|
شب قدر ، شب دعا و حرکت است
بزرگداشت شبهای قدر در مرکز اسلامی هامبورگ : اشاره : در سال 44 مرکز اسلامي هامبورگ شاهد پرپايي و احياي شبهاي قدر بود. در اين شبها، شهيد مظلوم آيت الله دکتر بهشتي از قدر و توجه به خدا و محاسبه نفس و پاک کردن دل ميگويد. اين سخنان آنچنان دلنشين است که هر شنونده اي را جذب مي کند؛ بخشهايي از اين گفته هاي زيبا را با انتخاب «صفير» مرور مي کنيم : خوشوقتم که در اين شب مقدس از ماه مبارک رمضان با خواهران و برادران مسلمان براي عبادت و بندگي خدا گرد هم جمع آمده ايم. فرصتي است که بتوانيم يکي از مسايل اسلاميرا در حدود گنجايش يک جلسه بررسي کنيم. اميدوارم هميشه محافل مذهبي و ديني و معنوي ما از نظر کميت و کيفيت رو به رشد باشد. اميدوارم خدا به من و به شما و به همه توفيقي بدهد که بتوانيم از فرصتها بهتر و بيشتر، با نيتي خالص، و با طرح و برنامهاي مورد رضا و قبول خدا، استفاده کنيم. در دعوتي که خدمت آقايان و خانمها فرستاده شد وعده داده شده بود که درباره مسأله قدر و احياء و دعا و نيز درباره سالهاي آخر زندگي حضرت علي(ع)، در شب بيست و يکم، و پس از آن در شبي ديگر درباره بهرههاي مسلمانان از ماه مبارک رمضان صحبت بشود. بر حسب همان، قرار گفتگوي امشب ما درباره شب قدر، احياء، دعا و شناختن بهتر اين کلمات و معني آنهاست. اما شب قدر. در قرآن کريم در اين سوره معروف که «سورة القدر» نام دارد، تعبير شب قدر و ليلة القدر آمده است. اين سوره را ترجمه ميکنم: ما فرستاديم آن را (يعني قرآن را) در شب قدر؛ تو چه ميداني شب قدر چيست؟ شب قدر از هزار ماه بهتر است. فرشتگان به همراهي روح الامين در اين شب به فرمان خدا فرو ميآيند. و امشب شب سلامت فرد و جامعه و جسم و جان و زمين و زمان است تا سپيده دم. هر چه شما از اين سوره و اين ترجمه اي که عرض کردم ميفهميد، به همان اندازه قرآن درباره شب قدر سخن گفته است. علاوه بر اين ملاحظه ميکنيد در اين سوره درباره شب قدر اين مشخصات ذکر شده است: 1- شب قدر شبي است که قرآن در او نازل شده: ما قرآن را در شب قدر فرستاديم. 2- شب قدر شبي است که از هزار شب بهتر است. 3- در اين شب فرشتگان به همراه روح -در آياتي ديگر روح الامين هم آمده( و به فرمان خدا )به هر فرمان خدا- فرو ميآيند. 4- شبي است که تا سپيده دم، شب سلام، شب سلم و شب سلامت است. اين آن چيزي است که از سوره قدر درباره شب قدر ميفهميم. يکي از مشکلات فنّ مطالعات اسلامياين است که معمولاً يک مطالعه کننده بيايد و فقط يک آيه يا دو آيه، يا يک حديث يا دو حديث، را درباره يک مطلب ببيند و از آيات و روايات و مطالب ديگري که درباره همان موضوع آمده غفلت کند، يا حوصله تحقيق و تتبعش کم باشد، آن وقت اظهارنظري کند که اين غالباً خام است. يکي از مشکلات فن اسلام شناس همين نداشتن تتبع تام، تفحص کامل و حوصله فراوان در بررسي دلايل و مآخذ يک مطلب و يک موضوع در اسلام است. متأسفانه نه تنها آنها که در خارج از سَمت روحانيت و علماي اسلامي هستند، بلکه آنها هم که در زمره علماي اسلامي هستند خيلي ها به اين کم حوصلگي گرفتارند. باز متأسفانه خيلي از اين آقاياني هم که به نام شرق شناس و خاورشناس يا اسلام شناس در اين قرنهاي اخير درباره اسلام مطالعاتي کرده اند و مطالبي نوشتهاند، به اين مشکل گرفتارند. به هر حال، درباره شب قدر در قرآن کريم مطلب به همين سوره ختم نميشود. در سوره دُخان چند آيه ديگر داريم که خواه و ناخواه به شب قدر مربوط ميشود. در سوره دخان چنين آمده: «بسم الله الرحمن الرحيم. حم. وَ الکِتابِ المُبينِ. اِنّا اَنزَلناهُ في ليلةِ مُبارکةٍ اِنّا کُنّا مُنذرينَ. فيها يفْرَقُ کُلُّ اَمْرٍ حَکيمٍ. امراً مِنْ عِندنا انّا کُنّا مُرسَلينَ.» در اين آيات کلمه قدر نيامده است، ولي اين آيات ميگويد: «ما قرآن را در شب مبارک و پربرکتي فرستاديم؛ شبي که در آن شب هر امر محکميبه صورت قاطع معين ميشد؛ شبي که در آن شب به فرمان ما حکم قاطع هر مطلبي روشن ميشد، و در اين شب ما ميفرستاديم فرستادگان (رسول و پيامبر) را.« ملاحظه ميکنيد که اين آيات درست با آياتي که در سوره قدر است مربوط به يک موضوع است. البته در اينجا کلمه قدر نيست. در سوره قدر ميگفت ما قرآن را در شب قدر فرستاديم، اينجا ميگويد ما قرآن را در شبي مبارک فرستاديم. اين شب مبارک همان شب قدر است. آيا از اين آيات قرآن اينطور فهميده ميشود که شب قدر شبي است که مقدّرات اشخاص و مردم معين ميشود؟ شب قدر است يعني شب تقدير است؟ آن هم تقديرات مردم و سرنوشت مردم؟ آن هم براي چه مدتي: يک سال، کمتر، بيشتر؟ اين يک احتمال در معني کلمه قدر. احتمال ديگر در معني کلمه قدر اين است که شب قدر است يعني حسابها روشن ميشود، اما نه سرنوشت افراد و مردم؛ بلکه حکم قاطع هر مطلبي روشن ميشود. چون در شب قدر قرآن کريم نازل شد و پيغمبر اسلام به پيغمبري مبعوث شد و خدا احکام حلال و حرام و بد و خوب را در قرآن کريم به صورتي قاطع و ابدي فرستاد و فرشتگان به همراه روح الامين حامل پيام الهي بعثت و حامل کتاب الهي قرآن براي پيغمبر بودند. بنابراين شب قدر است يعني شبي است که اندازه و قدر هر مطلبي به صورتي قاطع روشن شده است. در اين معنا ديگر بحثي از سرنوشت اشخاص، چه يک شب و چه يک سال و چه يک عمر، در ميان نيست. معني سوم اينکه اصلاً کلمه قدر به معناي ارزش و منزلت باشد، نه به معناي ارزيابي. يعني ما قرآن را فرستاديم در شبي ارزنده؛ شبي که بايد قدرداني شود؛ شبي که از هزار ماه بهتر است. دليل بهتر بودن اين شب از هزار ماه و دليل قدر و منزلتش نيز اين است که شب بعثت پيغمبر اکرم است. از قرآن کريم و آيات قرآن کريم نميتوانيم بفهميم که آيا حتماً معني اول مراد است يا دو معني ديگر. ولي آنچه مسلم است اين است که از آيات قرآن کريم اين مقدار استفاده ميشود که شب قدر شب بعثت پيغمبر و شب فرستادن قرآن کريم و شب مبارکي است. شب پربرکتي است. شبي است که تا سپيده دم و تا صبحگاه، امام مالک که از ائمه بزرگ فقه عامه و برادران سني ماست و تقريباً معاصر متأخر امام صادق عليه السلام است، در کتاب معروف و معتبر خود که مخصوصاً از نظر عامه داراي ارزش فوق العاده اي است، موطّأ، که در فقه و حديث است و معروفترين اثر علميمالک هم هست، بابي تحت عنوان قدر دارد و رواياتي از پيغمبر اکرم نقل ميکند که از ايشان سؤال شد شب قدر چه شبي است. روايات مختلفي نقل ميکند. يکي اينکه فرمود در ده روز آخر ماه رمضان است. يکي اينکه فرمود در چند روز آخر ماه رمضان است که با شبهاي بيستم، بيست و يکم، بيست و دوم، بيست و سوم و بيست و هفتم منطبق ميشود. متأسفانه کتاب موطّأ در اينجا همراه من نيست، چون بيشتر کتابهاي من هنوز ايران است. آنچه از مطالعه قبلي به خاطرم مانده اين است که با چهار شب از شبهاي ده روز آخر ماه رمضان از احاديثي که مالک در کتاب موطّأ نقل کرده، منطبق ميشود. ميگويد پيغمبر تأکيد فرمود که در اين شبها به عبادت و بندگي خدا بپردازيد؛ در حق خودمان و در حق ديگران دعا کنيم. حتي درباره ليلة الجُهني، که مرحوم محدث قميهم در کتاب مفاتيح [در اعمال مختصه شب بيت و سوم ] آورده، مالک در موطّأ حديث جهني را نقل ميکند. به هر حال مالک در کتاب موطّأ مطلب را طي چند روايت بدون تفسير و توضيح در حدودي که عرض کردم بيان ميکند. امام شافعي که او هم از ائمه بزرگ فقه سني و برادران سني است نيز در کتاب معروف و مهمترين کتابش الأُمّ _ که البته اينجا همراه من است _ و از کتابهاي بسيار معروف فقه عامه است در باب کوتاهي مسأله شب قدر و عبادت را در شب قدر، البته خلاصه تر از آنچه در کتاب موطّأ مالک آمده، نقل ميکند. از کتابهاي فقه حنفي چيزي در دسترسم نبود تا ببينم و قبلاً هم فرصت نکردم مراجعه کنم. علماي شيعه، مخصوصاً در کتابهاي ادعيه و همچنين در کتابهاي حديث درباره شب قدر روايات بسياري نقل کردهاند. ماحصل روايات و مطالبي که علماي شيعه دارند اين است که در اين شب مستحب و بجاست که هر مسلماني بيشتر وقتش را به دعا و توجّه به خدا بگذراند، و اگر بتواند شب را احياء کند. احياء کلمه عربي است که فارسي دقيق آن کلمه، شب زنده داري است. احياء يعني شب زنده داري. خوب است هر مسلماني در اين شبها شب زنده داري کند، اما شب زنده داري به دعا، توجّه به خدا، محاسبه نفس، پاک کردن دل و پاک کردن روح از آلودگيها و ناپاکيها. آماده کردن روح براي بهتر عمل کردن به وظايفي که خدا براي ما مقرر کرده است. اين روح مطلب و خلاصه آنچه که در احاديث و کتابهاي شيعه آمده است. در اين زمينه دعاهاي زيادي هست. البته بسيار خوب است که انسان در اين شب دعا کند. اين شب، شب پربرکتي است؛ شب پرارزشي است؛ شب فرو آمدن قرآن بر پيغمبر است؛ شبي است که فرشتگان به همراه روح الامـين بر پيغمـبر آمدنده اند شب سلامت است؛ شب رسيدن به سلامت؛ اين در حدّ قرآن. شب دعاست، شبي است که خوب است هر کسي درباره خودش و ديگران دعا کند؛ شب را به عبادت زنده نگه دارد و شب زنده داري کند؛ اين در حدود رواياتي که از پيغمبر نقل شده است. بسياري از روايات ائمه هم مؤيد همين است. دعاهاي زيادي هم در اين زمينه هست. بعد قدري که پايينتر ميآييم ميرسيم به آنچه به تعيين مقدرات يک سال مربوط است. مطلب تا اين جمله آخر روشن است، اما درباره جمله آخر بايد عرض کنم که هيچ عالم شيعي و غير شيعي نگفته است که بعد از شب قدر ديگر انسان دعا نکند. پس اينکه امشب شب تعيين مقدرات يک ساله است بايد معني و مفهوم ديگري داشته باشد که با استحباب و تأکيد به دعا در شبها و روزها و هر ساعتي از ساعتهاي سال کاملاً سازگار باشد. اما مسأله دعا؛ دعا يک کلمه عربي است. معني اصلي اين کلمه عربي صدا زدن است. وقتي انسان کسي را صدا ميزند و ميخواهد او را به سمت خودش بخواند، اگر به صورت عادي صدا بزند ميگويند «دعاهُ» اگر قدري با صداي بلندتر صدا کند ميگويند «ناداهُ». هر انساني که به خدا معتقد و مؤمن باشد، يا اگر هم به خدا اعتقاد محکميندارد اما در مواقع ناراحتي و نگراني و التهاب بالاخره يک «يا خدايي» ميگويد، در حالتهاي گوناگون خدا را ميخواند و صدا ميزند؛ ميگويد اي خدا! بنابراين، دعا يعني اي خدا گفتن و از خدا چيز خواستن و با خدا راز و نياز کردن. منتها اي خداهايي که ما انسانها ميگوييم خيلي متنوع و گوناگون است. مريضي است، بيمار است، رنج ميبرد، دوران بيماري اش ممتد شده، کمياز بهبود خودش مأيوس شده، ميگويد اي خدا! اين فرد در آن موقع که با تمام دل اي خدا ميگويد، از خدا بهبودي و راحـتي و خـلاص از چنگـال بيمـاري را ميخـواهد. درمـانده اي است که زندگي اش تباه شده و به هم خورده، در شدايد و سختي گير افتاده، به هر دري زده راه حلي پيدا نکرده، در زير فشار مشکلات پشتش خم شده، او هم از صميم قلب ميگويد اي خدا. او هم در اين حالت وقتي ميگويد اي خدا، خدا را براي حل مشکل خودش ميخواهد. او از خدا براي حل مشکلش کمک ميخواهد. مردي عابد، منظورم از عابد کسي نيست که بيست و چهار ساعت روي سجاده نشسته و تسبيح ميگرداند؛ عابد يعني کسي که سراسر وجودش را توجه به خدا و اطاعت از خدا و بندگي خدا فرو گرفته، به طوري که در زندگي همواره به سوي خدا توجه دارد؛ نه درد دارد، نه بيماري دارد، نه مشکل دارد و نه گرفتاري؛ زندگي اش هم بسيار سر به راه و راضي است، او ميگويد خدايا! تو را شکر ميکنم. الهي شکر! اين هم دعـا ميکند. او هم خدا را ميخواند، اما خدا را براي شکر و سپاسگزاري ميخواند. در آن حالت، در حالت درخواست چيزي از خدا نيست؛ در حال شکر گذاري خداست. آدمياست که بينشش درباره جهان و خدا از اين هم بالاتر است ميبينيد شکرش را هم کرده، سپاسگزاري اش را هم کرده، درد و رنجي هم ندارد، مشکلي هم ندارد، ناراحتي هم ندارد، اما در عين حال ميگويد خدايا! اين فرد کيست؟ کسي است که وقتي ميگويد اي خدا، گفتار اي خدا، اداي کلمه «اي خدا» از ته دل و قلب او، به صورت عشق به معبود و عشق به خداست. يعني او اصلاً از توجّه به خدا لذتي معنوي، نشاطي روحاني، انبساط و گشايش قلب و دل و جاني پيدا ميکند که لذت ميبرد بگويد اي خدا. اين هم يک نوع دعاست. ملاحظه ميفرماييد در همه اين مراحل دعا يعني خدا را خواندن و خدا را صدا زدن. يا به عنوان کمک گرفتن؛ خدا را صدا ميزنيم همچنان که يک کسي را به کمک خودمان صدا ميزنيم. خدا را به عنوان شکرگزاري صدا کردن. خدا را چون عاشقي دلباخته صدا کردن. اين عاليترين مرحله دعاست. بايد عرض کنم که بيشتر دعاهايي که از ائمه ما، مخصوصاً از امام سجاد و از مولاي متقيان اميرالمؤمنين علي(ع) رسيده، جنبه معاشقه با خدا دارد. اصلاً امام سجاد در بيشتر دعاهاي صحيفه سجاديه چنان سخن ميگويد که گويي دلباخته و دلداده اي با محبوب خودش سخن ميگويد. از اين انس لذت ميبرد. با خدا انس ميگيرد. اين دعاست. بنابراين، دعا مخصوص آدمهاي درمانده و محتاج نيست. دعا مخصوص آدمهاي مشکل زده هم نيست. عاليترين درجه دعا مال آنهايي است که از اين مراحل، بالا آمده باشند و وقتي به سوي خدا ميروند يا براي شکر و يا از شکر بالاتر، براي انس، دل به سوي خدا دارند. اما در قرآن کريم: بيشتر آيات دعا مربوط به آن قسم اول و دوم، و آيات کمتري مربوط به قسم سوم است. چون آيات قرآن روي حساب سطح عموم مردم است و چون توجّه عموم مردم به خدا بيشتر براي مشکل گشايي و ياري خواهي است، يا از اين بالاتر، براي شکرگزاري است، بيشتر آيات دعا در قرآن در اين مورد آمده است. ولي آيات کمتري نيز که مربوط به خواص و زبدگان است در قرآن آمده است، که در آنها هم دعا معناي انس با خدا را دارد. آن آيات بيشتر با کلمه ذکر و تذکر و ياد خداست. دعا در آن آيات بيشتر با اين کلمه بيان شده است. مطلب ديگري که لازم است درباره دعا عرض کنم اين است که بدون ترديد براي کساني که تربيتشان، اعتقادشان، عادتشان، راه دعا را به روي آنها در زندگي نبسته و پيوند قلبي ميان آنها و ميان کسي که به او دعا گويند گسسته و بريده نشده، دعا يکي از پناهگاه هاي عالي سعادت بخش در زندگي است. آنهايي که پناه دعا را از دست نداده اند نعمتي بزرگ دارند که بايد قدرش را بشناسند؛ ولي مبادا درباره اين پناهگاه بد فکر کنيم. دعا پناهگاه پرارزشي است براي مردميکه بفهمند دعا يعني چه و چه جور بايد دعا کرد و کجا بايد دعا کرد. و دعا لغزشگاه خطرناکي است براي فرد و امتي که ميزان و حد دعا را نشناسد؛ کما اينکه امت ما در مورد دعا به چنين لغزشي دچار شده است. در اين مورد بايد يک جمله عرض کنم، و آن اين است که دعا به هيچ صورت براي آن نيست که دعاکننده ذره اي از کوشش و تلاش خودش براي رسيدن به آن مطلبي که درباره آن مطلب دعا ميکند خودداري کند. اگر دعاکننده اي دعا کرد و خودش حرکت نکرد، يا حرکت کرد ولي به اندازه کافي حرکت نکرد، انسان جاهل و ناداني است. بيمارداري است، پدري يا مادري که کودک بيمارش که او را بسيار عزيز ميدارد جلويش در بستر خوابيده، ناله ميکند؛ آن پدر، مادر، آن بيماردار ناراحت ميشود و ميگويد خدا، کودک من را شفا بده! اما همان وقت که ميگويد خدا کودک من را شفا بده، بايد به اين حسـاب برسد که آيا آنچـه از دستش در معالجـه اين کودک بيـمار برميآمده، کرده اند يا نه. اگر ذره اي در معالجه و درمان آن بيمار فروگـذاري و کوتـاهي کـرده باشند و بگويند اي خدا، خـدا را بد شناخته اند؛ غلط شناخته اند؛ دعا را هم بد و غلط شناخته اند. اگر امتي، اجتماعي، که در لابلاي چرخهاي پيچيده زندگي اجتماعي گير افتاده و از هر سو فشار ميگيرد، دست به دعا بردارد و از خدا خلاص و نجات و رهايي خودش را از شرايط و مشکلات بخواهد، بسيار بجاست؛ بسيار خوب است؛ اما قبلاً بايد از اين امت پرسيد آيا همه راههاي عقلايي تلاش و کوشش براي نجات و اصلاح خودش را طي کرده يا نه. اگر قدميدر اين راه کوتاهي کرده باشد و دعا کند، دعايي جاهلانه است و منتظر اجابت هم نباشند. بنابراين، ما که دعا ميکنيم، معني دعا اين است که از آن طرف پيوند با بي نهايت، پيوند با خداي بي نهايت و قدرت بي نهايت او را، همواره براي خودمان محفوظ نگه ميداريم. و از اين طرف معنايش اين است که بر خودمان نهيب ميزنيم مبادا دچار يأس و نااميدي باشيم. بکوش؛ اميدوار باش؛ اميد است از راههايي که حتي به فکرت نميرسد به هدف و مقصود و آمال و آرزويت برسي. مراسم دعاي امشب، مخصوصاً در ميان شيعه، معمولاً توأم است با توجّه بيشتر به دو دستاويز بزرگ که پيغمبر به ما معرفي کرد. پيغمبر در روزهاي آخر زندگي اش فرمود من ميروم، ولي دو وسيله سعادت و خوشبختي و هدايت و ارشاد در اختيار امت باقي ميماند: کتاب و اهل بيت من. در مراسم دعاي شب قدر، ما هم به قرآن بيشتر توجّه ميکنيم، هم به پيغمبر و اهل بيت پيغمبر. در عين حال که به خدا و به درگاه خدا دعا ميکنيم، پاي قرآن و پاي پيغمبر و امامان را در ميان ميکشيم. اين امر نکته لطيفي دارد. آن نکته لطيف اين است که در اسلام دعا کردن نه تنها با تلاش و کوشش در راه همان مطلبي که دعا ميکنيم، بلکه با تلاش و کوشش براي انجام همه وظايف الهي همراه است. ما که در شبهاي قدر قرآن به دست ميگيريم، يا قرآن به سر ميگيريم، و بعد از نام خدا اسماء مقدسه پيغمبر و اهل بيت پيغمبر را به زبان ميآوريم و به اين ترتيب رو و دل به سوي خدا ميآوريم، معنايش اين است ما با تسليم در عمل کردن به قرآن و اطاعت از پيغمبر و خاندان او، به سوي خدا ميرويم و از او مدد ميخواهيم و هدايت ميطلبيم و او را سپاس ميگزاريم و اگر قدر و لياقت اين را داشته باشيم با او مؤانست کرده، دل با خدا مأنوس ميکنيم. اين نکته لطيف بايد همواره مورد توجّه ما باشد. من معمولاً مطالبي را که در عموم صحبتهايم عرض ميکنم، هميشه عبارت است از آن چيزي که خود در انجام واجبات يا کنار گذاردن محرمات يا عمل به مستحبات فهميده ام. من از پيش کشيدن قرآن کريم و پيغمبر و خاندان پيغمبر در شبهاي قدر و شبهاي احياء اينطور ميفهمم که ما ميخواهيم با قرآن و با معلمان قرآن تجديد عهد کنيم و تصميم بگيريم به قرآن و به معلمان قرآن يعني پيغمبر و خاندانش نزديکتر شويم و بهتر بفهميم آنها چه گفته اند و بهتر عمل کنيم.
|