|
به نام دین فرق عدالت را شکافتند
به مناسبت شهادت امام علی(ع) وخلافت اسلامياز عدالت علي به شقاوت خلفايي گراييد که براي بقاي خود بي جرم وبي جنايت سرها ميبريدند در ميان جهلهايي که بشر گرفتار آن است، بدترين آن جهالت ديني يا جمود و قشري گري در دين است؛ همانطور که خطرناکترين استبدادها، استبداد ديني است. اگر کسي علت قتلهايي که در تاريخ رخ داده است، ريشه يابي کند، شايد تعداد کساني که با تيغ جمود و جهالت مذهبي به قربانگاه رفتهاند، کمتر از عوامل ديگر نباشد و يا بيشتر باشد. استبدادگران ديني هم اگر برخي آزاديخواهان را با دشنه استبداد آزردهاند با پشتوانه جهالت ديني و رواج قشري گري مذهبي در ميان مردم بوده است. شايد علت اين که قران کريم انسانها را پس از نزول آيات الهي به تعقل و تفکر دعوت مينمايد، اين است که ريشه جمود و جهالت و قشري گري را درميان دينداران برکند. کسي به نام اين ملجم مرادي که حاضر است شخصي مانند علي بن ابي طالب(ع) را در هنگام نماز ترور نمايد و زشت ترين کار را به حساب خدا گذارد، مايه اي جز خشونت و جهالت مذهبي ندارد. شهيد مطهري ميگويد : «اگر ميخواهيد بفهميد جمود بادنياي اسلام چه کرده است، همين موضوع را در نظر بگيريد که علي ابن ابي طالب را چي کشت؟ يک وقت ميگوييم علي بن ابي طالب را کي کشت؟ ويک وقت ميگوييم علي را چي کشت؟ اگر بگوييم علي را کي کشت،البته ابن ملجم مرادي واگر بگييم علي را چي کشت،بايد بگوييم جمود وخشک مغزي وخشکه مقدسي» (اسلام ومقتضييات زمان،ص68) کلمه جهل در قران کريم 24 بار به کار رفته است. بنابر تحقيقاتي که از اين واژه صورت گرفته است، جهل به معناي بيسوادي و در برابر علم نيست، بلکه جهل در برابر عقل و يا برابر حلم است. و جهل در قرآن به معناي بي عقلي و بي حلمي است. دينداران جاهل نه اين که بي سوادند، بلکه به معناي اين است که گزارههاي ديني را به تعصب و قشريگري و خشونت عجين ساختهاند؛ لهذا جهل در کنار ظلم قرار گرفته است. « انه کان ظلوما جهولا » علي در خ 166 ميفرمايد: ولا تکونو کجفاة الجاهلية لافي الدين يتفقهون، مانند ستمکاران جاهليت نباشيد که در دين خدا تفقه نميکردند. موقعي که طرفداران فرعون با موسي در افتادند به موسي گفتند: اجعل لنا الاها ً کما لهم الهة قال انکم قوم تجهلون؛ توهم براي ما بتها يي قرار ده همانگونه که آنها خداياني دارند، موسي گفت؛ شما جمعيتي جاهل و نادانيد. يعني جهل مذهبي شما را فرا گرفته است. يعني فرعون شما را با ابزار مذهب فريب داده است. مشکل غالب پيامبران با مردم زمانشان، جهل مذهبي و اعتقادات دور از خرد بوده است؛ يعني باورهايي که هيچ منشا عقلاني و انساني نداشته است. و اين احبار و رهبان بودند که مذهب را براي چپاول مردم سرمايه کار خود کرده بودند. در تاريخ اسلام پس از مرگ پيامبر، جهالت مذهبي در زمان درگيريهاي ميان معاويه و حضرت علي(ع) اوج ميگيرد و در آن ميان گروهي به نام خوارج زاده ميشود. خوارج کساني بودند که درد ديني بالايي داشتند. اما پرده تعصب و جهالت،اندام اعتقادي آنان را پوشانده بود. در دينداري تعادل نداشتند عدم تعادل آنان ناشي از جهل آنان بود. امام علي فرمود : « لا تري الجاهل الا مفرّطا ً او مفرّطا» . و حضرت در گله از آنان فرمود « الي الله اشکو من معشراً يعيشون جهالا » پناه ميبرم به خدا از گروهي که با جهل زندگي ميکنند. بعد از جريان حکميت هر جا حضرت علي سخني ايراد ميکردند، دينداران جاهل سعي داشتند سخنان امام رابه استهزا بگيرند. معاوية بن ابي سفيان سلطان شامات ازاين جهالت ديني بيشترين استفاده را براي حکومت استبدادي خود ميبرد؛ چرا که اين ناداني خوارج بيشترين شقاق و نفاق را ميان مسلمين انداخت. و با تبليغي که ملايان متملق درباري عليه امام علي(ع) داشتند، جريان جهالت ديني را به سود معاويه پيش ميبردند و تبليغهاي يک جانبه حقيقت را بر خيلي از کسان مشتبه ميساخت. امام علي در نامه اي به معاويه فرمود: فعدوت علي الدنيا بتاويل القرآن؛ تو با تاويل قرآن به سود خود بردنيا سيطره پيدا کردهاي. (نامه55) با حفظ اين جهالت مذهبي کساني در راس کارها قرار گرفتند که هيچ شايستگي آن را نداشتند. امام علي در نطقي فرمود: ميبينم که جامعه اسلاميبه دوران پيش از اسلام بازگشتند و نشانههاي جاهليت يکي پس از ديگري خود را نشان ميدهد. يکي از نشانههاي آن اين است که : في زمن عالمها ملجم و جاهلها مکرم، يعني روزگاري که لجام بر دهان دانايان و عالمان گذاشتند و جاهلان و ناشايستگان را بزرگ ميشمارند. به قول مولوي : جاهلان سرور شدستند و ز بيم / عالمان سرها کشيده در گليم زماني که عالمان، حق سخن گفتن ندارند و جاهلان به عنوان سروران و سخنگويان همه جا حضور دارند، نتيجه آن تحريف و تخريب دين خداوند و معارف ديني است. ملايان مزدبگير دربار و مداحان و متملقان زبان به مزد، شخصيت امام علي را نخست در ميان مردم تحريف ساختند، سپس عاقبت کار آن امام همام را به دست جلادان جاهل سپردند، تا اينکه در ماه مبارک رمضان شمشير جهالت و خشونت بر فرق رحمت و عدالت فرو نشست. زمينه شهادت امام علي را نخست برخي مبلغان گوش به دستور معاويه فراهم ساختند و بعدا نقشه ي فتل او را کشيدند. امام علي(ع) در يکي از خطبهها فرمود، ما با معاويه بر سر قدرت دعوا نداريم. دعواي ما با معاويه بر سر سه چيز است، يکي چرا بدعتها در دين خدا راه يافته و سنتهاي واقعي پيامبر به يک سو نهادهاند، و اين که چرا نسبت به بيت المال مسلمين دست چپاول دراز گشته و سوم اينکه چرا نالايقان بر مسند امور نشستهاند و کاردانان ديندار به تبعيد رفته و يا اعدام گشتهاند. به قول ابن ابي الحديد آتش جنگهايي که در برابر امير مومنان شعلهور شد مولود اين سه چيز بود؛ آنان که منافع و مساند خود را در خطر ميديدند و عالم نماياني که دين خدا را براي سود خويش پيشانداخته بودند - زيان کسان از پي سود خويش / بجويند و ديناندر آرند پيش - و دستاندرکاران بيت المال که جنگ را بر صلح ترجيع ميدادند. تلاش امام علي براين بود که در دوران حکومتش آتش جنگي برافروخته نگردد و دربرابر ترفندهاي معاويه همواره به اصحابش ميفرمود شما آغازگر جنگ نباشيد. در روزهاي پيش ازجنگ صفين کسي از ياران حضرت به معاويه ناسزا گفت حضرت فرمود: خوش ندارم ازاينکه شماها دشمن خود را ناسزا گوييد. چون ما براي جنگ نيامده ايم؛ بلکه رسالت ما جلوگيري از ريختن خون مردمان ميباشد. نگراني و درد و دريغ امير مومنان اين بود که برخي از اين جاهلان متعصب که در راس بعضي امور قرار گرفتهاند جامعه را به فساد و جنگ بکشانند. فرمود: و لکن اسي ان يلي امور هذه الامة سفهاءها و فجارها فتتخذوا مال الله دولا و عباده خولا و الصالحين حربا و الفاسقين حزبا؛ ( نهج البلاغه نامه 62 ) دراين عبارت فسادهاي برجسته حکومت اموي با چند شاخصه مطرح است ؛ يکي امور مردم را به دست بيخردان و خائنان سپردن در نتيجه ثروت مسلمين و منافع ملي را به هدر دادن، بندگان خدا را به ذلت و پستي کشاندن و با نيکان و شايستگان جنگيدن و فاسقين را به تحزب خواندن. اين نوع حکوت داري نشانه اين است که معاويه و يارانش، با ابزار دين،حکومت را هدف ميدانستند و اين حکومت است که بايد بماند. معاويه در جايي گفت مردم از اظهار نظر آزادند ماداميکه : ما لم يحولوا بيننا و بين ملکنا، يعني ميان ما و حکومت ما فاصله نيافتد. سخن وياانتقادي که حکومت ما را هدف بگيرد قابل تحمل نخواهد بود. امام علي اما در اوج قدرت آنجا که در کنار کفش پارهاي قرارداشت فرمود : « والله لهي احب الي من امرتکم هذه الا ان اقيم حقا او ادفع باطلا» (نهج البلاغه، خطبه) به خدا سوگند اين کفش پاره بي ارزش برايم از حکومت بر شماها محبوب تر است، مگر اينکه حقي را به پا دارم و ياباطلي را دفع نمايم. در جاي ديگر رسالت خود را چنين بازگو مينمايد: پروردگارا تو ميداني آنچه که براي آن بپا خواستهايم نه براي اين بود که به ملک و سلطنتي دست يازيم ونه براي اينکه از متاع پست دنيا چيزي به دست آوريم ؛ بلکه براي اين بود که نشانههاي ازبين رفته دينت را بازگردانيم و صلح و صلاح و سازندگي را در شهرهايت آشکار سازيم،تا بندگان ستم ديدهات در امن وآرامش قرار گيرند و قوانين و مقرراتي که به دست فراموشي سپرده شده است بارديگر عملي گردد. (خ 131) با شهادت امام علي کار ملک ومردم دشوارتر گشت وسه حوزه بزرگ اسلام يعني شامات وحجاز وعراق هر کدام براي زمام داري مسلمين راه جدايي را برگزيدند. وامام حسن(ع) براي خلافت چندان دوام نياورد وحکومت معاويه آتش جنگ و نفاق را در ميان مسلمين شعله ور ساخت. وخلافت اسلامياز عدالت علي به شقاوت خلفايي گراييد که براي بقاي خود بي جرم و بيجنايت سرها ميبريدند. وبه نام اين خلفا خطبهها ميخواندند.
|