Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: مادری فراموش نشدنی

مادری فراموش نشدنی

معصومه دانشمند (1)

مادر، اي از ستاره هاي ناديده بالاتر!
مادر، اي قامتت از هزار قيامت رعناتر!
هر غنچه اي که هر روز باز ميشود
به اين اميد که بگويد دوستت دارم مادر

هرجا که نام مادر برده ميشود بوي مهر، محبّت، صفا و صميميت ميآيد چون نام او هيچ وقت از ذهن ها و قلب ها بيرون نميرود اگرچه به ظاهر او در بين ما نباشد ولي ياد او جاودانه است.

گويند: دختري بود نابينا، روزي با خداي خويش درد و دل و راز و نياز ميکرد . گفت: خدايا شنـيده ام چيزي خلق کرده اي به نام گل. من آن را نميبينم ولي بوي او را احسـاس ميکنم و خورشـيد را آفـريدي من آن را نميبينم ولي با تمـام وجود احسـاسش ميکنم. اما خدايا اگر ميشود لحظه اي هم که شده بينايي مرا برگردان تا صورت مادرم را ببينم.

اينها همه مقدمه اي بود براي شروع يک مطلب و آن هم سخن گفتن از مادري بزرگوار و نمونه اگرچه در توان من نيست که از او سخن بگويم جز در حد توان.

مرحومه مغفوره حاجيه خانم شفيعي (ره) بانويي بود بسيار مهربان، خون گرم، صبور، بامحبّت و شوخ طبع. در مدت دو سالي که من توفيق آشنايي با او را پيدا کرده بودم او هر روز يک سري به من ميزد و من حدود يک ساعت در خدمت او بودم ، وجود او مايه آرامش بود . او زني بود که سردي و گرميروزگار را چشيده بود و من هميشه دوست داشتم از تلخ و شيرين زندگي اش برايم صحبت کند . چون در زندگي از سخنان ايشان استفاده ميکردم و او مانند مادري بود براي من که از وجود مادر بي بهره بودم. او از سختي هاي قبل از انقلاب تا اين زمان، ميگفت هيچگاه نديده بودم ناشکري کند و حرفي بزند که رضايت خداوند در آن نباشد.

من از سخنانش اين چنين برداشت ميکردم که زن بايد هميشه و در همه حال کنار شوهرش باشد و با مشکلات زندگي دست و پنجه نرم کند چون که از دامن زن است که مرد به معـراج ميرود و به دنبال هر سختي راحتي وجود دارد.« فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً» و در عوض اگر شوهرش پيشرفت کرد او هم در اجر او سهيم است. او راحتي چنداني در زندگي به خود نديده بود پس از تحمل مشکلات آن زمان و اين زمان دچار بيماري جسـميشده و از آن رنـج ميبرد، اما در طي اين مدت هيچ وقت نديدم که از بيماري شکوه و گلايه اي کند و يا ناشکري نمايد. بعضي اوقات متواضعانه از مطب دکتر که ميآمد با روي گشاده و خندان به سراغـمان ميآمد در حالي که درد و رنج را تحمل ميکرد و ميگفـت:«راضي ام به رضاي خدا». اميد به زندگي داشت ولي بعضي از وقت ها ميگفـت:« دلـم بـراي آقـا [آيت الله صانعي] ميسوزد که ديگر مثل قبل نميتوانم به ايشان خدمت کنم».

تا آنجايي که من ميدانم او علاوه بر اين که همسري فداکار براي شوهرش باشد، مادري مهربان و دلسوز براي فرزندانش بود و آنان را بسيار دوست داشت. ديگران را موعظه و نصيحت ميکرد و راه درست را پيش روي ايشان ميگذاشت و به کساني که گرفتاري داشتند کمک ميکرد به اميد ذخيره شدن براي آخـرت. او خيرخـواه ديگران بود و هـرگاه با او درد دل ميکردي چنان به انسان آرامش ميداد که ناراحتي را فراموش ميکردي.

اما افسوس و صد افسوس که اجل آمد و او را از ميان ما برد و از وجود او ديگر بي بهره شديم اما ياد و خاطره اش هيچ گاه از ذهن فراموش نميشود و ياد او در قلب ماست.
------------------
(1) عضو واحد پاسخ گويي به پرسش هاي بانوان

عنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org