|
ارزشهای انسان
اشاره : ارزشهاي انسان، منتخبي از نوشته ها و آثار گرانسنگ استاد شهيد آيت الله مطهري است که در اين مجموعه مورد استفاده قرار گرفته است. استاد مطهري تلاش کرده تا ضمن تحقيق و تفحص بر آيات و روايات پيرامون ارزشهاي انسان، آنها را بر دوستداران و محققان و نوانديشان تقديم نمايد. «صفير» ضمن ارج نهادن بر اين تتبع گرانبها، آن را در يک مجموعه تقديم مينمايد، باشد تا مفيد افتد. 1. انسان خليفهء خدا در زمين است. “ روزي كه خواست او را بيافريند، اراده خويش را به فرشتگان اعلام كرد. آنها گفتند : آيا موجودي ميآفريني كه در زمين تباهي خواهد كرد و خون خواهد ريخت ؟ او گفت: من چيزي ميدانم كه شما نميدانيد “ ( 1 ). “ اوست كه شما انسانها را جانشينهاي خود در زمين قرار داده تا شما را در مورد سرمايههايي كه داده است در معرض آزمايش قرار دهد “ ( 2 ). 2. ظرفيت علمي انسان بزرگترين ظرفيتهايي است كه يك مخلوق ممكن است داشته باشد. “ تمام اسماء را به آدم آموخت ( او را به همهء حقايق آشنا ساخت ). آنگاه از فرشتگان ( موجودات ملكوتي ) پرسيد : نامهاي اينها را بگوييد چيست. گفتند : ما جز آنچه تو مستقيما به ما آموختهاي نميدانيم ( آنچه را تو مستقيما به ما نياموخته باشي ما از راه كسب نتوانيم آموخت ). خدا به آدم گفت : اي آدم ! تو به اينها بياموز و اينها را آگاهي ده. همينكه آدم فرشتگان را آموزانيد و آگاهي داد، خدا به فرشتگان گفت : نگفتم كه من از نهانهاي آسمانها و زمين آگاهم ( ميدانم چيزي را كه حتما نميدانيد ) و هم ميدانم آنچه را شما اظهار ميكنيد و آنچه را پنهان ميداريد؟”(3 ) 3. او فطرتي خدا آشنا دارد، به خداي خويش در عمق وجدان خويش آگاهي دارد. همهء انكارها و ترديدها، بيماريها و انحرافهايي است از سرشت اصلي انسان. “ هنوز كه فرزندان آدم در پشت پدران خويش بوده (وهستند و خواهند بود) خداوند ( با زبان آفرينش ) آنها را بر وجود خودش گواه گرفت و آنها گواهي دادند “ ( 4 ). “ چهرهء خود را به سوي دين نگهدار، همان كه سرشت خدايي است و همهء مردم را بر آن سرشته است “ ( 5 ). 4. در سرشت انسان علاوه بر عناصر مادي كه در جماد و گياه و حيوان وجود دارد، عنصري ملكوتي و الهي وجود دارد. انسان تركيبي است از طبيعت و ماوراي طبيعت، از ماده و معني، از جسم و جان. “ آن كه هر چه را آفريد نيكو آفريد و آفرينش انسان را از گل آغاز كرد، سپس نسل او را از شيرهء كشيدهاي كه آبي پست است قرارداد، آنگاه او را بياراست و از روح خويش در او دميد “ ( 6 ). 5. آفرينش انسان، آفرينشي حساب شده است، تصادفي نيست. انسان موجودي انتخاب شده و برگزيده است. “ خداوند آدم را بر گزيد و توبهاش را پذيرفت و او را هدايت كرد “( 7 ). 6. او شخصيتي مستقل و آزاد دارد، امانتدار خداست، رسالت و مسؤوليت دارد، از او خواسته شده است با كار و ابتكار خود زمين را آباد سازد و با انتخاب خود يكي از دو راه سعادت و شقاوت را اختيار كند. “ همانا امانت خويش را بر آسمان و زمين و كوهها عرضه كرديم، همه از پذيرش آن امتناع ورزيدند و از قبول آن ترسيدند، اما انسان بار امانت را به دوش كشيد و آن را پذيرفت. همانا او ستمگر و نادان بود “ (8). “ ما انسان را از نطفهاي مركب و ممزوج آفريديم تا او را مورد آزمايش قرار دهيم، پس او را شنوا و بينا قرار داديم. همانا راه را به او نموديم، او خود يا سپاسگزار است و يا كافر نعمت. ( يا راه راست را كه نموديم خواهد رفت و به سعادت خواهد رسيد و يا كفران نعمت كرده، منحرف ميگردد “ ( 9 ). 7. او ازيك كرامت ذاتي و شرافت ذاتي بر خوردار است، خدا او را بر بسياري از مخلوقات خويش برتري داده است. او آنگاه خويشتن واقعي خود را درك و احساسميكند كه اين كرامت و شرافت را در خود درك كند و خود را برتر از پستيها و دنائتها و اسارتها و شهوترانيها بشمارد. “ همانا ما بني آدم را كرامت بخشيديم و آنان را بر صحرا و دريا ( خشك و تر ) مسلط كرديم و بر بسياري از مخلوقات خويش برتري داديم “ ( 10 ). 8. او از وجداني اخلاقي برخوردار است، به حكم الهامي فطري زشت و زيبا را درك ميكند. “ سوگند به نفس انسان و اعتدال آن، كه ناپاكيها و پاكيها را به او الهام كرد “ ( 11 ). 9. او جز با ياد خدا با چيز ديگر آرام نميگيرد. خواستهاي او بي نهايت است، به هر چه برسد از آن سير و دلزده ميشود مگر آنكه به ذات بي حد و نهايت ( خدا ) بپيوندد. “ هماناتنها باياد او دلها آرام ميگيرد “ ( 12 ). “ اي انسان ! توبه سوي پرورد گار خويش بسيار كوشنده هستي و عاقبت او را ديدار خواهي كرد “ ( 13 ). 10. نعمتهاي زمين براي انسان آفريده شده است. “ همانا اوست كه آنچه در زمين است براي شما آفريد “ ( 14 ). “ آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است مسخر او قرار داده است ( پس او حق بهرهگيري مشروع همهء اينها را دارد “ ( 15 ). 11. او را براي اين آفريد كه تنها خداي خويش را پرستش كند و فرمان او را بپذيرد. پس او وظيفهاش اطاعت امر خداست. “ همانا جن و انس را نيافريديم مگر براي اينكه مرا پرستش كنند “ (16 ). 12. او جز در راه پرستش خداي خويش و جزبا ياد او خود را نمييابد، و اگر خداي خويش را فراموش كند خود را فراموش ميكند و نميداند كه كيست و براي چيست و چه بايد كند و كجا بايد برود. “ همانا از آنان مباشيد كه خدا را فراموش كردند و خداوند خودشان را ازياد خودشان برد “ ( 17 ). 13. او همينكه از اين جهان برود و پردهء تن كه حجاب چهرهء جان است دور افكنده شود، بسي حقايق پوشيده كه امروز بر او نهان است بروي آشكار گردد. “ همانا پرده را كنار زديم، اكنون ديدهات تيز است “ (18). 14. او تنها براي مسائل مادي كار نميكند، يگانه محرك او حوايج مادي زندگي نيست. او احيانا براي هدفها و آرمانهايي بس علي ميجنبد و ميجوشد. او ممكن است كه از حركت و تلاش خود جزر رضاي آفريننده، مطلوبي ديگر نداشته باشد. “ اي نفس آرامش يافته ! همانا به سوي پرورد گارت باز گرد با خشنودي متقابل : تو از او و او از تو خشنود “ ( 19 ). “ خداوند به مردان و زنان با ايمان باغها و عده كرده است كه در آنها نهرها جاري است، جاويدان در آنجا خواهند بود و هم مسكنهاي پاكيزه، اما خشنودي خدا از همهء اينها برتر و بالاتر است. آن است رستگاري بزرگ “ ( 20 ). بنابر آنچه گفته شد از نظر قرآن انسان موجودي است برگزيده از طرف خداوند، خليفه و جانشين او در زمين، نيمه ملكوتي و نيمه مادي، داراي فطرتي خدا آشنا، آزاد، مستقل، امانتدار خدا و مسؤول خويشتن و جهان، مسلط بر طبيعت و زمين و آسمان، ملهم به خير و شر، و جودش از ضعف و ناتواني آغاز ميشود و به سوي قوت و كمال سير ميكند و بالا ميرود اما جز در بارگاه الهي و جز با ياد او آرام نميگيرد، ظرفيت علمي و عملياش نا محدود است، از شرافت و كرامتي ذاتي بر خوردار است، احيانا انگيزههايش هيچ گونه رنگ مادي و طبيعي ندارد، حق بهره گيري مشروع از نعمتهاي خدا به او داده شده است ولي در برابر خداي خودش و ظيفه دار است. ضد ارزشها در عين حال، همين موجود در قرآن مورد بزرگترين نكوهشها و ملامتها قرار گرفته است. “ او بسيار ستمگر و بسيار نادان است “ ( 21 ). “ او نسبت به پروردگارش بسيار ناسپاس است “ ( 22 ). “ او آنگاه كه خود را مستغني ميبيند طغيان ميكند “ ( 23 ). “ او عجول و شتابگر است “ ( 4 ). “ او هرگاه به سختي بيفتد و خود را گرفتار ببيند، ما را در هر حال ( به يك پهلو افتاده و يا نشسته و يا ايستاده ) ميخواند. همينكه گرفتاري را از او بر طرف كنيم گويي چنين حادثهاي پيش نيامده است “ ( 25 ). “ او تنگ چشم و ممسك است “ ( 26 ). “ او مجادله گرترين مخلوق است “ ( 27 ). “ او حريص آفريده شده است “ ( 28 ). “ اگر بدي به او رسد، جزع كننده است و اگر نعمت به او رسد بخل كننده است “ ( 29 ). زشت يا زيبا ؟ چگونه است؟ آيا انسان از نظر قرآن يك موجود زشت و زيباست، آن هم زشت زشت و زيباي زيبا ؟ آيا انسان يك موجود دو سرشتي است : نيمي از سرشتش نور است و نيمي ظلمت؟ چگونه است كه قرآن، هم او را منتها درجه مدح ميكند و هم منتها درجه مذمت ؟ ! حقيقت اين است كه اين مدح و ذم، از آن نيست كه انسان يك موجود دو سرشتي است : نيمي از سرشتش ستودني است و نيم ديگر نكوهيدني، نظر قرآن به اين است كه انسان همهء كمالات را بالقوه دارد و بايد آنها را به فعليت برساند، و اين خود اوست كه بايد سازنده و معمار خويشتن باشد. شرط اصلي وصول انسان به كمالاتي ك ه بالقوه دارد “ ايمان “ است. از ايمان، تقوا و عمل صالح و كوشش در راه خدا بر ميخيزد، به وسيلهء ايمان است كه علم از صورت يك ابزار ناروا در دست نفس اماره خارج ميشود و به صورت يك ابزار مفيد در ميآيد. پس انسان حقيقي كه خليفة الله است، مسجود ملائكه است، همه چيز براي اوست و بالاخرش دارندهء همهء كمالات انساني است، انسان بعلاوهء ايمان است، نه انسان منهاي ايمان. انسان منهاي ايمان، كاستي گرفته و ناقص است. چنين انساني حريص است، خونريز است، بخيل و ممسك است، كافر است، از حيوان پستتر است. در قرآن آياتي آمده است كه روشن ميكند انسان ممدوح چه انساني است و انسان مذموم چه انساني است. از اين آيات استنباط ميشود كه انسان فاقد ايمان وجدا از خدا انسان واقعي نيست. انسان اگر به يگانه حقيقتي كه با ايمان به او وياد او آرام ميگيرد بپيوندد، دارندهء همهء كمالات است و اگر از آن حقيقت - يعني خدا - جدا بماند، درختي را ماند كه از ريشهء خويشتن جدا شده است. ما به عنوان نمونه دو آيه را ذكر ميكنيم : « و العصر , إن الانسان لفي خسر , إلا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر » ( 30 ). سوگند به عصر، همانا انسان در زيان است، مگر آنان كه ايمان آورده و شايسته عمل كرده و يكديگر را به حق و صبر و مقاومت توصيه كردهاند. (ولقد ذرأنا لجهنم كثيرا من الجن و الانس، لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم أعين لا يبصرون بها و لهم آذان لا يسمعون بها أولئك كالانعام بل هم أضل) ( 31 ). “ همانا بسياري از جنيان و آدميان را براي جهنم آفريدهايم (پايان كارشان جهنم است )، زيرا دلها دارند و با آنها فهم نميكنند، چشمها دارند و با آنها نميبينند، گوشها دارند و با آنها نميشنوند. اينها مانند چهار پايان بلكه راه گم كردهترند “. -------- پانوشتها : (1) بقره /. 30 (2) انعام /. 165 (3)بقره / 31 -. 33 (4) اعراف /. 172 (5) روم /. 43 (6) الم سجده / 7 -. 9 (7) طه /. 121 (8) احزاب /. 72 (9) دهر /. 3 (10) اسراء /. 70 (11) شمس / 8 و. 9 (12) رعد /. 28 (13) انشقاق /. 6 (14) بقرش /. 29 (15) جاثية /. 13 (16) ذاريات /. 56 (17) حشر /. 18 (18) ق /. 22 (19) فجر /. 28 (20) توبه /. 72 (21) احزاب /. 72 (22) حج / 66 و... (23) علق /. 7 (24) اسراء /. 11 (25) يونس /. 12 (26) اسراء /. 100 (27)كهف /. 54 (28 و 29) معارج /. 19 (30) سورهء عصر. (31) اعراف /. 179
|