اشاره:
در شماره گذشته، نویسنده به پارهاي از موانع و موضوعات و محورهای عمده در شکل گیری شخصیت جوان که می تواند پیش زمینه ای برای مباحث تفصیلی در این باره باشد پرداخت که شامل: بی حزمی و عدم در یافت رهنمودها؛ فقدان جزم و عزم؛ ضعف بردباری و ثبات؛ سستی و تنبلی؛ خود پسندی؛ و ترس می شد. در بخش پایانی نویسنده به: تلقینهای منفی؛ ضعف عمل؛ غلبه و حاکمیت خوشیهای مادی؛ و سر انجام، عجز؛ می پردازد.
هفتم: تلقينهاى منفى؛
اگر به مفهوم و معناى وسيعى كه براى «تلقين» مورد نظر است توجهشود به اهميت اين موضوع به عنوان يك هنجار و يا ناهنجار، بيشتر آگاهىخواهيم يافت. «تلقين» به همان ميزان كه در اينجا به عنوان يك آفت بازدارنده مورد نگرش است بايد به عنوان يك عامل رشد و موفقيت مورد توجه جدى قرار گيرد. چنان كه پيشتر شرح كرديم رفتار و منش انسان، برخاسته از نوع شخصيت و باورهاى درونى اوست و مهم ترين مرحلهشكلگيرى شخصيت او را بايد در مرحله گزينش و پذيرش باورهاى درونى شمرد. هر عاملى بتواند باورهاى آدمى را به عنوان زيرساختهاى رفتارى او شكل بدهد در واقع رفتار و منشهاى عملى او را شكل داده است.
اينها كه مى خوانيد هر چند درباره انسان است اما پرواضح است در تحليلها و جستارهاى جامعه شناختى نيز بايد مورد توجه قرار گيرد. جامعه نيز ازآحاد انسانى تشكيل مى شود و بدين ترتيب، حوزه عمل و نفوذ آنچه دراينجا با تعبير «تلقين» از آن ياد مىشود بسى گسترده است. مفهوم تلقين نياز چندانى به توضيح ندارد. از نظر معرفى مصاديق آن مىتوان به دو بخشفردى و اجتماعى اشاره نمود، چنان كه عامل آن مىتواند عنصرى بيرونى و واقعيتى درونى باشد. بسيارى از باورهاى فردى و اجتماعى، برخاسته از تلقينهايى است كه در بسيارى بلكه بيشتر موارد به صورت ناخودآگاه، فرد و جامعه را تحت تاثير عميق خويش قرار مىدهد. عمده فلسفه تبليغات را بايد در اين انگيزه جست كه به كمك آن مىتوان جامعه را به سمت باورها و ذهنيتهايى سوق داد كه مىتواند اهداف انجام تبليغاترا جامه عمل پوشد.
به خوبى روشن است كه تبليغات اگر بتواند همانند عاملى تلقينكننده باورهاى اجتماعى را شكل دهد در واقع راستاى حركت و تلاش آن جامعه را به دست گرفته است. اينها مىتواند در جهت مصالحواقعى فرد و جامعه باشد؛ چنان كه مىتواند به عنوان آفتى بزرگ، كيان وشخصيت فرد و جامعه را در خود پيچد. يك نگاه به آنچه در اين زمينه دركشورها و جوامع مختلف مىگذرد شاهدى بس گويا در بحث است. جوان در شكلدهى به شخصيتخويش بايد با ديدى تعالىبخش وسعادتآفرين به تلقين و ذهنيتها و باورهايى كه از اين راه مىتوان به آنها رسيد بنگرد. خود را از عوامل تلقين كنندهاى كه روح ياس، وابستگى، ناتوانى، سستى و بىارادگى را در او تقويت مىكند و ارزشهاى متعالى را درنگاه او بىارزش مىنمايد و به جاى آن، باور، انديشه، فرهنگ و رسومى بىپايه و دور از مصالح انسانيت را جايگزين مىنمايد، دور سازد. آنچه در فرهنگ دينى ما با عنوان «طيره» مطرح شده و با آن مبارزه شده است، بخشى از موضوع مورد بحث است. اينك مجال پرداختنتفصيلى به اين موضوع نيست. آنچه در فرهنگ ما با تعبيراتى چون «به فالبد گرفتن» و «شوم پنداشتن» مطرح مىشود مىتواند بيان كننده مفهوم«طيره» باشد. قرآن از برخى مردمان نام مىبرد كه در برابر دعوتپيامبران(ع) با ابزار «طيره» به مقابله برمىخواستند و حركت پيامبران(ع) را حركتى شوم و بديُمن معرفى مىنمودند. اگر مواجه با بدى و ناگوارىمىشدند آن را از شومى و بدبختى پيامبر و ياران او مىدانستند و بر هميناساس نيز تبليغ مىكردند و حركتسازنده پيامبران را براى جامعه خويش، شوم پنداشته و شوم معرفى مىكردند و عناصر ساده ولى گسترده اجتماعىنيز تحت تاثير قرار مىگرفتند. و بدين ترتيب پيامبران مسؤوليت مىيافتنداين حقيقت را در باور عمومى جامعه جاى دهند كه نيكى و بدى سرانجامِ فرد و جامعه، در گرو حركت و تلاش و هدايتپذيرى خود آنان است. خواست خداوند، اراده و عمل شخص و باورها و تلاش او است كه نقش ايفامىكند. خواست و اراده الهى نيز تفسيرى ظريف و دقيق دارد كه بايد درجاى خود پىگرفت. به هرحال، نقش اجتماعى «طيره» ،«نحسانگارى» و حالت بازدارندگى آن به عنوان يك ناهنجارى فردى و عمومى و لزوم بهرهورى از آن به مثابه يك هنجار سازنده در مرتبه و مرحلهاى است كهآياتى چند را در چند جا به خود اختصاص داده است (24). چنان كه وجود برخى رهنمودهاى حديثى نيز در جهت مبارزه با اين آفت اجتماعى و حتىسوق دادن آن به عاملى سازنده براهميت موضوع مىافزايد. در نهجالبلاغه مىخوانيم كه «طيره» و به فال بد گرفتن امرى بحق وواقعيتدار نيست (25). اين در حالى است كه همين جا در فراز ديگرى از سخنحضرت(ع) حتى از سحر به عنوان يك واقعيتياد شده است. روشن است اين به معنى ناديده گرفتن تاثيرات شخصى و اجتماعى «طيره» نيست، بلكه اشاره به نادرستى آن است. در سخنى ديگر از امام صادق(ع) مىخوانيم: طيره و فال زدن بر اساس همان چيزى است كه آن را قرارمىدهى، اگر راحت گرفتى، راحت است و اگر سخت گرفتى سخت است و اگر ناديده گرفتى چيزى نخواهد بود (26). اين رهنمود ارزشمند ما را به اين حقيقت هدايت مىكند كه تفأل، گمانهزنى و امثال آن كه در فرهنگها هر كدام به گونهاى مرسوم است مىتواند منشا اثر باشد اما آنچه در واقع عامل اين تاثير است نوع تلقين وارزيابى خود شخص است. آنچه شومى و ميمنتى مىآورد خارج از خواست خود او نيست. نوع نگاه و تفسير ما از پيشامدها، صحنهها و اتفاقـات و آنچه در فرهنگهاى مختـلف بـه گونـههاى گونـاگون منشا شومى و بد آمدن بهشمار مىآيد است كه نقش ايفا مىكند. همين گمانهزنى و خطورات قلبى كه مىتواند منشا اميدوارى و اعتماد به نفس و دلگرمى به سرانجام خوش وموجب الفت و تقويت رشتههاى دوستى و پيوندهاى اجتماعى گردد و نگاهآدمى را به هستى، جامعه و محيط، نگاهى سازنده و همراه با آرامشخاطرسازد به عاملى بازدارنده از تلاش و رشد، موجبى براى سوءظن و عداوت وسستى پيوندهاى اجتماعى و خانوادگى، ضعف اراده و اميد، و زمينهاى براىسوق دادن موفقيتها و كاميابيها به عواملى غير طبيعى و خارج از روند معمول آن تبديل مىشود. اين است كه در برخى هشدارهاى دينى يادآورى شده است: هر كس فالزنى او را از كارش باز دارد شرك ورزيدهاست (27). و يا در خصوص مسافرت گوشزد شده است: شخصى كه اقدام به مسافرتى مىكند اما مثلا با ديدن يكپرنده برمىگردد، در واقع به آنچه بر محمد نازل شده است كفر ورزيده است (28). و يا تاكيد شده است: هرجا فال بد زدى آن را ناديده بگير و كار خود را دنبال كن (29). خارج ساختن روند امور زندگى و جامعه از مجراى طبيعى و توفيقالهى، و كشاندن آنها به عواملى خارج از دسترس، چون مواجهه با يكمنظره، صداى يك پرنده، همزمانى يا همرديفى با يك عدد، شومى ونحسى و... را بايد يك ناهنجارى و آفتى شمرد كه متاسفانه زمينههاى بقاءو گاه رشد و توسعه آن همواره وجود داشته است. ناديده گرفتن خواستالهى (البته با برداشت صحيحى كه بايد از اين حقيقت داشته باشيم) و نقشاساسى خود انسان در عملكرد و رفتار خويش و وصل كردن آن مثلا بهصداى يك پرنده يا زمانى خاص و يا عددى معين گوياى نوعى اختلالاعتقادى مىباشد.
فرا راه؛
براى كاستن از تاثيرات منفى چنين تلقينهایی، در ارشادات دينى دعوت به عنصر «توكل»شدهايم. توكل و تكيه بر عنايت الهى و تلاش بدون دغدغه خاطر، به عنوانكفاره و جبران كننده «طيره» و فال بد، به شمار رفته است (30). پيامبر(ص) خوداز تفال به خير استقبال مىكرد و آن را دوست مىداشت اما طيره و فالبدزدن و شوم پنداشتن و امثال آن را خوش نداشت و به عنوان يك دستورالعمل به كسانى كه خود را گرفتار اين وساوس نموده و در مواجهه بازمينههاى تلقين منفى دچار دغدغه خاطر مىشدند اين جملات را دستورمىداد كه بازگو نمايند: خدايا! نيكى و خير تنها از جانب توست و بديها را تنها تويى كه دفع مىكنى و توان و قوهاى جز به تو نيست (31). مىبينيد كه تلقين مثبت كه مىتواند منشا رشد، سازندگى، اميدوارى، ودلگرمى به نهايت كار باشد مورد علاقه آن حضرت(ص) است و براىجلوگيرى از تاثيرات مخرب تلقينهاى منفى كه در بسيارى از موارد، شخص، ناخودآگاه گرفتار آن مىشود، پيامبر(ص)، ما را به خالق هستى كه همه نيكيها به دست او ست فرا مىخواند و براى زدودن آثار منفى روانىتبليغات، تلقينها و تحليلهاى منفى كه در بسيارى موارد به صورت باورعمومى و گاه فرهنگ ملى! درآمده دستور مىدهد جملات مذكور نه در دل، بلكه بر زبان آيد. جوان در فعليت بخشيدن به تواناييها و استعدادهاى ذاتى خويش و در نتيجه شكل دادن به شخصيتخود، نيازمند اعتماد به نفس، باور به توانايى و دورى از دغدغهها و وسوسههايى است كه چون آفتى بزرگ مانع بروز شخصيت ارزشمند او مىشود. او بايد همواره اين باور را به خود تلقينكند و در خويش بدمد كه علىرغم تبليغات، جاذبهها، تلقينها، آفتهاى سنتشده اجتماعى، با اعتماد به نفس و توكل بر خداى بزرگ و تقويت روح اميدمىتواند عنصرى بس مفيد، شايسته و سراسر سعادت و نشاط باشد. شكلگيرى شخصيت جامعه نيز چنان كه اشاره شد با همين موانع مواجه است، بويژه آنان كه سعادت ملتهاى مسلمان را هيچ گاه وارهان نبودهاند همواره اين تلاش را جزء اساسىترين كارهاى خود مىدانند كه باحجم وسيعى از ابزارهاى تبليغى و تلقينى خويش، باور و فرهنگ عدماعتماد به نفس، احساس ناتوانى، ترديد و سرگردانى، روحيه وابستگى، خودكمبينى، بزرگنمايى مشكلات و موانع، نااميدى، سرخوردگى، خمودى، بىارادگى و تسليمپذيرى را در جان جامعه تقويت كنند. جوان بايد اين سدها و موانع كاذب را بشكند و به جز ارزشهاى اسلامى - انسانى، هيچ معيار ديگرى را در بازيابى و شكلدهى به شخصيتخويش نپذيرد.
هشتم: ضعف عمل؛
بى شك «عمل» و نقش محورى آن در ساختار شخصيت انسان، بويژه در شكلگيرى شخصيت جوان موضوعى است كه شرح آن به مجالى بسيار فراتر از اين فرصت نيازمند است. گستردگى رهنمودهاى دينى در اينخصوص و ابعاد گوناگون آن تاكيدى است بر واقعيت مذكور. آنچه در اينمختصر پىجوى آنيم تنها نگاهى كوتاه به «ضعف و ناتوانى در عمل» بهعنوان يك ناهنجارى در شكلگيرى شخصيت سالم جوان است. بسيارى شناختها و عزمها و قرارهاى صحيح و مطلوب است كه دستخوش اين آفت مىگردد و راه به جايى نمىبرد. جوان به اقتضاى تجربيات و شناختهاى محدود خويش چه بسيار كه تصميمات عجولانه وناپخته مىگيرد و چه بسيار افراد كه در قدمهاى نخست و حتى در شناخت تواناييها، آرمانها و راههاى خويش در مىمانند و چه بسيار نيز كه با همهروشنى راه و سلامتى انديشه و صحت عزم، بر جاى مىمانند و حركتى درخور، و سازنده بروز نمىدهند. شناخت، عهد، پيمان و تصميمات، همانند درختى است كه اگر به آفت دچار گردد، ثمرهاى درخور توجه نخواهد داشت. اين است كه در برخى ارشادات، كمتوجهى در عمل و سستى وسهلانگارى به عنوان آفت عهد و عزم به شمار آمده است (32). چنان كه پيشتر نيز نوشتيم آبشخور شخصيت انسان، عبارت از باورهاو گزينشهاى اعتقادى او است و اينهاست كه به عمل او شكل مىدهد اماپرواضح است عقيده و عمل تاثيرى متقابل دارند. اينگونه نيست كه رفتارآدمى در بينش و علقههاى قلبى و بستگيهاى اعتقادى او نقش ايفا نكند. كتاب الهى به صراحت، سرانجام آنان كه بىپروا بد مىكنند را تكذيبحقايق و آيات الهى مىداند(33). رابطه تنگاتنگ معرفت و عمل تا آنجاست كه معرفت و عقيده و باورهاى توانمند و راسخ و استوار را نيز بايد در عملجست، و اين است كه والاترين شناختها و آموزشها را نيز مىتوان در پى«عمل صالح» به دست آورد. و اين نيز خود آموزه ديگرى از حقايق كتابالهى است (34 .( خاستگاه معرفت و ايمانى كه، جلالالدين محمد بنمحمد، آن عارفنامى در مثنوى، آن را در سنجش با معرفت صرفا عقلانى و برهانى، شكستناپذير وبا لطافت مىشمرد، «عمل صالح» و «خويشتندارى» است، آنجا كه مىگويد:
پاى استدلاليان چوبين بود پاى چوبين سختبى تمكين بود
نقشى كه پايبندى عملى به دريافتهاى صحيح شخصيتى در قوت اراده وثبات نمودهاى شخصيت، توان و قاطعيت تصميمگيرى دارد، ما را پيش از انديشه در باره وسعت عمل، به همت گذاردن براى مداومت بر آن فرا مىخواند. چه بسيار تصميمات گستردهاى كه در نخستين قدمهاى عملى آن، بى سرانجام مىماند و نتيجهاى جز سستى بيشتر و اراده ضعيف تر درپى نخواهد داشت و چه بسيار عملهاى كوچك، ولى مستمر، كه زمينه تصميمات و دستاوردهاى بالاتر و وسيع تر را فراهم مىكند و اين خود مىتواند بخشى از انگيزه اولياء دين «صلوات الله عليهم» باشد كه كرارا ما را به مداومت بر عمل، هر چند كوچك و محدود، دعوت كردهاند. آنان يادآور شدهاند كه عمل كم، ولى مستمر، ارزشمندتر از عمل گسترده، ولىمنقطع و مقطعى، است. در سخنى از حضرت سجاد(ع) بارها می فرموده، آمده است: «منعلاقهمندم به مداومتبر عمل، هر چند كم باشد.» (35). شرح بيشتر اين علاقهمندى را درسخن مكرر فرزند بزرگوارش امام باقر(ع) چنين مىخوانيم: من دوست دارم تا وقتى نفسم مرا عادت دهد، مداومت برعمل كنم و اگر آن كار، در شب از من فوت شد در روز بهجاى آورم و اگر در روز از دستم رفت، شب هنگام جبران كنم، و محبوب ترين اعمال در پيشگاه خداوند آن عملى است كه ادامه يابد(36). عمل نيك همانند جريان آبى زلال است كه مىتواند به فراخور كششجويها و نياز تشنگان، همواره جريان يابد و سود رساند اما مىتواند همانند سيلى خروشان، طغيان كند و بيش از ظرفيت نهر جارى گردد و خسارترساند. اين است كه مىخوانيم پيامبر(ص) را حصيرى بود كه براى شب نگه مىداشت و بر آن نماز مىگذارد و چون روز مىشد مىگسترد و بر آن مىنشست. مردم كه اين را ديدند آنها نيز شروع كردند به پيروى ونمازگزاردن با او، تا آنكه نفرات آنان زياد شد. لذا روى به آنان كرد و فرمود: مردم! آن مقدار عمل را پيشه خود كنيد كه طاقت داريد.خداوند خسته نمىشود تا شما هم بخواهيد خسته شويد.محبوب ترين اعمال پيش خداوند آن است كه دايمى است هرچند كم باشد. (37(. اين نگرانى وجود داشت كه آنان بيش از توان خويش راهى ميدان عملشدهاند و اين وضعيت براى آنان قابل دوام نيست و حالتى كاملا شكننده دارد و اين مىتواند تبعاتى را در پى داشته باشد. درماندگى در عمل وسهلانگارى در جامه عمل پوشاندن به تصميمات، تاثير مستقيمى درضعف شخصيت و استوارى و قاطعيت اراده و حتى ثبات فكرى و عقيدتى خواهد داشت. در برخى ارشادهاى دينى حتى سقف زمانى مشخصىمنظور شده است؛ به اين بيان كه اگر عملى نيك پيشه خود ساختى، حداقليك سال به آن ادامه بده و تعبير دوازده ماه در برخى از آنها، بيانگراهميت اين محدوده زمانى است(38). اينها كه مىگوييم به اين انگيزه است كه جوان در ساختن صحيح و استوار شخصيت خويش، پس از عزم جزم و انديشه جامع، همواره نيازمند جديت در عمل و تلاش براى دستيابى به آرمانها و اهداف خود است. كسبتوانايى و برومندى در برابرى با مشكلات و موانع زندگى و مقابله با آنها را نيز مىتوان در تلاش عملى جست. مسامحه در تلاش براى عمل بهتصميمات، راحتطلبى، امروز و فردا كردن و عدم استفاده از فرصتها وامكانات گرانبهاى روزگار جوانى، شخصيتى سست عنصر و ناتوان به دست مىدهد. اين دريافتى روشن از رهنمود اميرالمؤمنين(ع) است كه «هر كسعمل مىكند بر توانايى مىافزايد و هر كس در عمل كوتاهى مىكند بهسستى و ضعف خود افزايش مىدهد»(39). نواقص و كاستيهاى شخصيتى را پس از روشن بينى لازم و عزم صحيح، بايد با بهره جستن از ابزارهاى عملى زدود. ما پيش و بيش از حرف وتحليل، نيازمند عنصر عمل بر اساس شناختها و دريافتهاى صحيح زندگىهستيم. «به عمل كار برآيد به سخن دانى نيست» و به بيان زيباتر امام سخن، على(ع) «شرافت و شخصيت در پيشگاه خداوند سبحانه، به نيكى اعمالاست و نه نيكى گفتار»(40).
نهم: غلبه و حاكميت خوشيهاى مادى
به انگيزه تاكيد بر اهميت اين عامل شايسته است نخست اين سخن اميرالمؤمنين(ع) را بازگو كنيم كه: «سرآمد همه آفتها، شيفتگى و دلدادگى به لذّات است»(42). دوران جوانى كه از يك سو، قواى آدمى توان و زمينه لازم براى بهرهورى دارد، و از سوى ديگر، زمينه شكلگيرى شخصيت و منش انسانى او بخوبى فراهم است بيشترين فرصت را مىتواند در اختيار اين آفت بگذارد. تواناييهاى جسمى، فوران غرائز، تجربههاى محدود، كششهاى اجتماعى، افزون بر برخى عوامل كه پيشتر برشمرديم زمينه بسيار مساعدى را براى بروز گسترش اين ناهنجارى به وجود مىآورد و براستى كه دوران دشوارى است. در فرصتهاى جوانى بيش از هر زمانى ديگر به عزم و اراده، به تلاش ومسؤوليت، ازخودگذشتگى و مراقبت نياز است، ولى بيشترين موانع نيز وجود دارد. موانعى كه تنها با ارادهاى استوار، معرفت لازم، ايمان به ارزشهاى انسانى اسلامى، پذيرش تجربيات ارزنده ديگران، و فاصله گرفتن از وابستگى و شيفتگى به خوشيها و با توكل و پناهبرى به خداى متعال،مىتوان آنها را پشتسر گذاشت. بايد در پيشگاه انديشه و درك انسانىخويش اعترافكرد كه شخصيت آدمى بيشترين ضربه را از ناحيه عدممواظبتبر غرايز و خواستهها دريافت مىكند. «شهوت» به معناى عام آنكه مىتواند «خشم» را نيز در برگيرد، اگر در مجراى صحيح و منطقى آنقرار نگيرد و اگر پيوسته بر آن نظارتى مسؤولانه نشود بيشترين و اساسىترين آفت را به فراخور گسترش و عمق آن، در شخصيت آدمى جاى مىدهد، به گونهاى كه حتى مرزهاى اعتقادى او را نيز كه والاترين ارزشهاى وجودى او است مورد تعرض قرار مىدهد و گاه كاملا در كام خود فرو مىبرد. اين است كه در بسيارى از آيات و نيز سخنان اولياى هدايت و رحمت (صلوات الله عليهم)، به اين موضوع از زواياى مختلف پرداخته شده و به عنوان سرمنشا سقوط آدمى از جايگاه رفيع انسانى، بهپستترين مراتب كه «درك اسفل» ماديت است معرفى شده است. درآيهاى آمده است كه: «چه كسى گمراهتر از آن فردى است كه از هواىخويش پيروى كرد بدون هدايتى از ناحيه خداوند؟!»(43). بايد بيشترين تاكيد را به دختران و پسران جوان نمود كه اگر فرصتهاى جوانى محكوم خوشيها و خواستههاى نفسانى شد و همه شخصيت و تمام خواست وجودى آدمى در آرزوهاى مادى و كامروايى حيوانى و دستيابى به خواستهاى نفسانى محدود شد چيزى كه بر جاى مىماند شخصيتى وابسته، سرگردان، همراه با تشنگىهاى كاذب و همواره نگران خواهد بود.آرامش درونى و نشاط حقيقى از ميان خواهد رفت و ادامه اين وضع سرانجامى جز پوچى نخواهد داشت. چنانكه آدمى را از رسيدن به بسيارى از اهداف و آرمانهاى ارزشمند اجتماعى و حضور سازنده در جامعه باز مىدارد. ارادهاى كه در مواجهه با مشكلات و موانع زندگى بايد گرهگشا باشد به سستى مىگرايد، و بسيارى از آفتها را به دنبال دارد، برای همین است كه در رهنمودى ديگر از اميرالمؤمنين(ع) به عنوان مثال و تاكيدى براهميت موضوع اينگونه آمده است: «اراده استوار و سورچرانى قابل جمع نيست. چه بساخواب شب، كه مانع و شكننده تصميمات روز است(44).
دهم: عجز
هرچند در بررسى موانع شكلگيرى صحيح شخصيت آدمى، به ويژه جوان، موانع و عوامل ديگرى نيز قابل توجه و بررسى است اما در محدوده اين نوشته كه تنها به عنوان درآمدى بر موضوع شكلگيرى شخصيت جوان تلقى مىگردد، عجز را به عنوان آخرين ناهنجارى ارائه مىدهيم. ناتوانى، كه طيف گستردهاى از عوامل را دربرمىگيرد، آفتى اساسى در رشد آدمى و به تبع آن، رشد جامعه به شمار مىرود. عجز و احساس ناتوانى و يا ترديد در توانايى، دربسيارى از موارد، ناشى از عدم شناخت لازم از خود و جامعه است و در بسيارى از موارد معلول تلقينهايى است كه صورت گرفته است. اين تلقينها گاه تا بدانجا پيش رفته است كه به صورت سنتهاى اجتماعى يا اصول پذيرفته شده تاريخى و حتى برخوردار از آثار تكوينى درآمده است. در بسيارى موارد، پىآمد روابط اجتماعى غلط و تبعيضآميز و تربيتهاى عمومى است كه ناخودآگاه تواناييهاى گسترده ولى بالقوه آدمى را به فراموشى عملى مىسپارد و آنچه مىماند، احساس ضعف و ترديد در پيشرفت و ترس از اقدام و مواجهه با صحنههاى تجربه نشده است. حاصل سخن تا اينجا اين است كه بايد بيشترين حجم ناتوانيها را پىآمدهايى اكتسابى دانست و نه امورى قطعى و غير قابل تغيير. در آموزشهاى دينى «ناتوانى» به عنوان يك «آفت» معرفى شده و نتيجهآن، عدم دستيابى به اهداف و خواستها برشمرده شده است. چنانكه اساس شجاعت را «توانايى» دانسته و ثمره آن را «پيروزى» ذكر نموده است. به اين فرازها كه همه از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده است توجه فرماييد: ناتوانى آفت است(45)؛ نتيجه ناتوانى، از دست دادن خواست است (46)؛ اساس شجاعت، توانايى است و ثمره آن پيروزى مىباشد (47). و پر واضح است اين توانايى، محصور در توانايى جسمى نيست و قوت و ضعف جسمى نيز تحتالشعاع توان روحى و انگيزههاى درونى است. عمدهترين عامل ناتوانى، ترديد در تواناييهاى خود و اهتمام نورزيدن به استعدادهاى موجود خويش است. جاى تاسف بسيار است كه عناصر ارزشمندى چون خودباورى، اعتماد به نفس، شجاعت روحى، قوت جسمى، بارورى استعدادها، نااميدى از ديگران و توكل بر خداى توانا، جاى خويش را بهآفتهايى چون بيگانهپرستى، خودباختگى، ضعف روحى، سستى وتنپرورى، سركوب استعدادها و وابستگى به ديگران بدهد. دست با كفايت دختران و پسران امت اسلامى است كهبايد از اينها به عنوان بالاترين سرمايهها پاسدارى كند و شجاعت مقابله باموانع كه عمدهترين آنها آفتهاى اخلاقى و ناهنجاريهاى نفسانى است را همواره در خود تقويت كند تا در زندگى شخصى و اجتماعى خود «پيروز» و در پيشگاه نيكان عالم شخصيتى ارزشمند به شمار آيد.
پىنوشتها در دفترگزارش نامه صفیر موجود است.