Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: نشریه صفیر حیات
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: ریشه ضرب المثل

ریشه ضرب المثل

« هِرّ را از بِرّ تميز نمي دهد »

اين مثل در مورد كساني بكار مي رود كه بي سواد صرف هستند، خلاصه قوة دراكه و تشخيص آنان تا آن اندازه ضعيف است كه حتي دو كلمة سادة « هِرّ » و « بِرّ » را كه شبانان مي دانند از هم تميز نمي دهند. بايد دانست كه «هِرّ » و « بِرّ » چيست تا ريشه و علت تسمية اين ضرب‌المثل روشن گردد:

شبان يا چوپان به كسي گفته مي شود كه گله و رمة بز و گوسفند را در صحاري و بيابان ها حراست كند و تمام اوقات شبانه روز را به گله‌داري و گله‌چراني بگذراند. شبان به حكم شغل و حرفه از جامعه دور است و آداب و رسوم اجتماعي را به خوبي نمي شناسد، آنها اكثراً بي سواد هستند و غالب ساعات و دقايق زندگي خود را به دنبال گله در خاموشي و تفـكر مي گذرانند. گه گاه كه حوصله‌شان سر رود ني چوپاني را برلب مي گذارند و آهنگ هاي دلپذيري را در آغوش طبيعت و دامن كوهسارها و كنار جويبارها و چشمه‌سارها سر مي‌دهند.

چون از آدميان و هم جنسان كمتر انيس و هم صحبت دارند لذا به حكم ضرورت و احتياج با گوسپندان همدلي و همزباني مي كنند. زبان چوپاني و گله‌داري زبان مخصوصي است كه درعين اشكال و دشواري «براي ديگران» شنيدن آن خالي از لذت و شوق نيست. تنها چوپانان به اين زبان آشنائي دارند و با گوسپندان خويش تكلم مي كنند. اگر گله گوسفند به چند هزار رأس برسد تنها يك صدا و سوت مخصوص چوپان كافي ا ست كه گله را از آغُل خارج كند و با صداي ديگر همه را به تعليف و چريدن مشغول نمايد. گاهي اتفاق مي افتد كه گوسفندان پيشتار و پيشاهنگ تا يك كيلومتر از ديد چشم و چشم‌انداز چوپان دور مي شوند، چوپان براي بازگردانيدن آنها صـداي مخصوصي سر مي دهد و پيشتـازان بي درنگ از حركت باز مي ايستند و به سمت و جهتي كه چوپان فرمان مي دهد پيش مي روند. راندن گوسپند به سوي آب، خواندن گوسپند براي خوردن نمك، اعلام خطر از نزديك شدن حيوانات درنده، بازگرداندن گله به چادر به منظور دوشيدن و شيردادن بره و جدا كردن بره از مادر... خلاصه تمام حركات و سكنات گله تحت فرمان چوپان قرار دارد كه با صداهاي مخصوص و متعدد آنها را هدايت و راهنمائي مي كند. از جمله صداهاي مخصوص چوپاني كه در غرب ايران «بخصوص در منطقه لرستان » بيشتر مصطلح مي باشد دو صداي «هِرّ» و «بِرّ» است كه اين هردو صدا با تشديد غليظ ادا مي‌شود. صداي «هِرّ» براي طلبيدن و خواندن گوسفندان است و صداي «بِرّ» با لهجه و آهنگ مخصوصي كه فقط شبانان مي توانند ادا كنند براي دوركردن و به جلو راندن گوسپندان به كار مي رود. چوپانان ورزيده و كاركشته به تمام صداهاي چوپاني واقف هستند ولي دو صداي « هِرّ » و «بِرّ» را هر چوپان تازه‌كار و مبتدي هم مي داند و بايد بداند زيرا « هِرّ » و «بِرّ» در واقع الفباي اصطلاحات چوپاني است و فراگرفتن آن حتي براي بچه چوپان ها نيز اشكال و دشواري ندارد پس در اين صورت اگر كسي هيچ نداند و هيچ نفهمد بمثابة چوپاني ست كه از فرط بي شعوري « هِرّ » را از « بِرّ » تميز ندهد به همين جهت عبارت بالا بدواً در منطقة غرب و رفته‌رفته در سراسر ايران مصطلح گرديد و در ادبيات ايران نيز رسوخ كرده است.

چنانكه بابا طاهر گويد :
خوشا آنانكه هِرّ از بِرّ ندونند
نه حرفي در نويسند و نه خونند

در ممالك عربي هم اين ضرب المثل رايج است و به طوري كه در لغت نامة دهخدا به نقل از منتهي الارب آمده است عرب زبانها مي‌گويند: «لايعرف الهِرّ من البِرّ يعني او نمي‌شناسد رنج رسان را از راحت رسان، يا فرق نمي‌کند خواندن گوسپند را از راندن ...».

(منبع: ريشه هاي تاريخي امثال و حكم مهدي پرتوي)

«دزد را داروغه شهر، مي کنند»!

اين مثل زماني گفته مي‌شود که با محول کردن کاري پر مسئوليت به شخصي نالايق بخواهند آن شخص احساس مسئوليت کند و کار را به نحو احسن به انجام رساند .

در زمان‌هاي گذشته شهري بزرگ بود که حاکمي عادل داشت. مردم اين شهر در امن و آسايش زندگي مي‌کردند تا اينکه روزي در شهر دزدي پيدا شد و مردم از دست او به تنگ آمدند. هر روز مردم از دست دزد شکايت به حاکم و قاضي مي‌بردند ولي از دست هيچ کس کاري ساخته نبود. مردم و حاکم مي‌دانستند که دزد کيست. ولي چون هيچ کس او را در حال دزدي نديده بود و نتوانسته بودند او را در حال دزدي بگيرند، نمي‌توانستند کاري بکنند و دزد هم راست راست در شهر آزادانه مي‌گشت. بالاخره آنقدر شکايت مي‌کنند که حاکم، ناچار وزرا و بزرگان شهر را دعوت مي‌کند و با همديگر به مشورت مي‌نشينند که چه کار کنند تا مردم را از دست دزدي‌ها خلاص کنند. آنقدر صحبت مي‌کنند که خسته مي‌شوند ولي چاره کار را نمي‌توانند پيدا کنند. سرانجام که از چاره جويي نا اميد مي‌شوند، مرد جواني از گوشه مجلس بلند مي‌شود و از حاکم مي‌خواهد که آن دزد را داروغه شهر کند تا مردم از دست او آسوده شوند. اول حاکم و تمام بزرگان از اين حرف جوان تعجب مي‌کنند و حاکم مي‌گويد: «چطور مي‌توانم دزدي را داروغه شهر کنم و اموال مردم را به دست او بسپارم »؟! مرد جوان مي‌گويد:« اگر اين دزد خودش داروغه شود چون مسئول مال مردم است از مالي که خودش مسئول آن است دزدي نمي‌کند ، و به اين ترتيب مردم از دست او آسوده مي‌شوند». حاکم گفته مرد جوان را به کار مي‌بندد و مرد دزد را داروغه شهر مي‌کند . اتفاقاً اين مرد چنان از مال مردم نگهداري مي‌کند که تا زماني که او داروغه شهر بوده دزدي جرات دست درازي به مال مردم نمي‌کند!

(منبع:تمثيل و مثل، احمد وکيليان)

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org