|
جوانان و آفات تربیت دینی
دوران زندگي انسان به يک اعتبار، سه دوره است؛ کودکي، جواني و پيري. در اين ميان، جواني ستارهاي است که در آسمان عمر فقط يک بار طلوع ميکند و بهعنوان نقطة عطف زندگي انسان شناخته ميشود و آغاز ورود به اجتماع و زندگي اجتماعي است. هنگامي که انسان به اين مرحله رسيد، به طور طبيعي، خود را داراي هويّت و شخصيتي مستقل مييابد و ميخواهد هرچه زودتر از محدوديتهاي دوران کودکي و نوجواني رها شود و به گروه بزرگ سالان بپيوندد و مانند آنان، آزاد و مستقل زندگي کند. دين اسلام، ضمن ارج نهادن به اين سرماية بزرگ ، برنامهها و روشهاي تربيتي و طرحهاي فراگيري را از آغاز تولد و حتي پيش از آن با مراحل بعد ارائه داده است تا ضمن هويتبخشي به جوانان، آنان را سالم و بانشاط، پويا و پرتحرک در عرصههاي مختلف زندگي جمعي به کار گيرد و جوامع بشري را از برکات اين نيروي تازهنفس و پرانرژي برخوردار سازد. براين اساس، تربيت ديني، پشتوانهاي است براي انسان و به ويژه جوانان، تا آنگونه که بايسته است وارد اجتماع شوند و آنگونه که شايسته است، در چگونه زيستن و معاشرت با همنوعان، برمبناي فرمودهها و خواستههاي خداوند و آنچه پيامبران الهي از سوي خداوند ميآورند و مردم را به آن فراميخوانند، حرکت کنند و در برابر امواج فکري مختلف، شکها، وسوسهها و انحرافات از خود صيانت کنند. تربيت ديني شاخههاي فراوان دارد و از جهاتي قابل بحث و پي گيري است، اما آنچه در حال حاضر، با نگاه به ضرورتهاي زمان، مهم مينمايد، آسيبشناسي و آفتزدايي از موضوع ياد شده است تا جوانان بدون دغدغه و براساس اصول تربيتي اسلام و با شور و اشتياق، انجام وظيفه کنند. امروزه با توجه به توسعه وسايل ارتباط جمعي و بهرهگيري دشمنان دين از ابزار جديد و پرجاذبة تبليغاتي و نيز عملکرد زشت و نامناسب بعضي مسلمانان و همچنين جنايتها و خيانتها و حقکشيها و زورگوييهايي که به نام دين و به ويژه با نام اسلام، در گوشه و کنار جهان در حال انجام است، بسياري از خانوادهها احساس خطر کرده و از آن بيم دارند که خداي ناکرده در اين جنگ نابرابر مغلوب گردند و نااهلان، سکان دار هدايت و تربيت فرزندانشان شوند. آفتهايي چند، نظام تربيتي اسلام را نشانه رفته است به مواردي همراه با راههاي برون رفت از آن اشاره مي کنيم: يکم: سطحينگري؛ انسان از همان آغاز زندگي و با برنامهريزي والدين، به مرور با آداب معاشرت با همنوع و دوستي با دوستان و دشمني با دشمنان و نه گفتن به آنان مي تواند آشنا شود و راه ادامة حيات آبرومندانه را فرا مي گيرد و پر واضح است که پدر و مادر فقط مسئول تأمين آب و غذا و لباس و مسکن و مدرسة فرزندان خود نيستند و رسالتهاي ديگري را نيز بر دوش دارند. يکي از آفتهاي تربيت ديني، سطحينگري و جهالت نسبت به اصل دين است و اين امر زمينه بسياري ازمشکلات را فراهم مي کند و در ميان ديدگاههاي مختلف و آشفتهبازار دينسازي و دينتراشي حيران ميسازد و لذا پيامبر اکرم (ص) با اين شدّت ميفرمايد: «واي بر هر مسلماني که روزي را در ايام هفته اختصاص به دين نميدهد که در آن به ژرفنگري در دين خود و پرسيدن از دين خود بپردازد». على(ع) نيز ميفرمايد: «کسي که بدون تفقّه و دينشناسي عميق، به اعمال ديني ميپردازد، همچون الاغ آسياب [و خرخرّاس] است که همواره ميچرخد، ولي پيشروي ندارد». به نظر شما آيا افراد متزلزل که هر لحظه قبلهاي دارند، يا وادادگاني که دچار افکار التقاطي، فهم غلط و برداشتهاي انحرافي از دين ميگردند، جز اين است که به سبب ضعف بنية فکري در شناختِ دين حق، از «صراط مستقيم» خارج ميگردند و به انحراف کشيده ميشوند؟! آيا بيشتر دينسازان و پديدآورندگان فرقههاي انحرافي و مسلکهاي بياساس من در آوردي، کساني نبودهاند که شناخت قوي نسبت به دين نداشتهاند و از اين رهگذر، هم خود گمراه شدند و هم ديگران را به گمراهي کشيدند؟! بدون شک براي مسلمان ماندن، مکتبي زيستن و رهايي از شکها و انحرافهاي گوناگون، هيچ موهبتي برتر و هيچ امري ضروريتر از آشنايي عميق با تفکر ديني و فرهنگ اسلامي نيست. دوم: بي توجهي به ظرفيتها؛ از نکات مهم در مسائل آموزشي، تربيتي و ديني توجه به ظرفيت افراد است. نگاه به قدرت تحمل و ميزان شوق و ذوق و حوصلة افراد، در حال انجام اين مهم، از ضرورتهاي اوليه است. اميرمؤمنان(ع) در اين خصوص ميفرمايد: «قلبها براي پذيرش نصيحت، روي آوردن و پشت کردن دارند :[حالت پذيرش و حالت گريز]، پس به هنگام اقبال و پذيرش، آنها را دريابيد، زيرا اگر قلبها نسبت به چيزي نفرت و اکراه داشته باشند، در آن مورد، کور بوده و چيزي را نميبينند» . امام باقر(ع) ميفرمايد: «شرُ الآباءِ مَن يَحملُهُ البِرّ على الِافراطِ»، بدترين پدران، کسي است که در نيکي [به فرزند] خود زيادهروي کند. در شرح حال پيامبر اکرم(ص) آمده است: «أخفُّ الناسِ صَلاةً عَلى الناسِ وَاطوَلُ الناسِ صَلوةً عَلى نَفسِه»، آن حضرت نماز جماعت را تند ميخواند ولي نمازهاي فراداي خود را طول ميداد. امام سجاد(ع) کودکاني را که نزد او بودند واميداشت تا نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا را با هم بخوانند، هنگامي که به آن حضرت اعتراض شد، فرمود: [اين عمل براي آنان راحتتر و بهتر است و سبب ميشود که به خواندن نماز پيشي بجويند و با خوابيدن، يا سرگرمي به کار ديگر] وضو و نماز را ضايع نسازند. در روايتي آمده است: مردي به پيامبر اکرم(ص) عرض کرد: اي رسول خدا! امام جماعت ما آنقدر نماز را طول ميدهد که به سختي ميتوانم نماز را بخوانم! پيامبر اکرم آن روز با حالتي عصباني در موعظهاي فرمود: «اي مردم! شما ديگر مردمان را فراري ميدهيد، هرکس با مردم نماز ميخواند، بايد آن را کوتاه برگزار کند که در ميان آنان، مريض و ناتوان، و کسي هست که به دنبال کاري است.». حضرت على(ع) به مالک اشتر مينويسد: «هنگامي که با مردم نماز جماعت ميخواني، چنان مخوان که مردم را از دين متنفر سازي». توجه داشته باشيم که انتظار بيش از حد و توان از افراد و يا مجبور کردن آنان به تحمل آن چه که از طاقت آنان بيرون است، علاوه بر اينکه عامل بيزاري از بسياري ارزشهاست، چه بسا از نظر حقوقي نيز مشکلساز، و ما را مديون و بدهکار آنان گرداند. اين موضوع براي پيامبر اکرم(ص) آنقدر اهميت داشت که حتي آن را در پند و اندرزهاي خود لحاظ ميکرد.يکي از ياران آن حضرت ميگويد: «رسول خدا(ص) موعظههاي خود را در روزهاي مختلف و نه هر روز، انجام ميداد، زيرا دوست نداشت ما خسته و دل زده شويم» . بر اين اساس است که اسلام با نگاه به اين ضرورت، احکامش در صدر بعثت تا مدتها، به تدريج نازل مي شد و شيوة تدريج در تربيت و گام به گام بودن آموزش در عبادت را مطرح کرده است. سوّم: ترويج خرافات؛ از ديگر آفات تربيت ديني است. خرافه؛ يعني سخن موهوم، حديث دروغ، کلام باطل، افسانة بي اصل، باور بيهوده، عقيدة بيپايه و اساسي که نه برمبناي عقل ، منطق و اصول علمي استوار است، و نه با معيارهاي شرع و دين حق سازگار ميباشد.طالع بيني، فال بيني، خبر دادن از غيب با کمک گرفتن از جن، ستارهبيني، سعد و نحس ايام، بداقبالي، طلسمبندي و خوابگرايي در رديف خرافات قرار دارند. الف) حاکمان نا مشروع و جور؛ اينان براي تثبيت حکومت خود و استثمار مردم و باز کردن راه براي تداوم سياستهاي استعماري ـ استحماري خود، به خرافه روي ميآورند. ب) عافيتطلبان؛ اينان براي تن ندادن به برخي از تکاليف و دشواريها و اجتناب نکردن از محرمات، و بهرهگيري از امکانات و انحصاري کردن آن، به پندارها و خرافات روي ميآورند و جامعه را به رخوت و تحمل وضع موجود فراميخوانند. ج)زيـادهخـواهان؛ ايـنان بـراي دستاندازي بر اموال و ثروت مردم، به هر فکر و باوري، درست يا نادرست و از جمله خرافات دست ميازند. د) درماندگان جاهل؛ اينان چون از تحليل درست نسبت به ماهيت پديدهها و نيز تأثير و تأثر آن بر يکديگر عاجزند و از طرفي، با دردها و مشکلات فراوان روبهرو هستند و راه علاجي براي آن نمييابند براي التيام دردهاي روحي- جسمي، و ايجاد رضايتمندي در خود، به افکار و پندارهاي خرافي روي ميآورند و چنان وضعيت موجود را توجيه و با آغوش باز از حوادث استقبال ميکنند که گويا اينان از آغاز، براي تحمل چنين دردها و حوادث ناگوار آفريده شدهاند. اسلام دين عقلانيت، منطق و تفکر است و مهمترين بخش رسالت پيامبران الهي، اصلاح افکار و انديشهها و باورهاي مردم و صيانت از ارزشهاي ديني و دفاع از حق و حقيقت در برابر موجهاي سهمگين اين قبيل پندارهاي غلط و افکار دست و پاگير خرافي و جاهلي بوده و هست. در قرآن ميخوانيم: ـ وَيَضعُ عَنهُم إِصرَهُم وَالاَغلالَ التي کانَت عَلَيهِم ـ ،[آنان از پيامبري پيروي ميکنند که] بارهاي پررنج و طاقتفرسا و زنجيرهايي را که بر گردن آنان بود برميدارد. در سيرة پيامبر گرامي اسلام(ص) اين مهم به روشني ديده ميشود. در سال ششم هجرت، ابراهيم، فرزند ايشان از دنيا رفت، در آن روز، خورشيد گرفت. مردم اين واقعه را نشانة عظمت پيامبر دانسته و گفتند خورشيد نيز در مرگ فرزند پيامبر غمگين است. آن حضرت هنوز ابراهيم را به خاک نسپرده بود که اين سخن را شنيد و برخلاف رهبران زيادهخواه و دنياطلبي که سعي ميکنند از هر فرصتي استفاده و براي خود قداست تراشي کنند و سلطة خود را استحکام بخشند، به ارشاد مردم پرداخت و آنان را به مسجد فراخواند و بر فراز منبر رفت و فرمود: «اي مردم! خورشيد و ماه دو نشانه از نشانههاي خداوند ميباشند، هرگز براي زندگي يا مرگ کسي نميگيرند، هروقت خورشيد يا ماه گرفت، نماز آيات بخوانيد»؛ آنگاه از منبر پايين آمد و با مردم نماز آيات خواند. متأسفانه در سالهاي اخير، جامعه ما شاهد رواج خرافهها و پندارهاي غيرمنطقي فراواني است، گاهيهالة نور ميبينند، گاهي نمايندگان و يا وزيران دولتي تا آن حد از قداست ميرسند که برگزيده شدة امام زمان(عج) معرفي ميشوند، گاهي با تکيه بر خواب، براي اين و آن معجزه و کرامت ميتراشند و يا افرادي را بهشتي يا جهنمي معرفي ميکنند، گاهي با استناد به گفتههاي اين و آن، به مکانهايي قداست ميبخشند، يا به جاهايي حمله ميکنند و غير آن! مگر نه اين است که دينداران و دينخواهان واقعي، شريعت مدار و اخلاقگرا هستند و هيچگاه هدفهاي مقدس را بهانه براي هر گفتار و کردار نميکنند و معتقدند هدف درست، جز از راه درست دنبال نميشود. آنکه درد دين دارد هيچوقت کاخ بلند ديانت را بر جهل و تزوير و خرافهگويي و دروغ بينان نمينهد و از ناآگاهي مردم سوءاستفاده نميکند. شهيد مطهري(ره) در خصوص ويژگيهاي پيامبر اکرم(ص) مينويسد: «او از نقاط ضعف مردم و جهالتهاي آنان استفاده نميکرد و برعکس، با آن نقاط ضعف مبارزه ميکرد و مردم را به جهالتشان واقف ميساخت» . چهارم: ناهمگوني گفتار و عمل؛ فاصله ميان دل و زبان که از آن به نفاق تعبير ميشود و نيز تضاد گفتار با رفتار از بزرگترين آفتهاي فرهنگي و تربيتي است و هيچ چيز به اندازة اين مقوله اعتبار يک کار تبليغي و ارشادي را مخدوش نميسازد. اگر آنان که بر کرسي وعظ و پند و تربيت تکيه زدهاند به گونهاي رفتار کنند که سخنانشان برخلاف عملشان باشد، نهتنها از موعظه و کار خود نتيجه نميگيرند، بلکه نتيجه معکوس خواهد داشت. اميرمؤمنان على (ع) ميفرمايد: «الدّاعي بِلا عَمَل کَالرامي بِلا وَتَر»، دعوتکنندة بيعمل، چون تيرانداز بدون کمان است . همچنين ميفرمايد: «پستترين دانشها آن است که تنها روي زبان متوقف شود و برترين دانشها آن است که در اعضا و ارکان بدن آشکار گردد» . و ميفرمايد: «مردم را از منکرات بازداريد و خود هم مرتکب نشويد، زيرا شما وظيفه داريد اول، خود، مرتکب گناه نشويد و آنگاه مردم را از آن نهي کنيد» . و نيز مبلغان بيعمل را لعن و نفرين کرده و ميفرمايد: «نفرين خدا بر آنان که امر به معروف ميکنند و خود، آن را ترک ميکنند و نهي از منکر ميکنند و خود، مرتکب آن ميشوند» . مگـر نـوع روابـط خـانوادگي و چگونگي رفتار اعضاي خانواده با يکديگر، پايههاي اصلي يک خانواده و شخصيت افراد آن را تشکيل نميدهد؟! مگر والدين الگوي فرزندان خود نيستند و خوب و بد آنان به طور مستقيم در نسل بعد اثر ندارد؟! مگر بزرگان نگفتهاند کودکان آنگونه زندگي ميکنند که آموختهاند؟! و مگر صاحب منصبان هر جامعه و کشوري، علاوه بر مديريت سياسي، مديريت روحي و فکري جامعه را بر عهده نگرفتهاند؟! پس چرا همگي در عمل از مرزهاي فکري و اعتقادي و اخلاقي فرزندان و جوانان خود دفاع نميکنيم؟! چرا با امانتداري، عمل به وعدهها و به طور کلي رفتار صادقانه و مؤمنانه، به ترويج امانتداري و وفاي به عهد و صداقت و ديگر ارزشها، نميپردازيم؟! مگر نه اين است که معروف بايد براي همه معروف، و منکر بايد براي همه منکر باشد؟ اگر دزدي بد است هم براي دزدان کلان عيب است و هم براي يک آفتابه دزد، اگر دروغگويي و بلوف زدن عيب و عار است چه فرقي است بين اينکه بلوف زن، يک صاحب منصب باشد، يا يک کارگر ساده يا يک مبلغ و واعظ! بنابراين، امر واجب و ضروري آن است که براي تربيت جامعه و يا فرزندان خود، عملگرا باشيم و از شعار زدگي بدون عمل، دست برداريم و به جاي اين همه وعده و وعظ و خطابه - که البته در حد خود اگر رشد دهنده آگاهي مردم نسبت به ارزشهاي ديني و انساني باشد قابل توجه است - به اين سخن على (ع) گوش داده و عمل شود که: «أدِّبوُا الناسَ بِاعمالِکُم لا بِاقوالِکُم»، مردم را با عمل خودتان ادب کنيد، نه با گفتههايتان . در قرآن به مؤمنان توصيه ميکند که به چيزي که خود عمل نميکنيد، توصيه نکنيد و ميفرمايد: «چرا چيزي را که خود، عمل نميکنيد ميگوييد؟!» پنجم: خشونتگرايي؛ امرزه مسئله خشونت، يکي از موضوعات فراگير و به روز درآمده و هرروز اخبار حوادث ناگواري که در اثر اين مهمان ناخوانده پديد آمده به گوش رسيد، از قبيل خشونتهاي خانوادگي که با هدف تربيت ديني انجام ميشود يا ضرب و شتمها و جنايات و خشونتهايي که در گوشه و کنار جهان، به نام دين و اختلافات مذهبي و يا سليقهاي در حال اجراست؛چنان چه، در جايي کودکي را ميزنند تا نماز بخواند؛ در جايي گيسوان دختري را ميچينند، چون حجاب را رعايت نکرده است؛ در گوشهاي عدهاي را به زندان مياندازند، چون احقاق حق کردهاند، يا انديشهاي جز انديشه سياسي حاکم بر جامعه داشتهاند؛ در يک جا الله اکبر ميگويند و سر ميبرند، در جايي ديگر بسم الله ميگويند و موشک و بمب و خمپاره بر سر مردم بيگناه فرود ميآورند، يا بهعنوان دفاع از[...] بر خانههاي مردم هجوم برده و به تخريب و غارت ميپردازند، و يا با صداي دلنواز، قرآن ميخوانند و در همان حال، دهها نفر را به رگبار ميبندند! و اين در حالي است که روح اسلام و ساحت ارزشهاي ديني، از چنين اعمال خشونتبار و تنفرآفرين به دور است و ضربهاي که چنين رفتاري بر پيکره اسلام و باورهاي ديني مردم ميزند با هيچ چيز قابل مقايسه نيست. آيت الله هاشـمي رفسـنجاني در توصيف فضاي حاکم بر جامعه ايران در دهه 70-80 ميگويد: «برخي از دين، انقلاب، از امام حسين(ع) و از مقدسات برداشتهاي متحجرانهاي ميکنند، اظهاراتي ميکنند که قابل قبول نيست و جوانها را فراري ميدهد و يا اقداماتي ميشود که باعث شده رابطة قشر جوان ، خانمها را، روشنفکرها و تحصيلکردهها را ... با ما قطع و از ما جدا گردند، اينها همه خودش ضدهدف است، بد کار کردن و غلط کار کردن ما، مهمترين اهرم دشمن است...، مثلاً شما آمديد و به مردم گفتيد بايد به اجبار چادر سر بکنيد، رفتيد مدرسه سر بچههاي کوچک مردم مقنعه کرديد، آمديد با کسي که نوار موسيقي داشت آنجوري برخورد کرديد، آمديد در مجلس قانون گذرانديد که ماهواره بايد اينجوري باشد،... اينها جواب نميدهد؛ يعني يک نوع تقدسگرايي که به سليقههاي اشخاص مربوط ميشود ميخواهيم اينها را به متون محکم اسلامي تبديل کنيم، اينها ظلم به اسلام است، اين نوع کارهاي خشک و خشن در خيابانها به نام امر به معروف، مردم را ناراضي ميکند» . امروزه فجايع در حال انجام به نام دين از هر دورهاي بيشتر شده است، در مصر، عراق، افغانستان، سوريه و حتي... دل انسانهاي بيدار از هر دورهاي دردمندتر است. در اين ميان مظلومتر از همه، اسلام و ارزشهاي آن است که چنين جنايتهايي به نام او انجام ميشود و مدافعي ندارد. امام على(ع) ميفرمايد: «بر مردم فشار نياوريد، آيا نميدانيد که حکومتداري و روش امور بني اميه به زور و شمشير و فشار و ستم بود، ولي حکومتداري و روش ما در ادارة امور، نرمي و مهرباني و متانت و تقيه و حسن معاشرت و پاکدامني و کوشش است، پس کاري کنيد که مردم به دين شما و مسلکي که داريد رغبت پيدا کنند» . و باز فرمود: «کسي که ساقة وجودش نرمش دارد، شاخ و برگ و دوستانش فراوانند» . پيامبر اکرم(ص) هنگام اعزام افراد براي تبليغ ميفرمود: «مژده بدهيد و نترسانيد و آسان بگيريد و سخت نگيريد» . بايد به قول خواجه عبدالله: «اي عزيز! اگر بر هوا پري، مگسي باشي؛ اگر روي آب روي، خسي باشي؛ پس دل به دست آور تا کسي باشي». به جاي دلپريشي مردم و خشونت ورزي، به مهرورزي و گرهگشايي از کار آنان بپردازيم و بدانيم پارهاي از خودسريها و طغيان و پرخاشگريهاي افرادي که گاه و بيگاه به تعرض روي ميآورند، ناشي از بياعتنايي به مقام اجتماعي آنان است، و پارهاي نيز در اثر تبعيض و بيعدالتي و بيکاري و فقر و ناداري و مشکلات و آفتهاي دست و پاگيري است که خواسته يا ناخواسته جامعة ما را فرا گرفته است و در صورت برخورد منطقي با چنين بحرانها و تنشها به آنچه آن را از آرزوهاي دستنايافتني ميپنداريم، دست خواهيم يافت. اين بود برخي از آفات و آسيبهاي مهم تربيت ديني و دينداري که موارد ديگري نيز هست، مانند: بيتوجهي به روح استقلالخواهي جوانان و ديدگاههاي آنان در مسائل جاري خانه و زندگي و کشور، ظلم و بيعدالتي و تبعيضهاي رايج در جوامع و شکافهاي طبقاتي و غيره که از ورود به آن در اين مجال صرفنظر ميکنيم.
|