|
شادي ونشاط از منظر اديان آسماني
گفتگو با دکتر عبدالرحيم سليماني * صفیر : در آستانه سال نوي شمسي و بهار طبيعت قرار داريم. مناسب اين است در گفتگو با حضرت عالي تحت عنوان شادي و نشاط از منظر اديان، واکاوي مختصري در اين باره داشته باشيم. به عنوان اولين سؤال بفرماييد: نگاهي که اديان مختلف، اسلام، مسيحيت، يهوديّت و زرتشتيت از نشاط و شادي دارند، و تعريفي که از آن ارائه مي کنند، چگونه است؟ * بسم الله الرحمن الرحيم در اديان مختلف به گونههاي متفاوتي به شادي و نشاط توجه شده است. اديان بسته به اينکه خدايشان، خداي شخصوار باشد يا خداي غيرشخصوار، رويکرد اعمال دينيشان متفاوت ميشود. در ادياني که خدايشان خداي شخصوار نيست به معنايي که در دين ما هست، شکرگزاري وجود ندارد، سپاسگزاري وجود ندارد، چون با يک شخص خاصي روبرو نيستند. ولي در عمدهي اديان خدا يک موجود شخصوار است که ميشود با او گفت وگو کرد و با او به راز و نياز پرداخت. در اين اديان سپاس گزاري و تشکر در دين غلبه دارد، سپاس از نعمت هايي که به ما داده شد سپاس گزاري به طور طبيعي همراه با شعف، خوشحالي و شادي است. پس ميتوانيم بگوئيم جوهرهي دينداري در اين اديان، که اکثريت اديان هستند، همراه با شادي و شعف است، يعني در واقع اصل عمل دينيشان به خاطر سپاس از چيزي است که باعث خوشحالي شده و همراه با شادي و شعف و خوشحالي است. بنابراين بايد بگوئيم که در غالب اديان از اين جهت، دين داري با خوشحالي، شادي و شعف شروع ميشود، و به عبارتي، تظاهرات دين دارانه با شور و شعف شروع ميشود. در واقع همه اديان آمدهاند به انسان بگويند: تو داراي نعمتهايي هستي و خداوند يک راه نجات و رستگاري براي تو فراهم کرده و جلوي روي تو قرار داده، همة اينها با شادي و شعف همراه است. بنابراين يک بار ديگر عرض کنم که شادي و شعف اصل است. با اينکه تظاهرات انسان ممکن است به صورت غم يا شادي باشد و انسان وقتي ميخواهد به طور طبيعي ابراز احساسات کند اين گاهي با شور و شعف است و گاهي با غم است اما در دين شادي غلبه داشته است. با اينکه غمگين بودن هم در تاريخ اديان مختلف وجود داشته است، چرا که در تاريخ دين، اموري پيش ميآيد که ديندار دوست داشت که اين حادثه پيش نيايد يا به هر حال در زمان خودش غصه آور بوده، مثل رحلت يا شهادت کسي، شکست در يک جنگ يا در يک حادثهاي و امثال اين ها. هر چند اين ها هم در تاريخ اديان هست و ديندار وقتي تاريخ خودش را مرور ميکند و به اين امور غمناک ميرسد، غمگين ميشود، وليکن آنچه که غلبه دارد و با گوهر دين ارتباط دارد شادي و شعف است. صفیر : آيا در تعريف شادي، اديان تفاوت نگرش دارند؟ *تعريف شادي در ميان همة اديان روشن است، منتهي شيوة ابراز شادي و اينکه چطور شادي کنيم متنوع است. مثلاً در شيوة ابراز شادي و شعف چه نوع لباسي بپوشيم، چه کارها و آداب و اعمالي انجام بدهيم، از عطريات استفاده کنيم، از لباس نو استفاده کنيم، غذا به همديگر پيشکش کنيم، يا به پيشگاه خداوند هديه بدهيم، يا پايکوبي يا امور متنوع ديگر. اما تعريف اصل شادي روشن است و در آن بحثي نيست. صفیر : آيا در اديان مختلف مناسبتهايي هم بوده که مردم را به شادي و شعف ترغيب کرده باشند مثلاً در اين ايام و روز خاص شادي و نشاط کنيد و جشن بگيريد. *در اديان مختلف مناسبتهاي مختلفي براي شادي هست، براي مثال در ديني مثل يهوديّت که دين قومي است و تاريخ اين قوم برايشان مهم است، آنها معتقد هستند که خداوند در تاريخ بارها و بارها به قوم يهود کمک کرده، مثلاً بني اسرائيل را از مصر نجات داده، از دريا عبور داده و موارد متعدد ديگري که قوم به مهلکه افتاده و خداوند نجاتشان داده، از اين گونه موارد داريم که به اعتقاد آنها خداوند دخالت کرده و قوم را نجات داده و سربلند کرده، در جنگ ها پيروزشان کرده و امثال اين ها. در اين مناسبتها روزهاي متعددي در سال وجود دارد که براي يهود جشن است. در آيين يهوديّت اين نوع شادي غلبه دارد. نوع دومي که در اديان ديگر بيشتر غلبه دارد و در همين يهوديّت هم هست اين است که در فصول سال و به مناسبت نعمتهايي که خداوند در طول سال به انسان ميدهد جشن گرفته مي شود. اين مطلب در آيين زرتشت غلبه دارد، و هر ماه جشن دارند، مثلاً جشن مهرگان، در ايام سال و مناسبتهاي سال جشن گرفته ميشود و عموماً اين جشنها همراه با شادي است. اين هم نوع دوم است يعني در واقع با چرخش سال شکرگزاري ميشود به خاطر نعمتهايي که خدا به انسان داده. باز نوع ديگري از جشن ها داريم که مثل اين دو مورد زميني نيست. برخي از جشنها در ايران باستان بوده که زياد به فصول سال ارتباط نداشته ولي انجام ميشده و باز، نوعي شکرگزاري بوده است مثلاً تکريم عالم نور، چون خدا و خوبيها را از عالم نور ميدانستند و آتش را نماد نور بر روي زمين ميدانستند مراسمي مثل چهارشنبهسوري را به عنوان جشني که يک نوع تکريم نور بوده انجام ميدادند. صفیر : در مسيحيت چطور؟ * در مسيحيت نوع ديگري از شادي است. در آنجا بزرگترين نعمتي که به انسان داده شده، که اصل دين را همين مي دانند، اصل آمدنِ مسيح بر روي زمين است که در واقع خدا جسم شد و آمد فدا شد تا نجات را براي انسان ممکن سازد. و جالب اينجاست که هدف از جسم گرفتنش و آمدنش اين بود که نجات و رستگاري را براي انسان ممکن کند و هم آمدنش براي اين بود و هم روزي که به صليب کشيده شد، بالاترين نعمت به انسان داده شد، چرا؟ چون با صليب کشيدن او، رستگاري انسان ممکن گشت. مهم ترين حادثهاي که ممکن است براي مسيحيت غمبار باشد به صليب کشيده شدن مسيح است و اين خيلي غمبار است و تأثر هم دارد ولي يادمان باشد که آنها ميگويند مهمترين منّتي که خدا بر انسان گذاشت اين بود که به صليب رفت، و هيچ نعمتي در طول تاريخ، مانند صليب، خدا به بشر داده نشده است. چرا؟ چون قبل از صليب، نجات و رستگاري براي انسان ممکن نبود و با صليب، نجات و رستگاري ممکن شد. همين شد نماد شکرگزاري، همين که شکل صليب را روي سينه خود مي کشند يک حالت شکرگزاري است، کما اينکه وقتي ديده باشيد فوتباليست ها وقتي گل ميزند اين کار را انجام ميدهد، اين در موقع شادياش است، اين کار را موقع شکرگزاري انجام ميدهند. پس مهم ترين حادثهاي که در آن مسيحيت رخ داده که ميتواند غمبار باشد تنها صليب است و از اين جهت ميگويم شادي غلبه دارد، حتي يک ديني مثل مسيحيّت که فرجام مؤسس آن غمبار و تراژديک بوده (به يک معنا، سرانجام به صليب رفته و به صورت خيلي دردآوري از دنيا رفته)، در عين حال در نگاه يک مسيحي خدايي که ميتوانست به صليب نرود و ميتوانست اصلاً به زمين نيايد! به اختيار خود آمد و رفت بالاي صليب که اين انسانها را نجات بدهد، بنابراين تمام عيدهايي که هست عيد شکرگزاري و شادي است. صفیر : آيا شادي و شعف در اسلام مثل اديان ديگر يک نوع شکر گزاري است ؟ * در دين مبين اسلام هم اعياد متعددي داريم که همراه با شادي و شعف است، به مسلمانها دستور داده شده در اين اعياد لباس زيبا بپوشند، از عطريات استفاده کنند و به ديدن همديگر بروند. اسلام آمده و اعياد ديگري که در خودش نبوده ولي در جاي ديگري مثل ايران بوده و عيد، شادي و شعف بوده را، تأييد و امضاء کرده است. هيچ مشکلي با اين نداشته، البته گفته حدود رعايت بشود ولي اصل شادي وجشن را امضاء کرده است. اين در اعياد است، خود اسلام هم اعيادي داشت، علاوه بر اين روايات بسيار پرشماري داريم که به مردم درباره شادي دستور داده شده است. در روايت داريم که دين ما دين عبوس و غمگين نيست، در اين باره خيلي زياد حديث داريم که دستور به شادي داده شده و ظاهراً معصوم(ع) ميپرسند که آيا شما با هم شوخي هم ميکنيد يا نه؟ جواب ميدهند: کم! ميگويد: بد کاري ميکنيد، شاد باشيد و غمگين نباشيد، بازي کنيد! بنابراين در اسلام علاوه بر آن که دين سپاسگزاري است و در جوهر و سرشت آن شادي وجود دارد، دستور صريح زياد داده شده بر اينکه به صورتهاي مختلف شادي کنيد، بازي و تفريح کنيد، در برخورد با همديگر شاد باشيد. از اين که بگذريم اسلام به معناي حقپرستي است، يک مسلمان، عاشق حقيقت است و همراه با موفقيتهاي کاروان حقپرستي بايد شادي کند، خوشحال باشد و اگر کسي بگويد غلبه بر غم و غصه است به اين معناست که حقپرستي در طول تاريخ بيشتر شکست خورده است. معناي اين سخن اين است که زحمات انبياء موفقيتآميز نبوده، اگر بخواهيم بگوئيم رسالت انبياء موفقيت آميز بوده و حق را پيروز کرده اند بايد بگوييم غلبه با شادي است. پس مناسبت شادي در تاريخ هم بيشتر است. علاوه بر اين اگر انبياء و اولياء شهادتها و رحلتهايي دارند، تولدهايي هم دارند. پس در مجموع ميخواهم بگويم شادي و شعف در اسلام بسيار بيشتر بر غم و غصه غلبه دارد. صفیر : کدام يک از اين اديان اهميت بيشتري به شادي داده اند و مردم را بيشتر به شادي و نشاط دعوت کرده اند؟ * به نظر من دين مبين اسلام به شادي توجه ويژهاي کرده و بعد از اسلام هم دين زرتشتي بيشتر از بقيه؛ چون شکرگزاري و سپاسگزاري در آن بيشتر است. ولي اسلام بسيار تأکيد کرده و تصريح کرده که دين ما دين عبوس و غمگين نيست. صفیر : آيا در احکام و مناسکي که اديان براي پيروانشان قرار داده اند، شادي و نشاط جايگاه خاصي دارد تا انسان را بيشتر به خدا نزديک کند؟ *در ديني مثل اسلام، يک آئيني که مرتب و مکرر انجام ميشود نماز است، آيا اين نماز همراه با شادي هست يا نيست يا همراه با غم است؟ به ما دستور داده اند موقعي که ميخواهيد در نماز جماعت بايستيد بهترين لباس خود را بپوشيد و عطر بزنيد، خودتان را معطر کنيد. اين نماز يوميه است که ياد خداست و ذکر اوست. نماز هم به اين معنا نيست که طرف با غمگيني نماز بخواند، به همين دليل، عرفايي که نماز ميخواندند با حالت شادي و شعف وارد آن مي شدند. البته افراد با توجه به روحيّاتشان متفاوت بوده و در برخي غم غلبه داشته و در برخي هم شادي. به هر حال به نظر ميرسد که مطلوب بيشتر شادي است و اين مسئله در اديان ديگر هم هست. صفیر : در مسيحيت مراسمي دارند به نام عشاء رباني، اين عشاء رباني چيست؟ * ظاهرا در اين مراسم به نان و شراب دعا ميخوانند و ميخورند، ولي اين عمل به اين معناست که با آن نان، بدن مسيح در بدن ما ساکن ميشود، و با آن شراب، خون مسيح در بدن ما ساکن ميشود. به هرحال همهي اينها همراه با شادي و شعف و نشاط است، اين گونه نيست که غم و غصه غلبه داشته باشد. صفیر : با اين توصيفاتي که ارائه داديد، کمي جزئيتر به مساله نگاه کنيم، در مذهب شيعه بين مذاهب اسلامي؛ معمولاً به مناسبتهاي عزاداري خيلي اهميت ميدهند به خصوص از طرف علما و مردم عامي هم که از علما تقليد ميکنند در عزاداري ها خيلي خرج ميکنند و بيشتر اهميت ميدهند ولي مراسم نشاط و شادي مثل تولد ائمه(ع) خيلي آن چنان که شايد و بايد بروز و ظهور و اهميت ندارد؟ دليلش چيست که در مذهب شيعه اين جو غلبه پيدا کرده است؟ * قبل از آن عرض کنم که در مذهب شيعه يک وقت صحبت از رواياتمان مي کنيم، که در رواياتمان آمده که در شاديهاي ما شاد باشيد و در غم هاي ما غمگين باشيد. در اصل دين اين طور نيست که ما در حال حاضر مشاهده ميکنيم. به عبارت ديگر در روايات که نگاه ميکنيم اين طور نيست که غم و غصه و عزا غلبه داشته باشد و اگر ميبينيم غلبه پيدا کرده يک انحراف است. بله! بايد در عزاي امام حسين(ع) غمگين بود، ولي به اين معنا نيست که به طور دائم غم داريم و غم غلبه دارد و بيشتر هست و بايد همهي دين را فرا بگيرد. ما اين را نداريم، اين يک انحراف است که به وجود آمده. ولي اينکه اين انحراف از کجا به وجود ميآيد، اين يک مسئلهي روان شناختي است. انسانها در عزاداريهـايشان از خـودشان بيشتر بيخود ميشوند! مقصودم اين است که در عزاداريشان کارهايي ميکنند، هزينههايي ميکنند در آن چنان از خود بيخود و بياختيار ميشوند که هزينه ميکنند، پول ميدهند و بيشتر کار ميکنند. به باور من کساني که ميخواستند از تودههاي مردم استفاده کنند بيشتر از جنبهي غم استفاده کردند، دليلش اين است که در اين حالت مردم بهتر هزينه ميکنند تا شادي! و اين باعث شده که متأسفانه در مذهب شيعه کسي که سخنراني ميکند در شب مبعث يا شب تولد پيامبر(ص)، اين غلبه دارد که روضهخوانها آخرش بگويند: بالأخره بني اميه شادي براي ما نگذاشتند و ... صفیر : پس شما اعتقاد داريد فرهنگ غلبه غم بر شادي در متن دين نيست و انحرافي است؟ * بله! همين طور است. همين مسئله باعث شده که غم غلبه پيدا کند، يعني در واقع کساني که اين انحراف را به وجود آوردند، باز هم اين نکته را تأکيد کنم مقصودم اين نيست که نبايد براي امام حسين(ع) عزاداري کرد، عزاداري مسلّم است و بايد محزون کرد ولي آيا بايد کاري کرد که چهرهي دين بيشتر عزاداري باشد؟ همة سال عزاداري باشد؟ آيا ما بايد به بهانههاي مختلف مردم را به صف غم ببريم؟ اين امر با روح دين چطور سازگاري دارد و به لحاظ رواني چه تأثيري دارد؟ به نظر ما که از متون ديني هم دليل دارد، هم با چهرهي دين سازگاري ندارد و هم آثار منفي رواني زيادي براي مردم دارد. ما در عين حفظ عزاداري بايد شادابي را در دين حفظ کنيم و غلبهي شادي و شعف را مراعات کنيم. البته اينکه ميگوييم به اين معنا نيست که حدود الهي را رعايت نکنيم! در چارچوب حدود الهي ميتوان شاد بود. صفیر : وقتي که اسلام وارد ايران شد، دين رسمي ايران زرتشت بود، و در ايران باستان جشنهاي بسيار زيادي داشتيم، در ابتداي بحث هم اشاره فرموديد بخصوص در هر ماهي براي خودش يک جشن مخصوصي داشتند و غير از اين، اعياد مختلفي داشتند، جشن خردادگان، سپندگان، تيردادگان، مهرگان، و ظاهراً فضاي شادي بر جامعه حاکم بوده وليکن بعد از ورود اسلام به مرور زمان اين جشنها رو به زوال نهاده يا اينکه خيلي کمرنگ شده و خيلي به آن توجه نميشود، آيا زوال اين جشنها و کمرنگ شدن آن، علّتش ورود اسلام بود يا اينکه علل ديگري داشت؟ * به طور طبيعي با ورود اسلام بسياري از اعمال ديني که قبلاً بود کمرنگ ميشود، چرا؟ چون با آمدن اسلام به صورت عجيبي ايرانيها گرايش به اسلام پيدا کردند و به سرعت و به صورت غير قابل باور به اسلام گرويدند، وقتي دين مردم عوض ميشود اعمال ديني هم قاعدتاً جايگزين ميشود، شاديهايي که در اسلام هست جايگزين ميشود، مخصوصاً در ايران که تشيّع آمده، شاديهايي که در تشيع هست، اعيادي که در تشيع هست جاي آن را گرفته است. صفیر : يعني اين جشنها مخصوص دين زرتشت بود؟ * به هر حال اگر ملي هم بود، ولي جايگزين شد. برخي از آن که خيلي مهمتر بود باقي ماند. صفیر : اين اعيادي که دين اسلام تأييد کرد کدام يک بود؟ *مسلّم در روايات ما عيد نوروز تأييد شده است ولي باقي را نداريم. قاعدتاً اگر کسي مثلاً عيد شکرگزاري محصول را راه بيندازد اسلام منع نمي کند، مثلاً بگويد من خرداد ماه و در فصل برداشت گندم، که خوراک اصلي منطقه ما است، ميخواهم جشن راه بيندازم، اين جشنشان جشن شکرگزاري است و اصلاً دليل و مدرک نميخواهد، و جوهرهي دين تأييدش ميکند. در حقيقت مردم قرار ميگذارند که روز خاصي با اعمال خاصي که البته چارچوب اعمالشان معلوم شده جشن بگيرند. اين اعمال دليل و تاييد خاص نمي خواهد. صفیر : اسلام چه چيزهايي را جايگزين آنها کرد؟ آيا مناسبتهاي مخصوصي هست که جايگزين کرده باشد؟ *اسلام عيدي را جايگزين خصوص آنها نکرده است. اسلام براي مناسبتهاي سال يا براي نعمتها عيدي تعريف نکرده است. برخلاف بعضي از اديان مثل زردشت، عيد خاصي براي فصول نداريم. عيد داريم بعد از ماه مبارک رمضان به شکرانهي موفقيت در ماه رمضان، عيد قربان داريم که شکرانه بندگي است و در تشيّع عيد غدير را داريم، ولي عيد آن گونه که جايگزين عيد ديگري بوده باشد تعريف نشده است. صفیر : اشاره داشتيد به حدود و آدابي که اديان براي شادي داشتند، اين حدود و آداب را ميشود واضحتر بيان کنيد؟ چه حدود و آدابي براي جشن و شادي و نشاط گذاشته شده است؟ *معمولاً بيعفّتي ـ مقصودم حجاب نيست ـ ، در همة اديان ممنوع است، اصل عفيف بودن نکتهاي است که در همة اديان مورد تأکيد قرار گرفته است. حالا در اعيادشان جشن و شادي دارند ولي همة اديان هم ميگويند در عين حالي که بايد شادي کني عفّت را رعايت کن، عفيف بايد باشي، مسائل ديگري هم هست، حقوق ديگران را نبايد ضايع کني، اين معلوم است، در دين وقتي ميگويد کاري که باعث آزار و اذيت ديگران مي شود انجام نده، هر چه ميخواهد باشد. در همة اديان گفته اند حقوق ديگران را بايد رعايت کني و کاري نکني که باعث آزار و اذيت شوي، در جشنها هم همين حدود را بايد رعايت کني! ---------------- * صاحب نظر، مدرس و مؤلف در حوزه اديان.
|