|
چـرا زينـب ؟!
5جمادی الاولی ، ولادت حضرت زينب(س) علی بدیعی شخصيتها را میتوان در يک تقسيم بندي دوگونه تصور نمود: شخصيتهايي که محدود به زمان خود هستند و شخصيتهايي که فراتر از زمان و تاريخ اند؛ در تمام فرهنگها از اين دو گونه شخصيتها يافت میشوند. حادثه کربلا و شخصيتهايي که در آن ايفاي نقش کردند ـ چه مثبت و چه منفي ـ از گونه دوم هستند. در يک طرف انسانهايي هستند که در راه دفاع از عزّت و شرف انساني تا پاي جان میايستند و در طرف ديگر افرادي که آزادگي را برنمیتابند. نقش زنان نيز در اين حادثه انکارنشدني است. از زن زهير گرفته که شوهرش را براي پيوستن به قافله آزادگي ترغيب میکند تا زني مثل زينب(س) که در رأس اين زنان قرا گرفته است. زينب(س) را نمیتوان تنها به سبب نسبت با اهل بيت پيامبر(ع) ستود بلکه اين زن چنان شخصيت محکمیدارد که تحسين همگان ـ حتي غيرمعتقدان به اسلام و تشيع ـ را برمیانگيزد. بي حهت نيست که در بعضي از کتب اهل سنت نيز از زينب به بزرگي ياد میشود. زندگاني حضرت زينب(س) از زمان تولد تا حادثه کربلا بازتاب چنداني در تاريخ ندارد و اين به قول دکتر شريعتي نقص تاريخ است. مسلّم بايد گرفت که ايشان در زمان پدرشان و برادر بزرگ خود فعاليتهايي در راه نشر احکام و عقايد اسلامیـ حداقل در ميان زنان مدينه ـ داشته اند؛ تعبير عقيله بنيهاشم و عبارتي که امام سجاد(ع) از ايشان به عنوان «عالمة غير معلمة» میکند قطعا مسبوق به سابقه قبلي است. خطبه اي که ايشان هنگام ورود به کوفه ايراد کردند و کوفيان را به ياد پدر بزرگوارشان انداختند، نشان از تسلّط ايشان بر مباني اسلامیدارد. به هر حال مقام علمیو انديشه اي ايشان در همان سطور اندک موجود در تاريخ هويدا است. تمام اينها را بايد با اين ملاحظه در نظر گرفت که زن در فرهنگ اعراب ـ حتي پس از ظهور اسلام ـ چنان جايگاه در خور و شايسته اي ندارد. اهميت تعليم وتعلّم در اسلام به اندازه اي است که مقام عالم بالاتر عابد است و اين نکته هميشه مورد توجه پيشوايان ديني بوده است و ايشان بيشتر به صفت عالمه متصف بوده اند. يکي از مواردي که زنان مسلمان در عصر حاضر میتوانند از ايشان درس بگيرند توجه به علم و علم آموزي است. مورد ديگر شجاعت ايشان است. شجاعتي که در خاندان علي(ع) موروثي است و از پدر به فرزندان رسيده است. تصويري که متاسفانه از ايشان در عزاداريهاي ما از ايشان نشان داده میشود، زينب(س) را زني مصيبت ديده نشان میدهد که داغ برادر کمرش را خم کرده است؛ حتي ايشان را «ام المصائب» لقب میدهند؛ تمام اين موارد برخلاف مستندات تاريخي است. يک مورد در تاريخ کربلا ثبت نشده است که ايشان در برابر دشمنان مغرور از قدرت ظاهري، سرتسليم فرو آورده باشد. در اولين برخورد ابن زياد با کاروان به اصطلاح اسيران، وقتي عبيدالله در برخورد با امام سجاد(ع) میگويد: خدا حسين بن علي(ع) را کشت! امام میگويد: مردم او را کشتند نه خدا! آنها گروهي بودند که در راه خدا قيام و جهاد کردند. بعد از اين گفتگو عبيدالله قصد کشتن امام سجاد را میکند که زينب(س) در راه دفاع از امام زمان خود به آن جبار میگويد: اگر میخواهي او را بکشي بايد ابتدا خون مرا بريزي! و در نهايت جبار کوفه از کشتن امام سجاد(ع)صرف نظر میکند. چه شجاعتي بالاتر از اين میتوان تصور کرد. نبايد اينها را تعارف فرض کرد اينها واقعا حقايقي ارزشمند در قلب معارف و تاريخ تشيّع هستند. نکته آخري که در فضايل بي شمار اين زن استوار و پيام آور حادثه عزت آفرين کربلا بايد به آن اشاره کرد ايمان عميق و عرفان بالاي ايشان است. در جلسه اي که خون ريز کوفه به ايشان میگويد در کشته شدن برادر و خاندانت چه ديدي؟ و ايشان پاسخ بسيار عميقي میدهد: جز زيبايي نديدم! اين پاسخ از ايماني بسيار عميق و عرفاني والا حکايت میکند. عارف واقعي تمام هستي را در راستاي اراده الهی میبيند، تمام حوادث را خير میبيند، در نگاه عارف، حضور خدا در همه اجزا قابل درک و مشاهده است البته اين مشاهده به چشم سر حاصل نمیشود بلکه بايد چشم دل انسان باز شود و اين جز به مجاهده عظيم با نفس اماره حاصل نمیشود. وقتي آن حضرت اين چنين پاسخ میدهد بايد آن را دالّ بر عرفان عميق و والاي ايشان دانست. زينب(س) اگرچه در مقام عصمت چهارده معصوم(ع) نيست اما قطعا در مقام قرب به عصمت و تالي تلو معصوم است، اگرچه برخي از علماء قائل به عصمت آن حضرت هستند. نتيجه اين که: سه عنصر «علم، شجاعت و ايمان عميق» در زندگي زينب(س) میتواند سرمشقي براي امروز ما باشد.
|