي شود، در صورتي كه اگر بر مبناي شرعي بخواهيد استدلال عقلي كنيد، سيره عقلا چنين مقداري از حداقلها را داراي آثاري از اين قبيل نميداند تا بر اساس آن قائل به الزام باشد، چون ملاك نزد عقلا اختلال نظام است و اختلال نظام با اين مقدار حاصل نميگردد و هيچ كس نه در ايران و نه كشورهاي اسلامي و نه جاهاي ديگر نميگويد هر عدم رعايت حجابي مايه اختلال نظام ميشود. از اين رو، دليل سيره عقلا محدودتر از آن است كه بتوان به وسيله آن الزام حجاب را ثابت كرد (دليل اخصّ از مدعاست). ب)عقلا در نظام اجتماعي و سياسي هنگامي از الزام و اجبار امري طرفداري ميكنند كه پيش از تصويب قانون همه راهها را براي تحقق آن طي كرده و به هيچ نتيجهاي نرسيده باشند. مثلاً ميخواهند بستن كمربند ايمني براي سرنشينان اتومبيل را الزامي كنند، صرفنظر از اينكه بستن كمربند به نفع خود سرنشينان است، فرهنگسازي ميكنند و تا مدتها از راههاي گوناگون براي اجراي آن برنامهريزي ميكنند و در نهايت به الزام و اجبار روي ميآورند. در مسائل ديگر نيز چنين است كه عقلا تمام راههاي رسيدن به مقصود را به كار ميگيرند تا به طور مستقيم به مقصد خود برسند. اگر اين راهها نتيجه نداد، با رعايت درجه اخف به اشد از روش الزام استفاده ميكنند. بنابراين هنگامي عقلا روش الزام را پيشنهاد ميدهند كه تخلف از خواستهاي اجتماعي موجب نقض و اخلال شود و آن نقض تنها از راه الزام و مجازات، عملي باشد. به همين دليل در سيره عقلا هر تخلفي موجب نقض نظام نيست و هر نقضي را با مجازات پيشگيري نميكنند. ج) عقلا در صورتي امري را تصديق ميكنند كه ارتباط ميان مقدمه و نتيجه عقلايي باشد. هنگامي عقلا الزام به حجاب را لازم ميدانند كه عمل بيحجابي در نظر آنان پيامدي داشته باشد كه در استدلال گنجانده شده است. عقلا از آن جهت كه عاقل هستند، بيحجابي را موجب اختلال نميدانند و در جوامع بسياري از صدر اسلام گرفته تا امروز، از جوامع اسلامي تا غيراسلامي، كسي نپذيرفته كه تنها پوشش نداشتن زنان مفسده آشكار دارد. در ايران، در مناطق روستايي و عشايري، در مناطق شمال كشور، زنان كار ميكنند و بخشي از سر و دست و پاي آنها بيرون ميآيد. با اين حال كسي نميگويد، موجب مفاسد اختلالانگيز ميشود و بايد براي پيشگيري از آن الزاماتي انديشيد. * سید محمد علی ایازی
|