|
جوان و جوانی، در شاهنامه
با نگاهي به زندگي انسان از تولد تا مرگ، به خوبي مي توان دريافت که زندگي انسان داراي مراحلي و تکاملي است که از نوزادي آغاز و به پيري پايان مي پذيرد. زيباترين و خيالي ترين دوران عمر آدمي جواني مي باشد. جواني دوران شادابي و سرزندگي و قدرت و توانايي و خواب و خيال است. اين همه، سرمايه اي خدادادي و نردبان رشد و پيشرفت آدمي مي باشد، هرچند غرور و ناپختگي و ناداني خاص همين مرحله زندگي است و باعث مي شود که از اين همه نعمت هاي خدايي استفاده نشود. و چه بسا شادي و سلامتي اين دوران جوانان را به غرور و سرمستي بکشاند که منجر به خودبيني و خودپسندي مي شود. در اينجاست که به کمک خرد و دانايي مي تواند اين گذرگاه زندگي را به خوبي بگذراند و داناي بزرگ توس در اين باره گويند: هر آن مغز کو را خرد روشنست جوان بايد خرد را پادشاه جان و تن خويش قرار دهد و خرد خود را با دانش و دانايي روشن کند. جوانان داناي دانش پذير فردوسي در سراسر کتاب بزرگش و در ميان داستان هايي که آورده، هميشه به جواني و غرور و مستي و جنگ آوري و برنايي و توانايي اشاره دارد. از انسان و جوان مي خواهد که از اين ويژگي ها فريب نخورد: جز اين است آيين پيوند و کين شايد همين ويژگي غرور و مستي دوران جواني مي باشد که رسول خدا(ص) در سخنشان آن را گونه اي از جنون مي دانند:«الشَّباب شعبة من الجنون». حکيم ما در جاهاي گوناگون، خامي و ناپختگي دوران جواني در عين توانايي و نيرومندي را بيان مي دارد و از زبان شهرياران و پهلوانان و جهان ديدگان اين هشدارها را به جوانان مي دهد: چو اندرز کيخسرو آرم به ياد فردوسي راز شکست و پيروزي برخي از جوانان را در خواب و باد و غرور آن ها مي داند: اگر بر دلت رأي من تيره گشت ايشان به جوان هشدار مي دهد که روزگار، بازيچه بسيار دارد و روزگار از کسي فرمان نمي پذيرد و به ميل و خواسته ما نمي چرخد و روزگار ناپايدار است و به گاه جواني بايد تمام دوران زندگي را بنگريم و بدانيم که خود، روزي هم از سراي شادماني،خوشي و مستي بهار زندگي، گذر خواهيم کرد و به پيري و باغ پاييزي زندگي خواهيم رسيد: جوان داردش گاه با رنگ و بوي رستم در ديدار و گفتگو با اسفنديار در کنار رود هيرمند از او مي خواهد که دست از کينه و جنگ بردارد زيرا جواني و خودخواهي او را به کام جنگ و ننگ مي کشاند و جهان را از چشم و دريچه جواني نگاه نکند و آينده نگر باشد: بمردي ز دل دور کن خشم و کين نگاه ديگر ايشان اين است که اندوختن آزمايش و تجربه را، مقدمه پختگي و دانايي مي داند و آن را براي جوان کاري ضروري و بايسته مي شمارد و مي فرمايند: جوان گرچه دانا بود با گُهر باز ايشان، در جاي جاي سخن خود جوانان را راهنمايي مي کند و به آن ها پند و اندرز مي دهد که بايد در دوره ي جواني، به توانايي خود پي ببرند و در کنار اين سرمايه بزرگ خداداي با کار و تلاش به بهره وري رسيد.از جوان کاهل و بيکار ناخوشايند است و بر اين باور است که کاهلي و تنبلي، روان را ناتندرست و شوم خواهد داشت: که چون کاهلي پيشه گيرد جوان و در بيت بالايي براي جوان بيکار آرزوي مرگ و نفرين مي کند. نگاه ديگر ايشان به جوان اين است که جوان اگرچه که خام و ناپخته است اما اگر خرد را پيشرو و رهبر خود قرار دهد و در کنار پيران و دنياديدگان بنشيند و ياد گيرد و با آگاهي و دانايي نظر دهد و کار کند مي تواند همراه و هم نشين بزرگان و شهرياران شود: بفرمود تا رفت پيش هجير و در داستان بيژن و منيژه که يکي از داستان هاي زيبا و عاشقانه ي اين مرز و بوم است که فردوسي آن را به خوبي سروده، آورده که بيژن جواني نورسيده است که با بهره مندي از خرد، خود را ساخته و آراسته است: که هرچند بيژن جوان است نو او، جوانان بي هنر و خوش گذران را سخت ناخوشايند مي پندارد، و هنر را مايه ي زيبايي و آراستگي مي داند: جوان بي هنر سخت ناخوش بود بايد دانست که هنر در نگاه و بيان ايشان، دانش، دانايي، هوشمندي، و آراستگي درون و بيرون و يا جان و روان و تن مي باشد و به اين معنايي که در روزگار ما رواج دارد، نمي باشد. شاعر خردمند و دانش گراي ما، جوان را به فراگيري دانش و هنر فرا مي خواند، چرا که دانش و دانايي در جواني، سرمايه اي است که هيچ گاه از دست نمي رود و هميشه ارزشمند است و بهترين دوران براي به دست آوردن دانش و هنر، همين دوران جواني و شادابي است: به پرسيد دانا شد مرد پير و رسول بزرگوار و مهربان اسلام مي فرمايند «مَن تَعَلَّمَ في شَبابِهِ کانَ بمنزلة الرَّسمِ في الحَجَر». هرکه در جواني دانش بياموزد مانند نقش کندن بر سنگ است که ماندگار و پابرجا مي باشد و حکيم توس بهترين جوان را جواني مي داند که در جسم جوان و تنومند است ولي در دانش و انديشه، پير است: خردمند و زيبا و چيره سخن شايد همين نکته معناي سخن پيامبر اسلام(ص) را بهتر بفهماند که فرموده اند: «خَيرُ شَبابِکُم مَن تَشَبَّهَ بِکهُولِکُم وشرُّ کُهولِکُم من تَشَبَّهَ بَشبابِکُم»،بهترين جوانان شما کسي است که مانند پيران و ميان سالان شما باشد. و بدترين پيران شما کسي است که همانند جوانان باشد و رفتار جوان از او سر بزند. پس ارزش روزگار جواني و شادي را بدانيم و از آن براي ديگر دوران، سرمايه اندوخته تا به پيرانه سري گرفتار غم و اندوه نشويم: سپاس از جهاندار پروردگار در پايان به پيام بيداري و آگاهي اين سخن سراي حکيم و داناي ايران زمين گوش فرا دهيم و بدانيم که رفتار و کار ما، آينده ي ما را مي سازد و خوشبخت و بهره مند يا بدبخت و گرفتار مي شويم: منه با جواني سراندر فريب ----------
|