|
برخی از مسائل جوانان در گفتگو با آيت الله العظميصانعي
*حضرت عالى به عنوان يك نظريهپرداز دينى، چه ارزشگذارى و ارزيابى در مورد جوان و نسل امروز ايران اسلامى، داريد؟ #خدا را سپاسگزاريم كه امثال شماها را براى حفظ ارزشهاى اسلامى و تبيين احكام اسلام و قبول زحمت، براى جوانان نگه داشته و آگاهى به شما داده و براى خدا اين زحمتها را مىكشيد و ان شاءاللّه مأجور هم خواهيد بود. ولى به طور كلّى همان طورى كه مى دانید؛ اساساً اسلام براى عبادت و بندگى جوان ارزش خاصى قائل است. در يكى از سخنرانيهاى مرحوم آية اللّه فلسفى من شنيدم كه ايشان مى فرمود: جوانها قبل از پيرها به پيامبر اسلام(ص) گرويدند و ايمان آوردند و يكى از اشكالهايى كه به پيامبر اسلام(ص) مىكردند اين بود كه شما جوانانمان را از ما گرفتيد و آنان را فاسد كرديد، زیرا اينها مسلمان شدند! در جريان نهضـت اسـلامى هم مـا ديـديم جوان ها آمدند. من بارها عرض كردهام كه امام وقتى حركت را شروع كرد، قبل از هر صنف و هر جمعیتى جوانان دانشجو به صحنه آمدند و اين امتيازى هم براى دانشگاه و هم براى جوانان است. بعد جوانهايى از بازاريها و ديگر اقشار آمدند و همين طور توسعه پيدا كرد تا همه ملّت ايران به نهضت امام پيوستند. بنده عقيدهام اين است كه نسل جوان امروز ما تشنه حقايق اسلامى است. ما اگر بتوانيم حقايق اسلامى را آن چنان كه هست به آنها تفهيم كنيم، زمينه تفهيم را داشته باشيم، خيلى راحت مىپذيرند. بنده روز قبل با گروههاى مختلف فكرى از جوانان دانشجو صحبت داشتم، طيفهايى كه فكرهاى مختلفى هم داشتند، امّا وقتى من مسائل را براى آنها بازگو مىكردم، چه مسائل سياسى، چه اعتقادى، آنها مىپذيرفتند، پذيرشى با همه وجود. يعنى جوانان ما امروز اگر اسلام را مىپذيرند، با يك آگاهى زيادى مىپذيرند. بنده معتقدم اگر مشكلى براى جوانان وجود دارد، به اين دليل است كه ما نتوانستيم آن چنان كه بايد و شايد اين جوانها را با اسلام عزيز عملاً و قولاً آشنا سازيم. شاهد خيلى آشكار آن اين است كه همين جوانها بودند كه امام با كمك آنها توانست در جنگ مقاومت كند، توانست وضعيّت دانشگاهها را اصلاح كند و دهها كار ديگرى كه امام انجام داد. چون اين جوان، امام را هم از نظر عمل و هم از نظر گفتار شناخته بود و به عبارت ساده اگر بتوانيم اسلام را آن چنان كه هست معرّفى كنيم، اسلام را دين سهل بدانيم، اسلام را دين خرد و عقل بدانيم، اجازه بدهيم سؤال كنند و سؤالشان را جواب بدهيم، بله اگر شبههاى به ذهنشان نمى آيد نبايد شبهه را بوجود بياوريم، امّا بتوانيم جواب بدهيم. من يك نمونه عرض مى كنم، باز به ياد مرحوم فلسفى- اين جمله را به يادش عرض كنم، چون مرحوم فلسفى به گردن بنده خيلى حقّ دارد، كما اينكه به جامعه و اسلام خيلى حقّ دارد - . يك بحثى است در خطبه شعبانيّه كه اغلب گفتيم و شنيديم، وقتى خطبه تمام مى شود اميرالمؤمنين(ع) از رسول اللّه(ص)مىپرسد: «ما أفضل الأعمال؟» پيامبر(ص) مىفرمايد: «افضل الأعمال في هذه الشهر الورع عن محارم اللّه» خوب، اين سادهترين معنايش «پرهيز از گناهان، افضل اعمال است» مىباشد. ولى ببينيد مرحوم فلسفى اين را در بحث كودكش چقدر زيبا معنا مىكند. يعنى چه نوع پرهيز و ورع، افضل اعمال است؟ من نمىخواهم وارد اين بحث بشوم و اگر كسى مىخواهد مىتواند به آنجا مراجعه كند و چهار تا سطرش را بنويسد تا جوانها بفهمند بزرگان، روايات را با چه ديدى ملاحظه مىكردند. يا وقتى مىرسد به بحث سعادت و شقاوت، ايشان مطرح مىكند: «بدبخت كسى است كه در شكم مادر بدبخت است، خوشبخت كسى است كه در شكم مادر خوشبخت است». حتّى آخوند خراسانى ـ يكى از اركان مشروطه ـ آن محقّق بزرگوار اينجا كه مىرسد مىگوید قلم اينجا رسيد و سر بشكست. امّا مرحوم فلسفى آن قدر زيبا معنا مىكند كه آدم در مقابل آن زيبايى به وجد و نشاط مىآيد. يك مقدار فكرمان را باز كنيم، و بيشتر بحث كنيم. بنده با مطالعاتى كه انجام دادم به اين نتيجه رسيدهام اينكه گفته مىشود مادر براى فرزند ولايت ندارد، شايد بتوانيم از نظر فقهى و با حفظ موازين فقهى ثابت كنيم كه نه، مادر هم بر فرزند ولايت دارد. بچهاى كه پدرش مرده است، مادر مىتواند سرپرستىاش را به عهده بگيرد. اين مبنايى كه مادر ولايت ندارد، شايد بتوانيم آن را با موازين فقهى حلّش كنيم. بنابراين، اگر آن را عمل كرديم، جوابدادن خيلى آسان است كه چرا پدر ولايت دارد، اما مادرى كه بچهاش را بيشتر دوست مىدارد، پس از مرگ پدر، اين مادر ولايت ندارد! كه در اين صورت مادر چقدر اذيّت می شود. ما وقتى رسيديم به اين جا كه بگوييم زن مىتواند قاضى بشود، يك بابى براى ما باز مىشود كه مادر هم مىتواند قیّم بشود، مىتواند ولىّ قهرى هم باشد و يا بسيارى از مسائل ديگرى را كه بنده روى آنها كار مىكنم و مطالعه مىكنم، ما مىتوانيم آن را براى جامعه تبيين كنيم، براى نسل جوان تبيين كنيم. بنده در جامعه، هيچ اشكالى در جوانان نمىبينم. اشكال اگر هست از بنده و امثال بنده است و هر كسى كه مسئول تربيت و هدايت جامعه است كه نتوانستيم اسلام را آن چنان كه هست براى آنها بيان كنيم، آن اسلامى كه امام دنبالش بود، منتها عمرش وفا نكرد. نمىگويم فقه را به هم بزنيم، بلكه با موازين فقهى بحث كنيم. جامعه ديروز با جامعه امروز در خيلى جهات تغيير كرده است. دين شفاف فطرى را امروزه داريم، همانى را كه گذشتگان گفتند ما هم بگوييم، منتها بتوانيم پاسخگوى مسائل روز جامعه هم باشيم. روابط جايز دختر و پسر *با توجه به اينكه نسل جوان امروز از دو قشر دختر و پسر تشكيل شده و امروزه در جامعه، بحث تفكيك دختر و پسر مطرح مىشود و وقتى موضوع تفكيك پيش مىآيد، در آخرين و نهايىترين سطحش فكر مىشود، يعنى در همه بخشهاى جامعه. آيا نظر قطعى اسلام بر تفكيك و جدا كردن است؟ و اگر راهى براى ارتباط مشروع ميان دختران و پسران است، بيان فرماييد؟ # يك نظر، نظر شخصى بنده است كه مدّتها بود راجع به آن فكر مىكردم. اتفاقاً در يكى از مجلدات تاريخ تمدن ويل دورانت، (اخلاق و تمدن) در مورد مسئله ارتباط دختر و پسر، وقتى مطالعه كردم ديدم اين نظريه را برخى از صاحبنظران دارند كه هر چه اين ارتباطات كمتر باشد، براى زندگى فايدهاش بيشتر است و زندگى را بادوامتر مىكند و هر چه ارتباط بيشتر باشد، زندگى و كانون گرم خانوادگى را سرد مىكند و زود بر هم مىزند، بنده شخصاً نظرم بر اين است. حالا نظر اسلام را عرض مىكنم. اساساً اين جدایيهايى كه جاذبه جنسى و جاذبه سكونت و آرامش كنار همسر را محكم مىكند، آن جدائيها را ما بايد حفظ كنيم، كما اين كه نظر اسلام هم همين است. يعنى ما نمىتوانيم اينها را رها كنيم تا همان طور كه در دنياى غرب است با هم مختلط باشند. آنچه كه در دنياى غرب است، هم براى پسر ضرر دارد، هم براى دختر و هم براى جامعه. يعنى جاذبههاى جنسى و جاذبههاى نياز به همديگر از نظر سكونت و آرامش ضعيف مىشود، ضعيف كه شد، شبيه محارم مىشوند. شايد يكى از نكتههايى كه اسلام، ازدواج با محارم را اجازه نداده است، ضعيف شدن آن جاذبه است. ما هر چه اين ارتباط را بيشتر كنيم، آنجا ضرر مىكنيم، هم دختر، هم پسر و هم جامعه، آن هم در اثر به هم خوردن كانون خانواده، و نسلهاى بشريّت نيز به هم مىخورد. و اينكه آيا اسلام راهى برايش قرار داده است يا نه؟ يعنى براى ارتباطات مشروع. بله يك كسى ممكن است از نظر فقاهت و شرع بگويد، اين پسر و دختر مىتوانند با اجازه پدر به عقد موقت یکدیگر در آيند، با همديگر درس بخوانند و با همديگر مباحثه كنند، بروند و بيايند كه نظر شهيد مطهرى همين است. يا اينكه نه، حالا پسر و دخترى مىخواهند با هم ازدواج كنند، براى اينكه همديگر را خوب بشناسند و بيايند يكى دو سالى با هم عقد موقّت باشند، همان كه در غرب هم رايج است، به عنوان دوست و بعد با هم ازدواج كنند. بنده اين را خطرناك مىبينم و اين از نظر كارشناسى خلاف است گرچه شهيد مطهرى از نظر شرعى فرموده و بنده عرض مىكنم از نظر كارشناسى خلاف است و وقتى از نظر كارشناسى خلاف بود، ادلّهاى را كه عقد متعه را تجويز كرده، تجويز نمىكند كه كانون خانوادگى را به هم بزند. ادلّه عقد متعه نيامده تا سبب شود جامعه به بدبختى كشيده شود، آمده جلوى فساد جامعه را بگيرد، نيامده فساد را در جامعه تشديد كند. بنابراين، اصلاً ادلّه اين مورد را شامل نمىشود. اين نظرى كه بنده دارم و عرض كردم در كتاب تاريخ ويل دورانت هم روى اين نظر خيلى تأكيد شده است، تجربه هم نشان داده است. امّا قطع نظر از اين مسئله، اصلاً بنده درباره عقد موقت نظر ديگرى دارم. اصل نظر فقهى بنده اين است، كه عقد موقت را مشروع مىدانم در يك مواقع اضطرارى براى جلوگيرى از گناه، يعنى در جبهههاى جنـگ. اصلاً عقد موقت براى آنجا مشروع است. عقد موقّت براى اطفاى غريزه جنسى تشريع نشده است. و براى ايجاد رابطه بين پسر و دختر اصلاً دليلى نداريم تا اينكه آنجاها جايز و مشروع باشد. ادلّه عقد موقت مخصوص موارد اضطرار است. اينجا هم كه مىگويند عقد موقّت مستحب است، باز اشتباه است. در واقع، عقد موقت اگر مستحب بوده براى احياى سنّت و محو بدعت بوده تا سنّت صيغه و عقد موقّت را زنده نگه دارد. امروز كه همه مىدانند جامعه شيعه عقد موقت دارد، اسلام عقد موقت دارد، اما به این معنا نیست که به طور عام بگوييم اين ازدواج مستحب است و هر مسلمانى بايد يك زن صيغهاى هم داشته باشد تا بگوييم به اين مستحب اسلامى نيز عمل كردهايم! خیر! هيچ استحبابى ندارد. چه اينكه اگر ما عقد موقت را در جامعه رايج كنيم، نكاح دايم را از بين بردهايم، آن اصل را ضربه زدهايم و از اين جهت، هم نامشروع است و هم نادرست. بنابراين، نظر شخصىام اين است كه نبايد ارتباطات باشد. ارتباطاتى كه آن غرايز را تضعيف مىكند، بايد طورى باشد كه غرايز تشديد بشود. نياز به غير همجنس بايد باشد و تقويت هم بشود. لذا براى ارتباط بين پسر و دخترقبل از ازدواج، اسلام راهى برايش قرار نداده است. امّا ارتباطاتى كه به غريزه جنسى ربطى ندارد، براى مثال نشستن در يك كلاس درس و با هم درس خواندن، كه فسادى هم بر آن بار نمىشود، مانعى ندارد. يك اجتماعى است و با هم صحبت مىكنند، به گونه ای که حجاب رعایت می شود و با همديگر صحبت مىكنند. همين كه در جوامع اسلامى به صورتهاى ديگرى بوده، امروزه به صورت تحصيل و مباحثه علمى در دانشگاه مطرح است يا شركت در بحثهاى علمى، اجتماعى و... *پس مىتوان گفت ارتباطات معمول اجتماعى كه در جامعه رايج است، هيچ منعى ندارد؟ # درست است، منعى ندارد. *بلكه مىتوان گفت ارتباطاتى را كه موجب مىشود غريزه جنسى و زندگى دايم این دو جنس را در آینده به هم بريزد شما ممنوع مىدانيد؟ # اگر با حفظ موازین باشد و در آينده اينها با يكديگر ازدواج كنند، اشكالی ندارد. جواز نظر متعارف به جنس مخالف *يك بحثى داريم در لمعه، مىگفتند اگر فروشندهاى جنسى را به زنى بفروشد و صورت او را نگاه نكند و بعد آن زن، آن جنس را پس بياورد و فروشنده بگويد من شما را نديدم و نمى شناسم، چون صورتتان را نگاه نكردهام، از نظر شرعى اين جا شهيد ثانى مىفرمايد آن مرد فروشنده مقصّر بوده و بايد جنس را پس بگيرد، چون بايد اينجا به صورت زن نگاه مىكرد. حالا اين نگاه كردن كه در جامعه ما هست، يعنى سخن در نگاه ريبه است كه آيا هر نگاهى را شامل مىشود يا اينجا مثل همان موضوعى كه در لمعه مطرح شده، نگاهى كه در معاملات و نگاهى كه در معمول زندگى مردم هست را شامل نمىشود؟ # نگاهى كه حرام است آن نگاهى است كه زمينه فساد را فراهم سازد. يعنى مثلا زن آرايش كرده، مرد هم جوان است، و با نیّت چشمچرانى يا مقدّمه چشمچرانى به قول معروف در صورت او تيز مى شود؛ امّا به سبك عادى و متعارف اشکالی ندارد. مى بينيم در آن داستان حضـرت زهـرا(س) دارد. سلمان مىآيد، جابر مىآيـد، زهـرا(س) نشـسته است. به صورت زهرا(س) حتماً نگاه مىكند و مى گويد رنـگ حضـرت زهـرا(س) زرد بوده و من پرسيدم كه چرا رنگ حضرت زرد شده است. اين از نوع نگاههاى متعارف مىباشد. در جامعه ديروز هم پسرعموها، اقوام و خويشان، سر يك سفره مىنشستند. شب يلدا دور هم مىنشستند امّا بدون اين كه هيچ كدام قصد و نگاه ريبه داشته باشند. همه اين مشكلاتى كه در جامعه ما پيش آمده، فسادى است كه از دیگر فرهنگها سراغ ملّت ما هم آمده وگرنه با آن حالت صفا، با آن حال صميميّت، به صورت همديگر نگاه مى كردند، زنها مىآمدند، مردها هم مىآمدند، مىرفتند، نگاه به همديگر مىكردند، امّا نگاهها، نگاه هاى عادى بوده است. البته نگاهكردن عادى به بدن زن به جز صورت و دست ها تا مچ، حرام است. اما اگر نگاه عادى مىكنند و با هم صحبت مىكنند اشکالی ندارد چنانچه آقاى واعظ و منبرى براى زنها مسئله مىگويد نمیتواند که دایم سرش را روی زمین اندازد و به مستمعان نگاه نکند. در صدر اسلام كه زنها مىآمدند و از رسول اللّه(ص) مسئله مىپرسيدند، آیا پيامبر(ص) نگاهش را پايين مى انداخت و تا آخر سرش را بلند نمىكرد؟! اگر اين گونه بود حتما در تاريخ نقل مى شد. پيامبر(ص) نگاه مى كرده به صورت آن زن و آن زن نگاه مى كرده به صورت پيامبر(ص). همين زنهايى كه خدمت امام(ره) مىرسيدند، اين طور نبود كه امام سرش را پايين كند و زنها هم سرشان را پايين كنند. امام(ره) به آنها نگاه مىكرد، آنها هم به امام نگاه مىكردند. اين گونه نگاهها كه نگاههاى متعارف است و اجتماعات بر آن بنيانگذارى شده است، این گونه نگاه، نگاه چشمچرانى نيست، نگاهى كه زمينهساز چشمچرانى نيست، خوف فتنه و فسادى هم در كار نيست. در خيابان، در بازار با همديگر راه مىروند با رعايت پوشش اسلامى، در اين حال نگاهكردن به صورت و دستها تا مچ هيچ دليلى بر حرمتش نيست، سيره اهل بیت حاکی از جواز است. *يعنى نگاه بر اساس اصل اعتماد و عدم خيانت؟ # بله، بر اساس اصل اعتماد. البته آن هم نسبت به صورت و نه نسبت به بدن، بدن با اصل عدم اعتماد و اصل اعتمادش، جايز نيست. انتخاب نوع رنگ *در جامعه گذشته ما مهترسالارى و بزرگسالارى مطرح بوده و به شكل سنّتى و معمول بزرگسالان به رنگهاى تيره و رنگهاى غير تند تمايل داشته و دارند. الآن هم يك شكل دينى به آن داده شده و پوشيدن رنگهاى تند، جذّاب و رنگين سفارش نمىشود. آيا در متن دین مطلبی را در مورد رنگ وجود دارد يا نه ؟ # ابداً! دين راجع به رنگ، راجع به انواع لباس هيچ قانونى ندارد، جز يك قانون و آن اين كه لباس نبايد جلب نظر ديگران كند. در يك جايى نرود كه جلب نظر كند، مثلا زن براى شوهرش هر لباسى كه مى خواهد بپوشد، يا اگر زنى است كه جلب نظر نمى كند، هر نوع لباسى مى خواهد بپوشد، هر رنگى مى خواهد، بپوشد. جوان و پير هم همين طور است. نوع رنگ، مد و انواع لباس، بنابر اصل: « كل شيء مطلق حتى يرد فيه نهى »، اصل، بر آزادى و حليّت است ، مگر جلب نظر كند و موجب فساد شود يا فرهنگ بیگانه را ترويج كند. به این معنی که لباس، رنگ لباس، مد، قيافه، همه اينها آزاد است، مگر آنكه تحت پوشش لباس و البسه فرهنگ نامناسبی از بیگانه را در جامعه بياورد، كه نتيجهاش در مد و ترويج از آنها نمايان مىشود. اگر ترويج از آنها باشد و تأثير در فرهنگ بگذارد، اينجاست كه حرام است. در روايت دارد که لباس دشمنان را نپوشيد، شبيه آنها نشويد، خودِ شبيهشدن ظاهرى، حرام نيست، بلكه شبيهشدن براى اينكه فرهنگ دنبالش مىآورد، در فكر مردم، اعتقاد مردم، زندگى مردم اثر مىگذارد، روى اين جهت حرام است. بنابراين، فقط يك رنگ، مذمّت شده و آن هم رنگ مشكى و سياه است. رنگ سفيد هم در روايات مطلوب عنوان شده و گرنه هيچ خصوصيّتى ندارد. *حالا اگر اين رنگ و لباس، روال عادى جامعه ما بشود، مثلاً كت و شلوار كه به طور متعارف در جامعه ما مورد استفاده قرار مى گيرد و ديگر كسى از آن رنگ و بوى غرب و فرهنگ آن را نمىبيند؟ # اگر از آن جهتی که عرض کردم ایجاد تبدّل فرهنگی نکند، مشکلی ندارد. در هر صورت، لباس، مد و هر شكلى كه در فرهنگ اسلامى و انسانى و ملّى ما اثر بگذارد ولو در درازمدت، بايد جلويش را گرفت. نبايد انسان هويّت خودش را از دست بدهد. به عبارت ديگر انسان بايد براى خودش ارزش قايل باشد. جوان بايد خود را بشناسد، تحت تأثير مدهاى ديگران قرار نگيرد. خودش سليقه داشته باشد، خودكفا بشود. خودش لباس بدوزد، از رنگ مناسب استفاده كند تا اصالت فرهنگ خودش را حفظ كند. اين برمى گردد به اينكه اصالت فرهنگى خودش را حفظ مى كند. هيچ ضررى هم ندارد و استعدادش هم شكوفا شده است، از تقليد هم نجات پيدا مىكند. علل گرايش به مدها و فرهنگهای وارداتی *شما فكر نمىكنيد كه گرايش به مدهاى بیگانه كه در جامعه ما رايج مى شود، بخاطر ممانعت غير اصولى بوده كه ما داشته ايم.يعنى كارشناسانه منع نكرديم، دقيق و با دقت روى آن كار نكرديم ؟ # علّتی که شما ذکر کردید تا حدّ زیادی درست است. البته علّت دیگر به خاطر ترويجى بوده كه دودمان پهلوى كرده است. خاندان پهلوى با فشار و با تبليغات آمدند فرهنگها را تغيير دادند و ما را اسير فرهنگهاى وارداتى كردند که هنوز هم ادامه دارد. بله، بعضى جاها از سوی متصدّیان امر هم اشتباهاتى بوده است، و من نمىگويم، به طور كلّى عملکرد آنان خوب بوده است و کج سلیقگیهایی بوده وهست. شما ببینید؛ وقتى مرحوم نائينى انديشه و نظر خود مبنى بر دفاع از مساوات و حريّت را مطرح مىكند، به او مىنويسند كه مساوات و حريّت خلاف اسلام است! يعنى شما كه مىگويىمساوات، يعنى مالك و مستأجر مثل هم هستند، و حريّت معنايش اين است كه آدم هر گناهى را كه مىخواهد انجام دهد، امّا نائينى در پاسخ مىنويسد، خير این گونه نیست. بالاخره همیشه برخى افراد كجفهم و كجسليقه بوده و هستند، من نمى خواهم بگويم نبوده است. با فشار، کاری حل نمیشود؛ در حال حاضر بايد برگرديم و اصالت فرهنگى و هويّت جمعى را به جوانان گوشزد كنيم و به آنها بفهمانيم كه شما مسلمانيد، خليفةاللّه هستيد، ايرانى هستيد، و بايد احساس شخصيّت كنيد. موسيقی حلال و حرام *مسئله موزيك و موسيقى، از حيث لغوى و علمى ، غير از آن چيزى است كه در شرع ما گفته مىشود. غِنا صوت است امّا در موزيك و هنر، موسيقى را اعمّ از صوت و صداى ابزار موزيك مىدانند، در حالى كه در فقه ما آنها را تفكيك مىكنند. وقتى كه صحبت از موسيقى مىشود و فقهاى ما نظر به حليّت يا حرمتش مىدهند، باز هنرمندانى كه كارشان پرداختن به موزيك است، سردرگم مىشوند، متوجه نمىشوند كه به كدام بخش از نظر فقهى، موسيقى مى گويند. آياصداى خواننده را مىگويند يا صداى آلات موسيقى را؟ به هر جهت الآن ما در يك زمانى هستيم كه راديو و تلويزيون ما يكسرى آهنگهايى را پخش مىكند، و در مراسم و بعضى از مجالس نيز همين طور. خوانندههايى مىخوانند، حالا براى تشخيص مصداق، همه مراجع فرمودهاند كه بايد برويم سراغ متخصّص فن، امّا بحث سر اين است كه خود متخصّص فن هم متوجه نمىشود كه مقصود مراجع در مفهوم موزيك چيست تا بتوانند براى ما مصداق را تبيين كنند. لطفاً در مورد موزيك حلال و حرام توضيح بفرماييد. # مشكل مسئله غِنا ، موسيقى و و به طور کلی مقوله هنر اين است كه اولاً: صريح صحبت كردن راجع به آن، شايد براى بعضى افراد در جامعه كه هنوز ظرفيّت آن را نداشته باشند، صحيح نباشد؛ دوم اينكه: گاهی میبینیم با مسائل سياسى و فكرى آميخته مىشود، و سوم اينكه: ما گاهى برخوردهايمان برخوردهاى دوگانه است. يعنى براى يك عدّهاى حرفمان يك چيز است، ولى عملمان يك چيز ديگر است و اين خيلى مشكل پديد آورده در اين جهات، من برايش سند دارم و نمىتوانم براى شما روى بعضى جـهات در خصوص تبيين ادلّه، صريحا سخنی بگویم. مرحوم فيض وقتى مى آيد و به غِنا حرمت محتوايى مى دهد تا سر حد كفر وى را مى برند. امّا حالا با شرايط فعلى جامعه، من به شما عرض مىكنم اين هنرهايى را كه جوان مسلمان ياد مىگيرد، نمازش را مىخواند، روزه اش را مى گيرد، توى دانشكدههاى اسلامى، دانشگاههاى اسلامى در نظام جمهورى اسلامى، هنر ياد مىگيرد، چه با ابزار و چه بدون ابزار و از سوى ديگر ياد گرفتن اينها هم معمولاً براى اين نيست كه جامعه را به فساد بكشانند، مىخواهد سرگرمش كند، نيم ساعت سرگرمش كند با يك سرى شعرهاى با محتوا و با يك آواز قشنگى بخواند كه اين سرگرم بشود و يا در كارهاى علمى از آن استفاده بشود ویا مثلا آرامش پیدا کند؛ اين را بنده نمى توانم بگويم گناه است و حرام و مرتكبش، گناه كبيره كرده است و بايد شلاّقش زد و طردش كرد؛ آنچه كه حرام است از غِنا و آوازخوانى، آنهايى است كه داراى يك محتواى باطل باشد. شما اگر يك شعرى بخوانيد بدون آواز قشنگ، بدون اين كه به صورت سرود باشد، امّا اين شعر در جامعه فساد بيافريند، اين مى شود غِناى محرّم. يعنى اين حرام است، هر چند غناى مصطلح هم نباشد. امّا اگر با سرود با شعرهاى قشنگ، با تصنيف، مثلا در تلوزیون، مسائل بهداشتى را به مردم آموزش بدهند، با تصنيف پيشگيريها را به ياد مردم بيندازد، فقرزدايى كنند، اينجا موسيقى حرام نيست، آن حرام است كه محتوايش فساد بيافريند و يا سبك خوانندگى، فساد بيافريند. براى مثال چنانچه يك خانمی در يك اجتماعى براى زنها قرآن مىخواند بعد مىخواهيم نوار ويدئويى آن را براى مردها نشان دهيم، این از مقوله عكس است و نگاه به عكس كه ديگر حرام نيست، بالاتر آن كه ناشناس هم باشد، اين فى حدّ نفسه حرام نيست، ولى همين فيلم را چنانچه جوان ها ببينند و به انحراف كشیده شوند، در آن صورت حرام است. بنابراين، محتوا و يا سبك خواندن بسيار مهم است. حالا اگر با اين آوازها، با اين ادوات و ابزار حتى اگر در مسير صحيح هم باشد و ما بخواهيم با آن فساد بيافرينيم. مثلاً يك كسى مىخواهد قرآن بخواند و قشنگ هم بخواند كه دل يك دختر را بربايد و دختر را به فساد بكشاند، اين قرآن خواندن حرام است، براى اين كه مىخواهد به فساد بكشاند، بنابراين، اگر ابزار و ادواتى كه هست و در اين مسير صحيح ما داريم استفاده مىكنيم در نظام (اميدواريم در مسير باطل از آن استفاده نشود) انحراف در آن نباشد. نمىتوانيم بگوييم حرام است ياد گرفتنش، ياد دادنش، انجام دادنش در هر سه بُعد. بله، بايد درنهايت به گونهاى نباشد كه همه را به فساد بكشاند، كه مسئوليّت آن با هنرمندان و متخصّصان این فن مانند راديو و تلويزيون و ساير وسايل ارتباط جمعى است و اگر مشکلی پیش آید مسئول عواقب آن خواهند بود. *آن طور كه بنده از فرمايشات حضرت عالى استفاده كردم، پس محتوا بسيار مهم است كه در كجا نواخته مىشود و براى چه نواخته مىشود و محتوايش چيست؟! حالا اگر ما بگوييم هم محتوا رعايت مىشود، هم محيط، محيط مناسبى است، امّا يك غربى آن را مىخواند ولى هيچ گونه حركت فسادانگيزى ندارد؟ # مانعى ندارد، گرچه یک خواننده غربی بخواند. *در جهان غرب يك گروه به نام پينك فلويد (Pink Fluid) وجود دارد كه برخى از آلبومهاى آنان داراى اشعار دفاع از جهان سبز و يا جنگلهاست. اينها برخى آهنگها را اجرا مى كنند. آيا يك جوان ايرانى مى تواند بدون هيچ گونه تهييجى به آن گوش بدهد؟ # هيچ مانعى ندارد. بنده نمىتوانم بگويم حرام است. *از طرف ديگر در روايات ما به ليالى حمراء و بيوت حمراء اشاره شده كه بنىالعباس آورده بودند. يعنى موزيكى آورده بودند، به نام موزيك كاباره اى كه ما مىبينيم هجمه روايات و اكثر هجمه حملات ائمه(ع) در آن جا به اين نوع موزيك است. # بله، اصلاً لهوالحديث حرام است، قول الزور حرام است؛ همان جا كه مرحوم فيض هم فرموده است. *حالا اگر بگوييم موزيكى حلال، در محيط نامناسب (كارباره) نواخته مىشود، نظر شما در اين مورد چيست؟ # بله، حرام است و اگر در آنجا زن و مردى برقصند، يكى ديگر هم نعوذ باللّه مسائل شرعى بگويد! مسئله شرعى نيز آنجا حرام است، براى اين كه با فعل حرام آميخته مىشوند. *فرضاً اگر بياييم در يك محيط عادى، يك نوار موسيقى بگذاريم، بدون هيچ تحريكى گوش مىكنيم، اين چه صورتى دارد ؟ # هيج مانعى ندارد. منع شرعى، مفسده برانگيز بودنش است. البته گاهى بيماران اعصاب هستند كه براى آرام كردن خود از اين موزيك ها استفاده مى كنند، ولى ممكن است يك كسى هم قرآن گوش كند، يك كسى را بايد آمادهاش كنيم قرآن گوش بدهد و آرامش پيدا كند و يك كسى هم آنطورى آن موزيكها را گوش مىدهد و اعصابش آرام مىگيرد. بعضی از قائلان به عدم حرمت ذاتی غنا به وجود حقیقت عرفی در زمان روایات استدلال کردهاند، یعنی ادّعا میکنند شیوع و رواج غنای لهوی در آن زمان به صورت یک حقیقت عرفی درآمده بود به نحوی که نهی در روایات، ظهور در نهی از این حقیقت عرفی دارد. پس آنچه در روایات مورد نهی قرار گرفته مطلق غنا نیست بلکه غنای لهوی است که تبدیل به یک حقیقت عرفی شده بود.
|