|
برگي ازسيره سياسي حضرت امام خميني(س) از منظر آيت الله العظميصانعي
14خرداد، رحلت بنيان گذار جمهوری اسلامی ايران * عرفان و مبارزه عزيزان! ”اربعين“ امام را مطالعه كنيد و براي مردم عنوان كنيد. كتاب هاي عرفاني امام را مطرح كنيد. به مردم بگوييد كه امام به آن عرفاني علاقه داشت كه در كنارش مبارزه باشد، نه عرفاني كه فقط بنشينند و بگويند: ”نه، ما با مبارزه كاري نداريم و فقط، ما با خدا ارتباط داريم“. مرحوم شاه آبادي استاد عرفان ايشان، نيز مردي مبارز بود. امام ايشان را با عنوان ”روحي فداه“ خطاب مي كرد.شخصيت علمي امام را مي توان، در كتاب هايش جستجو كرد. مردم نيز با شور و شعورشان، رهبري سياسي ايشان را پذيرفتند و بيعت كردند. نيازي به معرفي من ندارد. مردم ايشان را بهتر از بنده ـ كه خيلي هم به امام نزديك بوده ام ـ شناخته اند. * اخلاص و مبارزه حتماً بارها وبارها شنيده ايد كه امام، در اعمالشان مخلص بودند. اما من مي خواهم كه به اندازه درك و درايت خود، اخلاص را معنا كنم تا نه تنها معناي اخلاص برايمان روشنتر بشود، بلكه كارهايمان را نيز بر آن مبنا تنظيم كنيم. در هر صورت من اخلاص را چنين تعريف مي كنم: هنگامي كه فردي عملي را فقط براي رضايت خدا انجام بدهد و اين عمل به نفع ديگران باشد ولي در عين حال توقع هيچ تعريف و تمجيدي از ديگران نداشته باشد، آن فرد، فردي مخلص است. امام هم فردي مخلص بودند و هم مبارز. طبيعي است كه با شروع مبارزه، از تدريس محروم شدند و جلسه هاي درس هزار نفري ايشان به دليل زنداني شدنشان تعطيل مي شود. در اين ارتباط حتي موقعيت امام تحت عنوان مرجعيت و زعامت در خطر مي افتد و ديگران خود را در مصدر امور قرار مي دهند. ولي با اين حال مي بينيم كه امام لحظه اي كوتاهي نكرد و به وظيفه خود عمل كرد. * استقامت و مأيوس نشدن از امام بياموزيم كه هيچ گاه مأيوس نشويم. هيچ گاه در مسير هدفي كه درست تشخيص داده ايم و براي خدا بوده است از هدفمان برنگرديم. در سال 42 طلبه ها را زدند و شهيد كردند. برخي از آنها خون آلود به منزل امام آمدند، چون جز آنجا پناهي نداشتند. برخي مي گفتند: چون امام تند روي كرده اين حوادث پيش آمده است. امام كه اين وضعيت را ديد فرمود: ”هنيئا لكم مرحبا بكم، اينها (حكومت طاغوت) نفس هاي آخرشان را دارند مي كشند“. طلبه ها و مردم را سركوب كردند ولي هيچ كس قدرت ابراز مخالفت نداشت، امام فرمودند: ”اينها نفس هاي آخرشان را مي كشند“، چون به هدف مقدس خود ايمان داشتند و تا آخر هم مأيوس نشد. همين استقامت و ايمان ايشان، مردمي ساخت كه تاريخ كمتر مشابه آن را ديده است. از امام مبارزه و ايستادگي ياد بگيريم. قبل از سال 42 كمتر در تاريخ سراغ داريم كه روحاني اي زنداني، شكنجه و شهيد شده باشد. امام آمد و ياد داد كه اسلام احتياج به فداكاري دارد، و آدم بايد به خاطر خدا زندان برود، شهيد بشود و شلاق بخورد.آن وقت كج انديشان و متحجران، چه فشارها و تهمت هايي كه به امام نزدند. درست بخاطر دارم كه يك روزي در تهران، وقتي از منبر پايين آمدم، يك شخص روحاني به من گفت: اين آقاي شما، آبروي روحانيت را برد. گفتم: چطور؟! گفت: كاري كرد كه مأموران به خانه اش بريزند! گفتم اگر اين آبروريزي است كه قبلاً مأموران بني اميه و بني عباس هم به خانه ائمه(ع) و ياران ايشان مي ريختند. محقق ناييني در ”تنبيه الامه“اش وقتي حكومت اسلامي را مطرح مي كند مي گويد: حكومت اسلامي حكومتي است بر پايه ي آراي مردم، رضايت مردم و مشورت مردم. آنجا در باره ي اجازه فقها مي گويد: ما اجازه ي فقها را با فرستادن چهار تا فقيه به مجلس حل كرديم و غير از اين نمي توانيم انجام دهيم. در غير اين صورت فقها زندان مي روند، شلاق مي خورند و آنها را از بين مي برند. امام آمد و فرمود: با اينكه مي دانيم زندان مي برند و شلاق مي زنند و صدمه مي زنند، مي ايستيم و حكومت اسلامي ايجاد مي كنيم. * مصالح جامعه با تشخيص عامه مردم از امام ياد بگيريم كه همه چيز مربوط به ملت است. ايشان مي فرمود: تاريخ مثل ملت ما سراغ ندارد. براي اينكه آنهايي كه اطراف اميرالمؤمنين(ع) بودند دل او را گاهي خون مي كردند ولي اين ملت يك بار هم امام را ناراضي نكرد. امام محيط به تمام دردهاي جامعه ي ما بود و اين از نامه ها و سخنانشان معلوم است. آنجا كه سخن از احتمال شكنجه در زندان ها شد، هيئت بررسي تشكيل داد و قاطعانه ايستاد و جلوگيري كرد. در رابطه با دادسراهاي انقلاب، با همه ي خدماتي كه داشتند و با همه ي فداكاري هايي كه كرده بودند به ايشان خبر دادند كه در بعضي از شهرها به افراد ظلم كرده اند بعضي از آدم هايي كه انقلاب را قبول نداشتند آمده اند كه مردم را به انقلاب بدبين كنند، لذا امام آن پيام هشت ماده اي را صادر كردند. اين نكته هم روشن است كه وقتي مي گوييم مردم حاكمان واقعي هستند، مربوط به مصالح اجتماعي است. مردم درباره حد زنا، شرب خمر، زكات، حدود و ديات دخالت نمي كنند. بحث ما بر سر ”ما لانص فيه“ است. به قول مرحوم ناييني بحث سر ”مصالح نوعيه“ است و به قول مرحوم امام بحث بر سر ”مصالح جامعه“ است. خدا آنجا يك قانون بيشتر ندارد. امور جامعه كه ”لانص فيه“ است يك حكم دارد. مصلحت جامعه با تشخيص خود جامعه يك حكم بيشتر ندارد. لذا ما نسبت به مصالح جامعه اصلاً خلاف شرع نداريم. اگرنمايندگان محترم بودجه اي تصويب كردند و حرامي در آن نبود، تصويب بودجه ”ما لانص فيه“ است. اينجا خلاف شرع ديگر معنا ندارد، چون نمايندگان مصالح را ديده اند و بودجه اي را تعيين كرده اند، لذا معنا ندارد كه بگوييم خلاف شرع است. آنها سوگند ياد كرده اند كه برخلاف قانون اساسي عملي و حرفي نگويند. اگر هم اشتباهي رخ داده، شوراي نگهبان تصميم گيري مي كند. خلاف شرع در ”ما فيه النص“ است در ”ما لا نص فيه“ هم انتخاب با مردم است. رأي و نظر مردم شرط است، همان كه قانون اساسي مي گويد. هيچ عقلي باور نمي كند كه اسلام رأي و نظر يك نفر را بر رأي و تشخيص و نظر عامّه مردم مقدم بدارد و مردم را تحقير نمايد. ولو صاحب نظر خاتم الفقها والمجتهدين شيخ انصاري(ره) باشد. مردم مي گويند: ما بودجه مان را مي خواهيم اين طور تصويب كنيم و حرامي هم در آن نيست، شيخ انصاري به فرض محال نمي تواند بگويد بودجه اين طور باشد. ايشان حق ندارد نظرش را اعمال كند، براي اينكه مردم نمي خواهند و اين عمل اثباتاً سر از اكراه و استبداد در مي آورد. اثباتاً مردم مي گويند: اين حكومت آمده مي خواهد رأي خود را بر ما تحميل كند. اين دين مي خواهد رأي خودش را بر ما تحميل كند: (وَشَاوِرهُم فِي الامرِ فَاِذَا عَزَمتَ فَتَوَكَّل عَلَي اللهِ)، (آل عمران،159) يعني (فاذا عزمت) از اكثريت متابعت كن. اگر با اقليت مشورت كنيم و دنبال اقليت برويم، خلاف عقل همه عقلاي عالم است. اگر باز مشورت كنيم ولي دنبال رأي خودمان برويم، اين هم خلاف عقل همه عقلاي عالم است. چون حاكم به عنوان حاكم صحبت مي كند نه به عنوان عالم به غيب: (قُل اِنَّمَا انَا بَشَرٌ مِثلُكُم)،(الکهف،110)؛ (انما أقضي بَينَكُم بِالبَيناتِ)،(الکافي:7، ص414،ح1).پيامبر(ص) مي خواهد نحوه حكومت كردن را ياد بدهد، نمي شود به علم غيبش عمل كند والاّ نمي تواند الگوي حكومتي براي آيندگان باشد. پيامبر(ص) درست است عقل كل مي باشد، اما آنجايي كه باب مشورت است و به ما مي خواهد شيوه حكومت اسلامي را ياد بدهد، مشورت مي كند. اگر ما اسلام را آن چنان كه هست بشناسيم، تمام بشريت در آن صورت يك حقوق بشر دارد كه در تاريخ نمونه ندارد. اسلام دين عشق است. مردم بايد به حكامشان علاقه مند باشند. حكام نبايد كاري بكنند كه مردم به آنها علاقه مند نباشند. و اگر خلاف ميل مردم عمل كنند، خلاف شرع است. حكام نبايد كاري بكنند كه مردم به اسلام و حكومت اسلامي بدبين بشوند. اين مردم خودشان بهتر مي دانند. ما بايد زندگي شان را به دست خودشان بدهيم، تا آن را اداره كنند. فوري نگوييد آقا: (وَاكثَرُهُم لاَيَعلَمُونَ) (وَاكثَرُهُم لاَيَعقِلُونَ). اين آيات براي اعتقادات است نه براي امور زندگي. امور جامعه يعني امور دنياي مردم ”ما لانص فيه“. * مردم و مطالبه حقوق خود امام معتقد بود بايد طوري مملكت را اداره نمود و سياست را پياده كرد كه اگر به كسي ضرري رسيد، نگويند از اسلام و روحانيت است، بلكه با آشنايي به حقوق خود، بگويند كه از ”فرد“ است نه اسلام و دين. امام بر اين اعتقاد بودند كه مردم بايد حقوق خودشان را مطالبه كنند. تعيين حكومت و دولت نيز از حقوق ايشان است، اگر چنين شد، ديگر به هيچ كسي اشكال وارد نيست، زيرا خود ملت اين انتخاب را كرده و تحميلي در كار نبوده است. * اهتمام به تشخيص مردم امام نسبت به مردم و حقوق آنها، حتي در مسائل عبادي، دقت شگفت آوري دارند تا آنجا كه در رابطه با مسئله فقهي اختلاف مأمومين بر سر امام جماعت مي فرمايند: اگر مأمومين بر يك نفر اتفاق پيدا كردند، بايد به همان امام اقتدا نمايند، هرچند نظرشان صائب نباشد. امام تشخيص مصلحت مربوط به مردم را به خودشان مي سپارد، چرا كه اگر مردم در اين امور ضرري ديدند، متوجّه احكام نوراني اسلام نمي باشد و بدبيني نسبت به اسلام و رهبران ديني بوجود نمي آيد. اين همه دقّت و كنجكاوي و ژرف نگري، برخاسته از روح عرفاني و انديشه بلند امام حكايت مي كند. مردم درست تشخيص مي دهند و قضايا را خوب مورد شناسايي قرار مي دهند. همين مردم هستند كه قادرند عزّت اسلامي را در دفاع به نمايش بگذارند و عظمت سياسي اسلام را نشان دهند. تصور و تلقي فرد يا افرادي كه مدعي هستند مردم و يا اكثريت نمي فهمند، تصور و ديدگاه درستي نيست، چرا كه همين اكثريت در احكام فقهي اسلام هم داراي جايگاه بلندي است. * مردم قيم نمي خواهند! نظر فقهي امام پيرامون مردم بر اين بوده كه مردم بايد همه امور را در دست بگيرند. حتي در سؤال ها و جواب هايي كه قبل از رأي دادن به جمهوري اسلامي از امام شده است مي فرمايند مردم به هر نوع حكومتي رأي بدهند ما هم تابع مردم هستيم، يعني با سر نيزه مردم را وادار به دين داري نمي كنيم. كار امام اين بود كه افكار را هدايت و عوض كرد. مردم خودشان آگاهند و مي دانند كه قيّم نمي خواهند. در روايات نيز اين امر تأكيد شده است و مبناي امام هم بر اين اساس شكل گرفته. شما ببينيد اسلام در باب فهم مردم تا كجا پيش رفته است. اگر امام معصوم براي خواندن نماز ميتي آمد ـ نماز ميت خواندن از حقوق ورثه است ـ و ورثه راضي به نماز خواندن او نباشند، خود امام فرمود كه اين سلطان من اللّه، غاصب است، امام معصوم هم اگر بدون رضايت ورثه ـ نعوذ باللّه ـ آمده غاصب است. * مخالفت با ترور مخالفان از خصيصه هاي ديگر امام اين بود كه هيچ گاه نديديم و نشنيديم كه ترور و تروريستها را تأييد كند. حتي شنيدم كه با ترور رزم آرا مخالف بود، البته اين مخالفت، موافقت با آن شخص نبود، بلكه مشي ايشان اين اجازه را نمي داد كه با ترور موافق باشند و يا حركت هاي مسلحانه را تأييد كنند. چنين روشي را ايشان هيچ گاه تأييد نمي كرد. من يادم مي آيد در همان ايام مبارزات، بعض از افراد غيرتمند ديني از تهران مي آمدند و بسيار اظهار علاقه مي كردند و حاضر بودند جانشان را در راه نهضت بدهند، اما جرأت نمي كردند بگويند كه ما مي خواهيم كسي را بكشيم، چرا كه امام اين جنبه از مبارزه را به طور كلي قبول نداشت. معروف است كه وقتي برخي مي خواستند در رابطه با ترور حسن علي منصور اقداماتي كنند و از ايشان اجازه بگيرند، اجازه نداد. يادم هست كه حتي در مورد كساني كه كسروي و هژير را كشتند، تنها به اين جمله اكتفا كرد كه: خدا آنها را رحمت كند و بيامرزد. در طول مبارزات امام نيز، ما هيچ گاه نشنيديم كه با ترور و تروريست ها موافق باشد. * جوهره حکومت، عشق و علاقه رفتار امام، در مسائل حكومتي و ولايتي اين گونه بود که: به ياد ندارم كه جايي حقّ حاكميت خودشان را به عنوان دستور اعمال كرده باشند. اگر هم بوده، بسيار كم و ناچيز بوده است. امام به گونه اي رفتار مي كردند كه به خواسته هاي ايشان در ميان مردم با عشق و علاقه عمل مي شد. مسئولان نيز با عشق و علاقه و يا به دليل ترس از تخلّف، به خواسته هاي امام گردن مي نهادند. يكي از امتيازهاي حضرت امام اين بود كه در زمان حكومتشان هيچ گاه به كسي نفرمودند و يا از كسي نخواستند و خواهش نكردند كه اين كار را انجام بده! اين خيلي قدرت مي خواهد كه كسي بتواند حكومت اسلامي را به مدّت ده سال اداره كند، بدون اينكه از يك نفر بخواهد يا خواهش كند كه پستي و منصبي را بپذيرد. امام در پذيرش مقامات دولتي و كشوري هرگز به كسي اعمال ولايت نكردند. ايشان به گونه اي رفتار مي كردند كه مسئولان خود درخواست مي كردند تا خدمت امام كار كنند. * رعايت حريم زعيم حوزه حضرت امام ـ سلام اللّه عليه ـ هميشه حريم ديگران را رعايت مي كردند. به طور مثال، زماني كه آقاي بروجردي در قيد حيات بودند، هيچ دخالتي در امور حوزه نمي كردند، چرا كه معتقد بودند حوزه رئيس دارد. يادم مي آيد هنگامي كه رئيس شهرباني قم، آقاي شيخ حسن تهراني را كه از عالمان قم بود، كتك زد، عده اي از دوستان به نزد امام رفتند و جريان را به ايشان گفتند. امام فرمودند:حوزه رئيس دارد، به ايشان مراجعه كنيد و ماجرا را بگوييد. ما آن موقع منظور امام را نفهميديم و مدام از خود مي پرسيديم: -چرا امام دخالت نكردند؟- اكنون پس از گذشت سال ها مي فهميم كه امام چه مي خواستند بگويند. منظور اين بود كه وقتي حوزه رئيس دارد، نمي شود هر كسي بيايد و در هر كاري دخالت كند. چنين برخوردي به هرج و مرج مي انجامد و در نتيجه هر كسي محور عده اي مي شود تا كاري را به پيش ببرد. گذشته از اين امام براي مرحوم آيت الله بروجردي، احترام زيادي قائل بودند. * مخالفت با تحجر و واپس گرايي مهم ترين راهي كه امام در مبارزه با تفكر تحجّرگرايي انتخاب كرد همين بود كه راه نهضت و شهادت را به روي امت اسلام باز كرد و هم جنبه هاي مثبت را بيان مي كرد و هم جنبه هاي منفي را. زماني كه قدرت امام كم بود مستقيماً به آنان حمله نكرد، بلكه با بيان خصوصيات مردان الهي آنان را به عقب مي راند ولي ضربه هاي نهايي را در سالهاي اخير و زمان قدرت خويش به تحجّرگرايان زدند و ما هم اگر قدرت مقابله با آنان را نداريم، با عمل و بيان جنبه هاي مثبت، مبارزه كنيم و آنان را به عنوان عناصري كه اميرالمؤمنين و ائمه معصومين(عليهم السلام) را به شهادت رساندند به جامعه معرفي نماييم. اينان هميشه دنبال نقاط ضعف بودند، يك لباس زيبا را نمي توانستند بر اندام امام صادق(عليه السلام) ببينند. امام حداقل در زمان حيات خويش آنان را منزوي ساخت و اينك نوبت ماست كه آنان را در حال انزوا نگه داريم و ان شاءالله فرزندان انقلاب اجازه قدرت يافتن به آنها را نخواهند داد. * طرد نکردن مخالف وقتي كه امام در پي ابراز نارضايتي هاي مردم از نحوه كار دادسراهاي انقلاب، آن فرمان هشت ماده اي معروف را صادر كردند، بعضي از بزرگان ناراحت شدند و تصميم به استعفا گرفتند. امام در اين مورد پيام تندي دادند كه ما مي خواهيم يك كار خوب انجام دهيم، بعضي ها مي خواهند از شوراي عالي قضايي استعفا بدهند، اما بعداً بعضي از همان آقايان را به مسئوليت هاي ديگر، از قبيل شوراي نگهبان منصوب كردند. در واقع آن برخورد تند را با اين كارشان جبران كردند. در مورد عده اي از افراد كه از فرزندان انقلاب بودند و به جهات سليقه اي نمي توانستند رأي مردم را به دست آورند، امام با اختيارات خودشان، آنها را به سمت هايي منصوب مي كردند تا ضربه نخورند. امام طرفدار اكثريت جامعه، كه مردمي رنج كشيده بودند، بود و دولت مرداني را كه از اين گروه حمايت مي كردند پشتيباني مي كرد و با طيف مسئولان رفاه طلب موافق نبود، ولي هيچ گاه آنها را طرد نكرد و از نظر اخلاقي آنها را هم حفظ مي كرد. * استقلال حوزه و روحانيت اعلام كنيد كه اساس روحانيت بر آزادي و استقلال است و هر كسي بخواهد اين استقلال را بگيرد، خلاف انديشه امام رفتار كرده است. چرا كه امام در طول حاكميتش يك بار نسبت به حوزه، اظهار نظر شخصي نكرد. وقتي هم براي حوزه آيين نامه نوشتند و خدمت امام بردند، فرمودند: برويد با مراجع حوزه صحبت كنيد. ايشان هيچ وقت نظر خصوصي نسبت به حوزه ابراز نكرد و حوزه را كوچك نشمرد. در وصيت نامه هم اگر دقت كنيد، مي فرمايند: اين حرف غلط است كه نظم حوزه در بي نظمي است. بعد مي فرمايد: بايد آدم هاي بد را بشناسيد كه به حوزه نيايند. حوزه وقتي استقلال خود را از دست داد شخصيت هايي مي سازد كه به هر حكمي از جانب قدرتمندان، حكم اللّه اطلاق مي كنند و استدلال آنها نيز بوي وابستگي مي دهد، اما روحاني و حوزه مستقل، براي مردم و بخاطر خدا حرف مي زند. * پرسش، نظارت و مشورت در عملکرد در كتاب ”اربعين“ امام، قسمت تكبر آمده است: يك قسم از تكبر اين است كه بگوييم هيچ كس حق ندارد از من سؤال و جواب كند مي فرمايند: اين فقط از صفات ذات باري است. همين كه الآن مي نويسند (يَسألُ عَمّا يُفعل وَلايُسأل) مي فرمايند: اين از صفات ذات باري است و اين شرك در كار خداست. اين طور نيست كه وليّ فقيه هر كاري بخواهد بكند، كسي حق ندارد از او بپرسد و ناظري نداشته باشد. در مورد آيه (وَشَاوِرهُم فِي الامرِ فَاِذَا عَزَمتَ فَتَوَكَّل عَلَي اللهِ)،(آل عمران،159)، من يك برداشتي دارم و آن اين است كه خطاب به پيغمبر(ص) مي شود از كساني كه ناراضي هستند، اما حالا پشيمان شده اند، مشورت بخواه.اين، ظهور در اعمّ دارد والاّ آدم هاي راضي كه نمي آيند خلاف رأي مرا بگويند. آدم هايي كه به من وابستگي اقتصادي دارند، خلاف نظر من را نمي گويند. آدم هايي كه به من عشق و علاقه دارند اشتباهات مرا كه به من تذكر نمي دهند. * نگاه به کرامت انسان از نظر گفتار بهترين چيزي كه مي توان عنوان كرد اينكه امام كرامت انساني را قبول داشت، شاهد، همان جمله معروف امام است كه فرمودند: ”ميزان رأي ملّت است“. امام مي گويد: هرچه مردم بگويند همان است. حتي امام جمله اي دارد كه اگر مردم ما خواستار رژيم شاهنشاهي شدند ـ منتهي مي گويد مردم نمي خواهند ـ ما نمي توانيم كاري انجام بدهيم، خواست مردم است و بدنبال خواسته خودشان مي روند. امام در انقلاب و نهضت هيچ گاه از خواسته و نظر مردم تخلفي نداشته و كمال احترام را براي انسان قائل بود. نگاه اسلام به انسان هم غير از اين نبوده و نيست.
|